پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

تعريف امامت

تعریف امامت‏

امامت در زبان عربى‌ به معناى‌ پیشوایى‌ و رهبرى‌ است. در مفردات راغب امام به مطلق پیشوا تفسیر شده است. کسى‌ که پیشوا و رهبر جمعیتى‌ باشد و نظرها به سوى‌ او متوجه و از اعمال و افکارش پیروى‌ نمایند به زبان تازى‌ امام نامیده مى‌‏شود.

امام جماعت را بدان جهت امام مى‌‏نامند که مأمومین به او اقتدا مى‌‏کنند و از اعمال و گفتار و حرکاتش پیروى‌ مى‌‏نمایند و در این معراج روحانى‌ او را پیشوا و مقتداى‌ خود قرار مى‌‏دهند.

امام گاهى‌ براى‌ گروه محدودى‌ امامت دارد، زمانى‌ براى‌ عموم ملت. امامت گاهى‌ بر همه اعمال و حرکات عمومیت دارد، گاهى‌ به کارهاى‌ معین اختصاص دارد. وقتى‌ تنها در امور اجتماعى‌ و سیاسى‌ امامت و پیشوایى‌ دارد، زمانى‌ در امور معنوى‌ و اخلاقى‌ و سیر و سلوک روحانى‌ امامت دارد. اما اگر به شخصى‌ به طور اطلاق امام گفته شد باید در تمام امور، دنیوى‌ و اخروى‌، مادى‌ و معنوى‌، اجتماعى‌ و روحانى‌، امامت و پیشوایى‌ داشته باشد. به کسى‌ به طور اطلاق و حقیقت امام گفته مى‌‏شود که در مورد عمل کردن به قوانین شریعت و به کار بستن دستورهاى‌ الهى‌ پیشوا و مقتداى‌ مردم باشد. امور اجتماعى‌ و سیاسى‌ ملت را طبق قوانین آسمانى‌ اداره کند، برنامه‏ها و دستورهاى‌ دین را اجرا کند، نقشه‏ها و طرح‏هاى‌ اصلاحى‌ آسمانى‌ را پیاده کند، دستورهاى‌ اخلاقى‌ و عبادى‌ اسلام را به کار بندد.

به طور خلاصه، خودش نمونه کامل دین باشد و در متن صراط مستقیم شریعت سیر و سلوک کند. چنین شخصى‌ را مى‌‏توان به طور اطلاق و حقیقت امام و پیشوا و پیشرو مردم شمرد. او در طریق دیانت و سیر الى‌ اللَّه حرکت مى‌‏کند و مردم را به سوى‌ آن راه دعوت و هدایت مى‌‏نماید. چنین شخصى‌ امام و پیشواى‌ مردم است باید به او اقتدا کنند و اعمال و رفتارشان را با اعمال و رفتارش تطبیق دهند.

در تحقق مصداق امامت، پیشوایى‌ عملى‌ لازم است. لفظ امام و پیشوا را به هر رئیسى‌ نمى‌‏توان اطلاق کرد بلکه در صورتى‌ مى‌‏توان این کلمات را به طور حقیقت بر شخصى‌ گفت که فقط به دستور دادن و راهنمایى‌ اکتفا نکند بلکه خودش در عمل کردن به کارهاى‌ نیک پیش افتد و با رفتار و گفتار ملت را رهبرى‌ کند.

بنابراین، در تعریف امامت کلى‌ و حقیقى‌ باید چنین گفت:

امامت یعنى‌ پیشوایى‌ و زمام دارى‌ کلى‌ در تمام امور دینى‌ و دنیوى‌.

از این‏جا روشن مى‌‏شود که تعریف‏هایى‌ که اهل تسنن و عده‏اى‌ از امامیه براى‌ امامت کرده‏اند و در کتاب‏هاى‌ کلام دیده مى‌‏شود نا تمام است و با معناى‌ لغوى‌ آن مطابقت کامل ندارد.

از باب نمونه، در تعریف امامت گفته‏اند: امامت عبارت است از خلافت و جانشینى‌ از پیغمبر در نگهدارى‌ دین و حفظ حوزه مسلمین.

هم چنین گفته‏اند: امامت یعنى‌ ریاست عامه در امور دین و دنیا براى‌ شخصى‌ از اشخاص.[1]

ابن خلدون مى‌‏نویسد: خلافت یعنى‌ نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین وسیاست دنیا و به این اعتبار خلافت و امامت گفته مى‌‏شود و متصدى‌ آن را امام و خلیفه مى‌‏گویند.[2]

امامت عبارت است از ریاست کلى‌ الهى‌ به نیابت از رسول خدا در امور دین و دنیاى‌ مردم.[3]

با توجه به مطالب گذشته روشن مى‌‏شود که این قبیل تعریف‏ها حقیقت معناى‌ امامت را که عبارت است از پیشوایى‌ مطلق و کلى‌ در امور دینى‌ و دنیوى‌ ملت، تعریف نکرده‏اند، بلکه شمه‏اى‌ از شئون امام را بیان کرده‏اند.

خلافت و امامت‏

خلافت به معناى‌ جانشینى‌ از پیغمبر است. خلیفه پیغمبر صلى‌ الله علیه و آله به کسى‌ گفته مى‌‏شود که بعد از پیغمبر یا در غیاب او وظایف و کارهاى‌ او را انجام دهد.

اکثر دانشمندان اهل سنت خلافت و امامت را مترادف شمرده و گفته‏اند: «خلافت و امامت یک معنا دارند، در هر جا یکى‌ از آنها صادق باشد دیگرى‌ نیز صادق خواهد بود».

مثلًا ابن خلدون نوشته است: «خلافت یعنى‌ نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا و به همین اعتبار خلافت و امامت گفته مى‌‏شود، و متصدى‌ آن مقام را خلیفه و امام گویند».[4]

لیکن این مطلب درست نیست، زیرا در تحقق معناى‌ امامت، پیشوایى‌ شرط است، امام باید بدان چه مى‌‏گوید عمل کند و با قول و عمل مردم را رهبرى‌ کند. اما در تحقق معناى‌ لغوى‌ خلافت همین مقدار کافى‌ است که شخص خلیفه براى‌ جانشینى‌ از پیغمبر تعیین شده باشد و در غیاب او کارهایش را انجام دهد. حتى‌ اگر خلیفه مطابق‏ گفتارش عمل نکند باز هم از حیث لغت مى‌‏توان او را خلیفه نامید. فعلًا در این جهت بحث نمى‌‏کنم که خلیفه پیغمبر باید داراى‌ چه شرایط و اوصافى‌ باشد بلکه بحث ما در تعیین معناى‌ لغوى‌ امامت و خلافت است.

بنابراین، امامت و خلافت مترادف نیستند. ممکن است این دو معنا در یک شخص جمع شوند، مثلًا اگر پیغمبر، شخص برگزیده و ممتازى‌ را که به احکام و دستورهاى‌ دین عمل مى‌‏کند و از حیث عمل پیشواى‌ مردم است، جانشین و خلیفه خودش قرار داده و زمام امور اجتماعى‌ و سیاسى‌ و حفظ و نگه دارى‌ قوانین شریعت را بر عهده او قرار داد، چنین شخصى‌ هم به طور حقیقت امام است هم خلیفه، هم در مورد به کار بستن قوانین و برنامه‏هاى‌ دینى‌ واقعاً امامت و پیشوایى‌ دارد هم جانشین و خلیفه پیغمبر و مجرى‌ و حافظ احکام و قوانین الهى‌ است.

ممکن است شخصى‌ امام باشد اما خلیفه پیغمبر نباشد. چنان که قرآن شریف، حضرت ابراهیم را به عنوان امام معرفى‌ مى‌‏کند[5] با این که خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. هم چنین اگر شخصى‌ به تمام احکام و دستورهاى‌ دین عمل مى‌‏کند و به حقیقت و باطن احکام متحقق است و گروهى‌ از متدینین هم به او اقتدا مى‌‏کنند و از اعمال و گفتارش سرمشق مى‌‏گیرند لیکن پیشوایى‌ او در زمانى‌ است که به مقام خلافت و جانشینى‌ منصوب نگشته است چنین فردى‌ را از حیث لغت مى‌‏توان امام و پیشوا نامید اما خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست.

گاهى‌ خلافت صادق است ولى‌ امامت صادق نیست. اگر پیغمبر شخصى‌ را جانشین و خلیفه خودش قرار داد و یک سلسله کارهاى‌ معینى‌ را به او محول کرد که در غیاب او آنها را انجام دهد بر چنین شخصى‌ از حیث لغت مى‌‏توان خلیفه پیغمبر اطلاق کرد، لیکن امام مطلق و پیشواى‌ در تمام شئون شمرده نمى‌‏شود.

هم چنین اگر افراد ملت، کسى‌ را که از بین خودشان انتخاب کردند و یکى‌ از کارهاى‌ پیغمبر را به او واگذاردند ممکن است بر طبق عقیده خودشان او را خلیفه بخوانند، از جهت معناى‌ لغوى‌ هم مانعى‌ ندارد، ولى‌ امامت مطلق و پیشوایى‌ واقعى‌ بر او صادق نیست.

به هر حال اگر امام به طور اطلاق بر کسى‌ گفته شد و قرینه‏اى‌ وجود نداشت که موضوع امامتش را محدود کند باید گفت پیشوا و رهبر کلى‌ است و در کلیه امور معنوى‌ و مادى‌ پیشوایى‌ دارد.

امام رضا علیه السلام در تعریف امامت مى‌‏فرماید: مقام امامت بزرگ‏تر و عالى‌‏تر و دقیق‏تر از آن است که عقول مردم بدان برسد یا به واسطه آراى‌ خودشان بتوانند آن را درک کنند یا امامى‌ را اختیار نمایند. خداوند متعال، بعد از پیغمبرى‌ و خلیل الرحمان شدن ابراهیم، مقام شامخ امامت را به وى‌ ارزانى‌ داشته و بدان فضیلت و شرف برگزید و فرمود: من تو را امام ملت قرار مى‌‏دهم. ابراهیم بدین بشارت خشنود شد و عرض کرد: امامت در ذریه من نیز خواهد بود؟ خدا فرمود: مقام امامت به ستم‏کاران نخواهد رسید.[6]

آیه مذکور امامت هر ستم‏کارى‌ را ابطال نموده و امامت را به خوبان و برگزیدگان اختصاص داده است.[7]

حضرت رضا علیه السلام مى‌‏فرماید: امامت یعنى‌ نگهدارى‌ از دین و حفظ نظام مسلمانان.[8]

 

آغاز امامت‏

از بعضى‌ احادیث استفاده مى‌‏شود که حضرت على‌ علیه السلام در زمان رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله امام‏ و پیشواى‌ مردم بوده است. احادیث زیادى‌ بدین مضمون در کتاب‏هاى‌ حدیث دیده مى‌‏شود. از باب نمونه:

پیغمبر اکرم صلى‌ الله علیه و آله فرمود: خدا درباره على‌ علیه السلام به من فرمود: على‌ پرچم هدایت و امام دوستان من است.[9]

رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله به‏ام سلمه فرمود: على‌ سید مسلمانان و امام پرهیزکاران مى‌‏باشد.[10]

این قبیل احادیث ظهور دارند که حضرت على‌ علیه السلام در زمان رسول خدا متصف به امامت و پیشوایى‌ بوده و در همان عصر پیروانى‌ داشته که از اعمال و رفتارش سرمشق مى‌‏گرفته‏اند. البته امامت آن‏جناب در آن زمان به معناى‌ پیشوایى‌ و رهبرى‌ معنوى‌ بوده نه بدان معنا که خلیفه و امام منصوب اصطلاحى‌ باشد.

طبق این احادیث- که نظایر فراوانى‌ هم دارند- حضرت على‌ علیه السلام در زمان رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله متصف به امامت و پیشوایى‌ بوده و پیغمبر او را با همین لقب معرفى‌ مى‌‏نموده است. این موضوع از نظر عقل اشکالى‌ ندارد و ضرورتى‌ ایجاب نمى‌‏کند تااحادیث را بر امامت بعد از وفات رسول اکرم حمل کنیم.[11]

 

[1]. شرح المواقف، ج 8، ص 345
[2]. مقدمه ابن خلدون، ص 211
[3]. کفایة الموحدین، ج 2، ص 75
[4]. مقدمه ابن خلدون، ص 211
[5]. بقرة( 2) آیه 124
[6]. بقره( 2) آیه 124
[7]. همان، ص 199
[8]. اصول کافى‌، ج 1، ص 200
[9]. ینابیع الموده، ج 1، ص 234
[10]. همان، ص 239
[11] امینى‌، ابراهیم، بررسى‌ مسائل کلى‌ امامت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1390.