پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

امام سوم: امام حسين عليه السلام‏

امام سوم: امام حسین علیه السلام‏

 

تولد و شهادت‏

امام حسین علیه السلام روز سوم یا پنجم شعبان سال چهارم هجرى‌، در مدینه به دنیا آمد. پدرش على‌ بن ابى‌‏طالب علیه السلام و مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله.

کنیه‏اش ابوعبدالله و لقب‏هایش: طیّب، سیّد، سبط، وفىّ، مبارک، بود.

هنگام تولدش، جبرییل براى‌ تهنیت بر پیامبراکرم نازل شد و از جانب خدا پیام آورد که نام او را «حسین» بگذارید. رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت. روز هفتم، دو گوسفند برایش عقیقه کرد و گوشت آن را در میان تهى‌ دستان تقسیم کرد.

امام حسین علیه السلام بنابر بعضى‌ اقوال، پنجاه و شش سال و چند ماه در این جهان زندگى‌ کرد. شش سال و چند ماه با جدش رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله و بعد از وفات پیامبر، سى‌ سال با پدر و بعد از وفات پدر، ده سال با برادرش امام حسن علیه السلام و بعد از وفات برادر، ده سال زندگى‌ کرد. و در روز عاشوراى‌ شصت و یک‏ هجرى‌، در کربلا به شهادت رسید و پیکر مطهّرش در همان سرزمین به خاک سپرده شد.[1]

 

نصوص بر امامت‏

براى‌ اثبات امامت امام حسین علیه السلام مى‌‏توان از ادلّه عامّه که قبلًا بدان‏ها اشاره شد، استفاده کرد. علاوه بر آن‏ها، پیامبر گرامى‌ اسلام در احادیث فراوانى‌، به امامت حسن و حسین علیهما السلام تصریح فرمود.

رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله درباره حسن و حسین فرمود: «این دو پسرم، امام‏اند، قیام کنند یا سکوت.»[2]

علاوه بر این‏ها، امام حسن علیه السلام به هنگام وفات، او را به عنون امام بعد از خودش معرفى‌ کرد.

امام صادق علیه السلام در حدیثى‌ فرمود: حسن بن على‌ علیه السلام به هنگام وفات، برادرش محمد بن حنفیه را خواست و فرمود: «آیا نمى‌‏دانى‌ که حسین بن على‌ بعد از وفاتِ من، امام خواهد بود؟ خداى‌ عزّوجلّ این را خواسته و رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله به امامت او تصریح کرده است. خداى‌ متعال مى‌‏دانسته که شما اهل بیت، بهترین بندگانش هستید. حضرت محمد صلى‌ الله علیه و آله را خدا به نبوّت برگزید و او، على‌ علیه السلام را به امامت برگزید و پدرم حضرت على‌، مرا به امامت برگزید و من، حسین را به مقام امامت اختیار کردم.».

محمد بن حنفیه عرض کرد: «برادرم! تو امام هستى‌ و به وظیفه ات عمل مى‌‏کنى‌.»[3]

على‌ بن یونس عاملى‌ در کتاب صراط مستقیم مى‌‏نویسد:

امیرالمؤمنین علیه السلام بر امامت فرزندش حسن تصریح کرد، چنان که بر امامت فرزندش حسین نیز تصریح کرد. شیعیان، روایت کرده‏اند که حسن، به هنگام وفات، برادرش حسین را به امامت برگزید، مواثیق نبوّت و عهود امامت را به او سپرد و شیعیان را از خلافت او آگاه ساخت و او را به عنوان پرچمدار هدایت بعد از خودش منصوب کرد. این امر معروف و مشهورى‌ است که خفایى‌ در آن وجود ندارد.[4]

مسعودى‌ در کتاب اثبات الوصیة مى‌‏نویسد:

هنگامى‌ که امام حسن علیه السلام بیمار شد، برادرش ابوعبداللّه علیه السلام بر او وارد شد و بعد از کلامى‌ که بین آنان رد و بدل شد، امام حسن، برادرش حسین علیه السلام را وصىّ خود قرار داد واسم اعظم را به او یاد داد و مواریث انبیا و وصیتى‌ را که امیرالمؤمنین علیه السلام به او سپرده بود، تحویل او داد.[5]

محمد بن حنفیه به امام سجاد علیه السلام عرض کرد: «تو مى‌‏دانى‌ که رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله وصیت و امامت بعد از خودش را به امیرالمؤمنین و بعد از او به حسن و حسین علیه السلام واگذار کرد.»[6]

 

فضائل امام حسین علیه السلام‏

رسول خدا علیه السلام فرمود: «حسین از من است و من از حسین. هر کس حسین را دوست بدارد، خدا او را دوست دارد. حسین، سبطى‌ است از اسباط.»[7]

پیامبر اکرم صلى‌ الله علیه و آله فرمود: «هر که مى‌‏خواهد به محبوب‏ترین مردم زمین و آسمان نگاه کند، به حسین نظر نماید.»[8]

حذیفه از رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: «خدا، به حسین فضیلتى‌ را عطا کرده که به هیچ یک از آدمیان عطا نکرده، جز یوسف بن یعقوب.»[9]

حذیفة بن یمان مى‌‏گوید: رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله را دیدم در حالى‌ که دست حسین علیه السلام را گرفته بود، مى‌‏فرمود:

«اى‌ مردم! این، حسین بن على‌ است. او را بشناسید. به خدا سوگند! او در بهشت است و دوستان و دوستانِ دوستانش نیز در بهشت هستند.»

پیامبر اکرم صلى‌ الله علیه و آله فرمود: «حسن و حسین، بعد از من و پدرشان، بهترین فرد روى‌ زمین هستند و مادرشان، بهترین زنان جهان است.»[10]

پیامبر صلى‌ الله علیه و آله فرمود: «حسن و حسین دو ریحان من از دنیا هستند.»[11]

رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله فرمود: «حسن و حسین، سید و آقاى‌ جوانان اهل بهشت‏اند و پدرشان افضل از آنان است.»[12]

 

 

عبادت و بندگى‌‏

 

به امام حسین علیه السلام عرض شد: «چرا این قدر از خدا ترسان هستى‌؟». فرمود: «از سختى‌‏هاى‌ قیامت در امان نیست مگر کسى‌ که در این دنیا از خدا بترسد.»[13]

عبداللّه بن عبید مى‌‏گوید: «امام حسین علیه السلام با پاى‌ پیاده، 25 مرتبه به حج مشرف شد، در حالى‌ که حیوان سوارى‌ به همراه داشت.»[14]

به امام سجاد علیه السلام عرض شد: «چرا فرزندان پدرت این قدر کم هستند؟».

فرمود: «من حتى‌ از تولد خودم از او تعجب مى‌‏کنم، زیرا او در شبانه روز، هزار رکعت نماز مى‌‏خواند.»[15]

راوى‌ مى‌‏گوید: حسن و حسین علیهما السلام را دیدم که پیاده به سوى‌ حج مى‌‏رفتند.

هر سوارى‌ که عبور مى‌‏کرد، پیاده مى‌‏شد و با آن حضرت به راه مى‌‏افتاد. پیاده روى‌ براى‌ بعض زائران دشوار بود. به سعدبن ابى‌ وقاص گفتند: «راه رفتن براى‌ ما سخت است، ولى‌ شایسته نمى‌‏دانیم ما سواره باشیم و این دو سید بزرگوار پیاده حرکت کنند.»

سعد سخن آنان را به امام حسن علیه السلام عرض کرد و گفت: «کاش براى‌ مراعات حال این افراد، بر حیوان سوارى‌ خود سوار مى‌‏شدید.». امام حسین علیه السلام فرمود: «ما سوار نخواهیم شد، زیرا ملتزم شده‏ایم که پیاده به حج برویم، ولى‌ براى‌ مراعات حال سایر مسافران از این راه فاصله مى‌‏گیریم. آن دو چنین کردند.»[16]

 

 

احسان و انفاق‏

امام حسین علیه السلام به عیادت اسامه بن زید رفت، در حالى‌ که بیمار بود و مى‌‏گفت: «واغماه!»

امام علیه السلام به او فرمود: «برادرم! چه غم دارى‌؟». عرض کرد: «یابن رسول اللّه! شصت هزار درهم بدهکارم مى‌‏ترسم بمیرم و زیر بار دین بمانم.» حضرت فرمود: «ناراحت نباش! قبل از این‏که اجل تو فرا رسد، قرضت را ادا خواهم کرد.». و چنین کرد.[17]

شعیب بن عبدالرحمان مى‌‏گوید: بعد از این که امام حسین علیه السلام‏ کشته شد، اثرى‌ را بر دوش مبارکش دیدند. از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:

«این اثر چیست؟» فرمود: «این اثر از آن جاست که پدرم عادت داشت انبان غذا را بر دوش مى‌‏گرفت و به منازل بیوه زنان و یتیمان و فقیران مى‌‏برد.»[18]

از امام حسین علیه السلام روایت شده که فرمود: صحت این قول پیامبر صلى‌ الله علیه و آله براى‌ من به اثبات رسیده که فرمود: «افضل اعمال، بعد از نماز، ادخال سرور در قلب مؤمن است، البته به گونه‏اى‌ که گناهى‌ در آن نباشد.»

روزى‌ غلامى‌ را دیدم که با یک سگ هم غذا شده بود. یک لقمه خودش مى‌‏خورد و لقمه‏اى‌ هم جلوى‌ سگ مى‌‏انداخت. علت این عمل را از غلام پرسیدم. گفت: «یا بن رسول اللّه! من شدیداً غمناک هستم. این سگ را شاد مى‌‏گردانم، شاید خدا مرا نیز شاد گرداند. صاحب من، یک نفر یهودى‌ است.

دوست دارم از او جدا شوم.»

امام حسین علیه السلام نزد ارباب او رفت و دویست دینار براى‌ خرید غلام پرداخت کرد. مرد یهودى‌ عرض کرد: «این غلام، فداى‌ قدم‏هاى‌ شما که تا این‏جا تشریف آوردید. این مزرعه را نیز به او بخشیدم.

این دویست دینار نیز خدمت خودتان باشد، به شما بخشیدم.» امام حسین علیه السلام فرمود: «هبه شما را قبول کردم و همه را به غلام بخشیدم و او را آزاد کردم.»

زن آن مرد یهودى‌ که حاضر بود و جریان را مشاهده مى‌‏کرد گفت: «من‏ مسلمان شدم و مهرم را به شوهرم بخشیدم». مرد یهودى‌ عرض کرد: «من نیز مسلمان شدم و این خانه‏ام را به همسرم بخشیدم.»[19]

انس مى‌‏گوید: نزد حسین بن على‌ علیه السلام بودم. کنیزى‌ آمد و دسته گلى‌ (ریحانى‌) به آن حضرت هدیه کرد. امام به کنیز فرمود: «تو را در راه خدا آزاد کردم».

انس عرض کرد: «یا بن رسول اللّه! این کنیز، دسته گلى‌ به شما هدیه کرد که چندان ارزشى‌ ندارد. شما او را آزاد مى‌‏کنید؟» فرمود: «خدا ما را این گونه ادب آموخته است. او فرمود: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» نیکوتر از دسته گل این کنیز، آزاد کردن اوست».[20]

یکى‌ از غلامان امام حسین علیه السلام خلافى‌ مرتکب شد که مستحق کیفر بود.

حضرت دستور داد او را تنبیه کنند. غلام عرض کرد: «یا مولاى‌! «وَالکاظِمِینَ الغَیْظَ»». حضرت فرمود: «تو را بخشیدم».

غلام عرض کرد: «یا مولاى‌! «وَالعافِینَ عَنِ النّاسِ»». حضرت فرمود: «تو را عفو کردم». عرض کرد: «یا مولاى‌! «وَاللَّهُ یُحِبُّ المُحْسِنِینَ»». حضرت فرمود: «تو را در راه خدا آزاد کردم و دو برابر آن چه قبلًا به تو دادم، خواهم داد.»[21]

یک عرب بادیه نشین، خدمت امام حسین علیه السلام رسید و عرض کرد: «یا بن رسول اللّه! دیه کاملى‌ را بر ذمه گرفته‏ام و از پرداخت آن عاجزم. پیش خود گفتم، از کریم‏ترین مردم آن را مى‌‏طلبم، اینک کسى‌ را کریم‏تر از اهل بیت رسول اللّه علیه السلام سراغ ندارم». امام حسین علیه السلام فرمود: «من سه سؤال از تو مى‌‏کنم، اگر یکى‌ از آن‏ها را جواب دادى‌، ثلث مال را مى‌‏دهم و اگر دو تا را جواب دادى‌، دو ثلث آن را به تو مى‌‏دهم و اگر هر سه را جواب دادى‌، همه آن را به تو مى‌‏دهم.»

مرد اعرابى‌ عرض کرد: «یابن رسول اللّه! آیا شخصیتى‌ مانند شما، با آن همه علم و شرافت، از فردى‌ مانند من سؤال مى‌‏کند؟!» فرمود: «بلى‌، از جدم رسول خدا شنیدم که فرمود:

المعروف بقدر المعرفة

». مرد اعرابى‌ عرض کرد: «سؤال کنید. اگر بدانم، جواب مى‌‏دهم و اگر ندانم، از شما یاد مى‌‏گیرم،

و لا قوّة إلّاباللّه‏

». امام حسین: افضل اعمال کدام است؟

- ایمان به خدا.

- وسیله نجات از مهالک چیست؟

- اعتماد به خدا.

- زینت انسان به چیست؟

- علمى‌ که با آن صبر باشد.

- اگر این نباشد، چه؟

- مالى‌ که با انصاف و مروت همراه باشد.

- اگر این هم نباشد، چه؟

- فقرى‌ که با آن صبر باشد.

- اگر این هم نباشد چه؟

- در این صورت باید صاعقه‏اى‌ از آسمان نازل شود و او را بسوزاند.

امام حسین علیه السلام خندید و یک هزار دینار به او عطا کرد. انگشترش را نیز که دویست درهم ارزش داشت، به وى‌ داد و فرمود: «با آن پول، قرضت را ادا کن و انگشتر را بفروش و در راه زندگى‌ صرف کن.»

مرد اعرابى‌ آن‏ها را گرفت و عرض کرد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ».[22]

 

 

حادثه عاشورا

حادثه عاشورا، یکى‌ از فجیع‏ترین حوادث تاریخ اسلام، بلکه تاریخ جهان است که در نوع خود بى‌ نظیر است. در این حادثه فجیع، امام حسین علیه السلام یعنى‌ فرزند پیامبراسلام- با آن همه سفارش هایى‌ که درباره‏اش به عمل آمده بود- و فرزندان و برادران و برادر زادگان و عموزادگان و جمعى‌ دیگر از خویشان نزدیک و انصار و یاران او، به امر کسى‌ که خود را خلیفه همین پیامبر مى‌‏دانست و به دست سپاهیانى‌ که خود را مسلمان و پیرو همان پیامبر مى‌‏دانستند، در کربلا کشته شدند، آن هم با فجیع‏ترین و غیر انسانى‌‏ترین کشتارها و بى‌ رحمانه‏ترین رفتارها که چهره تاریخ بشریت را سیاه کرد.

بررسى‌ این حادثه تلخ، براى‌ شناخت امام حسین علیه السلام ضرورت دارد، ولى‌ با توجه به این که بررسى‌ کامل و دقیق آن، نیاز به تألیف کتابى‌ مفصل دارد که فعلا در امکان ما نیست، در این جا به ذکر اهداف امام حسین در آن قیام خونین بسنده مى‌‏کنیم.

 

اهداف امام حسین و شیوه پیگیرى‌‏

براى‌ شناخت صحیح هدف امام حسین علیه السلام در قیام خونین کربلا، بهتر است به سخنان خود آن حضرت مراجعه کنیم. آن جناب هنگام خروج از مدینه، ضمن وصیت‏نامه‏اش به محمد بن حنفیه چنین نوشت:

إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمّة جدّی، أرید أن آمر بالمعروف و أنهى‌ عن المنکر، و أسیر بسیرة جدّی و أبی علیّ بن أبی طالب علیهما السلام.[23]

امام حسین علیه السلام در این سخن، سه چیز را به عنوان هدف قیام یاد کرده است: اصلاح امور مسلمانان، امر به معروف و نهى‌ از منکر، احیاى‌ سیره جدش رسول خدا و پدرش على‌ بن ابى‌‏طالب علیهما السلام.

با اندکى‌ دقت مى‌‏توان گفت، مهم‏ترین هدف آن حضرت، اصلاح امور امت بوده است که سیره رسول خدا را فراموش کرده بودند و در ابعاد مختلف عبادى‌، اجتماعى‌، اخلاقى‌، سیاسى‌، اقتصادى‌، به انحراف کشیده شده بودند.

حضرت، قصد داشت این عمل مهم را به وسیله امر به معروف و نهى‌ از منکر، در تمام مراحل آن انجام دهد.

بنابراین، نهضت امام حسین علیه السلام را مى‌‏توان به عنوان یک حرکتِ اعتراضى‌ و اصلاحى‌ معرفى‌ کرد که به صورت امر به معروف و نهى‌ از منکر، در مراحل مختلف و طبق مقتضیات زمان و مکان و انجام وظیفه، انجام گرفته است:

مرحله اول- هجرت از مدینه: بعد از مرگ معاویه، فرزندش یزید، به ولید (والى‌ مدینه) نوشت که از حسین بن على‌ بیعت بگیر و اگر امتناع ورزید، او را به قتل برسان، ولى‌ حضرت ابا عبداللّه که حکومت یزید را نامشروع مى‌‏دانست و حاضر نبود با بیعت خود بر آن صحّه بگذارد، از بیعت امتناع ورزید و به عنوان اعتراض و اعلام عدم رضایت، از مدینه به سوى‌ مکه حرکت کرد. این عمل، نوعى‌ نهى‌ از منکر به شمار مى‌‏رود.

مرحله دوم- اقامت در مکه: امام حسین علیه السلام قصد داشت در مکه بماند و ضمن اعتراض عملى‌، در صورت امکان با سخنرانى‌ در جمع مسلمانان که از بلاد مختلف و به قصد حج در مکه آمده بودند اعتراض و عدم رضایت خود را اعلام کند که این نیز نوعى‌ امر به معروف و نهى‌ از منکر بود، ولى‌ در مکه، دو حادثه جدید روى‌ داد که مى‌‏توانست بر اراده آن حضرت تأثیر گذار باشد:

یکى‌ این که در مدت توقف امام حسین علیه السلام در مکه، شیعیان کوفه از عدم بیعت آن حضرت و حرکت به مکه، اطلاع یافتند و طى‌ نامه‏هاى‌ بسیار زیاد، او را به کوفه دعوت کردند.

دوم این که امام حسین علیه السلام اطلاع یافت، یزید به چند نفر مأموریت داده تا مخفیانه او را ترور کنند.

مرحله سوم- حرکت به سوى‌ کوفه: با توجه به حادثه مذکور، اوضاع عوض شد. از یک طرف امام نتوانست در مکه بماند، زیرا در صورت کشته شدن او، قداست حرم شکسته مى‌‏شد و خونش به هدر مى‌‏رفت و از سوى‌ دیگر، شیعیان کوفه او را دعوت کرده بودند و ایشان در نپذیرفتن دعوت آنان حجتى‌ نداشت.

بنابراین، احساس وظیفه کرد که باید به سوى‌ کوفه حرکت کند و حرکت اعتراضى‌ خود را ادامه دهد. در عین حال براى‌ رعایت احتیاط، ابتدا مسلم بن عقیل را با نامه‏اى‌ به سوى‌ کوفه گسیل داشت تا اوضاع را از نزدیک مشاهده کند و به او گزارش دهد. بعد از چندى‌، نامه‏اى‌ را از سوى‌ مسلم دریافت کرد که نوشته بود: «گروه کثیرى‌ از مردم کوفه با من بیعت کرده‏اند و در انتظار مقدم شما هستند.»

امام حسین علیه السلام احساس کرد باید به سوى‌ عراق حرکت کند، زیرا از یک طرف مى‌‏تواند به حرکت اعتراضى‌ خود ادامه دهد و از سوى‌ دیگر، نامه‏هاى‌ کوفیان و گزارش مسلم، نشان مى‌‏داد، زمینه تأسیس حکومت اسلامى‌، بدون توسّل به جنگ و خون ریزى‌ و با حمایت انبوه شیعیان فراهم خواهد شد. در نتیجه، حضرت مى‌‏توانست با احیاى‌ حکومت اسلامى‌ سیره جدش رسول خدا را احیا کند و اوضاع مسلمانان را اصلاح نماید که این، عالى‌‏ترین مراتب امر به معروف و نهى‌ از منکر است.

در این میان، اگر کوفیان به وعده‏هاى‌ خود عمل نکردند، یا در این مسیر مقدّس، مشکل دیگرى‌ پیش آمد، طبق مقتضیات زمان و مکان، به وظیفه جدید خود عمل خواهد کرد. در هر حال موقعیت اعتراضى‌ خود را از دست نخواهد داد.

امام حسین علیه السلام حج را بدل به عمره مفرده کرد و رهسپار کوفه شد.

مرحله چهارم- اطلاع از شهادت مسلم: امام حسین علیه السلام در ثعلبیه، خبر شهادت مسلم را شنید و با اوضاع و شرایط جدیدى‌ مواجه گشت. در این مرحله نیز باید طبق شرایط جدید تصمیم بگیرد. اولین اقدام این بود که جریان‏ شهادت مسلم را بدون پرده پوشى‌ با اصحاب در میان گذاشت و از آنان نظر خواهى‌ کرد.

فرزندان عقیل عرض کردند: «باید از مسلم خون‏خواهى‌ کنیم یا در همین راه کشته شویم.»

امام حسین فرمود: «بعد از شهادت مسلم و هانى‌، زندگى‌ ارزش ندارد.»

بعضى‌ از اصحاب عرض کردند: «یا بن رسول اللّه! به خدا سوگند! تو مثل مسلم نیستى‌، وقتى‌ وارد کوفه شوى‌، شیعیان که تو را دعوت کرده‏اند، به یقین، به سویت مى‌‏شتابند و حمایتت مى‌‏کنند.»

در اوضاع و شرایط جدید، امام حسین علیه السلام دو راه در پیش داشت: یا حرکت را به سوى‌ کوفه ادامه دهد یا از رفتن به کوفه منصرف شده، به سوى‌ سرزمینى‌ دیگر رهسپار گردد و در آن جا، طبق شرایطى‌ که به وجود خواهد آمد، انجام وظیفه کند.

امام، راه اول را ترجیح داد، زیرا اولا: از حمایت مردم کوفه مأیوس نشده بود و اصحاب و یارانش نیز همین احتمال را تأیید کرده بودند. ثانیا: فکر کرد، اگر هم کوفیان به وعده‏هاى‌ خود عمل نکنند، باز هم در آن جا بهتر مى‌‏تواند طبق اوضاع و شرایط جدید، انجام وظیفه کند و به حرکت اعتراضى‌ خود ادامه دهد. بنابراین تصمیم گرفت، به سوى‌ کوفه حرکت کند.

امام حسین علیه السلام در این جا لازم دید کار دیگرى‌ را انجام دهد که اگر در بین اصحاب و یارانش فرد یا افرادى‌ هستند که از شرکت در این سفر خطرناک کراهت دارند، مأخوذ به حیا نشوند. بدین جهت به یاران خویش فرمود:

«چنان که شنیدید، مسلم شهید شده و اوضاع کوفه، به گونه‏اى‌ دیگر درآمده‏ است. در هر حال، من قصد دارم به کوفه بروم. اکنون بیعت خودم را از شما بر مى‌‏دارم. هر کس میل دارد، مى‌‏تواند از من جدا شود و به هر کجا میل دارد برود.»

تعداد کمى‌ از همراهان، جدا شدند و کاروان امام رهسپار کوفه شد.

مرحله پنجم- برخورد با سپاه حرّ: برنامه امام حسین علیه السلام این بود که هر چه زودتر خود را به کوفه برساند، ولى‌ قبل از رسیدن به کوفه، با سپاهیان حرّ مواجه شد و راه را بر او بستند. امام به حرّ فرمود، «کوفیان مرا بدین جا دعوت کرده‏اند، اگر پشیمان شده‏اند، حاضرم به حجاز برگردم یا به سرزمین دیگرى‌ بروم.»

حر پاسخ داد: «من از چنین دعوتى‌ اطلاع ندارم، مأمورم شما را دستگیر کنم و به کوفه، نزد ابن زیاد ببرم تا درباره شما تصمیم بگیرد.»

وضع کاملا تازه‏اى‌ به وجود آمده بود. تسلیم شدن در برابر ابن زیاد، نتیجه‏اى‌ جز بیعت با ذلّت و خوارى‌، یا شهادت با زبونى‌، در بر نداشت و امام حسین نمى‌‏توانست چنین امرى‌ را بپذیرد. بدین جهت مسیر خود را عوض کرد و به جاى‌ رفتن به کوفه، راهى‌ دیگر را برگزید تا از این بن بست نجات یابد و در نقاط دیگر به حرکت اعتراضى‌ خود ادامه دهد.

مرحله ششم- نزول به سرزمین کربلا: کاروان امام حسین علیه السلام در حرکت بود و سپاهیان حرّ، بدون توسّل به جنگ، آن را همراهى‌ و مراقبت مى‌‏کردند تا به سرزمین کربلا رسیدند. در همین موقع، نامه‏اى‌ از ابن زیاد، به حرّ رسید که حسین بن على‌ و خانواده‏اش را در همین جا متوقف کن و از ادامه سفر باز دار.

با رسیدن این دستور، اوضاع کاملا عوض شد و موقعیت تازه‏اى‌ یافت.

امام علیه السلام نه مى‌‏توانست به کوفه برود، نه به نقطه دیگرى‌ حرکت کند و باز هم امام، بر سر دو راهى‌ دیگر قرار گرفت: یا باید تسلیم ابن زیاد مى‌‏شد و تن به ذلّت مى‌‏داد تا زنده بماند و چند سالى‌ زندگى‌ کند، یا در برابر دشمن مقاومت کند و دفاع مقدس و شهادت شرافت مندانه را بر زندگى‌ ذلّت بار ترجیح دهد.

امام حسین علیه السلام در چنین وضع حساس و خطرناکى‌، باز هم از پى‌‏گیرى‌ هدف منصرف نشد. حضرت، جنگ مردانه و دفاع مقدس تا سر حد شهادت را برگزید تا عملًا به مسلمانان درس آزادگى‌، دیندارى‌، عدالت خواهى‌، مبارزه با استبداد و ستم را بیاموزد و پایه‏هاى‌ حکومت غیر مشروع بنى‌ امیه را متزلزل سازد. این، عالى‌‏ترین مرحله امر به معروف و نهى‌ از منکر بود.

آرى‌ عاشوراى‌ امام حسین و اصحاب و یارانش مکتب دیندارى‌، آزادگى‌، مردانگى‌، مقاومت در برابر بیدادگرى‌ و بیدادگران و دفاع از محرومان و ستم‏دیدگان است. این مکتب نجات بخش باید همواره و در طول تاریخ، زنده و فعال باقى‌ بماند. در هر زمان و هر مکانى‌ که استبداد و بیدادگرى‌ وجود دارد و مبارزات و اقدامات مسالمت‏آمیز ابتدایى‌، مفید واقع نشود، تنها وسیله نجات بخش احیا و بهره‏گیرى‌ از مکتب آموزنده کربلاست: «کلّ یوم عاشورا و کل ارض کربلا». در همین راستا بود که ائمه اطهار به برگزارى‌ مجالس عزادارى‌ بر امام حسین علیه السلام عنایت داشتند و بدان توصیه مى‌‏کردند تا با بیان و تشریح فلسفه قیام و هدف امام حسین شنوندگان را به مبارزه با بیدادگرى‌ تشویق و تحریص کنند. گریستن بر شهید مبارز با بیدادگرى‌ و دفاع از دین است که آن همه ثواب‏هاى‌ مذکور در احادیث را دارد.[24]

 

[1]. بحارالأنوار، ج 44، ص 200- 201؛ کشف الغمه، ج 2، ص 216- 252؛ اعلام الورى‌، ج 1، ص 420 و مطالب السؤول، ج 2، ص 49، 51، 69 و 70.
[2]. اثبات الهداة، ج 5، ص 134- 171.
[3]. همان، ص 169 و بحارالأنوار، ج 44، ص 174.
[4]. اثبات الهداة، ج 5، ص 173.
[5]. همان، ص 174.
[6]. همان، ص 170.
[7]. بحارالأنوار، ج 43، ص 261: قال رسول اللّه صلى‌ الله علیه و آله:« حسین منّی و أنا من حسین، أحبّ اللّه مَن أحبّ حسیناً، حسین سبط من الأسباط».
[8]. همان، ص 297: قال رسول اللّه صلى‌ الله علیه و آله:« من أحبّ أن ینظر إلى‌ أحبّ أهل الأرض و السماء فلینظر إلى‌ الحسین».
[9]. همان، ج 43، ص 316: حذیفة عن النبی صلى‌ الله علیه و آله قال:« الحسین أعطی من الفضل ما لم یُعطَ أحد من ولد آدم ما خلا یوسف بن یعقوب».
[10]. همان، ص 262: حذیفة بن الیمان قال: رأیت النبی: آخذاً بید الحسین بن علیّ علیه السلام و هو یقول:« یا أیّها الناس! هذا الحسین بن علیّ فاعرفوه. فوالذی نفسی بیده! إنّه لفی الجنّة و محبّیه فی الجنّة و محبّی محبّیه فی الجنّة».
[11]. همان، ص 316: ابن عمر، عن النّبی صلى‌ الله علیه و آله: قال:« الحسن و الحسین هما ریحانى‌ من الدنیا».
[12]. همان، ص 264: قال رسول اللّه:« الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّة و أبوهما خیر منهما».
[13]. همان، ج 44، ص 192: و من زهده علیه السلام أنّه قیل له:« ما أعظم خوفک من ربّک؟ قال: لا یأمن یوم القیامة إلّامَن خاف اللّه فی الدنیا».
[14]. همان، ص 193: قال عبداللّه بن عبید لقد حجّ الحسین بن علیّ علیه السلام خمسة و عشرین حجّة ما شیاً و أنّ النجائب لتقاد معه.
[15]. همان، ص 196: قیل لعلّی بن الحسین علیه السلام:« ما أقلّ ولد أبیک؟». فقال:« العجب کیف ولدت؟ کان یصلّی فی الیوم و اللیلة ألف رکعة».
[16]. همان، ج 43، ص 276.
[17]. همان، ج 44، ص 189.
[18]. همان، ص 190.
[19]. همان، ص 194.
[20]. همان، ص 195.
[21]. همان، ص 195.
[22]. همان، ص 194.
[23]. همان، ص 329.
[24] امینى‌، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، 1جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: اول، 1388.