پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

امام دوم: امام حسن مجتبى‌ عليه السلام‏

امام دوم: امام حسن مجتبى‌ علیه السلام‏

 

تولد و شهادت‏

امام حسن علیه السلام در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرى‌، در مدینه به دنیا آمد.

پدرش على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام و مادرش فاطمه علیها السلام دختر گرامى‌ پیامبر بود.

کنیه‏اش، ابو محمد و مشهورترین لقب هایش تقى‌، طیّب، زکىّ، سید، سبط، ولىّ، بود.

رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله به هنگام ولادت او، به اسماء بنت عمیس و ام سلمه فرمود:

«وقتى‌ فرزند فاطمه به دنیا آمد، در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه بگویید و آن جا باشید تا من بیایم.».

وقتى‌ پیامبر آمد، ناف نوزاد را برید و آب دهانش را در دهان او ریخت. آن گاه فرمود:

«اللّهم إنّی أعوذ بک من الشیطان الرجیم»

 سپس فرمود: «نام او را حسن بگذارید.». و دستور داد گوسفندى‌ را برایش عقیقه کردند و گوشت آن را در میان تهى‌ دستان تقسیم نمودند.

از این میلاد مبارک، نه تنها پیامبر و على‌ و فاطمه علیهم السلام بلکه خانواده نبوّت شادمان شدند.

امام حسن علیه السلام مدت هفت سال و چند ماه با جدش رسول خدا زندگى‌ کرد.

بعد از پدر، به امامت رسید و در آن زمان، سى‌ و هفت ساله بود. مدت خلافتش (بعد از شهادت حضرت امیر مؤمنان تا زمان صلح با معاویه) شش ماه و سه روز بود.

در سال چهل و یک هجرى‌، به ناچار با معاویه صلح کرد. بعد از آن، از کوفه به مدینه مراجعت فرمود، ده سال در مدینه بود. در تاریخ بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاه هجرى‌ به شهادت رسید و بدن مطهّرش را در قبرستان بقیع به خاک سپردند.

در علت وفاتش نوشته‏اند، معاویه، مبلغ یکصد هزار درهم براى‌ جعده (همسر امام) فرستاد تا آن حضرت را مسموم کند و وعده داد او را به عقد فرزندش یزید در آورد. او هم چنین کرد.[1]

 

نصوص بر امامت‏

احادیث فراوانى‌ داریم که رسول گرامى‌ اسلام، به امامت حسن و حسین تصریح کرده است. حضرت على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام نیز به هنگام شهادت، فرزندش حسن را به امامت برگزید و او را به عنوان وصىّ و امام بعد از خودش معرفى‌ کرد.

پیامبر اکرم صلى‌ الله علیه و آله درباره حسن و حسین علیه السلام فرمود: «این دو پسرم، امام خواهند بود، چه براى‌ اخذ امامت، قیام کنند یا سکوت.»[2]

امام صادق علیه السلام فرمود: «پیامبر صلى‌ الله علیه و آله تنها به على‌ علیه السلام وصیت کرد، ولى‌ على‌ به حسن و حسین هر دو وصیت کرد. بنابراین امام حسن علیه السلام بر حسین علیه السلام هم امام بود.»[3]

سلیم بن قیس مى‌‏گوید: من شاهد وصیت على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام نسبت به فرزندش حسن بودم. حسین و محمد و همه اهل بیت خود و رؤساى‌ شیعه را شاهد گرفت، آن گاه کتاب‏ها و سلاح را به او سپرد و فرمود: «پسرم! رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله به من امر فرمود که تو را وصىّ خود گردانم و کتاب‏ها و سلاح را به تو بسپارم. چنان که رسول خدا مرا وصىّ خود گردانید و کتاب‏ها و سلاح خودش را به من سپرد.»[4]

شهربن حوشب مى‌‏گوید: «هنگامى‌ که على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام مى‌‏خواست به سوى‌ کوفه حرکت کند کتاب‏ها و وصیت نامه خود را به ام سلمه سپرد.

وقتى‌ که امام حسن علیه السلام به مدینه برگشت، ام سلمه آن‏ها را به آن جناب تقدیم کرد.»[5]

محمد بن حنفیه به على‌ بن حسین علیه السلام عرض کرد: «من مى‌‏دانم که‏ رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله وصیت و امامت را به امیرالمؤمنین سپرد و پس از او به امام حسن و بعد از او به امام حسین علیه السلام.»[6]

طارق بن شهاب مى‌‏گوید: امیرالمؤمنین به حسن و حسین علیهما السلام فرمود:

«شما بعد از من، امام و سرور جوانان اهل بهشتید. از ارتکاب گناه معصومید.

خدا شما را حفظ کند و لعنت خدا بر دشمنانتان باد.»[7]

فضل بن حسن طبرسى‌ در کتاب اعلام الورى‌ نوشته است: «شیعیان به طور تواتر، نقل کرده‏اند که على‌ علیه السلام در حضور جمعى‌ از شیعیان، به امامت فرزندش حسن علیه السلام تصریح کرد و او را صریحا جانشین خودش قرار داد.»[8]

بامداد همان شبى‌ که امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسید، امام حسن علیه السلام خطبه خواند. پس از آن، عبدالله بن عباس برخاسته، گفت: «اى‌ مردم! این پسر پیامبر شما و وصىّ و امام شماست. با وى‌ بیعت کنید.» مردم در بیعت با او بر یکدیگر سبقت مى‌‏گرفتند.[9]

ابوعبدالله جدلى‌ مى‌‏گوید: «هنگامى‌ که امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش حسن وصیت کرد، من حضور داشتم.». آن گاه وصیت آن حضرت را نقل کرد.[10]

هنگامى‌ که امیرالمؤمنین علیه السلام به دست ابن ملجم ضربت خورد و مردم‏ اطرافش نشسته بودند، فرمود: «شما بیرون بروید، مى‌‏خواهم وصیت کنم.» پس جز تعداى‌ از شیعیان، همه بیرون رفتند.

آن گاه پس از حمد و ثناى‌ الهى‌ فرمود: «حسن و حسین را وصىّ خودم قرار مى‌‏دهم. از آنان اطاعت کنید، زیرا، پیامبر صلى‌ الله علیه و آله بر امامت آنان تصریح کرد.»[11]

اصبغ بن نباته مى‌‏گوید: هنگامى‌ که امیرالمؤمنین علیه السلام به دست ابن ملجم ضربت خورد، حسن و حسین را نزد خود خواند و فرمود: «من، امشب از دنیا مى‌‏روم. سخنان مرا بشنوید، تواى‌ حسن! وصىّ من هستى‌ و بعد از من به امامت قیام مى‌‏کنى‌. تو اى‌ حسین! در وصیت، شریک برادرت هستى‌. تا او زنده است، ساکت باش و از او اطاعت کن. پس از او، تو ناطق به حق و قائم به امر هستى‌.»[12]

 

 

عبادت و بندگى‌‏

از کمال الدین طلحه نقل شده که گفته است: عبادت بر سه نوع تقسیم است: بدنى‌ و مالى‌، و مرکّب از این دو.

عبادت بدنى‌، مانند نماز و روزه، تلاوت قرآن کریم، انواع اذکار.

عبادت مالى‌، مانند صدقات، بخشش‏ها، خیرات، احسان‏ها.

عبادت‏هاى‌ مرکّب، مانند حج، جهاد، عمره.

عبادت حسن علیه السلام در همه این‏ها به اعلا درجه رسیده بود.

اما نماز و ذکر و امثال این‏ها، که قیام آن حضرت به آن‏ها معروف و مشهور است.

اما صدقات، در حلیة الاولیاء نقل شده که امام حسن علیه السلام دو مرتبه مجموع اموالش را در راه خدا داد، و سه مرتبه اموالش را با فقرا تقسیم کرد و نیمى‌ از مجموع اموالش را به فقرا داد، حتى‌ کفش‏هاى‌ خودش را نیز تقسیم کرد.

اما عبادت مرکّب، نویسنده حلیة الاولیاء از آن حضرت نقل کرده که فرمود: «از خدا خجالت مى‌‏کشم که در سفر حج، سوار بر مرکب باشم و پیاده به حج بیت اللّه نروم.» به همین جهت، بیست مرتبه با پاى‌ پیاده از مدینه به مکه، براى‌ حج سفر کرد، در حالى‌ که حیوان سوارى‌ به همراه داشت.[13]

نوشته‏اند: «حسن بن على‌ علیه السلام از جهت اخلاق و رفتار و شرافت و سیادت، شبیه‏ترین مردم به رسول اللّه صلى‌ الله علیه و آله بود.»[14]

امام صادق از پدرش و او از امام سجاد علیه السلام نقل کرده که فرمود: حسن بن على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام عابدترین و زاهدترین و افضل مردم زمان خود بود. در سفر حج، پیاده و گاهى‌ با پاى‌ برهنه حرکت مى‌‏کرد. وقتى‌ به یاد مرگ مى‌‏افتاد، گریه مى‌‏کرد. هنگامى‌ که به یاد قبر، یا حشر، یا قیامت، یا عبور از صراط مى‌‏افتاد مى‌‏گریست. وقتى‌ به یاد عرض اعمال بر خدا مى‌‏افتاد، ضجّه مى‌‏زد و بى‌‏هوش مى‌‏شد. هنگامى‌ که به نماز مى‌‏ایستاد، بدنش از خوف خدا مى‌‏لرزید.

وقتى‌ به یاد بهشت و دوزخ مى‌‏افتاد، همانند مار گزیده به خود مى‌‏پیچید.

بهشت را از خدا در خواست مى‌‏کرد و از دوزخ به خدا پناه مى‌‏برد.[15]

در تلاوت قرآن هر گاه به آیه‏ «یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا» مى‌‏رسید مى‌‏فرمود:

«لبّیک! اللّهم لبّیک!»

همواره ذکر خدا را بر لب داشت. راست‏گوترین و فصیح‏ترین مردم بود.[16]

امام رضا علیه السلام از پدرانش نقل کرده امام حسن علیه السلام به هنگام مرگ مى‌‏گریست.

عرض شد: «یاابن رسول اللّه! آیا شما هم با موقعیت ممتازى‌ که نزد رسول خدا داشتى‌ و با این که بیست مرتبه با پاى‌ پیاده به حج مشرف شدى‌، و سه مرتبه همه اموالت را با فقرا تقسیم کردى‌، باز هم این گونه گریه مى‌‏کنى‌؟!» فرمود: «گریه‏ام از دو چیز است: یکى‌ ترس از قیامت و دیگرى‌ فراق دوستان.»[17]

وقتى‌ امام حسن علیه السلام به درب مسجد مى‌‏رسید، سر برداشته عرض مى‌‏کرد:

«الهى‌! ضیفک ببابک! یا محسن! قد اتاک المسى‌‏ء، فتجاوز عن قبیح ما عندى‌ بجمیل ما عندک یا کریم!»[18]

وقتى‌ از نماز فارغ مى‌‏شد تا طلوع آفتاب، با کسى‌ سخن نمى‌‏گفت.[19]

 

بخشش و احسان‏

امام صادق علیه السلام فرمود: مردى‌ به عثمان بن عفان که در مسجد نشسته بود، مراجعه کرد و چیزى‌ خواست. عثمان، پنج درهم به او داد. آن مرد گفت: «مرا به کسانى‌ معرفى‌ کن که بیشتر به من کمک کنند.» عثمان به گوشه‏اى‌ از مسجد که حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر در آن جا نشسته بودند، اشاره کرد. مرد، نزد آنان رفت و سلام کرد و تقاضاى‌ کمک نمود.

امام حسن علیه السلام فرمود: «از مردم چیز خواستن، حرام است؛ جز در یکى‌ از این موارد: دیه مقتول، قرضى‌ که وقت ادایش فرا رسیده، فقر شدید.

درخواست تو در کدام یک از این‏هاست؟» عرض کرد: «در یکى‌ از این‏هاست.» امام حسن علیه السلام پنجاه دینار، امام حسین علیه السلام چهل و نه دینار و عبداللّه بن جعفر چهل و هشت دینار به او عطا کردند.

عثمان، در مقابل این بزرگوارى‌ و احسان گفت: «چه کسى‌ مى‌‏تواند همانند این جوانان باشد؟ اینان علم را از پدرشان آموخته‏اند و خیر و حکمت را دریافت کرده‏اند.»[20]

سعید بن عبدالعزیز مى‌‏گوید: «حسن بن على‌ علیه السلام مردى‌ را دید که دعا مى‌‏کند و از خدا مى‌‏خواهد ده هزار درهم به او عطا کند. به منزل رفت و ده هزار درهم برایش فرستاد.»[21]

امامت و امامان علیهم السلام، ص: 188

مردى‌ خدمت امام حسن علیه السلام آمد و عرض کرد: تو را سوگند مى‌‏دهم به خدایى‌ که این همه نعمت را بدون شفیع، به شما عطا کرده، مرا از دست این دشمن ستم‏کارى‌ که نه به سال‏خوردگان احترام مى‌‏گذارد، نه به کودکان ترحم مى‌‏کند، نجات دهى‌.» امام حسن که تکیه کرده بود، نشست و فرمود: «دشمنت کیست تا برایت داد خواهى‌ کنم؟». آن مرد در جواب عرض کرد: «فقر و تهى‌ دستى‌.»

امام علیه السلام سربرداشت و به خدمت گزار خود فرمود: «هر چه نزد تو موجود است، حاضر کن.» خادم رفت و پنج هزار درهم آورد. فرمود: «همه را به این مرد بده.» بعد از آن فرمود: «تو را سوگند مى‌‏دهم که هر گاه این دشمن به تو روى‌ آورد، براى‌ داد خواهى‌ نزد من بیایى‌.»[22]

ابن عایشه روایت کرده که یک مرد شامى‌، امام حسن علیه السلام را دید که سواره حرکت مى‌‏کند. شروع کرد به دشنام دادن و بد گفتن، ولى‌ آن حضرت جوابش را نداد تا این که از دشنام دادن فارغ شد. امام به سوى‌ آن مرد توجه کرد و سلام داد و فرمود: «یا شیخ! گمان دارم غریب هستى‌ و امر بر تو مشتبه شده است.

اگر طلب رضایت کنى‌، راضى‌ مى‌‏شوم، و اگر چیزى‌ بخواهى‌، عطا مى‌‏کنم و اگر رهنمود خواهى‌، تو را هدایت مى‌‏کنم و اگر حیوان سوارى‌ ندارى‌، به تو مى‌‏دهم و اگر گرسنه باشى‌، سیرت مى‌‏کنم و اگر برهنه باشى‌، لباست مى‌‏دهم و اگر محتاج باشى‌، نیازت را بر طرف مى‌‏سازم و اگر رانده شده‏اى‌، پناهت مى‌‏دهم و اگر حاجتى‌ دارى‌ برآورده مى‌‏سازم و اگر اثاث سفرت را به منزل من‏ بیاورى‌ و میهمانم باشى‌، خشنود مى‌‏شوم. خانه‏ام وسیع است و داراى‌ امکانات هستم.»

وقتى‌ مرد شامى‌، سخنان آن حضرت را شنید، گریست و عرض کرد:

«اشهد انّک خلیفة اللّه فى‌ ارضه. اللّه اعلم حیث یجعل رسالته. قبلًا تو و پدرت، مبغوض‏ترین مردم نزد من بودید، ولى‌ اکنون، تو محبوب‏ترین مردم پیش من هستى‌.».

آن گاه اثاث سفر خود را به منزل آن حضرت برد و میهمانش شد و از عقیده‏مندان و دوستداران آن جناب گشت.[23][24]

 

[1]. اعلام الورى‌، ج 1، ص 402- 403؛ مناقب آل ابى‌ طالب، ج 4، ص 33؛ کشف الغمه، ج 2، ص 140- 144.
[2]. اثبات الهداة، ج 5، ص 134: قال النّبی صلى‌ الله علیه و آله للحسن و الحسین:« ابنای هذان إمامان قاما أو قعدا».
[3]. همان، ص 126: عن أبی عبداللّه علیه السلام قال:« أوصى‌ رسول اللّه صلى‌ الله علیه و آله إلى‌ علیّ علیه السلام وحده، و أوصى‌ علیّ إلى‌ الحسن و الحسین علیه السلام جمیعاً و کان الحسن أمامه».
[4]. همان، ص 126.
[5] ( 4). اثبات الهداة، ج 5، ص 122.
[6]. همان، ص 123.
[7]. همان، ص 133: طارق بن شهاب، قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام للحسن و الحسین علیه السلام:« أنتما إمامان بعدی و سیّدا شباب أهل الجنّة و المعصومون. حفظک مااللّه و لعنة اللّه على‌ من عاداکما».
[8]. تذکرة الخواص، ج 5، ص 133.
[9]. اثبات الهداة، ج 5، ص 134.
[10]. همان، ص 137.
[11]. همان، ص 138: إنّ أمیرالمؤمنین علیه السلام لمّا ضربه ابن ملجم قال:« دعونی و أهل بیتی أعهد إلیهم». فقام الناس إلّاقلیل من شیعته. فحمداللّه و أثنى‌ علیه و قال:« إنّی أوصی الحسن و الحسین فاسمعوا لهما و أطیعوا أمرهما. فقد کان النبی نصّ علیهما بالإمامة من بعدی».
[12]. همان، ص 140: الأصبغ بن نباتة، قال:« إنّ علیّاً علیه السلام لمّا ضربه الملعون بن ملجم دعا بالحسن و الحسین فقال:« إنّی مقبوض فی لیلتی هذه فاسمعا قولی. و أنت یا حسن! وصیّی و القائم بالأمر بعدی. و أنت یا حسین! شریکه فی الوصیّة، فاصمت و کن لأمره تابعاً مابقی. فإذا خرج من الدنیا، فأنت الناطق من بعده و القائم بالأمر عنه».
[13]. کشف الغمه، ج 2، ص 181.
[14]. همان، ص 142.
[15]. بحارالأنوار، ج 43، ص 331.
[16]. همان.
[17]. همان، ص 332.
[18]. همان، ص 339.
[19]. همان.
[20]. همان، ص 332.
[21]. همان، ص 341.
[22]. همان، ص 350.
[23]. همان، ص 344.
[24] امینى‌، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، 1جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: اول، 1388.