بخش پنجم مسائلى پیرامون امور سیاسى ، اجتماعى و اخلاقى اسلام
امّت بزرگ اسلام
قرآن کریم همه مسلمانان را امّت واحده مىداند ، زیرا همه آفریدگار جهان را به یگانگى مىپرستند و پیامبرى و معاد را قبول و باور دارند و حضرت محمّد را آخرین پیامبر خدا مىدانند و قرآن را کتاب آسمانى و برنامه عملى خود مىشمارند.همه یک هدف دارند و آن اجراى احکام الهى و پیاده کردن نظام توحیدى در سراسر جهان است{1}.
آیا تعداد مسلمانان را مىدانید؟آیا درباره قدرت عظیم این تعداد جمعیت فکر کردهاید؟تعداد مسلمانان در جهان بسیار زیاد است(نزدیک به یک میلیارد نفر)و در سرزمین بسیار وسیعى از جهان زندگى مىکنند ، در شهرها روستاها استانها کشورها ، قارّههاى مختلف و متعدّد زندگى مىکنند ، از نژادهاى مختلف هستند و با زبانهاى گوناگون سخن مىگویند ، در هر سرزمینى گروهى بر مردم حکومت مىکنند و براى کشورشان حدّ مرزى تعیین کردهاند و متأسّفانه فقط به افراد درون مرزى خویش مىنگرند و به دیگر مسلمانان خارج از مرز ، توجهى ندارند و حتى ممکن است آنان را بیگانه بنامند.
امّا اسلام و قرآن کریم این اندیشه کوتاه را نمىپزیرد ، بلکه همه مسلمانان جهان را در هر کجا که باشند و با هر زبان که سخن بگویند ، امت واحده مىداند.مرزهاى {1)-نظام توحیدى-نظامى که بر خدا پرستى و رهبرى الهى و اجراى احکام الهى استوار باشد.
موهوم نمىتواند مسلمانان جهان را از یکدیگر جدا سازد ، گرچه سرزمینهاى اسلامى با حکومتهاى مختلف اداره شوند ولى از یکدیگر بیگانه نیستند بلکه نسبت به اسلام و جامعه بزرگ و امّت واحد و بزرگ اسلام مسئولیّت مشترک دارند.سران متعهّد کشورهاى اسلامى نمىتوانند و نباید سایر کشورهاى اسلامى را بیگانه انگارند و به آنها بىتوجّه باشند.پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله-فرمود:هر کس که به فکر اصلاح امور مسلمانها نباشد ، مسلمان نیست.بنابراین فرموده پیامبر ، آیا مرزهاى موهوم و خود ساخته مىتواند مسلمانان را از یکدیگر بیگانه سازد؟آیا ممکن است مرزهاى جغرافیایى ، برادرى و مسئولیّت همگانى مسلمانان را محدو سازد؟آیا یک کشور غنى و پر درآمد مىتواند نسبت به تهیدستان و گرسنگان و بیکاران دیگر کشورهاى اسلامى بىتفاوت بماند؟آیا یک کشور آزاد و پیشرفته اسلامى مىتواند نسبت به کشورهاى اسلامى تحت استعمار و در بند بىتوجّه باشد؟مگر نه اینست که هر مسلمانى باید به فکر اصلاح امور مسلمین دیگر باشد؟ دفاع از سرزمین وسیع اسلام
اگر یک کشور اسلامى مورد حمله بیگانگان قرار گیرد آیا مىدانید وظیفه دیگر کشورهاى اسلامى چیست؟بر همه کشورهاى اسلامى واجب و لازم است که نیروهاى خویش را بسیج کنند و بر دشمن تجاوزگر بتازند و با کمال قدرت ، کشور مورد تجاوز را رها سازند.چون حمله به یک کشور اسلامى حمله به جهان اسلام و امّت بزرگ و یگانه پیامبر اکرم است.اگر در زمان پیامبر بزرگ اسلام گوشهاى از سرزمین اسلام مورد حمله بیگانگان قرار مىگرفت.پیامبر چه مىکرد؟چه عکس العملى از خویش نشان مىداد؟آیا ممکن بود سکوت کند ، هیچ اقدامى انجام ندهد؟نه....چنین امرى امکان نداشت ، بلکه پیامبر اسلام نیروى عظیم مسلمانان را براى دفاع از سرزمین اسلام بسیج مىکرد و تا بیرون راندن دشمن ، هرگز از پاى نمىنشست.
پیامبر اکرم ایفاى این مسئولیّت بزرگ را در این زمان از رهبران الهى جامعه اسلامى انتظار دارد و از همه مسلمانان و بالاخص از سران متعهّد آنها مىخواهد که از سرزمین وسیع اسلامى و از ارزشهاى والاى اسلامى ، با تمام قدرت پاسدارى کنند و جلو تجاوزگریهاى بیگانگان را بگیرند. یگانگى مسلمین در مقابل دشمن مشترک
جهان اسلام باید این واقعیّت را بپذیرد که مسلمانان باید با کمال صمیمیّت و برادرى با یکدیگر زندگى کنند و در مقابل کفر و مادّیگرى که دشمن مشترک همه مسلمین است یکپارچه بایستند.این دشمنان اسلامند که بین مسلمانان تفرقه انداخته و این کشور و آن کشور ، این نژاد و آن نژاد و این قارّه و آن قارّه....را به وجود آوردهاند در صورتى که مسلمانان همه یگانه و امّت واحدند و باید یکپارچه و متّحد در برابر دشمن مشترک-یعنى کفر و مادّیگرى و استکبار جهانى-بایستند و مقاومت نمایند ، در چنین صورتى دشمن هرگز نمىتواند بخشى از سرزمین بزرگ اسلام را مورد تجاوز قرار دهد و ثروت آنها را به یغما ببرد و شرف و عزّت و فرهنگ اصیل آنان را لگدکوب کند. حفظ استقال و یگانگى جهان اسلام
مسلمانان باید از جهان کفر چشم بپوشند و در تحکیم وحدت و تقویت نیروهاى داخلى و استقلال کامل جهان اسلام بکوشند تا بتوانند در بین طوفانهاى شدید و خطرناک شرق و غرب ، آزاد و سربلند زندگى کنند ، هنگامى مسلمانان به پیروزى نهایى مىرسند که بر قدرت عظیم خود تکیه کنند.نه بر دشمنان اسلام ، دشمن اسلام هیچ گاه خیر و خوبى مسلمانان را نمىخواهد ، دشمنان اگر هم اظهار دوستى نمایند ، دروغ مىگویند و هدفى جز فریب و غارت و استثمار ندارند و پیمانشان نیز اعتبارى ندارد ، که خدا در قرآن مىفرماید:با سران کفر در نبرد باشد زیرا پیمانشان پوچ و بىاعتبار است. جهان اسلام باید یکپارچه و متّحد باشد و اجازه ندهد بیگانگان کوچکترین دخالتى در کشورهاى اسلامى بنمایند.خدا در قرآن مىفرماید:«وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَى الکُفّارٌ رحَماءُ بَینَهُم»{1}یعنى مؤمنین در برابر کافران سرسختى نشان مىدهند و در بین خودشان بسیار مهربان و دلسوز هستند.بنابراین همه مسلمانان جهان و همه سران متعهّد کشورهاى اسلامى وظیفه دارند با یک بینش وسیع اسلامى ، جهان اسلام را یگانه بدانند و پیمان برادرى و تعاون و همکارى واتّحاد را در بین خودشان استوارى سازند و به خاطر مصالح عالىتر جهان اسلام از اختلافات جزئى چشم بپوشند و با عوامل تفرقه انگیز مبارزه کنند و کدورتها و اختلافات جزئى را با خوش بینى و حسن نیّت حلّ و فصل نمایند و با تمام نیرو بکوشند تا در جهان اسلام و در بین صفوف مسلمین اختلافى بوجود نیاید. شیوه برخورد با تجاوزگر
امّا اگر سران بعضى از کشورهاى اسلامى ، در اثر غرور و خودخواهى ، یا در اثر تحریک بیگانگان ، کشور اسلامى دیگر را مورد تجاوز قرار داد و جنگ و دعوا شروع شد ، همه مسلمانان و بالاخص سران آنها وظیفه دارند که فورا اختلافشان را حلّ و فصل کنند و در بینشان صلح و آشتى برقرار سازند و جهان اسلام را از بزرگترین خطر ، یعنى تفرقه و جدایى نجات دهند و با کمال بىطرفى تجاوزگر را شناسایى و اعلان کنند و از او بخواهند که دست از تجاوز بر دارد.ولى اگر باز لجاجت کرد و عناد ورزید و دست از تجاوزگرى بر نداشت ، وظیفه چیست؟همه مسلمانان وظیفه دارند که به نیروى تجاوزگر اعلان جنگ دهند و با تمام قدرت و حتّى با جنگ و خونریزى او را سرکوب سازند و در جایش بنشانند ، سپس در بین دو کشور درگیر ، صلح و آشتى بر قرار سازند و حسن نیّت و خوش بینى سابق را به آنها باز گردانند و به این وسیله ، جهان اسلام را از اختلاف و تفرقه برهانند و مشت محکمى بر دهان بیگانگان کافر بکوبند و اجازه ندهند که بیگانگان کافر در کار مسلمانها-حتّى در آشتى دادن آنها-دخالت نمایند.این وظیفه را قرآن براى مسلمانان چنین بیان فرموده است: {1)-سوره فتح آیه 29
آیه اى از قرآن کریم
وَ اِن طائِفتانِ مِنَ المُؤمنینَ اقتَتَلُوا فَاَصلِحُوا بَینَهُما فَأِن بَغَت اِحدیهُما عَلَى الاُخرى فَقاتِلُوا الَّتى تَبغى حَتّى تَفیئَ اِلى اَمرِ اللَّهِ فَاِن فائَت فَاصلِحُوا بَینَهُما بِالعَدلِ و اَقسِطُو اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ * اِنَّمَا المُؤمِنُونَ اِخوَةٌ فَاَصِلحُوا بَینَ اَخَوَیکُم وَ اتَّقُو اللَّهَ لَعَلَکُم تُرحَموُنَ. سوره حجرات آیات 9 و 10
اگر دو دسته از مؤمنین کارزار کنند ، در میانشان صلح و آشتى بر قرار سازید.و اگر یکى از آنها بر دیگرى تجاوز کرد ، با متجاوز جنگ و پیکار کنید تا به فرمان خدا باز آید.اگر بازگشت نمود در بینشان با عدل و انصاف صلح دهید که خدا انصافگران را دوست مىدارد. قطعا چنین است که مؤمنین با یکدیگر برادرند ، پس بین برادران خویش آشتى دهید و تقواى خدا پیشه کنید باشد که رستگار شوید.
بیندیشید و پاسخ دهید.
1-مسلمین در چه اعتقادهایى مشترک هستند؟
2-امّت واحده یعنى چه؟نگرش قرآن و اسلام به مسلمانان جهان چگونه است؟
3-آیا مرزهاى جغرافیایى برادرى و مسئولیّت همگانى مسلمانان را محدود مىسازد؟....چرا و چگونه؟
4-اگر یک کشور اسلامى مورد حمله بیگانگان قرار گیرد ، وظیفه دیگر کشورهاى اسلامى و دیگر مسلمانان چیست؟
5-دشمن مشترک همه مسلمین چه کسانى هستند؟وظیفه مسلمین در مقابل این دشمنان مشترک چیست؟
6-دستور قرآن در برخورد با سران کفر چیست؟آیا مىتوانید توضیح دهید که چرا؟
7-برخورد مسلمانان در بین خودشان و با هم ، چگونه باید باشد؟
8-با کفّار و بیگانگان متجاوز ، برخورد و ارتباطشان چگونه باید باشد؟
9-اگر یکى از سران کشورهاى اسلامى ، کشور دیگرى را مورد تجاوز قرار داد ، وظیفه مسلمانان چیست؟
10-اگر متجاوز تسلیم حقّ نشد ، وظیفه چیست؟
اجتهاد و رهبرى
معمولا براى تشخیص بیمارى و درمان آن به چه کسى مراجعه مىکنند؟به یک آهنگر با کشاورز که از فنّ پزشکى اطّلاع ندارد؟یا به یک پزشک؟حتما به پزشک مراجعه مىکنند.زیرا پزشک در شناسایى بیماریها و راه علاج آنها مهارت دارد و آهنگر و کشاورز چنین مهارتى را ندارند.براى تهیّه نقشه ساختمان و بنا کردن آن سراغ چه کسى مىروند؟به یک دبیر یا یک روانشناس مراجعه مىکنند یا به یک مهندس یا یک معمار؟
این افراد ، خبره و کارشناسند و مراجعه به افراد ماهر و کارشناس یک امر کاملا لازم و عادى است.آیا ما مىتوانیم در تمام فنون و کارها تخصّص داشته باشیم؟پس ناچاریم از تجربهها و تخصّصهاى دیگران استفاده نماییم.
آیا مىتوانید به این سؤال هم پاسخ دهید؟در شناسایى احکام و قوانین واقعى دین به چه کسى باید مراجعه کنیم؟آیا مىتوانیم به یک فیزیکدان یا روانشناس یا جامعهشناس یا پزشک مراجعه کنیم؟اینها که از احکام و قوانین دین اطّلاع درستى ندارند.اینها که در شناخت قوانین دین تخصّص ندارند.چون استنباط و شناخت قوانین دین نیز مانند فنون دیگر مهارت و تخصّص لازم دارد.کارشناس و متخصّص در استنباط احکام دین همان«فقیه و مجتهد»است.و ما براى آگاهى از احکام دین و قوانین اسلام به او مراجعه مىکنیم و به او«مرجع تقلید»مىگوییم.
«فقیه و مجتهد»براى تخصّص در استنباط احکام ، سالیان بسیار طولانى در درس و بحث کوشش و جدّیّت کرده است.و به تمام احادیث و آیات قرآن کاملا آشنا و مسلّط است.براى فهم احادیق و آیات قرآن علوم مختلفى لازم است و فقیه همه این علوم را کاملا فرا گرفته است.با ادبیّات و زبان عرب به خوبى آشناست ، دستور زبان عربى را خوب مىداند و در استنباط معانى کلمات عربى اجتهاد مىکند.در علم اصول که پایه اجتهاد است کاملا تخصّص دارد.در علم رجال و درایه متخصّص و مجتهد است. حدیث شناس و قرآن شناس است.از انواع حدیث اطّلاع دارد.حدیث معتبر را از حدیث غیر معتبر و حدیث ضعیف را از حدیث غیر ضعیف با ملاکهایى که در دست دارد ، بخوبى تشخیص مىدهد.چون هر مطلبى که به نام حدیث در کتابى نوشته شده ، معتبر و قابل اعتماد نیست.در بین کتب حدیث ، احادیث مجعول و دروغى هم وارد شده که پیامبر و امامان آنها را نفرمودهاند.و براى تمیز و تشخیص این احادیث مجعول و دروغ از احادیث واقعى ، تخصّص و مهارت بسیار لازم است که فقیه این مهارت را نیز کسب کرده است.هر حدیثى را باید با توجّه به آیات قرآن و احادیث دیگر تفسیر کرد و این کار نیز از هر کسى ساخته نیست.تنها فقیه و مجتهد مىتواند قوانین و احکام واقعى اسلام را از لابلاى آیات قرآن و صدها کتاب حدیث استخراج و استنباط کند.اما کسى که به مرتبه اجتهاد نرسیده براى استنباط احکام صلاحیّت ندارد ، اگر چه در علوم دیگر هم تخصّص داشته باشد.
فقیه یک اسلامشناس کامل و تواناست.احکام و قوانین فردى ، اجتماعى ، -استنباط به دست آوردن ، تحقیق و جستجو کردن و یافتن علم اصول قوانین و قواعد کلّى براى استنباط احکام علم رجال شناخت راویان حدیث علم درایه شناخت انواع حدیث}
سیاسى ، اقتصادى ، فرهنگى و اخلاقى دین را بخوبى مىشناسد.نیازهاى جامعه را در تمام ابعاد گوناگون در نظر مىگیرد؛از حوادث و رویدادهاى عمومى جهان و بالاخصّ از حوادث جهان اسلام بخوبى مطّلع مىگردد و با یک دید وسیع مشکلات جامعه را مورد بررسى قرار مىدهد ، با نیروى اجتهاد به چارهجویى مىپردازد و با تدبیر و شجاعت رهبرى مىنماید و در این راه از یارى و مشاوره افراد آگاه و متّقى استفاده مىکند.
نیروى اجتهاد به جامعه بزرگ اسلامى تحرّک و جنبش مىدهد و نیروهاى عظیم مسلمین را رهبرى و هدایت مىکند.فقیه از کجرویها ، تندرویها ، کندرویها ، تأویلها و تفسیرهاى غلط نااهلان مغرض و از بدعت گذاریهاى اهل باطل ، جلوگیرى مىنماید و مسلمانان را در خطّ راستین اسلام به پیروزى و سربلندى دنیا و سعادت آخرت مىرساند.
پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله-فرمود:فقیهان از جانب پیامبران ، امین امّت مىباشند.
امام حسین-علیه السّلام-فرمود:اجراى امور و قوانین دین در دست دانشمندان است که بر حلال و حرام دین امین مىباشند.
پیامبر اسلام فرمود:همیشه در بین مردم علماى آگاه و پرهیزگارى هستند که از دین حمایت مىکنند ، جلو تفسیرها و تحریفهاى جاهلان را مىگیرند ، در برابر بدعت گذاریهاى اهل باطل مىایستند و افشاگرى مىکنند ، از تأویل و تفسیرهاى غلط افراد تندرو جلوگیرى مىنمایند. * * *
از فقیهى مىتوان تقلید کرد که عادل و پرهیزگار باشد و از سایر مجتهدات آگاهتر و عالمتر و شایستهتر باشد ، و بتواند مسئولیتهاى رهبرى را کاملا ایفا نماید ، یک چنین فقیهى علاوه بر استنباط احکام دین ، ولایت و رهبرى امّت اسلام را نیز-در زمان غیبت امام دوازدهم حضرت مهدى ، حجّة بن الحسن علیه السّلام-بر عهده مىگیرد و مسلمانان چنین شخص آگاه و اسلام شناس و قاطعى را به رهبرى و ولایت مىپذیرند و از راهنماییهاى خردمندانهاش استفاده مىکنند و خطّ اسلام راستین و صراط مستقیم دین را از او فرا مىگیرند و از رهنمودهایش اطاعت مىکنند و در پناه ولایت و رهبرى او به پیروزى کامل مىرسند. پرسشها:
1-براى آگاهى از احکام دین و قوانین اسلام به چه کسى مراجعه مىکنیم؟
2-«فقیه و مجتهد»براى فهم و استنباط احکام دین باید در چه علومى تخصصّ و مهارت داشته باشد؟
3-آیا به هر حدیثى مىتوان اعتماد کرد؟چرا؟
4-احادیث را باید با توجّه به چه مسائلى تفسیر نمود؟
5-پیامبر درباره فقیهان چه فرموده است؟دو سخن از پیامبر بگویید.
6-از چه فقیهى مىتوان تقلید کرد؟
7-رهبرى و ولایت امّت اسلام را چه کسى بر عهده مىگیرد؟مسئولیّتهاى او و مردم چیست؟
همه در برابر قانون مساویند
علىّ بن ابیطالب از بازار کوفه مىگذشت.زرهى را در دست یک مرد مسیحى{1} دید.آن مرد مىخواست زره را بفروشد.امیر المؤمنین ، علّى بن ابیطالب-که در آن زمان ولىّ و پیشواى جهان اسلام بود-نزدیک رفت.آن زره را به دقّت نگاه کرد. در دست گرفت و کاملا دقیق به آن نگریست.آنگاه به فروشنده گفت:این زره مال من است مدّتى پیش گم شده و اکنون در دست توست ، آن را به من بازگردان
مرد مسیحى ادّعاى امیر المؤنین را انکار کرد و گفت:زره مال خود من است ، به شما ربطى ندارد. و زره را با شدّت از امیر مؤمنان گرفت.
مردم جمع شدند تا رفتار و برخورد بزرگترین شخصیّت اسلام را ببینند ، بنگرند که علّى بن ابیطالب با آن مرد مسیحى ، چه مىگوید ، چگونه از حقّش دفاع مىکند ، شاید هم گروهى مىخواستند از امیر المؤمنین دفاع کنند:زره را از دست آن مرد بگیرند و به امیر المؤمنین-علیه السّلام-بدهند.ولى حضرت على فرمود:نه....شما کارى نداشته باشید ، اسلام دین حقّ و عدل است.دادگاه و قانون دارد و من در برابر قانون و رأى دادگاه تسلیم هستم. {1)-و شاید آن مردم یهودى بوده است.
آن گاه در کمال ملایمت و خوشرویى به مرد مسیحى فرمود:من یقین دارم که این زره مال من است.آن به من بده.و گرنه بیا تا با هم نزد قاضى برویم.تا او در بین ما داورى کند.
مرد مسیحى پیشنهاد امام را پذیرفت و براى حلّ اختلاف با امیر المؤمنین نزد قاضى رفت.به محض این که قاضى امیر المؤمنین را دید براى اداى احترام از جاى برخاست.ولى حضرت على به او فرمود:ما براى داورى به اینجا آمدهایم ، قاضى باید با هر دو طرف دعوا برخوردى یکسان داشته باشید؛شما در مقام قضا و به عنوان یک قاضى نباید به من بیشتر احترام کنید.قاضى باید حتّى در نگاه کردن و توجّه به هر دو طرف دعوا نیز مراعات کامل عدالت و مساوات را بنماید ، بنشین و بین ما داورى کن.
قاضى در جاى مخصوص قضا نشست.حضرت على علیه السلام و مرد مسیحى روبرى قاضى نشستند.قاضى پرسید:اختلاف شما در چیست؟
امیر المؤمنین فرمود:این زره که اکنون در دست این مرد است ، مال من است ، نه آن را فروختهام نه به کسى بخشیدهام ، مدّتى قبل مفقود شده و حالا در دست این مرد است.
قاضى به مرد مسیحى خطاب کرد و گفت:علىّ بن ابیطالب ادّعا مىکند که زره مال اوست.در اینباره چه مىگویى؟آیا زره را به او بر مىگردانى؟
مرد مسیحى گفت:نه....زره را به او نمى دهم ، زره مال خودم مىباشد ولى خلیفه مسلمین ، امیر المؤمنین را نیز تکذیب نمىکنم.
قاضى به حضرت على گفت:یا علىّ!شما مدّعى هستید و مدّعى باید دو شاهد مورد قبول بیاورد.اگر شاهدانى دارى ، بگو تا در دادگاه حاضر شوند و گواهى دهند.
امیر المؤمنین که قاضى را خوب مىشناخت و مىدانست که براى قبول شهادت چه شرطى لازم مىداند ، تبسّمى کرد و فرمود:نه....چنین شاهدى ندارم.
قاضى گفت:در صورتى که شاهدى ندارى ، بنابر قوانین شرع حق شما ثابت نمىشود ، زره باید در دست همین مرد باشد.
مرد مسیحى که در دادگاه پیروز شده بود ، زره را برداشت و خوشحال با عجله از دادگاه بیرون رفت.چند قدمى بیشتر نرفته بود که به فکر فرو رفت ، با خود گفت:چه دین خوبى و چه حکومت عادلانهاى!یک مرد مسیحى را با پیشواى مسلمین در حضور قاضى و در برابر قانون ، برابر مىداند.پیشواى مسلمین به قاضى مىگوید:بنشین ، شما نباید به عنوان یک قاضى ، در مقام قضا به من بیشتر احترام کنى ، قاضى باید حتّى در نگاه کردن به هر دو طرف دعوا مراعات عدالت و مساوات را بنماید.چه دادگاه عدلى! بدون دلیل به سود هیچ کس حتّى به سود پیشوا و رهبر مسلمانها حکمى نمىکند.
مدّتى ایستاد و اندیشید ، سپس برگشت امّا نه خوشحال و با شتاب ، با حالتى متحیّر و شگفتزده وارد دادگاه شد ، به حاضران که هنوز پراکنده نشده بودند ، گفت:اى مسلمانان!از این داورى به شگفت آمدهام ، هنوز نمىتوانم بپذیرم که در یک چنین دادگاهى حاضر شدهام و قاضى به سود من و به زیان پیشوا و رهبر شما رأى داده است. حکم این دادگاه کاملا بىطرفانه بود.این گونه داوریها فقط در دین و مکتب پیامبران دیده مىشود.شگفتا!امیر المؤمنین و خلیفه پیامبر با من که یک فرد مسیحى هستم در دادگاه در مقابل قانون یکسان و برابر است؟پیشواى جهان اسلام در دادگاه حاضر مىشود و از موقعیّت و مقام اجتماعى خویش استفاده نمىکند؟چگونه است که قاضى-با این که منصب قضاى او بوسیله رهبر تأیید شده است-به سود او جانبدارى نمىکند؟ چگونه است که قاضى حتّى به زیان رهبر و امیر المؤمنین حکم صادر مىکند و قوانین قضا را بر هر مقام و موقعیّتى ترجیح مىدهد؟
این دادگاه و این داورى نشانه حقّانیّت دین شماست.من دین شما را مىپذیرم و مسلمان مىشوم.(شهادتین را به زبان آورد و گفت:اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد أنّ محمّدا رسول اللّه)سپس رو به علىّ بن ابیطالب کرد و گفت:یا امیر المؤمنین!قسم به خدا حقّ با شماست و شما در ادّعاى خود صادق هستید.این زره مال شماست.وقتى که با سپاهیان اسلام به جنگ صفّین مىرفتید ، این زره از روى بار به زمین افتاد و شما از آن گذشتید.من آن را برداشتم و به منزل بردم.آرى زره مال شماست و من معذرت مىخواهم.
امیر المؤمنین-علیه السّلام-که هدایت بندگان خدا را بسیار دوست داشت ، از مسلمان شدن آن مرد بسیار خشنود شد و فرمود:به احترام اسلام آوردنت زره را به تو بخشیدم ، این اسب نیز مال تو باشد.
آن مرد به علّت مشاهده عدل اسلامى و رفتار عادلانه دادگاه اسلام ، با عشق و اشتیاق اسلام را پذیرفت و از پیروان صمیمى و فداکار امیر المؤمنین شد.آن قدر مشتاق این دین آسمانى شد که به سپاهیان اسلام پیوست و با رشادت و دلاورى در جنگ نهروان شرکت نمود و از اسلام عاشقانه پاسدارى کرد و سرانجام خونش را در راه خدا نثار اسلام و آزادگى انسانها نمود و به مقام بلند شهادت رسید. توضیح و بررسى
وجود قانون عادلانه در جامعه و اجراى صحیح آن یکى از بزرگترین نعمتهاى الهى است.اگر قانون الهى در جامعه حاکم باشد ، مردم احساس امنیّت و آرامش مىکنند و با اطمینان خاطر به فعّالیّت مىپردازند و در راه بهبود زندگى خود و سایر افراد اجتماع کوشش مىکنند ، به علّت اجراى صحیح قانون از تجاوزگریها و اختلافات و هرج و مرجها جلوگیرى مىشود.جان و مال و شرف افراد محفوظ مىماند.
همه افراد در برابر قانون مساویند ، همه باید به قانون الهى احترام بگذارند و در حلّ مشکلات خویش به آن پناه برند و در برابر احکام صادره از دادگاه تسلیم باشند هر چند که حکم به زیان آنها صادر شده باشد.
قضات دادگاهها و مجریان قوانین باید همه را یکسان ببینند و عادلانه حکم کنند و عادلانه به اجرا در آورند ، پیرو حقّ و عدالت باشند و از هیچ مقامى به ناحقّ جانبدارى نکنند.به هنگام داورى ، دوستیها و دشمنیها را کنار بگذارند و بر طبق حقّ و انصاف و موازین قضا داورى نمایند.
آیه اى از قرآن کریم
یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَو عَلى اَنفُسِکُم اَوِ الوالِدینِ وَ الاَقرَبینَ اِن یَکُن غَنیّاً اَو فَقیراً فَاللَّهُ اَولى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الهَوى اَن تَعدِلُوا وَ اِن تَلوُا اَو تُعرِضُوا فَاِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبیراً. سوره نساء آیه 135
اى کسانى که ایمان آوردهاید ، عدل و داد را بر پا سازید و براى رضاى خدا شهادت بدهید.گرچه بضرر خودتان یا پدر و مادر و خویشانتان باشد و اگر غنى یا فقیر هم باشند شما مطابق حق گواهى دهید و خدا به رعایت حال آنان شایستهتر است و از هواى نفس پیروى نکنید و پیرو عدل باشید و اگر در اجراى حق کوتاهى یا اعراض کنید خدا از اعمالى که مىکنید آگاه است.
پرسشها:(براى اینکه بیشتر بیندیشید بیشتر بپرسید و تحقیق کنید).
1-وقتى امیر المؤمنین زره خود را در دست مرد مسیحى دید ، به او چه گفت؟
2-آیا آن مرد ادّعاى امیر المؤمنین را پذیرفت؟در پاسخ چه گفت؟
3-وقتى آن مرد زره را به امیر المؤمنین نداد ، امیر المؤمنین به او چه گفت؟چه درخواست کرد؟
4-برخورد قاضى یا امیر المؤمنین چگونه بود؟چرا على-علیه السّلام-از او خواست که بنشیند؟
5-قاضى در بین آنها چگونه داورى کرد؟به سود چه کسى حکم کرد؟چرا؟
6-چرا آن مرد مسیحى مسلمان شد؟علّت اسلام آوردن خود را چه چیزى بیان کرد؟
7-آیا امیر المؤمنین زره را از او پس گرفت؟چرا؟
8-سرانجام آن تازه مسلمان چه شد؟به نظر شما چرا به آن سعادت بزرگ و بلند دست یافت؟
9-آیا مىتوانید بگویید چرا اجراى صحیح قانون موجب احساس امنیّت و آرامش مىشود؟
10-چگونه اجراى صحیح قانون ، موجب جلوگیرى از تجاوزگریها مىشود؟
11-قضات دادگاهها باید با طرفین دعوا چگونه برخورد کنند؟
12-یکى از دو طرف دعوا را«مدّعى»مىگویند ، آیا مىدانید به طرف دیگر دعوا چه مىگویند؟
13-خدا در قرآن در مورد عدل و دادگرى براى مؤمنین چه وظیفهاى معیّن فرموده است؟
14-برخورد امیر المؤمنین را با آن مرد مسیحى ، از ابتداى برخورد تا پایان بررسى و تحلیل کنید.
15-آیا تاکنون بین دو نفر داورى کردهاید؟چگونه؟آیا مراعات کامل مساوات و عدالت را نمودهاید؟ آیا شرایط داورى در شما وجود داشته است؟
برادرى در اسلام
حضور امام هفتم حضرت موسى بن جعفر نشسته بودم و یکى از دوستانم هم که محمّد نام داشت آنجا بود.امام کاظم از نگاه و لبخند من فهمید که محمّد را خیلى دوست مىدارم.مدّتى به ما دو نفر نگریست ، سپس فرمود:گویا محمّد را خیلى دوست دارى؟
گفتم:آرى اى فرزند گرامى پیامبر خدا!چون محمّد فرد متّقى و با ایمانى است ، از دوستان شماست ، من هم او را دوست مىدارم.
امام کاظم فرمود:البّته که باید او را دوست بدارى ، محمّد یک فرد مؤمن است و همه مؤمنین برادرند و باید رفتارشان نسبت به هم مانند رفتار دو برادر مهربان باشد.آیا مىدانى هر کس به برادر مسلمانش تهمت بزند از رحمت خدا بدور است؟آیا مىدانى که هر کس به برادر مسلمانش خیانت کند و او را فریب دهد ، خدا او را از رحمت خود دور مىکند؟آیا مىدانى که برادران باید نسبت به هم خیر اندیش باشند و صلاح یکدیگر را به هم بگویند؟
مبادا برادرت را از شیئ مورد نیازش محروم کنى و آن را به خود اختصاص دهى ، که در این مدّت از رحمت خدا دور خواهى شد.مبادا پشت سر برادرت غیبت و بدگویى کنى و یا او را از خود دور کنى که خدا نیز ترا از رحمت خود دور خواهد کرد.
آیین مقدّس اسلام زنان و مردان مسلمان را برادران و خواهران یکدیگر مىداند ، نه اینکه فقط یکدیگر را برادر و خواهر خطاب کنند ، بلکه از آنها مىخواهد که مانند برادران و خواهران مهربان و صمیمى با یکدیگر مهربان و کمک کار باشند.برادران و خواهران صدیق هرگز نسبت به یکدیگر بىتفاوت نیستند و به منزله اعضاى یک پیکرند. اگر یکى از اعضاء بدن به درد و رنج افتد اعضاء دیگر او ، براى کمک به عضو دردمند بسیج مىشوند.
مؤمنان واقعى نیز این چنین هستند ، اگر براى یکى از آنان گرفتارى و ناراحتى به وجود آید دیگران نیز احساس درد و رنج مىکنند و همه براى کمک به آن برادر و یا خواهر گرفتار بسیج مىشوند و براى رفع ناراحتى او مىکوشند.
امام صادق علیه السّلام فرمود:مسلمانان با هم برادرند و بر یکدیگر حقّ برادرى دارند.اگر یک برادر گرسنه باشد آیا برادر دیگر مىتواند شکم خود را از غذاهاى رنگا رنگ انباشته سازد؟اگر برادرى تشنه باشد آیا برادر دیگر مىتواند از آب گوارا سیراب گردد؟
اگر یکى از برادران لباس نداشته باشد آیا برادر دیگر مىتواند مطابق دلخواه خود لباس بپوشد؟
نه هرگز!بلکه هر مسلمانى بر دیگر مسلمانان حقوق بسیارى دارد که باید در انجام آنها کوشش نماید.
پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله-فرمود:مسلمان نسبت به مسلمان دیگر وظایفى دارد:
1-به هنگام ملاقات او سلام کند.
2-اگر بیمار شد به عیادتش برود.
3-اگر وفات کرد ، جنازهاش را تشییع کند.
4-اگر او را به مهمانى دعوت کرد ، دعوتش را اجابت نماید.
5-(مهمتر از همه این که:)آنچه را براى خود مىخواهد و مىپسندد براى مسلمان و مؤمن دیگر همان را بخواهد و آنچه را که بر خود نمىپسندد بر مسلمان و مؤمن دیگر نیز نپسندد و براى او نخواهد.... پرسشها:
1-وظیفههایى که هر مسلمان بر مسلمان دیگر دارد ، بشمارید.
2-سخن امام صادق را درباره حقوق مسلمانها بر یکدیگر بیان کنید.مؤمنان واقعى با یکدیگر چگونه رفتار مىکنند ، هنگام گرفتارى یکى از مؤمنان چه مىکنند؟
3-امام کاظم به دوست محمّد(که یکى از یارانش بود)چه فرمود ، درباره وظایف مؤمنین نسبت به یکدیگر چه نکاتى را بیان نمود؟
برابرى و مساوات در اسلام
روزى پیامبر گرامى اسلام صلى اللّه علیه و آله با تنى چند از اصحاب مشغول گفتگو بود در همین حال سلمان فارسى که یکى از مؤمنین ممتاز و مورد احترام پیامبر بود وارد شد ، پیامبر سخن خود را قطع کرد و با خوشرویى و کمال احترام ، سلمان را نزد خود خواند تا در کنارش بنشیند.رفتار مهرآمیز و احترام فوق العاده پیامبر نسبت به سلمان ، موجب خشم و ناراحتى یکى از اصحاب شد و با گستاخى گفت:سلمان نباید در جمع ما و بالاى دست ما بنشیند ، او باید در مکانى پایینتر بنشیند ، چون او فارسى زبان است و ما عرب هستیم.
پیامبر از سخن آن صحابى خشمگین شد و فرمود:نه....این چنین نیست ، فارس بود یا عرب بودن مایه برترى و افتخار نیست ، رنگ و نژاد موجب فضیلت نیست ، سفید را بر سیاه امتیازى نیست؛بلکه آنچه نزد خدا مایه برترى است تقوى است و هر که با تقوىتر باشد ، نزد خدا گرامىتر است.
اسلام دین برابر است و با امتیازات موهوم و بىاساس و نظام طبقاتى مبارزه مىکند ، در نظر اسلام بلال حبشى و سلمان تهیدست فارسى و صهیب رومى و حمزه و جعفر بن ابیطالب عربى و دیگر مسلمانان ، همه با هم برابرند.تنها ملاک برترى و فضیلت تقوى و خود نگهدارى است ، آن هم در نزد خدا ، تنها مایه برترى ایمان و عمل صالح است.چون که آفرینشگر همه خداست و خدا تقوى را مایه فضیلت و برترى قرار داده است. * * *
خدا انسان را آفریده و نیازمندیهایش را پیش بینى کرده و در اختیارش نهاده است ، زمین را آفریده تا بر آن منزل گزیند و روى آن زندگى کند ، زمین را با حرکت و تلاش خود آباد کند و از نعمتهاى خدا بهرهمند گردد و براى خود و دیگران روزى بدست آورد.انسان بدون استفاده از نعمتهاى خدا و مخصوصا آب نمىتواند زنده بماند و زندگى کند.خدا هم آب را در اختیار انسانها قرار داده تا بیاشامند ، کشاورزى و دامپرورى کنند.معادن و ثروتهاى زمین را براى استفاده انسانها آفریده است ، تا با نیروى تفکّر و اندیشه ، تلاش و حرکت؛از اسرار و رموز جهان پرده بردارند و از مواهب الهى که در نهاد زمین گذارده شده برخوردار گردند.ثروتها و نیروهاى نهفته را استخراج کنند و به تصرّف در آورند و براى سعادت و رفاه و آسایش خلق خدا بکار گیرند.«زمین و آب و هوا ، منابع طبیعى و ثروتهاى زمین به همه انسانها تعلّق دارد و همه حقّ استفاده و بهرهمندى داردند»همه انسانها بنده و آفریده خدا هستند و حقّ حیات و زندگى دارند ، سفید و سیاه ، زرد و سرخ ، زن و مرد روستایى و شهرى ، عرب و عجم.... همه و همه انسانند و همه حقّ دارند که از غذا و لباس و مسکن و دیگر وسائل زندگى بهرهمند شوند.همه باید امکان کار و کوشش داشته باشند.
هر انسانى حقّ دارد-با توجّه به قوانین اسلام-زمینهاى آباده نشده را آباد کند و از آن استفاده نماید.
هر انسانى حق دارد که منابع و ثروتهاى پنهان زمین را-با توجّه به قوانین اسلام-کشف کند ، در اختیار بگیرد و به سود خود و جامعه خویش از آن بهرهمند گردد.کسى حقّ ندارد به حقوق دیگران تجاوز نماید و انسانهاى دیگر را از وسائل کار و زندگى و محلّ کار و زندگى محروم سازد....
همانگونه که همه افراد در نزد خدا برابرند ، همه افراد کشور نیز نزد دولت اسلامى یکسان و برابرند.دولت اسلامى مىکوشد که براى همه مردم امکان کار و کوشش فراهم سازد.دولت اسلامى مىکوشد تا امکان برخوردارى مساوى از خوراک و پوشاک و مسکن در اختیار افراد کشور قرار دهد.
دولت اسلامى مىکوشد تا با جهل و بىسوادى و بىفرهنگى مبارزه کند و براى همه امکان تحصیل دانش و معارف اسلامى را فراهم سازد.کوشش دولت اسلامى بر اینست که بهداشت عمومى ، پزشک ، دارو و درمان را در اختیار همگان قرار دهد.دولت اسلامى وظیفه دارد-با کمک همه امّت-به زندگى معلولین و سالخوردگان و از کار افتادههاى بىبضاعت سر و سامان دهد و هزینه زندگى آنان را تأمین کند.دولت اسلامى مىکوشد تا از تجاوزات و تعدّیات افراد سودجو جلوگیرى کند و عدل و داد را عملا در بین مردم برقرار سازد و مخصوصا به زندگى مردم محروم و مستضعف ، مرزنشینان و روستائیان هر چه بیشتر رسیدگى کند و امکانات کافى را بتدریج در اختیارشان قرار دهد تا با سایر مردم هماهنگ گردند.
و در یک سخن ، اسلام دین حقّ و عدل است ، دین قسط و برابرى است. هیچ کس را بر دیگرى امتیازى نیست مگر بر اساس حقّ و تقوى ، فقط افراد مؤمن و پرهیزگار نسبت به مراتب تقوى و ایمانشان پیش خدا برترى دارند و خدا در قرآن مىفرماید:گرامىترین مردم نزد خدا پرهیزگارترین آنها مىباشند.
آیه اى از قرآن کریم
و الارضَ وَضَعَها لِلاَنام سوره الرّحمن آیه 10
و خدا زمین را براى مردم قرار داده است.
هُوَ الَّذى خَلَقَ لَکُم ما فِى الاَرضٍ جَمیعاً سوره بقره آیه 29
او خدایى است که آنچه در زمین است ، براى شما آفرید.
اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ اَتقیکُم سوره حجرات آیه 13
گرامىترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست بیندیشید و پاسخ دهید.
1-احترام فوق العادهاى که پیامبر براى سلمان قائل بود ، به چه علّت بود؟
2-در نگاه پیامبر ما چه چیزى مایه فضیلت و برترى انسان است؟....چرا؟
3-زمینهاى آباد نشده ، معادن و ثروتهاى پنهان زمین به چه کسانى متعلّق است؟چگونه و با اجازه چه مقامى باید زمینها را در اختیار گیرند و از معادن و ثروتها بهرهمند گردند؟
4-وظایف دولت اسلامى-که باید با کمک همه افراد امّت به انجام آنها اقدام کند-چیست؟
5-دولت اسلامى در برنامهریزیها براى چه کسانى باید اولویّت قائل شود؟
با ستمگران همکارى نکنید
«حکومت بنى امیّه یک حکومت غاصب و تجاوزگر است.من هرگز اجازه نمىدهم تو در استخدام حکومت ستمکاران باشى و با کار و رفتارت آنان را تأیید کنى.»
این سخن را امام صادق در جواب کسى گفت که سؤال کرده بود:آیا شغل من اشکالى دارد؟آیا مىتوانم به این شغل ادامه دهم؟آیا مىتوانم در خدمت خلفاى بنى امیّه باشم؟من مدّتى که در دستگاه بنى امیّه به کار مشغول بودم ، اموال فراوانى به دست آوردهام.در تحصیل آنها چندان احتیاط و دقّتى نداشتهام ، حالا چه کنم؟حکم اموالى که به دست آوردهام چیست؟حلال است یا حرام؟آیا مىتوانم به کارم ادامه دهم؟بودن و نبودن من در حکومت آنها تأثیرى ندارد ، اگر من هم نباشم ، دیگرى کار مرا انجام خواهد داد.
امام صادق در پاسخ فرمود:اگر حکومت خود کامه و ستمگر بنى امیّه یار و مددکار نداشتند ، نمىتوانستند به مردم ستم کنند.حکومت که خود به خود اداره نمىشود ، بلکه وزیر و معاون و مدیر و کارمند مىخواهد.همین افراد هستند که حکومت را اداره مىکنند.اگر تو و مانند تو ، به بنى امیّه کمک نمىکردید ، آنها چگونه مىتوانستند مردم را از ولایت الهى ما محروم کنند؟چگونه مىتوانستند به فساد و ستمگرى بپردازند؟اگر مردم ، ستمگران را تأیید نکنند ، در مراسم اجتماعى آنان شرکت ننمایند ، آنها چگونه مىتوانند به هدفهاى خویش برسند؟
نه....من اجازه نمىدهم که یک مسلمان ، در استخدام حکومت ستمکاران باشد و با عمل خود آنان را یارى کند.
جوان که تصمیم داشت از امام صادق-علیه السّلام-اطاعت کند ، به فکر فرو رفت و از او چارهجویى نمود و گفت:آیا مىتوانم خودم را از این گناه نجات دهم؟اى کاش به ستمگران کمک نمىکردم!اکنون چگونه مىتوانم توبه کنم؟
امام صادق ، که آثار و علائم توبه را در چهره جوان مشاهده مىنمود ، گفت:آرى ، مىتوانى توبه کنى ، خدا هم توبه تو را مىپذیرد.ولى کارى بس دشوار است آیا حاضرى انجام دهى؟
جوان گفت:آرى حاضرم و از خدا یارى مىطلبم ، امیدوارم بتوانم عمل کنم.
امام صادق کمى مکث کرد و سپس فرمود:اموالى را که به طور غیر مشروع در حکومت غاصب و تجاوزگر بنى امیّه به دست آوردهاى ، مال تو نیست.و تصرّف تو در آنها حرام است.باید همه را به صاحبانش بازگردانى.اگر مالکش را مىشناسى به خودش بازگردان و اگر نمىشناسى به نیّت او صدقه بده.به این ترتیب مىتوانى توبه کنى و از آن گناه بزرگ نجات یابى.اگر این عمل را انجام دهى ، من بهشت را براى تو تضمین مىکنم.
جوان به فکر فرو رفت.اقدام مشکلى بود.باید همه ثروت و دارائیش را به فقرا و محرومین بدهد.ولى فکر کرد که سختیهاى دنیا را مىشود تحمّل کرد ، چون پایان مىپذیرد ولى رنج آخرت ، سخت و پایان ناپذیر است.بالاخره یکى از این دو را باید تحمّل کرد ، پس بهتر است رنج و زحمت دنیا را قبول کنم و خود را از عذاب دائم آخرت برهانم.سر برداشت و به امام صادق گفت:به یارى خدا انجام مىدهم.
این جمله را گفت و برخاست و خداحافظى کرد و رفت.
«على پسر ابى حمزه»که دوست و هم سفر آن جوان بود ، مىگوید:وقتى به کوفه رسیدیم دوست من یکسره به منزل رفت.چند روزى از او خبر نداشتم.تا اینکه مطّلع شدم همه اموالش را در بین مردم تقسیم کرده است ، هر که را مىشناخته اموالش را پس داده و هر که را نمىشناخته براى او به محرومین و فقرا صدقه داده است.حتّى لباسهاى تنش را پس داده و لباسى به عاریه گرفته است.اکنون نه لباسى دارد و نه خوراکى....
مقدارى لباس و خوراک و پول برایش تهیّه کردم و به دیدنش رفتم.از دیدار یک چنین جوان مؤمن و قدرتمندى خشنود شدم.رفتار پسندیده و انقلابیش را ستایش کردم.
تقریبا یک ماه از این دیدار گذشت.اطّلاع یافتم بیمار شده است ، به عیادتش رفتم و احوالپرسى کردم و از آن روز به بعد گاه گاه به دیدنش مىرفتم و از دیدن چهره نورانیش خشنود مىشدم.یک روز که بر بالینش نشسته بودم ، نگاهى به صورت من کرد و با صداى بلند در آخرین کلمات خود گفت:برادرم ، على!امام صادق به وعدهاش وفا کرد ، هم اکنون جایگاه زیبایم را در بهشت مشاهده مىکنم....شهادتین را گفت و از دنیا رفت. توضیح و بررسى
خدا در قرآن مىفرماید:ستمگران دوست و یاور یکدیگر هستند و بعضى ، بعضى دیگر را یارى مىدهند و خدا یار و ولىّ پرهیزگاران است ، و مىفرماید:به کسانى که ستم مىکنند هیچ تمایل نداشته باشید و هرگز اعتماد نکنید که در آتش دوزخ معذّب خواهید شد.
پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و آله فرمود:در قیامت منادى پرودرگار ندا مىکند: کجایند ستمکاران؟کجایند یاوران ستمکاران؟همه ستمکاران و یاوران و کمک کاران آنها را حاضر مىکنند ، حتّى کسانى که در دوات ستمکاران مرکّب ریخته و یا قلمى را بر ایشان در دوات زده ، یا خطّى نوشتهاند ، همه را حاضر مىکنند ، و به فرمان خدا آنها را همراه ستمکاران به دوزخ مىفرستند.
ستمکاران و تجاوزگران به تنهایى قدرت ندارند که حقوق دیگران را بگیرند و بر آنان ستم نمایند.آنان براى رسیدن به اهداف پلید و غیرانسانى خویش از افراد دیگر کمک مىگیرند.گروهى را با مقام و قدرت مىفریبند و گروه دیگرى را با پول و ثروت به سوى خود مىخوانند و گروهى را با نیرنگ و تهدید به طرف خویش جلب مىکنند و بدین وسیله ، قدرت طاغوتى خود را محکم مىکنند و به تجاوز و غصب دسترنج مردم مىپردازند.
این کارگزاران راه تجاوز و خیانت را براى طاغوتهاى زمان هموار مىسازند و آنان را بر مردم زحمتکش چیره مىنمایند:ثناگویان ، مردم را فریب مىدهند و چهره زشت ستمگر را محبوب و دوست داشتنى جلوه مىدهند.روشنفکران خیانت پیشه ، قوانین طاغوتى را تدوین مىکنند.و وزیران خائن و خود فروخته قوانین طاغوتى را به زیان مردم به اجرا در مىآورند و فرماندهان و امیران نیروهاى مسلّح از حاکمیّت طاغوتها دفاع مىنمایند.بدون حمایت و همکارى اینان طاغوت ستمگر چگونه مىتواند حقوق مردم را ضایع سازد و بر آنان ستم نماید؟
پس همه کسانى که در اداره دستگاه ستم و ستمگرى کمک مىکنند خود نیز ستمگرند و در ارتکاب جرم و خیانت شریکند و در کیفر و عذاب آخرت نیز شریک خواهند بود.
بر عکس کسانى هم که براى تحکیم دولت اسلامى و اجراى قوانین اسلام و برقرارى عدل و داد و دفاع از حقوق محرومان جدیّت و همکارى مىنماید در ثواب و پاداش الهى شریک خواهند بود.
آیاتى از قرآن کریم
وَ اِنَّ الظّالِمینَ بَعضُهُم اَولیاءُ بَعضٍ وَ اللَّهُ وَلِىُّ المُتَّقینَ سوره جاثیه آیه 19
ستمگران دوست و یاور یکدیگر هستند و بعضى ، بعضى دیگر را یارى دهند و خدا یار و ولىّ پرهیزگاران است.
وَ لاتَرکَتُوا اِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ سوره هود آیه 113
به کسانى که ستم مىکنند هیچ تمایل نداشته باشید و هرگز اعتماد نکنید که در آتش دوزخ عذاب خواهید شد. پرسشها:(براى این که بیندیشید ، بحث کنید و بهتر فرا گیرید)
1-وقتى آن جوان از امام صادق پرسید:«آیا مىتوانم به این شغل ادامه دهم»امام صادق در پاسخ چه فرمود؟امام براى عدم موافقت خود چه دلیل بیان کرد؟
2-امام راه نجات را چگونه به آن جوان نشان داد؟و براى او چه تضمین کرد؟
3-جوان پیش از این که تصمیم قطعى به توبه بگیرد ، مدّتى فکر مىکرد ، در این مدّت به چه مىاندیشید؟
4-جوان چگونه توبه کرد و چگونه خود را از آن گناه بزرگ نجات داد؟
5-جوان بیمار در آخرین دیدار ، به دوستش چه گفت؟
6-خدا در قرآن درباره یارى ندادن به ستمگران چه مىفرماید؟
7-منادى پروردگار در قیامت چه ندا مىکند؟از سوى خدا چه فرمان مىرسد؟چه کسانى با ستمکاران به دوزخ مىروند؟
جهاد و دفاع در اسلام
جهاد رهایى بخش یکى از بهترین و مهمترین وظایف هر فرد مسلمان است و مؤمن پیکارگر از درجات بلند اخروى و مغفرت و رحمت خاصّ خداى خویش برخوردار است.مؤمن مجاهد ، با حضور در میدان جهاد جان و مال خویش را به قیمت بهشت جاودان به خدا مىفروشد و البتّه این معامله بسیار موفّق و پر سود است و رضاى خدا براى او از هر پاداشى برتر و ارزشمندتر است.پیامبر فرمود:
«کسانى که در راه خدا و براى آزادى بندگان خدا قیام مىکنند و جهاد مىنمایند ، در قیامت از درى وارد بهشت مىشوند که «باب مجاهدان»نام دارد ، که این در فقط به روى مؤمنان مجاهد گشوده مىشود و آنان با نهایت شکوه و عزّت ، سلاح بر دوش در پیش چشم همگان و قبل از همه بهشتیان وارد مىشوند و فرشتگان مقرّب پروردگار به آنان سلام مىکنند و خوش آمد مىگویند و دیگران به مقام و موقعیّت آنان غبطه مىخورند.هر کس که جنگ و جهاد در راه خدا را ترک کند ، خدا لباس ذلّت بر تنش مىپوشاند ، در زندگى فقیر و تهیدست مىشود ، دینش را از کف مىدهد و به عذاب دردناک آخرت مبتلا مىگردد.... خدا امّت اسلام را با تکیه بر قبضه سلاحشان و با صداى رعبانگیز مرکبهاى رهوارشان به بىنیازى و عزّت مىرساند.»
مجاهدان مؤمنى که براى جهاد رهایى بخش در صفوفى به هم پیوسته و بنیانى مرصوص بسیج مى شوند باید در مسیر پیکار و در میدان نبرد حدود خدا را مراعات کنند و از گروهى که به رزم آنان رفتهاند در ابتدا که از اطاعت طاغوتها دست بردارند و بندگان خدا را از اسارت طاغوت آزاد سازند و خود نیز به اطاعت خدا در آیند ، از عبادت ستمگران سر باز زنند و عبادت خدا را بپذیرند ، از ولایت مستکبرین سرپیچى کنند و به ولایت خدا تسلیم شوند و اگر تسلیم نشدند و سر به ولایت خدا نسپدند ، باید -با اذن امام و رهبر امّت اسلامى-با آنان پیکار کنند و مستکبر و طاغوت را ساقط کنند و بر جاى خود بنشانند و بندگان خدا را با تمام قدرت از اسارت و بندگى دیگران آزاد سازند و در این راه از کشتن و کشته شدن نهراسند که به سخن امیر مؤمنان«برترین مرگ ، شهادت و کشته شدن در راه خداست و قسم به کسى که جانم در دست قدرت اوست ، اگر در میدان نبرد با دشمن با هزار ضربه شمشیر کشته شوم ، این مرگ براى من گواراتر از آنست که در بستر بمیرم».
جهاد رهایى بخش که منوط به اذن امام و رهبر مسلمین مىباشد فقط وظیفه مردان نیرومند و رشید و توانست.ولى اگر سرزمین اسلامى و شرف و کیان مسلمانان مورد هجوم و تجاوز قرار گرفت ، بر همه-چه زن و چه مرد-واجب است که با هر چه در اختیار دارند قیام کنند و از سرزمین و شرف کیان اسلامى خویش با تمام قدرت دفاع کنند.در ایفاى این وظیفه مقدس هم مردان باید بپا خیزند و هم زنان باید قیام نمایند ، هم پسران باید بر سر دشمن آتش ببارند و هم دختران باید به روى متجاوز آتش بگشایند ، همه باید سلاح بردارند و متجاوز را از سرزمین خود بیرون برانند و اگر سلاح آتشین ندارند با چوب و سنگ و با دندان و چنگ به دشمن متجاوز هجوم برند و جان و خون خویش را نثار کنند و با تمام نیرو بجنگند و خود به فوز شهادت برسند و براى آیندگان و فرزندان خویش شرف و عزّت را به ارث بگذارند.
در این گونه جهاد مقدّس که«دفاع»نام دارد ، مسلمانان نباید در انتظار رسیدن اذن امام و رهبر فرصت را از دست بدهند که وجوب چنین جهاد مقدّسى آن قدر ضرورى و حتمى است که نیازى به اذن صریح امام و رهبر ندارد و دفاع از سرزمین و شرف و کیان جامعه اسلامى آن قدر مهم است که اسلام آن را مستقیما بر فرد فرد مسلمانان واجب شمرده است.
در داستان زیر چگونگى مشارکت همه مسلمانان-مخصوصا زنان-را در جلوگیرى از هجوم کفّار و دفاع از سرزمین و شرف و کیان اسلام مشاهده مىکنید: بانوى رشید و فداکار
خبر رسید که کفار مکّه در راهند و قصد دارند بر مدینه بتازند و نهال انقلاب اسلام را از بن پر کنند و خانههاى مدینه را بر سر مهاجرین و انصار فرو ریزند ، پیامبر اکرم فورا اعلان جهاد مقدّس صادر نمود و مسلمانان دسته دسته به سوى دشمن بسیج شدند ، دشمن به نزدیکى مدینه رسیده بود که مسلمانان در مقابل آنها صف کشیدند و راه را بر آنان بستند.
عدّهاى از بانوان رشید و فداکار اسلام نیز به اتّفاق شوهر یا فرزندانشان براى دفاع از شرف و ایمان و سر زمینشان به جبهه رفتند ، اینان اغلب کارهاى پشتیبانى را انجام مىدادند ، براى سربازان آب و غذا تهیّه مىکردند ، از مجروحین جنگ پرستارى مىنمودند ، با سخنان شور انگیز سپاهیان اسلام را به جهاد و جانبازى تشویق مىکردند....
نسیبه یکى از این بانوان فداکار بود که همراه شوهر و دو پسر رشیدش به جبهه احد آمده بود ، او با شوق و ایثار تمام مشک بزرگى از آب را بر دوش گرفته بود و به رزمندگان خسته و تشنه آب مىنوشانید.دارو و پارچههاى تمیزى هم به همراه داشت و در موقع لزوم جراحتهاى سربازان را مىبست.و زخم بندى مىنمود و با سخنان امید بخش و شور انگیز شوهر و فرزندانش را و همه سربازان و مجاهدان را به هجوم سختتر بر دشمن تشویق مىکرد....
وضع جبهه بسیار خوب بود و پیروزى سپاهیان اسلام نزدیک.امّا افسوس که با غفلت و تخلّف چند نفر که در گذر گاه کوه احد به نگهبانى گمارده شده بودند وضع جبهه دگرگون شد و سربازان اسلام در محاصره شدید دشمن قرار گرفتند ، عدّه زیادى به شهادت رسیدند و تعدادى که از ایمان قوى برخوردار نبودند ننگ را بر خود پسندیدند و پا به فرار گذاشتند.
اطراف پیامبر خلوت شد و جز تنى چند از سربازان فداکار و مؤمن کسى باقى نماند.جان رسول خدا در معرض خطر قرار گرفت ، دشمن تمام نیروى خود را براى کشتن پیامبر بسیج کرد.علىّ بن ابیطالب و چند سرباز فداکار و رشید دیگر اطراف پیامبر حلقه زدند و در برابر هجوم همه جانبه دشمن از پیامبر دفاع کردند ، جنگ بسیار سخت و خطرناک شد و سربازان اسلام یکى پس از دیگرى با شمشیرهاى دشمنان کینهتوز زخم برداشتند و بر زمین افتادند.
با مشاهده چنین حالتى نسیبه بند مشک را از دوش افکند و با سرعت شمشیر و سپر یکى از شهیدان را برداشت و به سوى پیامبر شتافت و همانند شیر خشمگینى صفوف دشمن را با برق پیاپى شمشیر خود شکافت و خود را نزدیک پیامبر رسانید ، پیاپى شمشیرش را بر سر و دست دشمنان فرود مىآورد و آنان را از پیامبر دور مىنمود. در این میان یکى از سربازان دشمن را مشاهده کرد که شمشیرش را بالا گرفته و با تمام قدرت پیش مىتازد تا شمشیرش را بر فرق پیامبر فرود آورد.
نسیبه با کمال رشادت به سویش شتافت و با چند ضربه پیاپى و سخت راه را بر او بست ، حریف هم ضربهاى را که مىخواست بر فرق پیامبر فرود آورد با سرعت فرود آورد و شانه نسبیه را شکافت ، خون از شانه این زن فداکار و رشید ، بیرون جهید و پیکرش را گلگون کرد یکى از سربازان پیکر نیمه جان این بانوى فداکار را از معرکه بیرون برد....
جنگ پایان گرفت و پیامبر در مدینه به دیدار زخمیها و مجروحین جنگ رفت و درباره فداکارى و رشادت این بانوى شریف و رشید فرمود:در آن هنگامه سخت و خطرناک به هر طرف که نگاه مىکردم ، نسیبه را مىدیدم که با شمشیر از من دفاع مىکند.
بعدها نسیبه داستان جنگ احد و فداکارى مسلمانان مؤمن و پایدار را براى دوستان و آشنایان بیان مىکرد و در دل آنان شوق نبرد و عشق و ایثار و رشادت مىآفرید و گاهى هم پیراهن از شانهاش کنار مىزد و اثر عمیق آن نخستین و کارىترین زخم آن روز را به زنان دیگر نشان مىداد.
دیگر مسائلى که در جنگ احد اتّفاق افتاده بسیار است و تحلیل آنها بسیار مفید و درس آموز مىباشد.که در سالهاى آینده به تجزیه و تحلیل ابعاد مختلف آنها خواهیم پرداخت. آیهاى از قرآن کریم
اِنَّ اللَّه یُحِبُ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیِله صَفّاً کأنَهُم بُنیانٌ مَرصوَصٌ. سوره صفّ آیه 4
البتّه خدا کسانى را که در یک صفّ چون بنیانى از سرب ، در راه او قتال مىکنند ، دوست دارد. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-مؤمن مجاهد با حضور در میدان جهاد ، جان و مال خود را به که مىفروشد؟نتیجه این معامله چیست؟
2-مؤمنان مجاهد چگونه وارد بهشت مىشوند؟
3-سرانجام کسانى که جنگ و جهاد در راه خدا را ترک کنند ، چیست؟
4-خدا امّت اسلام را از چه طریقى به بىنیازى و عزّت مىرساند؟
5-در جهاد رهایى بخش ، مؤمنان مجاهد با گروهى که به رزمشان رفتهاند ، چگونه برخورد مىنمایند؟
6-سخن امیر مؤمنان درباره شهادت(این برترین و شریفترین مرگ در راه خدا)چیست؟
7-جهاد رهایى بخش با اذن چه کسى باید انجام پذیرد؟
8-«دفاع»یعنى چه؟دفاع از سرزمین و شرف و کیان مسلمین وظیفه چه کسانى است؟
9-نسیبه در میدان احد ابتدا چه مسئولیّتى داشت؟چه شد که مستقیما در پیکار شرکت کرد؟
10-پیامبر درباره نسبیه چه فرمود؟
پیرمردى دلباخته شهادت و بانویى و شهید پرور
چه کسى از مرگ مىهراسد؟و چه کسى از مرگ هراسى ندارد؟ کسى که مرگ را نیستى و نابودى مىپندارد و به جهان آخرت ایمان ندارد ، ناچار از مرگ مىهراسد و براى رهائى از مرگ ، به هر ننگ و ذلّتى تن مىدهد؛چنین فردى پیوسته به زندگى محدود دنیا مىاندیشد و تمام سعى و تلاش خود را صرف خواستههاى مادّى و زود گذر مىکند ، بیشتر به لذّتها و منافع شخصى خود مىپردازد و همانند حیوانات روزها را به شب مىرساند و سرانجام با ذلّت و نکبت مىمیرد و به سزاى غفلتها و کوتاه نظریها و زشتیهاى رفتار خود مىرسد.
امّا کسى که به خدا و جهان آخرت ایمان دارد ، از مرگ هراسى ندارد چون مىداند مرگ ، نیستى و نابودى نیست.بلکه انسان مؤمن با مردن از این جهان به جهان آخرت و زندگى با شکوه آن جهان سفر مىکند.چنین فردى ، هیچ ننگ و ذلّتى را نمىپذیرد ، بلکه با همّتى بلند و شجاعتى بىنظیر و بىمانند ، در راه شرف و عزّت خود و جامعه خود ، با ستمگر متجاوز نبرد مىکند ، در راه خدا و براى حفظ ایمان و عقیده خود ، از بذل ما و جان دریغ نمىورزد ، تمام سعى و تلاش خود را در راه رضاى خدا و رفاه بندگان خدا مصرف مىکند ، آرزوى شهادت مىنماید و سرفراز زندگى مىکند و سبکبال و شادمان به جهان آخرت بال مىگشاید و در آن جهان از الطاف بىنظیر و دیدار پروردگارش بهرهمند مىشود....
خانواده«عمرو»یک نمونه کاملا روشن از این انسانهاى مؤمن به خداست که به ایثار و شهادت عشق مىورزند.و خوب است که براى آگاهى بیشتر به ارزش والاى «ایمان به خدا و جهان آخرت»با گوشهاى از سرگذشت افتخارآمیز این خانواده و مخصوصا«عمرو»که پدر ارجمند و پیر این خانواده است ، آشنا شویم:
مسلمانان مدینه خبردار شدند که سپاه انبوهى از کفّار و بت پرستان مکّه به قصد حمله به مدینه در حرکتند.جنگ بسیار سخت و دشوارى در پیش بود؛باید از شهر و دیار و آیین بر حقّ خود با تمام قدرت دفاع کرد ، مسلمانان به دستور پیامبر براى دفاع آماده شدند ، از سوى پیامبر بسیج عمومى اعلام شد ، شهر مدینه چهره دیگرى به خود گرفت ، همه جا صحبت از جهاد و شهادت بود.
با مشورت کوتاهى تصمیم گرفتند از شهر بیرون روند و پیش از آنکه دشمنان به شهر برسند با آنان روبرو شوند.جوانان رشید اسلام دست مادران را مىبوسیدند و با آنها وداع مىکردند و گروه گروه به سوى جبهه جنگ مىشتافتند.مردان دلاور با همسران و کودکان خود خداحافظى مىکردند و رهسپار احد مىشدند.
در خانه«عمرو بن جموح»نیز چهار فرزند دلاورش آماده جهاد مىشدند.این چهار پسر رشید و دلیر در جنگهاى پیش از این هم شرکت مىکردند.و براى دفاع از اسلام و قرآن آماده هر گونه فداکارى بودند.«عمرو»مىدید که فرزندانش با چه شور و شوقى لباس رزم پوشیدهاند و آماده حرکت هستند.مىدید که مسلمانان ، سواره و پیاده لباس جنگ پوشیده و تکبیر گویان به سوى دشمن مىشتابند.او یقین داشت که براى این سربازان هیچ شکست و ذلّتى در پیش نیست ، در میدان جنگ بىباک و دلیر مىجنگند و از شرف و ایمان خود دفاع مىکنند.
و سرانجام به«احدى الحسنیین»مىرسند ، یعنى یا بر دشمن پیروز مىگردند و یا به فیض شهادت نائل مىگردند.و البتّه اگر شهید شوند فرشتگان پروردگار جان پاکشان را تا بهشت بدرقه مىکنند و در بهشت از نعمتهاى بىمانند بهرهمند مىگردند و در جوار پروردگار کریم و انبیا و مقرّبین شادمان و مسرور زندگى مىنمایند.
با مشاهده این مناظر ، اشک در چشمانش حلقه زد ، متأسّف شد ، آرزو کرد که اى کاش پایش لنگ نبود و مىتوانست همراه فرزندانش به میدان شرف و جهاد و شهادت برود.در همین حال چهار فرزند رشیدش پیش او آمدند ، تا با او خداحافظى کنند.دست پدر را بوسیدند و«عمرو»بر پیشانى و صورتشان بوسه زد.خون گرم سربازان فداکار اسلام را از نزدیک احساس نمود و دگرگون شد.
-صبر کنید ، صبر کنید ، من هم با شما به جهاد مىآیم ، من هم عازم حرکت به سوى جبهه مىشوم.
پسران حیرتزده ایستادند و به فکر شدند که چگونه پدر مىخواهد با ما به جهاد بیاید؟در صورتى که او پیرمردى سالخورده و یک پایش هم لنگ است؛و بر چنین فردى طبق قوانین اسلام ، جهاد واجب نیست....
فرزندان در این فکر بودند که پدر لباس رزم پوشیده و شمشیر در دست گرفته و آماده حرکت بود.فکر و پیشنهاد خود را با پدر گفتند ولى پدر در عزم خود کاملا استوار بود.ناچار از مادر و برخى از اقوام و خویشان خواستند تا با او صحبت کنند و او را منصرف سازند.
به او گفتند که بعلّت پیرى و لنگى پا ، تو نمىتوانى در میدان نبرد بر دشمن بتازى و بخوبى از خود دفاع کنى ، خدا هم که جهاد را بر تو واجب نکرده است ، بهتر است در مدینه بمانى و همین که چهار فرزند رشیدت را به میدان نبرد مىفرستى کافى است.
عمرو گفت:مگر نمىبینى که سپاه کفر بر ما تاختن گرفته است و اسلام و پیامبر عزیز اسلام را در معرض خطر قرار داده است؟مگر دفاع از اسلام و پیامبر اسلام وظیفه همه نیست؟مىبینید که سپاهیان و پاسداران اسلام با چه شور و شوقى به میدان جهاد مىروند؟آیا مىگویید که من این همه شور و شوق و حرکت را ببینم و ساکت و خاموش بنشینم؟مىگویید من بنشینم و دیگران به میدان شرف بروند و با کفّار پیکار کنند و سرانجام به فیض شهادت و دیدار پروردگار بزرگ نائل آیند و من محروم بمانم؟نه....من دوست ندارم در بستر بمیرم ، من مىخواهم با آن که پیرم و با آن که لنگم ، شهید شوم.
هر چه کردند نتوانستند«عمرو»این پیرمرد نورانى و مصمّم را منصرف کنند و بالاخره قرار شد خدمت پیامبر برسند و از او کسب تکلیف نمایند....
-یا رسول اللّه!من مىخواهم همراه با فرزندانم در جنگ شرکت کنم ، تا شاید به اسلام و مسلمین کمکى کرده باشم و سرانجام هم به فیض شهادت نائل گردم ، امّا خانواده و خویشانم نمىگذارند.
-اى عمرو آیا مىدانى که بواسطه پیرى و نقص عضو جهاد بر تو واجب نیست؟
-یا رسول اللّه!آیا این نقص عضو مرا از این فیض و خیر بزرگ محروم مىکند؟
-جهاد بر تو واجب نیست.ولى اگر خودت میل دارى در جهاد شرکت کنى مانعى ندارد.
آنگاه رسول اللّه رو به خویشان او فرمود و گفت:درست است که جهاد بر او واجب نیست ولى بر شما هم لازم نیست که اصرار کنید و او را از این خبر باز دارید ، او را به اختیار خودش بگذارید ، تا اگر خواست در جهاد شرکت کند و از ثواب عظیم آن بهرهمند گردد ، شاید هم شهادت نصیبش شود.
عمرو خوشحال و شادمان از پیامبر تشکّر کرد و از همسرش«هند»و اقوام و خویشانش خداحافظى نمود و به سوى جبهه حرکت کرد و در میدان نبرد با قدرت و بىباک تمام جنگید و همراه با فرزندانش دلاوریها کرد و عدّهاى از دشمنان را به خاک هلاک افکند و سرانجام او-که واقعا دلباخته شهادت بود-با یکى از پسرانش شهید شد. * * *
تعداد شهداى این جنگ-به علّت کم صبرى و تمرّد و دنیاخواهى عدّهاى از سربازان-نسبتا زیاد بود.پس از پایان جنگ ، زنان و فرزندان از شهر به سوى جبهه آمدند تا از وضع بستگان خویش آگاه گردند.در این میان هند خودش را زودتر از دیگران به جبهه رسانید ، در میان کشتگان جستجو کرد ، پیکر شوهرش و پسرش را پیدا کرد. برادرش هم شهید شده بود ، هر سه پیکر را بر یک شتر نهاد و پارچهاى بر رویشان افکند و روانه مدینه شد تا آنها را در قبرستان مدینه به خاک بسپارد.در بین راه با مشکلى روبرو شد:هر چه مىکرد شتر به سوى مدینه نمىرفت ، با سختى و فشار چند قدمى بر مىداشت و باز مىایستاد و بر مىگشت ، گویا مىخواست به سوى احد باز گردد.در همین حال به عدّهاى از زنان مدینه برخورد کرد که عازم جبهه بودند ، یکى از همسران رسول خدا با آنان بود ، با هند سلام و احوالپرسى کرد:
-از کجا مىآیى؟
-از میدان جنگ ، از احد
-چه خبر دارى؟
-الحمد للَّه پیامبر سالم است ، گروهى از سپاهیان اسلام به شهادت رسیدهاند ، امّا چون پیامبر عزیز ما به سلامت است ، مصیبتهاى دیگر را مىتوان تحمّل کرد ، خدا را شکر.
-بار شتر چه دارى؟
-پیکر سه شهید را ، شوهرم ، پسرم و برادرم ، آنها را مىبرم تا در مدینه به خاک بسپارم امّا با مشکلى روبرو شدهام ، هر چه مىکوشم شتر را به سوى مدینه ببرم ، نمىتوانم. راه نمىرود ، گویا مىخواهد به سوى احد باز گردد.نمىدانم علّت چیست؟
-خوب است نزد پیامبر برویم و جریان را با او در میان گذاریم و علّت را از او بپرسیم.
خدمت پیامبر رسیدند و جریان را باز گفتند.پیامبر فرمود:شاید شتر مأموریّتى داشته باشد ، آیا وقتى شوهرت براى جهاد خداحافظى مىکرد ، سخنى گفت؟دعایى نکرد؟
-چرا یا رسول علیه السّلام!در آخرین لحظات سر به سوى آسمان برداشت و گفت: بار خدایا!مرا به فیض شهادت برسان و دیگر به مدینه باز مگردان.پیامبر فرمود:خدا دعاى او را مستجاب کرده است.بگذار شهیدان ترا هم با دیگران شهیدان جنگ همین جا دفن کنیم.
هند موافقت کرد و پیامبر این سه شهید را با دیگر شهیدان دفن کرد و فرمود: اینها در بهشت نیز با هم خواهند بود.
هند از رسول خدا تقاضاى دعا کرد و گفت:یا رسول اللّه دعا کنید خدا مرا هم در آخرت با این سه شهید محشور و همنشین فرماید.
پیامبر دست به دعا برداشت و براى آن بانوى صبور و شهید پرور دعا فرمود. دعاى پیامبر در حقّ همه مادران رشید و شهید پرور مستجاب باد. سخنى از پیامبر اکرم(ص)
وَ فَوقَ کُلِّ بِرٍ بِرٌ حَتّى یُقتَلَ الرَّجُلُ فى سَبیلِ اللَّهِ فِاذا قُتِلَ فى سَبیلِ اللَّهِ فَلَیسَ فَوقَهُ بِرُّ.
بالاتر از هر نیکى ، نیکى دیگرى هست تا این که انسان در راه خدا کشته شود ، هنگامى که در راه خدا کشته شد دیگر بالاتر از آن هیچ نیکى نیست. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-آیا مسلمان ننگ و ذلّت را مىپذیرد؟آیا با ستمگر متجاوز سازش مىکند؟....چرا؟
2-مسلمان مؤمن به وعدههاى خدا ، به چه امیدى در میدان نبرد شرکت مىکند؟در آخرت پاداشش چیست؟
3-«احدى الحسنیین»یعنى چه؟
4-چه انگیزهاى«عمرو»را براى شرکت در میدان نبرد برانگیخت؟
5-براى بیان لزوم شرکت خود در میدان نبرد ، چه دلایلى آورد؟
6-گفتگوى«عمرو»با رسول خدا چه بود؟سرانجام ، تصمیمشان چه شد؟
7-گفتگوى«هند»با زنانى که به میدان احد مىرفتند ، چه بود؟
8-پیامبر از«هند»چه پرسید؟بعد از شنیدن پاسخ او ، به او چه پیشنهاد فرمود؟
185 پیام شهیدان
شهادت چه زیبا و پرمعناست!جهانى از شوق و شور و ایثار در این کلمه جذّاب نهفته است.مىدانید شهید کیست؟شهید آن انسان برترى است که براى عشق و ایمان به خدا ، و زنده کردن ارزشهاى والاى انسانى جان عزیزش را ایثار مىکند.جهان مادّه و مادّیات براى روح بزرگ شهید تنگ و کوچک است ، شهید با فداکاریها و دلاوریهایش خود را از این قفس رها مىسازد و به جهان وسیع و نورانى آخرت پرواز مىکند.و زنده و پیروز و جاوید در بالاترین مقامهاى یک انسان-در بهشت-در نزد پروردگار و آفرینندهاش روزى مىگیرد.
شنیدن نام شهید ، فداکاریهاى شهید ، از جان گذشتگیهاى شهید و شنیدن شرح خدمات او به خلق خدا چه درس آموز است.زیارت قبر شهید و شنیدن و پیام و خواندن وصیتّنامه شهید چه شورانگیز است.مشاهده آثار شهید در جان انسانهاى بیدار غوغا بپا مىکند و یاد شهید دلهاى آگاه را به تپش مىاندازد.حتى گریستن بر شهید گریستنى روحانى و آسمانى است.گریه ذلّت و حزن و اندوه نیست ، بلکه اشک و شور و شوق و عشق است و راستى که هیچ عمل صالحى برتر او ارزندهتر از شهادت نیست.
پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله-عظمت مقام شهید را چه زیبا بیان فرموده است:در برابر هر عمل نیکى عمل برتر و بالاترى نیز هست ، مگر شهادت در راه خدا که از هر عملى برتر و بالاتر و ارزشمندتر است و هیچ عملى بهتر از آن وجود ندارد.
و به علّت دستیابى به همین مقام عظیم بوده حضرت على-علیه السّلام در آن هنگام که شمشیر بر فرقش فرود آمد ، فرمود:به خداى کعبه سوگند که رستگار و پیروز شدم.
اکنون که با مقام و عظمت شهادت و شهید آشنا شدیم ، خوبست که پیام درس آموز و شورانگیز شهیدان را نیز بخوانیم و از پیامششان درس آزادگى و شور و عشق و ایمان بیاموزیم.
1-حضرت على-علیه السّلام-که پیوسته آرزوى شهادت داشتن ، هنگامى که فرقش از شمشیر دشمن شکافته بود و آخرین ساعتهاى عمرش را مىگذراند چنین وصیّت کرد:
«....با تقوى و پرهیزگار باشید.دنیا را هدف خویش قرار ندهید و در تحصیل ثروت دنیا در تلاش نباشید.و براى از دست دادن ثروت و مقام دنیا اندوهگین مشوید.همواره طالب حقّ باشید و حقّ را بگویید.با یتیمان دلسوز و مهربان باشید.در اجراى دستورهاى الهى استوار باشید و هرگز به حرف و علامت ملامتگران ترتیب اثر ندهید.»
2-امام حسین-علیه السّلام هنگامى که خویشتن را براى شهادت آماده کرده بود به اصحاب خود چنین فرمود:
«آیا نمىبینید که به حقّ عمل نمىشود؟نمىبینید که از باطل جلوگیرى نمىشود؟در چنین هنگامى مؤمن باید براى شهادت و ملاقات پروردگارش آماده شود.زیرا در پیش من مرگ در راه خدا ، جز سعادت و پیروزى چیزى نیست و زندگى با ستمگران جز دلتنگى و افسردگى و رنج و مشقّت ، حاصلى ندارد.»
آیا در این دو پیام ، نشانى از ترس و هراس مىبینید؟آیا اثرى از ذلّت و تسلیم در مقابل ستمگران مىیابید؟نه هرگز نمىیابید ، چون کسى که شهادت را سعادت مىداند ، هرگز تسلیم ظلم و ستم نمىشود.نه تنها امامان بزرگ ما این چنین هستند بلکه شاگردان و پیروان راستین آنها نیز چنین هستند.به پیام و وصیّت ارزشمند این پیروان حقیقى توجّه کنیم:
1-طلبه بزرگوار و نوجوانى از حوزه علمیه کاشان به نام محمود صادقى ، در نامه و وصیتّنامه خود چنین نوشته است:
«بسم ربّ الشّهداء اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لاشریک له واشهد انّ محمّدا عبده و رسوله شکر خداى را که توفیق یافتم در راه مبارز حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه را که دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزد منّان کنم و آنچه حسین و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانهوار دور آن مىگشتند ، من هم آن را باز یابم ، یعنى«شهادت».
آیا کسى به خود اجازه مىدهد که با چشم خود ببیند که جنایتکاران و متجاوزان دست به سوى اسلامش ، شرف و کشورش دراز کرده و قصد نابودى آن را داشته باشند و سکوت اختیار کند؟من اکنون مىروم که با خدایم ملاقات کنم.مىروم تا آتشى را در درونم مشتعل شده خاموش نمایم.من هم اکنون به سوى سنگر خالى همرزمم ، به سوى لانه با صفاى جبهه جنگ پرواز مىکنم که دشمن بداند هیچ موقع سنگر خالى نمىماند.امّا باید از رهبرم ، امامم ، حجّت عصرم ، خمینى بت شکن قدردانى کنم که ما از سیاه چالها و گردابهاى روزگار که به سوى پرتگاهى روانه بودم ، نجاتم داد و هادى و راهنما شد.
و تو ایا همرزمم و دوستم ، خود بهتر مىدانى که این انقلاب به چه نحوهاى به پیروزى رسید:با کشته شدن على اکبرها ، على اصغرها....و حبیب بن مظاهرها.نکند خداى ناکرده بىتفاوت بنشینى و دنیا را بر آخرت ترجیح بدهى.هیچ حزن و اندوهى به خود راه نده که ما پیروزیم.
و امّا پدر و مادرم!نمىدانم چگونه از شما تشکّر کنم.اى پدر! به یادم هست که به قم آمدى ، گفتم:«گفتهاند:باید رضایت پدر باشد»و تو بدون هیچ مکثى به دفتر رفتى و رضایت نامه را امضا کردى.تو این مادرم!یادم هست با این که زحمتها در بزرگ شدن من کشیدهاى.در آخرین موقعى که خواستم از شما جدا شوم ، گفتى:محمود!مواظب خودت باش که بیخودى کشته نشوى.آرى مادرم!در سنگر بودم ، این جمله از یادم نمىرفت که باید بیخودى کشته نشوم.اى مادر!»نکند در مرگم بىتابى کنى و جامه بدرى و تا آخر عمر خود را در آتش ناراحتى بسوزانى.چون که مورد طعن دشمن قرار خواهى گرفت.و به خانواده و بستگانم توصیه مىکنم دست از این انقلاب و امید مستضعفان.رهبر انقلاب برندارید.خدا یار و یاور شماست.» 2-سیّد على اکبر میر کوزهگر ، شهیدى دیگر از تهران است که در متن نامه و وصیّت خود چنین زیبا و پر معنا مىنویسد: «....هیچ قطرهاى در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونى که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست.و من مىخواهم با این قطره خون به معشوقم برسم که خداست ، وصیّت مىکنم که بعد از مرگ برایم گریه نکنید ، به همه دوستان آشنایان تبریک بگویید.بگویید جان او هدیهاى براى امام امّت ، خمینى بت شکن و در راه خداست ، براى همین بود که سیّد به جهاد رفت و شربت شهادت نوشید.بدانید که این پیام یک شهید است که جهاد دو چیز را در بر مىگیرد:یکى خون که شهید مىدهد ، دیگرى پیام شهید که باید به همه نقل شود.به پدرم بگویید که دیگر پیش جدّمان سرشکسته نیستیم ، چون پسرش راهى را رفت که حسین و سلالهاش رفتهاند.پدر جان وصیّتم به شما ایست که راه مرا ادامه دهید.»
3-شهید حسین حمزهاى پاسدارى فداکار از خرمّشهر(خونین شهر)بود که در پاسدارى از قرآن و میهن واقعا دلاور و فداکار بود.در آخرین نامه خود خطاب به مادر عزیزش چنین نگاشته است:
«اکنون که وارد سى و سه روز درگیرى و جنگ با کفّار مىگردم و هر روزم را به امید این که به درجه رفیعه شهادت نائل شوم به شب مىرسانم.ولى نمىدانم چرا در طول این مدتّ افتخار شهادت نصیبم نگشته است.مادر عزیزم!خیلى دنبالت گشتم ، شاید ترا پیدا کنم و از تو حلالى بخواهم و شما را ندیدم.از آغاز درگیرى تا به امروز(23/7/59)همیشه به فکر دیدار تو بودم ، لیکن موفّق نشدم ترا ببینم.
مادر جان!اگر مرا ندیدى حلالم کن.خود بهتر مىدانى که من از اوائل پا گرفتن انقلاب در تمامى موارد مىخواستم سهمى داشته باشم.مادر جان؛بعد از شنیدن خبر مرگ من اشک مریز و به خواهرانم هم بگو در سوگ من اشک نریزند. زیرا امام بزرگوار در سوگ فرزندش اشک نریخت.چون مىدانست که رضاى خدا در این امر مىباشد.مادر جان!مرگ من در راه اسلام و قرآن ، شاید جوششى در جوانان به وجود آورد.البتّه مرگ من ، بلکه تمامى شهیدانى که در راه اهداف مقدّس اسلام گشته شدهاند.تو نیز خوشحال باش که فرزندت را در راه اسلام از دست میدهى.در جهان آخرت ، بانوى صدر اسلام فاطمه زهرا از تو گله ندارد.
....اکنون که این وصیّت نامه را مىنویسم صداى گلولهها و توپهاى لشگر کفر همه جار را فرا گرفته است.برادرانم را مىبینم که تکبیرگویان در افنجار توپها شهید مىشوند. خداوندا!ترا به یگانگىات سوگند؛شهادت در راه اسلام را نصیبم کن.گناهانم را ببخش و در صف شهدا قرارم بده. بارالها!قدرتى به من عنایت کن و لطفى بفرما تا در آخرین لحظات عمر ، نام ترا بر زبان داشته باشم.سپاس خداوند بزرگ را که به من عنایت فرمود که جانم را نثار اسلام نماید.پیروز باد اسلام.نابود باد دشمنان اسلام و قرآن.و سلام بر امام بزرگوارمان امام خمینى-خداحافظ»
متن پیام این شهیدان عزیز -همانند پیام نامههاى هزاران شهید دیگر انقلاب اسلامى ما-زیباترین صفحههاى کتابهاى خواهد بود.و جاودانه خواهد ماند و درس جاودانگى و آزادگى خواهد آموخت.
و تو اى دانش آموزگرامى!در این پیامهاى جاودانه دوباره بنگر و از پیام این آزادگان شهید ، درس زندگى و آزادگى ، شجاعت و دلاورى ، گذشت و ایثار ، عشق و خدا پرستى ، اخلاص و ایمان بیاموز.
پرسش:
1-پیامبر درباره مقام شهید چه فرموده است؟
2-وصیّت امیر المؤمنین در آخرین ساعتهاى عمرش چیست؟در این وصیّت راجع به چند مطلب تأکید شده است؟
3-امام حسین دربارهّ کشته شدن در راه خدا و ملاقات پروردگار چه فرموده است؟در چه هنگامى مؤمن باید براى فداکارى و شهادت آماده باشد؟
* طلبه کاشانى وصیّت نامه خود را با چه جملهاى آغاز کرده است؟این جمله یعنى چه؟ این جمله را با توجّه به وصیّت نامه او کامل کنید و آنگا شرح و توضیح دهید.
1-شکر خداى را که توفیق یافتم....
2-آیا کسى به خود اجازه مىدهد که....
3-من هم اکون به سوى سگر خالى همرزمم....
4-امّا باید از رهبرم ، امامم ، حجّت عصرم....
5-نکند خداى ناکرده بىتفاوت....
6-اى پدر!یادت هست که به قم آمدى ، گفتم:....
7-اى مادر!یادم هست....
8-به خانواده و بستگانم توصیه مىکنم....
امام سجاد علیه السلام ، در صحیفه سجادیه براى سربازان و پاسداران میهن عزیز اسلامى ، دعائى دارد که ترجمه بخشى از آن را مىخوانید: براى رزمندگان دلیر بسم اللّه الرحمن الرّحیم
پروردگار!به روان مقدّس محمّد و آل محمّد رحمت فرست و مرزهاى کشور اسلام را از حمله دشمنان در پناه خود محفوظ بدار.مرزبانان ما را به نیروى خود تأیید کن.لطف و نعمتت را بر آنان زیاده گردان.خداوندا!به روان پاک محمّد و آل محمّد درود فرست و بر شما سربازان و پاسداران بیفزا و سلاحشان را بر ضدّ دشمن تیز و کارگر کن.سنگرهایشان را از آسیب شکست در امان دار.الهى!حمله سپاهیان اسلام را از گزند دشمن محفوظ بدار ، رشته بردارى و همکارى و اتّحاد را در بین رزمندگان ما استوار ساز و در تنظیم و اداره کارهایشان آنان را یارى و عنایت بفرما.خدایا!آذوقه و حقوقشان را مرتّب برسان و به لطف خود مخارجشان را تأمین کن و به هنگام نبرد یار و مددکارشان باشد.الهى!در سایه صبر و پایدارى پیروزشان گردان و در طرح و اجراى نقشههاى نظامى راهنمایشان باش.
بار الها!به روح پاک محمّد و ارواح آل محمّد درود و رحمت فرست.خدایا! دلهاى پاک و نورانى رزمندگان ما را به هنگام برخورد با دشمن از فکر دنیا فارغ گردان. توجّه به اموال و زر و زیو دنیا را از قلوبشان بزداى.پروردگار ، چنان که که بهشت برین را همواره در پیش چشم خود ببینند و منازل زیباى بهشت و فرشتگان بهشتى را بنگرند و نهرهاى سرشار و پر آب و درختان بلند و پر میوه بهشتى را بالعیان مشاهده کنند و موافقت ابرار و اولیاء و پیامبران و شهدا را مشتاق باشند.تا بدین وسیله هراس را از دل بیرون کنند ، نیرویشان استوار گردد ، بهتر و پر توانتر بجنگند و هرگز خیال فرار در مغزشان خطور نکند.
خدایا!به وسیله جان بر کفان اسلام و پاسداران رزمنده ، نیروهاى دشمن را درهم شکن ، در بین آنها و سلاحشان جداى بینداز ، آرامش خاطر را از آنان بگیرد ، دستشان را از توشه و زادشان قطع کند ، به حیرت و سرگردانى مبتلایشان کن و از پشتیبان و مددکار محرومشان گردان.پیوسته از تعدادشان بکاه ، و دلشان را از بیم و هراس پر کن.الهى! دست دشمنان اسلام را از تعدّى و توسعه طلبى باز دار و زبانشان را از سخن ناروا گفتن کوتاه کن.خدایا!چنان دمار از روزگار ستمگران برآور که براى دیگران درس عبرت باشند ، تا دیگر جرأت نکند که به مرزهاى ما حمله آورند و بر کشور اسلام تعدّى و تجاوز نمایند....
پروردگار!سربازان و پاسدارانى که براى عظمت اسلام و پیروزى مسلمانان مىجنگند ، تأیید کن.دشواریهاى نبرد را بر ایشان آسان گردان و کارشان را سر و سامان بده و پیروزى را نصیبشان گردان.خدایا!بهترین همرزمان را برایشان برگزین و پشتیبان را نیرومند و قوى گردان و نعمتهایت را بر آنان زیاده ساز.خدایا!اسباب دلگرمى و نشاطشان را فراهم ساز ، شوق دیدار بستگان را در دلهایشان فرونشان.غم و وحشت تنهایى را از دلهایشان بزداى ، خدایا!خاطر پاسداران را از غم فراق همسر و فرزند بپرداز و حسن نیّت و عافیت و سلامت به آنان عطا کن.ترس از دشمن را از دلشان خارج کن و شهامت به آنان عطا فرما.الهى!در پیکار با دشمن ، شدّت مقاومت به آنها عطا کن و تأییدشان فرما.
خدایا!به سربازان ما درس عمل و دیندارى بیاموز و در داوریها به راه صحیح راهنمایشان باش.پروردگارا!به لطف خود آنان را از ریا و خودپسندى دور بدار.الهى!
چنان کن که اندیشه و گفتار و مسافرت و اقامت انها ، در راه تو براى تو باشد. خداوندا!به هنگام نبرد دشمنان را در نظرشان اندک و ضعیف بنما.آنان را به اسرار دشمن آگاه کن و اسرارشان را از نظر دشممن مخفى بدار.الهى!اگر سعادت شهادت برایشان مقدّر شده.چنان کن که بعد از هلاک و اسارت دشمنان و پس از پیروزى حتمى مسلمانان باشد.
با الها!هر مسلمانى که در غیاب رزمندگان دلیر ، خانواده آنان را در پناه گیرد و به کارشان رسیدگى کند ، و به آنان کمک مالى نماید یا براى رزمندگان سلاح و نیروى جنگى فرستد یا با تشویق و تحسین صادقانه به نیروى آنها بیفزاید ، خدایا به چنین مسلمانانى ثواب سربازان اسلام را عطا کن.
خدایا!هر مسلمانى که در حضور پاسداران و سربازان زبان به ستایش گشاید یا برایشان نیایش کند یا در غیابشان سپاس گوید ، خداوندا!به چنین مسلمانانى که با زبان پاسداران دین ترا ستایش و سپاس مىگویند ثواب و پاداش عظیم رزمندگان را عنایت بفرما.و پیش از پاداش و کرامت آخرت ، در همین جهان پاداش نیک و سرور و شادمانى و نشاط ببخشاى.
پروردگارا!هر مسلمانى که در اندیشه پیروزى اسلام است و در حدّ توان کوشش مىکند و از گرفتاریهاى مسلمانان رنج مىبرد و به جهاد در راه خدا صمیمانه علاقه دارد ولى در اثر ناتوانى جسمى یا فقر مالى یا هر عذر واقعى نمىتواند در جهاد شرکت کند ، خدایا!نام او را در نیز در زمره عبادت کنندگان ثبت کن و ثواب جهاد در نامه عملش بنویس و او ر ا از شهدا و صالحین محسوب بدار..... آمین یا ربّ العالمین
با کمک هر دسته از کلمات زیر یک جمله«دعایى»براى رزمندگان دلیر بسازید:
1-خدایا!مرزهاى کشور اسلام را-در پناه-حمله
2-پروردگارا!بر شما-بیفزا
3-سنگرهایشان را-دار-آسیب
4-رشته برادرى-در بین-همکارى-استوار ساز
5-جان سربازان-که از اسلام-همکارى-استوار ساز
6-چنان کن که-چشم خود-ببینند.
7-خدایا!-جان بر کف-نیروهاى دشمن-بشکن
8-خدایا-هر مسلمانى که-غیاب-خانواده آنان-یارى مىدهد.
9-خدایا!قبل از پاداش و کرامت اخروى-سرور و شادمانى-ببخشاى به این پرسشها پاسخ دهید:
1-امام سجاد علیه السّلام در ضمن دعاى خود ، چه صفاتى را براى رزمندگان دلیر اسلام ، تمنّا مىکند؟ پنج صفت را بشمارید.
2-«خدایا نیروهاى دشمن را درهم شکن»امام(ع)بعد از این دعا چه عواملى را موجب شکست دشمن مىداند و آنها را تمنّا مىکند؟
3-سه گروه از مسلمانان را نام ببرید که در ثواب و پاداش همانند رزمندگان هستند.
اگر مادر ناراضى باشد
جوانى سخت بیمار شد و در بستر افتاد ، پزشک اعلام کرد که بیمارى او قابل علاج نیست ، با شنیدن این خبر ، خویشان و اقوام به عیادت رفتند.جوان در حال مرگ بود.از درد و رنج ناله و بىتابى مىکرد.گاهى آرام مىشد ولى دوباره بىتابى مىنمود. وضع تأثّر بارى داشت.
به پیامبر اسلام خبر دادند که جوانى از مسلمانان ، مدّتى است در بستر افتاده و در حال احتضار است.شما به عیادتش بیایید ، شاید به برکت مقدم شما آسوده گردد.
رسول خدا دعوت آنان را پذیرفت و به عیادت جوان رفت ، حالت پریشان و رقّتبار جوان ، پیامبر را متأثّر کرد.گاهى به هوش مىآمد و به اطراف مىنگریست و فریاد مىکشید و گاه از هوش مىرفت و اندکى آرام مىشد.بسیار ناراحت و ترسناک به نظر مىرسید امّا نمىتوانست سخنى بگوید ، گویا چیزى مىدید که دیگران نمىدیدند ، مثل این که آخرین لحظههایش زندگیش را در این جهان مىگذراند و چشمش به جهان آخرت گشوده شده بود و عذاب و سختى آن جهان را مشاهده مىکرد.
پیامبر-که به هر دو جهان آگاه است-علّت اضطراب و پریشانى جوان را دریافت.از او پرسید:چرا این قدر ناراحت و پریشانى؟چرا این همه رنج مىبرى و فریاد مىکشى؟
جوان چشم گشود و چهره مهربان و نورانى پیامبر را زیارت کرد و با زحمت و ناراحتى گفت:یا رسول اللّه!مىدانم که عمرم رو به پایان است و به جهان آخرت مىروم. هم اکنون دو هیکل زشت و ترسناک را مىبینم که به سوى من مىآیند و مىخواهند جانم را با خود به دوزخ ببرند ، گویا مىخواهند سزاى کارهاى زشتم را بدهند.یا رسول اللّه! خیلى از آن دو مىترسم ، به فریادم برس.
پیامبر-که با یک نگاه همه چیز را فهمیده بود-به حاضران فرمود:آیا این جوان مادر دارد؟بگویید مادرش بیاید....
مادر حاضر شد و در کنار بستر فرزندش ایستاد.پیامبر فرمود:فکر مىکنم از فرزندت ناراضى باشى؟آیا همین طور است؟
مادر با صداى بلند گریست و گفت:یا رسول اللّه!من براى پسرم خیلى زحمت کشیدم و رنج بردم.چه شبها که بیدار ماندم تا او بخوابد و چه روزها که کوشیدم تا او بیاساید.گاه خود گرسنه مىماندم و غذایم را به او مىدادم ، لقمه از دهان خود مىگرفتم و در دهانش مىگذاردم....با این همه ، وقتى به سنّ رشد و جوانى رسید ، خدمتهاى مرا یکسره فراموش کرد ، و با پرخاش و تندى با من سخن مىگفت و گاهى زبان به دشنام مىگشود ، احترامم را نگه نمىداشت.....رفتار این فرزند دلم را سخت آزرده است ، از او به خدا شکایت کردهام.
رسول خدا فرمود:اى مادر!رفتار فرزندت ناپسند بوده است ، حقّ دارى که از او دلتنک باشى.امّا تو مادر هستى و مادر مهربان و بخشنده است.نادانیهاى او را ببخش و از او راضى شود تا خدا هم از او راضى شود.
مادر رنجیده نگاه ترحمّآمیزى به فرزندش افکند و گفت:خدیا به خاطر پیامبر گرامى تو فزندم را بخشیدم ، تو هم او را ببخش.
پیامبر از او تشکّر کرد و در حقّ او و فرزندش دعا نمود و براى جوانان از خدا طلب آمرزش کرد.خدا هم به خاطر دعاى پیامبر و رضاى مادر ، گناهان جوان را بخشید.
در این هنگام جوان که آخرین لحظههاى عمرش را مىگذراند ، چشم گشود و تبسّمى کرد و گفت:یا رسول اللّه!از شما تشکّر مىکنم ، آن دو هیکل ترسناک رفتهاند و دو فرشته زیبا و خندان به سویم مىآیند.....در همین حال-مانند گذشتهاش-به یگانگى خدا و پیامبرى حضرت محمّد گواهى داد(شهادتین را گفت)و لبخندى زد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. * * *
خدا در قرآن درباره احترم پدر و مادر مىفرماید:
خدا فرمان داده که جز او چیزى را نپرستید و با پدر و مادر خوشرفتار و مهربان باشید ، اگر یکى از پدر و مادر و یا هر دو به پیرى رسیدند ، هرگز به آنها بىاحترامى مکن و با صداى بلند با آنها سخن مگو و همیشه با مهربانى و ادب با آنها صحبت کن.
امام صادق علیه السّلام فرمود:
هر که با خویشانش پیوند خویشى را محکم کند و با پدر و مادرش خوشرفتار و مهربان باشد دشواریهاى مرگ بر او آسان میگردد و در دنیا نیز فقیر و تهىدست نمىشود. آیهاى از قرآن کریم
وَ قَضى رَبُّکَ اَلاّ تَعبُدوُا اِلاّ اِیّاهُ وَ بِالوالِدَینِ اِحساناً اِمّا یَبلُغَنَ عِندَکَ الکِبَرَ اَحَدُهُما اَو کِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما اُفٍ و لا تَنهَر هُما و قُل لَهُما قوَلاً کرَیماً. سوره اسرى(بنىاسرائیل)-آیه 23
خدا فرمان داده که جز او چیزى را نپرستید و با پدر و مادر خوشرفتار و مهربان باشید ، اگر یکى از پدر و مادر و یا هر دو به پیرى رسیدند ، هرگز به آنها بىاحترامى مکن و با صداى بلند با آنها سخن مگو و همیشه با مهربانى و ادب با آنها صحبت کن.