پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش سوّم‏ مسائلى‌ پيرامون‏ پيامبرى‌ و پيامبران‏

بخش سوّم‏ مسائلى‌ پیرامون‏ پیامبرى‌ و پیامبران‏

 

 

درسى‌ در قلّه کوه‏

مى‌‏خواستیم به کوه برویم با چند نفر از دوستان درباره برنامه پس فردا گفتگو مى‌‏کردیم:چه ساعتى‌ برویم؟چه چیزهایى‌ با خود ببریم؟از کجا برویم؟....؟

درباره این سؤالات بحث مى‌‏کردیم ولى‌ به نتیجه نمى‌‏رسیدیم ، هر یک از دوستان‏ چیزى‌ مى‌‏گفت.بالاخره باقر گفت:بچّه‏ها!بنظر من یک نفر راهنما لازم داریم که از کوهنوردى‌ اطّلاع داشته باشد ، تا به ما بگوید که چه چیزهایى‌ لازم داریم و از چه راهى‌‏ باید به قلّه برویم.

من گفتم:راهنما براى‌ چى‌؟احتیاجى‌ به راهنما نداریم.خومان فکر کردیم ، چشم‏ هم داریم؛فکر مى‌‏کنیم و راه مى‌‏افتیم و راه را مى‌‏بینیم و بالا مى‌‏رویم.

باقر گفت:اشتباه مى‌‏کنى‌ ، کوهنوردى‌ کار ساده‏اى‌ نیست ، ما از وضع کوه آگاهى‌‏ نداریم و از اسباب و لوازم مورد نیاز هم اطّلاعى‌ نداریم ، نمى‌‏دانیم از کجا برویم و چه‏ چیزهایى‌ با خود ببریم.مثلا بگو ببینم:اگر هواى‌ کوهستان طوفانى‌ شد ، چه مى‌‏کنى‌؟اگر راه را گم کردیم چه مى‌ کنى‌؟....؟

من که پاسخ سؤالهاى‌ باقر را نمى‌‏دانستم ، ناچار موافقت کردم و قرار شد یک فرد مورد اعتماد و آشنا را براى‌ راهنمایى‌ بر گزینیم.

روز بعد یکى‌ از دوستان گفت:بچّه‏ها!یکى‌ از آشنایان پدر من ، کوهنورد ماهر وپر سابقه ‏اى‌ است.پدرم از او تقاضا کرده که راهنمایى‌ ما را بعهده بگیرد ، او امشب به‏ منزل ما مى‌‏آید ، شما هم بیاید تا براى‌ فردا گفتگو کنیم.

شب به منزل سعید رفتیم ، پدر سعید و دوستش در اتاق بودند ، وقتى‌ بچّه‏ها جمع‏ شدند ، آقاى‌ داوودى‌ خود را معرّفى‌ کرد و گفت:بچّه‏ها شنیده‏ام فردا مى‌‏خواهید به کوه‏ بروید ، چه برنامه لذّتبخشى‌ را انتخاب کرده‏اید ، ولى‌ آیا مى‌‏دانید ممکن است این سفر خطرها و دشواریهایى‌ هم داشته باشد؟براى‌ دورى‌ از خطرها چه مى‌‏کنید؟

بچّه‏ها گفتند:از شما کمک و راهنمایى‌ مى‌‏خواهیم.

آقاى‌ داوودى‌ گفت:خیلى‌ خوب!فردا صبح زود ساعت 4 آماده حرکت باشید.

لباس گرم....کوله پشتى‌ ، غذاى‌ سبک و اگر توانستید مقدارى‌ خرما یا کشمش هم‏ همراه بیاورید من هم وسائل کمکهاى‌ اوّلیّه‏ى‌ را با خود مى‌‏آورم.

طبق دستور راهنما وسائل لازم را تهیّه کردیم و فردا صبح خیلى‌ زود ، خوشحال و شادمان به منزل سعید رفتیم.بچّه‏ها همه سر وقت آماده بودند ، یکى‌ دو نفر از پدرها هم‏ آمده بودند ، مقدارى‌ از راه را با اتومبیل رفتیم تا به دامنه کوه رسیدیم.از اتومبیل پیاده‏ شدیم و به مسجد کوچکى‌ که در دامنه کوه بود رفتیم ، نماز صبح را خواندیم.پس از نماز راهنما دستورهاى‌ لازم را گفت و مخصوصا تذکّر داد که هیچوقت از هم جدا نشوید ، جلوتر نروید و عقب هم نیفتید....

راه افتادیم.کوه بسیار بلندى‌ بود.زیبا و قشنگ!آرام و ساکت!استوار و پا بر جا! متین و با وقار!عظمت و قدرت خداى‌ جهان آفرین را به یاد مى‌‏آورد.

راهنما جلو مى‌‏رفت و ما در پى‌ او صحبت مى‌‏کردیم و مى‌ خندیدیم و پیش‏ مى‌‏رفتیم.او در همه جا مراقب و مواظب ما بود ، در سختیها ما را یارى‌ مى‌‏کرد و راهنمایى‌ مى‌‏نمود ، گاهى‌ خودش از صخره بزرگى‌ بالا مى‌‏رفت و آنگاه دست یکایک ما را مى‌‏گرفت و به بالا مى‌‏کشید.و گاهى‌ راه وسیع مى‌‏شد و بچّه‏ها با اجازه راهنما مى‌‏دویدند و مسابقه مى‌‏دادند و گاهى‌ هم راه باریک مى‌‏شد و مجبور بودیم پشت سر هم و خیلى‌ با

 

احتیاط برویم.در این وقتها او به ما هشدار مى‌‏داد ، خودش در کنار پرتگاه مى‌‏ایستاد و یکى‌ یکى‌ دست بچّه‏ها را مى‌‏گرفت و از آنجا مى‌‏گذراند.

پرتگاههاى‌ خطرناکى‌ در راه بود ، یکى‌ از پرتگاههاى‌ پاى‌ من لغزید که اگر راهنما دستم را نگرفته بود ، صدها متر سقوط کرده بودم ، تازه در اینجا فهمیدم که وجود راهنما و راهبر چقدر لازم و ضرورى‌ است.

در بین راه گاهى‌ به چند راه مى‌‏رسیدیم ، نمى‌‏دانستیم از کجا برویم او ما را راهنمایى‌ مى‌‏کرد و راه را نشان مى‌‏داد.

در بین راه چند جا نشستیم و استراحت کردیم و چیزى‌ خوردیم.....سفرى‌ دشوار و آموزنده و زیبا بود.با تحمّل سختیها و دشواریها سرانجام نزدیک غروب به قلّه کوه‏ رسیدیم.به به!چه زیبا و قشنگ!چه منظره‏هاى‌ زیبایى‌!چه هواى‌ صاف و لطیفى‌!همه جا پیداست ، گویا به جهان دیگرى‌ آمده‏ایم.

شاد و خوشحال کوله پشتیها را باز کردیم و مقدارى‌ از غذاى‌ ساده‏اى‌ را که آورده‏ بودیم با هم خوردیم ، جاى‌ شما خالى‌ ، راستى‌ که تا آن زمان غذایى‌ به آن خوشمزگى‌‏ نخورده بودیم.

قرار بود شب را همانجا بمانیم.چون به دستور راهنما عمل کرده بودیم ، همه چیز داشتیم ، وسایل را آماده کردیم.

شب شد.پس از خواندن نماز مغرب و عشاء به گفتگو نشستیم.راهنما گفت: بچّه‏هاى‌ عزیز!خدا را شکر که به سلامت به قلّه رسیدیم ، حالا قبول کردید که کوهنوردى‌‏ کار ساده‏اى‌ نیست؟آیا به تنهایى‌ مى‌‏توانستید به قلّه برسید؟

من گفتم:اگر شما دست مرا نگرفته بودید ، من به درّه افتاده بودم ، تازه آن وقت‏ متوجّه شدم که به راهنما و رهبر کاملا نیازمندیم.

آقاى‌ داوودى‌ گفت:نه تنها کوهنوردى‌ ، بلکه هر سفر دشوارى‌ به راهنما نیازمند است مثلا مسافرت به فضا که سفر پیچیده‏ایست خیلى‌ بیشتر به راهنمایى‌ نیاز دارد.

 

بچّه‏ها!آیا مى‌‏دانید مهمترین و اسرار آمیزترین سفرى‌ که در پیش داریم ، چه‏ سفرى‌ است؟هر یک از بچّه‏ها جوابى‌ داد و بالاخره پدر باقر گفت:بنظر من مهمترین و اسرار آمیزترین سفرى‌ که در پیش داریم سفر آخرت است.انتقال از این جهان به جهان‏ دیگر است و به راستى‌ این سفر ، پیچیده‏ترین و دشوارترین سفرهاى‌ ما است.

راهنما تشکّر کرد و گفت:شما درست گفتید منظور من هم همین سفر است ، بچّه‏ها!درباره این سفر چه مى‌‏اندیشید؟راه این سفر را چگونه باید بپیماییم؟چه‏ توشه‏اى‌ باید برداریم؟براى‌ راحتى‌ و سعادت در آن جهان ، چه باید بکنیم؟چه کسى‌ باید ما را راهنمایى‌ کند؟چه کسى‌ باید به ما بگوید که چه توشه‏اى‌ برداریم؟

پدر باقر اجازه گرفت و گفت:اگر بچّه‏ها موافق باشند من در این باره توضیح‏ مى‌‏دهم:راهنمایان سفر آخرت پیامبرانند که بین خدا و مردم واسطه و پیام آورند ، پیامهاى‌‏ خدا را به مردم ابلاغ مى‌‏کند.بهترین راه و رسم زندگى‌ را به آنها مى‌‏آموزند و راه صعود به قلّه سعادت را به انسان نشان مى‌‏دهند.اخلاق زشت و پرتگاههاى‌ راه را نشان مى‌ دهند راه خدا پرستى‌ و اخلاق خوب را بیان مى‌‏کنند.پیامبرانى‌ انسانها را در این سفر یارى‌ و راهنمایى‌ مى‌‏کنند.ما اگر از گفتار و راهنماییهاى‌ پیامبران اطاعت کنیم و از یارى‌ آنان‏ بهره بریم ، راه سفر آخرت را با سلامت و موفقیّت خواهیم پیمود و به مقصد خواهیم‏ رسید.

در اینجا من دوباره به یاد خطر بین راه افتادم و پس از تشکّر از آقاى‌ داوودى‌‏ گفتم:همانطور که این سفر را با یارى‌ و راهنمایى‌ آقاى‌ داوودى‌ با سلامت پیمودیم و به مقصد رسیدیم.

آقاى‌ داوودى‌ که-مثل همه-خود را در پتویى‌ پیچیده بود ، نگاه تشکّر آمیزى‌‏ به من کرد و گفت:البّته که به مقصد مى‌‏رسیم ، فقط به شرطى‌ که به رهنمودهاى‌ پیامبران‏ عمل کنیم و اسباب و لوازم سفر آخرت را تهیّه کنیم.

سپس نگاهى‌ به بچّه‏ها کرد و پرسید:بچّه‏ها!آیا مى‌‏دانید پیامبران درباره توشه و سفر آخرت چه گفته‏اند؟پیامبران گفته‏اند که توشه سفرآخرت ایمان و تقوى‌ و عمل‏ است و سعادت هر انسانى‌ در گرو اعمال و رفتارش مى‌‏باشد.انسان هر چه در این جهان‏ بکارد در جهان آخرت برداشت مى‌‏کند:اگر خوبى‌ کند در آخرت خوبى‌ مى‌‏بیند و اگر بدى‌ کند بدى‌ مى‌‏بیند.سعادت یا شقاوت ، صعودى‌ یا سقوط هر انسانى‌ بوسیله کارهایش‏ مى‌‏باشد.

انسانى‌ که به رهنمودهاى‌ پیامبران عمل مى‌‏کند ، راه سفر آخرت را با سلامت و موفقّیت مى‌‏پیماید و به بلندترین مقامها و سعادتهاى‌ یک انسان مى‌‏رسد.

وقتى‌ صحبت آقاى‌ داوودى‌ به اینجا رسید نگاهش را به آسمان پرستاره دوخت و مدّتى‌ ساکت به آسمان نگریست..و پس از مدّتى‌ نفس بلندى‌ کشید و گفت:بچّه‏ها!شما خسته‏اید ، بخوابید.من و پدران شما بنوبت بیدار مى‌‏مانیم و پاسدارى‌ مى‌‏دهیم.هر یک از شما هم که مى‌‏خواهد مى‌‏تواند به نوبت پاسدارى‌ دهد.با یاد خدا بخوابید و صبح زود بیدار شوید که فردا برنامه جالب خواهیم داشت.

 

پرسشها:(با دقّت سؤالهاى‌ زیرا بخوانید ، بحث کنید و بهتر فراگیرید.)

1-چرا باقر پیشنهاد کرد که براى‌ کوهنوردى‌ ، یک نفر راهنما انتخاب کنند؟مگر به چه مشکلى‌‏ برخورد کرده بودند؟

2-چه کسى‌ گفت«راهنما براى‌ چى‌؟احتیاجى‌ به راهنما نداریم»براى‌ این گفته خود چه دلیلى‌ آورد؟ آیا دلیلش درست بود؟چه نقصى‌ داشت؟

3-باقر چگونه به او فهماند که به راهنما احتیاج دارند؟براى‌ این که به او بفهمانند ، چه سؤالاتى‌ از او کرد؟

4-آیا او بعد از صحبتهاى‌ باقر ضرورت وجود راهنما را کاملا قبول کرد؟چه وقتى‌ کاملا قبول کرد؟ از متن درس دلیل بیاورید.

5-چه کسى‌ راهنمایى‌ و رهبرى‌ بچّه‏ها را پذیرفت؟براى‌ حرکت چه دستورهایى‌ داد؟چه وسائلى‌ را نام برد که همراه بیاورند؟خودش چه چیزى‌ را قول داد که همراه بیاورد؟

6-وقتى‌ نماز صبح را خواندند و آماده صعود شدند ، راهنما دستورهاى‌ لازم را یادآورى‌ کرد ، این‏ دستورها چه بودند ، به نظر شما در این دستورها بر چه نکته‏هایى‌ تأکید کرد؟

7-وقتى‌ که راه سخت و خطرناک مى‌‏شد راهنما چگونه بچّه‏ها را هدایت مى‌‏کرد؟

8-چطور شد که هادى‌ واقعا قبول کرد که وجود راهنما و راهبر کاملا لازم و ضرورى‌ است؟

9-به نظر آقاى‌ داوودى‌ مهمترین و اسرارآمیزترین سفرها چه سفرى‌ است؟

10-آقاى‌ داوودى‌ در باره این سفر مهم و اسرارآمیز چه سؤالاتى‌ را با بچّه‏ها در میان نهاد؟

11-پدر باقر به سؤالهاى‌ آقاى‌ داوودى‌ چه پاسخ داد؟پیامبران که راهنمایان راه هستند ، چه‏ مسئولیّتهایى‌ بر عهده دارند؟در چه صورتى‌ ما با سلامیت و موفقیّت به مقصد خواهیم رسید؟

12-پیامبران درباره توشه سفر آخرت ، چه گفته‏اند؟سقوط یا صعود هر انسانى‌ را مربوط به چه‏ دانسته‏اند؟

13-وقتى‌ بچّه‏ها خوابیدند ، آقاى‌ داوودى‌ مسئولیّت رهبرى‌ خود را چگونه انجام داد؟

14-آیا مى‌‏توانید حدس بزنید برنامه جالب فرداى‌ بچّه‏ها چه بود؟

 

پیامبران یا راهنمایان اسرارآمیزترین سفرها

روح و روان انسان اسرار و رموز پنهانى‌ بسیارى‌ دارد.آیا انسان به رمزها و اسرار روح و روان خود کاملا واقف است؟انسان سفر بسیار مهم و اسرارآمیزى‌ را در پیش دارد ، آیا از زندگى‌ و سفر آینده‏اش اطّلاع کافى‌ دارد؟آیا از توشه‏هاى‌ لازم براى‌‏ جهان آخرتش آگاهى‌ دارد؟آیا راه رسیدن به تکامل و سعادت خود را بخوبى‌ مى‌‏شناسد؟ جهان آخرتش آگاهى‌ دارد؟آیا راه رسیدن به تکامل و سعادت خود را بخوبى‌ مى‌‏شناسد؟ آیا از دشواریها و پرتگاههاى‌ راه کاملا خبر دارد؟چه کسانى‌ به پرسشهاى‌ او پاسخ‏ مى‌‏دهند؟چه کسانى‌ راه را از بیراهه مى‌‏شناسند؟چه کسانى‌ راه را به انسان نشان‏ مى‌‏دهند؟چه کسانى‌ در این راه انسان را راهنمایى‌ و یارى‌ مى‌‏کنند؟

-پیامبران که برگزیدگان خدایند.

پس انسان همیشه به وجود پیامبران و راهنمائیهاى‌ آنان نیازمند بوده و هست. خداى‌ بزرگ که همه موجودات را آفریده و امکانات لازم را برایشان فراهم ساخته است‏ و در مسیر تکامل قرارشان داده است ، انسان را-یعنى‌ کاملترین و ارزنده‏ترین‏ موجودات جهان را-در مسیر پر خطر زندگى‌ و سفر آخرت ، بون راهبر و راهنما واگذار نکرده است ، بلکه براى‌ تکامل و هدایت و یارى‌ همه جانبه او راهنمایانى‌ را برگزیده و مبعوث نموده است.

 

چون تنها خداست که از اسرار و رموز جسم و جان انسان و گذشته و آینده‏اش‏ آگاه است و به زندگى‌ دنیا وآخرت او کاملا واقف مى‌‏باشد.چه کسى‌ بیشتر و بهتر از خدا به رموز آفرینش انسان آگاهى‌ دارد؟چه کسى‌ بهتر از خدا مى‌‏تواند برنامه سعادت و تکامل انسان را در اختیارش قرار دهد؟آیا ممکن است خداى‌ مهربان که انسان را آفریده ، او را در پیمودن این راه دشوار بدون برنامه و رهبر و راهنما بگذارد؟

نه..هرگز!خدا انسان را در پیمودن این مسیر پیچیده و دشوار تنها رها نکرده‏ است بلکه براى‌ او راهنما و راهبر فرستاده است.پیامبران را از میان انسانها برگزیده و اطّلاعات لازم را در اختیارشان قرار داده تا مردم را یارى‌ نمایند و به راه صعود و تکامل‏ هدایت کنند.

پیامبران راه را از بیراهه مى‌‏شناسند و از هر گونه خطا و اشتباه و گناهى‌‏ معصومند ، پیامهاى‌ الهى‌ را دریافت مى‌‏کنند و بدون کم و زیاد در اختیار مردم قرار مى‌‏دهند.پیامبران انسانهاى‌ برگزیده و شایسته‏اى‌ هستند که برنامه‏هاى‌ دین در آنان تحققّ‏ یافته و از جهت گفتار و رفتار مى‌‏توانند سرمشق مردم باشند.

از هنگامى‌ که انسان آفریده شد و زندگى‌ خود را در زمین شروع کرد ، همواره‏ پیامبرانى‌ داشته است.پیامبران همانند مردم در بین آنان زندگى‌ مى‌‏کردند و به مردم‏ آگاهى‌ مى‌‏دادند.و در رشد و پرورش فکر و اخلاق و ایمان مردم مى‌‏کوشیدند.توجّه مردم‏ را به سوى‌ خدا و جهان جاوید آخرت جلب مى‌‏نمودند.روح خدا پرستى‌ و خیرخواهى‌ و توجّه به خوبى‌ و پاکیزگى‌ را در نهاد آنان بیدار مى‌‏ساختند و با شرک و کفر و مادّیگرى‌‏ مبارزه مى‌‏کردند و پیوسته با ظلم و تجاوزگرى‌ در پیکار بودند.

پیامبران مردم را به اخلاق نیک و کارهاى‌ پسندیده فرامى‌‏خواندند و از اخلاق‏ زشت و کردار پلید و ناپسند باز مى‌‏داشتند.به واسطه کوشش و فداکارى‌ و راهنمائیهاى‌‏ پیامبران و پیروان آنها است که بشر توانسته مسیر تکامل را طىّ کند.

نخستین پیامبر خدا حضرت آدم بود و حضرت محمّد-صلى‌ اللّه علیه و آله- آخرین پیامبر.در بین این دو پیامبر ، پیامبران بسیارى‌ آمده‏اند.پیامبر اسلام در حدیثى‌‏ فرمود که تعداد پیامبران یکصد و بیست و چهار هزار بوده‏اند.

پیامبران در بین قبیله‏ها و دهکده‏ها و شهرها و کشورهاى‌ مختلف پراکنده بودند و به یارى‌ و راهنمایى‌ و ارشاد مردم اشتغال داشتند گاهى‌ در یک زمان چندین پیامبر در مراکز مختلف به تبلیغ و ارشاد مشغول بودند.

دایره رسالت و مسئولیّت پیامبران یکسان نبود بعضى‌ از پیامبران به قبیله یا دهکده یا یک شهر و یا چندین شهر و ده مبعوث مى‌‏شدند ولى‌ بعضى‌ از آنان مأموریتّ‏ وسیعتر و حتّى‌ گاهى‌ مأموریّت جهانى‌ داشتند.عدّه‏اى‌ از پیامبران داراى‌ کتاب آسمانى‌‏ بودند امّا عدّه بسیار دیگر ، کتاب آسمانى‌ نداشتند و شریعت پیامبر دیگرى‌ را تبلیغ‏ مى‌‏کردند.

همه کتاب‏هاى‌ آسمانى‌ اکنون در دست نیست ، ولى‌ پیامبر اسلام در حدیثى‌ فرموده‏ که کتابهاى‌ آسمانى‌ یکصد و چهار کتاب بوده است.برخى‌ از پیامبران دین و شریعت و قانونهاى‌ تازه‏اى‌ مى‌‏آوردند امّا برخى‌ دیگر شریعت و دین تازه اى‌ نداشتند بلکه دین و شریعت پیامبر دیگرى‌ را ترویج مى‌‏نمودند.

حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسى‌ ، و حضرت عیسى‌ و حضرت‏ محمّد ، از پیامبران بزرگ و ممتاز الهى‌ بوده‏اند.این پنج نفر را پیامبران«اولوالعزم» مى‌‏نامند که هر یک از این پیامبران داراى‌ دین و شریعت مخصوص بوده‏اند.

ما مسلمانها به همه پیامبران الهى‌ ایمان داریم و به آنها احترام مى‌‏گذاریم و همه را از جانب خدا مى‌‏دانیم و کوششها و فداکاریهاى‌ آنان را سپاس مى‌‏گوییم.

ما وظیفه داریم که با پیروان واقعى‌ حضرت موسى‌ و حضرت عیسى‌ که به ترتیب‏ یهودى‌ و مسیحى‌ نامیده مى‌‏شوند و نیز زرتشتیان ، با نیکى‌ و مهربانى‌ رفتار کنیم و حقوق‏ اجتماعى‌ آنان را طبق قوانین اسلام محترم بشماریم.

 

پرسشها:(فکر کنید ، و پاسخ صحیح را بیابید).

 

1-علّت نیاز انسان به وجود پیامبران و راهنمائیهاى‌ آنان چیست؟

2-راهنما و رهبر انسانها در مسیر پرخطر زندگى‌ و سفر آخرت چه کسانى‌ هستند؟

3-چه کسى‌ بهتر و بیشتر از خدا به اسرار آفرینش انسان آگاهى‌ دارد؟....چرا؟

4-وظیفه و مسئولیت پیامبران چیست؟آگاهیهاى‌ لازم را چه کسى‌ در اختیار پیامبران قرار مى‌‏دهد؟ مسئولیّت پیامبران را چه کسى‌ معیّن مى‌‏کند؟

5-دعوت و کوشش و تلاش پیامبران در راه رسیدن به چه هدفهایى‌ بوده است؟

6-پیامبر گرامى‌ اسلام ، تعداد پیامبران را چند نفر بیان فرموده است؟تعداد کتابهاى‌ آسمانى‌ را چند کتاب؟

7-آیا حدود مأموریّت پیامبران یکسان بوده است؟چگونه بوده است؟

8-پیامبران اولو العزم چه کسانى‌ هستند؟ویژگى‌ این پیامبران چیست؟

9-وظیفه ما در ارتباط با پیراون واقعى‌ دیگر پیامبران چیست؟

10-عقیده مسلمانها درباره دیگر پیامبران چیست؟چرا به آنان احترام مى‌‏گذاریم؟

نیاز انسان به پیامبران‏

فرد فرد انسانها در این جهان راه مى‌‏جویند و سعادتمندى‌ طلب مى‌‏کنند و چون‏ تشنگان در تکاپوى‌ یافتن آب به این طرف و آن طرف مى‌‏دوند ، گاه درخشش زیبایى‌ را چون یک دریاچه( بزرگ مشاهده مى‌‏کنند ، به سرعت به سوى‌ آن مى‌‏شتابند ، امّا هنگامى‌‏ که نزدیک مى‌‏شوند چیزى‌ نمى‌‏یابند ، تازه مى‌‏فهمند که در پى‌ سراب دویده‏اند.

نکته بسیار مهمّ این که:انسان در پى‌ این زندگى‌ ، :زندگى‌ دیگرى‌ نیز دارد و علاوه‏ بر امروز ، فردایى‌ نیز در پیش دارد و پس از این جهان به جهان ابدى‌ آخرت واردمى‌ شود و در آن جهان همچنان به زندگى‌ خوش ادامه مى‌‏دهد.فردا در آن جهان باید حاصل‏ کشت امروزش را درو کند.انسان در آن جهان یا اهل سعادت و رستگارى‌ است و یا اهل‏ شقاوت و بدبختى‌ ، سعادت و شقاوت انسان در جهان آخرت ، از اعمال او در این جهان‏ مایه مى‌‏گیرد و این دنیا مزرعه آخرت است.انسان در این جهان هر در مزرعه نفس‏ خویش بکارد ، در جهان آخرت درو خواهد کرد.

امروز چه بذرى‌ باید بکارد تا فردا محصول نیکو بردارد؟چه اعمالى‌ باید انجام‏ دهد تا در جهان آخرت سعادتمند شود؟چه راهى‌ باید بپیماید تا در آن جهان به نعمتهاى‌‏ زیبایى‌ پروردگار برسد؟....؟بر اساس چه برنامه‏اى‌ عمل کند؟چگونه راه را از بیراهه‏ بشناسد؟راهنمایش کیست؟

عمل و کار انسان است که موجب سعادت و کمال او مى‌‏شود یا موجب شقاوت و خسران او مى‌‏گردد.بنابراین انسان براى‌ زندگى‌ و اعمال خود ، به برنامه‏اى‌ دقیق و جامع‏ نیازمند است.برنامه‏اى‌ که هم مصالح دنیا را رعایت کرده باشد و هم مصالح آخرت را ، هم جانب جسم در آن رعایت شده باشد هم جانب نفس و جان.برنامه زندگى‌ دنیا طورى‌‏ باشد که به زندگى‌ نفس و آخرت لطمه وارد نسازد و برنامه نفسانى‌ را طورى‌ مرتّب سازد که او را در راه حقیقى‌ تکامل و سعادت سیر دهد تا به منزلگاه امن و قرب و رضوان‏ پروردگار نائل گردد. چند سؤال مهم‏

آیا انسان مى‌‏تواند با عقل و تدبیر خویش چنین برنامه دقیق و کاملى‌ را براى‌‏ خودش تنظیم کند؟مگر او از نیازهاى‌ نفسانى‌ و آخرتى‌ خویش کاملا آگاه است؟مگر از اسرار و رموز آفرینش خود و جهان اطّلاع دارد؟آیا انسان از چگونگى‌ ارتباط جسم و روح و زندگى‌ دنیوى‌ و آخروى‌ اطّلاع دارد؟آیا انسان مى‌‏تواند تشخیص دهد که چه‏ کارهایى‌ اسباب سقوط و هلاکت او مى‌‏شوند؟چه کارهایى‌ نفسش را تاریک و آلوده‏ مى‌‏سازند؟.....آیا انسان بتنهایى‌ مى‌‏توند راه سعادت خویش را از بیراهه بشناسد؟

نه.....نمى‌‏تواند و چنین اطّلاعات وسیعى‌ را ندارد.انسان با عمر کوتاه و اندیشه و عقل محدود خود ، نمى‌‏تواند برنامه سعادت و تکامل اخروى‌ و نفسانى‌ خویش را تنظیم‏ کند.پس چه کسى‌ مى‌‏تواند؟جز خداى‌ جهان آفرین کسى‌ نمى‌‏تواند.اوست که انسان و جهان را آفریده و به اسرار و رموز آنها کاملا آشنا و آگاه است و عومل سعادت و شقاوت انسان را بخوبى‌ مى‌‏داند.او است که برنامه تکامل و سعادت انسان را تنظیم و تدوین مى‌‏کند و به وسیله بهترین بندگانش-پیامبران-برایش مى‌‏فرستد تا در نزد خدا عذرى‌ نداشته باشد.

دین همان برنامه زندگى‌ انسانهاست که خدا به وسیله پیامبران-که راهنما و راه‏ شناسند-براى‌ انسانها فرستاده است.پیامبران انسانهاى‌ برگزیده و ممتازى‌ هستند که‏ با پروردگار جهان در ارتباطند ، برنامه‏هاى‌ حیات بخش الهى‌ را مى‌‏شنوند و در اختیار انسانها قرار مى‌‏دهند.پیامبران فطرت خداجو خدا دوست انسانها را بیدار مى‌‏سازند ، راه را نشان مى‌‏دهند و در پیمودن راه یارى‌ مى‌‏کنند ، تا انسانها خداى‌ خویش را بهتر بشناسند و با او بیشتر آشنا شوند ، در شناخت اخلاق زشت و زیبا به مردم یارى‌ مى‌ دهند ، در تزکیه نفوس ، اجراى‌ قوانین حیات بخش دین و سرپرستى‌ جامعه کوشش مى‌‏کنند و آنان را به عزّت و عظمت کامل مى‌‏رسانند.

مژده باد بر انسانهایى‌ که در پى‌ پیامبران حرکت مى‌‏کنند و دنیاى‌ خویش را با آزادى‌ و آزادگى‌ مى‌‏سازند و در آخرت نیز به کمال سعادت و خشنودى‌ و نعمتهاى‌ پروردگار متعال مى‌‏رسند و در جوار عزّت و عظمت پیامبران‏ مسکن مى‌‏گزینند. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏ اِنّا اَرسَلناکَ بِالحَقِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ اِن مِن اُمَّةٍ اِلاّ خَلافیها نَذیرٌ سوره فاطر آیه 24

ما تو را به حقّ به سوى‌ خلق فرستادیم تا بشارت دهى‌ و بیم دهى‌ و هیچ امّتى‌ نبوده مگر این که راهنماى‌ بیم دهنده‏اى‌ در میانشان آمده‏ است. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-حاصل کشت امروز انسان ، فردا-در جهان آخرت-چگونه زندگى‌ او را مى‌‏سازد؟

2-در جهان آخرت انسان یکى‌ از دو سرنوشت را در پیش دارد؟آن دو سرنوشت چیستند؟

3-در برنامه زندگى‌ انسان چه ابعادى‌ باید مورد توجّه قرار گیرد؟

4-آیا انسان مى‌‏تواند با عقل و تدبیر خویش برنامه جامع و کاملى‌ براى‌ زندگیش تنظیم کند؟

5-برنامه تکامل و سعادت انسان به وسیله چه کسانى‌ ، از سوى‌ چه کسى‌ فرستاده شده است؟

6-پیامبران خدا ، چه مسئولیتهایى‌ را در ارتباط با هدایت انسان بر عهده دارند؟

7-دین یعنى‌ چه؟نتیجه دین براى‌ انسان در دنیا و در آخرت چیست؟

 

 

عصمت ضرورى‌‏ترین شرط پیامبرى‌‏

خدا پیامبران را برگزید و فرستاد تا احکام و قوانین حیات بخش دین را در اختیار مردم قرار دهند و سرپرستى‌ و ولایت مردم را بر عهده بگیرند و راه مستقمى‌ تکامل‏ و سیر الى‌ اللّه را که یک راه بیش نیست به مردم بنمایند و مردم را هدایت کنند و به‏ مقصد برسانند.در بکار بستن برنامه‏هى‌ سعادت بخش آسمانى‌ و پیمودن راه سعادت‏ دنیوى‌ و اخروى‌ ، قولا و عملا مردم را یارى‌ دهند ، با اجراى‌ قوانین الهى‌ ، نظام اجتماعى‌‏ درستى‌ به وجود آورند و به این ترتیب براى‌ رشد پرورش فضائل و کمالات انسانى‌ ، زمینه مناسبى‌ را فراهم سازند.

مسئولیّت پیامبران در سه بخش مهمّ خلاصه مى‌‏شود:

1-قوانین و برنامه‏هاى‌ دین را از جانب خدا به وسیله وحى‌‏ -پیام روشن و روشنگر الهى‌-دریافت مى‌‏کنند.

2-برنامه‏ها و پیام الهى‌ را بدون کم و زیاد به مردم مى‌‏رسانند.

3-در بکار بستن و پیاده کردن برنامه‏هاى‌ دین قولا و عملا مردم را یار ى‌ مى‌‏دهند.

اکنون درباره این سؤالها خوب بیندیشد و پاسخ دهید:

1-آیا ممکن است خدا کسى‌ را به پیامبرى‌ برگزیند که در«دریافت»پیام الهى‌‏ مرتکب خطا و اشتباه شود؟چنین فردى‌ چگونه مى‌‏تواند برنامه‏هاى‌ روشنگر و زندگى‌‏ساز الهى‌ را بطور کامل و دست ناخورده ، در اختیار انسانها قرار دهد؟

2-آیا ممکن است خدا کسى‌ را به پیامبرى‌ برگزیند که در ابلاغ پیام الهى‌‏ مرتکب خطا و اشتباه شود؟آیا ممکن است خدا کسى‌ را به پیامبرى‌ برگزیند که‏ برنامه‏هاى‌ آسمانى‌ را تحریف کند؟در این صورت آیا منظور خدا از ارسال پیامبر برمى‌‏آید؟آیا دین الهى‌ و پیامهاى‌ الهى‌ در اختیار مردم قرار مى‌‏گیرد؟

3-آیا ممکن است خدا کسى‌ را به پیامبرى‌ برگزیند که در پیاده کردن قوانین‏ دین به خطا و اشتباه بیفتد یا عمدا بر خلاف دستورهاى‌ آسمانى‌ عمل کند؟آیا چنین‏ فردى‌ که خود بیراهه مى‌‏رود ، مى‌‏تواند مردم را به راه دعوت کند و به مقصد برساند؟آیا ممکن است خداى‌ مهربان براى‌ ابلاغ پیام خود به مردم ، چنین کسى‌ را برگزیند؟در این‏ صورت آیا به هدف خویش ، یعنى‌ ارشاد و هدایت مردم مى‌‏رسد؟

نه....هرگز و خدا چنین افرادى‌ را که در دریافت و ابلاغ و بکار بستن پیام‏ مرتکب خطا و لغزش و اشتباه مى‌‏شوند ، هرگز به پیامبرى‌ انتخاب نمى‌‏کند ، چون او مى‌‏خواهد پیام خویش را به بندگانش برساند و افراد حق‏پذیر را به مقصد برساند ، براى‌‏ تأمین این منظور کسانى‌ را براى‌ این وظیفه مهم انتخاب مى‌‏کند که معصوم باشند ، یعنى‌:

1-در دریافت قوانین و برنامه‏هاى‌ روشنگر دین دچار اشتباه‏ و خطائى‌ نشوند.

2-برنامه‏ها و پیامهاى‌ الهى‌ را بدون کم و زیاد به مردم‏ برسانند ، و هیچ خطا و اشتباهى‌ و هیچ تحریف و نافرمانى‌ روا ندارند.

3-در بکار بستن و پیاده کردن برنامه‏هاى‌ روشنگر دین قولا و عملا مردم را یارى‌ دهند و صد در صد به آنها عمل کنند.

پیامبران داراى‌ بصیرتى‌ روحانى‌ و اراده‏اى‌ بس نیرومند و ملکوتى‌ هستند و به‏ پیام خدا کاملا مؤمن و وفادارند و به آنچه مى‌‏گویند و مردم را به آن دعوت مى‌‏نمایند ، عمل مى‌‏کنند.

چنین افراد بصیر و نیرومند به عنوان یک الگوى‌ کامل ، سرمشق انسانها قرار مى‌‏گیرند و مردم از گفتار رفتارشان پیروى‌ مى‌‏نمایند.

عصمت یعنى‌ نیرو و بصیرت عظیم نفسانى‌ که در وجود پیامبر نهاده شده است تا او را در انجام مسئولیت بزرگ الهى‌ یارى‌ دهد و از خطا و اشتباه مصون بدارد. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏ وَ ما اَلرسَلنا مِن رَسُولٍ اِلاّلِیُطاعَ بِاِذنِ اللّهِ. سوره نساء آیه 63

و ما هیچ رسولى‌ را نفرستادیم مگر براى‌ این که مردم به امر خدا از او اطاعت کنند. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-مسئولیّتهاى‌ مهمّ پیامبران در سه بخش مهمّ خلاصه مى‌‏شود ، آن سه را بیان کنید.

2-آیا ممکن است خدا کسى‌ را به پیامبرى‌ برگزیند که در دریافت پیام الهى‌ مرتکب خطا و اشتباه‏ شود؟....چرا؟توضیح دهید.

3-آیا ممکن است خدا کسى‌ را به پیامبرى‌ برگزند که پیامهاى‌ الهى‌ را بطور ناقص و نادرست‏ (تحریف شده)به مردم برساند؟توضیح دهید.

4-آیا ممکن است خدا کسى‌ را به پیامبرى‌ برگزیند که در پیاده کردن دستورات خدا و قوانین دین به‏ خطا و اشتباه مى‌‏افتد؟....چرا توضیح دهید.

5-خدا کسانى‌ را براى‌ پیامبرى‌ برمى‌‏گزیند که معصوم باشند؛سه ویژگى‌ مهمّ کسانى‌ را که معصوم‏ هستند ، بشمارید.

6-عصمت یعنى‌ چه؟

7-پیامبران چه کسانى‌ را به مقصد و سعادت حقیقى‌ مى‌‏رسانند؟

8-فضائل انسانى‌ در چگونه اجتماعى‌ بهتر رشد و پرورش مى‌‏یابد؟

 

برنامه پیامران-ایمان به خداى‌ یگانه‏

پیامبر گرامى‌ اسلام نماز صبح را در مسجد مدینه خواند.بعد از نماز به مردم رو کرد تا احوالشان را بپرسد و از آنها با خبر شود.جوانى‌ را در صفوف نمازگزاران دید که با رنگى‌ زرد و بدنى‌ لاغر و چشمهاى‌ فرو رفته در صف نمازگزاران نشسته و گاه بى‌‏اختیار پلکهایش روى‌ هم مى‌‏افتد و چرت مى‌‏زند.چنین‏ مى‌‏نمود که شب را بیدار بوده و به عبادت و نماز پرداخته است. او را صدا زد و حالش را پرسید ، چگونه شب را به صبح‏ رسانده‏اى‌؟

-یا رسول اللّه!در حال یقین و ایمان به خداى‌ یگانه‏ -هر چیزى‌ علامتى‌ دارد ، نشانه و علامت یقین و ایمان تو چیست؟ -یا رسول اللّه!ایمان و یقینم باعث شده که از عذاب آخرت‏ در بیم و هراس باشم.خواب و خوراکم به حداقل رسید ، به‏ امور دنیا بى‌‏رغبت شده‏ام ، گویا با چشم خود مى‌‏بینم که قیامت‏ بر پا گشته و مردم براى‌ حساب محشور شده‏اند و من نیز در بین‏ آنان هستم.گویى‌ اهل بهشت را مى‌‏بینم که از نعمتهاى‌ بهشتى‌‏ برخوردارند ، بر مسندهاى‌ زیباى‌ بهشتى‌ نشسته«مشغول گفتگو و صحبت‏هاى‌ شیرین هستند.»

-یا رسول اللّه!اهل اوزخ را مى‌‏بینم که در عذاب و گریه و ناله و استغاثه‏اند.گویى‌ هم اکنون صداى‌ آتش و عذاب دوزخ را مى‌‏شنوم....

پیامبر به اصحاب-که با شگفتى‌ به سخنان جوان گوش‏ مى‌‏کردند-رو کرد و فرمود:این جوان بنده‏اى‌ است که خدا به‏ وسیله ایمان قلبش را روشن و نورانى‌ کرده است.

سپس به جوان نگاه کرد و فرمود:اى‌ جوان عزیز!بهترین حال‏ را دارى‌ ، مراقب باش که این بصیرت را از کف ندهى‌....

-یا رسول اللّه!آرزوى‌ شهادت دارم ، دعا کنید که در راه خدا شهید شوم.

پیامبر خدا برایش آرزوى‌ شهادت کرد.

مدّت کوتاهى‌ گذشت ، جنگى‌ پیش آمد ، آن جوان مشتاقانه لباس‏ سربازى‌ پوشید و با سایر رزمندگان و پاسداران اسلام به جبهه‏ رفت.چون شیر خشمگین بر دشمن خروشید و شمشیرش را چون رعد بر دشمنان پیاپى‌ فرود آورد و سرانجام به آرزوى‌‏ دیرینه‏اش رسید و در راه خدا و در میدان نبرد شهید شد. درود خدا و فرشتگان والاى‌ او بر او و بر همه شهیدن و بر همه‏ رزمندگان غیور اسلام.

همه پیامبران از جانب خا مأموریت یافته‏اند که انسانها را به ایمان به خدا دعوت نمایند و به مقام یقین برسانند و برنامه‏هاى‌ سعادت بخش و پیامهاى‌ روشنگر الهى‌‏ را در اختیار مردم قرار دهند و راه صعود و تقرّب به خدا را نشانشان دهند.

بدون آگاهى‌ از پیامهاى‌ روشنگر خدا ، مردم چگونه مى‌‏توانند راه درست زندگى‌‏ را بیابند؟چگونه مى‌‏توانند به مقام امن و ایمان و یقین ، به سعادت دنیا و آخرت برسند؟

 

راستى‌ چه کسى‌ بهتر از خدا مى‌‏تواند راهنماى‌ زندگى‌ و آزادگى‌ مردم باشد؟مهمترین‏ برنامه پیامبران دعوت به ایمان است.ایمان به خداى‌ یگانه و ایمان به وعده‏هاى‌ راستین‏ او و پرستش و عبادت و انس و آشنایى‌ با او ، چون آشنایى‌ با خدا و معرفت و شناخت او ، زیباترین و عظیم‏ترین ارزشهاى‌ وجدى‌ یک انسان است ، و ایمان به خدا و عبادت و اطاعت او ، تنها هدف والاى‌ آفرینش جهان و تنها راه تکامل واقعى‌ انسان مى‌‏باشد.

پیامبران با اقامه دلیل و برهان و یادآورى‌ اسرار و شگفتیهاى‌ جهان و انسان ، فطرت خداجو و حقّ طلب انسانها را بیدار مى‌‏سازند و راه حرکت و وصول به آن‏ زیباترین و عظیم‏ترین ارزش را به انسانها نشان مى‌‏دهند.نظم و هماهنگى‌ ، زیبایى‌ و شگفتى‌ جهان آفرینش را براى‌ انسانها تشریح مى‌‏کنند تا به عظمت و قدرت و حکمت‏ خداى‌ دانا و تونا پى‌ ببرند ، نعمتهاى‌ خداى‌ مهربان را به مردم مى‌‏نمایانند و دستورها و رهنمودهاى‌ او را براى‌ استفاده از این نعمتها براى‌ آنان بیان مى‌‏کنند و به این ترتیب‏ عقلهاى‌ خفته را بیدار و هوشیار مى‌‏سازند.پیامبران ایمان دارند که بزرگترین عامل‏ بدبختى‌ و سیه‏روزى‌ مردم ، فراموشى‌ آفریدگار مهربان و کفر به پروردگار متعال و بى‌‏ایمانى‌ و مادیّگرى‌ است و یگانه عامل سعادتشان ایمان و توجّه به خداست.راستى‌‏ کسى‌ که به خدا ایمان ندارد ، به چه امیدى‌ زندگى‌ مى‌‏کند؟شخصى‌ که به پیام خدا ایمان‏ نیاورده به چه سخنى‌ ایمان مى‌‏آورد؟و با شنیدن چه پیامى‌ خود را از سرگردانى‌ و حیرت‏ نجات مى‌‏دهد؟چگونه و با شنیدن چه مژده‏اى‌ اضطراب درون و دلهره پنهان را آرامش‏ مى‌‏بخشد؟

تنها با ایمان به خداست که در عمق جان انسان چشمه نور مى‌‏جمشد و کدورتها را مى‌‏برد و تایکیهاى‌ روان را بر طرف مى‌‏سازد و دل مؤمن را آرامش و اطمینان و صفا مى‌‏دهد.راستى‌ که انسان مؤمن چه وجود بزرگ و والایى‌ است و چه خوب صراط مستقیم سیر الى‌ اللّه و تکامل انسانیّت را یافته و چه استوار و پایدار و در این راه قدم نهاده‏ است.

انسان مؤمن برنامه زندگى‌ خویش را از پیامبران دریافت مى‌‏کند و در برابر دستورهاى‌ الهى‌ مطیع و خاضع مى‌‏باشد ، با خدا انس گرفته و همواره با او و به یاد اوست‏ به خدا اعتماد کرده و به او دلگرم و شادمان است و براى‌ تحصیل رضایت او شب و روز تلاش مى‌‏کند.خلاصه از غیر خدا قطع امید و علاقه کرده و به خدا امید بسته است.در ژرفاى‌ وجودش با خدا راز و نیاز مى‌‏کند و در حلّ مشکلات و رفع نیازمندیهاى‌ به وى‌ پناه‏ مى‌‏برد و از او مدد مى‌‏گیرد ، خدا نیز چنین انسان مؤمنى‌ را دوست دارد ، نیروهاى‌ غیبى‌‏ خود را به یارى‌ او مى‌‏فرستد ، لذا مؤمن-که محبوبش خدا و هم او محبوب خداست- از هیچ نیرویى‌ نمى‌‏هراسد ، چون که یار یگرش خداست و در همه طوفانها و حوادث‏ زندگى‌ چون کوه ، سرافراز و بلند ، آزاد و استوار ، آرام و پایدار مى‌‏ایستد و مقاومت‏ مى‌‏کند.

انسان مؤمن ، انسان آزاده‏ایست که بندگى‌ خدا را پذیرفته و از بند طاغوتها و بندگى‌ ستمگران و پرستش زر و زیور و جاه و مقام دنیا رسته است ، جهان و جهانیان را آیه و نشانه خدا و و ابسته به او مى‌‏بیند ، خدا را مدیر و مدبّر جهان مى‌‏شناسد و اراده عظیم‏ او را در همه جا نافذ مى‌‏داند و در برابر او-و فقط در برابر او-سر تسلیم و خضوع‏ فرود مى‌‏آورد و در برابر دیگران هرگز سر ذلّت فرو نمى‌‏افکند....و چون آن جوان با ایمان به ستمگران مى‌‏تازد و آرزوى‌ شهادت مى‌‏نماید و به فوز شهادت مى‌‏رسد.

پیامبران با برنامه‏هاى‌ الهى‌ خود چنین انسانهاى‌ بزرگوار و آزاده و شهادت- طلبى‌ را تربیت مى‌‏کنند. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏ اَلا بِذِکرِ اللّهِ تطَمَئِنُّ القُلُوبُ. سوره رعد آیه 28

هان!که دل به یاد خدا آرام گیرد.

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-جوانى‌ که توجّه پیامبر را به خود جلب کرده بود ، در درس چگونه توصیف شده است؟

2-وقتى‌ پیامبر از او پرسید:«چگونه شب را به صبح رسانده‏اى‌؟»او در جواب چه گفت؟

3-ایمان و یقین خود را با چه نشانه‏ها و چه علاماتى‌ مشخّص و بیان نمود؟

4-پیامبر درباره آن جوان به اصحاب خود چه فرمود؟

5-پیامبر به آن جوان چه سفارش و چه توصیه‏اى‌ نمود؟

6-جوان چه آرزویى‌ داشت که از پیامبر درخواست دعا نمود؟

7-مهمترین برنامه و دعوت پیامبران چیست؟

8-زیباترین و عظیم‏ترین ارزشهاى‌ وجودى‌ یک انسان چیست؟

9-پیامبران با چه شیوه‏هایى‌ فطرت خدا جوى‌ انسانها را بیدار مى‌‏سازند؟

10-والاترین هدف آفرینشت جهان و انسان چیست؟

11-از دیدگاه پیامبران بزرگترین عامل بدبختى‌ و سیه‏روزى‌ مردم چیست؟یگانه عامل سعادت‏ انسان چیست؟

12-ویژگیهاى‌ انسان مؤمن را-که با برنامه‏هاى‌ الهى‌ پیامبران تربیت شده‏اند-توضیح دهید.

 

برنامه پیامبران-قیام براى‌ خدا

شکستن طاغوتها و آزاد ساختن انسانها جز با قیام و پایدارى‌ امکان‏پذیر نیست. دست طاغوتها و غارتگران هنگامى‌ از جان و مال محرومین و مستضعفین کوتاه مى‌‏شود که مردم جدّا خواستار آزادى‌ و رهایى‌ باشند و براى‌ آن بپاخیزند و تمام نیروهاى‌ خود را بکار گیرند و در راه رسیدن به هدف ، جهاد و پایدارى‌ کنند.مبارزه با فقر و محرومیّت ، ظلم و بیعدالتى‌ ، جهل و نادانى‌ ، زورگویى‌ و سلب امنّیت ، قانون شکنى‌ و فساد ، کار ساده‏ و آسانى‌ نیست.بلکه کار ارزنده و دشوارى‌ است که جز با قیام افراد و دسته‏ها و استقامت و جهاد همگانى‌ به پیروزى‌ نمى‌‏رسد.

شناحتن و خواستن ، تحرّک و جنبش لازم را دارد.

و به همین جهت ، دعوت به قیام و نهضت علیه ستمگران و مستکبران و مفسدان‏ از برنامه‏هاى‌ اصلى‌ انبیاء و در متن دعوت آنان قرار گرفته است.خداوند حکیم در قرآن‏ مى‌‏فرماید:

ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان‏ نازل کردیم و تا مردم ، به انصاف و عدالت قیام کنند{1}اى‌ کسانى‌‏ که ایمان آورده‏اید شما قیام کننده براى‌ خدا باشید و به انصاف‏ {1)-سوره حدید آیه 25 .

 

 

گواهى‌ دهید{سوره مائده آیه .8}.

اى‌ پیامبر!به مردم بگو:یک پند به شما مى‌‏دهم که دو نفر دو نفر و تک تک براى‌ خدا قیام کنید{سوره سباء آیه .46}.

همه پیامبران براى‌ ترویج خدا پرستى‌ و اقامه عدل و نجات مستضعفین و مبارزه‏ با فساد و شرک و مادّیگرى‌ قیام کردند.افکار خفته مردم را بیدار و به قیام و جنبش‏ دعوت نمودند. حضرت ابراهیم‏

براى‌ مبارزه با بت پرستى‌ و ستمگرى‌ قیام کرده و با نمرود و نمرودیان در افتاد. حضرت موسى‌‏

براى‌ نجات قوم بین اسرائیل در برابر فرعون قیام کرد و نیروهاى‌ پراکنده مردم را براى‌ آزادى‌ گردآورد و به سوى‌ یک‏ هدف تمرکز نمود. حضرت عیسى‌‏

براى‌ مبارزه با جبّاران و احیاى‌ قوانین تحریف شده آسمانى‌‏ قیام کرد. حضرت محمّد

پیامبر گرامى‌ ما براى‌ مبارزه با بت پرستى‌ و ظلم و بیعدالتى‌ قیام‏ فرمود و از پیروان خود خواست:«هموار ه دشمن ستم و ستمگر باشند و یار و یاور مظلوم و ستمدیده گردند و براى‌ اجراى‌‏ قواین حیات بخش اسلام و نجات محرومین جهان ، قیام کنند و جهاد و کوشش نمایند.»

 

 

تکمیل و بررسى‌‏

از آیات قرآن کریم ، مخصوصا آیات که ترجمه‏اش را در این درس آوردیم‏ استفاده مى‌‏شود که:

1-قیام و نهضت و جهاد ، براى‌ اجراى‌ قوانین و دستورهاى‌ خدا و کوتاه کردن‏ دست ستمگران از جان و مال انسانها ، و نفى‌ هر گونه ظلم و فساد و شرک و بیعدالتى‌ ، جزء اصلى‌‏ترین دستورها و وظایف دینى‌ است و در متن دین قرار دارد.

2-قیام در مقابل متجاوز و مفسد یک وظیفه همگانى‌ است ، که افراد همه نسبت‏ به انجام آن مسئولیّت مشترک دارند و باید با تعاون و همکارى‌ بکوشند و قیام و نهضت را به پیش ببرند.

3-اگر بعضى‌ افراد در انجام مسئولیّت خود کوتاهى‌ کردند ، وظیفه از دیگر افراد ساقط نمى‌‏شود بلکه هر فردى‌ وظیفه دارد که حتّى‌ به تنهایى‌ قیام کند و به مقدار توان خویش انجام وظیفه نماید ، و نیروهاى‌ دیگر را نیز به همکارى‌ دعوت نماید.

4-هدف در قیامو نهضت و انقلاب باید خدا و رضایت او باشد نه خودخواهى‌‏ و کشورگشایى‌.قرآن مخصوصا سفارش مى‌‏کند و که هدف از قیام و انقلاب باید رضاى‌ خداو اجراى‌ احکام و قوانین الهى‌ و نجات و سعادت خلق خدا و گسترش عدل باشد نه چیز دیگر.

5-در قیام و نهضفت باید عدل و داد رعایت شود و در قیام کنندگان نباید از حدود عدالت خارج گردند و خود ستمى‌ روا دارند.

اینک وظیفه ماست که براى‌ تداوم انقلاب اسلامى‌ با تمام قدرت ، قیام خویش را بر علیه مستکبران و ستمگران ادامه دهیم و تا تحققّ همه احکام اسلام و گسترش پیام‏ رهاى‌ بخش«لا اله الاّ اللّه»در تمام جهان از پا ننشینیم.

 

آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

قُل اِنَّما اَعِظُکُم بِواحدَةٍ اَن تَقُومُوا لِلّهِ مَثنى‌ وَ فُرادى‌. سوره سباء آیه 46

بگو شما را به یک مهمّ پند مى‌‏دهم که دو تا دو تا و تک تک براى‌ خدا قیام کنید. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-خداوند حکیم در قرآن کریم ، مردم را به قیام در راه خدا و گسترش عدالت و انصاف دعوت کرده‏ است ، ترجمه سه آیه‏اى‌ که در متن درس در این مورد آمده است ، بگویید.

2-هدف در قیام الهى‌ چه باید باشد؟شرایطى‌ که در یک قیام و نهضت الهى‌ باید مراعات شود ، بشمارید.

3-قیام در مقابل متجاوز و مفسد وظیفه چه کسانى‌ است؟اگر عدّه‏اى‌ در این وظیفه کوتاهى‌ کردند ، وظیفه دیگران چیست؟

4-وظیفه ما براى‌ تداوم انقلاب اسلامى‌ چیست؟تا چه زمانى‌ باید از پاى‌ ننشینیم؟

 

پایگاه توحید(1)

حضرت ابراهیم پیشواى‌ خدا پرستان و پیامبر جهانى‌ توحید بود و از سوى‌ خدا به پیامبرى‌ برگزیده شد و مأموریّت یافت که پیام خدا پرستى‌ را در جهان گسترش دهد و به همه جا صادر کند.دعوتش را از کشور متمدّن«بابل»آغاز کرد و با طاغوت زمانش‏ «نمرود»ا به مبارزه برخاست.مدّتها با شرک و بت‏پرستى‌ مبارزه کرد و مردم را به خداپرستى‌ و اطاعت از فرمانهاى‌ حیاتبخش خدا دعوت کرد تا گروهى‌ از مردمان‏ پاکدل به او ایمان آوردند.

او براى‌ گسترش دعوت به مصر و شام و فلسطین هجرت کردتا پیام یگانه پرستى‌‏ را به دیگر انسانهاى‌ برساند و انقلاب توحیدى‌ را به همه کشورها صادر کند.او در این راه‏ کوششها کرد و رنجها کشید و هجرتها نمود و در همه جا با مخالفت شدید ستمگران و طاغوتهاى‌ زمان روبرو مى‌‏شد و جهل و عناد گروهى‌ نادان و غفلت زده نیز کارش را دشوارتر مى‌‏نمود و نتیجه کافى‌ نمى‌‏گرفت.ولى‌ آن پیامبر بزرگ خدا ، در تصمیم خدایى‌‏ خویش قاطع بود و هیچ گاه دلسرد و خسته نمى‌‏شد.

مهم‏ترین تصمیم حضرت ابراهیم ایجاد پایگاه مرکزى‌ توحید بود.او-به امر خدا-تصمیم گرفت پایگاه نیرومندى‌ براى‌ توحید و خدا پرستى‌ بنا کند و خدا پرستان‏ مشتاق و متعهّد را در آنجا گرد آورد.و با هم آشنا سازد ، تا پیام حیات‏بخش توحید و خدا پرستى‌ را از آن جا به گوش جهانیان برساند و انسانهاى‌ غفلت زده را بیدار کند و از ستم و ذلّت برهاند و به عزّت خدا پرستى‌ فراخواند.این پایگاه را در کدام نقطه بنا کند؟ بهترین نقطه‏اى‌ که مى‌‏توانست این هدف را تأمین کند کجاست؟چه ویژگیهایى‌ باید داشته باشد؟

خدا خانه کعبه را براى‌ تأمین این هدف برگزید و به ابراهیم نشان داد.زیرا خانه‏ کعبه ، قدیمى‌‏ترین معبد توحید بود کعبه در زمانهاى‌ بسیار قدیم به وسیله پیامبران پیشین‏ بنا شده بود و به همین جهت مورد توجّه خدا پرستان بود و گه و بیگاه براى‌ عبادت به آنجا مى‌‏رفتند.

حضرت ابراهیم تصمیم گرفت آن پایگاه باستانى‌ توحید را تجدید بنا کند تا براى‌‏ همیشه پایدار و معمور بماند و مرکزى‌ براى‌ عبادت و توجّه به خدا باشد و خدا پرستان را با یکدیگر آشنا و یگانه سازد و براى‌ همیشه خانه مردم و محّل اجتماع آنان باشد.

حضرت ابراهیم-به دستور خداى‌ بزرگ-با اتّفاق همسرش هاجر و فرزندش‏ اسماعیل براى‌ زیارت خانه کعبه رهسپار مکّه شد.وقتى‌ به مکّه رسیدند؛با راهنمایى‌‏ جبریل آداب مخصوصى‌ را به نام«مناسک حج»انجام دادند.در پایان مراسم به همسر و فرزندش گفت:از سوى‌ خدا مأموریّت دارم که شما را در جوار کعبه سکونت دهم و خود براى‌ انجام فرمان او رهسپار فلسطین شوم.

شما این جا بمانید و از زائرین خانه مقّس کعبه پذیرایى‌ کنید و در عمران و پاکیزگى‌ آن بکوشید.خدا خواسته که این کعبه ، مرکز انتشار توحید و خدا پرستى‌ و باشد و شما هم پاسداران توحید باشید.بردبار و فداکار باشید ، از غربت و تنهایى‌ و مشکلات‏ زندگى‌ نهراسید و که همه اینها در راه خدا و براى‌ خدمت به خلق خدا آسان است.خدا یار و نگهدار شماست.

حضرت ابراهیم با هسمر و فرزندش وادع کرد و رهسپار فلسطین شد.آهسته‏ آهسته مى‌‏رفت و از آنان دور مى‌‏شد.گاهى‌ برمى‌‏گشت و از دور به آنان مى‌‏نگریست.یک‏ پسر خردسال را با مادرش تنها در میان یک درّه و شاید در کنار تک درختى‌ رها کرده‏ بود و مى‌‏رفت.در آخرین لحظه‏ها که نزدیک بود دیگر دیده نشوند ، ایستاد ، نگاهى‌ به آنان‏ نموده آنگاه دستهایش را به سوى‌ آسمان برداشت و گفت:پروردگار!به امید تو خانواده‏ام را در این درّه و کوهستان خشک و بى‌‏زراعت ، در جوار خانه توحیدت ، سکونت داده‏ام؛براى‌ این که تو را بپرستند و نماز را بر پاى‌ دارند.بار الها!دلهاى‌ مردم‏ را به سویشان متوجه‏ساز و از محصولات و میوه‏هاى‌ زمین نصیبشان گردان.پروردگارا! این مکان را حرم امن خود قرار بده و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار ، خدایا! شرک و بت پرستى‌ ، کسان زیادى‌ را به گمراهى‌ و بدبختى‌ افکنده است.پروردگارا!من و فرزندان و خانواده‏ام را بر پا دارنده نماز قرار ده و دعاهاى‌ ما را بپذیر.

سپس آخرین نگاه را به همسر و فرزند خرسالش افکند و تنهاى‌ تنها رهسپار فلسطین شد. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

رَبَّنا اِنّى‌ اَسکَنتُ مِن ذُرّیَّتى‌ بِوادٍ غَیر ذى‌ زرعٍ عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّمِ‏ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجعَل اَفِئدَةً مِنَ النّاسَ تَهوى‌ اِلَیهِم و ارزُقهُم مِنَ‏ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُم یَشکُرُونَ. سروه ابراهیم آیه 37

پروردگارا!خانواده‏ام را در این وادى‌ بى‌‏زراعت در جوار خانه‏ محترمت سکوت داده‏ام ، پروردگار ما!براى‌ این که نماز را بر پاى‌ دارند ، دلهاى‌ مردم را به سویشان متوجّه کن و از میوه‏هاى‌ زمین روزیشان کن ، باشد که ترا شکر گویند.

 

پایگاه توحید(2)

پیرمردى‌ تنهاى‌ تنها ، با یک عصا و یک کوله بار کوچک راههاى‌ پرپیچ و خم را مى‌‏پیماید و به سوى‌ فلسطین مى‌‏رود تا مردم آن دیار را به عبادت و اطاعت خدا فراخواند و از اطاعت و تسلیم در برابر ستمگران بازدارد.

و هاجر ، بزرگ بانوى‌ فداکار و مهاجر ، با پسرک خردسالش ، کنار تخته سنگى‌‏ نشسته و به غروب خورشید مى‌‏نگرد.

آیا مى‌‏توان در این درّه خشک زندگى‌ کرد؟آیا مى‌‏توان در کنار این کوههاى‌ بلند شب را به صبح رساند؟آیا مى‌‏توان همنشینى‌ جستجو کرد؟

از این افکار به وحشت و اضطراب افتاد برخاست و با شتاب از کوه بالا رفت و به اطراف نگریست ، هیچ کس را ندید.کوههاى‌ کوتاه و بلند ، خاموش و ترس‏آور ، ایستاده بودند.فریاد زد ، یارى‌ خواست ، امّا پاسخى‌ نشنید.دوان دوان پایین آمد.نگاهى‌‏ به فرزند خردسالش نمود.خورشید با سرعت پایین مى‌‏رفت و درّه تاریک و هولنان‏ مى‌‏شد.از کوه روبرو با زحمت بلا رفت ، خود را به قلّه رساند.نگاهى‌ به اطراف کرد ، هیچ کس را ندید.کوهها با صخره‏هاى‌ بزرگ ، خاموش و ترس‏آور ایستاده بودند.فریاد زد ، یارى‌ خواست ، امّا پاسخى‌ نشنید.پایین آمد.خورشید پیدا نبود.دوباره از کوه روبرو بالا رفت خورشید را دید ، خشنود شد.فریاد زد و یارى‌ خواست ، امّا هیچ کس جوابش‏ را نداد.

هفت مرتبه فاصله میان این دو کوه را پیمود و سرانجام شب فرارسید و هاجر خسته شد و نزد کودک خرسالش شتافت و در هواى‌ نیمه تارک و خاموش غروب ، فرزندش را در آغوش فشرد و خود و فرزندش را به خدا سپرد و در بسترى‌ از سنگ و در کنار تک درختى‌ کوتاه آرمید.

صبح فرد او فرداهایى‌ دیگر ، هاجر و اسماعیل به خدمت و پاکیزه کردن خانه کعبه‏ پرداختند.خانه کعبه را که دیوارهایش فرو ریخته و در زیر خاک پنهان شده بود و از خاک‏ و خاشاک پاک کردند و در آن خانه کوچک به عبادت و نماز مشغول شدند.

در آن ایّام چند نفرى‌ به قصد زیارت به مکّه آمدند.از دیدن یک زن و کودک‏ خردسال تعجّب کردند و سرگذشت آنان را به پرسیدند.

هاجر در پاسخ گفت:ما خانواده حضرت ابراهیم ، پیامبر بزرگ خدا هستیم.او- به امر خدا-ما را در این جا سکوت داده است تا در خدمت خانه مقدّس کعبه باشیم و آن را براى‌ زیارت کنندگان پاکیزه و آباد نگاه داریم.

زوّار و علاقمندان آن خانه عتیق خشنود شدند و هدایاى‌ به آنان بخشیدند.کم کم‏ زوّار کعبه زیاد شدند و مردم موحّد و خدا پرست دسته دسته به زیارت کعبه آمدند و خدمات‏ اسماعیل و هاجر را با تقدیم هدایاى‌ ارج نهادند.اسماعیل و مادر فداکارش در خدمت‏ زوّار کعبه بودن و با چند گوسفندى‌ که تهیّه کرده بودند ، زندگى‌ مى‌‏کردند.اسماعیل‏ گوسفندان را به چرا مى‌‏رود و از گوشت و پشم آنها غذا و لباس تهیّه مى‌‏کردند و زندگى‌‏ را مى‌‏گذراندند.در این مدتّ گروهى‌ از عربها که در چند فرسخى‌ مکّه مى‌‏زیستند از اسماعیل و هاجر اجازه گرفتند و در مجاورت آنان ساکن شدند.

حضرت ابراهیم هر چند یکبار به قصد زیارت کعبه و دیدار خانواده‏اش به مکّه‏ مى‌‏آمد و از رونق و آبادانى‌ کعبه و ازدیاد روز افزون زوّار شادمان مى‌‏گشت.در یکى‌ از سفرها مکه به مکّه آمده بود-به امر خدا-تصمیم گرفت که کعبه را بازسازى‌ نماید.

 

موضوع را با فرزندش در میان گذاشت ، اسماعیل که در آن زمان نوجوانى‌ توانا بود ، از پیشنهاد پدر استقال کرد و قول داد که به پدر کمک کند.کار را شروع کردند:اسماعیل‏ سنگ و گل مى‌‏داد و ابراهیم کعبه را بالا مى‌‏برد ، مردمان دیگر هم کمک مى‌‏کردند و مصالح ساختمانى‌ مى‌‏آوردند ، یک قطعه سنگ سیاه را-که از عهد باستان باقى‌ مانده‏ بود و یادگار پیامبران پیشین بود-در جاى‌ مخصوصى‌ از دیوار کعبه نصب کردند. هنگامى‌ که ساختمان کعبه به اتمام رسید ، حضرت ابراهیم ، دستها را به سوى‌ آسمان‏ بداشت و گفت:پروردگارا!خانه توحید و خدا پرستى‌ را بنا نهادم تا براى‌ همه مردم‏ جهان پایگاه عبادت و انس و آزادگى‌ باشد ، پروردگار!این عمل را از ما بپذیر و ما را تسلیم امر خود قرار ده و از فرزندان من امّتى‌ مسلمان برانگیز ، تا تسلیم و فرمانبردار دستورهاى‌ تو باشند و از میان فرزندان من پیامبرى‌ را مبعوث کن تا آیات کتاب ترا بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و در تزکیه و پرورش ، و تکمیل نفوستشان‏ کوشش کند.پروردگارا!این مکان مقدّس را حرم امن خود قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار و برکت و نعمت خودت را بر ساکنین این مکان مقدّس ارزانى‌‏ بفرما.

سپس از کوه بلندى‌ که در همان نزدیکى‌ است-کوه اَبُوقُبَیس-بالا رفت و دستها را بر گوش نهاد و با صداى‌ بلند فریاد زد:اى‌ مردم سرزمین حجاز!اى‌ مردم همه‏ جهان!به سوى‌ خانه توحید و مرکز خدا پرستى‌ بیایید و از شرک و ذلّت و بت پرستى‌‏ دست بردارید.

از آن خانه کعبه مرکز اجتماع و عبادت خدا پرستان بود تا هر که مى‌‏تواند دعوت پیامبر بزرگ خدا ، ابراهیم را پاسخ گوید و به سوى‌ این خانه مقدس بشتابد و خدا را عبادت کند ، بندگان موحدّ و مؤمن را ببیند و براى‌ حّل مشکلات با آنان به گفتگو و مشورت بنشیند و براى‌ رهایى‌ همه انسانها از ستم و ذلّت و شرک با آنها دست معاوت و یگانگى‌ بدهد و پیمان وحدت و همکارى‌ بندد و همه با هم بکوشند و این خانه مقدّس را همیشه آباد و آزاد نگاه دارند. آیه‏اى‌ ازقرآن کریم‏

وَ اِذ یَرفَعُ اِبراهیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیتِ وَ اِسماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا اِنَّکَ اَنتَ السَّمیعُ العَلیُم‏ سوره بقره آیه 127

و چون ابراهیم پایه‏هاى‌ خانه کعبه را با اسماعیل بالا مى‌‏برد گفت: این عمل را از ما بپذیر که تو شنوا و دانایى‌. پرسشها:

1-هدف حضرت ابراهیم از ایجاد پایگاه مرکزى‌ توحید چه بود؟

2-قدیمى‌‏ترین معبد کجاست؟پیش از ابراهیم به دست چه کسانى‌ ساخته شده بود؟

3-حضرت ابراهیم با چه کسانى‌ به سوى‌ مکّه رهسپار شد؟مناسک حجّ را با راهنمایى‌ چه کسى‌‏ انجام دادند؟

4-حضرت ابراهیم در آخرین لحظه‏ها-که نزدیک بود دیگر دیده نشوند-چه دعاهایى‌ کرد؟در دعاهاى‌ او چه مطالبى‌ آمده است؟

5-حضرت هاجر فاصله میان دو کوه را با چه حالتى‌ پیمود؟این فاصله را چند بار پیمود؟ 6-وقتى‌ حضرت ابراهیم-به امر خدا-تصمیم گرفت ، خانه کعبه را بازسازى‌ کند ، موضوع را با چه کسى‌ در میان نهاد ، او در پاسخ چه گفت؟

7-چه کسانى‌ در بازسازى‌ خانه کعبه کمک مى‌‏کردند؟هر کدام چه مى‌‏کردند؟

8-هنگامى‌ که ساختمام کعبه به اتمام رسید ، حضرت ابراهیم دعا کرد ، در این دعا چه گفت واز خدا چه درخواستهایى‌ نمود؟

9-پس از اتمام ساختمان کعبه ، از کدام کوه بالا رفت و مردم را با چه بیانى‌ دعوت کرد؟

10-کسانى‌ که به دعوت پیامبر بزرگ خدا پاسخ مى‌‏دهند و به سوى‌ کعبه رهسپار مى‌‏شوند ، چه‏ وظایفى‌‏دارند؟مسلمین در میعاد هر ساله حجّ چه وظایف و مسئولیّتهایى‌ دارند؟

 

دین یهود

آیین یهود را حضرت موسى‌ آورد ، حضرت موسى‌ حدود 1500 سال قبل از میلاد مسیح در سرزمین مصر به دنیا آمد.نام پدرش عمران بود.حضرت موسى‌ یکى‌ از پیامبران بزرگ الهى‌ است و در قرآن کریم ، در موارد بسیارى‌ از او یاد شده است.داستان حمایت او از قوم ستمدیده و مستضعف بنى‌‏اسرائیل و مبارزه‏اش با فرعون‏ مغرور و ستمگر در چندین جاى‌ قرآن آمده است.

حضرت موسى‌ تقریبا چهل ساله بود که از جانب خدا به پیامبرى‌ برگزیده شد و مأموریّت یافت که با طاغوت زمان مبارزه کند و قوم ستمدیده بنى‌‏اسرائیل را از قید بندگى‌ و اسارت فرعون آزاد سازد و به عباد و بندگى‌ خدا فراخواند.حضرت موسى‌‏ براى‌ انجام وظیفه و رسالت آسمانى‌ خویش به هر اقدام لازمى‌ دست زد:ابتدا به موعظه‏ پرداخت و با نرمى‌ و ملایمت فرعون را پند داد.سپس به بحث و گفتگو نشست و براى‌‏ بیان ربوبیّت و پروردگارى‌ خداى‌ جهان و رسالت خویش شاهد و دلیل آورد.براى‌‏ اثبات رسالت خویش ، در مقابل فرعون و اطرافیانش معجزه نشان داد و عصایش را- به اذن خدا-به صورت مار بزرگى‌ و خشمکین در آورد.در برابر ساحران نیز معجزه ، آشکارى‌ نشان داد ، عصایش مار بزرگى‌ شد و همه آنچه را که ساحران روى‌ زمین ریخته‏ بودند ، بلعید....

 

امّا نه پند و اندرز ، نه بحث و گفتگو نه برهان و دلیل ، نه معجزه‏هاى‌ روشن او ، هیچ یک در دل سخت و تاریک فرعون اثر نکرد و او به ستمهاى‌ خود همچنان ادامه داد.

حضرت موسى‌ مدّتهاى‌ طولانى‌ به تبلیغ و ترویج خدا پرستى‌ و روشنگرى‌‏ بنى‌‏اسرائیل اشتغال داشت و فرعون تجاوزگر هم چنان به تجاوزگریهاى‌ خود ادامه‏ مى‌‏داد ، دیدگان بى‌‏فروغ قوم در بند بسته بنى‌‏اسرائیل از هر سو به جانب موسى‌ دوخته‏ شده بود که بالاخره چاره‏اى‌ قطعى‌ بیندیشد ، و آن ملّت محروم و زجر کشیده را براى‌‏ همیشه از بیدادگریهاى‌ طاغوت و طاغوتیان زمان آزاد سازد.در آن اوضاع و شرایط سخت و خفقان‏آور چاره‏اى‌ جز این نبود که قوم بنى‌‏اسرائیل از مصر کوچ کنند و خودشان را از قید و بند قدرت طاغوتى‌ فرعون آزاد سازند.

سرانجام حضرت موسى‌ به فرمان خدا تصمیم به هجرت گرفت ، هجرتى‌‏ دست جمعى‌ به اتّفاق همه بنى‌‏اسرائیل.تصمیم را مخفیانه با سران بنى‌‏اسرائیل در میان‏ گذاشت ، آنان نیز با این پیشنهاد موافقت نمودند و اسباب و اثاث زندگانى‌ را مخفیانه‏ جمع کردند و آماده هجرت شدند.

بنى‌‏اسرائیل به رهبرى‌ حضرت موسى‌ در یک شب تاریک بدون اطّلاع فرعونیان‏ از مصر خارج شدند و با شتاب به سوى‌ صحراى‌ سینا حرکت کردند.هزاران نفر مرد و زن ، کوچک و بزرگ ، پیاده و سواره ، تمام شب را با سرعت راه پیمودند و روز بعد نیز با شتاب به راه پیمایى‌ خویش ادامه دادند.

بامداد فرعونیان بیدار شدند و سر کارهاى‌ خود رفتند ، امّا هرچه انتظار کشیدند کارگران سرکار حاضر نشدند ، خبر در شهر منتشر شد ، به جستجو پرداختند.معلوم شد که بنى‌‏اسرائیل شبانه از شهر بیرون رفته و فرار کرده‏اند.خبر به فرعون رسید:سپاه‏ فراوانى‌ فراهم ساخت و به تعقیب بنى‌‏اسرائیل پرداخت.بنى‌‏اسرائیل به فرمان حضرت‏ موسى‌ راه دریا را گرفته و با سرعت مى‌‏رفتند و فرعون و سپاهیانش در تعقیب آنان‏ مى‌‏شتافتند.بنى‌‏اسرائیل نزدیک دریا رسیدند ، راه را بسته دیدند ، دریا در پیش بود و لشگریان فرعون در پشت سر.از نزدیک شدن فرعونیان به وحشت و اضطراب افتادند.

خداى‌ مهربان راه بسته را به رویشان گشود و به موسى‌ فرمان داد که عصاى‌ خود را بر آب دریا بزن.حضرت موسى‌ عصا را به دریا زد.آب دریا شکافته شد و دوازده راه‏ وسیع در وسط آبها نمایان شد.بنى‌‏اسرائیل وارد دریا شدند.مدّتى‌ بعد فرعونیان‏ سررسیدند و با استفاده از همان راهها به تعقیب بنى‌‏اسرائیل پرداختند و از این پیروزى‌‏ شادمان گشتند.

وقتى‌ که آخرین فرد بنى‌‏اسرائیل از دریا خارج شد آخرین فرد سپاه فرعون داخل‏ دریا شده بود.در این هنگام به فرمان خدا آبها سر به هم فرد آوردند و فرعون و فرعونیان ستمگر را در کام کشیدند.فرعون و یارانش در دریا غرق شدند و تا تاریخ‏ شکست و ذلّت آنان ، براى‌ جهانیان بعنوان درس عبرت باقى‌ نماند.و خدا در آخرت‏ سزاى‌ خویش را ببینند.

بنى‌‏اسرائیل که از دور تماشاگر این حادثه شگفت بودند با هلاک فرعونیان‏ یکسره آسوده خاطر گشتند ، آنان دیگر از قید و بند اسارت فرعونیان نجات یافته بودند و اینک باید بر اساس قوانین و دستورهاى‌ الهى‌ جامعه خود را اداره نمایند.

امّا در آن زمان نه قانون داشتند و نه مراسم عبادت را مى‌‏دانستند.زیرا هنوز کتاب‏ آسمانى‌ نداشتند و احکام و قوانینى‌ از سوى‌ خدا نازل نشده بود.حضرت موسى‌ از خدا درخواست کرد تا کتابى‌ به او عطا کند که در پرتوش راه هدایت جویند و به قوانین و احکامش عمل کنند.خداى‌ بزرگ خواسته حضرت موسى‌ را اجابت کرد و به وى‌‏ دستور داد که خود را براى‌ دریافت«کتابى‌ آسمانى‌»آماده سازد و به همین منظور براى‌‏ مناجات به کوه طور برود.مدّت سى‌ روز در آنجا به عبادت و راز و نیاز با خداى‌ بپردازد و بعد از دریافت کتاب به سوى‌ بنى‌‏اسرائیل باز گردد.

حضرت موسى‌ جریان را با بنى‌‏اسرائیل در میان گذاشت.برادرش هارون را در جاى‌ خود نصب کرد و مسئولیّت اداره بنى‌‏اسرائیل را به او سپرد و به کوره طور رفت. مدّت سى‌ روز در آن جا به عبادت و راز و نیاز پرداخت و به فرمان خدا ، ده روز دیگر نیز به توقّف خود اضافه نمود.در این مدّت احکام و قوانین دین یهود را در الواحى‌ از جانب‏ خدا دریافت کرد و بعد از پایان چهل روز به سوى‌ بنى‌ اسرائیل بازگشت.این الواح در کتاب جمع شد و«تورات»نام یافت و مورد استفاده قرار گرفت.(البتّه تورات اصلى‌‏ هم اکنون در دست نیست.)

از این زمان قوم بنى‌‏اسرائیل استقلال یافت و شخصیّت اجتماعى‌ و مذهبى‌‏ خویش را بنا نهاد.اینک بنى‌‏اسرائیل برنامه و قانون دینى‌ داشتند ، رهبر فداکار و آگاه و مبارزى‌ همانند حضرت موسى‌ داشتند که ولایت و رهبرى‌ او از جانب خدا تعیین شده‏ بود.خدا اسباب ترقّى‌ و تعالى‌ دنیا و آخرت را برایشان فراهم ساخته بود ، امّا افسوس که‏ قدر این عمه نعمت را ندانستند و بهانه‏جویى‌ و خودخواهى‌ و ناسپاسى‌ کردند:یک روز گوساله پرستیدند ، روز دیگر به حضرت موسى‌ گفتند:خدا را به ما نشان بده تا ببینیم-با این که خدا جسم نیست که با چشم دیده شود-یک روز گفتند:مرغ بریان از آسمان‏ برایمان نازل کن.یک روز گفتند:مرغ و کباب نمى‌‏خواهیم ، پیاز و عدس مى‌‏خواهیم. خلاصه ایرادهاى‌ بنى‌ اسرائیلى‌ گرفتند و به دستورهاى‌ رهبر و پیامبرشان بى‌‏اعتنایى‌‏ کردند.به همین جهت و به علّت همین ناسپاسیها ، مدّت چهل سال در بیابانها سرگردان‏ شدند.....

 

پرسشها:

1-مسئولیت حضرت موسى‌ در ابتدا چه بود؟این مسئولیّت را چگونه آغاز کرد؟با فرعون چگونه‏ برخورد نمود؟

2-معجزه حضرت موسى‌ چه بود؟حضرت موسى‌ چرا در نزد فرعون معجزه نشان داد؟ 3-چاره قطعى‌ که براى‌ نجات قوم بنى‌ اسرائیل اندیشید چه بود؟چگونه قوم بنى‌ اسرائیل از ظلم و ستم فرعون نجات یافتند؟

4-بنى‌‏اسرائیل چگونه از دریا گذشتند؟دریا چگونه فرعون و سپاهیانش را در کام کشید؟

5-نام کتاب حضرت موسى‌ چیست؟این الواح را حضرت موسى‌ در کجا و پس از چند مدّت عبادت و خلوت ، از سوى‌ خدا دریافت کرد؟ 6-چرا قوم بنى‌ اسرائیل چهل سال در بیابانها سرگردان شدند؟

7-عقیده ما مسلمانها درباره حضرت موسى‌ و دیگر پیامبران راستین چیست؟

 

آیین مسیح علیه السّلام‏

آیین مسیح را حضرت عیسى‌ از سوى‌ خدا آورد.حضرت عیسى‌ یکى‌ از پیامبران بزرگ الهى‌ است.در حدود 570 سال قبل از ولادت پیامبر گرامى‌ اسلام ، در بیت اللّحم-یکى‌ از شهرهاى‌ فلسطین-به دنیا آمد.مادرش حضرت مریم از بندگان‏ شایسته خدا و یکى‌ از زنان ممتاز جهان بود.شبانه روز در عبادتگاه بیت المقّدس مشغول‏ نماز و عبادت بود.او زنى‌ شایسته و پاکدامن و پرهیزگار بود.فرزندش عیسى‌ ، در گهواره با مردم سخن گفت و از پیامبرى‌ خویش خبر داد:

«من بنده خدا هستم ، خدا مرا پیامبر خویش قرار داده و مرا به‏ اقامه نماز و پرداخت زکات سفارش نموده است و مرا فرمان‏ داده که نسبت به مادرم نیکوکار و مهربان باشم و نخواسته که‏ من ستمکار و شقّى‌ و بدبخت باشم»

دوران کودکى‌ را با پاکى‌ گذرانید و به سنّ بلوغ رسید ، در آن هنگام مأموریّت‏ یافت که رسما به ارشاد و هدایت مردم بپردازد.حضرت عیسى‌ در بین اقوام یهودى‌‏ مبعوث شده بود ، و احکام و قوانین واقعى‌ تورات را ترویج مى‌‏کرد و با خرافات و انحرافاتى‌ که با دست جاهلان و مفسدان در دین یهود و تورات ، داخل شده بود ، بى‌‏امان‏ مبارزه مى‌‏نمود ، تورات اصلى‌ را براى‌ مردم مى‌‏خوانند و معنا مى‌‏کرد.به علاوه از کتابى‌ که‏ خدا بر او نازل کرده بود و انجیل نام داشت براى‌ مردم قرائت مى‌‏نمود.

 

تورات کتاب آسمانى‌ حضرت موسى‌ ، دراثر گذشت روزگار و پدید آمدن‏ حوادث بسیارى‌ تحریف شده بود ، افکار و اوهام و عادتهاى‌ ناروا به نام دین در میان قوم‏ یهود رایج گشته بود حضرت عیسى‌-به امر خدا-مى‌‏کوشید که همان احکام و قوانین‏ آسمانى‌ حضرت موسى‌ را تبلیغ و ترویج کند و با اوهام و خرافات مبارزه نماید.حضرت‏ عیسى‌ براى‌ این که همگان بدانند که پیامبر خداست و با خدا ارتباط مخصوص دارد ، به‏ اذن خدا معجزاتى‌ به مردم ارائه مى‌‏نمود:

«مرده را-به اذن خدا-زنده مى‌‏کرد ، کور مادرزاد را-به‏ اذن خدا-بینا مى‌‏ساخت ، بیماران فلج و زمین گیر را-به اذن‏ خدا-شفا مى‌‏داد ، مجسمه‏هایى‌ با گل به صورت یک پرنده‏ درست مى‌‏کرد آنگاه در آن مى‌‏دمید ، آن مجسّمه زنده مى‌‏شد ، پر مى‌‏زد و به هوا پرواز مى‌ کرد.به مردم از آنچه مى‌‏خوردند و ذخیره مى‌‏کنند خبر مى‌‏داد....»

حضرت عیسى‌ با جدّیّت تمام و کوشش فراوان به انجام رسالت خویش مشغول‏ بود ، پند واندرز مى‌‏داد ، سخنرانى‌ و موعظه مى‌‏کرد ، به شهرها و روستاها سفر مى‌‏نمود و مردم را با صبر و حوصله هدایت و ارشاد مى‌‏فرمود.سرانجام گروهى‌ دعوتش را پذیرفتند و به پیامبرى‌ او ایمان آوردند و به تدریج بر تعداد پیروانش افزوده شد.در میان‏ ایمان آوردگان ، پیروان بسیار جدّى‌ و با ایمانى‌ بودند که همیشه ملازم او بودند و با کمال‏ خلوص و فداکارى‌ از او حمایت و اطاعت مى‌‏کرند.به آنان که دوازه نفر بودند ، حواریّین لقب داده اند.همین حوارییّن بعد از عیسى‌ مسیح به اطراف جهان رفتند و دین‏ مسیح را گسترش دادند.

حضرت عیسى‌ زندگى‌ بسیار ساده‏اى‌ داشت ، لباس ساده مى‌‏پوشد و غذاى‌ کم و ساده مى‌‏خورد.از ستمدیدگان حمایت مى‌‏نمود.با محرومین مهربان بود ولى‌ با ستمکاران و مستکبران سخت و نامهربان بود و با آنان مبارزه مى‌‏نمود با ضعفا همنشین‏ و صمیمى‌ و دلسوز بود ، مردم را نیز به مهربانى‌ و احسان دعوت مى‌‏نمود.متواضع و خوش اخلاق بود و به حوارییّن نیز سفارش مى‌‏فرمود که نسبت به دیگران متواضع و مهربان باشند.

روزى‌ به حوارییّن فرمود:از شما خواهشى‌ دارم.

گفتند:بگویید که ما تسلیم هستیم ، هر چه بخواهید انجام‏ مى‌‏دهیم.

-هیچ نافرمانى‌ نخواهید کرد؟ -نه.....هرگز نافرمانى‌ و تمرّد نمى‌‏کنیم.

-پس اینجا بنشینید.

وقتى‌ همه نشستند ، حضرت عیسى‌ ظرف آبى‌ را برداشت ، گفت:حالا اجازه دهید پاهاى‌ شما را بشویم ، و با تواضع تمام ، پاهاى‌ همه حوارییّن را شستشو داد. -ما به این کار سزاوارتر بودیم ، حقّ این بود که ما پاهاى‌ شما را شستشو دهیم. -نه....من به این کار سزاوارترم ، علما و دانشمندان باید براى‌‏ مردم تواضع کنند و به آنان خدامت نمایند و چرک و پلیدى‌ را از آنان دور سازند.

من پاى‌ شما را شستم تا شما و دیگران دانشمندن نیز این چنین‏ براى‌ مردم تواضع کنید و بدانید که با تواضع و فروتنى‌ دین و دانش ترویج مى‌‏شود نه با تکّبر و خودبینى‌.و همانطور که گیاه‏ در زمین نرم و آماده مى‌‏روید ، دین و دانش نیز در نفوس پاک و متواضع پرورش مى‌‏یابد.

با چنین روش خدا پسندانه‏اى‌ پیوسته بر پیروان حضرت عیسى‌ افزوده مى‌‏شد و او قدرت و نفوذ بیشترى‌ پیبدا مى‌‏کرد.متأسفّانه بعضى‌ از علماى‌ دین یهود-که خودخواه‏ و مستکبر بودند-از قدت و نفوذ کلمه حضرت عیسى‌ به وحشت افتادند.منافع و جاه‏ و مقام خود را در خطر دیدند.به این جهت در بیت المقدّس مجمعى‌ تشکیل دادند و حضرت عیسى‌ پیامبر پاک و بزرگ خدا را ، بعنوان آشوبگر و ساحر معرّفى‌ نمودند و حاکم شهر را بر علیه او تحریک نمودند.جان حضرت عیسى‌ به خطر افتاد و ناچار شد که در حال خفا به تبلیغ بپردازد.

بسیارى‌ از مسیحیان بر این عقیده‏اند که سرانجام حضرت عیسى‌ به وسیله بعضى‌‏ از آن یهودیان به صلیب آویخته شد و به همین جهت شکل آن صلیب را یک شکل مقدّس‏ مى‌‏شمارند.ولى‌ گروهى‌ دیگر از مسیحیان به دار آویخته شدن حضرت عیسى‌ را قبول‏ ندارند ، مى‌‏گویند:مى‌‏خواستند مسیح را به صلیب بکشند امّا اشتباها یک نفر یهودى‌ را که در شکل با مسیح شباهتهایى‌ داشت گرفتند و به دار زدند و به این صورت عیسى‌ از قتل نجات یافت.قرآن کریم نیز بر این عقیده است که واقع مطلب بر مسیحیان مشتبه شده‏ که حضرت عیسى‌ به دار آویخته نشده است.

عدّه‏اى‌ از مسیحیان ، عیسى‌ را پسر خدا مى‌‏دانند ، مى‌‏گویند عیسى‌ پسر خدا بود ، تن به کشته شدن تا وسیله‏اى‌ باشد براى‌ نجات معصیت کاران ، امّا قرآن کریم این پندار موهوم را رد مى‌‏کند و مى‌‏گوید:حضرت عیسى‌ پیامبر خدا و بنده ممتاز خدا بود ، نه پسر او ، خدا هیچ پسر یا پسر خوانده‏اى‌ ندارد ، نه فرزند دارد و نه خود فرزند کسى‌ مى‌‏باشد و یگانه‏اى‌ است که هیچ و هیچ کسى‌ همانند او نیست.قرآن مى‌‏گوید:سعادت و رستگارى‌ هر انسانى‌ در گرو اعمال اوست و هیچ کس بار گناه دیگرى‌ را بر دوش‏ نمى‌‏کشد ، قرآن مى‌‏گوید:حضرت عیسى‌ نجات بخش مردم هست امّا نه بر اساس این‏ پندار موهوم ، بلکه بر این اساس که او پیامبر بزرگ خدا و راهنماى‌ دلسوز مردم بود و هر کس که واقعا به دستورات رهایى‌ بخش او عمل کند رستگارى‌ مى‌‏گردد و مورد رحمت و مغفرت پروردگار قرار مى‌‏گیرد.

آیین حضرت مسیح و گفته‏هاى‌ آسمانى‌ او در اثر دخالتهاى‌ ناروا تحریف شد. چندین مذهب و فرقه پدید آمد و کتاب اصلى‌ انجیل از بین رفت و اکنون کتابهاى‌‏ چندى‌ که با هم بسیار اختلاف دارند و به نام انجیل موجود است.

مهمترین فرقه‏هاى‌ آیین مسیح که هم اکنون پیروان زیادى‌ دارد ، عبارتند از: 1-کاتولیک 2-ارتدوکس 3-پروتستان‏

 

آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

قالَ اِنّى‌ عَبدُ اللّهِ اتانِىَ الکِتابَ وَ جَعَلَنى‌ نَبیاً وَ جَعَلَنى‌ مُبارَکاً اَینَ ما کُنتُ وَ اَوصانى‌ بِالصَّلوةِ وَ الزَّکوةِ مادُمتُ حَیّاً وَ بَّراً بِوالِدَتى‌ وَ لَم‏ یَجعَلنى‌ جَبّاراً شَقیّاً. سوره مریم آیات 323130

عیسى‌ گفت:البتّه من بنده خدا هستم او به من کتاب داده و مرا پیامبر خود قرار داده است و مرا هر کجا که باشم پر خیر و برکت قرار داده و به اقامه نماز و پرداخت زکات تا هنگامى‌ که زنده هستم ، سفارش نموده است و سفارش نموده که نسبت به مادرم نیکوکار باشم و نخواسته که من ستمکار و بدبخت باشم. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-حضرت عیسى‌ کیست؟در چه سالى‌ ، کجا به دنیا آمد؟

2-مادر حضرت عیسى‌ کیست؟او چگونه زنى‌ بود؟

3-حضرت عیسى‌ در گهواره با مردم چه گفت؟

4-حضرت عیسى‌ براى‌ ترویج چه کتاب و چه آئینى‌ مى‌‏کوشید؟

5-براى‌ این که همگان بدانند که او پیامبر خداست و با خدا ارتباط مخصوص دارد ، چه معجزاتى‌ به‏ مردم ارائه نمود؟

6-به پیروان اولیّه حضرت عیسى‌ که بسیار جدّى‌ و با ایمان بودند ، چه لقب داده‏اند؟

7-حضرت عیسى‌ چگونه و با چه شیوه‏اى‌ به حوارییّن درس تواضع و فروتنى‌ داد؟پس از این رفتار به حوارییّن چه گفت؟

8-چرا برخى‌ از علماى‌ یهود با حضرت عیسى‌ به مخالفت برخاستند؟چه کردند؟

9-بیان قرآن در مورد حضرت عیسى‌(درباره به دار آویخته شدن یا نشدن او)چیست؟

10-قرآن ، حضرت عیسى‌ را با چه ویژگیهایى‌ توصیف مى‌‏کند؟

 

 

قرآن کتاب جاویدان آسمانى‌‏

قرآن کتاب دینى‌ ما مسلمانان است که براى‌ راهنمایى‌ و تربیت انسان ، از طرف‏ خدا بر حضرت محمد-صلى‌ اللّه علیه و آله-نازل شده است.

قرآن مجید یکصد و چهارده سوره دارد.مى‌‏دانید سوره به چه مقدار از آیات قرآن‏ گفته مى‌‏شود؟به آن قسمتى‌ که با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم شروع مى‌‏شود و تا بسم اللّه‏ سوره دیگر ادامه دارد.و خوب است بدانید که سوره‏هاى‌ قرآن جز سوره توبه که با برائت از مشرکین پیمان شکن آغاز مى‌‏شود ، همه با بسم اللّه شروع مى‌‏شوند.

کوچکترین سوره‏ى‌ قرآن-که بیشتر از چهار آیه کوتاه نیست-سوره کوثر مى‌‏باشد.و بزر گترین سوره‏ها ، سوره بقره است که 286 آیه دارد.اوّلین سوره‏اى‌ که بر پیغمبر نازل شد سوره علق و آخرین سوره ، سوره النصر مى‌‏باشد.

آیات قرآن یک مرتبه بر پیامبر اکرم نازل نشده است ، بلکه در سول 23 سال‏ پیامبرى‌ آن حضرت به مناسبت‏هاى‌ مختلف و حوادثى‌ که پیش مى‌‏آمد ، ، تدریجا بر پیامبر نازل مى‌‏شده است مثلا گاهى‌ فقط یک آیه و گاهى‌ چند آیه و گاهى‌ یک سوره فرود مى‌‏آمده‏ است.مى‌‏دانید که پیامبر ما سیزده سال در مکّه مشغول ارشاد و هدایت مردم بود ، سوره‏هایى‌ را که در این مدّت بر پیامبر نازل شده ، سوره‏هاى‌ مکّى‌ مى‌‏گویند و تعداد دیگرى‌ را که در ده سال بعد در مدینه نازل شده«مدنى‌»مى‌‏نامند.

قرآن بوسیله یکى‌ از فرشتگان پروردگار که نامش جبرئیل مى‌‏باشد ، نازل مى‌‏شد. جبرئیل عین الفاظ و کلمات قرآن را براى‌ پیامبر فرود مى‌‏آورد.هر گاه آیه‏اى‌ نازل‏ مى‌‏شد ، پیامبران آن را بر مردم مى‌‏خواند و جمعى‌ از نویسندگان مورد اعتماد ، عین آیات را مى‌‏نوشتند و جمع آورى‌ مى‌‏کردند .یکى‌ از نویسندگان ، حضرت على‌ علیه السّلام بود که‏ تمام آیات قرآن را با کمال دقت و به همان ترتیبى‌ که نازل مى‌‏شد ، مى‌‏نوشت و نگهدارى‌‏ مى‌‏کرد و اگر گاهى‌ هنگام نزول آیه با آیاتى‌ حاضر نبود ، وقتى‌ که حضار مى‌‏شد ، پیامبر آیه‏ها را برایش مى‌‏خواند و مى‌‏فرمود این آیات در غیاب تو نازل شده است ، اینها را هم‏ بنویس.بعلاوه بسیارى‌ از مسلمانان که نوشتن نمى‌‏دانستند عین آیات سوره‏ها را با کمال دقت حفظ مى‌‏کردند و براى‌ دیگران قرائت مى‌‏نمودند؛عدّه زیادى‌ از مسلمانان ، همه آیات و سوره‏ها را که تا آن زمان نازل شده بود ، حفظ بودند که این عده حافظان‏ قرآن نامیده مى‌‏شدند و بعضى‌ دیگر مقدارى‌ از قرآن را از برداشتند.

پیامبر مسلمانان را به حفظ قرآن تشویق و ترغیب مى‌‏فرمود تا جایى‌ که حفظ قرآن یکى‌ از افتخارات و امتیازات مسلمانان به شمار مى‌‏رفت.

بعد از وفات پیغمبر-صلى‌ اللّه علیه و آله حضرت علىّ بن ابیطالب ، آنچه‏ نگاشته بود با دقّت تمام جمع آورى‌ نمود و همه را در یک مجموعه با همان ترتیبى‌ که نازل‏ شده بود تنظیم کرد و نگهدارى‌ فرمود.

چند ماه بعد از وفات پیامبر ، گفته شد که اگر حافظان قرآن تدریجا بمیرند یا در جنگها شهید شوند ، چه پیش خواهد آمد؟لذا تصمیم گرفتند از قرآن مکتوب بیشتر محافظت و نگهدارى‌ کنند بدین جهت ، چند نفر به دستور ابوبکر خلیفه اول ، نسخه‏هاى‌‏ مختلف قرآن را جمع آورى‌ و مقابله کردند و با محفوظات حافظان قرآن تطبیق نمودند و نسخه‏هایى‌ که مورد اعتماد کامل بود ، برگزیدند و از روى‌ آنها نسخه‏هاى‌ دیگرى‌ تهیّه‏ کرده و به سایر بلاد اسلامى‌ فرستادند.خوب است این نکته را بدانید که در آن زمان در خطّ عربى‌ هنوز نقطه و اعراب‏گذارى‌ مرسوم نبود و این قرآن‏ها بدون نقطه و اعراب‏ نوشته مى‌‏شد.

در زمان خلیفه سومّ که اسلام گسترش بیشتر یافته بود ، بى‌‏نقطه بود و بى‌‏اعراب‏ بودن آیات قرآن از یک طرف و گوناگونى‌ لهجه‏ها ، اختلافاتى‌ را در تلفّظ برخى‌ از کلمات به وجود آورده بود ، لذا خلیفه سوّم با مشورت و صلاحدید گروهى‌ از اصحاب‏ رسول خدا دستور داد تا عدّه‏اى‌ از نویسندگان ، آیات و سوره‏هاى‌ قرآن را با لهجه پیامبر -که همان لهجه حجاز بود-با مقایسه همه نسخه‏هاى‌ موجود بنویسند و با همکارى‌‏ حافظان قرآن یک نسخه درست و کامل بر گزینند تا آن نسخه ، قرآن رسمى‌ و قابل اعتماد باشد.آنگاه از روى‌ آن قرآنهاى‌ متعددّى‌ نوشتند و به مراکز مهمّ سرزمین اسلام‏ فرستادند.ولى‌ این نسخه هم بدون نقطه و اعراب بود و به همین جهت خواندن آن مشکل‏ بود.در سالهاى‌(50-53 هجرى‌)قرآن اعراب‏گذارى‌ شد و بعدها در زمان عبدالملک‏ مروان نقطه گذارى‌ نیز شد و مسلمین در طول زمان ، قرآن را با فداکاریهاى‌ بسیار به همان گونه ، حفظ و حراست کرده و به دست ما رسانده‏اند و قرآنى‌ که اکنون در دست‏ ماست از روى‌ همان نسخه اصلى‌ تهیّه شده است و بدون هیچ کم و زیادى‌ به دست ما رسیده است.

در این کتاب عظیم آسمانى‌ با خواست و اراده نافذ پروردگار و فداکارى‌ و همّت‏ مسلمین کوچکترین تغییرى‌ در طول تاریخ رخ نداده و کمترین تحریفى‌ به وجود نیامده‏ است.

قرآن کتابى‌ است کامل و جامع که هر آنچه انسان براى‌ تربیت و هدایت به آن‏ نیازمند است ، بطور کلّى‌ در بردارد و سعادت دنیا و آخرت انسانهایى‌ را که به دستورها و رهنمودهایش عمل مى‌‏کنند ، کاملا تأمین مى‌‏نماید.

آنچه در قرآن آمده است ، در چند بخش کلّى‌ زیر مى‌‏توان به فهرست بیان کرد:

1-دعوت به تفکّر و تدّبر در اسرار و رموز آفرینش جهان.

2-خداشناسى‌ ، صفات خدا ، توحید ، مبارزه با شرک ، معاد ، توصیف بهشت و دوزخ و قیامت ، نبوّت و امامت و شفاعت ، ملائکه و معجزات پیامبران.

3-چگونگى‌ دعوت پیامبران ، شرح کوششها و فداکاریهاى‌ آنان در راه ارشاد و هدایت مردم ، داستان مبارزات طولانى‌ و خستگى‌ ناپذیر آنان با طاغوتها و ستمگران و مستکبران تاریخ.

4-دعوت به اسلام و دعوت به مبارزه با شرک و نفاق.

5-تکالیف و عبادتها مانند:نماز ، روزه ، وضو ، غسل ، تیممّ ، حّج ، زکوة ، جهاد....

6-احکام و قوانین اجتماعى‌.

7-اخلاق بد و نیک و دعوت به تخلّق به اخلاق نیک. * * *

اکنون که با توجّه و عنایت خاصّ پروردگار متعال ، با جهاد و فداکارى‌ مسلمانها در حراست و حفظ قرآن ، این کتاب بزرگ الهى‌ بدون هیچ تغییر و تحریفى‌ به دست ما رسیده است ، باید این پیام گرانقدر الهى‌ را ارج نهیم و در نگهداشتن ، شناختن و فهمیدن‏ مطالب و اجراى‌ دستورها ، و رهنمودهاى‌ آن بکوشیم و فداکارى‌ و جهاد کنیم.درست‏ خواندن آن را خوب یاد بیگریم ، از علوم و معارف آن بهره‏مند گردیم ، برنامه‏هاى‌ نورانى‌‏ و حیات‏بخش آن را در جامعه خویش هر چه بهتر و دقیق‏تر بکار بندیم و به اجرا در آوریم؛«تا در دنیا با آگاهى‌ و سربلندى‌ و عزّت و آزادى‌ زندگى‌ کنیم و در آخرت به‏ بلندترین مقام یک انسان ، به اجرا کبیر و رضایت و رضوان پروردگار برسیم. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدىِ لِلَّتى‌ هِىَ اَقوَمُ وَ یُبَشّرُ المُؤمِنینَ الّذینَ یَعمَلوُنَ‏ الصّالحِاتِ اَنَّ لَهُم اَجراً کبیراً. سوره اسراء آیه 9

البتّه این قرآن مردم را به استوارترین راه زندگى‌ هدایت مى‌‏کند و بشارت مى‌‏دهد به مؤمنینى‌ که اعمال صالح انجام مى‌‏دهند که براى‌‏ آنان اجر کبیرى‌ در پیش است.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-هدف قرآن-در ارتباط با زندگى‌ انسانها-چیست؟

2-سوره به چه مقدار از آیات قرآن گفته مى‌‏شود؟قرآن چند سوره دارد؟

3-کدامیک از سوره‏هاى‌ قرآن با«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»شروع نمى‌‏شود؟این سوره با چه مطالبى‌‏ آغاز مى‌‏شود؟

4-کوچکترین سوره قرآن ، بلندترین سوره قرآن ، اوّلین سوره‏اى‌ که بر پیامبر نازل شد ، آخرین‏ سوره‏اى‌ که بر پیامبر نازل شد ، کدامند؟

5-کدامیک از سوره‏ها را مکّى‌ مى‌‏گویند؟کدامیک را مدنى‌؟

6-وقتى‌ آیات قرآن نازل مى‌‏شد ، مسلمین چگونه آن را حفظ و نگهدارى‌ مى‌‏کردند؟

7-بعد از وفات پیامبر-صلى‌ اللّه علیه و آله-حضرت على‌ علیه السّلام قرآن را-که در زمان پیامبر با دقّت تمام نگاشته بود-چگونه و با چه ترتیبى‌ جمع‏آورى‌ نمود؟

8-در زمان خلیفه سوّم ، براى‌ تأکید بر حفظ اصالت لهجه اصلى‌ قرآن ، چه اقدامى‌ صورت پذیرفت؟

9-مطالبى‌ را که در قرآن آمده است به چند بخش کلیّى‌ مى‌‏توان تقسیم نمود؟آن چند بخش را بیان‏ کنید.

10-وظیفه ما مسلمانها در برابر قرآن چیست؟علاوه بر نگهداشتن ، شناختن ، فهمیدن آن چه وظایفى‌‏ داریم؟

11-قرآن مردم را به چه سویى‌ فرا مى‌‏خواند؟به چه کسانى‌ مژده مى‌ دهد ، چه مژده‏اى‌؟

 

اگر قدر نعمتهایش را ندانیم‏

آیا تا کنون نام«یمن»را شنیده‏اید؟مى‌‏دانید در کجا واقع است؟

در روزگاران پیش قوم«سبأ»در این سرزمین زندگى‌ مى‌‏کردند.شهر و دیار بسیار آباد و زیبایى‌ داشتند.در طرف راست و چپ شهر همه باغ و بستان بود که انواع درختان‏ در آن جا به عمل مى‌‏آمد:مانند درختا سیب ، گلابى‌ ، زردآلو ، گوجه ، آلبالو ، انجیر ، انگور ، انار ، پرتقال و دیگر درختان سرسبز و قشنگ.نهرهاى‌ زلال آب از زیر درختان‏ مى‌‏گذشت.میوه‏هاى‌ رنگارنگ ، سیبهاى‌ سرخ ، گلابیهاى‌ زرد ، آلبالوهاى‌ قرمز و خوشه‏هاى‌ بزرگ و شفّاف انگور ، انارهاى‌ درشت و گوجه‏هاى‌ سبز رو ترش ، مانند چراغهاى‌ الوان کوچک و بزرگ بر شاخه‏ها مى‌‏درخشیدند.وقتى‌ نسیم مى‌‏وزید و با شاخه‏ها و گلها بازى‌ مى‌‏کرد ، فضاى‌ شهر آن چنان معطّر و لطیف مى‌‏شد و که عطر زیبایى‌‏ بهشت را به یاد مى‌‏آورد.

آن همه زیبایى‌ و خرّمى‌ ، آن گلها ، و میوه‏ها ، آن درختها و بوته‏ها ، همه نشانه‏اى‌ از قدرت آفریدگار مهربان بود.

قوم سبا با نظاره این آیات زیباى‌ پروردگار ، چه مى‌‏گفتند؟این همه لطف و نعمت‏ خدا را چگونه سپاس مى‌‏گفتند؟چه مى‌‏کردند؟

در خانه‏هاى‌ بسیار زیبایى‌ زندگى‌ مى‌‏کردند و از انواع نعمتهاى‌ برخوردار بودند.

 

دهکده‏هاى‌ اطراف نیز آباد و سرسبز و معمور بود ، گویى‌ خانه‏ها در دامن دشتى‌ از گل و عطر و سبزه نشسته‏اند.

این همه آبادانى‌ و نعمت را خدا به برکت آب فراوان و زمین حاصلخیز و کار و کوشش مردمش در اختیار آنان قرار داده بود.مردم سبا در کشاورزى‌ مهارت داشتند.در کوهستانها سدّ بزرگى‌ ساخته بودند که آب باران و رودخانه‏ها در پشت آن ذخیره مى‌‏شد و به صورت یک دریاچه بسیار بزرگ موج مى‌‏زد.

در فصل زراعت از آب دریاچه استفاده مى‌‏کردند و مزارع و باغستانها را آبیارى‌‏ مى‌‏نمودند.قوم سبا مردمى‌ پرتلاش و درستکار و مهربان بودند.با عدل و گذشت و فداکارى‌ رفتار مى‌‏نمودند.خداى‌ مهربان را مى‌‏پرستیدند و در سرزمین پرنعمت و سرسبز خویش با نشاط و شادمانى‌ زندگى‌ مى‌‏کردند و خدا را بر این نعمتها سپاس‏ مى‌‏گفتند.

امّا افسوس که عدّه‏اى‌ از این قوم به گناه و معصیت پرداختند و به هوسرانى‌ و تن‏پرورى‌ مشغول شدند ، کم کم خدا را فراموش کردند و نعمتهایش را کفران نمودند. گویا چنین پنداشتند که این نعمتها ابدى‌ است و قیامت و جهان آخرتى‌ در پیش نیست.

دیگران هم به کار خویش مشغول بودند ، کارى‌ به کارى‌ آنان نداشتند و آنان را امر به‏ معروف و نهى‌ از منکر نمى‌‏کردند.پیامبرى‌ که در میان قوم سبا ، شبانه روز براى‌ هدایت و ارشاد آنان مى‌‏کوشید ، مردمان را پند و اندرز مى‌‏داد و مى‌‏فرمود:اى‌ مردم!قدر این همه‏ نعمت را بدانید ، از دستورهاى‌ خدا پیروى‌ کنید و تقوى‌ پیشه کنید و از راهنماییهاى‌ من‏ اطاعت و پیروى‌ نمایید ، عادل و درستکار باشید.اى‌ مردم!اگر از راه و رسم عدالت و خدا پرستى‌ اعراض کنید و محیط خود را با هوسرانى‌ و تن‏پرورى‌ و گناه آلوده سازید ، خشم خدا فرامى‌‏رسد و شما را از این نعمتها محروم مى‌‏سازد.

امر مردم!شما فقط براى‌ خوردن و آشامیدن آفریده نشده‏اید؛بلکه در آفرینش‏ شما ، هدف بسیار والائى‌ در کار بوده و هست.هدف عالى‌ آفرینش را فراموش نکنید. از

 

هوسرانى‌ و تن پرورى‌ و گناه بپرهیزد ، خدا را بپرستید و از راهنمودهاى‌ من اطاعت کنید تا در دنیا و آخرت رستگار گردید ، اخلاق انسانى‌ را در خود پرورش دهید و از بیکارى‌ و تنبلى‌ ، و تجاوزگرى‌ بپرهیزید تا خدا نعمتهایش را بر شما افزون کند و در آخرت هم بهتر از اینها را نصیب شما گرداند.

اى‌ مردم!چرا گنهکاران را از معصیت و گناه باز نمى‌‏دارید؟چرا از دین خدا پاسیدارى‌ نمى‌‏کنید؟چرا در مقابل گناهکاران خشمگین نمى‌‏شوید؟....؟

ولى‌ افسوس که نه آنان از گناه دست برمى‌‏داشتند و نه اینان بر گناهکاران‏ مى‌‏شوریدند قلبشان سخت و تاریک شده بود ، سخن حقّ پیامبر در آنان بى‌‏تأثیر بود. دیگر امیدى‌ به اصلاحشان نبود.سرانجام مورد خشم خدا قرار گرفتند.کیفر و عذاب‏ دنیوى‌ هم براى‌ آنان لازم شد.تا رنج نافرمانى‌ از پیامبر خداو دستورهاى‌ الهى‌ را ببینند و براى‌ آیندگان درس عبرت شوند.

به فرمان خدا ، سدّ دریاچه شکسته شد!ناگهان سیل عظیمى‌ جارى‌ گشت ، چون‏ کوه خروشید و پیش رفت و خانه‏ها و باغها را ویران ساخت و هر چه را که در راهش بود درهم پیچید و با خود برد.

از آن شهر زیبا و پرنعمت و خانه‏هاى‌ باشکوه جز ویرانه‏اى‌ در زیر سنگها و خاکها چیزى‌ باقى‌ نماند.فقط سرگذشت و نامشان باقى‌ ماند تا براى‌ انسانهاى‌ آن عصر و آیندگان ، نشانه‏اى‌ از نشانه‏هاى‌ قدرت و خشم خدا باشد و درس عبرتى‌ از درسهاى‌‏ بیدارگر شود.قوم سبا سزاى‌ ناسپاسى‌ و کفران خویش را دیدند و کیفر هر ناسپاسى‌ و قدر ناشناسى‌ چنین است.

اکنون ما بیندیشیم که نعمتهاى‌ خدا را چگونه سپاس مى‌‏گوییم؟آیا از دستورهاى‌‏ خدا اطاعت مى‌‏کنیم؟نعمتهاى‌ خدا را چگونه مصرف مى‌‏کنیم؟آیا از اسراف و تبذیر اجتناب مى‌‏کنیم؟آیا براى‌ خشنودى‌ خدا و کمک به خلق خدا و آبادى‌ کشور خویش‏ مى‌‏کوشیم؟چگونه باید به یارى‌ محرومین و مستضعفین جهان بشتابیم؟و چگونه از دو فرضیه بزرگ«امر به معروف و نهى‌ از منکر»پاسدارى‌ کنیم؟ آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

لَقَد کانَ لِسَبَأٍ فى‌ مَسکَنِهِم ایَةٌ جَنَّتانِ عَن یَمینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِن‏ رِزقِ رَبکّمُ وَ اشکُروُا لَهُ بَلدَةٌ طَیِبَةٌ و رَبُّ غَفَوُرٌ سوره سبأ آیه 15

مردم سبأ در مسکنهایشان نشانه و عبرتى‌ بود ، دو باغستان از راست و چپ ، از روزى‌ پروردگارتان بخورید و او را سپاس دارید که‏ شهرى‌ پاکیزه دارید و پروردگارى‌ آمرزنده. پرسشها:(براى‌ اندیشیدن و پاسخ دادن و به هوش بودن)

1-شهر و دیار قوم سبا چگونه بود؟توصیف کنید.

2-آیا خدا این همه نعمت و آبادانى‌ را بى‌‏هیچ کار و کوشش در اختیارشان نهاده بود؟

3-قوم سبا چگونه مردمى‌ بودند؟

4-علّت این که خدا نعمتهایش را از آنها گرفت ، چه بود؟آیا همگان به هوسرانى‌ و کفران نعمت‏ پرداختند؟

5-پیامبرشان به آنها چه مى‌‏گفت؟چه هشدارهایى‌ مى‌‏داد؟آنها را به سوى‌ چه کارها و ارزشهایى‌‏ دعوت مى‌‏نمود؟

6-چرا همگان مورد خشم و عذاب پروردگار قرار گرفتند؟مگر همگان معصیت‏کار بودند؟

7-شنیدن و خواندن تاریخ قوم سبا چه سودى‌ براى‌ انسانهاى‌ دیگر عصرها دارد؟

8-ما نعمتهاى‌ خدا را چگونه سپاس مى‌‏گوییم؟براى‌ آبادى‌ کشور خویش چگونه مى‌ کوشیم؟

9-از دو فریضه بزرگ الهى‌ چگونه پاسدارى‌ مى‌‏کنیم؟آن دو فریضه چیستند؟