بخش سوّم مسائلى پیرامون پیامبرى و پیامبران
درسى در قلّه کوه
مىخواستیم به کوه برویم با چند نفر از دوستان درباره برنامه پس فردا گفتگو مىکردیم:چه ساعتى برویم؟چه چیزهایى با خود ببریم؟از کجا برویم؟....؟
درباره این سؤالات بحث مىکردیم ولى به نتیجه نمىرسیدیم ، هر یک از دوستان چیزى مىگفت.بالاخره باقر گفت:بچّهها!بنظر من یک نفر راهنما لازم داریم که از کوهنوردى اطّلاع داشته باشد ، تا به ما بگوید که چه چیزهایى لازم داریم و از چه راهى باید به قلّه برویم.
من گفتم:راهنما براى چى؟احتیاجى به راهنما نداریم.خومان فکر کردیم ، چشم هم داریم؛فکر مىکنیم و راه مىافتیم و راه را مىبینیم و بالا مىرویم.
باقر گفت:اشتباه مىکنى ، کوهنوردى کار سادهاى نیست ، ما از وضع کوه آگاهى نداریم و از اسباب و لوازم مورد نیاز هم اطّلاعى نداریم ، نمىدانیم از کجا برویم و چه چیزهایى با خود ببریم.مثلا بگو ببینم:اگر هواى کوهستان طوفانى شد ، چه مىکنى؟اگر راه را گم کردیم چه مى کنى؟....؟
من که پاسخ سؤالهاى باقر را نمىدانستم ، ناچار موافقت کردم و قرار شد یک فرد مورد اعتماد و آشنا را براى راهنمایى بر گزینیم.
روز بعد یکى از دوستان گفت:بچّهها!یکى از آشنایان پدر من ، کوهنورد ماهر وپر سابقه اى است.پدرم از او تقاضا کرده که راهنمایى ما را بعهده بگیرد ، او امشب به منزل ما مىآید ، شما هم بیاید تا براى فردا گفتگو کنیم.
شب به منزل سعید رفتیم ، پدر سعید و دوستش در اتاق بودند ، وقتى بچّهها جمع شدند ، آقاى داوودى خود را معرّفى کرد و گفت:بچّهها شنیدهام فردا مىخواهید به کوه بروید ، چه برنامه لذّتبخشى را انتخاب کردهاید ، ولى آیا مىدانید ممکن است این سفر خطرها و دشواریهایى هم داشته باشد؟براى دورى از خطرها چه مىکنید؟
بچّهها گفتند:از شما کمک و راهنمایى مىخواهیم.
آقاى داوودى گفت:خیلى خوب!فردا صبح زود ساعت 4 آماده حرکت باشید.
لباس گرم....کوله پشتى ، غذاى سبک و اگر توانستید مقدارى خرما یا کشمش هم همراه بیاورید من هم وسائل کمکهاى اوّلیّهى را با خود مىآورم.
طبق دستور راهنما وسائل لازم را تهیّه کردیم و فردا صبح خیلى زود ، خوشحال و شادمان به منزل سعید رفتیم.بچّهها همه سر وقت آماده بودند ، یکى دو نفر از پدرها هم آمده بودند ، مقدارى از راه را با اتومبیل رفتیم تا به دامنه کوه رسیدیم.از اتومبیل پیاده شدیم و به مسجد کوچکى که در دامنه کوه بود رفتیم ، نماز صبح را خواندیم.پس از نماز راهنما دستورهاى لازم را گفت و مخصوصا تذکّر داد که هیچوقت از هم جدا نشوید ، جلوتر نروید و عقب هم نیفتید....
راه افتادیم.کوه بسیار بلندى بود.زیبا و قشنگ!آرام و ساکت!استوار و پا بر جا! متین و با وقار!عظمت و قدرت خداى جهان آفرین را به یاد مىآورد.
راهنما جلو مىرفت و ما در پى او صحبت مىکردیم و مى خندیدیم و پیش مىرفتیم.او در همه جا مراقب و مواظب ما بود ، در سختیها ما را یارى مىکرد و راهنمایى مىنمود ، گاهى خودش از صخره بزرگى بالا مىرفت و آنگاه دست یکایک ما را مىگرفت و به بالا مىکشید.و گاهى راه وسیع مىشد و بچّهها با اجازه راهنما مىدویدند و مسابقه مىدادند و گاهى هم راه باریک مىشد و مجبور بودیم پشت سر هم و خیلى با
احتیاط برویم.در این وقتها او به ما هشدار مىداد ، خودش در کنار پرتگاه مىایستاد و یکى یکى دست بچّهها را مىگرفت و از آنجا مىگذراند.
پرتگاههاى خطرناکى در راه بود ، یکى از پرتگاههاى پاى من لغزید که اگر راهنما دستم را نگرفته بود ، صدها متر سقوط کرده بودم ، تازه در اینجا فهمیدم که وجود راهنما و راهبر چقدر لازم و ضرورى است.
در بین راه گاهى به چند راه مىرسیدیم ، نمىدانستیم از کجا برویم او ما را راهنمایى مىکرد و راه را نشان مىداد.
در بین راه چند جا نشستیم و استراحت کردیم و چیزى خوردیم.....سفرى دشوار و آموزنده و زیبا بود.با تحمّل سختیها و دشواریها سرانجام نزدیک غروب به قلّه کوه رسیدیم.به به!چه زیبا و قشنگ!چه منظرههاى زیبایى!چه هواى صاف و لطیفى!همه جا پیداست ، گویا به جهان دیگرى آمدهایم.
شاد و خوشحال کوله پشتیها را باز کردیم و مقدارى از غذاى سادهاى را که آورده بودیم با هم خوردیم ، جاى شما خالى ، راستى که تا آن زمان غذایى به آن خوشمزگى نخورده بودیم.
قرار بود شب را همانجا بمانیم.چون به دستور راهنما عمل کرده بودیم ، همه چیز داشتیم ، وسایل را آماده کردیم.
شب شد.پس از خواندن نماز مغرب و عشاء به گفتگو نشستیم.راهنما گفت: بچّههاى عزیز!خدا را شکر که به سلامت به قلّه رسیدیم ، حالا قبول کردید که کوهنوردى کار سادهاى نیست؟آیا به تنهایى مىتوانستید به قلّه برسید؟
من گفتم:اگر شما دست مرا نگرفته بودید ، من به درّه افتاده بودم ، تازه آن وقت متوجّه شدم که به راهنما و رهبر کاملا نیازمندیم.
آقاى داوودى گفت:نه تنها کوهنوردى ، بلکه هر سفر دشوارى به راهنما نیازمند است مثلا مسافرت به فضا که سفر پیچیدهایست خیلى بیشتر به راهنمایى نیاز دارد.
بچّهها!آیا مىدانید مهمترین و اسرار آمیزترین سفرى که در پیش داریم ، چه سفرى است؟هر یک از بچّهها جوابى داد و بالاخره پدر باقر گفت:بنظر من مهمترین و اسرار آمیزترین سفرى که در پیش داریم سفر آخرت است.انتقال از این جهان به جهان دیگر است و به راستى این سفر ، پیچیدهترین و دشوارترین سفرهاى ما است.
راهنما تشکّر کرد و گفت:شما درست گفتید منظور من هم همین سفر است ، بچّهها!درباره این سفر چه مىاندیشید؟راه این سفر را چگونه باید بپیماییم؟چه توشهاى باید برداریم؟براى راحتى و سعادت در آن جهان ، چه باید بکنیم؟چه کسى باید ما را راهنمایى کند؟چه کسى باید به ما بگوید که چه توشهاى برداریم؟
پدر باقر اجازه گرفت و گفت:اگر بچّهها موافق باشند من در این باره توضیح مىدهم:راهنمایان سفر آخرت پیامبرانند که بین خدا و مردم واسطه و پیام آورند ، پیامهاى خدا را به مردم ابلاغ مىکند.بهترین راه و رسم زندگى را به آنها مىآموزند و راه صعود به قلّه سعادت را به انسان نشان مىدهند.اخلاق زشت و پرتگاههاى راه را نشان مى دهند راه خدا پرستى و اخلاق خوب را بیان مىکنند.پیامبرانى انسانها را در این سفر یارى و راهنمایى مىکنند.ما اگر از گفتار و راهنماییهاى پیامبران اطاعت کنیم و از یارى آنان بهره بریم ، راه سفر آخرت را با سلامت و موفقیّت خواهیم پیمود و به مقصد خواهیم رسید.
در اینجا من دوباره به یاد خطر بین راه افتادم و پس از تشکّر از آقاى داوودى گفتم:همانطور که این سفر را با یارى و راهنمایى آقاى داوودى با سلامت پیمودیم و به مقصد رسیدیم.
آقاى داوودى که-مثل همه-خود را در پتویى پیچیده بود ، نگاه تشکّر آمیزى به من کرد و گفت:البّته که به مقصد مىرسیم ، فقط به شرطى که به رهنمودهاى پیامبران عمل کنیم و اسباب و لوازم سفر آخرت را تهیّه کنیم.
سپس نگاهى به بچّهها کرد و پرسید:بچّهها!آیا مىدانید پیامبران درباره توشه و سفر آخرت چه گفتهاند؟پیامبران گفتهاند که توشه سفرآخرت ایمان و تقوى و عمل است و سعادت هر انسانى در گرو اعمال و رفتارش مىباشد.انسان هر چه در این جهان بکارد در جهان آخرت برداشت مىکند:اگر خوبى کند در آخرت خوبى مىبیند و اگر بدى کند بدى مىبیند.سعادت یا شقاوت ، صعودى یا سقوط هر انسانى بوسیله کارهایش مىباشد.
انسانى که به رهنمودهاى پیامبران عمل مىکند ، راه سفر آخرت را با سلامت و موفقّیت مىپیماید و به بلندترین مقامها و سعادتهاى یک انسان مىرسد.
وقتى صحبت آقاى داوودى به اینجا رسید نگاهش را به آسمان پرستاره دوخت و مدّتى ساکت به آسمان نگریست..و پس از مدّتى نفس بلندى کشید و گفت:بچّهها!شما خستهاید ، بخوابید.من و پدران شما بنوبت بیدار مىمانیم و پاسدارى مىدهیم.هر یک از شما هم که مىخواهد مىتواند به نوبت پاسدارى دهد.با یاد خدا بخوابید و صبح زود بیدار شوید که فردا برنامه جالب خواهیم داشت.
پرسشها:(با دقّت سؤالهاى زیرا بخوانید ، بحث کنید و بهتر فراگیرید.)
1-چرا باقر پیشنهاد کرد که براى کوهنوردى ، یک نفر راهنما انتخاب کنند؟مگر به چه مشکلى برخورد کرده بودند؟
2-چه کسى گفت«راهنما براى چى؟احتیاجى به راهنما نداریم»براى این گفته خود چه دلیلى آورد؟ آیا دلیلش درست بود؟چه نقصى داشت؟
3-باقر چگونه به او فهماند که به راهنما احتیاج دارند؟براى این که به او بفهمانند ، چه سؤالاتى از او کرد؟
4-آیا او بعد از صحبتهاى باقر ضرورت وجود راهنما را کاملا قبول کرد؟چه وقتى کاملا قبول کرد؟ از متن درس دلیل بیاورید.
5-چه کسى راهنمایى و رهبرى بچّهها را پذیرفت؟براى حرکت چه دستورهایى داد؟چه وسائلى را نام برد که همراه بیاورند؟خودش چه چیزى را قول داد که همراه بیاورد؟
6-وقتى نماز صبح را خواندند و آماده صعود شدند ، راهنما دستورهاى لازم را یادآورى کرد ، این دستورها چه بودند ، به نظر شما در این دستورها بر چه نکتههایى تأکید کرد؟
7-وقتى که راه سخت و خطرناک مىشد راهنما چگونه بچّهها را هدایت مىکرد؟
8-چطور شد که هادى واقعا قبول کرد که وجود راهنما و راهبر کاملا لازم و ضرورى است؟
9-به نظر آقاى داوودى مهمترین و اسرارآمیزترین سفرها چه سفرى است؟
10-آقاى داوودى در باره این سفر مهم و اسرارآمیز چه سؤالاتى را با بچّهها در میان نهاد؟
11-پدر باقر به سؤالهاى آقاى داوودى چه پاسخ داد؟پیامبران که راهنمایان راه هستند ، چه مسئولیّتهایى بر عهده دارند؟در چه صورتى ما با سلامیت و موفقیّت به مقصد خواهیم رسید؟
12-پیامبران درباره توشه سفر آخرت ، چه گفتهاند؟سقوط یا صعود هر انسانى را مربوط به چه دانستهاند؟
13-وقتى بچّهها خوابیدند ، آقاى داوودى مسئولیّت رهبرى خود را چگونه انجام داد؟
14-آیا مىتوانید حدس بزنید برنامه جالب فرداى بچّهها چه بود؟
پیامبران یا راهنمایان اسرارآمیزترین سفرها
روح و روان انسان اسرار و رموز پنهانى بسیارى دارد.آیا انسان به رمزها و اسرار روح و روان خود کاملا واقف است؟انسان سفر بسیار مهم و اسرارآمیزى را در پیش دارد ، آیا از زندگى و سفر آیندهاش اطّلاع کافى دارد؟آیا از توشههاى لازم براى جهان آخرتش آگاهى دارد؟آیا راه رسیدن به تکامل و سعادت خود را بخوبى مىشناسد؟ جهان آخرتش آگاهى دارد؟آیا راه رسیدن به تکامل و سعادت خود را بخوبى مىشناسد؟ آیا از دشواریها و پرتگاههاى راه کاملا خبر دارد؟چه کسانى به پرسشهاى او پاسخ مىدهند؟چه کسانى راه را از بیراهه مىشناسند؟چه کسانى راه را به انسان نشان مىدهند؟چه کسانى در این راه انسان را راهنمایى و یارى مىکنند؟
-پیامبران که برگزیدگان خدایند.
پس انسان همیشه به وجود پیامبران و راهنمائیهاى آنان نیازمند بوده و هست. خداى بزرگ که همه موجودات را آفریده و امکانات لازم را برایشان فراهم ساخته است و در مسیر تکامل قرارشان داده است ، انسان را-یعنى کاملترین و ارزندهترین موجودات جهان را-در مسیر پر خطر زندگى و سفر آخرت ، بون راهبر و راهنما واگذار نکرده است ، بلکه براى تکامل و هدایت و یارى همه جانبه او راهنمایانى را برگزیده و مبعوث نموده است.
چون تنها خداست که از اسرار و رموز جسم و جان انسان و گذشته و آیندهاش آگاه است و به زندگى دنیا وآخرت او کاملا واقف مىباشد.چه کسى بیشتر و بهتر از خدا به رموز آفرینش انسان آگاهى دارد؟چه کسى بهتر از خدا مىتواند برنامه سعادت و تکامل انسان را در اختیارش قرار دهد؟آیا ممکن است خداى مهربان که انسان را آفریده ، او را در پیمودن این راه دشوار بدون برنامه و رهبر و راهنما بگذارد؟
نه..هرگز!خدا انسان را در پیمودن این مسیر پیچیده و دشوار تنها رها نکرده است بلکه براى او راهنما و راهبر فرستاده است.پیامبران را از میان انسانها برگزیده و اطّلاعات لازم را در اختیارشان قرار داده تا مردم را یارى نمایند و به راه صعود و تکامل هدایت کنند.
پیامبران راه را از بیراهه مىشناسند و از هر گونه خطا و اشتباه و گناهى معصومند ، پیامهاى الهى را دریافت مىکنند و بدون کم و زیاد در اختیار مردم قرار مىدهند.پیامبران انسانهاى برگزیده و شایستهاى هستند که برنامههاى دین در آنان تحققّ یافته و از جهت گفتار و رفتار مىتوانند سرمشق مردم باشند.
از هنگامى که انسان آفریده شد و زندگى خود را در زمین شروع کرد ، همواره پیامبرانى داشته است.پیامبران همانند مردم در بین آنان زندگى مىکردند و به مردم آگاهى مىدادند.و در رشد و پرورش فکر و اخلاق و ایمان مردم مىکوشیدند.توجّه مردم را به سوى خدا و جهان جاوید آخرت جلب مىنمودند.روح خدا پرستى و خیرخواهى و توجّه به خوبى و پاکیزگى را در نهاد آنان بیدار مىساختند و با شرک و کفر و مادّیگرى مبارزه مىکردند و پیوسته با ظلم و تجاوزگرى در پیکار بودند.
پیامبران مردم را به اخلاق نیک و کارهاى پسندیده فرامىخواندند و از اخلاق زشت و کردار پلید و ناپسند باز مىداشتند.به واسطه کوشش و فداکارى و راهنمائیهاى پیامبران و پیروان آنها است که بشر توانسته مسیر تکامل را طىّ کند.
نخستین پیامبر خدا حضرت آدم بود و حضرت محمّد-صلى اللّه علیه و آله- آخرین پیامبر.در بین این دو پیامبر ، پیامبران بسیارى آمدهاند.پیامبر اسلام در حدیثى فرمود که تعداد پیامبران یکصد و بیست و چهار هزار بودهاند.
پیامبران در بین قبیلهها و دهکدهها و شهرها و کشورهاى مختلف پراکنده بودند و به یارى و راهنمایى و ارشاد مردم اشتغال داشتند گاهى در یک زمان چندین پیامبر در مراکز مختلف به تبلیغ و ارشاد مشغول بودند.
دایره رسالت و مسئولیّت پیامبران یکسان نبود بعضى از پیامبران به قبیله یا دهکده یا یک شهر و یا چندین شهر و ده مبعوث مىشدند ولى بعضى از آنان مأموریتّ وسیعتر و حتّى گاهى مأموریّت جهانى داشتند.عدّهاى از پیامبران داراى کتاب آسمانى بودند امّا عدّه بسیار دیگر ، کتاب آسمانى نداشتند و شریعت پیامبر دیگرى را تبلیغ مىکردند.
همه کتابهاى آسمانى اکنون در دست نیست ، ولى پیامبر اسلام در حدیثى فرموده که کتابهاى آسمانى یکصد و چهار کتاب بوده است.برخى از پیامبران دین و شریعت و قانونهاى تازهاى مىآوردند امّا برخى دیگر شریعت و دین تازه اى نداشتند بلکه دین و شریعت پیامبر دیگرى را ترویج مىنمودند.
حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسى ، و حضرت عیسى و حضرت محمّد ، از پیامبران بزرگ و ممتاز الهى بودهاند.این پنج نفر را پیامبران«اولوالعزم» مىنامند که هر یک از این پیامبران داراى دین و شریعت مخصوص بودهاند.
ما مسلمانها به همه پیامبران الهى ایمان داریم و به آنها احترام مىگذاریم و همه را از جانب خدا مىدانیم و کوششها و فداکاریهاى آنان را سپاس مىگوییم.
ما وظیفه داریم که با پیروان واقعى حضرت موسى و حضرت عیسى که به ترتیب یهودى و مسیحى نامیده مىشوند و نیز زرتشتیان ، با نیکى و مهربانى رفتار کنیم و حقوق اجتماعى آنان را طبق قوانین اسلام محترم بشماریم.
پرسشها:(فکر کنید ، و پاسخ صحیح را بیابید).
1-علّت نیاز انسان به وجود پیامبران و راهنمائیهاى آنان چیست؟
2-راهنما و رهبر انسانها در مسیر پرخطر زندگى و سفر آخرت چه کسانى هستند؟
3-چه کسى بهتر و بیشتر از خدا به اسرار آفرینش انسان آگاهى دارد؟....چرا؟
4-وظیفه و مسئولیت پیامبران چیست؟آگاهیهاى لازم را چه کسى در اختیار پیامبران قرار مىدهد؟ مسئولیّت پیامبران را چه کسى معیّن مىکند؟
5-دعوت و کوشش و تلاش پیامبران در راه رسیدن به چه هدفهایى بوده است؟
6-پیامبر گرامى اسلام ، تعداد پیامبران را چند نفر بیان فرموده است؟تعداد کتابهاى آسمانى را چند کتاب؟
7-آیا حدود مأموریّت پیامبران یکسان بوده است؟چگونه بوده است؟
8-پیامبران اولو العزم چه کسانى هستند؟ویژگى این پیامبران چیست؟
9-وظیفه ما در ارتباط با پیراون واقعى دیگر پیامبران چیست؟
10-عقیده مسلمانها درباره دیگر پیامبران چیست؟چرا به آنان احترام مىگذاریم؟
نیاز انسان به پیامبران
فرد فرد انسانها در این جهان راه مىجویند و سعادتمندى طلب مىکنند و چون تشنگان در تکاپوى یافتن آب به این طرف و آن طرف مىدوند ، گاه درخشش زیبایى را چون یک دریاچه( بزرگ مشاهده مىکنند ، به سرعت به سوى آن مىشتابند ، امّا هنگامى که نزدیک مىشوند چیزى نمىیابند ، تازه مىفهمند که در پى سراب دویدهاند.
نکته بسیار مهمّ این که:انسان در پى این زندگى ، :زندگى دیگرى نیز دارد و علاوه بر امروز ، فردایى نیز در پیش دارد و پس از این جهان به جهان ابدى آخرت واردمى شود و در آن جهان همچنان به زندگى خوش ادامه مىدهد.فردا در آن جهان باید حاصل کشت امروزش را درو کند.انسان در آن جهان یا اهل سعادت و رستگارى است و یا اهل شقاوت و بدبختى ، سعادت و شقاوت انسان در جهان آخرت ، از اعمال او در این جهان مایه مىگیرد و این دنیا مزرعه آخرت است.انسان در این جهان هر در مزرعه نفس خویش بکارد ، در جهان آخرت درو خواهد کرد.
امروز چه بذرى باید بکارد تا فردا محصول نیکو بردارد؟چه اعمالى باید انجام دهد تا در جهان آخرت سعادتمند شود؟چه راهى باید بپیماید تا در آن جهان به نعمتهاى زیبایى پروردگار برسد؟....؟بر اساس چه برنامهاى عمل کند؟چگونه راه را از بیراهه بشناسد؟راهنمایش کیست؟
عمل و کار انسان است که موجب سعادت و کمال او مىشود یا موجب شقاوت و خسران او مىگردد.بنابراین انسان براى زندگى و اعمال خود ، به برنامهاى دقیق و جامع نیازمند است.برنامهاى که هم مصالح دنیا را رعایت کرده باشد و هم مصالح آخرت را ، هم جانب جسم در آن رعایت شده باشد هم جانب نفس و جان.برنامه زندگى دنیا طورى باشد که به زندگى نفس و آخرت لطمه وارد نسازد و برنامه نفسانى را طورى مرتّب سازد که او را در راه حقیقى تکامل و سعادت سیر دهد تا به منزلگاه امن و قرب و رضوان پروردگار نائل گردد. چند سؤال مهم
آیا انسان مىتواند با عقل و تدبیر خویش چنین برنامه دقیق و کاملى را براى خودش تنظیم کند؟مگر او از نیازهاى نفسانى و آخرتى خویش کاملا آگاه است؟مگر از اسرار و رموز آفرینش خود و جهان اطّلاع دارد؟آیا انسان از چگونگى ارتباط جسم و روح و زندگى دنیوى و آخروى اطّلاع دارد؟آیا انسان مىتواند تشخیص دهد که چه کارهایى اسباب سقوط و هلاکت او مىشوند؟چه کارهایى نفسش را تاریک و آلوده مىسازند؟.....آیا انسان بتنهایى مىتوند راه سعادت خویش را از بیراهه بشناسد؟
نه.....نمىتواند و چنین اطّلاعات وسیعى را ندارد.انسان با عمر کوتاه و اندیشه و عقل محدود خود ، نمىتواند برنامه سعادت و تکامل اخروى و نفسانى خویش را تنظیم کند.پس چه کسى مىتواند؟جز خداى جهان آفرین کسى نمىتواند.اوست که انسان و جهان را آفریده و به اسرار و رموز آنها کاملا آشنا و آگاه است و عومل سعادت و شقاوت انسان را بخوبى مىداند.او است که برنامه تکامل و سعادت انسان را تنظیم و تدوین مىکند و به وسیله بهترین بندگانش-پیامبران-برایش مىفرستد تا در نزد خدا عذرى نداشته باشد.
دین همان برنامه زندگى انسانهاست که خدا به وسیله پیامبران-که راهنما و راه شناسند-براى انسانها فرستاده است.پیامبران انسانهاى برگزیده و ممتازى هستند که با پروردگار جهان در ارتباطند ، برنامههاى حیات بخش الهى را مىشنوند و در اختیار انسانها قرار مىدهند.پیامبران فطرت خداجو خدا دوست انسانها را بیدار مىسازند ، راه را نشان مىدهند و در پیمودن راه یارى مىکنند ، تا انسانها خداى خویش را بهتر بشناسند و با او بیشتر آشنا شوند ، در شناخت اخلاق زشت و زیبا به مردم یارى مى دهند ، در تزکیه نفوس ، اجراى قوانین حیات بخش دین و سرپرستى جامعه کوشش مىکنند و آنان را به عزّت و عظمت کامل مىرسانند.
مژده باد بر انسانهایى که در پى پیامبران حرکت مىکنند و دنیاى خویش را با آزادى و آزادگى مىسازند و در آخرت نیز به کمال سعادت و خشنودى و نعمتهاى پروردگار متعال مىرسند و در جوار عزّت و عظمت پیامبران مسکن مىگزینند. آیهاى از قرآن کریم اِنّا اَرسَلناکَ بِالحَقِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ اِن مِن اُمَّةٍ اِلاّ خَلافیها نَذیرٌ سوره فاطر آیه 24
ما تو را به حقّ به سوى خلق فرستادیم تا بشارت دهى و بیم دهى و هیچ امّتى نبوده مگر این که راهنماى بیم دهندهاى در میانشان آمده است. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-حاصل کشت امروز انسان ، فردا-در جهان آخرت-چگونه زندگى او را مىسازد؟
2-در جهان آخرت انسان یکى از دو سرنوشت را در پیش دارد؟آن دو سرنوشت چیستند؟
3-در برنامه زندگى انسان چه ابعادى باید مورد توجّه قرار گیرد؟
4-آیا انسان مىتواند با عقل و تدبیر خویش برنامه جامع و کاملى براى زندگیش تنظیم کند؟
5-برنامه تکامل و سعادت انسان به وسیله چه کسانى ، از سوى چه کسى فرستاده شده است؟
6-پیامبران خدا ، چه مسئولیتهایى را در ارتباط با هدایت انسان بر عهده دارند؟
7-دین یعنى چه؟نتیجه دین براى انسان در دنیا و در آخرت چیست؟
عصمت ضرورىترین شرط پیامبرى
خدا پیامبران را برگزید و فرستاد تا احکام و قوانین حیات بخش دین را در اختیار مردم قرار دهند و سرپرستى و ولایت مردم را بر عهده بگیرند و راه مستقمى تکامل و سیر الى اللّه را که یک راه بیش نیست به مردم بنمایند و مردم را هدایت کنند و به مقصد برسانند.در بکار بستن برنامههى سعادت بخش آسمانى و پیمودن راه سعادت دنیوى و اخروى ، قولا و عملا مردم را یارى دهند ، با اجراى قوانین الهى ، نظام اجتماعى درستى به وجود آورند و به این ترتیب براى رشد پرورش فضائل و کمالات انسانى ، زمینه مناسبى را فراهم سازند.
مسئولیّت پیامبران در سه بخش مهمّ خلاصه مىشود:
1-قوانین و برنامههاى دین را از جانب خدا به وسیله وحى -پیام روشن و روشنگر الهى-دریافت مىکنند.
2-برنامهها و پیام الهى را بدون کم و زیاد به مردم مىرسانند.
3-در بکار بستن و پیاده کردن برنامههاى دین قولا و عملا مردم را یار ى مىدهند.
اکنون درباره این سؤالها خوب بیندیشد و پاسخ دهید:
1-آیا ممکن است خدا کسى را به پیامبرى برگزیند که در«دریافت»پیام الهى مرتکب خطا و اشتباه شود؟چنین فردى چگونه مىتواند برنامههاى روشنگر و زندگىساز الهى را بطور کامل و دست ناخورده ، در اختیار انسانها قرار دهد؟
2-آیا ممکن است خدا کسى را به پیامبرى برگزیند که در ابلاغ پیام الهى مرتکب خطا و اشتباه شود؟آیا ممکن است خدا کسى را به پیامبرى برگزیند که برنامههاى آسمانى را تحریف کند؟در این صورت آیا منظور خدا از ارسال پیامبر برمىآید؟آیا دین الهى و پیامهاى الهى در اختیار مردم قرار مىگیرد؟
3-آیا ممکن است خدا کسى را به پیامبرى برگزیند که در پیاده کردن قوانین دین به خطا و اشتباه بیفتد یا عمدا بر خلاف دستورهاى آسمانى عمل کند؟آیا چنین فردى که خود بیراهه مىرود ، مىتواند مردم را به راه دعوت کند و به مقصد برساند؟آیا ممکن است خداى مهربان براى ابلاغ پیام خود به مردم ، چنین کسى را برگزیند؟در این صورت آیا به هدف خویش ، یعنى ارشاد و هدایت مردم مىرسد؟
نه....هرگز و خدا چنین افرادى را که در دریافت و ابلاغ و بکار بستن پیام مرتکب خطا و لغزش و اشتباه مىشوند ، هرگز به پیامبرى انتخاب نمىکند ، چون او مىخواهد پیام خویش را به بندگانش برساند و افراد حقپذیر را به مقصد برساند ، براى تأمین این منظور کسانى را براى این وظیفه مهم انتخاب مىکند که معصوم باشند ، یعنى:
1-در دریافت قوانین و برنامههاى روشنگر دین دچار اشتباه و خطائى نشوند.
2-برنامهها و پیامهاى الهى را بدون کم و زیاد به مردم برسانند ، و هیچ خطا و اشتباهى و هیچ تحریف و نافرمانى روا ندارند.
3-در بکار بستن و پیاده کردن برنامههاى روشنگر دین قولا و عملا مردم را یارى دهند و صد در صد به آنها عمل کنند.
پیامبران داراى بصیرتى روحانى و ارادهاى بس نیرومند و ملکوتى هستند و به پیام خدا کاملا مؤمن و وفادارند و به آنچه مىگویند و مردم را به آن دعوت مىنمایند ، عمل مىکنند.
چنین افراد بصیر و نیرومند به عنوان یک الگوى کامل ، سرمشق انسانها قرار مىگیرند و مردم از گفتار رفتارشان پیروى مىنمایند.
عصمت یعنى نیرو و بصیرت عظیم نفسانى که در وجود پیامبر نهاده شده است تا او را در انجام مسئولیت بزرگ الهى یارى دهد و از خطا و اشتباه مصون بدارد. آیهاى از قرآن کریم وَ ما اَلرسَلنا مِن رَسُولٍ اِلاّلِیُطاعَ بِاِذنِ اللّهِ. سوره نساء آیه 63
و ما هیچ رسولى را نفرستادیم مگر براى این که مردم به امر خدا از او اطاعت کنند. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-مسئولیّتهاى مهمّ پیامبران در سه بخش مهمّ خلاصه مىشود ، آن سه را بیان کنید.
2-آیا ممکن است خدا کسى را به پیامبرى برگزیند که در دریافت پیام الهى مرتکب خطا و اشتباه شود؟....چرا؟توضیح دهید.
3-آیا ممکن است خدا کسى را به پیامبرى برگزند که پیامهاى الهى را بطور ناقص و نادرست (تحریف شده)به مردم برساند؟توضیح دهید.
4-آیا ممکن است خدا کسى را به پیامبرى برگزیند که در پیاده کردن دستورات خدا و قوانین دین به خطا و اشتباه مىافتد؟....چرا توضیح دهید.
5-خدا کسانى را براى پیامبرى برمىگزیند که معصوم باشند؛سه ویژگى مهمّ کسانى را که معصوم هستند ، بشمارید.
6-عصمت یعنى چه؟
7-پیامبران چه کسانى را به مقصد و سعادت حقیقى مىرسانند؟
8-فضائل انسانى در چگونه اجتماعى بهتر رشد و پرورش مىیابد؟
برنامه پیامران-ایمان به خداى یگانه
پیامبر گرامى اسلام نماز صبح را در مسجد مدینه خواند.بعد از نماز به مردم رو کرد تا احوالشان را بپرسد و از آنها با خبر شود.جوانى را در صفوف نمازگزاران دید که با رنگى زرد و بدنى لاغر و چشمهاى فرو رفته در صف نمازگزاران نشسته و گاه بىاختیار پلکهایش روى هم مىافتد و چرت مىزند.چنین مىنمود که شب را بیدار بوده و به عبادت و نماز پرداخته است. او را صدا زد و حالش را پرسید ، چگونه شب را به صبح رساندهاى؟
-یا رسول اللّه!در حال یقین و ایمان به خداى یگانه -هر چیزى علامتى دارد ، نشانه و علامت یقین و ایمان تو چیست؟ -یا رسول اللّه!ایمان و یقینم باعث شده که از عذاب آخرت در بیم و هراس باشم.خواب و خوراکم به حداقل رسید ، به امور دنیا بىرغبت شدهام ، گویا با چشم خود مىبینم که قیامت بر پا گشته و مردم براى حساب محشور شدهاند و من نیز در بین آنان هستم.گویى اهل بهشت را مىبینم که از نعمتهاى بهشتى برخوردارند ، بر مسندهاى زیباى بهشتى نشسته«مشغول گفتگو و صحبتهاى شیرین هستند.»
-یا رسول اللّه!اهل اوزخ را مىبینم که در عذاب و گریه و ناله و استغاثهاند.گویى هم اکنون صداى آتش و عذاب دوزخ را مىشنوم....
پیامبر به اصحاب-که با شگفتى به سخنان جوان گوش مىکردند-رو کرد و فرمود:این جوان بندهاى است که خدا به وسیله ایمان قلبش را روشن و نورانى کرده است.
سپس به جوان نگاه کرد و فرمود:اى جوان عزیز!بهترین حال را دارى ، مراقب باش که این بصیرت را از کف ندهى....
-یا رسول اللّه!آرزوى شهادت دارم ، دعا کنید که در راه خدا شهید شوم.
پیامبر خدا برایش آرزوى شهادت کرد.
مدّت کوتاهى گذشت ، جنگى پیش آمد ، آن جوان مشتاقانه لباس سربازى پوشید و با سایر رزمندگان و پاسداران اسلام به جبهه رفت.چون شیر خشمگین بر دشمن خروشید و شمشیرش را چون رعد بر دشمنان پیاپى فرود آورد و سرانجام به آرزوى دیرینهاش رسید و در راه خدا و در میدان نبرد شهید شد. درود خدا و فرشتگان والاى او بر او و بر همه شهیدن و بر همه رزمندگان غیور اسلام.
همه پیامبران از جانب خا مأموریت یافتهاند که انسانها را به ایمان به خدا دعوت نمایند و به مقام یقین برسانند و برنامههاى سعادت بخش و پیامهاى روشنگر الهى را در اختیار مردم قرار دهند و راه صعود و تقرّب به خدا را نشانشان دهند.
بدون آگاهى از پیامهاى روشنگر خدا ، مردم چگونه مىتوانند راه درست زندگى را بیابند؟چگونه مىتوانند به مقام امن و ایمان و یقین ، به سعادت دنیا و آخرت برسند؟
راستى چه کسى بهتر از خدا مىتواند راهنماى زندگى و آزادگى مردم باشد؟مهمترین برنامه پیامبران دعوت به ایمان است.ایمان به خداى یگانه و ایمان به وعدههاى راستین او و پرستش و عبادت و انس و آشنایى با او ، چون آشنایى با خدا و معرفت و شناخت او ، زیباترین و عظیمترین ارزشهاى وجدى یک انسان است ، و ایمان به خدا و عبادت و اطاعت او ، تنها هدف والاى آفرینش جهان و تنها راه تکامل واقعى انسان مىباشد.
پیامبران با اقامه دلیل و برهان و یادآورى اسرار و شگفتیهاى جهان و انسان ، فطرت خداجو و حقّ طلب انسانها را بیدار مىسازند و راه حرکت و وصول به آن زیباترین و عظیمترین ارزش را به انسانها نشان مىدهند.نظم و هماهنگى ، زیبایى و شگفتى جهان آفرینش را براى انسانها تشریح مىکنند تا به عظمت و قدرت و حکمت خداى دانا و تونا پى ببرند ، نعمتهاى خداى مهربان را به مردم مىنمایانند و دستورها و رهنمودهاى او را براى استفاده از این نعمتها براى آنان بیان مىکنند و به این ترتیب عقلهاى خفته را بیدار و هوشیار مىسازند.پیامبران ایمان دارند که بزرگترین عامل بدبختى و سیهروزى مردم ، فراموشى آفریدگار مهربان و کفر به پروردگار متعال و بىایمانى و مادیّگرى است و یگانه عامل سعادتشان ایمان و توجّه به خداست.راستى کسى که به خدا ایمان ندارد ، به چه امیدى زندگى مىکند؟شخصى که به پیام خدا ایمان نیاورده به چه سخنى ایمان مىآورد؟و با شنیدن چه پیامى خود را از سرگردانى و حیرت نجات مىدهد؟چگونه و با شنیدن چه مژدهاى اضطراب درون و دلهره پنهان را آرامش مىبخشد؟
تنها با ایمان به خداست که در عمق جان انسان چشمه نور مىجمشد و کدورتها را مىبرد و تایکیهاى روان را بر طرف مىسازد و دل مؤمن را آرامش و اطمینان و صفا مىدهد.راستى که انسان مؤمن چه وجود بزرگ و والایى است و چه خوب صراط مستقیم سیر الى اللّه و تکامل انسانیّت را یافته و چه استوار و پایدار و در این راه قدم نهاده است.
انسان مؤمن برنامه زندگى خویش را از پیامبران دریافت مىکند و در برابر دستورهاى الهى مطیع و خاضع مىباشد ، با خدا انس گرفته و همواره با او و به یاد اوست به خدا اعتماد کرده و به او دلگرم و شادمان است و براى تحصیل رضایت او شب و روز تلاش مىکند.خلاصه از غیر خدا قطع امید و علاقه کرده و به خدا امید بسته است.در ژرفاى وجودش با خدا راز و نیاز مىکند و در حلّ مشکلات و رفع نیازمندیهاى به وى پناه مىبرد و از او مدد مىگیرد ، خدا نیز چنین انسان مؤمنى را دوست دارد ، نیروهاى غیبى خود را به یارى او مىفرستد ، لذا مؤمن-که محبوبش خدا و هم او محبوب خداست- از هیچ نیرویى نمىهراسد ، چون که یار یگرش خداست و در همه طوفانها و حوادث زندگى چون کوه ، سرافراز و بلند ، آزاد و استوار ، آرام و پایدار مىایستد و مقاومت مىکند.
انسان مؤمن ، انسان آزادهایست که بندگى خدا را پذیرفته و از بند طاغوتها و بندگى ستمگران و پرستش زر و زیور و جاه و مقام دنیا رسته است ، جهان و جهانیان را آیه و نشانه خدا و و ابسته به او مىبیند ، خدا را مدیر و مدبّر جهان مىشناسد و اراده عظیم او را در همه جا نافذ مىداند و در برابر او-و فقط در برابر او-سر تسلیم و خضوع فرود مىآورد و در برابر دیگران هرگز سر ذلّت فرو نمىافکند....و چون آن جوان با ایمان به ستمگران مىتازد و آرزوى شهادت مىنماید و به فوز شهادت مىرسد.
پیامبران با برنامههاى الهى خود چنین انسانهاى بزرگوار و آزاده و شهادت- طلبى را تربیت مىکنند. آیهاى از قرآن کریم اَلا بِذِکرِ اللّهِ تطَمَئِنُّ القُلُوبُ. سوره رعد آیه 28
هان!که دل به یاد خدا آرام گیرد.
بیندیشید و پاسخ دهید.
1-جوانى که توجّه پیامبر را به خود جلب کرده بود ، در درس چگونه توصیف شده است؟
2-وقتى پیامبر از او پرسید:«چگونه شب را به صبح رساندهاى؟»او در جواب چه گفت؟
3-ایمان و یقین خود را با چه نشانهها و چه علاماتى مشخّص و بیان نمود؟
4-پیامبر درباره آن جوان به اصحاب خود چه فرمود؟
5-پیامبر به آن جوان چه سفارش و چه توصیهاى نمود؟
6-جوان چه آرزویى داشت که از پیامبر درخواست دعا نمود؟
7-مهمترین برنامه و دعوت پیامبران چیست؟
8-زیباترین و عظیمترین ارزشهاى وجودى یک انسان چیست؟
9-پیامبران با چه شیوههایى فطرت خدا جوى انسانها را بیدار مىسازند؟
10-والاترین هدف آفرینشت جهان و انسان چیست؟
11-از دیدگاه پیامبران بزرگترین عامل بدبختى و سیهروزى مردم چیست؟یگانه عامل سعادت انسان چیست؟
12-ویژگیهاى انسان مؤمن را-که با برنامههاى الهى پیامبران تربیت شدهاند-توضیح دهید.
برنامه پیامبران-قیام براى خدا
شکستن طاغوتها و آزاد ساختن انسانها جز با قیام و پایدارى امکانپذیر نیست. دست طاغوتها و غارتگران هنگامى از جان و مال محرومین و مستضعفین کوتاه مىشود که مردم جدّا خواستار آزادى و رهایى باشند و براى آن بپاخیزند و تمام نیروهاى خود را بکار گیرند و در راه رسیدن به هدف ، جهاد و پایدارى کنند.مبارزه با فقر و محرومیّت ، ظلم و بیعدالتى ، جهل و نادانى ، زورگویى و سلب امنّیت ، قانون شکنى و فساد ، کار ساده و آسانى نیست.بلکه کار ارزنده و دشوارى است که جز با قیام افراد و دستهها و استقامت و جهاد همگانى به پیروزى نمىرسد.
شناحتن و خواستن ، تحرّک و جنبش لازم را دارد.
و به همین جهت ، دعوت به قیام و نهضت علیه ستمگران و مستکبران و مفسدان از برنامههاى اصلى انبیاء و در متن دعوت آنان قرار گرفته است.خداوند حکیم در قرآن مىفرماید:
ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل کردیم و تا مردم ، به انصاف و عدالت قیام کنند{1}اى کسانى که ایمان آوردهاید شما قیام کننده براى خدا باشید و به انصاف {1)-سوره حدید آیه 25 .
گواهى دهید{سوره مائده آیه .8}.
اى پیامبر!به مردم بگو:یک پند به شما مىدهم که دو نفر دو نفر و تک تک براى خدا قیام کنید{سوره سباء آیه .46}.
همه پیامبران براى ترویج خدا پرستى و اقامه عدل و نجات مستضعفین و مبارزه با فساد و شرک و مادّیگرى قیام کردند.افکار خفته مردم را بیدار و به قیام و جنبش دعوت نمودند. حضرت ابراهیم
براى مبارزه با بت پرستى و ستمگرى قیام کرده و با نمرود و نمرودیان در افتاد. حضرت موسى
براى نجات قوم بین اسرائیل در برابر فرعون قیام کرد و نیروهاى پراکنده مردم را براى آزادى گردآورد و به سوى یک هدف تمرکز نمود. حضرت عیسى
براى مبارزه با جبّاران و احیاى قوانین تحریف شده آسمانى قیام کرد. حضرت محمّد
پیامبر گرامى ما براى مبارزه با بت پرستى و ظلم و بیعدالتى قیام فرمود و از پیروان خود خواست:«هموار ه دشمن ستم و ستمگر باشند و یار و یاور مظلوم و ستمدیده گردند و براى اجراى قواین حیات بخش اسلام و نجات محرومین جهان ، قیام کنند و جهاد و کوشش نمایند.»
تکمیل و بررسى
از آیات قرآن کریم ، مخصوصا آیات که ترجمهاش را در این درس آوردیم استفاده مىشود که:
1-قیام و نهضت و جهاد ، براى اجراى قوانین و دستورهاى خدا و کوتاه کردن دست ستمگران از جان و مال انسانها ، و نفى هر گونه ظلم و فساد و شرک و بیعدالتى ، جزء اصلىترین دستورها و وظایف دینى است و در متن دین قرار دارد.
2-قیام در مقابل متجاوز و مفسد یک وظیفه همگانى است ، که افراد همه نسبت به انجام آن مسئولیّت مشترک دارند و باید با تعاون و همکارى بکوشند و قیام و نهضت را به پیش ببرند.
3-اگر بعضى افراد در انجام مسئولیّت خود کوتاهى کردند ، وظیفه از دیگر افراد ساقط نمىشود بلکه هر فردى وظیفه دارد که حتّى به تنهایى قیام کند و به مقدار توان خویش انجام وظیفه نماید ، و نیروهاى دیگر را نیز به همکارى دعوت نماید.
4-هدف در قیامو نهضت و انقلاب باید خدا و رضایت او باشد نه خودخواهى و کشورگشایى.قرآن مخصوصا سفارش مىکند و که هدف از قیام و انقلاب باید رضاى خداو اجراى احکام و قوانین الهى و نجات و سعادت خلق خدا و گسترش عدل باشد نه چیز دیگر.
5-در قیام و نهضفت باید عدل و داد رعایت شود و در قیام کنندگان نباید از حدود عدالت خارج گردند و خود ستمى روا دارند.
اینک وظیفه ماست که براى تداوم انقلاب اسلامى با تمام قدرت ، قیام خویش را بر علیه مستکبران و ستمگران ادامه دهیم و تا تحققّ همه احکام اسلام و گسترش پیام رهاى بخش«لا اله الاّ اللّه»در تمام جهان از پا ننشینیم.
آیهاى از قرآن کریم
قُل اِنَّما اَعِظُکُم بِواحدَةٍ اَن تَقُومُوا لِلّهِ مَثنى وَ فُرادى. سوره سباء آیه 46
بگو شما را به یک مهمّ پند مىدهم که دو تا دو تا و تک تک براى خدا قیام کنید. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-خداوند حکیم در قرآن کریم ، مردم را به قیام در راه خدا و گسترش عدالت و انصاف دعوت کرده است ، ترجمه سه آیهاى که در متن درس در این مورد آمده است ، بگویید.
2-هدف در قیام الهى چه باید باشد؟شرایطى که در یک قیام و نهضت الهى باید مراعات شود ، بشمارید.
3-قیام در مقابل متجاوز و مفسد وظیفه چه کسانى است؟اگر عدّهاى در این وظیفه کوتاهى کردند ، وظیفه دیگران چیست؟
4-وظیفه ما براى تداوم انقلاب اسلامى چیست؟تا چه زمانى باید از پاى ننشینیم؟
پایگاه توحید(1)
حضرت ابراهیم پیشواى خدا پرستان و پیامبر جهانى توحید بود و از سوى خدا به پیامبرى برگزیده شد و مأموریّت یافت که پیام خدا پرستى را در جهان گسترش دهد و به همه جا صادر کند.دعوتش را از کشور متمدّن«بابل»آغاز کرد و با طاغوت زمانش «نمرود»ا به مبارزه برخاست.مدّتها با شرک و بتپرستى مبارزه کرد و مردم را به خداپرستى و اطاعت از فرمانهاى حیاتبخش خدا دعوت کرد تا گروهى از مردمان پاکدل به او ایمان آوردند.
او براى گسترش دعوت به مصر و شام و فلسطین هجرت کردتا پیام یگانه پرستى را به دیگر انسانهاى برساند و انقلاب توحیدى را به همه کشورها صادر کند.او در این راه کوششها کرد و رنجها کشید و هجرتها نمود و در همه جا با مخالفت شدید ستمگران و طاغوتهاى زمان روبرو مىشد و جهل و عناد گروهى نادان و غفلت زده نیز کارش را دشوارتر مىنمود و نتیجه کافى نمىگرفت.ولى آن پیامبر بزرگ خدا ، در تصمیم خدایى خویش قاطع بود و هیچ گاه دلسرد و خسته نمىشد.
مهمترین تصمیم حضرت ابراهیم ایجاد پایگاه مرکزى توحید بود.او-به امر خدا-تصمیم گرفت پایگاه نیرومندى براى توحید و خدا پرستى بنا کند و خدا پرستان مشتاق و متعهّد را در آنجا گرد آورد.و با هم آشنا سازد ، تا پیام حیاتبخش توحید و خدا پرستى را از آن جا به گوش جهانیان برساند و انسانهاى غفلت زده را بیدار کند و از ستم و ذلّت برهاند و به عزّت خدا پرستى فراخواند.این پایگاه را در کدام نقطه بنا کند؟ بهترین نقطهاى که مىتوانست این هدف را تأمین کند کجاست؟چه ویژگیهایى باید داشته باشد؟
خدا خانه کعبه را براى تأمین این هدف برگزید و به ابراهیم نشان داد.زیرا خانه کعبه ، قدیمىترین معبد توحید بود کعبه در زمانهاى بسیار قدیم به وسیله پیامبران پیشین بنا شده بود و به همین جهت مورد توجّه خدا پرستان بود و گه و بیگاه براى عبادت به آنجا مىرفتند.
حضرت ابراهیم تصمیم گرفت آن پایگاه باستانى توحید را تجدید بنا کند تا براى همیشه پایدار و معمور بماند و مرکزى براى عبادت و توجّه به خدا باشد و خدا پرستان را با یکدیگر آشنا و یگانه سازد و براى همیشه خانه مردم و محّل اجتماع آنان باشد.
حضرت ابراهیم-به دستور خداى بزرگ-با اتّفاق همسرش هاجر و فرزندش اسماعیل براى زیارت خانه کعبه رهسپار مکّه شد.وقتى به مکّه رسیدند؛با راهنمایى جبریل آداب مخصوصى را به نام«مناسک حج»انجام دادند.در پایان مراسم به همسر و فرزندش گفت:از سوى خدا مأموریّت دارم که شما را در جوار کعبه سکونت دهم و خود براى انجام فرمان او رهسپار فلسطین شوم.
شما این جا بمانید و از زائرین خانه مقّس کعبه پذیرایى کنید و در عمران و پاکیزگى آن بکوشید.خدا خواسته که این کعبه ، مرکز انتشار توحید و خدا پرستى و باشد و شما هم پاسداران توحید باشید.بردبار و فداکار باشید ، از غربت و تنهایى و مشکلات زندگى نهراسید و که همه اینها در راه خدا و براى خدمت به خلق خدا آسان است.خدا یار و نگهدار شماست.
حضرت ابراهیم با هسمر و فرزندش وادع کرد و رهسپار فلسطین شد.آهسته آهسته مىرفت و از آنان دور مىشد.گاهى برمىگشت و از دور به آنان مىنگریست.یک پسر خردسال را با مادرش تنها در میان یک درّه و شاید در کنار تک درختى رها کرده بود و مىرفت.در آخرین لحظهها که نزدیک بود دیگر دیده نشوند ، ایستاد ، نگاهى به آنان نموده آنگاه دستهایش را به سوى آسمان برداشت و گفت:پروردگار!به امید تو خانوادهام را در این درّه و کوهستان خشک و بىزراعت ، در جوار خانه توحیدت ، سکونت دادهام؛براى این که تو را بپرستند و نماز را بر پاى دارند.بار الها!دلهاى مردم را به سویشان متوجهساز و از محصولات و میوههاى زمین نصیبشان گردان.پروردگارا! این مکان را حرم امن خود قرار بده و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار ، خدایا! شرک و بت پرستى ، کسان زیادى را به گمراهى و بدبختى افکنده است.پروردگارا!من و فرزندان و خانوادهام را بر پا دارنده نماز قرار ده و دعاهاى ما را بپذیر.
سپس آخرین نگاه را به همسر و فرزند خرسالش افکند و تنهاى تنها رهسپار فلسطین شد. آیهاى از قرآن کریم
رَبَّنا اِنّى اَسکَنتُ مِن ذُرّیَّتى بِوادٍ غَیر ذى زرعٍ عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجعَل اَفِئدَةً مِنَ النّاسَ تَهوى اِلَیهِم و ارزُقهُم مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُم یَشکُرُونَ. سروه ابراهیم آیه 37
پروردگارا!خانوادهام را در این وادى بىزراعت در جوار خانه محترمت سکوت دادهام ، پروردگار ما!براى این که نماز را بر پاى دارند ، دلهاى مردم را به سویشان متوجّه کن و از میوههاى زمین روزیشان کن ، باشد که ترا شکر گویند.
پایگاه توحید(2)
پیرمردى تنهاى تنها ، با یک عصا و یک کوله بار کوچک راههاى پرپیچ و خم را مىپیماید و به سوى فلسطین مىرود تا مردم آن دیار را به عبادت و اطاعت خدا فراخواند و از اطاعت و تسلیم در برابر ستمگران بازدارد.
و هاجر ، بزرگ بانوى فداکار و مهاجر ، با پسرک خردسالش ، کنار تخته سنگى نشسته و به غروب خورشید مىنگرد.
آیا مىتوان در این درّه خشک زندگى کرد؟آیا مىتوان در کنار این کوههاى بلند شب را به صبح رساند؟آیا مىتوان همنشینى جستجو کرد؟
از این افکار به وحشت و اضطراب افتاد برخاست و با شتاب از کوه بالا رفت و به اطراف نگریست ، هیچ کس را ندید.کوههاى کوتاه و بلند ، خاموش و ترسآور ، ایستاده بودند.فریاد زد ، یارى خواست ، امّا پاسخى نشنید.دوان دوان پایین آمد.نگاهى به فرزند خردسالش نمود.خورشید با سرعت پایین مىرفت و درّه تاریک و هولنان مىشد.از کوه روبرو با زحمت بلا رفت ، خود را به قلّه رساند.نگاهى به اطراف کرد ، هیچ کس را ندید.کوهها با صخرههاى بزرگ ، خاموش و ترسآور ایستاده بودند.فریاد زد ، یارى خواست ، امّا پاسخى نشنید.پایین آمد.خورشید پیدا نبود.دوباره از کوه روبرو بالا رفت خورشید را دید ، خشنود شد.فریاد زد و یارى خواست ، امّا هیچ کس جوابش را نداد.
هفت مرتبه فاصله میان این دو کوه را پیمود و سرانجام شب فرارسید و هاجر خسته شد و نزد کودک خرسالش شتافت و در هواى نیمه تارک و خاموش غروب ، فرزندش را در آغوش فشرد و خود و فرزندش را به خدا سپرد و در بسترى از سنگ و در کنار تک درختى کوتاه آرمید.
صبح فرد او فرداهایى دیگر ، هاجر و اسماعیل به خدمت و پاکیزه کردن خانه کعبه پرداختند.خانه کعبه را که دیوارهایش فرو ریخته و در زیر خاک پنهان شده بود و از خاک و خاشاک پاک کردند و در آن خانه کوچک به عبادت و نماز مشغول شدند.
در آن ایّام چند نفرى به قصد زیارت به مکّه آمدند.از دیدن یک زن و کودک خردسال تعجّب کردند و سرگذشت آنان را به پرسیدند.
هاجر در پاسخ گفت:ما خانواده حضرت ابراهیم ، پیامبر بزرگ خدا هستیم.او- به امر خدا-ما را در این جا سکوت داده است تا در خدمت خانه مقدّس کعبه باشیم و آن را براى زیارت کنندگان پاکیزه و آباد نگاه داریم.
زوّار و علاقمندان آن خانه عتیق خشنود شدند و هدایاى به آنان بخشیدند.کم کم زوّار کعبه زیاد شدند و مردم موحّد و خدا پرست دسته دسته به زیارت کعبه آمدند و خدمات اسماعیل و هاجر را با تقدیم هدایاى ارج نهادند.اسماعیل و مادر فداکارش در خدمت زوّار کعبه بودن و با چند گوسفندى که تهیّه کرده بودند ، زندگى مىکردند.اسماعیل گوسفندان را به چرا مىرود و از گوشت و پشم آنها غذا و لباس تهیّه مىکردند و زندگى را مىگذراندند.در این مدتّ گروهى از عربها که در چند فرسخى مکّه مىزیستند از اسماعیل و هاجر اجازه گرفتند و در مجاورت آنان ساکن شدند.
حضرت ابراهیم هر چند یکبار به قصد زیارت کعبه و دیدار خانوادهاش به مکّه مىآمد و از رونق و آبادانى کعبه و ازدیاد روز افزون زوّار شادمان مىگشت.در یکى از سفرها مکه به مکّه آمده بود-به امر خدا-تصمیم گرفت که کعبه را بازسازى نماید.
موضوع را با فرزندش در میان گذاشت ، اسماعیل که در آن زمان نوجوانى توانا بود ، از پیشنهاد پدر استقال کرد و قول داد که به پدر کمک کند.کار را شروع کردند:اسماعیل سنگ و گل مىداد و ابراهیم کعبه را بالا مىبرد ، مردمان دیگر هم کمک مىکردند و مصالح ساختمانى مىآوردند ، یک قطعه سنگ سیاه را-که از عهد باستان باقى مانده بود و یادگار پیامبران پیشین بود-در جاى مخصوصى از دیوار کعبه نصب کردند. هنگامى که ساختمان کعبه به اتمام رسید ، حضرت ابراهیم ، دستها را به سوى آسمان بداشت و گفت:پروردگارا!خانه توحید و خدا پرستى را بنا نهادم تا براى همه مردم جهان پایگاه عبادت و انس و آزادگى باشد ، پروردگار!این عمل را از ما بپذیر و ما را تسلیم امر خود قرار ده و از فرزندان من امّتى مسلمان برانگیز ، تا تسلیم و فرمانبردار دستورهاى تو باشند و از میان فرزندان من پیامبرى را مبعوث کن تا آیات کتاب ترا بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و در تزکیه و پرورش ، و تکمیل نفوستشان کوشش کند.پروردگارا!این مکان مقدّس را حرم امن خود قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار و برکت و نعمت خودت را بر ساکنین این مکان مقدّس ارزانى بفرما.
سپس از کوه بلندى که در همان نزدیکى است-کوه اَبُوقُبَیس-بالا رفت و دستها را بر گوش نهاد و با صداى بلند فریاد زد:اى مردم سرزمین حجاز!اى مردم همه جهان!به سوى خانه توحید و مرکز خدا پرستى بیایید و از شرک و ذلّت و بت پرستى دست بردارید.
از آن خانه کعبه مرکز اجتماع و عبادت خدا پرستان بود تا هر که مىتواند دعوت پیامبر بزرگ خدا ، ابراهیم را پاسخ گوید و به سوى این خانه مقدس بشتابد و خدا را عبادت کند ، بندگان موحدّ و مؤمن را ببیند و براى حّل مشکلات با آنان به گفتگو و مشورت بنشیند و براى رهایى همه انسانها از ستم و ذلّت و شرک با آنها دست معاوت و یگانگى بدهد و پیمان وحدت و همکارى بندد و همه با هم بکوشند و این خانه مقدّس را همیشه آباد و آزاد نگاه دارند. آیهاى ازقرآن کریم
وَ اِذ یَرفَعُ اِبراهیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیتِ وَ اِسماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا اِنَّکَ اَنتَ السَّمیعُ العَلیُم سوره بقره آیه 127
و چون ابراهیم پایههاى خانه کعبه را با اسماعیل بالا مىبرد گفت: این عمل را از ما بپذیر که تو شنوا و دانایى. پرسشها:
1-هدف حضرت ابراهیم از ایجاد پایگاه مرکزى توحید چه بود؟
2-قدیمىترین معبد کجاست؟پیش از ابراهیم به دست چه کسانى ساخته شده بود؟
3-حضرت ابراهیم با چه کسانى به سوى مکّه رهسپار شد؟مناسک حجّ را با راهنمایى چه کسى انجام دادند؟
4-حضرت ابراهیم در آخرین لحظهها-که نزدیک بود دیگر دیده نشوند-چه دعاهایى کرد؟در دعاهاى او چه مطالبى آمده است؟
5-حضرت هاجر فاصله میان دو کوه را با چه حالتى پیمود؟این فاصله را چند بار پیمود؟ 6-وقتى حضرت ابراهیم-به امر خدا-تصمیم گرفت ، خانه کعبه را بازسازى کند ، موضوع را با چه کسى در میان نهاد ، او در پاسخ چه گفت؟
7-چه کسانى در بازسازى خانه کعبه کمک مىکردند؟هر کدام چه مىکردند؟
8-هنگامى که ساختمام کعبه به اتمام رسید ، حضرت ابراهیم دعا کرد ، در این دعا چه گفت واز خدا چه درخواستهایى نمود؟
9-پس از اتمام ساختمان کعبه ، از کدام کوه بالا رفت و مردم را با چه بیانى دعوت کرد؟
10-کسانى که به دعوت پیامبر بزرگ خدا پاسخ مىدهند و به سوى کعبه رهسپار مىشوند ، چه وظایفىدارند؟مسلمین در میعاد هر ساله حجّ چه وظایف و مسئولیّتهایى دارند؟
دین یهود
آیین یهود را حضرت موسى آورد ، حضرت موسى حدود 1500 سال قبل از میلاد مسیح در سرزمین مصر به دنیا آمد.نام پدرش عمران بود.حضرت موسى یکى از پیامبران بزرگ الهى است و در قرآن کریم ، در موارد بسیارى از او یاد شده است.داستان حمایت او از قوم ستمدیده و مستضعف بنىاسرائیل و مبارزهاش با فرعون مغرور و ستمگر در چندین جاى قرآن آمده است.
حضرت موسى تقریبا چهل ساله بود که از جانب خدا به پیامبرى برگزیده شد و مأموریّت یافت که با طاغوت زمان مبارزه کند و قوم ستمدیده بنىاسرائیل را از قید بندگى و اسارت فرعون آزاد سازد و به عباد و بندگى خدا فراخواند.حضرت موسى براى انجام وظیفه و رسالت آسمانى خویش به هر اقدام لازمى دست زد:ابتدا به موعظه پرداخت و با نرمى و ملایمت فرعون را پند داد.سپس به بحث و گفتگو نشست و براى بیان ربوبیّت و پروردگارى خداى جهان و رسالت خویش شاهد و دلیل آورد.براى اثبات رسالت خویش ، در مقابل فرعون و اطرافیانش معجزه نشان داد و عصایش را- به اذن خدا-به صورت مار بزرگى و خشمکین در آورد.در برابر ساحران نیز معجزه ، آشکارى نشان داد ، عصایش مار بزرگى شد و همه آنچه را که ساحران روى زمین ریخته بودند ، بلعید....
امّا نه پند و اندرز ، نه بحث و گفتگو نه برهان و دلیل ، نه معجزههاى روشن او ، هیچ یک در دل سخت و تاریک فرعون اثر نکرد و او به ستمهاى خود همچنان ادامه داد.
حضرت موسى مدّتهاى طولانى به تبلیغ و ترویج خدا پرستى و روشنگرى بنىاسرائیل اشتغال داشت و فرعون تجاوزگر هم چنان به تجاوزگریهاى خود ادامه مىداد ، دیدگان بىفروغ قوم در بند بسته بنىاسرائیل از هر سو به جانب موسى دوخته شده بود که بالاخره چارهاى قطعى بیندیشد ، و آن ملّت محروم و زجر کشیده را براى همیشه از بیدادگریهاى طاغوت و طاغوتیان زمان آزاد سازد.در آن اوضاع و شرایط سخت و خفقانآور چارهاى جز این نبود که قوم بنىاسرائیل از مصر کوچ کنند و خودشان را از قید و بند قدرت طاغوتى فرعون آزاد سازند.
سرانجام حضرت موسى به فرمان خدا تصمیم به هجرت گرفت ، هجرتى دست جمعى به اتّفاق همه بنىاسرائیل.تصمیم را مخفیانه با سران بنىاسرائیل در میان گذاشت ، آنان نیز با این پیشنهاد موافقت نمودند و اسباب و اثاث زندگانى را مخفیانه جمع کردند و آماده هجرت شدند.
بنىاسرائیل به رهبرى حضرت موسى در یک شب تاریک بدون اطّلاع فرعونیان از مصر خارج شدند و با شتاب به سوى صحراى سینا حرکت کردند.هزاران نفر مرد و زن ، کوچک و بزرگ ، پیاده و سواره ، تمام شب را با سرعت راه پیمودند و روز بعد نیز با شتاب به راه پیمایى خویش ادامه دادند.
بامداد فرعونیان بیدار شدند و سر کارهاى خود رفتند ، امّا هرچه انتظار کشیدند کارگران سرکار حاضر نشدند ، خبر در شهر منتشر شد ، به جستجو پرداختند.معلوم شد که بنىاسرائیل شبانه از شهر بیرون رفته و فرار کردهاند.خبر به فرعون رسید:سپاه فراوانى فراهم ساخت و به تعقیب بنىاسرائیل پرداخت.بنىاسرائیل به فرمان حضرت موسى راه دریا را گرفته و با سرعت مىرفتند و فرعون و سپاهیانش در تعقیب آنان مىشتافتند.بنىاسرائیل نزدیک دریا رسیدند ، راه را بسته دیدند ، دریا در پیش بود و لشگریان فرعون در پشت سر.از نزدیک شدن فرعونیان به وحشت و اضطراب افتادند.
خداى مهربان راه بسته را به رویشان گشود و به موسى فرمان داد که عصاى خود را بر آب دریا بزن.حضرت موسى عصا را به دریا زد.آب دریا شکافته شد و دوازده راه وسیع در وسط آبها نمایان شد.بنىاسرائیل وارد دریا شدند.مدّتى بعد فرعونیان سررسیدند و با استفاده از همان راهها به تعقیب بنىاسرائیل پرداختند و از این پیروزى شادمان گشتند.
وقتى که آخرین فرد بنىاسرائیل از دریا خارج شد آخرین فرد سپاه فرعون داخل دریا شده بود.در این هنگام به فرمان خدا آبها سر به هم فرد آوردند و فرعون و فرعونیان ستمگر را در کام کشیدند.فرعون و یارانش در دریا غرق شدند و تا تاریخ شکست و ذلّت آنان ، براى جهانیان بعنوان درس عبرت باقى نماند.و خدا در آخرت سزاى خویش را ببینند.
بنىاسرائیل که از دور تماشاگر این حادثه شگفت بودند با هلاک فرعونیان یکسره آسوده خاطر گشتند ، آنان دیگر از قید و بند اسارت فرعونیان نجات یافته بودند و اینک باید بر اساس قوانین و دستورهاى الهى جامعه خود را اداره نمایند.
امّا در آن زمان نه قانون داشتند و نه مراسم عبادت را مىدانستند.زیرا هنوز کتاب آسمانى نداشتند و احکام و قوانینى از سوى خدا نازل نشده بود.حضرت موسى از خدا درخواست کرد تا کتابى به او عطا کند که در پرتوش راه هدایت جویند و به قوانین و احکامش عمل کنند.خداى بزرگ خواسته حضرت موسى را اجابت کرد و به وى دستور داد که خود را براى دریافت«کتابى آسمانى»آماده سازد و به همین منظور براى مناجات به کوه طور برود.مدّت سى روز در آنجا به عبادت و راز و نیاز با خداى بپردازد و بعد از دریافت کتاب به سوى بنىاسرائیل باز گردد.
حضرت موسى جریان را با بنىاسرائیل در میان گذاشت.برادرش هارون را در جاى خود نصب کرد و مسئولیّت اداره بنىاسرائیل را به او سپرد و به کوره طور رفت. مدّت سى روز در آن جا به عبادت و راز و نیاز پرداخت و به فرمان خدا ، ده روز دیگر نیز به توقّف خود اضافه نمود.در این مدّت احکام و قوانین دین یهود را در الواحى از جانب خدا دریافت کرد و بعد از پایان چهل روز به سوى بنى اسرائیل بازگشت.این الواح در کتاب جمع شد و«تورات»نام یافت و مورد استفاده قرار گرفت.(البتّه تورات اصلى هم اکنون در دست نیست.)
از این زمان قوم بنىاسرائیل استقلال یافت و شخصیّت اجتماعى و مذهبى خویش را بنا نهاد.اینک بنىاسرائیل برنامه و قانون دینى داشتند ، رهبر فداکار و آگاه و مبارزى همانند حضرت موسى داشتند که ولایت و رهبرى او از جانب خدا تعیین شده بود.خدا اسباب ترقّى و تعالى دنیا و آخرت را برایشان فراهم ساخته بود ، امّا افسوس که قدر این عمه نعمت را ندانستند و بهانهجویى و خودخواهى و ناسپاسى کردند:یک روز گوساله پرستیدند ، روز دیگر به حضرت موسى گفتند:خدا را به ما نشان بده تا ببینیم-با این که خدا جسم نیست که با چشم دیده شود-یک روز گفتند:مرغ بریان از آسمان برایمان نازل کن.یک روز گفتند:مرغ و کباب نمىخواهیم ، پیاز و عدس مىخواهیم. خلاصه ایرادهاى بنى اسرائیلى گرفتند و به دستورهاى رهبر و پیامبرشان بىاعتنایى کردند.به همین جهت و به علّت همین ناسپاسیها ، مدّت چهل سال در بیابانها سرگردان شدند.....
پرسشها:
1-مسئولیت حضرت موسى در ابتدا چه بود؟این مسئولیّت را چگونه آغاز کرد؟با فرعون چگونه برخورد نمود؟
2-معجزه حضرت موسى چه بود؟حضرت موسى چرا در نزد فرعون معجزه نشان داد؟ 3-چاره قطعى که براى نجات قوم بنى اسرائیل اندیشید چه بود؟چگونه قوم بنى اسرائیل از ظلم و ستم فرعون نجات یافتند؟
4-بنىاسرائیل چگونه از دریا گذشتند؟دریا چگونه فرعون و سپاهیانش را در کام کشید؟
5-نام کتاب حضرت موسى چیست؟این الواح را حضرت موسى در کجا و پس از چند مدّت عبادت و خلوت ، از سوى خدا دریافت کرد؟ 6-چرا قوم بنى اسرائیل چهل سال در بیابانها سرگردان شدند؟
7-عقیده ما مسلمانها درباره حضرت موسى و دیگر پیامبران راستین چیست؟
آیین مسیح علیه السّلام
آیین مسیح را حضرت عیسى از سوى خدا آورد.حضرت عیسى یکى از پیامبران بزرگ الهى است.در حدود 570 سال قبل از ولادت پیامبر گرامى اسلام ، در بیت اللّحم-یکى از شهرهاى فلسطین-به دنیا آمد.مادرش حضرت مریم از بندگان شایسته خدا و یکى از زنان ممتاز جهان بود.شبانه روز در عبادتگاه بیت المقّدس مشغول نماز و عبادت بود.او زنى شایسته و پاکدامن و پرهیزگار بود.فرزندش عیسى ، در گهواره با مردم سخن گفت و از پیامبرى خویش خبر داد:
«من بنده خدا هستم ، خدا مرا پیامبر خویش قرار داده و مرا به اقامه نماز و پرداخت زکات سفارش نموده است و مرا فرمان داده که نسبت به مادرم نیکوکار و مهربان باشم و نخواسته که من ستمکار و شقّى و بدبخت باشم»
دوران کودکى را با پاکى گذرانید و به سنّ بلوغ رسید ، در آن هنگام مأموریّت یافت که رسما به ارشاد و هدایت مردم بپردازد.حضرت عیسى در بین اقوام یهودى مبعوث شده بود ، و احکام و قوانین واقعى تورات را ترویج مىکرد و با خرافات و انحرافاتى که با دست جاهلان و مفسدان در دین یهود و تورات ، داخل شده بود ، بىامان مبارزه مىنمود ، تورات اصلى را براى مردم مىخوانند و معنا مىکرد.به علاوه از کتابى که خدا بر او نازل کرده بود و انجیل نام داشت براى مردم قرائت مىنمود.
تورات کتاب آسمانى حضرت موسى ، دراثر گذشت روزگار و پدید آمدن حوادث بسیارى تحریف شده بود ، افکار و اوهام و عادتهاى ناروا به نام دین در میان قوم یهود رایج گشته بود حضرت عیسى-به امر خدا-مىکوشید که همان احکام و قوانین آسمانى حضرت موسى را تبلیغ و ترویج کند و با اوهام و خرافات مبارزه نماید.حضرت عیسى براى این که همگان بدانند که پیامبر خداست و با خدا ارتباط مخصوص دارد ، به اذن خدا معجزاتى به مردم ارائه مىنمود:
«مرده را-به اذن خدا-زنده مىکرد ، کور مادرزاد را-به اذن خدا-بینا مىساخت ، بیماران فلج و زمین گیر را-به اذن خدا-شفا مىداد ، مجسمههایى با گل به صورت یک پرنده درست مىکرد آنگاه در آن مىدمید ، آن مجسّمه زنده مىشد ، پر مىزد و به هوا پرواز مى کرد.به مردم از آنچه مىخوردند و ذخیره مىکنند خبر مىداد....»
حضرت عیسى با جدّیّت تمام و کوشش فراوان به انجام رسالت خویش مشغول بود ، پند واندرز مىداد ، سخنرانى و موعظه مىکرد ، به شهرها و روستاها سفر مىنمود و مردم را با صبر و حوصله هدایت و ارشاد مىفرمود.سرانجام گروهى دعوتش را پذیرفتند و به پیامبرى او ایمان آوردند و به تدریج بر تعداد پیروانش افزوده شد.در میان ایمان آوردگان ، پیروان بسیار جدّى و با ایمانى بودند که همیشه ملازم او بودند و با کمال خلوص و فداکارى از او حمایت و اطاعت مىکرند.به آنان که دوازه نفر بودند ، حواریّین لقب داده اند.همین حوارییّن بعد از عیسى مسیح به اطراف جهان رفتند و دین مسیح را گسترش دادند.
حضرت عیسى زندگى بسیار سادهاى داشت ، لباس ساده مىپوشد و غذاى کم و ساده مىخورد.از ستمدیدگان حمایت مىنمود.با محرومین مهربان بود ولى با ستمکاران و مستکبران سخت و نامهربان بود و با آنان مبارزه مىنمود با ضعفا همنشین و صمیمى و دلسوز بود ، مردم را نیز به مهربانى و احسان دعوت مىنمود.متواضع و خوش اخلاق بود و به حوارییّن نیز سفارش مىفرمود که نسبت به دیگران متواضع و مهربان باشند.
روزى به حوارییّن فرمود:از شما خواهشى دارم.
گفتند:بگویید که ما تسلیم هستیم ، هر چه بخواهید انجام مىدهیم.
-هیچ نافرمانى نخواهید کرد؟ -نه.....هرگز نافرمانى و تمرّد نمىکنیم.
-پس اینجا بنشینید.
وقتى همه نشستند ، حضرت عیسى ظرف آبى را برداشت ، گفت:حالا اجازه دهید پاهاى شما را بشویم ، و با تواضع تمام ، پاهاى همه حوارییّن را شستشو داد. -ما به این کار سزاوارتر بودیم ، حقّ این بود که ما پاهاى شما را شستشو دهیم. -نه....من به این کار سزاوارترم ، علما و دانشمندان باید براى مردم تواضع کنند و به آنان خدامت نمایند و چرک و پلیدى را از آنان دور سازند.
من پاى شما را شستم تا شما و دیگران دانشمندن نیز این چنین براى مردم تواضع کنید و بدانید که با تواضع و فروتنى دین و دانش ترویج مىشود نه با تکّبر و خودبینى.و همانطور که گیاه در زمین نرم و آماده مىروید ، دین و دانش نیز در نفوس پاک و متواضع پرورش مىیابد.
با چنین روش خدا پسندانهاى پیوسته بر پیروان حضرت عیسى افزوده مىشد و او قدرت و نفوذ بیشترى پیبدا مىکرد.متأسفّانه بعضى از علماى دین یهود-که خودخواه و مستکبر بودند-از قدت و نفوذ کلمه حضرت عیسى به وحشت افتادند.منافع و جاه و مقام خود را در خطر دیدند.به این جهت در بیت المقدّس مجمعى تشکیل دادند و حضرت عیسى پیامبر پاک و بزرگ خدا را ، بعنوان آشوبگر و ساحر معرّفى نمودند و حاکم شهر را بر علیه او تحریک نمودند.جان حضرت عیسى به خطر افتاد و ناچار شد که در حال خفا به تبلیغ بپردازد.
بسیارى از مسیحیان بر این عقیدهاند که سرانجام حضرت عیسى به وسیله بعضى از آن یهودیان به صلیب آویخته شد و به همین جهت شکل آن صلیب را یک شکل مقدّس مىشمارند.ولى گروهى دیگر از مسیحیان به دار آویخته شدن حضرت عیسى را قبول ندارند ، مىگویند:مىخواستند مسیح را به صلیب بکشند امّا اشتباها یک نفر یهودى را که در شکل با مسیح شباهتهایى داشت گرفتند و به دار زدند و به این صورت عیسى از قتل نجات یافت.قرآن کریم نیز بر این عقیده است که واقع مطلب بر مسیحیان مشتبه شده که حضرت عیسى به دار آویخته نشده است.
عدّهاى از مسیحیان ، عیسى را پسر خدا مىدانند ، مىگویند عیسى پسر خدا بود ، تن به کشته شدن تا وسیلهاى باشد براى نجات معصیت کاران ، امّا قرآن کریم این پندار موهوم را رد مىکند و مىگوید:حضرت عیسى پیامبر خدا و بنده ممتاز خدا بود ، نه پسر او ، خدا هیچ پسر یا پسر خواندهاى ندارد ، نه فرزند دارد و نه خود فرزند کسى مىباشد و یگانهاى است که هیچ و هیچ کسى همانند او نیست.قرآن مىگوید:سعادت و رستگارى هر انسانى در گرو اعمال اوست و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمىکشد ، قرآن مىگوید:حضرت عیسى نجات بخش مردم هست امّا نه بر اساس این پندار موهوم ، بلکه بر این اساس که او پیامبر بزرگ خدا و راهنماى دلسوز مردم بود و هر کس که واقعا به دستورات رهایى بخش او عمل کند رستگارى مىگردد و مورد رحمت و مغفرت پروردگار قرار مىگیرد.
آیین حضرت مسیح و گفتههاى آسمانى او در اثر دخالتهاى ناروا تحریف شد. چندین مذهب و فرقه پدید آمد و کتاب اصلى انجیل از بین رفت و اکنون کتابهاى چندى که با هم بسیار اختلاف دارند و به نام انجیل موجود است.
مهمترین فرقههاى آیین مسیح که هم اکنون پیروان زیادى دارد ، عبارتند از: 1-کاتولیک 2-ارتدوکس 3-پروتستان
آیهاى از قرآن کریم
قالَ اِنّى عَبدُ اللّهِ اتانِىَ الکِتابَ وَ جَعَلَنى نَبیاً وَ جَعَلَنى مُبارَکاً اَینَ ما کُنتُ وَ اَوصانى بِالصَّلوةِ وَ الزَّکوةِ مادُمتُ حَیّاً وَ بَّراً بِوالِدَتى وَ لَم یَجعَلنى جَبّاراً شَقیّاً. سوره مریم آیات 323130
عیسى گفت:البتّه من بنده خدا هستم او به من کتاب داده و مرا پیامبر خود قرار داده است و مرا هر کجا که باشم پر خیر و برکت قرار داده و به اقامه نماز و پرداخت زکات تا هنگامى که زنده هستم ، سفارش نموده است و سفارش نموده که نسبت به مادرم نیکوکار باشم و نخواسته که من ستمکار و بدبخت باشم. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-حضرت عیسى کیست؟در چه سالى ، کجا به دنیا آمد؟
2-مادر حضرت عیسى کیست؟او چگونه زنى بود؟
3-حضرت عیسى در گهواره با مردم چه گفت؟
4-حضرت عیسى براى ترویج چه کتاب و چه آئینى مىکوشید؟
5-براى این که همگان بدانند که او پیامبر خداست و با خدا ارتباط مخصوص دارد ، چه معجزاتى به مردم ارائه نمود؟
6-به پیروان اولیّه حضرت عیسى که بسیار جدّى و با ایمان بودند ، چه لقب دادهاند؟
7-حضرت عیسى چگونه و با چه شیوهاى به حوارییّن درس تواضع و فروتنى داد؟پس از این رفتار به حوارییّن چه گفت؟
8-چرا برخى از علماى یهود با حضرت عیسى به مخالفت برخاستند؟چه کردند؟
9-بیان قرآن در مورد حضرت عیسى(درباره به دار آویخته شدن یا نشدن او)چیست؟
10-قرآن ، حضرت عیسى را با چه ویژگیهایى توصیف مىکند؟
قرآن کتاب جاویدان آسمانى
قرآن کتاب دینى ما مسلمانان است که براى راهنمایى و تربیت انسان ، از طرف خدا بر حضرت محمد-صلى اللّه علیه و آله-نازل شده است.
قرآن مجید یکصد و چهارده سوره دارد.مىدانید سوره به چه مقدار از آیات قرآن گفته مىشود؟به آن قسمتى که با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم شروع مىشود و تا بسم اللّه سوره دیگر ادامه دارد.و خوب است بدانید که سورههاى قرآن جز سوره توبه که با برائت از مشرکین پیمان شکن آغاز مىشود ، همه با بسم اللّه شروع مىشوند.
کوچکترین سورهى قرآن-که بیشتر از چهار آیه کوتاه نیست-سوره کوثر مىباشد.و بزر گترین سورهها ، سوره بقره است که 286 آیه دارد.اوّلین سورهاى که بر پیغمبر نازل شد سوره علق و آخرین سوره ، سوره النصر مىباشد.
آیات قرآن یک مرتبه بر پیامبر اکرم نازل نشده است ، بلکه در سول 23 سال پیامبرى آن حضرت به مناسبتهاى مختلف و حوادثى که پیش مىآمد ، ، تدریجا بر پیامبر نازل مىشده است مثلا گاهى فقط یک آیه و گاهى چند آیه و گاهى یک سوره فرود مىآمده است.مىدانید که پیامبر ما سیزده سال در مکّه مشغول ارشاد و هدایت مردم بود ، سورههایى را که در این مدّت بر پیامبر نازل شده ، سورههاى مکّى مىگویند و تعداد دیگرى را که در ده سال بعد در مدینه نازل شده«مدنى»مىنامند.
قرآن بوسیله یکى از فرشتگان پروردگار که نامش جبرئیل مىباشد ، نازل مىشد. جبرئیل عین الفاظ و کلمات قرآن را براى پیامبر فرود مىآورد.هر گاه آیهاى نازل مىشد ، پیامبران آن را بر مردم مىخواند و جمعى از نویسندگان مورد اعتماد ، عین آیات را مىنوشتند و جمع آورى مىکردند .یکى از نویسندگان ، حضرت على علیه السّلام بود که تمام آیات قرآن را با کمال دقت و به همان ترتیبى که نازل مىشد ، مىنوشت و نگهدارى مىکرد و اگر گاهى هنگام نزول آیه با آیاتى حاضر نبود ، وقتى که حضار مىشد ، پیامبر آیهها را برایش مىخواند و مىفرمود این آیات در غیاب تو نازل شده است ، اینها را هم بنویس.بعلاوه بسیارى از مسلمانان که نوشتن نمىدانستند عین آیات سورهها را با کمال دقت حفظ مىکردند و براى دیگران قرائت مىنمودند؛عدّه زیادى از مسلمانان ، همه آیات و سورهها را که تا آن زمان نازل شده بود ، حفظ بودند که این عده حافظان قرآن نامیده مىشدند و بعضى دیگر مقدارى از قرآن را از برداشتند.
پیامبر مسلمانان را به حفظ قرآن تشویق و ترغیب مىفرمود تا جایى که حفظ قرآن یکى از افتخارات و امتیازات مسلمانان به شمار مىرفت.
بعد از وفات پیغمبر-صلى اللّه علیه و آله حضرت علىّ بن ابیطالب ، آنچه نگاشته بود با دقّت تمام جمع آورى نمود و همه را در یک مجموعه با همان ترتیبى که نازل شده بود تنظیم کرد و نگهدارى فرمود.
چند ماه بعد از وفات پیامبر ، گفته شد که اگر حافظان قرآن تدریجا بمیرند یا در جنگها شهید شوند ، چه پیش خواهد آمد؟لذا تصمیم گرفتند از قرآن مکتوب بیشتر محافظت و نگهدارى کنند بدین جهت ، چند نفر به دستور ابوبکر خلیفه اول ، نسخههاى مختلف قرآن را جمع آورى و مقابله کردند و با محفوظات حافظان قرآن تطبیق نمودند و نسخههایى که مورد اعتماد کامل بود ، برگزیدند و از روى آنها نسخههاى دیگرى تهیّه کرده و به سایر بلاد اسلامى فرستادند.خوب است این نکته را بدانید که در آن زمان در خطّ عربى هنوز نقطه و اعرابگذارى مرسوم نبود و این قرآنها بدون نقطه و اعراب نوشته مىشد.
در زمان خلیفه سومّ که اسلام گسترش بیشتر یافته بود ، بىنقطه بود و بىاعراب بودن آیات قرآن از یک طرف و گوناگونى لهجهها ، اختلافاتى را در تلفّظ برخى از کلمات به وجود آورده بود ، لذا خلیفه سوّم با مشورت و صلاحدید گروهى از اصحاب رسول خدا دستور داد تا عدّهاى از نویسندگان ، آیات و سورههاى قرآن را با لهجه پیامبر -که همان لهجه حجاز بود-با مقایسه همه نسخههاى موجود بنویسند و با همکارى حافظان قرآن یک نسخه درست و کامل بر گزینند تا آن نسخه ، قرآن رسمى و قابل اعتماد باشد.آنگاه از روى آن قرآنهاى متعددّى نوشتند و به مراکز مهمّ سرزمین اسلام فرستادند.ولى این نسخه هم بدون نقطه و اعراب بود و به همین جهت خواندن آن مشکل بود.در سالهاى(50-53 هجرى)قرآن اعرابگذارى شد و بعدها در زمان عبدالملک مروان نقطه گذارى نیز شد و مسلمین در طول زمان ، قرآن را با فداکاریهاى بسیار به همان گونه ، حفظ و حراست کرده و به دست ما رساندهاند و قرآنى که اکنون در دست ماست از روى همان نسخه اصلى تهیّه شده است و بدون هیچ کم و زیادى به دست ما رسیده است.
در این کتاب عظیم آسمانى با خواست و اراده نافذ پروردگار و فداکارى و همّت مسلمین کوچکترین تغییرى در طول تاریخ رخ نداده و کمترین تحریفى به وجود نیامده است.
قرآن کتابى است کامل و جامع که هر آنچه انسان براى تربیت و هدایت به آن نیازمند است ، بطور کلّى در بردارد و سعادت دنیا و آخرت انسانهایى را که به دستورها و رهنمودهایش عمل مىکنند ، کاملا تأمین مىنماید.
آنچه در قرآن آمده است ، در چند بخش کلّى زیر مىتوان به فهرست بیان کرد:
1-دعوت به تفکّر و تدّبر در اسرار و رموز آفرینش جهان.
2-خداشناسى ، صفات خدا ، توحید ، مبارزه با شرک ، معاد ، توصیف بهشت و دوزخ و قیامت ، نبوّت و امامت و شفاعت ، ملائکه و معجزات پیامبران.
3-چگونگى دعوت پیامبران ، شرح کوششها و فداکاریهاى آنان در راه ارشاد و هدایت مردم ، داستان مبارزات طولانى و خستگى ناپذیر آنان با طاغوتها و ستمگران و مستکبران تاریخ.
4-دعوت به اسلام و دعوت به مبارزه با شرک و نفاق.
5-تکالیف و عبادتها مانند:نماز ، روزه ، وضو ، غسل ، تیممّ ، حّج ، زکوة ، جهاد....
6-احکام و قوانین اجتماعى.
7-اخلاق بد و نیک و دعوت به تخلّق به اخلاق نیک. * * *
اکنون که با توجّه و عنایت خاصّ پروردگار متعال ، با جهاد و فداکارى مسلمانها در حراست و حفظ قرآن ، این کتاب بزرگ الهى بدون هیچ تغییر و تحریفى به دست ما رسیده است ، باید این پیام گرانقدر الهى را ارج نهیم و در نگهداشتن ، شناختن و فهمیدن مطالب و اجراى دستورها ، و رهنمودهاى آن بکوشیم و فداکارى و جهاد کنیم.درست خواندن آن را خوب یاد بیگریم ، از علوم و معارف آن بهرهمند گردیم ، برنامههاى نورانى و حیاتبخش آن را در جامعه خویش هر چه بهتر و دقیقتر بکار بندیم و به اجرا در آوریم؛«تا در دنیا با آگاهى و سربلندى و عزّت و آزادى زندگى کنیم و در آخرت به بلندترین مقام یک انسان ، به اجرا کبیر و رضایت و رضوان پروردگار برسیم. آیهاى از قرآن کریم
اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدىِ لِلَّتى هِىَ اَقوَمُ وَ یُبَشّرُ المُؤمِنینَ الّذینَ یَعمَلوُنَ الصّالحِاتِ اَنَّ لَهُم اَجراً کبیراً. سوره اسراء آیه 9
البتّه این قرآن مردم را به استوارترین راه زندگى هدایت مىکند و بشارت مىدهد به مؤمنینى که اعمال صالح انجام مىدهند که براى آنان اجر کبیرى در پیش است.
بیندیشید و پاسخ دهید.
1-هدف قرآن-در ارتباط با زندگى انسانها-چیست؟
2-سوره به چه مقدار از آیات قرآن گفته مىشود؟قرآن چند سوره دارد؟
3-کدامیک از سورههاى قرآن با«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»شروع نمىشود؟این سوره با چه مطالبى آغاز مىشود؟
4-کوچکترین سوره قرآن ، بلندترین سوره قرآن ، اوّلین سورهاى که بر پیامبر نازل شد ، آخرین سورهاى که بر پیامبر نازل شد ، کدامند؟
5-کدامیک از سورهها را مکّى مىگویند؟کدامیک را مدنى؟
6-وقتى آیات قرآن نازل مىشد ، مسلمین چگونه آن را حفظ و نگهدارى مىکردند؟
7-بعد از وفات پیامبر-صلى اللّه علیه و آله-حضرت على علیه السّلام قرآن را-که در زمان پیامبر با دقّت تمام نگاشته بود-چگونه و با چه ترتیبى جمعآورى نمود؟
8-در زمان خلیفه سوّم ، براى تأکید بر حفظ اصالت لهجه اصلى قرآن ، چه اقدامى صورت پذیرفت؟
9-مطالبى را که در قرآن آمده است به چند بخش کلیّى مىتوان تقسیم نمود؟آن چند بخش را بیان کنید.
10-وظیفه ما مسلمانها در برابر قرآن چیست؟علاوه بر نگهداشتن ، شناختن ، فهمیدن آن چه وظایفى داریم؟
11-قرآن مردم را به چه سویى فرا مىخواند؟به چه کسانى مژده مى دهد ، چه مژدهاى؟
اگر قدر نعمتهایش را ندانیم
آیا تا کنون نام«یمن»را شنیدهاید؟مىدانید در کجا واقع است؟
در روزگاران پیش قوم«سبأ»در این سرزمین زندگى مىکردند.شهر و دیار بسیار آباد و زیبایى داشتند.در طرف راست و چپ شهر همه باغ و بستان بود که انواع درختان در آن جا به عمل مىآمد:مانند درختا سیب ، گلابى ، زردآلو ، گوجه ، آلبالو ، انجیر ، انگور ، انار ، پرتقال و دیگر درختان سرسبز و قشنگ.نهرهاى زلال آب از زیر درختان مىگذشت.میوههاى رنگارنگ ، سیبهاى سرخ ، گلابیهاى زرد ، آلبالوهاى قرمز و خوشههاى بزرگ و شفّاف انگور ، انارهاى درشت و گوجههاى سبز رو ترش ، مانند چراغهاى الوان کوچک و بزرگ بر شاخهها مىدرخشیدند.وقتى نسیم مىوزید و با شاخهها و گلها بازى مىکرد ، فضاى شهر آن چنان معطّر و لطیف مىشد و که عطر زیبایى بهشت را به یاد مىآورد.
آن همه زیبایى و خرّمى ، آن گلها ، و میوهها ، آن درختها و بوتهها ، همه نشانهاى از قدرت آفریدگار مهربان بود.
قوم سبا با نظاره این آیات زیباى پروردگار ، چه مىگفتند؟این همه لطف و نعمت خدا را چگونه سپاس مىگفتند؟چه مىکردند؟
در خانههاى بسیار زیبایى زندگى مىکردند و از انواع نعمتهاى برخوردار بودند.
دهکدههاى اطراف نیز آباد و سرسبز و معمور بود ، گویى خانهها در دامن دشتى از گل و عطر و سبزه نشستهاند.
این همه آبادانى و نعمت را خدا به برکت آب فراوان و زمین حاصلخیز و کار و کوشش مردمش در اختیار آنان قرار داده بود.مردم سبا در کشاورزى مهارت داشتند.در کوهستانها سدّ بزرگى ساخته بودند که آب باران و رودخانهها در پشت آن ذخیره مىشد و به صورت یک دریاچه بسیار بزرگ موج مىزد.
در فصل زراعت از آب دریاچه استفاده مىکردند و مزارع و باغستانها را آبیارى مىنمودند.قوم سبا مردمى پرتلاش و درستکار و مهربان بودند.با عدل و گذشت و فداکارى رفتار مىنمودند.خداى مهربان را مىپرستیدند و در سرزمین پرنعمت و سرسبز خویش با نشاط و شادمانى زندگى مىکردند و خدا را بر این نعمتها سپاس مىگفتند.
امّا افسوس که عدّهاى از این قوم به گناه و معصیت پرداختند و به هوسرانى و تنپرورى مشغول شدند ، کم کم خدا را فراموش کردند و نعمتهایش را کفران نمودند. گویا چنین پنداشتند که این نعمتها ابدى است و قیامت و جهان آخرتى در پیش نیست.
دیگران هم به کار خویش مشغول بودند ، کارى به کارى آنان نداشتند و آنان را امر به معروف و نهى از منکر نمىکردند.پیامبرى که در میان قوم سبا ، شبانه روز براى هدایت و ارشاد آنان مىکوشید ، مردمان را پند و اندرز مىداد و مىفرمود:اى مردم!قدر این همه نعمت را بدانید ، از دستورهاى خدا پیروى کنید و تقوى پیشه کنید و از راهنماییهاى من اطاعت و پیروى نمایید ، عادل و درستکار باشید.اى مردم!اگر از راه و رسم عدالت و خدا پرستى اعراض کنید و محیط خود را با هوسرانى و تنپرورى و گناه آلوده سازید ، خشم خدا فرامىرسد و شما را از این نعمتها محروم مىسازد.
امر مردم!شما فقط براى خوردن و آشامیدن آفریده نشدهاید؛بلکه در آفرینش شما ، هدف بسیار والائى در کار بوده و هست.هدف عالى آفرینش را فراموش نکنید. از
هوسرانى و تن پرورى و گناه بپرهیزد ، خدا را بپرستید و از راهنمودهاى من اطاعت کنید تا در دنیا و آخرت رستگار گردید ، اخلاق انسانى را در خود پرورش دهید و از بیکارى و تنبلى ، و تجاوزگرى بپرهیزید تا خدا نعمتهایش را بر شما افزون کند و در آخرت هم بهتر از اینها را نصیب شما گرداند.
اى مردم!چرا گنهکاران را از معصیت و گناه باز نمىدارید؟چرا از دین خدا پاسیدارى نمىکنید؟چرا در مقابل گناهکاران خشمگین نمىشوید؟....؟
ولى افسوس که نه آنان از گناه دست برمىداشتند و نه اینان بر گناهکاران مىشوریدند قلبشان سخت و تاریک شده بود ، سخن حقّ پیامبر در آنان بىتأثیر بود. دیگر امیدى به اصلاحشان نبود.سرانجام مورد خشم خدا قرار گرفتند.کیفر و عذاب دنیوى هم براى آنان لازم شد.تا رنج نافرمانى از پیامبر خداو دستورهاى الهى را ببینند و براى آیندگان درس عبرت شوند.
به فرمان خدا ، سدّ دریاچه شکسته شد!ناگهان سیل عظیمى جارى گشت ، چون کوه خروشید و پیش رفت و خانهها و باغها را ویران ساخت و هر چه را که در راهش بود درهم پیچید و با خود برد.
از آن شهر زیبا و پرنعمت و خانههاى باشکوه جز ویرانهاى در زیر سنگها و خاکها چیزى باقى نماند.فقط سرگذشت و نامشان باقى ماند تا براى انسانهاى آن عصر و آیندگان ، نشانهاى از نشانههاى قدرت و خشم خدا باشد و درس عبرتى از درسهاى بیدارگر شود.قوم سبا سزاى ناسپاسى و کفران خویش را دیدند و کیفر هر ناسپاسى و قدر ناشناسى چنین است.
اکنون ما بیندیشیم که نعمتهاى خدا را چگونه سپاس مىگوییم؟آیا از دستورهاى خدا اطاعت مىکنیم؟نعمتهاى خدا را چگونه مصرف مىکنیم؟آیا از اسراف و تبذیر اجتناب مىکنیم؟آیا براى خشنودى خدا و کمک به خلق خدا و آبادى کشور خویش مىکوشیم؟چگونه باید به یارى محرومین و مستضعفین جهان بشتابیم؟و چگونه از دو فرضیه بزرگ«امر به معروف و نهى از منکر»پاسدارى کنیم؟ آیهاى از قرآن کریم
لَقَد کانَ لِسَبَأٍ فى مَسکَنِهِم ایَةٌ جَنَّتانِ عَن یَمینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِن رِزقِ رَبکّمُ وَ اشکُروُا لَهُ بَلدَةٌ طَیِبَةٌ و رَبُّ غَفَوُرٌ سوره سبأ آیه 15
مردم سبأ در مسکنهایشان نشانه و عبرتى بود ، دو باغستان از راست و چپ ، از روزى پروردگارتان بخورید و او را سپاس دارید که شهرى پاکیزه دارید و پروردگارى آمرزنده. پرسشها:(براى اندیشیدن و پاسخ دادن و به هوش بودن)
1-شهر و دیار قوم سبا چگونه بود؟توصیف کنید.
2-آیا خدا این همه نعمت و آبادانى را بىهیچ کار و کوشش در اختیارشان نهاده بود؟
3-قوم سبا چگونه مردمى بودند؟
4-علّت این که خدا نعمتهایش را از آنها گرفت ، چه بود؟آیا همگان به هوسرانى و کفران نعمت پرداختند؟
5-پیامبرشان به آنها چه مىگفت؟چه هشدارهایى مىداد؟آنها را به سوى چه کارها و ارزشهایى دعوت مىنمود؟
6-چرا همگان مورد خشم و عذاب پروردگار قرار گرفتند؟مگر همگان معصیتکار بودند؟
7-شنیدن و خواندن تاریخ قوم سبا چه سودى براى انسانهاى دیگر عصرها دارد؟
8-ما نعمتهاى خدا را چگونه سپاس مىگوییم؟براى آبادى کشور خویش چگونه مى کوشیم؟
9-از دو فریضه بزرگ الهى چگونه پاسدارى مىکنیم؟آن دو فریضه چیستند؟