امامان و علوم عقلى
انسان عاقل است، با اندیشه و تفکر و ترتیب قیاس برهانى، برخى مجهولات را از دانستههاى کلى و قطعى خود کشف و نتیجهگیرى مىکند؛ مثلا انسان در ذهن خود مفهوم علیت و معلولیت را درک مىکند و مىفهمد که هر معلولى در وجود خود نیاز به علت دارد، پس اگر در جایى پدیده معلولى را یافت به طور یقین حکم مىکند که باید علتى داشته باشد، و براى یافتن علت به کنجکاوى مىپردازد. این یکى از امتیازهاى بزرگ انسانهاست. این را اصطلاحا عقل نظرى مىنامند. در اثبات اصول عقاید یعنى خداشناسى، معاد و نبوت از همین استدلالهاى عقلى استفاده مىشود. «همه انسانها کم یا بیش از این موهبت بزرگ الهى برخوردارند. ولى یکسان نیستند بلکه مراتب بسیار متفاوتى دارند. پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام از جهت عقل، در عالىترین مراتب انسانهاى عصر خویش بوده اند.
پیامبر گرامى اسلام مىفرماید: خداى متعال هیچ پیامبر و رسولى را نفرستاد مگر هنگامى که عقل او به کمال رسید و عقلش بر عقول امتش برترى یافت. «1»
پیامبر گرامى اسلام در درک اصول عقاید، یعنى خداشناسى، معاد و نیاز ضرورى انسانها به ارسال پیامبران از جانب خداى متعال، از عقل کامل خود استفاده مىکرد و از طریق تفکر و اندیشه عقلانى بدین حقایق ایمان داشت. بنابراین مىتوان گفت: پیامبر اکرم حتى قبل از بعثت به اصول عقاید ایمان داشته و از کفر و شرک منزّه بوده است. گفتنى است که ایمان عقلانى غالباً از حد مفهوم و علم حصولى فراتر نمىرود گرچه به حد یقین هم رسیده باشد.
اما پیامبر بعد از بعثت و ارتباط مستقیم با جهان غیب و دریافت وحى، علم حصولى او به مبدأ و معاد از مرتبه مفهوم فراتر مىرود و به مرتبه شهود و حضور مىرسد، و در این مقام حقایقى را مشاهده مىکند که با علم مفهومى امکانش نبود. علم حضورى و مشاهدات ملکوتى پیامبر را مىتوان به عنوان پشتوانه علوم عقلانى او معرفى کرد. ایمان و علوم وحیانى آثار ویژهاى دارد که در علوم عقلانى چنین آثارى کمتر مشاهده مىشود. امامان معصوم نیز به شهادت تاریخ و احادیثى که به جاى گذاشتهاند، از جهت عقل کاملترین انسانهاى عصر خود بودهاند. به همین جهت در علوم مربوط به مبدأ و معاد از عقل کامل خویش بهره مىگرفتند و از کفر و شرک، حتى قبل از تصدّى مقام امامت، منزّه و معصوم بودند. آن انسانهاى برگزیده گرچه به طور مستقیم از وحى برخوردار نبودند، ولى در اثر افاضات ویژه خداى متعال و راهنمایىهاى پیامبر اکرم، به طور غیر مستقیم از علوم وحیانى رسول خدا بهرهمند بودند، و به همین جهت علم آنان به مبدأ و معاد از علوم مفهومى فراتر بود و به مرتبه یقین و شهود رسیده بودند. گه گاه از برخى حقایق مربوط به مبدأ و معاد به گونهاى خبر مىدادند که گویا آنها را به عیان مشاهده مىکنند.
نمونه هایى از آنها را مىتوانید در کتابهاى حدیث و سیره و تاریخ بخوانید.
امیرالمؤمنین علیه السلام درباره علوم امامان چنین مىفرماید: علم بر چشم حقیقت بین آنان تاخته و روح یقین را لمس کردهاند. آنچه را ناز پروردگان دشوار مىشمارند به آسانى پذیرفتهاند و بدانچه جاهلان از آن وحشت دارند، انس گرفتهاند. در دنیا با بدنهایى ارتباط دارند که ارواح آنها به مقام اعلا پیوسته است. آنان خلفاى خدا در زمیناند و دعوت کنندگان به دین او مىباشند. وه که چه آرزومند دیدار آنان هستم. «2»
باز هم آن حضرت درباره علم امامان مىفرماید: آنان حیات علم و مرگ جهل مىباشند. بردبارى آنان از علمشان خبر مىدهد. و ظاهرشان از باطنشان و سکوتشان از استوارى منطقشان حکایت مىکند. با حق مخالف نیستند و در آن اختلاف ندارند. ستونهاى دین و پناهگاهاى مردمند، حق به وسیله آنان به جایگاه خود باز مىگردد و باطل از آن جا رانده و زبانش از بیخ بریده مىشود.
دین را چنان که شایسته است تعقل کرده و به کار بستهاند، نه این که تنها بشنوند و براى دیگران نقل کنند، همانا که راویان علم بسیارند اما پاسداران آن اندکاند. «31»
ائمه اطهار علیهم السلام در دعوت به اصول عقاید همانند پیامبر، از روش عقلانى و اقامه برهان بهره مىگرفتند، چنان که در احادیث و مناظرهها و احتجاجهاى آنان مشاهده مىکنید، نهایت این که همانند پیامبر، با هر کسى به مقدار عقل و فهمش سخن مىگفتند. برخى کلماتشان آن قدر بلند و عمیق است که فهم کامل آن جز براى دانشمندان امکان ندارد، و گاهى در سطح بسیار ساده با مردم سخن گفتهاند. این تفاوتها را مىتوانید در خطبههاى نهج البلاغه و احادیث مختلف امامان مشاهده کنید.
بنابراین مىتوان عقل معصوم را به عنوان یکى از منابع علوم پیامبر و امامان و منطق و استدلال عقلانى را یکى از شیوههاى تبلیغاتى آنان به شمار آورد. البته در به کار گرفتن این شیوه از خطا و اشتباه معصوم بودند.
(1). میزان الحکمه، ج 3، ص 2034: قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله ما بعث اللّه نبیّاً و لا رسولًا حتى یستکمل العقل و یکون عقله أفضل من جمیع عقول أمّته.
(2). نهج البلاغه، کلام 147: هجم بهم العلم على حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استرعوه المترفون، و أنسوابما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدنیا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى، أولئک خلفاء اللّه فی أرضه و الدعاة إلى دینه، آه، آه، شوقاً إلى رؤیتهم.
(3). همان، کلام 239: هم عیش العلم و موت الجهل، یخبرکم حلمهم عن علمهم، و ظاهرهم عن باطنهم، و صمتهم عن حکم منطقهم، لا یخالفون الحقّ و لا یختلفون فیه، هم دعائم الإسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحقّ إلى نصابه و أنزح الباطل عن مقامه، و انقطع لسانه عن منبته، عقلوا الدین عقل وعایة و رعایة، لا عقل سماع و روایة، فانّ رواة العلم کثیر و رعاته قلیل.