بخش دهم:
امیرمؤمنان علی علیهالسلام و جهاد با نفس در عرصه اجتماع
گفته شد که خیر خواهی، عدالت طلبی و خدمت به خلق از صفات ملکوتی است و انسان از این سنخ امور لذّت میبرد، زیرا خدمت به بندگان خدا را مایه خشنودی خدا و تقرّب به او میداند، دوست دارد هرچه میتواند متّصف به اخلاق الهی و خلیفة اللّه فی الارض باشد و به خالقش شبیه شود. در نقطه مقابل، ظلم و جور و بی عدالتی و امثال آن از خود خواهی و بعد حیوانی و مادّی انسان سرچشمه میگیرد و هر چه انسان از اوصاف ملکوتی فاصله بگیرد، به اوصاف حیوانی نزدیکتر و نزدیکتر میشود تا جایی که بر اثر تکرار زیاد گناه و ظلم، باطنا گرگ و کفتار و ظاهرا انسان نما میگردد.
اینک نیم نگاهی به عدالت طلبی و ظلم ستیزی اسوه های دینی میاندازیم تا دریابیم که وظایمان نسبت به مؤمنان که خودی هستند و کافران که دشمن و بیگانه اند چیست و با وظایف و حدّ و مرز برخوردها آشنا شویم.
بدیهی است بیشترین سهم ایجاد عدالت بر عهده مسئولان، به ویژه افرادی است که داوری بین مردم و یا تخصیص بودجه و بیت المال به دست آنان سپرده شده است.
امام خمینی قدس سره میفرمود:
یکی از فرق های بین حکومت اسلام با سایر حکومتها این است که در حکومت اسلام، جوّ، جوّ محبت است. بین شخص اول مملکت مثل رسول خدا صلی الله علیه وآله ـ که شخص اول بود ـ و در زمان خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام ـ شخص اول، امیرالمؤمنین بود ـ با اَدنا فردی که به حسب نظر مردم ادنا حساب میشدند فرق اساسی مربوط به دنیا نبود. اینطور نبود که رسول خدا حالا که در رأس واقع شده و رئیس امّت است، مثل سایر حکومتها ریاست بکند. در مسجد می آمدند، مینشستند، اصحابشان و اتباعشان هم توی مسجد بود. کسی که از خارج می آمد نمیدانست کدام از آنها پیغمبر است. می پرسید: کدامتان پیغمبر هستید؟ در نشستن این طور نبود که کسی بالای تخت بنشیند و مابقی مقابلش بایستند و سلام نظامی بکنند.
حضرت امیر همین طور بود. صدر اسلام وضع این طور بود. این طور نبود که امرای لشکر ـ امرای خیلی مهم هم داشتند ـ با مردم دیگر فاصله بگیرند، جوّ محبت بود. آنها در یک محیط دوستی و رفاقت و محبت زندگی میکردند، بین خودشان «رحماء» بودند؛ یعنی همه با هم دوست و رفیق... با رحمت رفتار میکردند. و وقتیکه مقابل کفّار واقع میشدند، آن جا «أشدّاء»[525] بودند... .
همین حضرت امیر که توی مسجد وقتی که میآمد با سایرین پهلوی هم مینشستند و صحبت میکردند، وقتی رفته بود توی آن مزرعه، آن رعیتی که آنجا بود یک غذایی داشت. حضرت فرمود: غذا داری؟ گفت: چیزی که لایق شما باشد ندارم. گفت چیه؟ بیاور... کدو را با پیه سرخ کرده بود و خیال میکرد حضرت امیر منزلش بساطی هست و حالا این کم است! در صورتی که حضرت امیر شاید در تمام عمرش هم یک همچه غذای دلچسبی شاید نخورده بود! بیا، با هم نشستند: آن رعیّت مزرعه و این هم رئیس همه، با هم نشستند و خوردند و... .
همین آدمی که این است و همین آدمی که دور خانه ها میگردد و طعام تقسیم میکند، بدون این که بشناسندش و وقتی که در خانه یک نفر میرود و بچه هایش گرسنه اند، یک مقدار نان به آنها میدهد، دهنشان میگذارد و بعد هم برای اینکه بچه ها را دلجویی کند با آنها بازی میکند و صدایی مثل شتر میکند که بچه ها خوششان بیاید، همین آدم که رئیس قوم است و آن کار را دارد میکند اینطور ملایم، این طور رئوف، وقتی مقابل دشمن میایستد، شمشیر را میکشد به فرق میزند، دو تا میکند! از اینور میزند دوتا میکند.[526]
قرآن کریم میفرماید:
ای اهل ایمان! در راه خدا استوار باشید [ بر سایر ملل جهان ]شما گواه عدالت و راستی و درستی باشید و البته نباید دشمنی با گروهی شما را به آن بدارد که از طریق عدل بیرون روید؛ عدالت کنید که عدل به تقوا نزدیکتر است، [ زیرا عدالت پایه و اساس هر نیکی و پرهیزکاری است] و از خدا بترسید که البته خدا به هر چه انجام میدهید آگاه است.[527]
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام برای احقاق حقّ مردم درباره زمینهایی که عثمان بی جا بخشیده بود میفرماید:
به خدا سوگند! اگر این املاک کابین همسران و بهای کنیزان هم گشته باشد، آن را به بیت المال بر میگردانم، زیرا که در اجرای عدالت گشایش و آسایش است و آن کس که عدل و داد بر او سخت آید از بیداد به فریاد آید.[528]
درباره اهتمام علی علیهالسلام، به عدالت همین بس که یکی از علل پذیرش خلافت ظاهری و حکومت را بعد از عثمان، به هم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن مردم به دو گروه سیر و گرسنه ذکر میفرماید:
اگر نبود که عدّه ای به عنوان یار و یاور در خانه ام آمدند و بر من اتمام حجت شد، اگر نبود حضور آن جمعیّت انبوه و این که با وجود یار و یاور، حجّت کامل و تمام است و اگر نبود که خداوند از دانایان و روشن ضمیران، عهد و پیمان گرفته است که در برابر ستمگری ظالم و گرسنگی ستمدیده آرام ننشیند و به آن رضایت ندهد، کنار میرفتم و قطعا مهار شتر خلافت را بر کوهانش میانداختم... .[529]
و از آنجا که ایجاد عدل برنامه اساسی اش بود؛ یعنی نه تنها در دوره خودش مانع حیف و میل شود، بلکه برنامه داشت که حقوق پایمال شده و اجحافهای سابق را برگرداند و اموال چپاولگران را بازستاند، روی این حساب، از ابتدا روشن بود که چه جنجالهایی بر پا میشود، زیرا رانت خواران و عمال ظالم، اموال غارت شده از محرومان یا از بیت المال را حقّ خود میدانستند. ازاینرو، با تردید و نگرانی زیر بار خلافت رفت و به مردمی که آمدند بیعت کنند فرمود:
مرا رها کنید و سراغ کسی دیگر بروید، زیرا آینده ای رنگارنگ و چند چهره و ناثابت در پیش است که دلها ثابت نمیماند و افکار متزلزل میگردد [ و خود شما ممکن است بر اثر دشواری ها، از وسط راه برگردید ]افقها را ابرومه فرا گرفته و خورشید پشت ابرها مانده... .[530]
برای حضرت امیر علیهالسلام در ایام خلافتش دشواریهای زیادی پیش آمد و علّت اساسی مشکلات همین بود که نمیگفت: گذشته ها، گذشته است، بلکه به گذشته ها هم کار داشت، وضعیت گذشته است که سازنده حال و آینده است. نمیتوان بنایی عالی را بر روی پایه های فاسد و فرسوده ساخت و میفرمود:
عدالت بیش از هر چیز دیگر گنجایش دارد و میتواند عموم را راضی کند. اگر کسی بر اثر انحراف در طبیعتش و بر اثر حرص و آز، به حدّ و حقّ خود قانع نباشد و عدالت بر او فشار آورد، جور و ستم به او بیشتر فشار خواهد آورد.
زیرا گاه فشار از عوامل بیرون وجود انسان است که با عدالت اجتماعی قابل کنترل است و گاه ـ علاوه بر فشار دیگران ـ فشار درونی آز و طمع و حرص و حسد و صفات رذیله از درون انسان است. در زمان ظلم، این فشارهای درونی شدیدتر میشود و رقابتها در حرام خواری بیشتر میگردد و فشار بیرونی نیز ممکن است بر شخص وارد شود.
تجویز رانت، با سوابق درخشان
ابن ابی الحدید میگوید: بعد از قتل عثمان، مردم در مسجد گرد آمدند تا ببینند کار خلافت به کجا میکشد و چون جز علی علیهالسلام، شخصیّتی قابل توجه نبود ـ و عدّهای هم در فضایل و سوابق علی علیهالسلام صحبت میکردند ـ مردم هجوم آوردند و با حضرت بیعت کردند و آن سخنان که فرمود: مرا رها کنید و دیگری را بگیرید، زیرا اوضاع چنین و چنان است[531]... همین موقع بود که به عنوان اتمام حجّت در اول کار بود.
روز دوم رسما بر فراز منبر رفت و با تأکید بر سخنان روز قبل فرمود: خدا خودش میداند که من به امر خلافت ـ از آن جهت که ریاستی و قدرتی است ـ علاقه ای ندارم و از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود:
هر کس بعد از من زمام امور امّت را به دست بگیرد روز قیامت او را بر صراط نگه خواهند داشت و ملائکه الهی نامه عمل او را باز میکنند، اگر به عدالت رفتار کرده باشد خداوند او را به موجب همان عدالت نجات خواهد داد وگرنه، صراط تکانی میخورد و او را به قعر جهنّم میاندازد.
آنگاه حضرت به اطراف نگاهی انداخت و اشخاصی را که در گوشه و کنار بودند از زیر نظر گذراند و فرمود: آن عدّه ای که دنیا آنها را در خود غرق کرده و املاک و شهرها و اسبان عالی و کنیزکان نازک اندام [ از بیت المال] برای خود تهیّه کرده اند، فردا که همه اینها را از آنها میگیرم و به بیت المال برمی گردانم و به آنان به اندازه حقّشان خواهم داد، این عدّه نگویند که علی ما را اغفال کرد... ما را محروم کرد. من از هم اکنون برنامه روشن و مشخّص خود را بیان میکنم، سپس سخنان مشروحی ایراد کرد و چون توجیه بسیاری از رانت خواران و زیاده خواهان عبارت بود از داشتن امتیاز حق ّ صحبت و صحابت یا سابقه در اسلام و یا رزمندگی، ازاینرو صریحا فرمود: من منکر فضیلت سابقه خدمت یا صحابه بودن نیستم، ولی اینها چیزهایی است که خداوند اجر و پاداشش را میدهد و اصلاً مجوّز تبعیض و نابرابری و بی عدالتی نمیشود.
روز دیگر، کسانی که میدانستند مشمول عدل علی خواهند شد در گوشه ای گرد آمدند و در نشستی مدتّی با هم مشورت کردند و در نهایت، ولید بن عقبة بن ابی معیط را به عنوان نماینده خود نزد حضرت فرستادند. ولید عرض کرد: یا اباالحسن، اوّلاً: خودت میدانی همه ما که اینجا نشسته ایم به علت رشادتهای تو در جنگهای اسلامی و کشته های خود، دل خوشی از تو نداریم و غالبا هر کدام از ما دست کم یک نفر را از بستگانمان به دست تو کشته شده است، ولی از این جهت صرف نظر میکنیم و با دو شرط حاضریم با تو بیعت کنیم: 1. کاری به گذشته ها نداشته باشی و از این به بعد هر گونه میخواهی تقسیم کن. 2. قاتلان عثمان را بگیر و به ما بده تا آنان را قصاص کنیم و اگر هیچ کدام را نمیپذیری ما ناچاریم برویم.
حضرت پاسخ داد: امّا خونهایی که در سابق ریخته شده است، خونی نبوده که به سبب کینه شخصی ریخته شده باشد؛ اختلاف عقیدتی و مسلکی بود؛ ما برای حق می جنگیدیم و شما برای باطل، خدا حق را بر باطل پیروز کرد. اگر خون بهایی میخواهید، بروید از حق بگیرید که چرا باطل را در هم شکست، امّا این که به گذشته کاری نداشته باشیم، در اختیار من نیست، وظیفه ای است که خدا بر عهده ام نهاده است و اما موضوع قاتلان عثمان، اگر وظیفه خودم میدانستم، خودم همان دیروز قصاص کرده بودم. ولید پس از شنیدن این پاسخهای صریح و قاطع برگشت و به میان هم مسلکان خود رفت و تصمیم به مخالفت گرفتند.
ابن ابی الحدید میگوید: همانگونه که گفته بود، همه اموال نامشروع را پس گرفت، مگر کسانی را که فرار کرده بودند. برخی از یاران دلسوز امام علیهالسلام از تحرکات این جریان آگاه شدند و نزد امام علیهالسلام عرض کردند: عمده عامل نارضایتی این گروه فقط اصرار شما بر عدل و مساوات است. حتی قضیّه تسلیم قاتلان عثمان هم بهانه و سرپوشی برای فریب و تحریک مردم عادّی و عوام است.
حضرت علی علیهالسلام، برای جلوگیری از عمومی شدن همین پیشنهاد تساهل و تسامح با رانت خواری، با شتاب به مسجد رفت و بر منبر قرار گرفت، در حالی که پارچه ای روی شانه انداخته، شمشیری حمایل و بر کمانش تکیه کرده بود به روشنگری پرداخت: خداوند را که پروردگار و معبود ماست شکر میکنیم... افضل مردم در نزد خدا آن کس است که بهتر او را اطاعت کند و از سنّت پیامبر خدا بهتر و بیشتر پیروی کند و کتاب خدا قرآن را احیا کند. ما برای احدی نسبت به دیگری فضیلتی قائل نیستیم جز به میزان طاعت و تقوای او. این قرآن است که نزد ما حاضر است و این سیره پیامبر صلی الله علیه وآله است که همه میدانیم بر عدالت و مساوات برقرار بود... و به این آیه شریفه ـ برای الغای امتیازات موهوم ـ استدلال فرمود:
ای مردم! ما همه شما را از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه ملتهای بسیار و قبیله های گوناگون گردانیدیم تا [ با نژاد و نسب ]همدیگر را بشناسید [ و بدانید که اصل و نسب و نژاد، مایه افتخار نیست] بلکه بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردماند و خدا بر نیک و بد مردم کاملاً آگاه است.[532]
همان ایام، عمروعاص هم به معاویه نامه نوشت که هر کاری از دستت بر میآید بکن که پسر ابوطالب هر چه در این مدّت جمع کردهای از تو خواهد گرفت و از تو جدا خواهد کرد، همان طور که پوست چوب دستی را از آن میکنند.
همه مخالفتها با امام علیهالسلام، تنها بر سر موضوع اجرای عدالت اجتماعی بود، زیرا علی علیهالسلام به هیچ وجه حاضر نبود از عنوان مقام خلافت سوء استفاده کنند، نه خود و نه بستگانش. حتی گاهی سوء استفاده هم نیست، اندک اولویّتی است که دیگران برایش قائل میشدند، نه خودش از این هم پرهیز داشت؛ مثلاً خرید از بازار، ما را نمیگذاشت فروشنده بفهمد برای اوست و تخفیفی بدهد، یا با واسطه یا به طور ناشناس خرید میکرد.
اگر کسی ـ مثل امام علی علیهالسلام ـ مقام و مسئولیت را وظیفه و تکلیف بداند و نخواهد استفاده شخصی ببرد واقعا تکلیف و ریاضت است نه حقّ، تا بحث شود که این مقام، حقّ چه کسی است. حضرت در روزهای گرم، بیرون دارالاماره در کوفه مینشست تا مبادا مراجعه کنندهای بیاید و در آن هوای گرم، او در دسترس نباشد. این ریاست در واقع پر مشقتترین تکلیفها و ریاضت بود.[533]
امام علیهالسلام و اشعث بن قیس
عثمان، اشعث بن قیس را عامل آذربایجان قرار داده بود و از این راه ثروث هنگفتی به دست آورده بود. چون امیرالمؤمنین علیهالسلام ـ پس از فتح بصره، به کوفه آمد، نامه ذیل را برای اشعث نوشتند:
... ای فرماندار! مسئولیت تو برایت طعمه نیست، بلکه امانتی برعهده توست. کسی که امیر توست تو را حافظ و والی امور مردم کرده است، لذا نشاید که در کار رعیّت، خودسرانه تصمیم بگیری و درکارهای مهم، جز به دستور وی عمل کنی. اینک بخشی از بیت المال در دست توست و تو نگهبان آنی تا آن را تسلیم من کنی. بدان امید که من برای تو بد فرمانروایی نباشم. و السلام.[534]
این نامه در ماه شعبان سال 36 هجری مکتوب و ارسال شد... چون نامه رسید، حوادث جاری، مثل ولایت علی علیهالسلام و پیروزی جمل را به آگاهی مردم رساند و گفت: ما هم از علی علیهالسلام اطاعت میکنیم، ولی شب، اقوامش را که از قبیله کنده بودند فرا خواند و گفت: نامه علی مرا به وحشت انداخت و او تمامی اموالی که از آذربایجان به دست آورده ام را خواهد ستاند. ازاینرو، بهتر است به معاویه ملحق شوم که علی نتواند این اموال را از من بگیرد.
خویشان و نزدیکانش او را سرزنش کردند و گفتند: مرگ برای تو زیبنده تر از رفتن به پیش معاویه است، آیا عشیره ات را رها میکنی و نوکر شامیان میشوی؟
حضرت امیر علیهالسلام از این تمایل اشعث به معاویه مطلع شد، فورا نامه ای به او نوشت و او را توبیخ کرد و دستور داد به کوفه بیاید و نامه را به دست حجربن عدی که از قبیله کنده و عشیره او بود فرستاد. حجر نزد اشعث رفت و او را ملامت کرد که چرا میخواهی بستگانت و امیرمؤمنان علیهالسلام را رها کنی و به شام بپیوندی؟! لذا «حجر» همراهش بود تا او را با اموالی از بیت المال به کوفه آورد. حضرت چهار صد هزار درهم اموال او را گرفت.
اشعث بن قیس و رشوه دهی
او برای پیروزی بر طرف دعوای خود در دادگاه علی علیهالسلام به رشوه دهی متوسل شد؛ شبانه ظرفی پر از حلوا و شیرینی لذیذ و عالی به در خانه علی علیهالسلام آورد وعرض کرد: هدیه ناچیزی است، قابل شما را ندارد، امّا امام علیهالسلام برآشفت، ناراحت شد و بر سرش فریاد زد:
سوگواران بر عزایت اشک بریزند، آیا با این عنوان از راه دین وارد شدهای که مرا فریب دهی... به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان آنهاست به من دهند که پوست جوی را از دهان مورچه ای به ظلم بگیرم هرگز نخواهم کرد. دنیای شما از برگ جویده ای در دهان ملخ برای من کم ارزشتر است، علی علیهالسلام را با نعمتهای فانی و لذّتهای زود گذر چه کار؟... .[535]
اشعث، چهرهای است مذبذب که به تدریج عامل معاویه شد و بیشترین ضربهها را به اسلام زد، همو بود که شبانه در صفین با معاویه دیدار داشت و در فتنه قرآن بر نیزه کردن معاویه بیشترین خدمت را به دشمن کرد و مردم را تحریک میکرد که عرب کشته میشود و ایرانیها، زنهای عراق و رومیها، زنهای شام را میگیرند، پس نباید جنگید. در فتنه خوارج نیز چندین بار نقش تخریب محوری داشت، قاتل اصلی و پشت پرده امام علی علیهالسلام نیز همو بود؛ به تحریک معاویه که عملیات را در شب 19 ماه رمضان فرماندهی میکرد پسرش محمد اشعث فرمانده ابن زیاد در کوفه بر ضد حضرت مسلم و در سپاه عمر سعد هم در کربلا بود و دخترش «جعده» قاتل امام حسن مجتبی علیهالسلام میباشد.[536]
راز نگرانی علی علیهالسلام
مردی نزد خلیفه دوم علیه علی علیهالسلام شکایت کرد. خود حضرت علی هم آن جا حاضر بود. عمر رو به علی گفت: یا ابا الحسن! بر خیز و دوشادوش مدّعی بنشین.
علی علیهالسلام برخاست و در کنار مدعی بنشست و طرفین دعوا، حرفهای خود را زدند و محاکمه پایان یافت و مدّعی در پیکار خود رفت و علی علیهالسلام نیز به جای نخستین باز گشت.
در پایان، عمر آثار خشم و غضب را در سیمای علی علیهالسلام مشاهده کرد، پرسید: آیا این پیشآمد را ناگوار داشتی؟ علی علیهالسلام فرمود: آری، پرسید: سبب ناگواری و ناراحتی شما چیست؟ فرمود: علّت ناراحتی من این است که عدالت اسلامی رعایت نشد...شما مرا در حضور مدّعی با کنیه (ابوالحسن) خطاب کردی و او را با نام صدا زدی! حق آن بود که مرا نیز با نام صدا میزدی و احترام قائل نمیشدی.
عمر چون این سخن را شنید، علی علیهالسلام را در آغوش کشید و صورتش را بوسید و گفت: پدرم به فدای شما که خدا ما را در پرتو وجودتان هدایت فرمود و از ظلمت به نور آورد.[537]
حسابرسی امام علی علیهالسلام
امام علی علیهالسلام به یکی از کارگزارانش مینویسد:
امّا بعد، به من از عملکرد تو گزارشی رسیده است که اگر راست باشد، خدای را به خشم آوردهای و امامت را نافرمانی کرده ای و در امانت خیانت نموده ای! به من گزارش رسیده که بیت المال را جاروب کرده ای و هر چه بوده و نبوده را برداشتهای و هر چه به دستت آمده در جیب ریخته و یا خورده ای! اینک حسابت را بفرست و بدان که حسابرسی الهی از محاسبه بندگان برتر و سختتر است. والسلام.[538]
هشدارها و پیگیری و مجازات برای متخلّفان، در سیره امام علی علیهالسلام زیاد است آنچه گفته شد نمیاز یمی است. برای توضیح بیشتر میتوان به شرحهای نهج البلاغه و دانشنامه های امام علی علیهالسلام مراجعه کرد. نمونه اش در چند نامه، پس از این نامه در نهج البلاغه دیدنی است.
جا دارد نمونهای از روایات آموزنده در باب رفتار با زیردستان، به ویژه عدل و ظلم نقل گردد تا سر مشقی باشد برای کسانی که ریاستی دارند و با شهروندان سرو کار دارند.
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
هر که کاری از شئون مردم را بر عهده بگیرد و در پی آن مسؤولیت، عادلانه رفتار کند، درِ دفترش را بر مردم باز نگه دارد، شرش را از مردم بردارد و در امور مردم نظر داشته باشد، شایسته است بر خدای عزوجل که روز قیامت به جای ترس، او را امنیت بخشد و در بهشت واردش سازد.[539]
نیز میفرماید:
هر که ظلم ستمگری را مسکوت بگذارد یا توجیه کند، خدا کسی را بر او مسلط میکند که به او ستم کند و اگر دعا هم کند مستجاب نخواهد شد و برای تحمل ظلم در قیامت نیز اجری نخواهد داشت.[540]
از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل است:
اولین کسی که داخل جهنم میگردد فرماندار متسلطی است که به عدالت رفتار نکند و ثروتمندی است که حق مالی خود را ادا نکند و فقیر پر فخر و افاده.[541]
از امام صادق علیهالسلام روایت است: هر که چیزی از کارهای مسلمانان را بر عهده بگیرد و حق آنان را تضییع کند، خدا او را خراب و ضایع میکند.[542]
انس میگوید:
از رسول خدا شنیدم که میفرمود: هر که ولایت و حکومت بر ده نفر را بر عهده بگیرد و به عدالت رفتار نکند در قیامت وارد میشود، در حالتی که سر و دستها و پاهایش در حلقه لگام باشد.[543]
و حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
به خدا سوگند! اگر در خارستان همه شب سر بر بالین خار نهم و از رنج و درد بیدار مانم و دست و پا در زنجیر کشیده شوم، خوشتر از آنم که فردای قیامت خدا و رسولش را شرمسارانه بینم که برخی از بندگان را مورد ستم قرار داده و چیزی ازمال دنیا را از آنان غصب کرده باشم و چگونه دست ظلم به روی کسی دراز کنم برای تنی که به سرعت به خاک نابودی باز گردد و ماندنش در گور به درازا کشد؟.[544]
و در وصیتش به حسنین علیهالسلام میفرماید: «دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید».[545]
در دستور العملش به زیاد بن ابیه ـ هنگامی که او را به جای عبداللّه بن عباس، کارگزار فارس کرد ـ ضمن سخنانی مفصل، او را از گرفتن مالیات و خراج اضافی باز داشت و فرمود:
عدل و داد را به کار بند و از سخت گیری و بیداد بپرهیز، زیرا سخت گیری ناروا مردم را آواره میکند و ستمگری مایه شورش و خونریزی میشود.[546]
در دسترس باشد
لازم است هر که پستی را بر عهده میگیرد، خود را در دسترس مردم، منتقدان و پیشنهاددهندگان قرار دهد، نه این که با ایجاد دفتر و روابط عمومی و نماینده و... همچون کرم ابریشمی، زیر این لایه ها خود را دور از دسترس پنهان کند و چه بسا فریاد مظلومی به او نرسد، یا اطرافیان با رانت خواران همآهنگی کنند و خراب کاریهای خود را پنهان سازند.
الحمدللّه امروزه ابزار ارتباطی، صندوق پستی اختصاصی، تلفن منشیدار، ایمیل، پیامک، فضاهای مجازی، صندوق دریافت شکایات و انواع و اقسام نماینده و... راه را بر هر بهانه ای بسته است. گفتنی است حضرت امیر علیهالسلام با آن که خودشان در دسترس بودند، قضاتی را هم برای حل و فصل امور داشتند، محلی را قرار داده بود در مسجد کوفه که اگر کسی آمد و پاسخگویی نبود، خواسته اش را بنویسد و داخل اتاقی بیندازد و در اولین فرصت، رسیدگی میفرمود. در روایات، از در دسترس نبودن رئیس به احتجاب؛ یعنی پرده نشینی، تعبیر شده و بسیار مذمت شده است.
حضرت امیر علیهالسلام به مالک اشتر مینویسد:
نباید پنهان بودنت از مردم طول بکشد، زیرا این امر موجب در مضیقه قرار گرفتن مردم و ناآگاهی حاکم از امور جاری مملکت میشود.
این حالت عدم دسترسی مردم به حاکم، او را از آگاهی درست نسبت به مردم و جامعه محروم میسازد. در نتیجه، کار بزرگ نزد حاکم، کوچک و کار کوچک، بزرگ؛ کار نیک، زشت و کار بد، نیکو جلوه میکند و حق با باطل مخلوط میشود، زیرا زمامدار نیز بشر است و اموری را که از او پنهان است نمیداند و حق هم علامتهای ویژه ای ندارد تا بدان وسیله راست از دروغ تمییز داده شود.
از این گذشته، تو از دو حال بیرون نیستی: یا مردی بخشنده در راه حق هستی، پس چرا از مردم جهت اعطای حق واجب و یا کار نیکی که باید انجام دهی پنهان بمانی؟ و یا مردی بخیل و تنگ نظر هستی، در این صورت نیز مردم به زودی از تو مأیوس خواهند شد و از تو درخواستی نمیکنند، پس دلیلی برای دور ماندنت از مردم وجود ندارد.
به علاوه بیشتر درخواستهای مردم از تو، اموری است که برآوردنش برای تو هزینه ای ندارد، زیرا یا در خواستشان از تو در مورد ستمی است که به آنها شده، یا عدالتی است که درمعامله ای باید اعمال گردد و در هر صورت با اشاره تو انجام میگیرد، پس وجهی برای احتجاب وجود ندارد.[547]
حضرت امیر علیهالسلام میفرماید:
هر حاکمی که در انجام حوایج مردم مانع ایجاد کند خداوند در قیامت در حوایجش مانع ایجاد خواهد کرد و اگر در جهت انجام آن، هدیه ای بپذیرد، این یک نوع خیانت است و اگر رشوه بگیرد نیز یک نوع شرک است.[548]
و امام صادق علیهالسلام میفرماید:
هر گاه کسی نزد برادر دینی اش، یا مسلمانی جهت حاجتی برود که مانع ملاقات او شوند، همواره در لعنت خدا خواهند بود تا مرگ آنها فرا رسد.[549]
همچنین میفرماید:
هر مؤمنی که بین او و مؤمن دیگر حجابی باشد، خداوند بین او و بهشت هفتاد هزار دیوار بلند به وجود میآورد که فاصله بین آن دیوارها هزار سال راه است.[550]
والسلام علی مَن اتّبَعَ الهدی
[525] . اقتباس از سوره فتح، آیه 21.
[526] . صحیفه امام، ج 7، ص 233 ـ 234.
[527] . مائده، آیه 8 : « یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِـینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالقِسْطِ وَلا یَجْرِمَنَّـکُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ عَلی أَنْ لا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِـیرٌ بِما تَعْمَلُونَ ».
[528] . نهج البلاغه، خطبه 15: «و اللّهِ لو وجدتُه قد تُزوِّجَ به النساءُ و مُلِکَ به الإماءُ لرددتُه، فإنّ فی العدلِ سعةً، و من ضاق علیه العدلُ فالجورُ علیه أضیقُ».
[529] . همان، خطبه 3 : «لو لا حضورُ الحاضرِ و قیامُ الحجّة بوجودِ الناصرِ و ما أَخَذاللهُ علی العلماءِ ألاّ یُقارّوا علی کظّةِ ظالمٍ و لا سَغبِ مظلومٍ، لألقیتُ حبلَها علی غاربِها...».
[530] . همان، خطبه 92 «دَعُونی و التَمِسوا غیری فإنّا مُستقبَلون أمراً له وجوه، و ألوان لا تَقوم له القلوبُ و لا تَثبتُ علیه العقولُ و إنّ الآفاق قد أغامَتْ و المحجّةَ قد تَنکَّرت».
[531] . ر . ک: نهج البلاغه، خطبه 92.
[532] . حجرات، آیه 13: « یا أَیُّها النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَقَبائِـلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِـیمٌ خَبِیرٌ ».
[533] . مرتضی مطهری، بیست گفتار، بخش نخست، ص 20، با تلخیص و ویرایش.
[534] . نهج البلاغه، نامه 5 و میرزا حبیباللّه خوئی، منهاج البراعة، ج 17، ص 173: «و إنّ عمَلک لیس لک بطعمةٍ و لکنّه فی عنقک أمانةٌ و أنت مُسترعی لمن فوقَک، لیس لک أن تفتاتَ فی رعیّةِ، و لا تَخاطرَ إلاّ بوثیقةٍ و فی یدیک مالٌ من مالِ اللّه عزّوجلّ و أنت من خُزّانه تُسلِّمُه الىّ و لعلّی أن لا أَکونَ شرَّ و لا تِک لک و السلام».
[535] . نهج البلاغه، خطبه 224: «هَبَلَتْک الهبولُ أعنّ دینِ اللّه أتیتنی لتَخدعَنی... و اللّه! لو أُعطیتُ الأقالیمَ السبعةَ بما
تحتَ أفلاکِها علی أن أعصَی اللّهَ فی نملةٍ أسلبُها جَلبَ شعیرةِ ما فعلتُ، و إنّ دنیاکم عندی لأهونُ من ورقةٍ فی فمِ جرادةٍ تَقضِمُها، ما لعلىّ و لنعیمٍ یُفنی و لذّةٍ لا تَبقی».
[536] . برای آشنایی از شرح حال اشعث ر . ک: سید اصغر ناظم زاده، اصحاب امام علی علیه السلام، ج 1، ص 142، شماره 116؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 33؛ خوئی، منهاج البراعه، ج 17، ص 183 و موسوعة الامام علی بن أبیطالب علیهالسلام.
[537] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 17، ص 64 و خوارزمی، مناقب الخوارزمی، ص 52 . برای مطالعه بیشتر در باب عدالت امام علیه السلام ر . ک: مصطفی دلشاد، تراز حیات.
[538] . نهج البلاغه، نامه 40: «امّا بعد، فقد بَلغنی عنک أمرٌ إن کنتَ فعلتَه فقد أسخطتَ رَبَّک و عَصَیتَ اِمامَک و أخزیتَ أمانتَک، بلغنی أنّک جرّدتَ الأرض فأخذتَ ما تحتَ قدمیک، و أکلتَ ما تحتَ یدیک، فارفع إلىّ حسابَک و اعلم أنّ حسابَ اللّه أعظمُ من حسابِ الناس، و السلام».
[539] . مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 340، ح 18: «عن الصادق علیهالسلام قال: من تولّی أمراً من امورِ الناس فعَدلَ و فتحَ بابَه و دَفع شرَّه و نَظرَ فی امورِ الناس کان حقّاً علی اللّهِ عزّوجلّ أن یُؤمِنَ روعتَه یومَ القیامة و یُدخِله الجنَّة».
[540] . همان، ص 332، ح 68؛ از کافی ج 2، ص 334 : «قال: من عَذَّر ظالماً بظُلمِه سَلّطَ اللّه عَلیه مَن یَظلِمُه، و إن دعا لم یُستَجب له، و لم یَأجُرْه اللّهُ علی ظَلامتِه».
[541] . همان، ص 341 : «اوّلُ من یَدخلُ النارَ، أمیرُ متسلّطٌ لم یَعدِل، و ذوثروةِ من المالِ لم یُعطِ المالَ حقَّه، و فقیرٌ فَخورٌ».
[542] . همان، ص 345، ح 41: «من ولی شیئاً من اُمور المسلمین، فضیَّعهم، ضَیَّعه اللّهُ عزّوجلّ».
[543] . همان، ص 345، ح 75 : «من ولی عشرةً فلم یَعدِل فیهم جاءَ یومَ القیامة و یداه و رجلاه و رأسهُ فی ثقبِ فاسٍ».
[544] . نهج البلاغه، خطبه 215: «... و اللهِ! لأن أبیت علی حسکِ السعدان مسهّداً أو أجّر فی الأغلال مُصَفّداً، أحبُّ إلیَّ من أن أن ألقی اللّه وَ رسولَه یومَ القیامة ظالماً لبعضِ العبادِ، و غاصباً لشیء من الحُطام، و کیف أظلِمُ أحداً لنفسٍ یَسرعُ إلیالبلی قفولُها، و یطولُ فی الثری حلولُها».
[545] . همان، نامه 47: «کُونا للظالمِ خَصماً و للمظلومِ عوناً».
[546] . همان، حکمت 476: «استَعملِ العدلَ، و احذَر العسفَ و الحیفَ، فإنّ العسفَ یَعود بالجلاء، و الحیفَ یدعو إلی السیفِ».
[547] . همان، نامه به مالک اشتر 53: «... امّا بعد، فلا تطولنّ احتجابَک عن رعیّتِک، فإنّ احتجابَ الولاةِ عن الرعیّةِشعبةٌ من الضیقِ و قلّةِ العلمِ بالأمورِ، و الاحتجاب منهم یَقطعُ عنهم علمَ ما احتَجبوا دونَه فیَصغر عندهم الکبیرُ و یَعظم الصغیرُ و یَقبح الحسنُ و یَحسن القبیحُ و یشابُّ الحقّ بالباطل و إنّما الوالی بشرٌ لا یعلَم ما تواری عنه الناس به من الاُمور، و لیست علی الحقِّ سماتٌ تُعرفُ بها ضروبُ الصدقِ من الکذبِ و إنما أنت أحدُ رجلین: إمّا امرئٌ سَخَت نفسُک بالبذلِ فی الحقِّ، ففیم احتجابُک من واجبِ حقٍّ تُعطیه، أو فعلِ کریمِ تُسدیه، أو مبتلىً بالمنع، فما أسرعَ کفّ الناس عن مسألتِک إذا أیسوا من بذلِک مع أنّ أکثرَ حاجاتِ الناس إلیک ممّا لا مئونةَ فیه علیک من شکاةِ مظلمةٍ أو طلبِ إنصافٍ فی معاملةٍ».
[548] . مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 345.
[549] . همان، ص 190، ح 2: «من صار إلی أخیه المؤمن فىِ حاجةٍ أو مسلماً فحَجَبَه لم یَزل فی لعنةِ اللّه إلی أن حَضَرْته الوفاةُ».
[550] . همان، ح 3؛ از کلینی، اصول کافی، ج2، ص364 : «أیّما مؤمنٍ کان بینه و بین مؤمنٍ حجابٌ ضَرَبَ اللّه عزّوجلّ بینَه و بینَ الجنّة سبعین ألف سور ما بینَ السور إلی السورِ، مسیرةٌ ألفِ عامٍ».