خویشان شوهر
یکی از مشکلات زندگی، اختلاف زن با بستگان شوهر است. بیشتر زنها با مادر، برادر و خواهر شوهر میانه خوبی ندارند و پیوسته با آنان در حال نزاع و قهر و دعوا هستند. از یک سو، زن میکوشد که شش دانگ شوهرش را تصاحب کند به طوری که به دیگری، حتی مادر، برادر و خواهرش توجه نداشته باشد، مرتباً بد میگوید، دروغ میسازد و قهر و دعوا میکند. و از سوی دیگر، مادر شوهر، خود را مالک پسر و عروس میداند. سعی میکند هر طور شده، پسرش را نگهدارد و نگذارد یک زن تازه وارد، شش دانگ اورا تصاحب کند. بدین منظور، به کارهای عروس ایراد میگیرد، بدگویی میکند، دروغ میسازد، هر روز جنگ و دعوا راه میاندازد، مخصوصاً اگر در یک خانه زندگی کنند. اگر یکی از آنها یا هر دو نادان و لجباز باشند، ممکن است کار به جای باریک بکشد و حتی به زدوخورد و خودکشی منتهی شود. به نمونههای ذیل توجه کنید.
تازه عروسی به نام ... که از بدرفتاریهای مادر شوهرش به تنگ آمده بود، خود را آتش زد.[1]
زنی به علت بدرفتاری و بهانه گیری مادرشوهرش، خودسوزی کرد.[2]
آنها شب و روز در مبارزه و زور آزمایی هستند؛ اما غم و غصه و ناراحتی آن برای مرد است. عمده اشکالش این است که دو طرف نزاع افرادی هستند که مرد نمیتواند بهآسانی از آن ها دست بردارد. در یک سو، همسرش را میبیند که از پدر و مادر خود چشم پوشیده و با صدها امید و آرزو به خانه شوهر آمده است تا مستقل و صاحب خانه و زندگی باشد. وجدان حکم میکند که مرد اسباب خوشی و رضایت خاطر او را فراهمسازد و از وی حمایت کند. به علاوه، همسر دایمی و شریک زندگی اوست و نمیتواند دست از حمایت او بردارد.
از سوی دیگر، فکر میکند که پدر و مادرم سالها برایم زحمت کشیدهاند، باصدها امید و آرزو مرا بزرگ کردهاند تا به هنگام ناتوانی، دستشان را بگیرم. بیوجدانی است اگر با آنان قطع رابطه کنم و اسباب ناراحتیشان را فراهم سازم. بهعلاوه، دنیا هزار نشیب و فراز دارد، سختی و سستی دارد، بیماری و ناتوانی دارد، گرفتاری و درماندگی دارد، دشمنی و دوستی دارد، تصادف و مرگ دارد. در چنین مواقع حساسی، نیاز به مددکار دارم و تنها کسانیکه ممکن است به هنگام گرفتاری، دستم را بگیرند و از خود و خانوادهام حمایت کنند، پدر ومادر و خویشانم هستند. دراین دنیای تاریک نمیتوانم بیپناه باشم و خویشانم بهترین پناهند. پس نمیتوانم از آنها دست بردارم.
در این جاست که یک مرد عاقل، خود را بر سر دو راهی میبیند: یا باید گوش به حرف همسرش بدهد و دست از پدر و مادر بردارد و یا مطابق میل پدر و مادر رفتار کند و همسرش را برنجاند، در حالی که هیچیک از این دو امر برایش امکان پذیر نیست.
ازاینرو، ناچار است با هردو بسازد و تا حد امکان، هر دو را راضی نگه دارد که آنهم، کار بسیار دشواری است؛ اما اگر زن حرف شنو و عاقل باشد و سرسختی و لجاجت خرج ندهد، حل مشکل آسان میگردد.
از این رهگذر است که مرد از همسرش، که ازهمه کس به او نزدیکتر و مهربانتر است، انتظار دارد که در حل این مشکل به وی کمک کند. عروس اگر در برابر مادرشوهر قدری تواضع کند، حالت تسلیم به خود بگیرد، به او احترام بگذارد، اظهار محبت نماید، در کارها با او مشورت کند، گرم بگیرد، مأنوس شود و استمداد بجوید، همان مادر شوهر، بزرگترین پشتیبانش خواهد شد.
انسان که میتواند با اخلاق خوش و اظهار محبت، طایفهای را دوست و غمخوار خویش گرداند، آیا حیف نیست که با لجاجت و تکبر و خودخواهی، این همه یار و یاور را از دست بدهد؟ آیا فکر نمیکند که در نشیب و فرازها و سختیها و گرفتاریهای روزگار به یاری دیگران نیازمند است؟ در آن مواقع حساس، کمتر کسی به فکر انسان است و تنها خویشان و نزدیکانند که به داد او میرسند.
آیا بهتر نیست که با اخلاق خوش و مهربانی، با خویشانش معاشرت و رفت و آمد کند تا از انس و محبت با آنان لذت ببرد و یک طایفه، دوست و پشتیبان واقعی داشتهباشد؟ آیا سزاوار است با بیگانگان طرح دوستی بریزد و از میان آنان دوست و همدم پیدا کند، اما با خویشان و نزدیکان خود قطع رابطه کند؟ در حالی که به تجربه ثابت شده که به هنگام گرفتاری، بیشتر دوستان، انسان را رها میکنند و تنها همان خویشان به یاریاش میشتابند؛ زیرا پیوند خویشی، پیوندی طبیعی است که به آسانی بریده نمیشود. در مثلهای عامیانه گفته شده: اقوام و خویشان اگر گوشت انسان را بخورند، استخوانش را دور نمیریزند.
حضرت علی علیه السلام میفرماید:
انسان هیچگاه از خویشانش بینیاز نمیشود، گرچه مال و اولاد هم داشته باشد. به ملاطفت و احترام آنان احتیاج دارد. آنها هستند که با دست و زبان از او حمایت میکنند. خویشان و نزدیکان، بهتر از او دفاع میکنند. به هنگام گرفتاری، زودتر از دیگران به یاریاش میشتابند. هرکس از خویشانش دست بکشد، یک دست از آنان برداشته، اما دستهای بسیاری را از دست خواهد داد.[3]
خانم محترم! برای خشنودی همسرت، برای راحتی و آسایش خودت، برای این که یک طایفه دوست و حامی واقعی پیدا کنی، برای این که محبوب همسر شوی، باخویشان شوهرت بساز، از لجاجت و خودخواهی و تکبر و جهالت دست بردار، عاقل و دانا باش، افکار شوهرت را پریشان نساز، فداکاری و شوهرداری کن تا نزد خدا و خلق محبوب باشی.
[1]. روزنامه اطلاعات، 13 اردیبهشت 1349
[2]. همان، 16 اردیبهشت 1349
[3]. بحارالأنوار، ج 74، ص 101