اوصاف متقین
برای اینکه تقوا را بهتر بشناسیم و با علائم و صفات متقین بیشتر آشنا شویم، خطبه «همّام» را از نهج البلاغه ترجمه میکنیم.
همّام مردی عابد و از اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام بود. روزی عرض کرد: یا امیر المؤمنین! صفات متقین را برای من بیان کن، آنچنانکه گویا آنها را میبینیم.
امام علیه السّلام در پاسخ دادن اندکی درنگ نمود، سپس بطور اجمال فرمود: «ای همّام! تقوا پیشه کن، و نیکوکار باش که خدا در قرآن میفرماید: «خدا با متقین و نیکوکاران است».
همّام به این پاسخ کوتاه اکتفا نکرد و حضرت را قسم داد که بیشتر توضیح دهد. پس آن حضرت بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر اکرم فرمود:
«خدای سبحان مردم را آفرید، در حالیکه از طاعت آنها بینیاز و از معصیتشان در امان بود، زیرا معصیت گناهکاران زیانی به او نمیرساند و طاعت فرمانبرداران سودی برایش ندارد. پس روزی آنها را در بینشان تقسیم کرد و هرکس را در جایگاه مناسب خودش قرار داد. پس متقین در دنیا اهل فضیلت هستند. در سخن صادق، در لباس پوشیدن میانهرو و در راه رفتن متواضعند. از محرمات الهی چشم پوشیده و به علمی که برایشان سودمند است گوش فراداشتهاند.
به هنگام گرفتاری و بلا آنچنانند که در حال آسایش و خوشی هستند.
اگر نبود که اجل آنها قبلا تعیین شده، از شوق ثواب و بیم عقاب، لحظهای جان در بدنشان قرار نمیگرفت. خدا در نظرشان عظیم و بزرگ است، بههمین جهت غیر خدا در دیده آنها کوچک جلوه میکند. نسبت به بهشت مانند کسی هستند که آن را دیده و از نعمتهایش بهرهمند شده است، و نسبت به آتش دوزخ مانند کسی هستند که آن را دیده و در آن معذب بوده است. قلوب آنها محزون و (مردم) از شرور آنها در امان هستند. بدنهای آنها لاغر و حاجتهایشان اندک و نفوس آنها عفیف است. در این دنیا چند روزی را صبر میکنند و در پی آن به آسایش و خوشی همیشگی میرسند، و این تجارت سودمندی است که پروردگارشان فراهم ساخته است. دنیا بسوی آنها توجه میکند، لیکن آنها از پذیرش آن اعراض دارند. دنیا میخواهد آنها را اسیر کند اما آنها جانشان را میخرند و آزاد میسازند.
شبانگاه (برای نماز) بر پا ایستاده آیات قرآن را با تأمل و اندیشه میخوانند، با خواندن و تفکر در آن خود را اندوهگین میسازند و به این وسیله درمان درد خویش را میجویند. وقتی به آیهای برخورد میکنند که در آن تشویق است امیدوار میشوند و آنچنان به شوق میآیند که گویا پاداش خدا را در برابر چشم خود مشاهده مینمایند. هنگامی که به آیهای برخورد نمایند که در آن ترس و بیم است، با گوش دل به آن توجه میکنند، آنچنانکه گویا شیون و فریاد دوزخ در بیخ گوششان میباشد. پس برای رکوع خم میشوند و
برای سجده پیشانیها و کفها و اطراف قدمها و زانوها را بر روی زمین میگسترانند و آزادی نفس خود را از خدا تقاضا میکنند.
هنگامی که روز فرارسد، بردبار و دانا و نیکوکار و باتقوا هستند.
ترس از خدا، آنها را همانند تیرهای تراشیده، لاغر نموده، بدانگونه که بیننده گمان میکند بیمارند، در صورتیکه بیمار نیستند. میگوید دیوانهاند در صورتیکه دیوانه هم نیستند، بلکه تفکر در امری عظیم (قیامت) آنها را اینچنین از خود بیخود کرده است.
از اعمال کم خودشان راضی نمیشوند و اعمال زیاد را زیاد نمیدانند. پس نفس خودشان را (بگمان تقصیر در طاعت) متهم میسازند و از اعمالشان در بیم و هراسند. هرگاه یکی از آنان مورد ستایش قرار گیرد از آنچه دربارهاش گفته شده میترسد و میگوید:
من خودم را از دیگران بهتر میشناسم و پروردگارم از خودم به من آگاهتر است. بار خدایا مرا به آنچه دربارهام میگویند مؤاخذه مکن، و برتر از آنچه میپندارند قرارم بده و گناهانم را که دیگران نمیدانند ببخش.
از نشانههای اهل تقوا این است که تو او را در امر دین توانا میبینی، در نرمی دوراندیش، در یقین باایمان و استوار، در علم حریص، در بردباری دانا، در توانگری میانهرو، در عبادت باخشوع، در فقر آراسته و آبرومند، در سختیها شکیبا، در طلب روزی حلال کوشا، در طلب هدایت علاقهمند و از طمع دور و سختگیر میباشند.
عمل صالح را انجام میدهد درعینحال ترسان است. به هنگام شب در سپاسگزاری همت میگمارد و در بامداد به ذکر و یاد خدا اهتمام دارد. شبانگاه از ترس اینکه مبادا غفلت کرده باشد هراسان و صبحگاهان بواسطه فضل و رحمت خدا شادمان است. اگر نفس در آنچه کراهت دارد با او سرسختی نشان داد، او هم به تلافی، از انجام آنچه نفس میل دارد خودداری خواهد کرد. علاقهاش به امور جاویدان (کارهای نیک) است. به چیزهای فانی (امور دنیا) بیرغبت میباشد. بردباری را با دانش و گفتار را با کردار میآمیزد.
او را میبینی که آرزویش کوتاه و خطاهایش کم و قلبش خاشع و نفسش قانع و خوراکش اندک و کارهایش آسان و دینش محفوظ و خواهشهای نفسانیش از بین رفته و خشمش فرونشسته است. مردم به احسان و نیکوکاریش امید دارند و از شرورش در امانند. اگر در بین مردم غافل و بیخبر باشد از ذاکرین محسوب میشود و اگر در بین ذاکرین باشد از جمله غافلین محسوب نمیشود. کسی را که به او ستم کند میبخشد و به کسی که او را محروم نماید احسان میکند و با کسی که از او جدا شده ارتباط برقرار میسازد.
از دشنام دادن اجتناب میکند. با نرمی سخن میگوید. کار زشت از او دیده نمیشود و کار پسندیدهاش همه جا حاضر است.
خیرات و نیکیهایش رویآور بوده و بدیهایش فرار کردهاند. در سختیها باوقار، در ناگواریها شکیبا و در آسایش و رفاه سپاسگزار میباشد. بر کسی که مبغوض اوست ستم نمیکند و کسی را که دوست دارد دربارهاش به گناه نمیافتد. به حق اعتراف میکند قبل از اینکه شاهد شهادت بدهد. آنچه را حفظ کرده ضایع نمیکند و آنچه را به او تذکر دادهاند فراموش نمینماید. کسی را با لقبهای زشت نمیخواند. به همسایه زیان نمیرساند. در مصیبتهایی که برای مردم اتفاق میافتد شادی نمیکند. در راه باطل قدم نمیگذارد و از حق خارج نمیشود. اگر ساکت شد از سکوت غمگین نمیشود و اگر خندید صدای خندهاش بلند نمیشود. اگر مورد ستم قرار گرفت صبر میکند تا خدا برایش انتقام بگیرد. نفس او از جانب خودش به سختی میافتد ولی مردم از جانب او در رفاه و آسایش قرار میگیرند.
در کار آخرت، نفس خودش را به رنج میاندازد و مردم را از نفس خود به آسایش میرساند. دوری او از اشخاص در اثر زهد و عفت میباشد و نزدیک شدنش از جهت خوشخویی و مهربانی است. دوری کردنش بواسطه تکبر و خودبینی نیست و نزدیک شدنش از راه مکر و فریب نمیباشد ...».
راوی میگوید هنگامی که سخن امیر المؤمنین علیه السّلام به اینجا رسید همّام صیحهای زد و بیهوش شد و جانش را به جانآفرین تسلیم نمود. پس آنحضرت فرمود: من از چنین پیشآمدی بر او ترس داشتم. سپس فرمود: مواعظ اینچنین در افراد لایق، اثر میگذارند.[173][174]
[173]- نهج البلاغه/ خطبه 193.
[174] امینى، ابراهیم، خودسازى (تزکیه و تهذیب نفس)، 1جلد، شفق - قم، چاپ: هشتم.