گوشهای از اخلاق پیامبر اسلام
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از جهت اخلاق سرآمد همه انسانها و یک انسان کامل بود. به همه صفات نیک، در حد اعلا آراسته و از همه بدیها و اخلاق زشت خالی و منزه بود. مکارم اخلاقی که در اسلام و قرآن آمده، در وجود آن حضرت تجسم یافته بود. چنانکه عایشه، همسر پیامبر، و دیگر اصحاب نیز بدین مطلب اعتراف داشتند.
ابودردا میگوید: از عایشه درباره اخلاق پیامبر سؤال کردم؛ گفت: اخلاق پیامبر، قرآن بود. از آنچه خدا راضی بود رضایت داشت و در جایی که خدا خشمناک میشد غضبناک میگشت.[1]
آن قدر خوش اخلاق بود که در قرآن مورد ستایش قرار گرفته و دربارهاش میگوید: «اخلاق تو عظیم است».[2]
گرچه در این مختصر نمیتوانیم اخلاق عظیم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را تشریح کنیم، اما به گوشهای از آن اشاره مینماییم:
امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمود:
در بخشش، دستش از همه مردم بازتر بود. پر جرئتتر، راستگوتر، باوفاتر، نرمخوتر و خوش برخوردترین مردم بود. هر کس با اولین برخورد از هیبتش متأثر میگشت و پس از معاشرت و همنشینی به وی علاقهمند میشد. مانند آن حضرت را نه قبلًا دیده بودم و نه بعداً.[3]
انس بن مالک درباره آن حضرت میگفت: خوش اخلاقترین، بردبارترین و بخشندهترین مردم بود. هیچ گاه نشد که چیزی از او بخواهند و در جواب، نه بگوید.[4]
عایشه میگوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بداخلاق و ناسزاگو نبود از کسانی نبود که در بازارها داد و فریاد میکنند. بدی را با بدی جواب نمیداد بلکه میبخشید و عفو میکرد.[5]
حسین بن علی علیهما السلام از پدرش نقل کرده که فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره خوشرو، خوش اخلاق و نرمخو بود.
بداخلاق، تندخو، فریادزن، ناسزاگو، عیبجو و ستایشگر نبود. آن چه را دوست نمیداشت نادیده میگرفت. کسی را ناامید نمیکرد. نفس خود را از سه چیز منزه ساخته بود: جدال، زیادهروی و بزرگ شماری و کار بی فایده. مردم را نیز در سه چیز رها کرده بود: از کسی بدگویی و عیبجویی نمیکرد، در صدد کشف اسرار و عیوب پنهانی مردم نبود، سخن نمیگفت جز در موردی که انتظار ثواب داشت.[6]
انس بن مالک میگوید:
با پیامبر صلی الله علیه و آله راه میرفتم، لباسی بر تن داشت که حاشیه آن زبر بود، پس یک نفر بادیهنشین به آن حضرت رسید، لباسش را گرفت و به شدت کشید، به گونهای که آثار آن را بر شانهاش مشاهده کردم، سپس گفت:
ای محمد! مقداری از اموال خدا را به من بده. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او توجه کرد و تبسم نمود، و دستور داد چیزی به او بدهند.[7]
رفتار با مردم
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آداب اجتماعی را کاملًا رعایت میکرد. بسیار متواضع و مهربان بود. با همه مسلمانان یکسان برخورد مینمود. به همه احترام میگذاشت و اظهار محبت میکرد. از افراد غایب خبر میگرفت و از بیماران عیادت میکرد. در تشییع جنازه اموات حاضر میشد. به کودکان احترام میگذاشت و به آنها سلام میکرد.
ابوقتاده درباره آن حضرت میگوید: با آن درجه و مقام، تواضعش از همه مردم زیادتر بود. بر گروهی از اصحاب وارد شد پس به احترامش بلند شدند، فرمود: مانند عجمها که با قیام از یکدیگر تعظیم مینمایند، از من احترام نکنید. من بنده خدا هستم، همانند بندگان میخورم و مینشینم. پیامبر گاهی بر الاغ سوار میشد و فرد دیگری را نیز پشت سر خود سوار میکرد. از مساکین عیادت مینمود و با فقرا مجالست داشت و دعوت بردگان را میپذیرفت، وقتی وارد مجلس میشد در آخرین مکان مینشست.[8]
جریر درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله میگوید: با یارانش شوخی و گفتوگو میکرد. با کودکان هم بازی میشد و آنان را در دامن خود مینشانید. دعوت همگان را اجابت میکرد. از بیمارانی که در آخرین نقطه مدینه بودند عیادت مینمود. عذر خطاکاران را میپذیرفت.[9]
انس میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله در حضور دیگران پاهایش را دراز نمیکرد. با هر کس که ملاقات میکرد در سلام کردن سبقت میگرفت. با یارانش مصافحه مینمود. هیچگاه دیده نشد که پایش را در حضور یاران دراز کند، هر کس که وارد میشد مورد احترام قرار میگرفت، گاهی عبای خود را برایش پهن میکرد یا فرش زیرپای خود را میگسترد و با اصرار وی را روی آن مینشانید. یارانش را به قصد احترام کنیه میداد، آنان را به بهترین نامها صدا میزد، سخن هیچکس را قطع نمیکرد.[10]
ابنمسعود میگوید: مردی میخواست با پیامبر صلی الله علیه و آله سخن بگوید، ولی مرعوب هیبت آن حضرت شد و لرزید. پیامبر به او فرمود: بر خودت آسان بگیر، من پادشاه نیستم، بلکه پسر زنی هستم که گوشت خشکیده میخورد.[11]
ابوذر میگوید: رسول خدا در میان اصحاب مینشست، چنانچه مرد غریبی وارد مجلس میشد رسول اللَّه را نمیشناخت، جز این که سؤال میکرد.[12]
انس میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله بر جمعی از کودکان گذشت و سلام کرد.
نیز میگوید: وقتی رسولخدا صلی الله علیه و آله یکی از اصحاب را سه روز نمیدید احوالش را جویا میشد؛ اگر به سفر رفته بود برایش دعا میکرد و اگر در وطن بود به ملاقاتش میرفت و اگر بیمار بود از او عیادت میکرد.[13]
عایشه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله هیچ گاه خدمتگزار خود را کتک نزد و با دست مبارکش بر کسی نزد جز در حال جهاد.[14]
امام صادق علیه السلام فرمود: رسولخدا صلی الله علیه و آله نگاه خود را در میان یاران تقسیم میکرد و به هر یک از آنان به طور مساوی نگاه میکرد.[15]
در اثر اخلاق نیک پیامبر صلی الله علیه و آله بود که مردم به سویش جذب میشدند و دعوتش را میپذیرفتند؛ چنانکه قرآن میگوید:
به سبب رحمت خداست که تو با آنان این چنین خوشخوی و مهربان هستی، اگر تندخو و سختدل بودی از گرد تو پراکنده میشدند. پس بر آنان ببخش و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد.[16]
اخلاق پیامبر در خانواده
اخلاق و رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه و با زن و فرزندان، بسیار مهربانانه و دوستانه بود. به آنان اظهار محبت میکرد. خوش اخلاق و خندان بود. در کارهای خانه به آنان کمک میکرد. هرگز تندی نمیکرد و لغزشها را نادیده میگرفت. به کودکان بسیار مهربان بود و با آنان بازی میکرد.
انس میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله در خانه، در کارها به خانواده کمک میکرد؛ گوسفند میدوشید، کفش خود را میدوخت، کارهای خود را به دوش دیگران نمیانداخت، به چارپایان علف میداد، خانه را جارو میکرد، پای شتر را میبست، با خدمتگزار خود غذا میخورد، خمیر میکرد و لوازم زندگی را از بازار میخرید.[17]
انس، خدمتگزار رسولخدا صلی الله علیه و آله میگوید: در سفر و حضر در خدمت رسولخدا بودم، هرگز به من نگفت: چرا چنین کردی، یا چرا فلان کار را انجام ندادی.[18]
عمرة میگوید: به عایشه گفتم: پیامبر صلی الله علیه و آله در میان خانواده خود چگونه بود؟ گفت: نرمترین و بزرگوارترین مردم و خوشرو و خندان بود.[19]
جابر میگوید: روزی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدم دیدم حسن و حسین علیهما السلام بر پشت آن حضرت سوارند، او با دست و پا راه میرود و میگوید: شتر خوبی دارید و شما نیز راکب خوبی هستید.[20]
ساده زیستی
زندگی آن حضرت بسیار ساده و بی آلایش بود. خانهاش کوچک و گِلی بود. فرش خانهاش یک قطعه حصیر و خوراکش غالباً نان جو و خرما بود.
بسیار اتفاق میافتاد که همین نان جو و خرما را نیز نداشتند و یک روز یا بیشتر گرسنه میماندند. جامه و لباسش ساده بود، کفش خود را وصله میکرد. ولی سادهزیستن آن حضرت در اثر فقر و نداری نبود، زیرا هم قدرت کار کردن داشت و هم سهمی از غنایم و بیتالمال در اختیارش بود، بلکه با سادهزیستن میخواست با مسلمانان صدر اسلام که غالباً تهی دست بودند مواسات و هماهنگی داشته باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رهبر امت اسلام بود، از تجملات زندگی اجتناب میکرد تا تحمل دشواریها بر دیگران آسان باشد. غنایم بیتالمال را در میان مسلمانان منصفانه تقسیم میکرد. هرگز سهم خود و بستگانش از دیگران بیشتر نبود. بلکه گاهی بخشی از سهم خود را به مستمندان میبخشید.
ابن عباس روایت کرده:
روزی عمر بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد دید روی حصیر به طوری نشسته که بر پهلویش اثر گذاشته است. عرض کرد: ای پیامبر خدا! کاش فرشی برای خودت تهیه میکردی. رسول خدا فرمود: مرا با دنیا چه کار؟ مَثَل من با دنیا مثل مسافر سوارهای است که در یک روزِ گرم سفر میکند و ساعتی را برای استراحت زیر سایه درختی مینشیند، آنگاه حرکت میکند و سایه را رها میسازد.[21]
عایشه گفت:
گاهی یک ماه بر آل محمد میگذشت در حالی که آتشی برای پختن غذا روشن نمیکردند. غذای آنان چیزی جز خرما و آب نبود، مگر این که گوشت پختهای برایشان آورده شود.[22]
ابن عباس میگوید: گاهی چند شبانه روز بر پیامبر و خانوادهاش میگذشت که غذایی نداشتند و گرسنه میخوابیدند.[23]
عایشه میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت در حالی که خانوادهاش سه روز متوالی از نان گندم سیر نشدند.[24]
در عیون الاثر آمده: رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت در حالی که زرهاش نزد یک نفر یهودی، برای تأمین مخارج خانوادهاش گرو بود.[25]
عبادت
رسول خدا صلی الله علیه و آله عابدترین مردم بود، به عبادت خدا اهمیت میداد. به نماز بسیار علاقه داشت و میفرمود: روشنی چشم من در نماز است.[26]
نمازهای واجب را در اول وقت و با حضور قلب میخواند. نوافل یومیه و سایر نمازهای مستحبی را نیز میخواند. در ثلث آخر شب برای تهجد و نماز شب از خواب برمیخاست و خدا در قرآن خطاب به پیامبر میفرماید:
پارهای از شب را به نماز زنده بدار. ادای این نافله به نفع تو میباشد.
شاید پروردگارت بدین وسیله تو را به مقامی عالی برساند.[27]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره به یاد خدا بود. در ماه مبارک رمضان توجه بیشتری به نماز و عبادت خدا داشت، آن قدر در نماز و عبادت کوشش میکرد که پاهای مبارکش ورم کرد، تا این که آیه نازل شد: «ای پیامبر! ما قرآن را بر تو نفرستادیم تا خود را به زحمت بیندازی.[28]
مغیرة بن شعبه درباره عبادت پیامبر صلی الله علیه و آله میگوید:
برای نماز خواندن آن قدر برپا ایستاد که پاهای مبارکش ورم کرد. به آن حضرت گفته شد: آیا خدا گناهان گذشته و آینده تو را نبخشیده است؟
فرمود: آیا من نباید بنده شاکر خدا باشم؟[29]
انس میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله دائم الذکر بود و کارهای لهو و بیهوده انجام نمیداد.[30]
امام صادق علیه السلام فرموده:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه ام سلمه بود. ام سلمه از خواب بیدار شد و رسول خدا را در بستر نیافت. بدگمان شد، برخاست و در اطراف خانه به جستوجوی آن حضرت پرداخت. او را در گوشهای از خانه یافت که برپا ایستاده و دستها را به سمت آسمان بلند کرده و گریه میکند و میگوید: «اللهم لاتنزع منی صالح ما أعطیتنی أبداً».[31]
هم چنین فرمود:
عادت پیامبر صلی الله علیه و آله چنین بود که در دهه آخر ماه رمضان در مسجد اعتکاف میکرد. خیمهای برایش برپا میساختند. بستر خود را جمع میکرد و برای عبادت آماده میگشت.[32]
ابوبکر به پیامبر گفت:
یا رسول اللَّه موهایت سفید شده است؟ فرمود: سورههای هود، واقعه، مرسلات، عم یتسائلون و تکویر موهایم را سفید کرد.[33]
ابوذر میگوید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی را تا صبح برپا ایستاده بود و این آیه را میخواند:
«اگر آنان را عذاب کنى بندگان تو هستند و اگر آنها را ببخشى، پس تو توانا و حکیم هستى».[34]
اخلاق پیامبر اکرم در قرآن
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره با گریه و زاری و تضرّع از خدا میخواست که او را به آداب نیک و اخلاق پسندیده زینت دهد. ایشان در دعای خود عرض میکرد: پروردگارا خَلق و خُلق مرا نیکو گردان. همچنین عرض میکرد:
خدایا مرا از اخلاق زشت منزه ساز.
خدا دعایش را مستجاب و قرآن را بر او نازل کرد و با قرآن تأدیبش نمود و قرآن خُلق او شد. سعد بن هشام میگوید: اخلاق پیامبر را از عایشه سؤال کردم، گفت: آیا قرآن نخواندهای؟ گفتم: چرا، گفت: خلق رسولخدا صلی الله علیه و آله همان قرآن بود.
اخلاق پیامبر به طور مستقیم از وحی و قرآن گرفته میشود، به عنوان نمونه به آیات زیر توجه فرمایید:
عفو را پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از جاهلان اعراض کن.[35]
خدا به عدل و احسان امر کرده است.[36]
صبر کن و خدا در بردباری به تو کمک میکند.[37]
در پیشآمدها صبور باش که این از کارهای مهم است.[38]
کسی که بردبار باشد و لغزشها را ببخشد این از کارهای بسیار ارزشمند است.[39]
خطاکاران را ببخش و گذشت داشته باش، همانا خدا نیکوکاران را دوست دارد.[40]
پس باید عفو و گذشت داشته باشند، آیا دوست ندارید که خدا شما را مورد بخشش قرار دهد.[41]
همواره به نیکوترین وجه پاسخ ده تا کسی که میان تو و او دشمنی است چون دوست مهربان تو گردد.[42]
کسانی که در توانگری و تنگدستی انفاق میکنند و خشم خویش را فرو میبرند و از خطای مردم میگذرند خدا نیکوکاران را دوست دارد.[43]
از بسیاری گمانها اجتناب کنید زیرا بعضی گمانها گناه هستند، عیبجویی نکنید، و از یکدیگر غیبت نکنید.[44]
خدای متعال در آیههای مذکور و صدها آیه دیگر کردار نیک و اخلاق شایسته را معرفی و پیامبر اسلام و پیروانش را به رعایت آنها سفارش کرده و اخلاق زشت و رفتارهای ناشایسته را برشمرده و به اجتناب از آنها دعوت کرده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود به اخلاق نیک عمل میکرد و از اخلاق زشت دوری میجست؛ بدانگونه که میتوان او را تجسّم یافته اخلاق قرآنی نامید چنان که عایشه او را بدینگونه توصیف کرد. چون چنین بود خدای متعال دربارهاش گفت: اخلاق تو بسیار عظیم است.[45]
پیامبر اکرم خود به اخلاق نیک عمل میکرد و با گفتار و کردار خود پیوسته مسلمانان را به رعایت اخلاق دعوت میکرد و میفرمود: من مبعوث شدهام تا مکارم اخلاق را گسترش دهم و به اتمام برسانم. به همین جهت صدها حدیث در مسائل اخلاقی از پیامبر اسلام صادر شده و در کتابهای حدیث ثبت و ضبط شده است.
اخلاق نیک و کردار شایسته آن حضرت را میتوان مهمترین عامل محبوبیت و نفوذ کلام در مسلمانان به شمار آورد. چون به آن چه میگفت عمل میکرد سخنانش مورد قبول واقع میشد. در قرآن نیز بدین مطلب اشاره شده است:
نرمخویی تو رحمتی است از جانب خدا و اگر تندخو و سنگدل بودی مردم از اطرافت پراکنده میشدند.[46]
نمونههایی از صفات پیامبر
فیض کاشانی از ابوالبختری نقل کرده که در توصیف رسولخدا چنین گفته است: هیچگاه رسولخدا به مؤمنی دشنام نداد و اگر اتفاقاً حرف ناسزایی از او صادر میشد کفاره میداد و بر او ترحم میکرد. هیچگاه به زنی یا خدمتگزاری لعنت نکرد. به هنگام جنگ به آن حضرت عرض شد به دشمنان نفرین کن، فرمود: من برای رحمت و هدایت مبعوث شدهام نه برای لعنت و نفرین. هرگاه پیشنهاد میشد به مسلمانان یا کافر به طور خصوص یا عموم نفرین کند برعکس، در حق او دعا میکرد.
هیچگاه با دست خود به احدی کتک نزد؛ مگر اینکه برای خدا باشد. از عمل بدی که نسبت به او انجام میگرفت انتقامجویی نکرد؛ مگر اینکه در آن عمل حرمت خدا شکسته شده باشد. بین انتخاب یکی از دو عمل مخیّر نشد؛ مگر اینکه آسانترین آنها را اختیار میکرد؛ جز جایی که موجب گناه یا قطع رحم باشد، که از همه مردم بیشتر از آن اجتناب میکرد. هیچ انسان آزاده یا بنده یا کنیزی برای عرض حاجت نزد آن حضرت نیامد جز اینکه برای قضای حاجتش اقدام میکرد.
انس میگوید: به خدا سوگند: هیچگاه رسولخدا در کاری که دوست نداشت آن را انجام دهم به من نگفت: چرا انجام ندادی، و اگر خانوادهاش مرا در انجام آن کار سرزنش میکردند میفرمود: او را رها کنید چون کاری است که انجام گرفته است. رسولخدا از هیچکس بدگویی نمیکرد، اگر فرشی برایش گسترده بودند روی آن میخوابید وگرنه روی زمین استراحت میکرد.
از اخلاقش این بود که با هرکس ملاقات میکرد به او سلام میداد. سخن کسی را قطع نمیکرد و هرکس با او در حال مذاکره و صحبت بود صبر میکرد تا سخنش تمام شود.
با هرکس دست میداد دستش را نمیکشید تا او دست خود را بکشد.
هنگامی که یکی از اصحاب خود را ملاقات میکرد با او مصافحه مینمود، آنگاه دستش را میگرفت، انگشتان خود را داخل انگشتان او میکرد و محکم میگرفت. بر نمیخاست و نمینشست مگر با ذکر خدا، اگر در حال نماز شخصی نزد او مینشست نمازش را کوتاه میکرد و میفرمود: آیا کاری داری؟ بعد از رسیدگی به کار او دوباره به نماز مشغول میشد، در مجالس جایگاه خاصی نداشت هرجا خالی بود مینشست. هیچگاه پاهایش را در حضور اصحاب دراز نمیکرد، مبادا جای دیگران تنگ شود؛ مگر اینکه جایگاه وسیع باشد. غالباً رو به قبله مینشست، هرکس بر او وارد میشد به وی احترام میکرد، حتی گاهی عبای خود را زیر پای افرادی پهن میکرد که با او خویشاوندی نداشتند. هرکس به آن حضرت وارد میشد با اصرار او را بر متکای خود مینشانید. به همه احترام میگذاشت به گونهای که هرکس گمان میکرد گرامیترین افراد نزد اوست، به همه حاضرانِ مجلس، یکسان نظر میکرد. مجلس او در هالهای از حیا، فروتنی و امانت بود. خدا دربارهاش گفته است:
نرمخویی تو از الطاف خداست. اگر تندخو و سنگدل بودی مردم از اطرافت پراکنده میشدند.
به منظور احترام و دلجویی از اصحاب، آنها را به کنیه میخواند، هرکس کنیه نداشت برایش انتخاب میکرد. حتی برای زنانی که فرزند داشتند یا نداشتند کنیه انتخاب میکرد. به کودکان هم کنیه میداد تا دلشان را به دست آورد. دیرتر از همه مردم غضب میکرد و زودتر از همه راضی میشد. برای مردم از همه کس سودمندتر بود. در مجلس او صدا بلند نمیشد. هنگامی که از مجلس بلند میشد میگفت: «سبحانک اللّهم و بحمدک أشهد أن لا اله الا أنت استغفرک و أتوب إلیه» و میفرمود: جبرئیل به من چنین یاد داده است.[47]
عفو با وجود قدرت بر انتقام
پیامبر اکرم بردبارترین مردم بود. تمایل او به عفو با وجود قدرت بر انتقام از همه کس بیشتر بود. روزی گردنبندهایی از طلا و نقره را که جزو بیتالمال بود بین اصحاب تقسیم کرد، یکی از عربهای بیابانی برخاست و با حالت اعتراض گفت: مگر خدا به تو فرمان نداده با عدالت رفتار کنی؟ من تو را در این تقسیم عادل نمیدانم. فرمود: چه کسی بعد از من اینگونه با تو عادلانه رفتار خواهد کرد؟ وقتی آن شخص خواست برود فرمود: او را به سوی من برگردانید. جابر روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از جنگ حنین پولهای نقره را که به غنیمت گرفته بودند در میان مردم تقسیم میکرد، مردی عرض کرد: یا رسولاللّه به عدالت تقسیم کن. پیامبر فرمود: اگر من عادلانه رفتار نکنم چه کسی با عدالت عمل خواهد کرد. اگر چنین باشد من زیانکار خواهم بود. در این هنگام عمر برخاست و عرض کرد: یا رسولاللّه این منافق است اجازه بده گردنش را بزنم؟ پیامبر او را نهی کرد و فرمود: از انجام چنین عملی به خدا پناه میبرم که مردم بگویند محمد اصحاب خود را میکشد!
در یکی از جنگها که پیامبر از میدان حفاظت دور شده بود یکی از دشمنان با شمشیر برهنه بالای سر آن حضرت ایستاد و گفت: چه کسی میتواند او را از دست من نجات دهد؟ پیامبر پاسخ داد: خدا. در همین هنگام شمشیر از دستش افتاد. رسول خدا فوراً شمشیر را برداشت و فرمود: اکنون چه کسی میتواند تو را از دست من نجات دهد؟ آن مرد عرض کرد. شمشیر در دست تو است ولی بهترین گیرنده شمشیر باش.
فرمود: بگو «اشهد أن لا اله الا اللّه»، عرض کرد: من با تو جنگ نمیکنم و از میدان کارزار بیرون میروم. رسولخدا او را رها کرد، به سوی خویشانش برگشت و گفت: از نزد بهترین مردم آمدهام.
انس میگوید: زن یهودی را که قصد داشت با گوشت بریانِ مسمومی، رسولخدا را مسموم سازد خدمت آن حضرت آوردند. پیامبر جریان را از خود آن زن پرسید، عرض کرد: آری میخواستم تو را به قتل برسانم. فرمود:
خدا نخواست در این اقدام موفق شوی. اصحاب عرض کردند: آیا او را نمیکشی؟ فرمود: نه.
حضرت علی علیه السلام فرمود: رسولخدا صلی الله علیه و آله به من و زبیر و مقداد فرمود:
هرچه زودتر حرکت کنید و با سرعت به «روضه خاخ» بروید. در آنجا هودجی را میبینید که یک زن بر آن سوار است و نامهای به همراه دارد. نامه را بگیرید و بیاورید. ما حرکت کردیم و با سرعت به «روضه خاخ» رسیدیم.
هودج را پیدا کردیم که زنی بر آن سوار بود. او را پیاده کردیم و گفتیم: نامهای که همراه داری تحویل بده. جواب داد: من نامهای به همراه ندارم. گفتیم یقیناً نامهای به همراه داری یا آن را تحویل بده یا تو را میکشیم یا برهنهات میسازیم و آن را پیدا میکنیم. به ناچار نامه را که زیر گیسوانش پنهان کرده بود خارج ساخت و تحویل داد. نامه را خدمت رسولخدا بردیم. باز کرد، در آن نوشته بود: این نامه از «حاطب بن ابىبلتعه»، به گروهی از مشرکان مکه است. در این نامه یکی از اسرار نظامی مسلمانان را به مشرکان نوشته بود.
رسولخدا حاطب را احضار کرد و فرمود: چرا این نامه را به مشرکان نوشتی؟
عرض کرد: یا رسولاللّه، مهاجرانی که از مکه به مدینه هجرت کردهاند خویشانی در مکه دارند که از آنها حمایت کنند ولی من چنین حمایتکنندگانی ندارم، با این نامه میخواستم حمایت آنها را به سوی خود جلب کنم. عمل من از روی کفر یا ارتداد نیست. پیامبر عذرش را پذیرفت و فرمود: راست میگویی. عمر بن خطاب که حاضر بود عرض کرد: یا رسولاللّه اجازه بده این منافق را به قتل برسانم. پیامبر فرمود: این مرد در جنگ بدر شرکت داشته ممکن است مورد مغفرت خدا قرار گیرد.
پیامبر اکرم میفرمود: از بدی اصحاب برای من چیزی نقل نکنید، زیرا دوست دارم با قلب پاک شما را ملاقات کنم.[48]
مدارا و چشمپوشی
مردی چادرنشین خدمت رسولخدا آمد و چیزی طلب کرد. پیامبر مقداری به او عطا کرد و فرمود: آیا به تو احسان کردم؟ عرض کرد: نه، احسان نکردی. مسلمانان از جسارت آن مرد خشمناک شدند و خواستند او را اذیت کنند. رسولخدا اشاره کرد کاری به او نداشته باشید. سپس برخاست و داخل منزل شد و کسی را به دنبال آن مرد فرستاد تا به منزل بیاید. پس مقداری دیگر به او عطا کرد. آنگاه پرسید: آیا به تو احسان کردم و راضی شدی؟ عرض کرد:
آری یا رسولاللّه احسان کردی خدا به تو جزای خیر بدهد. پیامبر فرمود: تو آن سخنان را در حضور اصحاب گفتی و آنان را نگران کردی، اگر صلاح میدانی این سخنان را در حضور آنان بگو تا نسبت به تو کینه نداشته باشند. آن مرد عرض کرد: یا رسولاللّه این کار را انجام میدهم.
روز بعد آن مرد به مسجد آمد. پیامبر به اصحاب فرمود: شما روز قبل آن سخنان را از این مرد شنیدید. من او را به منزل دعوت کردم و چیز بیشتری به او دادم تا راضی شد. مرد عرب عرض کرد: آری راضی شدم. خدا بهترین جزای خیر را به تو عطا کند.
رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: مَثَل من و این مرد، همانند مردی است که شترش فرار کرده بود. مردم به دنبال شتر میدویدند تا دستگیرش کنند ولی هرچه میدویدند شتر بیشتر فرار میکرد. صاحب شتر به مردم گفت: شترم را به خودم واگذارید من بهتر میدانم چگونه او را رام سازم. آنگاه مقداری علف در دست گرفت و به شتر نشان داد. آهسته آهسته آن را رام کرد. شتر در برابرش زانو به زمین زد. آنگاه زین را بر آن بست و سوار شد. من نیز با آن مرد بادیهنشین چنین رفتار کردم. اگر شما با شنیدن آن سخنان او را میکشتید داخل دوزخ میشد.[49]
جود و بخشش
حضرت علی علیه السلام وقتی رسولخدا صلی الله علیه و آله را توصیف میکرد میفرمود:
بخشندهترین و با سخاوتترین مردم بود از همه مردم دلبازتر، راستگوتر، باوفاتر، نرمخوتر و بزرگوارتر بود. هیبت او در بینندگان اثر میگذاشت، هرکس با او معاشرت میکرد دوستدارش میشد، قبل و بعد از او همانند ندارد. هیچ سائلی را با دست خالی رد نمیکرد، شخصی از آن حضرت چیزی تقاضا کرد، گوسفندان زیادی به او بخشید. آن شخص نزد خویشانش رفت و گفت: به محمد ایمان بیاورید او عطا میکند و از فقر نمیترسد.
هیچگاه از او سئوال نشد که بگوید: نه. روزی، هفتاد هزار درهم خدمت آن حضرت آوردند همه را میان مسلمانان تقسیم کرد، تا آن مال به اتمام رسید.
روزی سائلی از او چیزی درخواست کرد، چون چیزی در اختیار نداشت به سائل فرمود: هرچه لازم داری به ذمه من خریداری کن وقتی چیزی به من رسید قرض تو را ادا میکنم. عمر عرض کرد: یا رسولاللّه خدا، چیزی را که قدرت بر آن نداری نخواسته است. پیامبر از این سخن خوشش نیامد. مرد سائل عرض کرد: یا رسول اللّه انفاق کن و از فقر نترس. پیامبر از این سخن تبسّم کرد و آثار سرور در چهرهاش آشکار شد.
هنگامی که از جنگ حنین برگشت بادیهنشینان اطرافش را احاطه کردند و از او چیز میخواستند؛ به گونهای که ناچار شد به درختی پناه ببرد. عبا را از دوشش برداشتند. فرمود: ای مردم عبایم را بدهید، اگر به عدد این سنگها شتر در اختیار داشتم همه را در میان شما تقسیم میکردم و مرا بخیل، دروغگو و ترسو نمییافتید.[50]
امام صادق علیه السلام فرمود: مردی خدمت رسولخدا صلی الله علیه و آله آمد و دوازده درهم تقدیم آن حضرت کرد. چون لباسش کهنه بود دوازده درهم را به علی بن ابیطالب علیه السلام داد و فرمود: برایم لباس بخر. علی میگوید: به بازار رفتم و لباسی را به دوازده درهم خریدم و خدمت رسولخدا آوردم، نگاهی به لباس کرد و فرمود: این را دوست ندارم، آیا فروشنده، آن را پس میگیرد؟ عرض کردم: نمیدانم، لباس را نزد فروشنده بردم و گفتم رسولخدا صلی الله علیه و آله این لباس را نپسندیده آیا معامله را فسخ میکنی؟ گفت: بله. لباس را گرفت و دوازده درهم را پس داد. پول را گرفتم و خدمت رسولخدا تقدیم کردم. با آن حضرت به بازار آمدیم تا لباسی خریداری کند. در بین راه به کنیزی برخوردیم که نشسته بود و گریه میکرد، رسولخدا جریان را پرسید عرض کرد: خانوادهام چهار درهم به من داده بودند تا برایشان چیزی بخرم، ولی پولم گم شده، جرأت نمیکنم به خانه بازگردم. رسولخدا چهار درهم به او داد و فرمود: به خانهات برگرد.
آنگاه با هم به بازار رفتیم. لباسی را به مبلغ چهار درهم برای آن حضرت خریدیم. لباس را پوشید و گفت: الحمدللّه. به منزل برگشتیم، در بین راه مردی را دید که لباس ندارد و میگوید: هر کس مرا بپوشاند خدا از لباسهای بهشت به او بپوشاند. رسولخدا لباس خود را درآورد و به آن سائل عطا کرد.
دوباره به بازار برگشتیم، و با چهار درهم باقیمانده لباسی برای رسولخدا خریدیم. پوشید و خدای را سپاس گفت. به منزل بازگشتیم، در بین راه به همان کنیز برخوردیم که هنوز نشسته است. رسولخدا به او فرمود:
چرا به منزل نرفتهای؟ عرض کرد: چون دیر کردم میترسم کتک بخورم.
پیامبر فرمود: با من بیا و منزلت را نشان بده تا از تو شفاعت کنم. با آن کنیز به در منزل رسیدند. پیامبر فرمود: السلام علیکم یا أهل الدار! کسی جواب نداد، تا سه مرتبه تکرار کرد، مرتبه سوم صاحب منزل جواب داد و گفت:
علیکالسلام یا رسولاللّه. پیامبر فرمود: چرا اول جواب ندادید، صاحب منزل گفت: سلام شما را شنیدیم ولی خواستیم تکرار شود. رسولخدا فرمود: کنیز شما دیر کرده او را مؤاخذه نکنید. عرض کرد: یا رسولاللّه به احترام تشریففرماییِ شما کنیز را آزاد کردم. پیامبر فرمود: الحمدللّه. هیچ دوازده درهمی را پر برکتتر از این دوازده درهم ندیدم. دو برهنه را پوشانید و کنیزی را آزاد کرد.[51]
امام محمدباقر علیه السلام فرمود: فقیری نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و چیزی طلب کرد.
رسولخدا چون چیزی در اختیار نداشت تا نیاز آن فقیر را برطرف سازد به اصحاب فرمود: آیا کسی نیست چیزی به من قرض بدهد؟ یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسولاللّه من میدهم. فرمود: چهار وسق خرما به این سائل بده، بعداً آن را به تو میپردازم، مرد انصاری مقداری حواله خرما را تحویل سائل داد. چندی بعد مرد انصاری آمد و طلب خود را از رسولخدا مطالبه کرد. فرمود: انشاءاللّه میدهم. مرد انصاری چندی بعد آمد و باز طلب خود را درخواست کرد، پیامبر پاسخ داد انشاءاللّه میدهم. بعد از مدتی باز خدمت رسولخدا رسید و عرض کرد چرا طلب مرا نمیپردازید؟ پیامبر فرمود:
انشاءاللّه میپردازم. مرد انصاری گفت: تا کی انشاءاللّه، انشاءاللّه میگویی؟
پیامبر خندید و به اصحاب فرمود: آیا کسی هست که مقداری خرما به من قرض بدهد؟ یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسولاللّه من میدهم، رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: هشت وسق خرما به این مرد بده، مرد انصاری عرض کرد: یا رسولاللّه من چهار وسق بیشتر طلبکار نیستم، فرمود: این چهار وسقِ اضافی نیز مال تو باشد!
تواضع و فروتنی
رسولخدا صلی الله علیه و آله با وجود مقام بزرگی که داشت بسیار متواضع بود.
ابنعامر میگوید: رسولخدا را در حال رمی جمرات دیدم بر شتری سوار بود و بدون تشریفات و پیشرو و پسرو جمرات را رمی میکرد.
الاغ بدون پالان را سوار میشد، در عین حال یک نفر دیگر را هم سوار میکرد. از بیماران عیادت و جنازهها را تشییع میکرد، دعوت بردگان را میپذیرفت، کفش خود را میدوخت و لباسش را وصله میزد. در کارهای منزل به خانوادهاش کمک میکرد. اصحاب برایش برنمیخاستند چون میدانستند این عمل را دوست ندارد. به کودکان سلام میکرد. گاهی که مردی از هیبت آن حضرت به خود میلرزید، به او میفرمود: راحت باش، من پادشاه نیستم، فرزند زنی هستم که گوشت خشکیده میخورد، در میان اصحاب به گونهای مینشست که گویا یکی از آنان است، یک فرد غریب که وارد میشد پیامبر را از اصحاب تشخیص نمیداد تا از وی سؤال کند و به همین جهت اصحاب جایگاه ویژهای برایش تهیه میکردند.
عایشه به پیامبر عرض کرد: در حال غذا خوردن تکیه بدهید تا راحت باشید، رسولخدا سرش را تا نزدیک زمین فرود آورد و فرمود: نه، همانند بندگان میخورم و مینشینم.
هرکس او را دعوت میکرد میپذیرفت. هنگامی که با اصحاب مینشست اگر در امر آخرت صحبت میکردند با آنان هم صحبت میشد، و اگر درباره خوردنیها و آشامیدنیها و امور دنیوی بحث میکردند باز هم از روی تواضع و حفظ رفاقت با آنان هم بحث میشد.[52]
امام صادق علیه السلام فرمود: خواهر رضاعی رسولخدا صلی الله علیه و آله بر آن حضرت وارد شد، پیامبر از دیدار خواهر خشنود شد، عبای خود را پهن کرد و او را بر آن نشاند. با وی سخن میگفت و میخندید. وقتی خواهر برخاست و رفت برادر رضاعی او وارد شد به او نیز احترام کرد ولی نه مثل رفتار با خواهر، به آن حضرت عرض شد: به خواهر خود بیشتر احترام کردی؟! فرمود: چون به پدرش بیشتر احسان میکرد.[53]
برنامه پیامبر در داخل منزل
امام حسین علیه السلام میگوید: درباره کارهای داخل منزل رسولخدا صلی الله علیه و آله از پدرم سؤال کردم فرمود: صرف اوقات در داخل منزل در اختیار خودش بود. وقتی داخل منزل بود اوقاتش را به سه بخش تقسیم کرده بود: قسمتی را به عبادت، بخشی را به خانواده و مابقی را صرفِ کارهای شخصیِ خود میکرد.
اوقات مربوط به خود را نیز بین خودش و مردم تقسیم کرده بود و به کارهای آنها رسیدگی میکرد. در بخش مربوط به امت، اهل فضل و دین را بر دیگران ترجیح میداد، آن هم با رعایت مقدار فضل هر یک از آنها. بعضی یک حاجت داشتند، برخی دو تا و گروهی زیادتر. به کارها و پیشنهادهای آنان رسیدگی و توجه میکرد و بر طبق مصالح آنها و مصالح عموم مردم نظر میداد و تصمیم میگرفت و میفرمود: مسائل مذکور را حاضران به غائبان برسانند. همچنین میفرمود: نیازهای کسانی که به من دسترسی ندارند به من برسانید، هرکس حوایج نیازمندان را به حاکم برساند خدا در قیامت قدمهایش را ثابت میگرداند. اینگونه مسائل نزد او مطرح میشد و اجازه نمیداد در این وقت به ذکر مطالب دیگر بپردازند. در این نشستها اصحاب به عنوان زائر حاضر میشدند ولی بدون استفادههای علمی و اجتماعی پراکنده نمیشدند.[54]
برنامه پیامبر در خارج منزل
امام حسن علیه السلام فرمود: آنگاه از پدرم پرسیدم زمانی که خارج منزل بود چه میکرد؟ فرمود: رسولخدا صلی الله علیه و آله جز در مطالب مفید سخن نمیگفت، با اصحاب انس میگرفت و آنها را پراکنده نمیساخت. بزرگ هر طایفه را گرامی میداشت و او را به سرپرستی طایفه میگماشت. مردم را از اختلافات و فتنهها برحذر میداشت. از مردم حراست میکرد بدون اینکه با آنان بداخلاقی کند. از اصحاب خود دلجویی میکرد. به وسیله مردم از حوادث و اخبار جامعه با خبر میشد. کارهای خوب را تأیید و تقویت و زشتیها را تقبیح و توهین میکرد.
در کارها مراقبت داشت و غفلت نمیکرد تا مبادا مسئولان غفلت و سستی کنند، در همه حال آمادگی داشت. از حق کوتاه نمیآمد و تجاوز نمیکرد.
نزدیکان او از بهترین افراد بودند. گرامیترین آنها افراد خیرخواه و نصیحتکننده بودند. مقرّبترین مردم نزد او کسانی بودند که بیشتر از همه نسبت به برادران مؤمن خود کمک و احسان میکردند.[55]
رفتار پیامبر در مجالس
امامحسن علیه السلام فرمود: آنگاه از پدرم درباره مجلس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سؤال کردم؟ فرمود: نمینشست و بر نمیخاست جز با ذکر خدا، در مجالس جایگاه خاصی را به خود اختصاص نمیداد و از این عمل نهی میکرد. وقتی وارد مجلس میشد هرجا خالی بود مینشست و به اصحاب نیز همین را سفارش میکرد. در احترام و نگاه به اهل مجلس بهره هر یک را رعایت میکرد، تا کسی گمان نکند از دیگران نزد او محبوبتر است. هرکس با او مینشست یا در تقاضای حاجت خود پافشاری میکرد صبر میکرد تا منصرف شود. هر کس از او تقاضای چیزی میکرد حاجتش را برآورده میساخت یا با زبان خوش او را راضی میکرد. مردم از اخلاق او راضی بودند و برای آنها به منزله پدر بود.
همه نزد او در حق، تساوی داشتند. مجلس او آکنده از بردباری، حیا، صبر و امانت بود. در مجلس او صداها برنمیخاست، حرمت افراد شکسته و لغزشهای آنان نگهداری نمیشد. اهل مجلس برادر و متساوی بودند و در رعایت تقوا بر یکدیگر برتری میجستند. تواضع و فروتنی میکردند. به سالخوردگان احترام و به کودکان ترحم میکردند. حاجتمندان را بر خود مقدم میداشتند. از غریبهها نگهداری میکردند.[56]
رفتار پیامبر با اهل مجلس
باز هم امامحسن علیه السلام از رفتار پیامبر با همنشینانش سؤال کرد: حضرت علی فرمود: دائماً خوشرو، خوشخو، و نرمخو بود. تندخو، سنگدل، نبود.
داد نمیزد و ناسزا نمیگفت. عیبجو و مداح نبود.
آن چه را دوست نمیداشت نادیده میگرفت. مردم را مأیوس و امیدواران را ناامید نمیکرد. از سه چیز اجتناب میکرد: جدال، زیاد سخن گفتن و سخنان بیفایده. در سه چیز کاری با کسی نداشت: از هیچکس بدگویی و سرزنش و عیبجویی نمیکرد. جز در سخنانی که ثواب داشته باشد سخن نمیگفت. هنگامی که سخن میگفت اهل مجلس سکوت میکردند؛ گویا پرنده بر سرشان نشسته است. هنگامی که سکوت میکرد مردم سخن میگفتند ولی نزاع و جدال نمیکردند. هرکس لب به سخن میگشود سایر افراد سکوت میکردند تا سخنش تمام شود: هرگاه مردم میخندیدند رسولخدا نیز میخندید و در موردی که اظهار تعجب میکردند او هم اظهار شگفتی میکرد. تندی سخن و سؤال غریبان را تحمل میکرد. اصحاب نیز به خاطر پیامبر، در جلبِ نظر افراد غریب و نیازمند میکوشیدند.
رسولخدا صلی الله علیه و آله به اصحاب سفارش میکرد که در برآوردن حاجت نیازمندان
کوشش کنید. تعریف کسی را نمیپذیرفت؛ مگر در برابر احسان. سخن هیچکس را قطع نمیکرد تا پایان پذیرد.[57]
رفتار پیامبر با جوانان
پیامبر گرامی اسلام به نیروی جوانی و جوانان ارج مینهاد. بارها به اصحاب توصیه میکرد: قدر جوانان را بدانید، به شخصیت آنان احترام بگذارید. در پرورش آنها بکوشید، به آنان مسئولیت دهید و مراقبشان باشید.
خود آن حضرت نیز همین عمل را انجام میداد تا مردم از او الگو بگیرند. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میشود:
در آغاز اسلام «اسعد بن زراره» و «ذکوان» از مدینه به مکه آمدند. در یکی از مراسم با پیامبر اکرم ملاقات کردند و با تبلیغات آن حضرت اسلام را پذیرفتند و شهادتین را بر زبان جاری ساختند. هنگامی که خواستند به مدینه برگردند به رسولخدا عرض کردند: کسی را با ما به مدینه بفرست تا به ما قرآن یاد دهد و مردم را به اسلام دعوت کند، رسولخدا صلی الله علیه و آله به «مصعب بن عمیر» که جوانی نورس بود ولی قرآن را به خوبی آموخته بود، مأموریت داد تا به همراه اسعد و ذکوان به مدینه برود و مردم را به اسلام دعوت کند، در نماز پیشوا باشد و برایشان قرآن و خطابه بخواند. مصعب به مدینه آمد و تبلیغات خود را شروع کرد. چون جوانی لایق، جدی، فاضل و با تدبیر بود مردم بهویژه جوانان دعوت او را پذیرفتند و اسلام در مدینه رونق گرفت. بعد از چندی مصعب جریان اقبال مردم به اسلام را خدمت رسولخدا نوشت.[58]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگام حرکت به سوی جنگ صفین «عتاب بن اسید» را که جوانی 21 یا هیجده ساله بود به عنوان فرماندار و امام جماعت مکه برگزید.
فرمود: آیا میدانی تو را به چه مقامی و بر چه قومی فرمانروا ساختم؟ تو را به مقام فرمانداری حرم خدا گماردهام. این سخن را سه بار تکرار کرد. با اهل حرم احسان و خوبی کن.
برای او روزی یک درهم حقوق تعیین کرد. عتاب در اداره شهر مکه با مؤمنان رحیم و مهربان و با مخالفان، سختگیر و خشن بود. برای حضور در نماز جماعت سختگیری میکرد، خوب خطبه میخواند و سخنرانی میکرد. روزی در ضمن سخنرانی گفت: پیامبر روزی یک درهم برای من مقرر فرموده، به همین مقدار قناعت میکنم و به هیچکس احتیاج ندارم.[59]
رسولخدا صلی الله علیه و آله چند روز قبل از وفات تصمیم گرفت سپاهی برای جنگ با رومیان فراهم سازد، بدین منظور «اسامة بن زید» را، که جوانی هفده ساله بود، به فرماندهی سپاه برگزید و بر مهاجران و انصار امیر ساخت. فرمود:
خارج شهر در فلان مکان توقف کن تا سپاهیان به سوی تو گرد آیند. به مهاجر و انصار فرمان داد تا به سپاهیان اسامه بپیوندید و تخلف نکنید. تعدادی از اصحاب بدین بهانه که اسامه جوان است در میدان حضور نیافتند و تخلف کردند. هنگامی که این خبر به پیامبر رسید با اینکه شدیداً بیمار بود به مسجد آمد، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
این چه سخنی است که درباره فرماندهی اسامه میزنید و به بهانه جوان بودن او از پیوستن به سپاه اسلام امتناع میورزید؟ شما قبلًا در امارت پدرش نیز اعتراض داشتید. به خدا سوگند: اسامه برای فرماندهی سپاه شایستگی دارد و از بهترین افراد است به سپاهش بپیوندید و از او اطاعت کنید.[60][61]
[1]. البدایة و النهایه، ج 6، ص 37.
[2]. قلم( 68) آیه 2:« وَ إِنَّک لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ».
[3]. بحارالانوار، ج 16، ص 263: عن أمیرالمؤمنین علیه السلام کان إذا وصف رسول اللَّه صلى الله علیه و آله قال:« کان أجود الناس کفّاً، و أجرأ الناس صدراً، و أصدق الناس لهجة، و أوفاهم ذمّة، و ألینهم عریکة، و أکرمهم عشرةً، و من راه بدیهة هابه، و من خالطه فعرفه أحبّه، و لم أرمثله قبله و لا بعده».
[4]. عیونالاثر، ج 2، ص 329: عن أنس، قال:« کان النبیّ صلى الله علیه و آله أحسن الناس خلقاً، و أرجح الناس حلماً، و کان أسخى الناس کفّاً، ما سئل شیئاً فقال: لا».
[5]. همان، ص 331.
[6]. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 13.
[7]. البدایة و النهایه، ج 6، ص 43.
[8]. عیونالاثر، ج 2، ص 333.
[9]. همان، ص 331.
[10]. همان.
[11]. بحارالانوار، ج 16، ص 229.
[12]. همان، ص 229.
[13]. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 19.
[14]. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 367.
[15]. بحارالانوار، ج 16، ص 28: عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال:« کان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله یقسم لحظاته بین أصحابه ینظر إلى ذا و ینظر إلى ذا بالسویة».
[16]. آلعمران( 3) آیه 159:« فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ القَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِى الأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ».
[17]. عیونالاثر، ج 2، ص 334.
[18]. البدایة و النهایه، ج 6، ص 39.
[19]. همان، ص 39.
[20]. بحارالانوار، ج 43، ص 285.
[21]. مکارمالاخلاق، ج 1، ص 25.
[22]. البدایة و النهایه، ج 6، ص 58.
[23]. عیونالاثر، ج 2، ص 335.
[24]. البدایة و النهایه، ج 6، ص 57.
[25]. عیونالاثر، ج 2، ص 334.
[26]. جامع احادیث الشیعه، ج 20، ص 25: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله:« جُعِل قرّة عینی فی الصلاة».
[27]. اسراء( 17) آیه 79:« وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً».
[28]. طه( 20) آیات 1- 2:« طه* ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ القُرآنَ لِتَشْقى».
[29]. البدایة و النهایه، ج 6، ص 60.
[30]. همان، ص 46.
[31]. بحارالانوار، ج 6، ص 217: عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال:« کان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله فی بیت أمّ سلمه، ففقدته من الفراش فدخلها فی ذلک ما یدخل النساء، فقامت تطلبه فی جوانب البیت حتى انتهت إلیه و هو فی جانب من البیت قائم رافع یدیه یبکى، و هو یقول: اللّهم لا تنزع منّی صالح ما أعطیتنی أبداً».
[32]. همان، ص 273: عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال:« کان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله إذا کان العشر الأواخر اعتکف فی المسجد، وَ ضُرِبَ له قبّةُ من شعر، و شمّر المئزر، و طوى فراشه».
[33]. البدایة و النهایه، ج 6، ص 67.
[34]. همان، ص 65.
[35]. اعراف( 7) آیه 198:« خُذِ العَفْوَ وَأْمُرْ بِالعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الجاهِلِینَ».
[36]. نحل( 16) آیه 90:« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ».
[37]. همان آیه 5:« وَاصْبِرْ وَما صَبْرُکَ إِلّا بِاللَّهِ».
[38]. لقمان( 31) آیه 17:« وَاصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذ لِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ».
[39]. شورى( 42) آیه 43:« وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذ لِکَ لَمِنْ عَزْمِ الأُمُورِ».
[40]. مائده( 5) آیه 13:« فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الُمحْسِنِینَ».
[41]. نور( 24) آیه 22:« وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْیَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ».
[42]. فصلت( 41) آیه 34:« إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذا الَّذِىبَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَ نَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ».
[43]. آلعمران( 3) آیه 134:« وَالکاظِمِینَ الغَیْظَ وَالعافِینَ عَنِ النّاسِ».
[44]. حجرات( 49) آیه 12:« اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».
[45]. قلم( 68) آیه 4:« وَ إِنَّک لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ».
[46]. آلعمران( 3) آیه 159:« فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ القَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».
[47]. ملامحسن فیض کاشانى، محجةالبیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج 4، ص 128- 132.
[48]. محجةالبیضاء، ج 4، ص 145- 148.
[49]. همان، ص 149.
[50]. همان، ص 149- 150.
[51]. بحارالأنوار، ج 16، ص 14.
[52]. محجةالبیضاء، ج 4، ص 151- 152.
[53]. بحارالأنوار، ج 16، ص 281.
[54]. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 11.
[55]. همان، ص 12.
[56]. همان.
[57]. همان، ص 13.
[58]. بحارالأنوار، ج 19، ص 10- 11.
[59]. سیره حلبى، ج 3، ص 120.
[60] بحارالانوار ج 21. ص 410 تاریخ یعقوبى ج 2 ص 113
[61] امینى، ابراهیم، پیامبرى و پیامبر اسلام، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1386.