پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

دو عقيده انحرافى‌‏

دو عقیده انحرافى‌‏

 

اول: تقصیر

بنابراین هر کس در ثبوت همه این صفات یایکى‌ از آنها تردید داشت یا انکار کرد، مقام واقعى‌ پیامبر و امام را خوب نشناخته و دراین رابطه کوتاهى‌ و تقصیر کرده و در اصطلاح، مقصّر نامیده مى‌‏شود. مقصّرین کسانى‌ هستند که جامعیت علمى‌ پیامبر یا امام را انکار کنند یا در عصمت از خطا و اشتباه و فراموشى‌ آنان تردید نمایند و آنها را مانند سایر انسان‏ها جایز الخطا بدانند. یا ارتکاب گناه و معصیت را درباره آنها تجویز نمایند. این گونه عقاید، باطل و نارواست، از هر کس و به هر دلیل باشد. در توجیه مطلب قبلًا گفته شد که تجویز هر یک از این احتمالات به منزله انکار ضرورت ارسال پیامبر و انکار ضرورت تشریع امامت خواهد بود.

 

دوم: غلو

 

تعریف غلو

غلو یعنى‌ زیاده روى‌ و اغراق در عقیده. علامه مجلسى‌ در تعریف غلو مى‌‏گوید: غلو در پیامبر و امامان بدین‏گونه است: عقیده به الوهیت آنان، یا شریک قرار دادن آنان با خداى‌ متعال در عبادت، یا آفرینش یا در روزى‌ دادن به بندگان، یا عقیده به این که روح یکى‌ از آنان در شخص دیگرى‌ حلول کرده و یکى‌ شده‏اند، یا بدون کمک خدا مى‌‏توانند عالِمِ به غیب باشند، یا این که امامان را پیامبر بداند، یا این که معرفت آنان، بندگان را از اطاعت خدا بى‌ نیاز مى‌‏سازد، و مأمور به ترک معاصى‌ نیستند، بعد از آن مى‌‏گوید: همه این عقاید کفر و الحاد است و باعث خروج از دین مى‌‏گردد، چنان که ادلّه عقلیه و آیات و احادیث فراوانى‌ برآن دلالت دارد. و امامان از این گونه افراد برائت جسته و به کفر آنان حکم کرده‏اند.[1]

غلات کسانى‌ هستند که در عقیده به امامت به افراط کشیده شده‏اند، و آن بندگان برگزیده خدا را از حد بشریت فراتر برده برخى‌ از صفات مختص الهى‌ را به آنان نسبت داده‏اند.

در اداره برخى‌ از امور جهان، مانند روزى‌ رساندن به مردم، نزول باران، برآوردن حاجت‏ها، شفاى‌ بیماران، رفع گرفتارى‌‏ها، آمرزش گناهان، آن بندگان برگزیده الهى‌ را شریک خدا قرار داده‏اند، بر ایشان قربانى‌ و نذر و نیاز مى‌‏کرده ‏اند. برخى‌ از مدعیان تشیّع اظهار محبت و ولایت صورى‌ نسبت به اهل‏بیت علیهم السلام را جاى‌‏گزین عمل به تکالیف دینى‌ نموده و از عمل به واجبات و ترک محرمات شانه خالى‌ مى‌‏کنند.

این قبیل عقیده‏ها علاوه بر ناسازگارى‌ با براهین عقلى‌ و صریح آیات قرآن، از سوى‌ ائمه اطهار علیهم السلام مورد انکار شدید قرار گرفته و صاحبان آنها به‏ عنوان کافر و ملحد معرفى‌ شده و حتى‌ گاهى‌ حکم به قتل آنها داده شده است.

 

در این‏باره، احادیث فراوانى‌ داریم که به عنوان نمونه به برخى‌ از آنها اشاره مى‌‏کنیم.

ابو هاشم مى‌‏گوید: از حضرت امام رضا علیه السلام درباره غالیان و مفوّضه سئوال کردم؟ فرمود: غالیان کافرند و مفوّضه مشرک، هر کس با آنان مجالست کند یا آمیزش داشته باشد یا هم غذا شود یا با هم آب بنوشند یا با آنها وصلت کند یا به آنها زن بدهد یا از آنها زن بگیرد یا به آنان اعتماد نماید یا امانت نزدشان بگذارد یا سخنانشان را تصدیق نماید یا به آنها کمک برساند، گرچه با یک کلمه باشد، از ولایت خدا و رسول اللّه و ولایت ما اهل بیت خارج مى‌‏شود.[2]

مفضّل بن یزید مى‌‏گوید: امام صادق علیه السلام از اصحاب ابوالخطاب و غالیان یاد کرد و فرمود: اى‌ مفضّل با آنان مجالست نکن، با آنها غذا نخور و آب ننوش، مصافحه نکن و از همدیگر ارث نبرید.[3]

دو نفر از اصحاب بر حضرت صادق علیه السلام وارد شده عرض کردند: مفضّل بن عمر مى‌‏گوید: که شما رزق بندگان را تعیین مى‌‏کنید؟ امام در جواب فرمود:

به خدا سوگند! جز خداى‌ متعال رزق بندگان را تعیین نمى‌‏کند. من براى‌ رزق و روزى‌ خانواده‏ام نیاز پیدا کردم و از همین جهت دل‏تنگ شدم و در این باره‏ فکر مى‌‏کردم تا این که توانستم روزى‌ آنها را تهیه کنم، در آن هنگام آرامش پیدا کردم، خدا ابوالخطاب را لعنت کند که چنین نسبت‏هایى‌ را به ما مى‌‏دهد، آن دو نفر عرض کردند: آیا ما نیز ابوالخطاب را لعنت کنیم و تبرى‌ بجوییم؟

امام فرمود: بله، پس ما هم ابوالخطاب را لعنت کردیم و از او تبرى‌ جستیم.

خدا و رسول نیز از ابوالخطاب بیزارند.[4]

 

زراره مى‌‏گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: یکى‌ از فرزندان عبداللّه بن سنان به تفویض عقیده دارد. فرمود: تفویض چیست؟ عرض کردم:

مى‌‏گویند: خداى‌ تبارک و تعالى‌ محمد و على‌ علیهما السلام را خلق کرد پس اداره امور جهان را به آنان واگذار کرد. سپس آنان خلق مى‌‏کنند، روزى‌ مى‌‏دهند، مى‌‏میرانند و زندگى‌ مى‌‏دهند. پس امام صادق علیه السلام فرمود: او دشمن خداست و دروغ مى‌‏گوید. وقتى‌ نزد او رفتى‌ این آیه را برایشان بخوان‏ «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَى‌‏ءٍ وَهُوَ الواحِدُ القَهّارُ» زراره مى‌‏گوید: هنگامى‌ که نزد آن شخص رفتم و آیه را برایش خواندم چنان شد که گویا سنگ در دهانش انداختم.[5]

عبدالرحمان بن کثیر مى‌‏گوید: حضرت صادق علیه السلام روزى‌ به اصحابش فرمود: خدا لعنت کند مغیرة بن سعید را و لعنت کند زن یهودیه‏اى‌ را که به نزدش رفت و آمد مى‌‏کرد و از او سحر و شعبده و کارهاى‌ غیر عادى‌ را فرا مى‌‏گرفت. مغیره به پدرم دروغ مى‌‏بست، پس خدا ایمانش را گرفت، گروهى‌ هم بر من دروغ مى‌‏بندند، خدا حرارت آهن را به آنان بچشاند.

به خدا سوگند! ما جز بندگان خدا نیستیم، ما را آفرید و برگزید. ما بر زیان و نفع خودمان قدرت نداریم. اگر ما را مورد رحمت قرار دهد از اوست و اگر عذاب کند در اثر اعمال خودمان است.

به خدا سوگند! ما بر خدا حجتى‌ نداریم و برائت از دوزخ در اختیار ما نیست. ما نیز مانند سایر مردم مى‌‏میریم و در قبر دفن خواهیم شد، سپس زنده و مبعوث خواهیم شد و در قیامت مورد سئوال قرار خواهیم گرفت. واى‌ بر آنها خدا لعنتشان کند، خدا را آزرده مى‌‏سازند، رسول خدا و امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و على‌ بن حسین و محمد بن على‌ علیهم السلام را در قبر آزار مى‌‏دهند، من فرزند پیامبر هستم شما مشاهده مى‌‏کنید که من در بسترم خائف و ترسان هستم، در حالى‌ که آنان در بستر خود راحت آرمیده‏اند، من از خوف خدا جزع و فزع مى‌‏کنم در حالى‌ که آنها خفته‏اند. من در بین کوه‏ها و بیابان‏ها ترسان و لرزانم، من از این مرد بینى‌ بریده احمق (ابوالخطاب) به نزد خدا پناه مى‌‏برم، خدا او را لعنت کند.[6]

 

امام صادق علیه السلام فرمود: مواظب باشید غالیان جوانانتان را به فساد نکشند، غالیان بدترین مخلوقات خدا هستند، چون عظمت خدا را کوچک مى‌‏کنند و ربوبیت را به بندگان مى‌‏دهند.

به خدا سوگند! غالیان از یهود و نصارى‌ و مجوس و مشرکان بدترند.

آن‏گاه فرمود: اگر غالیان به سوى‌ ما بیایند آنها را نمى‌‏پذیریم، ولى‌ اگر مقصّرون بیایند آنها را مى‌‏پذیریم. عرض شد چگونه یا ابن رسول اللّه؟

فرمود: چون غالى‌ به ترک نماز و زکات و روزه و حج عادت کرده و نمى‌‏تواند از عادت خود دست بردارد و به اطاعت از خدا روى‌ آورد، ولى‌ مقصّر وقتى‌ به کوتاهى‌ خودش پى‌ برد عمل و اطاعت مى‌‏کند.[7]

امام رضا علیه السلام در دعا مى‌‏گفت: خدایا من در تغییر حالات و توانایى‌ به تو پناه مى‌‏برم. و لاحول و لا قوّة الّا بک. خدایا به تو پناه مى‌‏برم، و برائت مى‌‏جویم از کسانى‌ که درباره ما چیزهایى‌ مى‌‏گویند که حق ما نیست. پروردگارا به تو پناه مى‌‏برم از کسانى‌ که درباره ما چیزهایى‌ مى‌‏گویند که خود ما نمى‌‏گوییم.

خدایا آفرینش از جانب توست و روزى‌ دهنده تو هستى‌. تو را عبادت مى‌‏کنم و از تو کمک مى‌‏خواهم. تو خالق ما و پدرانمان هستى‌، از اولین تا آخرین. خدایا ربوبیت از توست، والهیت جز براى‌ تو شایسته نیست. لعن مى‌‏کنم نصرانى‌‏ها را که عظمت تو را کوچک نمودند. و لعن مى‌‏فرستم به کسانى‌ که همین مطلب را درباره دیگر بندگانت مى‌‏گویند. پروردگارا ما بنده و بنده زاده تو هستیم. نه مالک نفع و ضرر خودمان هستیم، نه مرگ و زندگى‌ و حشر و نشرمان را در اختیار داریم. هر کس گمان کند ما ارباب او هستیم از او برائت مى‌‏جویم. هر کس گمان کند که خلق و رزق بندگان در اختیار ماست از او برائت مى‌‏جویم، همانند برائت جویى‌ حضرت عیسى‌ از نصرانى‌‏ها.

خدایا ما آنها را بدین عقیده نخوانده‏ایم، پس ما را بدانچه مى‌‏گویند مواخذ نفرما و ما را از این نسبت‏هاى‌ ناروا مورد بخشش قرار بده. و از آنان چیزى‌ را در زمین باقى‌ نگذار. اگر باقى‌ بمانند بندگانت را گمراه مى‌‏نمایند، و جز فاجر و کافر تولید نمى‌‏نمایند.[8]

ابو بصیر مى‌‏گوید: خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردم سخنانى‌ مى‌‏گویند، فرمود: چه مى‌‏گویند؟ عرض کردم: مى‌‏گویند: تو قطره‏هاى‌ باران و عدد ستارگان و برگ درختان و وزن آب‏هاى‌ دریا و تعداد شن‏ها و خاک‏ها را مى‌‏دانى‌؟ حضرت با شنیدن این سخنان سر به سوى‌ آسمان برداشت و فرمود: سبحان اللّه، سبحان اللّه! نه به خدا سوگند! این‏ها را جز خدا نمى‌‏داند.[9]

ابن مغیره مى‌‏گوید: من به همراه یحیى‌ بن عبدالله خدمت حضرت ابوالحسن علیه السلام بودیم، یحیى‌ عرض کرد: فدایت شوم، مردم گمان مى‌‏کنند شما عالِم به غیب هستى‌؟ حضرت فرمود: سبحان الله، دستت را بر سرم بگذار، به خدا سوگند از شنیدن این سخن موهایم راست شدند. آن گاه فرمود: به خدا سوگند آن چه را مى‌‏گویم از رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله روایت مى‌‏کنم.[10]

 

انگیزه ‏هاى‌ غلو

غالیان و مروجان غلو در این عمل انگیزه‏هاى‌ مختلفى‌ داشتند که در احادیث به برخى‌ از آنها اشاره شده است:

 

1. جهل و نادانى‌‏

در توقیعى‌ که از جانب حضرت صاحب الامر علیه السلام صادر شده چنین آمده:

اى‌ محمد بن على‌! جاهلان و نادانان شیعه و کسانى‌ که دینشان به اندازه بال مگس ارزش ندارد ما را اذیت مى‌‏کنند. خدا و پیامبر و ملائکه و پیامبران و اولیاى‌ خدا و هر کس که این کتاب را مى‌‏شنود شاهد مى‌‏گیرم که من به خدا و رسول اللّه پناه مى‌‏برم از کسانى‌ که مى‌‏گویند ما علم غیب مى‌‏دانیم یا در ملک خدا شریک او هستیم، یا ما را در مقامى‌، غیر از مقامى‌ که خدا برایمان مقرر داشته قرار مى‌‏دهند، همانا که خدا و ملائکه و پیامبران و اولیاى‌ خدا از این افراد برئى‌ مى‌‏باشند.[11]

2. سوء استفاده ‏هاى‌ مالى‌‏

امام محمد باقر علیه السلام درباره سه تن از غالیان به نام‏هاى‌ ابوالغمر، جعفربن واقد و هاشم بن ابى‌ هشام فرمود: اینها به وسیله ما مال مردم را مى‌‏خورند (استاکلوا الناس) مردم را به سوى‌ آن چه ابوالخطاب بدان دعوت مى‌‏کند مى‌‏خوانند. خدا لعنت کند ابوالخطاب و کسانى‌ که مردم را به سوى‌ او دعوت مى‌‏نمایند و کسانى‌ که قبلًا مردم را بدان سوى‌ دعوت مى‌‏نمودند.[12]

3. گاهى‌ افراط در محبت‏

حضرت على‌ بن حسین علیه السلام فرمود: یهود در اثر افراط در محبت به «عُزیر» گفتند آن چه را که درباره‏اش گفتند، پس نه عُزیر از آنهاست و نه آنان از عُزیر.

و نصارى‌ در اثر افراط در محبت به عیسى‌، گفتند آن چه را درباره‏اش گفتند، پس نه عیسى‌ از آنان است، نه آنها از عیسى‌. همین سنت درباره ما نیز جارى‌ شده است. گروهى‌ از شیعیان آن قدر ما را دوست مى‌‏دارند که آن چه را یهود درباره عزیر و نصرانى‌‏ها درباره عیسى‌ گفتند درباره ما مى‌‏گویند، پس نه آنان از ما هستند و نه ما از آنها.[13]‏[14]

 

[1]. بحارالانوار، ج 25، ص 346.
[2]. همان، ص 273: عن أبی هاشم الجعفری قال: سألت أباالحسن الرضا علیه السلام عن الغلاة و المفوّضة، فقال: الغلاة کفّار و المفوّضة مشرکون، من جالسهم أو خالطهم أو آکلهم أوشاربهم أو واصلهم أو زوّجهم أو تزوّج إلیهم أو آمنهم أو ائتمنهم على‌ أمانة أو صدّق حدیثهم أو أعانهم بشطر کلمة، خرج من ولایة اللّه عزّوجلّ و ولایة الرسول صلى‌ الله علیه و آله و ولایتنا.
[3]. همان، ج 25، ص 296: مفضّل بن یزید قال قال أبوعبداللّه علیه السلام و ذکر أصحاب أبی الخطاّب و الغلاة فقال لی: یا مفضّل لاتقاعدوهم و لا تؤاکلوهم و لا تشاربوهم و لا تصافحوهم و لا توارثوهم.

[4]. همان، ص 301: دخل حجربن زائدة و عامربن جذاعة الأزدی على‌ أبی عبداللّه علیه السلام فقالا له: جعلنا فداک إنّ المفضّل بن محمد یقول: إنّکم تقدّرون أرزاق العباد؟ فقال: و اللّه ما یقدّر أرزاقنا إلّااللّه، و لقد احتجت إلى‌ طعام لعیالی فضاق صدری و أبلغت إلىّ الفکرة فی ذلک حتى‌ أحرزت قوتهم، فعندها طابت نفسی، لعنه اللّه و برى‌‏ء منه، قال: أفنلعنه و نتبرّأ منه؟ قال: نعم. فلعنّاه و برئنا منه، برى‌‏ء اللّه و رسوله منه.

ابو الخطاب یکى‌ از سران غلات بوده که در زمان امام صادق علیه السلام مى‌‏زیسته، گروهى‌ از مردم عوام را فریب داده مذهب باطلى‌ را به وجود آورد. نامش محمد بن تعلاص و کنیه‏اش ابوالخطاب و ابو زینب بوده، اصلًا اهل کوفه بوده ولى‌ به قصد کسب دانش و استماع احادیث دائم در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام و از اصحاب او به شمار مى‌‏رفته است.

در آغاز انحرافى‌ در او مشاهده نمى‌‏شد و به همین جهت احادیثى‌ را از او روایت کرده‏اند، اما مردى‌ احمق و نادان بوده است. امام صادق علیه السلام درباره‏اش فرموده:« کان ابوالخطاب احمق فکنت احدثه فکان لا یحفظ» سپس از مدینه به شهرهاى‌ دیگر رفت و با حیله و نیرنگ و نقل بعضى‌ احادیث دروغ و نسبت دادن آنها به امام صادق علیه السلام گروهى‌ از مردم نادان و منفعت جو را به دور خود جمع کرد و مذهب باطلى‌ را با عقاید خرافى‌ و کفرآمیز تأسیس نمود. او در آغاز مدعى‌ بود: امام صادق اسم اعظم را به او یاد داده و او را وصى‌ و قیّم خود قرار داده است. سپس از این مرحله بالاتر رفته ادعاى‌ نبوت و پس از آن مدعى‌ رسالت شد. مى‌‏گفت: جعفر بن محمد علیه السلام خداست و من رسول خدا هستم، باید از من اطاعت کنید. او و پدرانش بعضى‌ محرمات را از قبیل زنا، دزدى‌، شرب خمر، را تجویز مى‌‏کردند. نماز و روزه و زکات را واجب نمى‌‏دانستند. در آغاز امام صادق و سایر امامان را از مقام واقعى‌ خود بالاتر برده آنها را به عنوان پیامبر و رسول معرفى‌ مى‌‏کردند، پس از این هم فراتر رفته آنان را خدا مى‌‏دانستند. مى‌‏گفتند: امام همین جسم محسوس نیست که شما او را مشاهده مى‌‏کنید بلکه نورى‌ بوده برتر که بعد از طى‌ مراحلى‌ به این جهان آمده و به صورت یک انسان ظاهر شده که مردم او را مشاهده مى‌‏کنند. وقتى‌ عقاید و اعمال باطل او و پیروانش خدمت امام صادق علیه السلام عرضه شد دستش را به سوى‌ آسمان برداشت و فرمود: لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر ابوالخطاب، خدا را شاهد مى‌‏گیرم که او کافر و مشرک و فاسق بود و در عذاب دوزخ با فرعون محشور خواهد شد. بالاخره ابوالخطاب و جمعى‌ از پیروانش کشته شدند، بعد از آن پیروانش به گروه‏هاى‌ مختلف تقسیم شدند و سال‏ها بعد از آن به ضلالت و گمراهى‌ خود ادامه دادند. براى‌ اطلاعات بیشتر مى‌‏توانید به کتاب الملل والنحل نوشته شهرستانى‌، و فرق الشیعه تألیف نوبختى‌ و کتب رجال مراجعه نمایید.

در مورد مفضل بن عمر کوفى‌ که در همین حدیث نامى‌ از او به میان آمده نیز در بین نویسندگان کتب رجال اختلافى‌ وجود دارد: گروهى‌ او را از غلات و پیروان ابوالخطاب دانسته احادیثش را مردود شمرده‏اند، گروهى‌ دیگر او را صحیح العقیده و از اصحاب امام صادق دانسته و نسبت غلو را به او تهمت به شمار آورده‏اند. منشأ دین اختلاف احادیث مختلفى‌ است که در مدح یا ذم او، در کتب حدیث به ثبت رسیده است و به ائمه معصومین علیهم السلام نسبت داده شده است. گروهى‌ دیگر از دانشمندان رجالى‌ در حل این مسئله چاره دیگرى‌ اندیشیده و گفته‏اند: او در آغاز از پیروان ابوالخطاب بوده ولى‌ بعداً حق را یافته، مذهب ابوالخطاب را رها کرده و به امام صادق علیه السلام گرویده است.

بنابراین، احادیثى‌ را که در زمان غالى‌ بودن نقل کرده مردود دانسته و احادیثى‌ را که در زمان استبصار روایت کرده قابل عمل دانسته‏اند.

قضاوت در این باره نیاز به یک بحث طولانى‌ رجالى‌ دارد که در این فرصت کوتاه مجالى‌ آن نیست. طالبان تفصیل مى‌‏توانند به کتاب معجم رجال الحدیث، تألیف آیة اللَّه سید ابوالقاسم خویى‌، و کتاب مجمع الرجال نوشته عنایت اللَّه على‌ قهبالى‌، و کتاب قاموس الرجال، تألیف محمد تقى‌ تسترى‌، و کتاب بهجة المقال نوشته ملا على‌ علیارى‌، و دیگر کتب رجال مراجعه نمایند.
[5]. بحارالانوار، ج 25، ص 343.
[6]. همان، ص 289.
[7]. همان، ص 265: قال الصادق علیه السلام: احذروا على‌ شبابکم الغلاة لایفسدوهم فإنّ الغلاة شرّ خلق اللّه، یصغّرون عظمة اللّه و یدّعون الربوبیة لعباد اللّه، و اللّه إنّ الغلاة شرّمن الیهود و النصارى‌ و المجوس و الذین أشرکوا، ثمّ قال: إلینا یرجع الغالی فلانقبله، و بنایلحق المقصّر فنقبلهم. فقیل له: کیف ذلک یا ابن رسول اللّه؟ قال: الغالی قد اعتاد ترک الصلاة و الزکاة و الصیام و الحجّ فلا یقدر على‌ ترک عادته و على‌ الرجوع إلى‌ طاعة اللّه عزّوجلّ أبداً. و أنّ المقصّر إذا عرف عمل و أطاع.
[8]. همان، ص 343.
[9]. همان، ص 394: أبوبصیر قال قلت لأبى‌ عبداللّه علیه السلام: إنّهم یقولون، قال: و ما یقولون؟ قلت یقولون: تعلم قطر المطر و عدد النجوم و ورق الشجر و وزن ما فی البحر و عدد التراب، فرفع یده إلى‌ السماء و قال: سبحان اللّه سبحان اللّه لا و اللّه ما یعلم هذا إلّااللّه.
[10]. همان، ص 293.
[11]. همان، ص 267: در این توقیع شریف و برخى‌ احادیث دیگر دانستن علم غیب از مصادیق غلو به شمار رفته و از امامان و پیامبر نفى‌ شده است. ولى‌ بعض دانشمندان در توجیه مطلب گفته‏اند: در صورتى‌ غلو است که آنان را در علم به غیب مستقل بدانیم، اما اگر کسى‌ عقیده داشته باشد که در موارد لازم، علم به برخى‌ معلومات غیبى‌ از جانب خداى‌ متعال در اختیارشان قرار مى‌‏گیرد، چنین علمى‌ را نه امامان از خود نفى‌ کرده‏اند نه با وجود امکانى‌ آنان منافات دارد. چنان که حضرت ابوالحسن علیه السلام در حدیث سابق علم به غیب را به همین گونه تفسیر مى‌‏کرد.
[12]. بحارالانوار، ج 25، ص 319.
[13]. همان، ص 288.
[14] امینى‌، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، 1جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: اول، 1388.