موانع اجرای عدالت اجتماعی
در فصل پیش، زمینه های اجرای عدالت، به صورت گسترده مطرح شد، نبود آن زمینه ها و عملینشدن آنها هر کدام مانعی بر سر راه اجرای عدالت به حساب می آید. اکنون مواردی دیگر از موانع تحقق عدالت اجتماعی در دو بخش بیان میشود:
الف) موانعی که به دولتمردان و حاکمیت مربوط است.
ب) آنچه بیشتر به ملت مربوط است.
1. اهداف و انگیزه های مادی
نوع نیت، به شخصیت و شاکله اشخاص و به نوع رفتارشان، جهت میدهد. فرد تکاثرطلب، گرچه اهل نماز و روزه و سایر عبادتها نیز باشد، از اولین روزی که بر سر کارش میرود همّ و غمّش، فزون طلبی و ازدیاد مال و مقام... است. دائم برنامه و نقشه دارد که از چه راهی بر سایر همردیفان خود پیشی بگیرد. چگونه بر منافع خود بیفزاید، پست و مقام را نیز حق خود می شمارد و چهبسا مدعی است دانش و مدیریت و توان من بیش از اینهاست و باید منصب بالاتری به من میدادند! بسا با مراجعه کنندگان و یا زیردستان خویش به نحو ناشایست و طلبکارانه برخورد کند. چنین کسی هیچگاه به فکر اجرای عدالت یا انصاف نخواهد بود؛ اگر هم به مناسبتی از عدل و انصاف دم زند برای آن است که آبرویی به دست آورد و آراء بیشتری جلب کند تا به مقامات بالاتر دست یابد. انانیّتِ چنین افرادی باعث خودفراموشی و غفلت از خدای تعالی میگردد و کمکم خویش را به جای خداوند همهکاره زندگی خود میپندارد!
ولی در مقابل، یک کارگزار مسلمانِ خودساخته، خویش را عبد خدا و خادم خلق خدا میداند. پست و مسئولیتی را که در اختیارش نهاده اند وظیفه و تکلیف خود میشمارد. تمامی داراییها و امکانات را امانت حقتعالی و ابزار خدمت به خلق به حساب می آورد. همّ و غمّ او یک چیز است: جلب رضایت خدا و تقرب به درگاهش.
برای چنین شخصی اجرای عدالت، بلکه احسان و خدمت به خلق خدا آرزو و ارزش متعالی است.
در تفسیر آیه شریفه «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»[337] از حضرت امام صادق(ع) روایتی رسیده که می فرماید: «منظور از اینکه قرآن فرماید: خدا مرگ و حیات را ایجاد کرد تا شما را بیازماید که کدامین شما و از نظر عمل، نیکوکارتر هستید، منظور کثرت عمل نیست، ولی معنایش «اصوبکم عملاً» میباشد و آن به معنای خشیت خدا و نیت صادقه و حسنه است و عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدا تو را بر آن بستاید و نیت از عمل، بهتر است. آگاه باش بهراستی که نیت همان عمل است. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ»؛[338] بگو که هر کس بر اساس ساختار روحی و بدنی خود عمل میکند. حضرت توضیح دادند: «یعنی هر کس بر اساس نیت خود رفتار میکند».[339]
امام صادق(ع) در بیان یکی از علتهای خلود اهل جهنم در آتش، میفرماید: «نیتهای این افراد بهگونه ای است که اگر همواره در دنیا بودند بنا داشتند گناه و معصیت کنند و اهل بهشت مخلّد در بهشت اند، زیرا نیتهایشان چنان بود که اگر در دنیا می ماندند تا ابد خدا را اطاعت می کردند». حضرت در پایان سخن این قسمت از آیه را خواندند: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ».[340]
علامه مجلسی، شرح مفصلی برای حدیث فوق، بیان کرده از جمله مینویسد:
«مدار رفتار، تابع ساختار روح و نفس آدمی است. نفس انسان، طبق همان عقاید و اخلاقی که متصف به آن است رفتار میکند. اگر ساختار نفس انسان بر نیت و صفات بد سامان یافته باشد بد عمل میکند و اگر بر صفات و نیّتهای خوب شکل گرفته باشد خوبی از او سر میزند: «از کوزه همان برون تراود که در اوست».[341]
حضرت علی(ع) میفرماید: «هر که نیتش نیکو باشد ثوابهایش زیاد شود، زندگانیاش پاکیزه و طیب شود و دوستیاش واجب گردد».[342]
نیز میفرماید: «به راستی که خدای تعالی به خاطر حسن نیت و شایستگیِ سریره و باطن، هر آنچه بخواهد از بندگانش را به بهشت میبرد».[343]
رسول گرامی اسلام میفرماید: «هر که روزگارش را بهگونه ای بگذراند که تصمیم نداشته باشد به کسی ستم کند، خداوند لغزشها و جرائم او را ببخشاید».[344]
همچنین درباره اصلاح نیت و حُسنِ سَریرت، این حدیث حضرت علی(ع)، رهگشاست که میفرماید: «باید محبوبترین کارها در نزد تو آن باشد که در دادگری، فراگیرتر و در گرفتن حق از همه عادلتر باشد».[345]
خدا یا خرما
حضرت علی(ع) از پایتخت اسلام در آن زمان؛ یعنی کوفه به مردی مأموریت داد تا به بادیه و صحرا برود و زکات را جمع آوری کند، ولی هنگام اعزام او نکته های مهمی را برای جهت گیری درونی او گوشزد فرمود؛ از جمله فرمود: «از خدای یکتا و بیشریک و بیانباز، ترس و تقوا داشته باش و اصلاً دنیایت را بر آخرتت برمگزین و از آنچه تو را بر آن امین قرار دادهام مواظبت کن و حق خدا را در آن اموال مراعات کن».[346]
2. زرنگی
متأسفانه بسیاری از مردم، سودجویی و تکاثرطلبی را هنر میدانند؛ گرچه با پایمالشدن حقوق دیگران و ظلم و بی انصافی همراه باشد و در چنین وضعیتی، رواج عدالت اجتماعی بسیار دشوار است.
اسلام می کوشد تا در دیدگاه مردم و مدیران جامعه، ظلم، ظلمات و تاریکی و حقالناس شناخته و نهادینه شود، نه بهاصطلاح زرنگی. حضرت علی(ع) هشدار میدهد: «بسا سود برندهای که زیانکار است؛ بسا سود (ظاهری) که در نهایت به زیان انسان تمام میشود».[347]
حضرت امام صادق(ع) دستورالعمل و نامۀ مفصلی به مسلمانان نوشته و سفارش فرموده که آن را تعلیم دهند، بخوانند و عمل کنند و معمولاً شیعیان آن را کنار جانماز خود میگذاشتند و همواره به آن توجه داشتند و می خواندند.
یک جمله از این دستورالعمل گسترده چنین است: «بر حذر باشید و بپرهیزید از اینکه برخی از شما بر بعض دیگر ستم کند، بدیهی است که چنین کارهایی از خصال بندگان صالح خداوند نیست، زیرا کسی که ستم کند خداوند ستم را به خودش بر می گرداند و یاری خداوند نصیب کسی میشود که به حق او تجاوز شده و کسی که خداوند یاور او باشد غالب می گردد و به یاری خدا پیروز می شود».[348]
انگیزه امام علی(ع) از پذیرش مسئولیت
امیرمؤمنان انگیزه خود را برای تصدی قدرت ظاهری چنین بیان میکند. در دعا به درگاه پروردگار عرض میکند: «خدایا! تو میدانی آنچه برای ما پیش آمد [پذیرش زمامداری ظاهری] نه به سبب میل و رغبت در قدرت بود و نه زیاده خواهی از بهره های دنیوی، بلکه میخواستیم معالم دین تو را به جایی که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی فراهم آید و حدود ضایع مانده و معطل اجرا گردد».[349]
بغی و ستم، زیان است نه زرنگی
فرهنگ دینی، تلاش دارد تا مردم را متنفر از هرگونه بغی و ستم و رانتخواری بار آورد. ازاینرو، تأکید دارد که باطن این زرنگی ظاهری به زیان شماست.
«هان ای مردم! بیگمان ستمگریتان به زیان خودتان است. بهره ای است از زندگانی دنیا، آنگاه بازگشتتان به سوی ماست تا از آنچه میکرده اید آگاهتان کنیم. حکایت زندگانی دنیا، بیگمان، حکایت آبی است که آن را از آسمان فرو باریم، آنگاه گیاهان زمین، که مردمان و چهارپایان از آنها می خورند، با آن آب در آمیزد تا بدانجا که زمین آراسته و زیبا شود و اهل زمین پندارند که خود میتوانند از آن بهره مند گردند (اما ناگاه) فرمان ما، شبی یا روزی، در رسد و آن همه را چنان درو کنیم که گویی دیروز هرگز چنین نبوده است ما آیات خود را برای مردمی که میاندیشند بدینگونه روشن بیان میکنیم».[350]
عشق به فزونخواهی مادی، انسان را کر و کور میکند؛ اصلاً مصداق عدالت را تشخیص نمیدهد تا چه رسد به اجرای آن. حضرت علی(ع) میفرماید: «کسی که هدفش چیز باطلی باشد به فهم و درک حق نرسد؛ گرچه حق و عدل از خورشید نمایانتر باشد».[351]
امام خمینی میگوید: «... خدا میداند که شخصاً برای خودم ذرهای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفی از من سر زند مهیای مؤاخذه ام».[352]
حضرت امام صادق(ع) ضمن نامهای که به یکی از یارانش به نام «مسمع بن ابی سیار» نوشته سفارش میفرماید: «توجه و دقت کن که [حتی] یک کلمهای که ظالمانه باشد بر زبانت جاری نکنی؛ گرچه نفس و عشیره تو از آن لذت ببرند و شگفت زده شوند».[353]
در چندین روایت تأکید شده که زیان ظلم ـ گذشته از عذاب آخرتی ـ در دنیا نیز دامنگیر ستمگر می شود. بهره ستمگر از متاع دنیا اندک و کوتاه مدت است، ولی کیفرش زیاد و ابدی. خداوندی که اشدالمعاقبین است در مقام حمایت و در مقابل انتقام کسانی است که در دنیا بییاورند و زیر دست و پاهای سیستمهای اقتصادی و اجتماعی پایمال می گردند. سنت الهی است که حتی اگر کوهی بر کوه دیگر ستم کند نابود می گردد.[354]
حضرت امام صادق(ع) میفرماید: «سیره رسول خدا(ص) چنان بود که هر روز از شش چیز به خدا پناه می برد... از بغی و حسد».[355]
یکی از سفارشهای پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) چنین است:
چهار چیز است که عقوبتش از هر چیزی سریعتر است: مردی که به او نیکی کرده باشید و او در برابر احسانت به تو بدی کند و مردی که تو به او ستم نمیکنی، ولی او بر تو ستم روا میدارد و کسی که با او پیمانی بسته ای و تو به عهدت وفا میکنی و او مکر و حیله گری میکند و کسی که با خویشاوندان صلح دارد و آنان قطع رحم میکنند.[356]
در سخنان حضرت رسول اکرم(ص) و نیز در کلمات امام محمدباقر(ع) آمده: «سریعترین عقوبت بدیها، عقوبت ستمگری است».[357]
ستم، سود و موفقیت نیست، بلکه نابودکننده نعمتها و برکتهاست. حضرت امام صادق(ع) میفرماید: «الذنوب التی تغیر النعم البغی»؛ از گناهانی که نعمتهای خدا را دگرگون و نابود میکند بغی و ستم است.
درباره پیامدهای بیعدالتی در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت؛ اینها اشارتی بود برای کسانی که رانت خواری یا کلاهبرداری را هنر، توفیق و زرنگی میپندارند!
3. انتقادناپذیری و استبداد به رأی
مسئول خودپسند و سرمست از مدیریت خود، تحمل شنیدن انتقاد را ندارد تا از نارسایی ها با خبر گردد و با بی عدالتی ها مبارزه کند!
درعینحال، حکومت، وظیفه دارد برای ارتقای مدیریت صحیح و زدودن بی عدالتی و فساد، از تمامی ظرفیتها استفاده کند و نارسایی ها را شناسایی و اصلاح کند. امروزه بیشترین انتقادها ـ اعم از سازنده یا مخرّب ـ بر زبان مخالفان حاکمیت جاری میشود. ازاینرو، بهترین راه درک نارساییها سازمانها و اداره ها و... استفاده از ظرفیت این انتقادهاست.
مدیر یا حکومتی موفق به اجرای عدالت میشود که اجازه اظهار نظر و انتقاد از عملکردش را بدهد، نه اینکه حقناپذیر باشد و به محض مشاهده کمترین انتقادی، سیل انگهای غیرمنطقی و برچسبها و اتهامهای غیرمنصفانه روانه منتقدان گردد یا آنان را از صحنه سیاسی حذف نماید، مخالفان و ناقدان، به رایگان، بهترین خدمت اصلاح گرایانه را در اختیار مدیران قرار میدهند و اگر از آرا و انظارشان استفاده گردد نیازی نیست که برای کشف فساد، سازمان و بودجه و افرادی، منظور و موظف گردند.
گذشته از انتقادهای مخالفان، پیشنهادهای دوستان و یا صاحب نظران و متخصصان هر دستگاهی بسیار کارساز است، ولی در صورتی نتیجه میدهد که مدیر و کارگزار، روحیه حق پذیری داشته باشد.
پیامبر بزرگوار اسلام که عقل کلّ و کلِّ عقل است در بسیاری از امور اجتماعی، پیش از اقدام، مشورت می کردند و حتی به آرا و انظار دیگران احترام می گذاشتند. نمونه هایش در جنگهای اُحُد و خندق معروف است که درباره کیفیت دفاع، مشورت کردند و در احد، چون جوانان گفتند بهتر است در داخل شهر و خانه ها دفاع نکنیم و از شهر خارج شویم، حضرت نیز پذیرفت و به اُحد رفت. یا در جنگ احزاب، طرح حفرِ خندق در شمال مدینه را که جناب سلمان پیشنهاد داد، پذیرفت و عمل کرد.
موضوع شورا، نمونهای است از عنایت به آرا و انظار دیگران در امور اجتماعی و اجرایی.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) که هم عالم به غیب و هم معصوم بود تشویق میکرد که مردم حرفشان را به آن حضرت یا کارگزارانش بزنند و انتقاد کنند.
در بین سخنرانی حضرت در صفین، یک نفر برخاست و اظهار اطاعت کرد و به مدح و ثنای امام پرداخت و امام در سخنان گهرباری درباره رفتار ملت با والی بیان فرمودند:
... پس زنهار، مرا به خاطر انجام وظایفی که در برابر خدای سبحان و شما میکنم و میکوشم خود را از کیفر کوتاهیکردن در حقوقی که بر عهده دارم و هنوز به انجام نرسانده ام و واجباتی که باید برگزار نماید بیرون آورم، به نیکی نستایید.
آری! با زبانی که با گردنکشان سخن میگویند با من سخن نگویید و از گفتن آنچه پیش مردم خشمگین خودداری کنند، پیش من خودداری نکنید و با چاپلوسی و مدارا با من معاشرت و آمیزش نکنید و نپندارید که اگر سخن حقی به من گفته شود بر من گران آید یا بخواهم خود را بزرگتر از آن ببینم که سخن حقی به من گفته شود، زیرا هر که شنیدن سخن حق و یا عرضه شدن عدالت بر او گران آید اجرای آنها بر او دشوارتر و گرانتر مینماید. پس زنهار از گفتن هر حرف حقی و یا مشورت به عدلی در نزد من خودداری نکنید، زیرا من خویش را بالاتر از آن نمیبینم که هرگز خطا نروم و یا در کارهایم از آن ایمن باشم، مگر آنکه خداوند کاری را که خود بدان تواناتر است از عهده ام بردارد و مرا کفایت کند... .[358]
امام علی(ع) در اوصاف مؤمن میفرماید:
«تحمل و سعه صدرش، از هر چیزی بیشتر است و از هر چیزی خود را خوارتر میداند و مقام بلند و والا را خوش ندارد... نفس او در دینداری و دفاع از حق از سنگ خارا سختتر است و در برابر خدای تعالی و مؤمنان از عبد خوارتر است».[359]
اگر ما مسلمانان به آموزه هایی که در باب امربهمعروف و نهیازمنکر، نصیحت مؤمن، خیرخواهی برای پیشوایان، تواصی به حق و صبر، مشورتپذیری، نصرت مظلوم، مقابله و برخورد با ظالم و... توجه و عمل میکردیم، حال و روزمان اینگونه نبود. واقعاً برخی کارگزاران، خودخواهی و استبداد به رأی را، اقتدار و یا علم مدیریت و هنر میپندارند؛ درصورتیکه این صفات رذیله، راه فهم و درک عدل و انصاف را میبندد چه رسد به مرحله عمل و اجرای عدالت.
امام(ع) با آموزه های دینی، همه ملت بهویژه کارگزاران را رهنمون میدهد که دریادل، با سعه صدر، حقپذیر، نرمخو و خوشبرخورد باشید و در برابر نصیحتها، انتقادها و پیشنهادهای سازنده، از خشونت و استبداد به رأی دوری کنید تا امر بر شما مشتبه نشود و در مرحله بعد که مصاف عمل است هوای نفس را زیر پا بگذارید و انصاف به خرج دهید تا رفتاری عادلانه، بلکه مهربانانه و ایثارگرایانه را از خود به نمایش بگذارید. دراینباره نگاهی به برخی جملات کوتاه آن حضرت میاندازیم:
«از گردنکشی و تجبّر بر بندگان خدا بپرهیز، زیرا که خداوند [کمر] هر گردنکشی را بشکند».[360]
«کار شخص متجبّر و گردنکش، پاک نخواهد شد».[361]
و میفرماید: «استبداد به رأی، تو را بلغزاند و در پرتگاه اندازد»[362] و «بر عاقل لازم است که رهنمونطلبی و رشدخواهی را دائمی بدارد و خودرأیی را واگذارد».[363]
امام خمینی در باب مزایای نظام اسلامی و یکرنگی مدیران با مردم چنین میگوید:
«... حکومت اسلام و شخص اول ـ که خلیفه است بر مسلمین و به منزله سلطان است ـ نسبت به مسلمین، زندگی عادیاش از افراد طبقه سه، پایینتر و با مردم، با همین طبقه فقرا، همدرجه در زندگی هستند و عدالت اجتماعی و عدالتهایی که اجرا میکند اسلام، به مصلحت تمام طبقات، سابقه در بشر ندارد. حکومت اسلامی مثل سایر حکومتهای دیگر از قبیل سلاطین، از قبیل رؤسای جمهوری نیست. حاکم اسلام، حاکمی است که در بین مردم در همان مسجد کوچک مدینه میآمد جلوس میکرد و آنهایی که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع میکردند و طوری بود اجتماعشان که کسی که از خارج میآمد نمیفهمید که کی رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و کی از فقراست.
لباس، همان لباس فقرا و عشرت، همان عشرت فقرایی و در اجرای عدالت، طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پایینترین افراد ملت بر شخص اول مملکت، بر سلطان، بر رعیت، ادعایی داشت و پیش قاضی میرفت، قاضی شخص اول مملکت را احضار میکرد و او هم حاضر میشد و اگر چنانچه حکم بر خلاف او میکرد تسلیم بود».[364]
4. شیرینی و انعام
رشوه که متأسفانه بعضاً در پوشش شیرینی، هدیه، انعام، زیرمیزی و... داده میشود از بلاهای بزرگ اجتماعی است. اصولاً رشوه، ابزاری برای دورزدن قانون و پایمالکردن حقوق است که افراد سودجو و منحرف برای رسیدن به مقاصدشان میپردازند. مسلماً رشوه مانع اجرای قانون است و بنیاد عدالت اجتماعی را به مخاطره میاندازد و تحت هر عنوان و هر نوع اقدامی در همهجای جهان، جرم به شمار میرود.[365] نتیجه هر نوع رشوه ای نابودی عدالت است.
معنای رشوه
در تحدید و تعریف فقهیِ رشوه، مباحث گسترده ای مطرح شده است که جهت رعایت اختصار، از آن صرف نظر میشود، ولی میتوان گفت: «رشوه، عبارت است از آنچه به قاضی، والی یا کارگزار حکومت داده شود در مقابل عملی که او به نفع رشوهدهنده انجام میدهد، خواه چیزی که پرداخت میشود مال باشد یا خدمات و یا غیره. معامله محاباتی نیز به رشوه ملحق میشود یا از مصادیق رشوه است مانند آنکه کالایی که ارزش واقعی آن دههزار تومان است را به هزار تومان به رشوه گیرنده بفروشند».[366]
تفاوت رشوه با هدیه، انگیزه رشوهدهنده است. اگر به منظور جلب نظر قاضی جهت صدور حکم به نفع او بدهد، رشوه است و اگر قصدش، صدقه، تقرب به خدا یا صرفاً ابراز محبت و دوستی باشد هدیه است.
یکی از کارگزاران پیامبر اکرم(ص) از حضرت پرسید: مردم به بنده هدایایی میدهند، آیا حلال است بگیرم یا نه؟ حضرت این معیار را مشخص فرمود:
«بنگر اگر کارگزار نظام نبودی و در خانه ات نشسته بودی آیا این هدایا را برایت میآوردند؟ اگر میآوردند معلوم میشود هدیه است، ولی اگر همین هدایا را فقط در صورتی میدهند که صاحب منصب یا مدیریتی هستی، رشوه و حرام است».[367]
زیرمیزی
پولی که برخی پزشکان و جراحان امروزه در بیمارستانها برای عمل جراحی میگیرند که علاوه بر حقوق ماهیانه و مزایای بیمارستان است و به زیرمیزی معروف شده شاید عنوان «اجرت» داشته باشد نه «رشوه»، ولی نوعی افزونخواهی غیرقانونی و ناعادلانه است که بیمار، از باب ناچاری میپردازد و اگر هیچ مشکلی نداشت در تعرفه پزشک به صورت رسمی مقرر میشد و نیازی نبود زیر میز باشد!
دریافتکننده رشوه، شرعاً مالک آن نمیشود و واجب است آن را به صاحبش بازگرداند و چنانچه تلف شود ضامن آن است[368] و بسیاری از فقها حتی حکم قاضی رشوهگیر را باطل و غیرنافذ میدانند؛ هر چند به حق حکم کند.[369]
زشتی رشوه
رشوه، ابزار و مصداق ستمگری است، زشتی ظلم هم مثل حُسن عدالت، از بدیهیات عقلی و از مسلمات همگانی است. لذا قباحت رشوهخواری پیش از آنکه یک موضوع شرعی باشد از واضحات عقلانی است. صاحب جواهر ـ از فقهای نامدار ـ مینویسد: «رشوه، همان چیزی است که طبیعت نفس سلیم، خواهان دوری و تنزه از آن است»؛[370] یعنی هر عقل سلیمی از آن نفرت دارد.
قرآن کریم، رشوهخواری را اکل مال به باطل و سُحت نامیده و از آن نکوهش کرده، میفرماید: «اموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید (و به عنوان رشوه) به قضات مدهید تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید؛ درحالیکه خودتان هم بهخوبی، قبح آن را میدانید».[371]
درباره معنای این آیه شریفه دو دیدگاه وجود دارد: بعضی همانند شیخ طوسی[372] و زمخشری[373] معتقدند: منظور آن است که نباید داوری و قضاوت را نزد حاکم ظلم و جور برد تا به ناحق حکم نشود. برخی هم میگویند: منظور آن است که نباید به حاکمان، رشوه داد تا حق را باطل کنند و اموال مردم را به ناحق بخورند، ولی نوع فقها و مفسران، آیه را درباره رشوه میدانند.
در تفسیر شریف «المیزان» پس از توضیح واژه های «اکل مال به باطل» درباره «ادلاء» مینویسد: ««ادلاء» مصدر «تدلوا» به معنای «درچاهکردن دلو است برای کشیدن آب و منظور از آن در آیه، رشوهدادن به حاکمان میباشد که کنایه لطیف و زیبایی بر این نکته است که هدف مورد نظر رشوهدهنده را به منزله آب ته چاه قرار داده تا به وسیله دلو، رشوه از آن بیرون کشیده میشود».[374] برخی مفسران گفته اند: «ظاهر رشوه، پول است و باطنش لجنهای فاضلاب مثل مال یتیم که باطنش آتش و ظاهرش طعام است».[375]
آیه دیگری که برای حرمت رشوه به آن استناد شده آیه 42 سوره مبارکه مائده است که میفرماید: [یهودیانی که] شنوای سخنان دروغند و خورندگان حرام... .[376] از ویژگیهای علمای یهود مدینه در عصر نزول قرآن، حرامخواری و رشوهگیری از مردم بوده که تا حکم خدا را تغییر دهند.
از امام صادق(ع) معنای «سُحت» را پرسیدند، فرمود: «رشوه در داوری».[377]
همچنین به آیه 62 سوره مائده[378] و 33 سوره توبه[379] برای حرمت رشوه استناد شده است.[380] رواج رشوه بنیان سلامت جامعه و عدالت را بر باد میدهد. فرضاً بنا باشد از قاچاق جلوگیری شود و عده ای در ستاد مبارزه با قاچاق، شریک دزد و یار قافله باشند یا عده ای در گمرک، رشوهگیر باشند نتیجه اش این خواهد شد که همه مسئولان از رهبری نظام اسلامی تا پایینتر فریاد میزنند و بر مصرف کالای داخلی توصیه میکنند، ولی هر سال میلیاردها اجناس قاچاق نیز بازارها را پر کرده است و کاری از پیش نمیرود و کارگر ایرانی از کار، بیکار میشود.
از رشوه در روایات معصومان(ع) نیز به شدت نهی شده است. سماعة از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود: «سُحت انواع زیادی دارد... از جمله درآمد زانیه (روسپی) ودرآمد شرابفروش، اما رشوه در داوری، کفر به خدای بزرگ است».[381]
بدیهی است این کفر، کفر عقیدتی نیست، بلکه منظور بزرگیِ گناه و عصیان و به اصطلاح کفر عملی است.
در بیش از ده روایت با تعابیر گوناگون آمده که «خداوند، رشوهدهنده و رشوهگیر و کسی که واسطه است بین این دو و بهاصطلاح کارچاقکن را لعنت کرده است».[382]
حضرت امیر(ع) هنگامی که به خلافت رسید به فرمانده هان سپاه، نامه ای نوشت. بخشی از آن نامه، توضیح عذاب رشوهخواری است، میفرماید: «اما بعد، سبب هلاکت امتهای پیشین این بود که آنان مردم را از حق خویش محروم نمودند. در نتیجه، مردم حق خود را ـ با رشوهدادن ـ خریدند و مردم را به باطل وا داشتند و آنان هم پیروی کردند».[383]
5. تغییر ارزشها
وقتی فرهنگسازان کشور اعم از مدیران سطح بالا، ورزشکاران، هنرمندان، روحانیان، اساتید و... بهگونه ای رفتار کردند که درنتیجه،
پول و ثروت، بالاشهرنشینی، داشتن خودروهای لوکس و خارجی، زرق و برق زندگی و اشرافیگری به صورت ارزش مثبت قلمداد شد و آنان با نمایش داراییها به تفاخر پرداختند و دارندگی را برازندگی وانمود کردند، تمام مردم که طالب ارجمندی هستند به سوی کعبه آمال [پول] مسابقه ای بیوقفه و خستگیناپذیر را شروع میکنند، زیرا کسی را برتر از خود میشناسند که یک خیابان به بالای شهر، نزدیکتر و مدل خودروَش بالاتر
باشد.
از طرفی نه او و نه بالاتریها، هیچوقت راضی یا قانع به ارزش خویش نیستند و همواره احساس غَبن و عقبماندگی و بیارزشی و شرمندگی دارند و اگر نتوانند مثل ثروتمندان که اکنون مهمترین مرجع تقلید در تعیین ارزشها هستند زندگی کنند میکوشند به قدر توان، خود را همرنگ آنان کنند؛ مثلاً با طلاجات بدلی، با لباسهایی که مُد و بِرَندش خارجی است، با سر و وضعی که نمایانگر همرنگی با جماعت پولپرست باشد و در دل زمزمه دارند: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»!
البته برخی بالاشهریها نیز دل به بیگانه داده و اگر چند تابعیتی نشده باشند دست کم چند ماهواره ای شده اند تا از مدینه فاضله خویش که لجنزار لیبرالیسم و سرمایهداری غربی است، عقب نمانند.
در چنین ذهنیتی آنچه اولویت زندگانی مردم میشود توسل به پول و ثروت است به هر قیمت و در هر شرایط چه حلال، چه شبههناک و چه غیرحلال. چه عادلانه و چه با زرنگی و ظالمانه. اینجاست که هیچ ارزشی ثابت نمیماند و یکی از آن ارزشها که عدالت است در جامعه به محاق میرود: «إلّا مَن ثَبّتَه الله بِالقولِ الثّابت فِی الحیاةِ الدُّنیا».
راه حل
تنها راه حل آن است که فرهنگسازان جامعه، به خودسازی و معنویت رو آورند و با سبک زندگی اسلامی و معمولی زندگی کنند، رسانه ها، صدا و سیما، دولت و... این قدر خانه های لوکس و مرفّه را نشان ندهند و مترفهان را تکریم نکنند و خدای ناکرده روستاییان و فقرا به عنوان هالو، نادان، عقب افتاده و... تحقیر نگردند. جمله «النّاسُ عَلی دِینِ مُلُوکِهِم» مربوط به زمانی بود که فقط ریاستمداران، فرهنگساز بودند، اکنون علاوه بر آنان، گروه های اجتماعی دیگر مثل هنرمندان، ورزشکاران، روزنامه ها و ابزار پرتأثیر، رسانه ها، ماهواره ها و فضایهای فرهنگی حقیقی و مجازی فرهنگساز شده اند.
اگر اینان از ارزشهای واقعی اسلامی، حمایت کنند و افراد متوسط جامعه و بهویژه فقرا احساس ارجمندی کنند ـ نه احساس حقارت و ذلّت و شرمندگی ـ ، موانع اجرای عدالت و رواج سایر ارزشها برطرف میشود و جامعه به سمت مطالبه و اجرای عدالت، پیش میرود.
تبدیل ارزشهای اسلامی به ضد آن، تا اندازه ای واقعیتی است غیرقابلانکار و برای ریشهیابی علل و علاج آن، بررسیهای جامع و همهجانبه لازم است. کتاب «توسعه و تضاد» از آقای دکتر فرامز رفیعپور، گامی است در این مسیر که ما اندکی از آن را نقل میکنیم و برای آنکه منظورمان نادرست منعکس نشود ناگزیر مقدمه ای بیان میشود تا تصور نگردد ما مخالف ثروت، رفاه، ترقی و استفاده از صنایع مدرن و... هستیم.
چند یادآوری در باب دیدگاه ما درباره پول و دنیا
1. دنیا و داراییهایش همه نعمتهای الهی و ارزشمندند. اگر مذمتی از دنیا و پول میشود از محبت دنیا، معبودشدن دنیا و هدف انسان قرارگرفتن دنیاست؛ بهگونه ای که انسان خادم و فدایی پول گردد و حال آنکه پول، باید ابزار راحتی و رفاه انسان گردد.
2. اسلام به تولید ثروت و یا خدمت، تشویق میکند؛ ارزشمندی قناعت و یا سادهزیستی در عرصه هزینه هاست، انسان مؤمن «کثیرُ المَعُونة و قَلیِلُ المَؤوُنة» است.
3. بهترین زندگی از نظر سطح مادی، عفاف و کفاف است؛ یعنی درآمدی که برای انسان به طور متوسط و نظیر زندگی نوع افراد متوسط، کافی و آبرومندانه باشد.
4. هیچگاه اسلام با استفاده از صنایع، وسایل و تکنولوژی مدرن، مخالفتی نداشته است.
5. ثروتمندی، فینفسه بد نیست، آنچه بد است تفاخر، تکاثر و اتراف و اسراف و تقلید از بیگانگان و ترویج ارزشهای دشمنان و در کنار آن تحقیر دیگران بهویژه فقراست.
6. فرودستان جامعه، بسیار ارزشمندند بهویژه فقرایی که قانع، با شخصیت، صابر، منیعالطبع و راضی و آبرودارند.
7. توسعه و ترقی و رشد همهجانبه کشور، بلکه جهان اسلام، آرزوی دیرینه ماست و آنچه زیانبار است فاصله های طبقاتی بین مردم است و فاجعه بارتر، وجود ذهنیت عقبماندگی، بیارزشی و احساس ذلت و خواری و شرمندگی است.
8. در هیچ جامعه بشری، افراد از نظر ثروت، یکسان نیستند و قطعاً در همهجا تفاوت وجود دارد.
9. انسانها به لحاظ هوش، استعداد و تواناییها نیز با هم متفاوت و هر کس به اقتضای تواناییاش، میتواند از محیط و طبیعت، برای خود بهرهبرداری کند. معنای عدالت این نیست که همه از نظر موهبتها یکسان باشند، بلکه هر کس به اندازه خود و در جای خود باید از مواهب بهرهمند گردد.
10. اگر قرار باشد رئیس یک کارخانه و یا یک متفکر و مخترع، به اندازه یک کارگر ساده، پول بگیرد، درآنصورت هیچکس انگیزه پذیرش مسئولیتهای پرریسک را نخواهد داشت و همه ترجیح میدهند تا کاری بیدردسر را انجام دهند؛ لذا نظامهای کمونیستی عقب افتادند.
11. بحث بر سر این نیست که با ثروتمندان به مقابله برخیزیم، بلکه بحث بر سر این است که بدانیم نابرابری با «احساس حقارت» و «بیعدالتی» فرق دارد.
گوشه هایی از برخی مباحث کتاب «توسعه و تضاد»
گفتیم که بعد از انقلاب، یک نظام ارزشی ـ مذهبی به مقابله با نظام ارزشیِ شاهانه برخاست و در این مسیر نیز نسبتاً موفق بود. در اینجا تأکید بر روی واژه انقلابی ـ مذهبی، در مقابل شاهانه یا طاغوت، به این علت است که یک هدف اساسی انقلاب ما دو وجه «انقلابی» و «مذهبی» داشت؛ یعنی یک سیستمی که به ارزشهای مذهبی و معنوی و والای انسانی توجه دارد و در آن نابرابری اجتماعی ـ اقتصادی و تبعیضات کاهش یابد.
بعد از موفقیت انقلاب، کوششهای مخالفان نظامِ ارزشی ـ انـقلابی ـ در جهت مقابله با آن ـ از طریق تحمیل جنگ، حصر اقتصادی نیز در واقع به تقویت نظام ارزشی منجر شد.
از آنجا به بعد به نظر میرسد روش برخورد [دشمنان] با انقلاب تغییر کرد و به قول آقای «انگلهارد» روش «انقلاب آرام و بیسروصدا» در پیش گرفته شد، وی کوشش میکند نشان دهد که چگونه و با چه روشهایی نظام اجتماعی غربی به طور نامحسوس از طریق تغییر ارزشها دگرگون میشوند؛ به عبارتی، چگونه میتوان یک تغییر اساسی (شبیه انقلاب) اما آرام و بیسر و صدا در نظام اجتماعی به وجود آورد و آن را به طور نامحسوس دگرگون کرد؟
این کار را میتوان از طریق تغییر ارزشها انجام داد.[384]
چرا و تحت چه شرایطی نابرابری اجتماعی موجب باارزششدن ثروت و نهایتاً تغییر ارزشها میشود؟[385]
باید توجه داشت که فقر ـ به تنهایی ـ مسئله ای برای نظام اجتماعی ایجاد نمیکند و هیچ نوع آسیبی به آن نمیزند، بلکه حتی بر عکس در تحکیم و ثبات نظام اجتماعی تأثیر مثبت میگذارد. دو مثال، این نکته را روشن میسازد:
1. در بسیاری از روستاها مردم در سطح بسیار پایینی از زندگی هستند و در آنجا به کار و فعالیت خود مشغول و وظایف اجتماعی خود را در مورد همنوعان خود به بهترین وجه انجام میدهند. در چنین روستاهایی افراد با وصف فقر، دست به جنایت و دزدی نمیزنند و زنان برای کسب پول به فحشا رونمیآورند.
2. در زمان جنگ، مردم ما نیز فقیر بودند، اما با وصف این، نه فقط اعتراض نداشتند، بلکه به همنوعان خود نیز در حد قابل توجهی کمک میکردند.
... اعتراض به فقر، برای شکم و جسم و مقایسه با دیگران است، اما مردم دستهدسته جان خود و فرزندانشان را در جبهه ها در طبق اخلاص گذاشتند و علاوه بر آن، نظام اجتماعی ما در مستحکمترین شرایط خود بود.
نخیر مسئله فقر نیست، مسئله چیز دیگری است؛ یک جریان تهدیدآمیز، یک فرآیند که اولین حلقه های آن اقدامات در چند زمینه است که فقط یکی از آنها گسترش نابرابری بود... فقر وقتی تأثیر مخرّب خواهد داشت که در مقابل فقر، «تصویر» و یا «قول» آرزوهای بلندپروازانه ارائه شود درآنصورت است که فقر غیرقابل تحمل میگردد... .
شرایط وقتی تغییر میکند که از طریق گسترش وسایل ارتباط جمعی، تصویر یک نوع زندگی دیگر و مرفّهتر (مثلاً؛ برنامه های تلویزیونی و...) تا اقصی نقاط جوامع تکامل نیافته، رخنه میکند.
در پی تضاد این دو عامل، نیازهای بیحد و حصر رشد میکند و پس از آن، حرکت ناگهانی رکود یا رشد اقتصادی بسیاری از مواقع یک وضعیت آنومی به شکل یک گمگشتگی فرهنگی جهش (و ازدستدادن هویت فرهنگی) را در پی دارد که نه فقط یک نارضایتی عمیق، بلکه علاوه بر آن ناآرامیهای سیاسی گسترده ای را به وجود میآورد... .[386]
متأسفانه در ایران، با نیّتِ «توسعه اقتصادی»، اقدامات دیگری نیز انجام گرفت که درنتیجه آن، فقر تأثیر تهدیدآمیزی بر نظام اجتماعی میگذارد؛ بدین معنا که با اقداماتی، ثروت به یک چیز خوب، یعنی به یک ارزش مثبت و فقر به یک چیز بد و ارزش منفی تبدیل نمود؛ یعنی دارندگی، برازندگی و تنگدستی، شرمندگی شد!
نمایش ثروت
امام خمینی ثروت مرفهین بیدرد را به ارزش منفی تبدیل کرده بود و میگفت: من یک موی شما کوخنشینان را به همه کاخنشینان نمیدهم.
ولی بعد از سال 1368 که روند (بهاصطلاح) توسعه اقتصادی در پیش گرفته شد، سرمایه از اهمیت (ارزش) زیاد برخوردار و ملاک و میزان ارزیابیها، معیارهای اقتصادی و مادی گشت، ثروتمندان ناگهان با ارزش شدند و فرصت خودنمایی کردند... .[387]
وقتی نابرابری در جامعه گسترش یافت؛ یعنی ثروتمندان ثروت خود را بر اساس معرفها و مقایسهای ظاهری (خودرو، وسایل خانگی و منزل، لباس، زینتآلات و...) به نمایش دیگران میگذارند و به وسیله آن برتری خود را بر دیگران نشان میدهند؛ یعنی از این طرق (عموماً ناخودآگاهانه) میکوشند تا «احترام» کسب کنند و فخرفروشی و خودنمایی نماید.[388]
نیازآفرینی
در کنار نمایش ثروت، دولت نیز خود یک جریان و مکانیسم تشدیدکننده دیگر را وارد نموده و آن حرکت اهرمهای نیازآفرینی بود. برای مردمی که احساس فقر میکنند از هر سو کالاهای جدید و مدرن به نمایش گذاشته
و در آنها نیاز به داشتن این کالاها برانگیخته شد. این یک جویبار جدید است که به مسیر اصلی باارزششدن ثروت متصل و اضافه میگردد و آن را تشدید میکند.[389] در این فرایند توسعه، نیازآفرینی از راه های زیر دامن
زده شد:
1. واردات کالا؛
2. تشویق به جهانگردی و گردشگری (کیش و مناطق آزاد تجاری)؛
3. تبلیغات کالاهای مصرفی در در و دیوار شهر و رسانه ها؛
4. اقدامات دیگر مثل گسترش ماشینهای لوکس، اجناس جدید، لباسهای شیک، حتی اجناس مکمل مثلاً: با ماشین عالی احساس نیاز به لباس متناسب با آن، وسایل منزل، متناسب با آن... به وجود میآید. تقریباً با این تفکر که «بابا آدم وقتی یک چنین ماشین شیکی دارد، دیگه نمیتونه که با این لباسهای کهنه سوارش بشه یا این وسایل درب و داغون را در منزلش داشته باشد...».
5. سازمانها و اداره های دولتی نیز با استفاده از انواع ماشینهای خارجی (بنزهای تشریفات، پاترولها و...) در گسترش تجملگرایی یا تغییر ارزشها (تهاجم فرهنگی) نقش مؤثری داشته اند.[390]
مقایسه اجتماعی و احساس محرومیت
وقتی نمایش ثروت، آغاز و از طرفی از همهسو انواع نیازها به مردم تزریق شد یک بیماری واگیر تمام جامعه را فرا میگیرد و همه کموبیش آن چیزهایی را میخواهند که ثروتمندان دارند یا در جامعه به ارزش تبدیل کرده اند، زیرا از اینجا به بعد مقایسه های اجتماعی شروع میشود.
فشار هنجاری
مقایسه خود با بالاترها، از سطح بالای جامعه شروع میشود و به پایین میرسد و حتی در روستاها گسترش مییابد، تا آنجا که حتی فقرا هم ادای ثروتمندان را در میآورند؟ در ایران این چشم و همچشمی خیلی زیادتر از آمریکا و... میباشد، زیرا آنان گروه های پراکنده و قومیتهای گوناگوناند و تفاوتها را پذیرفته و محترم میشمارند، تحقیر نمیکنند.[391] سه عامل زیر، در این فشار هنجاری نقش دارد:
1. نیاز به احترام، 2. احساس و 3. همشکلی یا فشار هنجاری. دراینباره، اندکی توضیح میدهیم:
الف) نیاز به احترام
در جامعه ما که دو قشری (ارباب رعیتی) و استبدادی بوده، نیاز به احترام در حد غیرمتعادل و زیادی پرورشیافته است و مردم برای «آبرو» ارزش خیلی زیادی قائلاند و حاضرند برای «حفظ آبرو» خیلی چیزها را فدا کنند.
این یک متغیر بسیار اساسی در فرهنگ جامعه ایران است که در «رعایتها» و «ملاحظات» ظاهر است. بستگی دارد چه چیزی مایه عزت و آبرو شود. اگر خوب باشد مردم به خوب گرایش مییابند مثل جشن نیمهشعبان و پیادهروی اربعین به کربلا و اگر بد باشد به همان سمت، مثل بدحجابیها.
با توجه به این متغیر وقتی یک پدیده با ارزش در جامعه، معمول و هنجار شد به یک مقیاس ارزیابی تبدیل شد (مانند «متر») که مردم در پی فرآیند مقایسه، خود و دیگران را با آن میسنجند و اگر در آن مقیاس از دیگران کم داشته باشند احساس باختن، شرم، خجالت و شکستهشدن غرور و عزت میکنند.
ب) احساس
در این فرآیند، احساس نیز نقش مهم دیگری ایفا، میکند... در ایران انسانها در سیر اجتماعیشدنشان بیش از جوامع غربی آموزش احساسی دارند؛ احساس چه در مقدار، چه در نحوه بروز و چه در میزان بروز در جامعه و همچنین از طریق مذهب (مثلاً گریه در مجالس مذهبی...) در حد زیادی پرورش مییابد... و این در میزان و شدت احساس بیعدالتی نسبی و احساس عقبافتادن از دیگران در زمینه مقیاسهای ارزشی «هنجار شده» بسیار مؤثر است.
ج) همشکلی در ایران
مقایسه اجتماعی در شرایط همشکلی، بیشتر است؛ یعنی هر چه همشکلی در یک محیط بیشتر باشد چشم و همچشمی بیشتر است و در صورت احساس کمبود در مقیاس ارزشی، احساس بیعدالتی نسبی یا عقب بودن از بقیه میکنند. این فرآیند در جامعه شهری ما بسیار زیاد است... . از مراسم ازدواج گرفته تا رفتن به مجلس ختم تا نوع تزئینات منزل و لباس، نوع رعایت مناسک حج یا رعایت قوانین پلیس عربستان و... نمونه، عینی آن است؛ چون اینها را یک هنجار میدانند، ولی در مواردی تخلف را زرنگی و ارزش میدانند مثل تخلفات رانندگی یا فرار از قانون مالیات!
شیوع و انتشار
به علت نیاز به محترمبودن، احساس محرومیت و احساس فشار هنجاری در ایران، کافی است که مردم ما اندکی احساس کنند که فلان چیز الآن هنجار شده یا بهزودی میشود (یعنی همه اکنون فلان چیز را دارند یا فلان کار را میکنند) که درنتیجه، «فشار هنجاری» یا «نیروی هنجاری» شدیدی به وجود میآید و مردم در زمانی کوتاه با هم در پیروی از آن به مسابقه برمیخیرند.
حال این میتواند مثلاً رفتن به جبهه باشد یا بلندکردن ناخن، موی سر یا خالکوبی یا فلان نوع آرایش سر و صورت یا داشتن آنتن ماهواره و... به عبارتی، سرعت شیوع و انتشار، در ایران زیاد است.
از این سرعت گسترش و نیروهای هنجاری هم میتوان در جهت مثبت استفاده نمود (مانند اعزام به جبهه که حتی ارامنه و... نیز با میل میرفتند) و هم میتوان در جهت منفی و تخریب؛ یعنی پیروی از ارزشهای مخرب مثل ترویج مواد مخدر یا دوستیابی نامحرم بین جوانان. حال بستگی دارد که حکومت چه نظری دارد... مردم ما آنچنان در زمینه اینکه «چه چیز الآن مد شده» تیز هستند که کوچکترین تغییرات را زیر نظر دارند و عموماً در حال مقایسه خود با دیگران هستند.
این یک قانون اجتماعی است که انسانها نیاز فطری به تأیید و احترام دارند و میکوشند این نیاز را بر اساس «مقیاسهای ارزشی هنجار شده» ارضا نمایند. داستان چربکردن سبیل را مولوی در (دفتر سوم، ص733-732 / م و ص785-763 / 3) آورده است. فلسفه پیدایش زینتآلات بدلی، یا عاریهگرفتن لباس و طلا برای مجالس و... از این باب است.
دلیل تبعیت قشر متوسط و فقیر نیز ـ گرچه نیاز به احترام است ـ اما نیاز به احترام قشر بالا (بیشتر اما نه فقط) در برتریجویی جستوجو میشود.
و در دو قشر متوسط و فقیر، بالأخص فقیر دلیلش بیشتر در حفظ آبرو و عقبنماندن، (احساس بیعدالتی و محرومیت نسبی) است.
خلاصه
از یکطرف، نمایش ثروت قشر بالا و از طرف دیگر اقدامات در جهت نیازآفرینی، موجب میشود در جامعه، ثروت به ارزش، تبدیل و «دارندگی، برازندگی» شود. این خود باعث میشود که ثروتمندان بیشتر مورد توجه و احترام مردم قرار گیرند و درنتیجه، بیشتر فخرفروشی کنند و باز بیشتر احترام، ارزش و... کسب نمایند. از سوی دیگر، مردم نیز عموماً میکوشند تا به معیارهای ظاهری ثروت که ابتدا از جانب قشر بالا تعیین میشود، دست یازند. اما این فرآیند به اینجا ختم نمیشود و عواقب عجیبی در پی دارد.
باارزششدن ثروت و تغییر ارزشها[392]
ثروتمندان نه فقط «ارزش ثروت» را بلکه دیگر ارزشهای خود را نیز بهتدریج به مردم، کل جامعه و مسئولان رده های مختلف القا و حاکم میکنند و از آن طریق بر آنها سلطه مییابند، زیرا رفتار مردم تابع تشویق و یا توبیخ و به عبارتی پاداش و یا هزینه است.
بدین معنا که اگر مردم از ارزشهای القاشده از سوی ثروتمندان پیروی نکنند، با روشها و ابزارهای گوناگون به طور نامحسوس توبیخ و مجازات میشوند... .
تصنع، ظاهرسازی و ریاکاری
یکی از آفتها آن است که مردم به تظاهر و تصنع روی میآورند تا خود را پولدار و درنتیجه، محترم جلوه دهند، زیرا معمولاً مقیاسهای ظاهری، ملاک ارزیابی قرار میگیرد؛ چون تجملات مظهر ثروتمندی است.
از اینجاست که ظاهرسازی در جامعه رواج مییابد و به یک عنصر فرهنگی تبدیل میگردد. هر که پول و ظاهری متناسب با آن (و دال بر دارندگی) داشت، مورد احترام (= تشویق) قرار میگیرد و در مقابل فقرا، تحقیر (= توبیخ) میشوند. درنتیجه، میکوشند دست کم ظاهری مانند آن بالاییها داشته باشند. حداقل تا آن حد که تحقیر نشوند... .
ازاینرو، مردمی که قبلاً راحت و ساده میزیستند به تجملات روی میآورند.
اجبار و فشار اطرافیان با چماق آبرو
اگر کسی در این مسابقه تظاهر به ثروتمندی ـ که آن را مسابقه خردجّالی نامیده اند ـ شرکت نکند به عنوان شخص «بیعرضه»، «ناتوان» و یا «مجنون و بیخرد» از جانب دوستان، اقوام و حتی زن و فرزند خود مورد تمسخر و تحقیر واقع میشود (= توبیخ) درنتیجه یک فشار هنجاری برای پیروی از مقیاسهای تعیینشده از قشر بالا ایجاد میشود و با شروع مسابقه، اکثراً میخواهند در واقع ادای قشر بالاتر از خود را در آورند و هیچکس به آن چیزی که دارد راضی نیست؛ میخواهند پُز بدهند: با لباس، ماشین، خانه، وسایل منزل، مدرک و حتی رفتاری شبیه پولدارها و پولدارها هم مثل خارجیها، حتی در حرفزدن و آداب زندگی، تا با کلاس جلوه کنند!
مولوی، داستان شغالی را مطرح میکند که در خمره رنگرزی افتاده بود. وقتی بیرون آمد خود را رنگارنگ دید و شروع کرد ادعا کند «کی منم طاووس علّیین شده» و توقع داشت دیگران او را ممتاز بدانند (رک: مولوی، دفتر سوم،721-727، 746 تا 777).[393]
ارزشمندی بیاندازه ثروت سد راه عدالت
مثال: کارمندی که در پی سیاستهای تورمزا، قدرت خریدش بهشدت کاهش یافته و از طرف دیگر، خودش، همسر و فرزندانش از همه سو تحت فشار هنجاری تبلیغات و نمایش کالاهای مصرفی قرار گرفته است و ارزش و حیثیت او با میزان دارابودن کالاهای مادی سنجیده میشود، اما درآمدش حتی کفاف تغذیه فرزندانش را نمیدهد، چه رسد به خریدن کالاهای لوکس، ... چنین کسی، خود را کاملاً فقیر و درمانده و محتاج به پول احساس میکند.
طبیعی است که در چنین شرایطی هر کس که بتواند به او کمک مادی بکند او را محترم خواهد شمرد و باز بدیهی است که این کمک را افراد پولدار میتوانند بکنند. لذا از این طریق افراد پولدار و قشر بالا در بین اعضای درمانده و فقیر یک جامعه، با ارزش شده و هرگونه خواسته های آنها به سرعت برآورده خواهد شد، حتی اگر مشروع و عادلانه نباشد. از این طریق است که قشر بالا و خواسته هایشان در همهجا پذیرفته میشود و شرایط بر وفق مراد آنان تغییر میکند؛ یعنی بقیه اعضای جامعه ارزشهای خود را با ارزشهای قشر بالا تطبیق میدهند و نهایتاً ارزشهای قشر بالا حاکم میشود... .
این فقط شامل ارزشهای مادی نمیشود. از این طریق، مسابقه چاپلوسی و بلهقربانگویی و پذیرش دستورهای قشر بالا آغاز میگردد، قشر بالا نیز هر روز متوقعتر میشوند و از این طریق استبداد در جامعه به وجود میآید و گسترش مییابد.[394]
بدیهی است تحت چنین شرایطی وقتی یک خانم چادری و یک خانم دیگر که آرایش کرده با زیورآلات فراوان و ماشین گرانقیمت به مدیر مدرسه ای مراجعه کنند، آن مدیر ـ با وصف داشتن ظاهری نزدیک به آن خانم چادری ـ به کدامیک بیشتر احترام میگذارد؟ بالأخص وقتی طی بخشنامه ای به مدیر اعلام شود که باید مدارس فلان درصد از هزینه خود را خودشان تأمین کنند.
همینطور میتوان پرسید: مدیر و دبیر فقیر به کدام بچه بیشتر رسیدگی میکنند به بچه فقیر یا ثروتمند؟ و درنتیجه کدام بچه در دروس و طیکردن مراحل آموزشی موفقتر خواهد بود؟ هر چند که فرزند برخی ثروتمندان، از ضریب هوشی و لیاقت کمتری و برخی بچه های فقیر ضریب هوشی بالا داشته باشند.
باز بدیهی است که آن خانم چادری که مورد بیمهری قرار گرفته است دفعه دیگر بدون چادر و با مانتو و روسری و با آرایش و زیورآلات (حتی عاریه ای و قرضی) به آن مدرسه مراجعه کند.
همچنین قابل درک است اگر فلان شخص رشیدی ـ که رزمنده و خانواده شهید هم هست ـ برای جذب اولیای ثروتمند در مدرسه غیرانتفاعیاش، در حجاب خانمش تخفیف دهد و چادر را به مانتو و روسری تبدیل کند!
بدین ترتیب، ثروتمندان با پول خود مردم محتاج را مجبور به پیروی از بسیاری از ارزشهای «بیارزش» خود میکنند. آیا آنان زیر بار عدالت خواهند رفت؟ و آیا فقرا یا یک کارمند جزء به خود اجازه میدهد با صاحبان زر و زور در بیفتد و خسارتش را نیز بپردازد تا عدالتی اجرا شود؟[395]
باارزششدن [بیش از اندازه] ثروت، مانع عدالت
یکی از پیآمدهای متعدد باارزششدن ثروت، نابودی اجرای عدالت است؛ یعنی ثروتمندان از نظر حقوق اجتماعی با فقرا و یا قشر متوسط یکسان نخواهند بود.
تنها چند مثال
روز 9/8/64 در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، مردی مسن، پس از زیارت حرم هنگام بازپسگرفتن کفشهایش سکته میکند و میمیرد. مردم با پارچه سفید رویش را میپوشانند. بعد از آمدن مأمورین انتظامی، در پی یافتن هویتش، جیبهای او را میگردند و آدرسش را پیدا میکنند معلوم میشود منزلش در خیابان جُردن؛ یعنی در منطقه ثروتمندنشین شمال تهران است و لذا احتمالاً میت از اغنیاست. تنها همین احتمال کافی بود که اوضاع عوض شود طولی نکشید که روی او را با یک طاق شال (پارچه قیمتی) پوشاندند و قاریها خود را به سرعت به سر وی رساندند و آوای مصیبت سر دادند...!
خوانندگان در اندازه کافی در خیابانها مشاهد کرده اند که در ایران اگر ماشینی گرانقیمت پشت سر یک ماشین ارزانقیمت مثل پیکان یا پراید حرکت کند عموماً بوق یا چراغ میزند و حق مسلم خود میداند که این رانندۀ «احمق»، «کثیف» با این ماشین ضعیفش کنار برود و بگذارد که او سریع حرکت و احساس فخر بکند (ثروت = حقوق اجتماعی بیشتر و بیعدالتی).
همچنین اگر این دو ماشین تصادف کنند و یا یک شخص فقیر با شخص ثروتمند در برابر قانون قرار گیرند، خوانندگان خود میتوانند تصور کنند که برخورد با این دو در نظام حقوقی چگونه است و کدامیک شانس بیشتری در موفقیت دارند!
مثال: یکی از معاونان شهرداری [در دوره های قبل] میگفت: اگر من با مرسدس بنز به مجلس نروم، دم درِ مجلس نگهبانان و حراست مدتها از من بازخواست میکنند که کی هستم و از کجا میآیم؟ کارت شناسایی میخواهند و احترام آدم را به اندازه کافی نگه نمیدارند، اما وقتی با بنز میروم، مرا با احترام به داخل، هدایت میکنند!
بدین ترتیب ملاحظه میشود که در بین ما ایرانیها با یک شخص ثروتمند بهسان یک شخص فقیر و یا معمولی برخورد نمیشود.
سعدی میگوید:
«هر که را زر در ترازوست، زور در بازوست و آنکه بر دینار دسترس ندارد، در همه دنیا کس ندارد».[396]
اما سخن امام علی(ع) در حکمت 371 نهج البلاغه بسیار متناسب و عالی است:
وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَى بِالْقُوتِ، وَ مَنِ اقْتَصَـرَ عَلَى بُلْغَةِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ، وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِیَّةُ التَّعَبِ..؛ هیچ گنجى، توانگرتر از قناعت نیست و هیچ ثروتى، نیکوتر از خشنودى به روزى روزانه، تهىدستى را نزداید. هر کس به کفافى که او را داده اند، بسنده کند، به آسودگى، پیوسته است و در سایه امن و راحت جاى گرفته.
6. امتیازجویی
یکی از موانع اجرای عدالت و آفت فراگیر حکومتها، امتیازجویی و انحصارطلبی قدرتمندان، مدیران و اطرافیان آنهاست؛ روحیه ای که اشرافیت را زنده میکند و حاکمیت را به سمت استبداد و نهایتاً نابودی و سقوط سوق میدهد. تاریخ پُر است از ماجراهای چنین حاکمانی که روحیه امتیازطلبی و ویژهخواری داشتند و نابود شدند. سقوط سلسله قدرتمند ساسانی، نمونه ای از آنهاست. حضرت علی(ع) مکرر، از این خصلت، به زشتی یاد میکند. در نامه ایشان به مالک اشتر آمده است: «بپرهیز از آنکه چیزی را به خود اختصاص دهی که بهره همه مردم در آن یکسان است».[397] «و امور مهمی را که برای همه دیده ها آشکار است نادیدهگیری، زیرا حق دیگران را از تو خواهند ستاند و به زودی پرده ها کنار رود و همه چیز هویدا گردد و داد مظلوم را از تو بستانند. هیجان خشم و دستبلندکردن به روی دیگران و تیزی زبانت را نگهدار».[398]
حضرت علی(ع) به مردم عراق فرمود: «من با این جامه هایم به سرزمین شما آمدم و بار و بنه ام همین است که میبینید. اکنون اگر از سرزمین شما با چیزی جز آنچه با آن آمده ام بیرون روم، از خیانتکاران خواهم بود».[399]
به مردم بصره نیز چنین خطاب فرمود: «ای مردم بصره! چرا بر من اعتراض میکنید؟ به خدا سوگند! این دو (اشاره به پیراهن و عبای خود) از دسترنج بافت خانواده من است».[400]
اخلاق حاکم با نزدیکان
درباره پیشگیری از سوءاستفاده اطرافیان در همان نامه به مالک اشتر آمده است:
دیگر آنکه والی، خاصان و نزدیکانی دارد که در آنها خودمحوری و برتریجویی و کم انصافی در معامله وجود دارد. پس ریشه آنها را با ریشهکنکردن اسباب این احوال قطع کن.
به هیچیک از اطرافیان و نزدیکان و خویشاوندانت قطعه زمینی واگذار مکن و نباید کسانی در تو، طمع بندند که زمینی را به آنان واگذاری که در سهمیه آب یا کار مشترک دیگر، به همسایگان زیان میرساند و آنان هزینه آن را بر دیگران تحمیل کنند، پس لذت و خوشی آن نصیب آنان شود و عیب و ننگ آن در دنیا و آخرت بر تو بماند.
و حق را درباره صاحب حق، هر که باشد ـ خویش یا بیگانه ـ اجرا کن و در این راه شکیبا باش و رنج آن را به حساب خدا بگذار؛ هر چند این اجرای عدالت به خویشان و نزدیکانت زیان رساند... .[401]
فراریان از امام(ع) و پیوستگان به معاویه
حضرت علی(ع) در نامه اش به «سهلبنحنیث انصاری» در معرفی کسانی که پیش معاویه رفتند و از حق گریختند مینویسد:
... بر اثبات گمراهی آنان و آسایش تو از شرشان همین بس که از هدایت و حق گریختند و به کوردلی و نادانی شتافتند. آنان دنیاپرستانی بودند که روی به آن آوردند و به سوی آن شتافتند آنان عدالت را شناختند و دیدند و آوازه آن را شنیدند و به گوش سپردند و دانستند که مردم در حق و عدالت در نزد ما یکسانند. ازاینرو، از چنگال عدالت به سوی منافع ناحق گریختند پس از رحمت حق دور باشند و دور!
به خدا سوگند! آنان از ستمی نگریختند و به عدالتی نپیوستند. ما در این روش عادلانه به خدا چشم امید و طمع داریم که دشواریهایش را بر ما آسان کند و ناهمواریهایش را هموار گرداند انشاءالله.[402]
آن حضرت در نامه 69 نیز میفرماید: «از انجامدادن هر عملی که صاحبش آن را پسند خود داند و در نزد مسلمانان ناپسند باشد، بر حذر باش».[403]
رفتار خود حضرت با برادرش عقیل، معروف است و پیشتر نیز بیان شد. اینجا یک نمونه دیگر نقل میشود:
پس از آنکه امیرالمؤمنین(ع) بعد از جنگ جمل در کوفه استقرار یافت، عقیل به امید دریافت مساعدت مالی بر آن حضرت وارد شد. او را در صحن مسجد کوفه ملاقات کرد، عقیل نابینا بود سلام و تعارف کرد و حضرت نیز پاسخش را فرمود، بعد به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: پیراهن، ردا و کفش نویی برای عمویش بخرد، فردای آن روز عقیل با لباسی نو به حضور امام آمد، سلام کرد و گفت: ای برادر! نمیبینم که از دنیا به بهره ای رسیده باشی و نفس من از خلافت تو خشنود نیست؛ گرچه تو نفس خود را راضی کرده ای. (منظورش دریافت پول و کمک مالی بود)، ولی امام(ع) گفت: ای ابویزید! (کنیه عقیل) هنگامی که سهم مرا از بیتالمال بپردازند آن را به تو خواهم داد.
به نوشته «ابناثیر»، شب که فرا رسید، به هنگام خوردن شام، عقیل متوجه شد که جز چند قرص نان و قدری نمک و مقداری سبزی، بر سر سفره برادر، چیزی نیست. ازاینرو، با تعجب گفت: همه اش همین است؟ حضرت فرمود: آری!
عقیل عرض کرد: اکنون من بدهکارم و چیزی هم ندارم، آیا بدهیام را میپردازی؟ امام پرسید: بدهیهایت چقدر است؟ گفت: چهلهزار درهم. امام فرمود: این مبلغ را ندارم، اما اگر صبر کنی بهزودی سهام بیتالمال بین مسلمانان توزیع میشود و سهم معین من چیزی حدود چهارهزار (درهم یا دینار) است من سهم خویش را به شما خواهم داد.
عقیل با حالت اعتراضآمیز گفت: تمام بیتالمال به دست تو میباشد، با این حال میخواهی به انتظار سهم ناچیز تو بنشینم؟
حضرت فرمود: آیا میگویی اموال مسلمانان را به تو بدهم درحالیکه آنان مرا امانتدار اموال خود قرار داده اند؟!».[404]
معصومین(ع) ساده زندگی میکردند، حتی در مواردی که برایشان امتیازی وجود داشت نمیپذیرفتند و میکوشیدند «کَثیرُالمَعُونة وَ قَلیلُ المَؤوُنة»؛ سبکبار و پربرکت باشند.
امام صادق(ع) به گرمابه درآمد. صاحب گرمابه به او عرض کرد: گرمابه را برایت اختصاصی کنیم؟ فرمودند: «نه همانا مؤمن، سبکبار است».[405]
حضرت امام رضا(ع) در خراسان که ولیعهد بود و حتی در ظاهر و چشم مردم در اوج جلال و شکوه بود و حمام خصوصی و خدم و حشم در اختیارشان بود همه را رها کرد و به حمام عمومی شهر میرفت. آنجا هم ناشناس بود که یک به اصطلاح ارتشی ـ که حضرت را نشناخت و با روحیه آمرانه ای که فرمانده هان نظامی آن دوران داشتند ـ دستور داد مرا دلاکی کن، حضرت به روی خودش نیاورد که من چه کسی هستم و به کمک او پرداخت تا هنگامی که سایر مردم او را در این حال دیدند و حضرت را شناختند و به آن نظامیِ مأمون، معرفی کردند باز حضرت به عنوان کمک به مؤمن کارش را ادامه داد.[406]
یا حضرت امیرالمؤمنین در کوفه وقتی میخواست خرید کند از کاسبهایی که او را میشناختند و از روی محبت یا طمع، به حضرت تخفیف میدادند، خرید نمیکرد و از کسی میخرید که او را نشناسد و تخفیف ندهد. از این نوع روایات معلوم میشود معصومین طوری رفتار نمیکردند که مردم بفهمند اینان از شخصیتها هستند و برایشان حریمی در نظر بگیرند.
7. پارتیبازی و وساطت
پارتیبازی از موانع مهم اجرای عدالت است و متأسفانه آنقدر رواج یافته که ـ گرچه به صورت یک ضد ارزش ـ مقبول جامعه قرار گرفته گویا حقیقتی است که حتماً باید پذیرفته شود!
بسیاری از کسانی که از امام علی(ع) بریده و به معاویه متمایل شدند مثل «اشعثبنقیس» و «شبثبنربعی»، توقع رانتخواری و پارتیبازی داشتند که امام به سینه آنان دست رد زد. همچنین «طلحه» و «زبیر» به دلیل موقعیت و سوابق، انتظار پارتیبازی و رسیدن به مقامات را در سر میپروراندند که ناامید شدند.
قبیله «عیاشی» که شاعر نزدیک امام(ع) بود، انتظار عفو او را داشتند به دلیل آشنایی و اینکه از خواص حضرت به حساب میآمد، ولی حضرت او را برای شرابخواری در ماه رمضان صد تازیانه زد.
پارتیبازی، مستلزم تضییع حق مردم و زیرپانهادن عدالت، قانون و احکام الهی است. قُبح آن نیازی به توضیح ندارد، اینک به جنبه حقالناس بودنش اشارتی میشود:
قرآن کریم هشدار میدهد: «ای کسانی که ایمان آورده اید برپادارندۀ قسط و عدل باشید و برای خدا شهادت دهید؛ هر چند به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد».[407]
حضرت امام صادق(ع) میفرماید: «پدرم ما را فرا خواند و به جمع ما چنین سفارش فرمود: ای فرزندان من! خود را در معرض حقوق [مردم] قرار ندهید و بر مشکلات و سختیها صبور باشید. اگر برخی از خویشانتان شما را به کاری فرا خواندند که ضرر آن برای شما بیشتر از فایده اش بود قبول نکنید».[408]
در مبحث «ضمان» در علم فقه مفصلاً بررسی شده که بسیاری از موارد پارتیبازی، موجب ضمان حق مردم میگردد.
در سخنان امیرالمؤمنین(ع) نیز درباره رعایت حق و دوری از مقدمداشتن روابط، بر ضوابط چنین آمده است: «خردمندترین مردم کسی است که در برابر حق، تسلیم و رام باشد و آن را بدهد و از مقاومت در برابر آن بگذرد و به وسیله مراعات حق، عزیز گردد. درنتیجه، اقامه حق و نیکو انجامدادنش را سبک نشمارد».[409]
نیز میفرماید: «خدای سبحان حقوق بندگانش را مقدمه حقوق خود قرار داده. پس آن کس که برای ادای حقوق بندگان خدا بهپا خاست این کار او را به سوی قیام به ادای حقوق خداوند میکشاند».
حضرت، در نامه ای سراسر توبیخ به ابنعباس پسرعموی خود
میفرماید:
از خدا بترس و اموال مردم را به آنان بازگردان که اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط کند تو را کیفری دهم که عذر من به پیشگاه خدا باشد و با شمشیری خواهم زد که احدی را به آن نزده ام، مگر آنکه به دوزخ سرنگون شده است.[410]
به خدا سوگند! اگر حسن و حسین هم کاری را که تو کردی کرده بودند، نه مدارا و روی خوشی از من میدیدند و نه به اراده و آرزویی دیگر از من دست مییافتند تا آنکه حق را از آنان باز ستانم و باطل را که به ستم آنان روی داده، بزدایم. به آن خدا که پروردگار جهانیان است سوگند یاد میکنم آنچه تو به حرام از اموال آنان گرفته ای اگر از راه حلال به دستم میرسید باز هم شادم نمیکرد که آن را برای بازماندگانم به میراث نهم... .[411]
پارتیبازی در دستگاه قضایی
اگر پای پارتیبازی به دستگاه قضایی باز شود، دست قاضی برای صدور حکم به حق و اجرای احکام عادلانه بسته میگردد. بدیهی است قوه قضائیه وظیفه دارد در همه موارد و برای تمامی مردم به عدالت حکم کند و در مورد همگان، احکام الهی را یکسان اجرا نماید.
امام علی(ع) میفرمایند:
«از برترین انتخابها و بهترین پشتگرمیها آن است که در قضاوت و داوری به عدالت حکم کنی و در میان خاص و عام به طور یکسان و یکنواخت عدالت را اجرا نمایی».[412]
و توصیه آن حضرت به قاضیها دقت در مساوات است تا نه دانه درشتها و بزرگان، طمع (و پارتیبازی) کنند و نه ضعفا ناامید گردند، میفرماید:
هرگاه بین مردم به قضاوت پرداختی با مردم فروتن و نرمخو باش و با گشادهرویی با آنان برخورد کن و تساوی بین آنها حتی در نگاه هایت را مراعات کن تا بزرگان کشور در حمایت بیدلیل تو طمع نورزند و ضعفا در انجام عدالت از تو مأیوس نشوند.[413]
و به مالک اشتر درباره حفظ سلامت رفتاری و صیانت قضات از سوء استفاده خواص چنین توصیه میفرماید:
... و از نظر منزلت و مقام آنقدر مقامش را نزد خودت بالا ببر که هیچکدام از خواص و یاران نزدیکت به نفوذ در او طمع نکند و از توطئه اینگونه افراد در نزد تو در امان باشد.[414]
8. سرگرمی رؤسا به امور فرعی و حاشیهای
یکی دیگر از موانع اجرای عدالت، سرگرمی رؤسا به امور فرعی و حاشیه ای است. تمامی مدیران ارشد بهویژه در قوای سهگانه کشور باید از تمام امور ریز و درشت حوزه مأموریتی خود باخبر باشند و بین مسائل درجهبندی کنند و مهمترینها را در اولویت قرار دهند و به معضلات بزرگتر، سریعتر رسیدگی کنند تا حقوق شهروندان ضایع نگردد. حال اگر حاکمان به مسائل دست چندم سرگرم شوند یا از بسیاری از امور مهم کشور غافل
باشند و مشغول امور حاشیه ای سرگرمکننده گردند چه فاجعه ای به بار خواهد
آمد؟
به عنوان مثال آیا مهمترین معضل کشور ورود زنان به ورزشگاه های مختلط است و تمامی امور کشور بسامان شده و هیچ معضلی نداریم که بر زمین مانده باشد، جز همین مورد که مورد جار و جنجال و مسئله درجه اول دولت گردد؟
یا ماه ها بر سر تعطیلی پنج ـ شش کنسرت موسیقی، وقت و ذهن کشور را تباه میکنند! آیا در هر کنسرتی بیش از پانصد نفر شرکت دارند؟ درصورتیکه نزدیک یکمیلیون از همین برنامه ها به سلامت در کشور اجرا شده و تنها چند مورد به دلیل امنیتی یا اخلاقی، متوقف شده درصورتیکه حدود هیجده میلیون دانشآموز و دانشجو از نظر فرهنگ اخلافی مورد بیتوجهی همان مسئولان قرار دارند!
بدتر از این، حاشیهسازیهایی است که جریانها و به تبع آنان بعضی مسئولان ارشد ایجاد میکنند. مثل دخالت مدیران ارشد در امور عقیدتی یا امامت، عصمت و... یا طرح مسائلی که به نفع بیگانگان تمام میشود؛ مثل طرح رفراندوم در سخنرانی روز 22 بهمن 1396 از طرف سخنران میدان آزادی تهران و... .
یا اینکه مدتها وقت مجلس و دولت بر سر تغییر ساعت کشور تلف شود. البته گلآلودکردن آبها برای ماهیگیران سیاسی سودمند است، ولی با این سرگرمیها امور اصلی کشور مثل مسئله فقر، اقتصاد، دین و اخلاق همه آسیب میبینند. در چنین وضعیتی حقوق عامه و عامه مصالح و حقوق نابود میشود؛ چه رسد به عدالتهای موردی و فردی.
حضرت علی(ع) در نامه به مالک اشتر، حاکم مصر را با تعبیر «ایاک» از بسیاری از امور سرگرمکننده منع مینماید؛ یکی از آنها غفلت از کارهای مهم است.[415]
نیز میفرماید: «کسی که به روزگار مشغول شود (و از کارهای مهم غفلت نماید) روزگار نیز او را سرگرم سازد».[416] و سفارش میفرماید: «به چیزی سرگرم و مشغول باش که از تو بازخواست میشود».[417]
حضرت همچنین میفرماید: «هر که سرگرم کارهای بیاهمیت شود کار مهمتر را خراب و ضایع میکند».[418]
و نیز میفرماید: «هر که سرگرم کارهای زیاد میگردد، اهداف اصلی او از دستش میرود».[419]
و میفرماید: «همت و تلاش مکن، جز در مسیری که سبب کسب اجری گردد و کوشش مکن، جز در مواردی که پاداش غنیمت بری».[420]
9. بستهبودن فضای سیاسی
تا زمانی که فضای سیاسی جامعه باز نباشد و امکان انتقاد و شکایت و اعتراض و دادخواهی فراهم نگردد عدالت اجتماعی در هیچ کجا پا نمیگیرد. امام علی(ع) جامعه ای را میپسندد که اینگونه باشد:
«خدا بیامرزد کسی را که حقی ببیند و آن را یاری کند یا ستمی ببیند و آن را بازگرداند و یاور صاحب حق باشد تا آن حق را به او برساند».[421]
به مالک اشتر مینویسد:
و بخشی از وقت خود را خاص کسانی قرار دهد که به تو نیاز دارند و خود را برای آنان فارغساز و در مجلسی همگانی بنشین و در آن مجلس برای خدایی که تو را آفریده است فروتنی پیشه کن و پاسداران و یاران خود از محافظان و نگهبانان ویژه ات را از آنان برکنار دار، تا گوینده آنان بیآنکه زبانش بگیرد و در بیان و سخن درماند، با تو سخن گوید که من بارها از پیامبر خدا(ص) شنیدم که میفرمود: هرگز امتی را پاک و منزه از گناه نخوانند که در آن امت بیآنکه بترسند و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند و درشتی کردن و درست سخن نگفتن آنان را بر خودت هموار کن و تنگخویی و خودبزرگبینی را از خود بران تا خداوند بدین کار اطراف رحمت خود را بر روی تو بگستراند و پاداش فرمانبرداری از خود را برایت واجب گرداند.[422]
در دوران زمامداری کوتاهمدت حضرت علی(ع) ده ها مخالفت احمقانه از سوی امثال خوارج، رخ داد. بارها مردم و مواردی یک خانم گمنام، به حضرت نامه شکایت، گلایه و انتقاد نوشتند و امام(ع) رسیدگی میکردند. یک مورد هم دیده نشده است که بر سر منتقد فریاد زده باشد و جنگها مربوط به یاغیان و منحرفان و معاندان بود. برخی تشرها و دستورالعملهای حضرت به زیردستانشان نقل شده که در پی شکایت مردم، پیش آمده است.
حضرت، همواره همگان را به مدارای اجتماعی سفارش میکردند: «برای کسانی که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند، سزاوار است که بر گناهکاران و نافرمانان رحمت آرند و شکر این نعمت را بگزارند، چندان که این شکرگزاری آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردمان وانگذارد. تا چه رسد به عیبجویی که برادرش را نکوهش کند و به آنچه بدان گرفتار است سرزنشش کند».[423]
به مالک اشتر نیز سفارش میفرماید: «بپرهیز از خودپسندی و اعتماد به چیزی که تو را به خودپسندی میاندازد و از علاقه به چاپلوسی و ستایش دیگران بپرهیز، زیرا این کارها بهترین فرصتها را به شیطان میدهد، تا کارهای خوب نیکوکاران از نظرت نابود گردد».[424]
خدمت رایگان
منتقد یک سازمان یا یک طرح و لایحه بهترین خدمت را در زمینه کشف کاستیها و نواقص ارائه میدهد، گاهی برای کشف مفاسد یک دستگاه با تشکیل حراست، بـازرسـی ـ نظـارت و... بودجه هایی هزینه و افرادی به کار گمارده میشوند و چندان نتیجه و بازدهی هم ندارند. چنانکه در موضوعاتی مثل مبارزه با موارد مخدر و یا تخلفات و قاچاق در گمرکها میبینیم که نتوانسته اند آنگونه که شایسته است، جلوگیری کنند. درصورتیکه اگر ناقدان نترسند، بسیاری از عیوب را برملا میکنند و لازمه استفاده از آراء مخالفان و منتقدان، فضای باز سیاسی، عدم اتهام ناقدان، وجود کانالهایی که بهسرعت و با مصونیت، نقدها و اشکالات را به مدیران بالادستی و اصلی برساند. ازاینرو، امام(ع) بهرهوری از آرای عمومی را تشویق و میفرماید: «هر کس از انواع اندیشه ها استقبال کند، موارد خطا و اشتباه را خواهد شناخت».[425]
و میفرماید: «هیچ پشتوانه ای مطمئنتر از مشورت با دیگران نیست».[426]
و برای اینکه در دام خودپسندی و استبداد، اسیر نگردیم، میفرماید: «هر که قدرت و ریاست یافت خودرأی و از خود راضی میگردد و هر کس خودرأی شد هلاک میشود و هر که با مردم مشورت کند شریک عقلها و تجربه های آنان میگردد».[427]
از آنجا که قدرت و مکنت، خودسری و غرور میآورد باعث طغیان میگردد، از بازرسی و حقپذیری گریزان است، توجه به این دستورها ضروری است.
قرآن کریم هم که بر حفظ حرمت و آبروی افراد تأکید دارد. یک جا اجازه داده است که قول سوء، علنی و آشکارا باشد، آن هم جایی است که از مظلومی بخواهد دفاع کند، میفرماید: «خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیها را اظهار کند، مگر آنکس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند شنوا و داناست».[428]
دنیاپرستی
یکی دیگر از موانع اجرای عدالت، حرص و آز و محبت به دنیاست. برای پیشگیری از ایجاد شبهه، باید مقدمه ای درباره دنیا بیان شود.
منظور از دنیا تنها پول و ثروت نیست، بلکه دنیا شامل ریاست، قدرت، ثروت و سایر نعمتها نیز میباشد. خود دنیا که مجموعه ای از نعمتهای الهی است ارزشمند است و هر کسی وظیفه دارد برای تأمین زندگیش، کاری کند و خدمت یا تولیدی ارائه دهد که برای بندگان خدا نافع باشد و متقابلاً او نیز از دسترنج دیگران بهرهمند گردد. ازاینرو، تمام موجودات این جهان همه مخلوق خدا، نعمت خدا و ارزشمند و وظیفه انسان تولید، حفاظت و قناعت و ایجاد امکانات و نیازهای زندگانی است و همه اینها اگر به قصد اخلاص باشد ثواب هم دارد.
آنچه مذموم است بندگی انسان برای دنیاست. کسی که محبت شدید به پول، ریاست، مقام و موقعیت دنیوی دارد بهتدریج غلام و عبید دنیا میگردد و به جای آنکه دنیا ابزار زندگیاش باشد هدفش میگردد و به جای آنکه دنیا در خدمتش باشد او خادم دنیا میشود و در یک کلمه، مقصد و مقصود و کعبه آمالش ازدیاد متاعهای دنیوی میشود. دراینصورت، بر سر دو راهی خدا و خرما، خرما را مقدم میدارد و عدالت را رها میسازد!
نمونه هایی از نصوص دینی[429] که به انسان هشدار میدهد که اسیر دنیا نشود، بلکه امیر مرکب و متاع دنیا باشد در پاروقی مورد اشاره قرار
میگیرد.
مهمترین غم و غصه انسان نباید تحصیل دنیا باشد. گفته اند کمتر پیش میآمد که حضرت رسول اکرم(ص) از جلسه ای برخیزد و برای اصحابش این دعا را نخواند: «.. و لا تَجعَل الدّنیا أکبر هَمُّنا وَ لَا مَبلغ عِلمُنا»؛[430] و دنیا را بزرگترین همّ و غمّ ما و نهایت دانش و شناخت ما قرار مده.
از وصیتهای امام علی(ع) به فرزندشان، این است که «... دنیا بزرگترین هم و غمت نباشد».[431]
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «دنیا شیرین و خوش است. پس هر که به چیزی از دنیا از راه حلال دست یابد، خداوند در آن به او برکت میدهد و ای بسا تصرفکننده در مال خدا و مال پیامبر خدا که در روز قیامت برایش آتش جهنم است».[432]
شیرینی دنیاست که جنگها راه میاندازد و ستمها روا میدارد حضرت علی(ع) پس از آنکه جنگ جمل و ماجرای طلحه و زبیر و آن حضرت پایان یافت و به خاطر حب ریاست بیش از دههزار مسلمان کشته شدند در بصره، منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر(ص) فرمودند: «... ای مردم! دنیا شیرین و خوش است. مردم را با خواستها و شهوات دنیوی میفریبد و ظاهر خویش را برای آنان میآراید...».[433]
تقدیم دنیاپرستی بر اهداف عالی انسانی
قرآن کریم خیلی واضح، زشتی دنیاپرستی و پیآمدهای آن را اینگونه بیان میفرماید:
«اما آنکس که سرکشی و طغیان کرد و دنیا را مقدم داشت همانا دوزخ جایگاه اوست».[434]
و میفرماید: «کسانی که زندگانی دنیا و زیور آن را بخواهند [جزای] کارهایشان را در آن دنیا به طور کامل به آنان میدهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد، اینان کسانی هستند که در آخرت برایشان جز آتش نخواهد بود و آنچه در آن (دنیا) کرده اند به هدر رفته و آنچه انجام داده اند، باطل گردیده است».[435]
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «هر که به او کار آخرتی و کار دنیوی عرضه شود و او دنیا را بر آخرت برگزیند روز قیامت، خداوند را در حالی دیدار میکند که حتی یک حسنه هم ندارد که با آن، خود را از آتش نگه بدارد و هر که آخرت را بر دنیا مقدم بدارد و کار دنیا را رها کند خدا از او خشنود میگردد و بدیهایش را میبخشد».[436]
پولپرستی؛ مانع ظلمستیزی
از منظری دیگر، پولپرستی سدِّ راه مبارزه با ظلم و ظالم میگردد، زیرا مبارزه با ستمگر، بذل جان و مال، تحمل زندان و سختی میطلبد، دنیاپرستی، باعث میشود که بسیاری از مردم متوسط در ایمان، برای حفظ موقعیت و پولشان، با ظلم و ظالم کنار بیایند و از هر اقدامی که احتمال دهند برایشان زیان مالی دارد، دست بردارند، در چنین وضعیتی قلدران، قدرتمندتر و حاکمان زورگو جریتر میشوند و ضعفا بیفریادرس میمانند.
امام حسین(ع) یکی از دلایل شرارتهای امویان را پولدوستی بزرگان و علمای امت میداند و در خطبه شریفشان میفرماید: «... و اگر بر اذیتهای راه مبارزه با امویان و هزینه های آن در راه خدا پایداری کرده بودید اکنون شما حکمران بودید، ولی شما به ظالمان اجازه سلطه بر خود را دادید علتش فرار شما از شهادت و علاقه شما به این زندگانی است که شما را رها میکند. ازاینرو، ضعفا را تسلیم چنگال ستم آنان کردید...».[437]
10. ریختوپاش کارگزاران
اسراف و اتراف و تبذیر، از زوایای متعددی، مانع اعتدال و اجرای عدالت است. هرگاه دولتها مبتلا به تجملگرایی و تشریفات گردند علاوه بر آثار
بدِ لوکسگرایی و اشرافیگری در بخش خصوصی، جامعه از انحراف
در تخصیص منابع و افزایش کالاها و ناعادلانهترشدن توزیع هم رنج
میبرد و چون این نوع هزینه ها مولّد نیست، اقتصاد جامعه از طریق
کسری بودجه نیز دچار نوسان میگردد و فشار اضافی بر جامعه تحمیل میشود.
افزایش هزینه های تجمّلی و مصرفی آثار بسیار بدی بر جامعه میگذارد؛ از طرفی چشم و همچشمی را رواج میدهد و از طرف دیگر اعتماد مردم به دولتمردان را کاهش میدهد و با افزایش بیاعتمادی، وفاق ملی، تضعیف و عزم ملی، سست میگردد و نیل به اهداف در جوّ بیاعتمادی ناممکن است.
اینک بیشتر تأکیدمان بر کارمندان نظام، بهویژه دولتمردان است. اگر در زندگی آنان ریختوپاش، رایج شد و بدتر از آن اگر در محیط کاری اسراف و تبذیر معمول گشت بهتدریج یک رویّه و سنت حسنه و یک وظیفه و نشانه موفقیّت قلمداد میگردد؛ مخصوصاً که اگر از درآمد شخصی نباشد و به اصطلاح از کیسه خلیفه و بیتالمال باشد!
از طرفی، هزینه و زرق و برق مظاهر دنیا، حد و مرز نمیشناسد و این بتِ عیّار هر روز بهشکلی در میآید. اگر فیلمی از یک وزارتخانه در سه دهه اخیر موجود باشد کاملاً معلوم میشود که دکوراسیونها، میز و صندلیها و ساختمانها چقدر تجملاتی شده و ده ها رسم بیجهت به اسم ارزش مثل اردوها، سفرهای زیارتی، سیاحتی، سمینارها، جشنها و... رایج گشته حال اگر این ولخرجیها به یک رویه مستحسن تبدیل گردد، ده ها مشکل بر سر راه اجرای عدالت سبز میشود! گاهی تأمین همین هزینه های نابهجا و خوردن حق دیگران است که موجب میشود مردم در محرومترین نقاط کشور با فقر و فلاکت دست و پنجه نرم کنند.
آن شخصی که به هزینه های زیاد عادت کرده، اگر جایی اجرای عدالت، باعث قطع درآمدهایش و تعطیل تمامی این برنامه هایش گردد آیا قدرت دارد حق را اجرا کند و هزاران اعتراض را پاسخ دهد؟!
آیا اگر چنین روحیه ای در مدیران ارشد پیدا شود به اصل نظام وفادار خواهند ماند چه رسد به اجرای عدالت؟! مگر تاریخ، ده ها نفر از یاران امام علی(ع) را نشان نمیدهد که به دشمن پیوستند؟ مگر صدها نفر علمای دربار امویها و عباسیها نبودند که دین را به دنیا فروختند؟ مگر سران واقفه همه از بزرگان و وکلا نبودند و...؟
در زندگی حاج شیخ ابوالقسم [قمی ـ یا کبیر] که معاصر حاجشیخ عبدالکریم حائری است آورده اند که به اهل خانه سفارش کرده بود، اگر خودم منزل نبودم هدیه ای را نپذیرید، ولی روزی وقتی از نماز جماعت ظهر مسجد امام، به خانه آمد، دید نوکر آقای تولیت (حاجسیدمحمدباقر متولیباشی) یک صندوق هلو در منزل گذاشته و سریعاً رفته است.
با دیدن این صحنه، قدری ناراحت شد، ولی همسرش پاسخ داد: ما نپذیرفتیم ولی او صندوق را گذاشت و رفت، من فقط مانع شدم بچـه ها ـ که خیلی هم مشتاق بودند ـ از این میوه ها استفاده نکنند.
حاجشیخ با کمک اهل منزل، صندوق را به پشت بام میبرد و تمامی آنها را باز میکند و در برابر آفتاب قرار میدهد، زیرا راهی برای نگهداری یا ارجاع نداشته بود.
چند روزی از این قضیه میگذرد، نوکر تولیت سندی را میآورد تا آقا نیز آن را امضا و مهر کند. حاجشیخ او را به درون خانه دعوت میکند و میگوید: بنگر ناهار من همین است که میبینی! ناهار ایشان عبارت بود از: مقداری نان خشک که با اندکی ماست ترششده که دوغ میکنند و میخورند، هلوها را هم خشک کرده ام صندوق را با پرهای خشکشده هلو بگیر و ببر و به تولیت بده و بگو: من به این چیزها نیازی ندارم و سند را هم مهر نمیکنم.
گرچه در قرآن کریم صریحاً آیه ای نداریم که لذتجویی و غرقشدن در کامرانی، مانع اجرای عدالت باشد، ولی از آیات متعدد تا اندازه ای میتوان به همین نتیجه رسید؛ مثلاً همواره مترفین رو در روی پیامبران خدا میایستادند. قرآن کریم میفرماید: «و ما هیچ هشداردهنده و نذیری را در هیچ آبادی و شهری نفرستادیم، مگر آنکه مترفان و کامرانان آنان گفتند ما به آنچه بدان فرستاده شده اید کافریم».[438]
کامرانان، تن به اجرای اصلاحات یا عدالت نمیدهند و در برابر هر کاری که آنان را مهار کند از جمله اجرای عدالت، ایستادگی میکنند. مصیبت، هنگامی است که انتظار داشته باشیم مدیری که خود مُترَف است، مجری عدالت باشد! چنین فردی خود را فوق قانون و مصون از خطا یا مجازات میپندارد.
امام علی(ع) میفرماید: «و توانگران کامران جوامع، تعصبشان به دارایی و ثروتشان بود و چون خود را در آن همه کامرانی و نعمت دیدند گفتند: «ما داراییها و فرزندان بیشتر داریم و ما عذابشونده نیستیم».[439]
آن حضرت به شیعیانش میفرماید:
ای گروه شیعیان من! سخت مراقب باشید. همانا دنیا، شما را به دندان گزیده و همچون گرگهایش، فرد فرد شما را در میرباید... .
به من خبر رسیده که مردی از ساکنان مدائن، پس از مسلمانشدنش، از کافران پیروی کرده و جامه ای از خیاطخانه مهتر آن شهر برگرفته و بامداد، خویش را به مشکدانهایش خوشبو کرده و شامگاهش را به عود هندی، معطر نموده و پیرامونش را بوستان گلی فرا گرفته و آن را میبوید و فرشهای رومی را بر تختهای خود گسترانیده است. پس از سپریکردن هفتاد سال چه بدبخت شده است؛ درحالیکه در کنارش پیرمردی است که از فرط پیری بر زمین میخزد و یتیمی است که از تنگحالی و شدت گرسنگی به خود میپیچد، اما او حتی از پسمانده های غذای تلخش به وی نمیدهد. اگر خداوند، مرا بر وی مسلط فرماید همچون گندم میکوبمش و بر وی حدِّ مرتد جاری میکنم و سپس هشتاد تازیانه میزنمش و راه عذر نادانی بر او میبندم.
آیا موی و پوست و کُرک حیوان، نداشت؟ آیا تکهنانی نداشت تا کسی را افطار دهد؟ آیا در تاریکی شب، اشکی بر گونه ای نمیغلطید؟ اگر وی مؤمن بود هر آینه آنگاه که مال غیر خود را تباه مینمود حجّت بر وی تمام میشد.[440]
ریختوپاش اضافی ممنوع
«ابانبنتغلب» از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود:
آیا گمان میکنی که خداوند، با کرامت خویش، به بعضی مال بخشیده و برخی دیگر را خوار شمرده و مال را از آنان دریغ فرموده است؟ چنین نیست؛ بلکه مال، از آن خداوند است و آن را نزد انسان، امانت مینهد و آدمیان را مجاز میشمرد که با میانهروی؛ بخورند و بیاشامند و بپوشند و زناشویی کنند و مرکب سواری بگیرند و بیشتر از این حد را به مؤمنان فقیر ببخشند و نیازهای آنان را بر آورده سازند. آن کسی که چنین کند، آنچه میخورد و میآشامد و سوار میشود و به زناشویی میگیرد، حلال است و آن کسی که از این حد بگذرد، بهرهوریهایش حرام است.
سپس فرمود: خداوند فرموده است: «وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»؛[441] و اسراف نکنید، زیرا هر آینه او اسرافکاران را دوست ندارد.
آیا گمان میکنید که خداوند انسان را در مالی که به وی عطا فرموده امین شمرده که اسبی به بهای دههزار درهم بخرد حال آنکه اسبی به قسمت بیست درهم برای او کفایت میکند یا کنیزی به بهای هزار دینار بخرد؛ درحالیکه کنیزی بیستدیناری برای او بس است؟!
و دوباره این آیه را تلاوت فرمود: «وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ».[442]
معیار دقیق
همین افرادی که در مراسم مربوط به خود که جلوهگاه خودنمایی و چشموهمچشمی است کاملاً ولخرجی دارند و برایش هزار توجیه جالب میتراشند، بسا وجوهات شرعی خود را نمیپردازند یا اگر برای مصارف خیر و نیازمندان از آنان درخواست کمک شود هزاران بهانه و عذر میآورند؛ درصورتیکه معیارهای دینی کاملاً بر عکس این را میگوید مثل این روایت «عبدالرحمنبنحجاج» که میگوید: از حضرت امام صادق(ع) تفسیر این جمله از قرآن کریم را پرسیدم «وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا»؛[443] و هیچگونه ولخرجی مکن.
فرمودند: «هر کس چیزی را در غیر راه خدا و اطاعت خدا هزینه کند ولخرج و اهل تبذیر است و هر کس در راه خیر انفاق و هزینه کند او میانهرو و صرفهجوست».[444]
در داستان ازدواج حضرت فاطمه÷ پیامبر خدا(ص) به همسرش «امسلمه» فرمود: «برای دخترم زیراندازی مصری بخر و برایش تشکچه ای از لیف خرما فراهم کن و پیراهن و چادری قطوانی [چادر سفید و کم کرک] تهیه کن و بیش از اینها چیزی فراهم مکن که درآنصورت از اسرافکاران خواهند شد».[445]
حضرت امام باقر(ع) میفرماید: «پدرم زینالعابدین(ع) هرگاه میدید که در خانه اش نانی دور افکنده شده است ـ هر چند اگر به اندازه ای بود که مورچه آن را میکشد ـ به قدر همان، از خوراک خانواده اش کم میکرد».[446]
اسراف از اموال عمومی
استاد محمدرضا حکیمی عبارت و روایت زیبایی در کتاب الحیاة دارد که عیناً نقل میشود: «هنگامی که اسراف، در اموال فردی و مال شخصی جایز نباشد و آنگونه از آن نهی شده باشد، چگونه در اموال عمومی ـ که همه گروه مردم در آن اموال شریکند ـ جایز باشد؟ در اینجا به مناسبت فصل اسراف و مبارزه با آن، منشوری عظیم را که امام علی(ع) برای کارگزاران حکومت اسلامی صادر کرده است میآوریم. این حدیثِ چکادوار، که ستیغ حق و عدل را نشان میدهد و تا هماره روزگار اجرای آن بر هر کس که مدعی مسلمانی است لازم است... باید یادآورده شود تا نسلهای بیپناه (و ایتام آل محمد(ص) که پدران تربیتی و قرآنی خویش را از دست داده اند؛ یعنی انسانها همه) هر چه بیشتر با حقایق الهی و تعالیم اوصیایی آشنا گردند و در پاسداری از عقاید و ایمان خویش بکوشند و بدانند که این «ارزشها» همواره در خور باورداشتن و وفادارماندن به آنها و دفاعکردن از آنها هستند تا روزی که توفیق عمل به آنها و انطباقیابی با آنها نصیب کسان شود.
امام علی(ع) میفرماید: «قلمهای خود را ریزتر کنید، سطرها را نزدیک به هم بنویسید، هیچ چیز زیادی ننویسید، مقصود را هر چه فشردهتر بنگارید مبادا زیادهروی (اسراف) کنید، زیرا اموال مسلمانان (اموال عمومی جامعه) نمیتواند کمترین زیانی را تحمل کند».[447]
11. حاکم شدن مترفان
فرهنگ خوشگذرانی و حاکمیت کامرانان بر جامعه، سدی سخت در برابر اجرای عدالت اجتماعی است. امام علی(ع) مترفبودن معاویه را مانع حق و عدل قلمداد میکند و به او مینویسد: «بیگمان تو شخص کامرانی هستی که شیطان زمامت را گرفته و در تو به آرزویش رسیده و همچون روح و خون در وجودت جاری شده است».[448]
همچنین به «زیادبنابیه» مینویسد:
«آیا امید آن داری که خداوند پاداش فروتنان به تو دهد؛ درصورتیکه تو در نزد او از متکبرانی؟ و آیا تو که در نعمت غلطانی و از رسیدن آن به ناتوانان و بیوهزنان ممانعت میکنید، چشم آن داری که به تو پاداش انفاقکنندگان مخلص داده شود»؟[449]
از دیگر موانع اجرای عدالت، بر سر کار آمدن مدیران نااهل است. منصبها و پستها امانتهای الهی هستند که باید به اهلش سپرده شود تا آنها را بهدرستی اداره کنند و خیر دنیا و آخرت و امنیت و عدالت را در جامعه تأمین نمایند. قرآن کریم میفرماید: «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به اهلش سپارید و چون میان مردم داوری کنید به عدالت داوری کنید».[450]
«امانات» معنا و مصادیق گسترده ای دارد، ولی زمامداری جامعه و زیر مجموعه اش یعنی منصبهای کارگزاران نظام و مدیریتها یکی از سنگینترین امانات به حساب میآید.
«ابنابیشیبه کوفی»؛ محدث و عالم اهل سنت روایت میکند که «زیدبناسلم» درباره مصداق آیه شریفه میگفت: «این آیه درباره والیان نظام و کسانی نازل شده که کاری از امور مردم را بر عهده دارند».[451]
مرحوم طبرسی میگوید: «درباره معنای آیه چند نظر وجود دارد؛ یک نظر آن است که آیه درباره هر موردی است که فردی امانتی را به دیگری میسپارد... امانتهای خدا، اوامر و نواهی او هستند و امانات بندگانش در مواردی است که همدیگر را امین قرار میدهند؛ در اموال و غیره و همین معانی نیز از امام باقر و امام صادق‘ روایت شده است.[452] و امام باقر(ع) میفرماید: بهراستی که ادای نماز و زکات و حج و روزه از امانت به حساب میآید».[453]
در تفسیر نورالثقلین ذیل آیه سه روایت نقل شده که امانت را امامت اهل بیت(ع) معنا کرده است.[454] بدیهی است که حق حاکمیت ظاهری ائمه(ع) بر جامعه یکی از مهمترین امانتهاست، زیرا تنها خداوند حق تصرف در شئون زندگانی مردم را دارد که این ولایت از طریق پیامبران و یا اوصیای آنان ـ صلوات الله علیهم ـ اعمال میگردد.
حق حاکمیت، تصدی مدیریتها و اختیار دخل و تصرف در تمامی مراتب اداری نظام از بالا تا پایین در همه قوا و سازمانهای موجود در کشور همه امانت خدا و مردم هستند و باید به اهلش سپرده شود، وگرنه باعث ناکارآمدی، فساد و ستم خواهد شد؛ نفس خیانت در امانت نیز ستم و بیعدالتی به حساب میآید.
لیاقت مدیران
امروزه آثار عملکرد مدیران لایق و کاردان و بالعکس، کاملاً محسوس و مشهود است. هر دانشآموزان دو مدرسه یا دو کشور را که چند دهه پیش یکسان بوده اند یا با هم شروع به تحصیل کرده اند را ملاحظه کنید، یکی
عقب افتاده و دیگری در اوج ترقی است. سهم عمده این تفاوت، ناشی از قوت و یا ضعف مدیریت است. برخی کشورهای همسایه یا شرق آسیا
چند دهه پیش فقیر بودند، ولی اکنون از اقتصاد خوبی برخوردارند. خیلی
از شرکتهای صنعتی با هم و در شرایط یکسان شروع به کار کردند،
ولی یکی بهترین فرآورده ها را به بازار عرضه میکند و دیگری با
یارانه دولت، تنها توانسته در شرایط حداقلی به حیات خود ادامه دهد! نمیتوان در این نوسانها، نقش، لیاقت و کاردانی مدیران و برنامهریزان را
نادیده گرفت.
حال اگر مدیریتهای نظام را افراد نالایق اشغال کنند چه ظلم عظیمی در همه شئون کشور پدید خواهد آمد؟ و آیا میشود با مدیران ناشایست و بهرهوری حداقلی از امکانات ملی، عدالت اجتماعی را پیاده کرد؟
12. غفلت مردم
در کشوری که ریاست جمهوری، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و شوراهای شهر و روستا، با رأی مردم بر سر کار میآیند مسئولیت و نقش مردم در انتخابات بسیار تأثیرگذار است. آری! مردم نسبت به زیرمجموعه این شخصیتها و یا مدیران میانی یا کارمندان سطح پایین، نقش مستقیم ندارند، ولی به صورت غیرمستقیم، یعنی با انتخاب مدیران ارشد نظام تا اندازه ای مؤثرند.
متأسفانه گاهی مردم دقت لازم و کافی را در انتخابات ندارند؛ درحالیکه اگر بخواهند از یک پزشک خیاط، معمار و... مراجعه کنند بارها مهارت او را میآزمایند یا میپرسند. اگر بخواهند از یک سخنران یا مداح و مجری در یک مراسم بهره ببرند تا سابقه خوب او را نبینند دعوت نمیکنند. اگر بخواهند مواد غذایی مثلاً لبنیات یا گوشت بخرند بارها پرسوجو یا تجربه و دقت میکنند. ولی در انتخاب مدیران ارشد کشور، کار را ساده و سرسری میگیرند و همین یکی از موانع مهم اجرای عدالت اجتماعی خواهد شد، زیرا نماینده مجلس اگر قوی نباشد وزیر ضعیف و دولت ضعیف و... بر سر کار خواهد آمد.
نشانه بیدقتی و غفلت مردم
با یک نظرسنجی ساده در شهرهای بزرگ مثل تهران و مراکز استانها، از مردم ـ حتی از دانشجویان ـ بپرسید نام چند نماینده مجلس حوزه انتخابیه خود را نام ببرند یا سؤال کنید چند وزیر را میشناسند؟ تجربه ما وضع بدی را نشان داده است!
تبعیت از امواج و جوّسازیها
تجربه چند سال گذشته نشان میدهد که برخی مردم بیش از آنکه تابع عقلانیت، دیانت و منافع عمومی کشور باشند، پیرو جوّ سیاسی حاکم هستند؛ جوی که معمولاً احزاب با رسانه ها و امکاناتشان ایجاد میکنند و به عبارتی مردم تنها لیست مقبول خود را میگیرند و رأی میدهند!
ازاینرو، بارها شده یک شخصیت معروف در یک انتخابات بالاترین رأی را آورده و در دور دوم حداقل نصاب آراء را حائز نشده و همین شخصیت در دوره ای دیگر از صدرنشینان لیستها و آرای مردم بوده است.
وقتی گزینش اصلح برای مدیریتهای کشور این حال و روز را داشته باشد حال و روز اجرای عدالت اجتماعی و... معلوم است.
سیره معصومین در انتصاب مدیران کارآمد
پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت آن حضرت به شایستهسالاری و اهلیتگرایی توجه ویژه ای داشتند. پیامبر(ص) و نیز حضرت علی یاران زیادی داشتند، ولی به برخی از یاران متدین خویش به دلیل ضعف مدیریت، مسئولیت نمیدادند یا برکنارشان میکردند. پیامبر(ص) به جناب ابوذر، ولایت یک روستا را هم نداد یا در موضوع ابلاغ سوره برائت از وسط راه ابوبکر را برکنار کرد و مسئولیت ابلاغ سوره برائت را به علی(ع) داد یا پس
از فتح مکه، هنگام بازگشت به مدینه یک جوان نوزده ساله را فرماندار مکه
قرار داد.
بیشتر مخالفتهایی که با حضرت علی شد منشأش آن بود که حضرت، بر شایستهسالاری تأکید داشت. خیلی از نااهلان طمع داشتند ولایت کوفه و بصره را بگیرند و چون حضرت نداد جنگ جمل را به راه انداختند! معاویه چون فاسد بود حضرت او را تحمل نمیکرد یا ابوموسی اشعری در آغاز کار که بر حکمرانی کوفه ابقا شد به اصرار برخی از اطرافیان بود، ولی زود برکنار شد. دوباره در قضیه حکمیت صریحاً حضرت مخالف او بود، ولی مردم تحمیل کردند و او را به عنوان نماینده عراق برای مذاکره به مصاف عمروعاص فرستادند نتیجه کارش هم پیدایش و تحکیم جریان خوارج شد.
انتصاب افراد نالایق، ظلم و بیعدالتی است که هم خود او در معرض روسیاهی و هلاکت اخروی است و هم اداره امور به فساد کشیده میشود. حضرت علی(ع) به قاضی خویش در اهواز نوشته است:
«بدان ای رفاعه! که این حکومت امانتی است که هر کس به آن خیانت کند لعنت خدا تا روز قیامت بر او باشد و هر کس خیانتکاری را استخدام کند و بر سر کار نهد حضرت محمد(ص) در دنیا و آخرت از او بیزار است».[455]
نیز در نامه ای که به یکی از کارگزارانش در اخذ صدقات ـ که به احتمال زیاد «مخنفبنسلیم ازدی» باشد[456]ـ نوشته است میفرماید: «و کسی که امانت را سبک بشمارد و در خیانت بچرد و خودش و دینش را از خیانت نپیراید، خویشتن را در دنیا به خواری و رسوایی درانداخته و در آخرت خوارتر و رسواتر خواهد بود و بالاترین خیانت، خیانت به ملت است و زشتترین ناراستی، ناراستی با پیشوایان است والسلام».[457]
حضرت امیر از اینکه پس از پیامبر، نااهلان بر سر کار آمدند و ظلم و ستمها روا داشتند، ناله ها دارد.[458] و چون زمام امور را به دست گرفت مسئولان و کارگزاران ناشایسته و فاقد صلاحیت را برکنار کرد و مدیرانی لایق بر سر کار آورد از جمله «عبداللهبنعامر حضرمی»، «حلیفبنامیه» را از حکومت بر مکه بر کنار کرد و «ابوقتاده حارثبنربعی انصاری» را والی مکه قرار داد. «یعلیبنامیه حنظلی» را از حکومت یمن عزل کرد و «عبیداللهبنعباس» را به جای او گماشت. «عبداللهبنابیسرح» ـ برادر ناتنی عثمـان ـ را از حکومت مصر برکنار کرد و «قیسبنسعدبنعباده انصاری» را به جای او فرستاد. «عبداللهبنقیسبنعامر» را از حکومت نیشابور برداشت و به جایش «حلیدبنکاسی» را گذاشت. «عثمانبنحنیف» را نیز به حکومت بصره گماشت که آنجا پس از اخراج «عبداللهبنعامربنکریز» بدون والی بود. «عمارةبنشهاب» را نیز به سوی کوفه و «سهلبنحنیف» را به سوی شام فرستاد.[459]
آن حضرت در عهدنامه مالک اشتر مینویسد:
... اما اندوه و تأسف من آن است که سفیهان و نابخردان و نابکاران، ولایت و زمامداری این امت را به دست گیرند [که درنتیجه، ظلم و ستم رایج میشود] درنتیجه، مال خدای را ملک و دولت بادآورده خویش شمارند و آن را دست به دست گردانند و بندگان او را بردگان خود گیرند و به خدمت خویش گمارند و با صالحان در جنگ و پیکار باشند و همحزبی و یاور فاسقان باشند.[460]
امیرمؤمنان(ع) تسلط نااهلان را بر زمامداری امت، فاجعه ای بزرگ میشمارد و مصداق بارز آن را تسلط امویان معرفی میکند و دراینباره میفرماید:
... در آن هنگام [سلطه امویان] خانه ای گلین در دهستان یا خیمه ای پشمین در بیابان نماند، جز آنکه گروه ستمکار غم و اندوه را به آن در آوردند و خشم و کینه را در آن راه دهند. در چنان روزگاری برای مردم نه عذرپذیری در آسمان باقی خواهد ماند و نه یاوری در زمین، زیرا شما نااهلان را برای حکومت برگزیدید و آن را در غیر آبشخور خود در آوردید و بهزودی خداوند دمار از ستمکاران بر خواهد آورد. لقمه به لقمه و جرعه به جرعه، لقمه های تلخ و شرنگهای کشنده به کامشان خواهد ریخت و از درون جامه ترس و وحشت و از برون جامه شمشیر و خون بر اندامشان خواهد پوشاند. بیگمان این گروه، مرکب خطاها و شترهای بارکش گناهانند... .[461]
13. سستی و تسامح حاکمیت
اجرای حق و عدل دشوار است و حقپذیری تلخ و همواره در همهجا منفعتطلبان، اشرار و مفسدانی که به جامعه یا به افراد و به منافع ملی ستم میکنند بوده و هستند و خواهند بود. ضعف حاکمیت، سبب جریترشدن و پرروترشدن آنان خواهد شد، زیرا وقتی رسیدگی و مجازات متخلفان کم باشد یا دیر انجام شود یا خفیف باشد ترس ستمگران از اجرای قانون، از بین میرود و هیچ سودجویی تن به اجرای حق و عدالت نمیدهد.
چرا در برخی کشورها مواد مخدر و اعتیاد خانمانسوز بسیار زیاد است، ولی در بیشتر کشورهای عربی همسایه ما بسیار نادر؟ یکی از عمدهترین علتهایش صلابت و قاطعیت، حاکمیت است، ازاینرو، قاچاقچی یا مصرفکننده بررسی میکند و درک میکند که اگر به دست مأموران دولت افتاد، باید هزینه گزافی مثل اعدام بپردازد و عقل حسابگر او به او اجازه چنین خطری را نمیدهد.
حضرت امیر(ع) میفرماید: «سستیکردن، شیوه بیخردان است».[462]
سیره با صلابت امام خمینی مشعلی است فرا راه ما در بسیاری از ابعاد رفتاری با گروه های گوناگون و سیاستهای داخلی و خارجی.[463]
ابهام موضوع
الف) این موضوع با چند مبحث دیگر پیوند خورده و در هاله ای از ابهام قرار گرفته است، ازاینرو، باید تشریح شود. رسانه های غربی میکوشند اسلام را دین خشونت جلوه دهند و رفتار داعش و امثال آنها نیز زمینهساز چنین اتهاماتی شده است. در مقابل برخی میخواهند پاسخ دهند و به شدت میکوشند تا خداوند تعالی و اسلام را فقط رحمانی جلوه دهند.[464] در فضای سیاسی داخلی و جنگ تبلیغاتی و کسب آراء نیز برخی برای جلب قلوب در پی ارائه چهره ای مهربان، بزرگوار، اهل تسامح و تساهل و صلح کل هستند. در برابرشان بسیاری از دلسوزان و علما میترسند با ترویج این شیوه، عرفانهای بودایی و مسیحی تحریف شده و برخی ملکه های انحرافی صوفیانه، جای اصول ارزشی و احکام اسلامی را بگیرد و... ازاینرو، به مقابله بر میخیزند.
ب) در اسلام هم رحمت، رأفت، تسامح و تساهل هست و هم عذاب و جهنم و اجرای حدود و اعدام و شلاق، منتهی هر کدام در جای خود، نظیر یک داروخانه که انواع داروها را دارد، ولی معنایش این نیست که هر دارویی برای همهجا و همه بیماران مناسب باشد.
ج) برخی میپندارند اگر از رحمانیت فوقالعاده دین و مهربانی خداوند و نیز آقایی، کرامت و بزرگواری پیامبر اکرم و خاندان بزرگوارش ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ دم زدند، اسلام و امامان را خیلی خوب و جذاب معرفی کرده اند و اتفاقاً گاهی دیده شده که شنوندگان چنین سخنانی نیز به اشتباه، همینطور فکر میکنند. یکی میگفت فلان گوینده چقدر حضرت علی(ع) را خوب معرفی میکرد، آن امام بزرگواری که حتی با دشمنش مهربان بود، به روی همگان لبخند میزد، فرصت میداد تا خوارج در پایتخت کشور آزادانه اهانت کنند و حرفشان را بزنند و... .
به چنین کسی میگوییم: افراد سودجو و ستمپیشه همواره بوده و هستند. فرضاً امام علی، امروزه بین ما میبودند آیا با رانتخواران، اشرار قمه به دست که کودکان و نوامیس مردم را با سلاح سرد و گرم میربایند و میآزارند و میکشند، مفسدان اقتصادی، توطئهگران فضاهای مجازی و حقیقی، صهیونیستها و داعشیهای بیرحم و خونآشام، چه میکردند؟!
اگر حضرت امروز در میان ما بود، از اشرار قاچاقچی که با پخش مواد مخدر، دمار از دودمان مردم در میآورند گرفته تا برخی پولپرستانی که با انواع حیله ها غرق ستم و سودجوییاند تا کسانی که زور کمتری دارند و قدرت ظلم بیشتر را ندارند مثل برادرانی که ارث خواهرانشان را میبلعند یا همسرانی که به همسر خود ستم روا میدارند و... چه نوع رفتاری میکرد؟
آیا اگر بگوییم نسبت به اینها مهربان بود، لبخند میزد و صلح کل بود این مدح علی است یا مذمت او؟ اگر ـ نعوذ بالله ـ چنین باشد یا باید آن حضرت، حق و باطل و عدل و ظلم را درک نکرده باشد یا باید همدست و همداستان ستمگران باشد یا باید بسیار بیعرضه و ناتوان باشد تا به اینها مهربانی کند!
پس نتیجه یکسونگری یا خلط مبحث، ارائه تفسیر اشتباه و ناقص از دین و معصومان(ع) است.
د) لزوم قاطعیت، قرآن و سخنان معصومان، جایگاه هر چیز را مشخص فرموده اند مثلاً قرآن میفرماید: «پیامبر(ص) رحمت برای همگان و جهانیان است»؛ یعنی همه مردم میتوانند از محضرش بهره ببرند، البته برخی نیز نه تنها بهره نمیبرند، بلکه به روی حضرت شمشیر میکشند یا خدا و دین و مقدسات را مسخره میکنند و به پیامبر سب و لعن میکنند!
این تعبیر شبیه آن است که بگوییم در حرم امام رضا(ع) به روی همه جهانیان باز است، مؤمن و فاسق میتوانند زیارت کنند، دعا و نماز بخوانند، توبه کنند و... ولی در عین حال هستند کسانی که حرم معصومین را خراب و زائران را قتل عام میکنند. معنای رئوفبودن امام(ع) این نیست که راه برای ستمگران باز باشد.
ازاینرو، همین قرآن به پیامبر(ص) دستور میدهد که با عنود،
لجوج، مفسد و محارب، سختگیر و با غلظت باشد و یاران پیامبر را
چنین توصیف میفرماید: «با کفار، سرسخت و با مؤمنان، رئوف و رحیم
هستند».[465]
معصومین(ع)، اهل سماحت و آقایی حداکثری بودند، ولی در حوزه حقوق شخصی و اموال شخصی خود نه در حقوق مردم یا بیتالمال یا اجرای احکام الهی و... .
جان کلام
لازمه اجرای عدالت، اجرای قوانین دینی، مدنی و عرفی است و متخلفان و مفسدان ـ اعم از مفسدان اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نیز دشمنان و معاندان و تروریستها ـ با نصیحت و موعظه و لبخند یا التماس و درخواست، از فسادشان دست بر نمیدارند. آنان تنها یک زبان را میفهمند که زبان قهر و قاطعیت باشد. آنان تا نترسند و بررسی نکنند که تخلفها و مفاسد برایشان هزینه گزاف در پی دارد، از خوی و خصلت خویش دست نمیکشند؛ هنگامی ترس، رادع و مانع مظالم آنان میشود که صلابت و قاطعیت حاکمیت کاملاً محسوس باشد.
اتفاقاً اگر قاطعیت حکومت، دیده و درک شود دامنه ضرر و زیان بسیار بسیار کم میشود؛ مثلاً در برخی کشورها، روزانه ده ها نفر بر اثر عواقب شوم مواد مخدر میمیرند یا همدیگر را میکشند و تلفات انسانی زیاد است؛ علاوه بر پُرشدن زندانها، فروپاشی خانواده ها، دزدیها و شیوع گناهان و... ولی در کشوری مثل عربستان یا قطر شاید ماهی یک نفر یا سالی یک نفر را به خاطر داشتن مواد، اعدام کنند، اما موضوع اعدام پیش چشم تمام افرادی که تمایلی به مواد دارند و نیز دیدگان خانواده ها، بهترین بازدارنده از ابتلا به مواد باشد.
مثال برخورد پلیس
بیشک، پلیس و نیروی انتظامی فریادرس، حامی و تأمینکننده امنیت جانی، مالی، عرض و ناموس برای مردم است و به مردم باید مهربان و دلسوز باشد و بهحق چنین هم هست، ولی امروزه در جامعه ما باندهای وحشتناک شرارت، گروه های مسلح، تروریستهای مجرّب و مافیاهای زورمند فساد اقتصادی و... وجود دارد. اگر دست پلیس را در برخورد با چنین باندهای ستمساز، بستیم و گفتیم اگر به اینها از گل نازکتر گفتی، قاضی تو را محاکمه و زندانی خواهد کرد، بدیهی است هر پلیس عاقلی در برخورد با چنین شرارتهایی راه عافیت را میجوید و به گونه ای چشم خود را میبندد، زیرا میبیند اگر جدی و قاطع باشد از هر دو طرف قاضی و مفسد ضربه خواهد خورد!
آیا در چنین وضعیتی عدالت اجتماعی، جاری خواهد شد؟ وقتی با اندک تهدیدی پلیس، صحنه را خالی کند اشرار هم میفهمند که باید تهدیدها و شرارتها را صدبرابر کنند و خود راحت باشند. ازاینرو، شرورها و شرارتها در جامعه، نهادینه میشوند و مظلومان محروم و فقیر ـ بر اثر تهدید همین اشرار ـ حتی جرئت شکایت پیدا نمیکنند یا هزینه سرسامآور شکایت و مصونیت از شرارت را ندارند!
نصوص دینی
نیمنگاهی به آیات و روایات، نشان میدهد که خدایی که اسلام معرفی میکند هم در جای خودش ارحمالراحمین است و هم در جای مجازات و عذاب، اشدُّالمعاقبین.[466]
درباره رفتار مؤمنان نیز چهارچوبهای کلی را چنین بیان میفرماید: مؤمنان با کفّارِ معاند، سختگیر و در بین خودشان اهل رحمت و مهربانیاند.[467]
اجمالاً نصوص زیادی بر شدت سختگیری در موارد خاص وجود دارد که در موضوعات و بابهای گوناگون مثل آیات جهاد، اقامه حدود، قصاص و... مطرح شده و به جهت رعایت اختصار، از نقل آنها خودداری میشود و بر این تأکید میگردد که در برابر کسانی که حق و انصاف را رعایت نمیکنند و مانع و مزاحم عدالتاند باید سختگیر و قاطع بود، زیرا تا نترسند هیچ قانونی را اجرا نمیکنند.
حضرت علی(ع) میفرماید: «کسی که ـ با وجود توان و قدرت [مثل دستگاه قضایی]ـ حق ستمدیده را از ستمگر نگیرد، گناهانش بزرگ خواهد بود».[468]
اجرای عدالت؛ یعنی مبارزه با ستم، گردنکشی و تعدّی. بنابراین، نباید چنین افرادی در سایه تسامح و تساهل، خود را پنهان کنند و مدیران جامعه هم با ژست مردمداری و مدارا، از ستم این ستمگران چشمپوشی نمایند که آن حضرت میفرماید: «چه عظیم و بزرگ است گناه کسی که ستم، تعدی و تجاوز نماید و گردنکشی و سرکشی و طغیان پیشه کند».[469]
قرآن میفرماید: «باید طایفه ای از مؤمنین شاهد شلاق زناکاران باشند. نباید دل شما به حالشان بسوزد و به جهت رأفت، دین و حدود الهی تعطیل گردد».[470]
یا درباره اجرای حکم سارق میفرماید فلسفه اجرای حکم سارق، پیشگیری از سرقت و بازگشت به حق و عدل است. واژه «نکال» در آیه سرقت، اشاره به مجازاتی دارد که به منظور پیشگیری و ترک گناه انجام میشود.[471]
امام محمد باقر(ع) درباره امربهمعروف و نهیازمنکر میفرماید:
... با دلهای خود انکار و با زبانهایتان اعتراض کنید و آن را محکم به پیشانیهایشان بکوبید و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نهراسید. اگر [مرتکبان معاصی] به راه حق بازگشتند به آنها کاری نداشته باشید؛ کیفر و مجازات تنها برای کسانی است که به مردم ستم میکنند و به ناحق در زمین سرکشی میکنند. اینان عذابی دردآور دارند. در چنین حالتی با آنها جهاد کنید و در دلهایتان دشمنشان بدارید، بی آنکه در صدد قدرتطلبی باشید یا مالی را به ستم بگیرید یا از غرور پیروزی، دست به ستمگری بیالایید تا آنکه به فرمان خدا برگردند و راه اطاعت او را در پیش گیرند.[472]
حضرت در ادامه حدیث میفرماید:
خدای عزوجل به شعیب پیامبر(ع) وحی فرمود: من صدهزار نفر از قوم تو را هلاک و عذاب میکنم. چهلهزار نفر از بدان و شصتهزار از خوبان، حضرت شعیب پرسید: ای پروردگارم عذاب اشرار حقشان است، ولی چرا خوبان را؟ خدای عزوجل در پاسخش وحی کرد: با اهل معصیت سازش کردند و به خاطر غضب من، خشمناک نشدند.[473]
این روایت نشان میدهد که در مواردی نباید مدارا و آسانگیری داشت و باید با تمام جدیت مانع فساد و گناه شد.
لازم است قوه قضائیه، بلکه مجموعه حاکمیت در چشم اهل فساد، آنقدر ابهت و اقتدار داشته باشند که با یک اشاره عقبنشینی کنند و حقرا به حقدار بدهند از امام صادق(ع) روایت است: «پاکیزه و نزیه نیست آن ملتی که حق مظلوم از قوی بیدردسر گرفته نشود».[474]
اهل ستم، زنبوران گزنده
اهل ستم از قدرت نسبی برخوردارند که میتوانند حق مردم را بخورند، بدیهی است اگر در برابرشان قاطعیت و اقتدار بیشتری نباشد هیچوقت حاضر نمیشوند تن به انصاف و عدالت دهند.
سعدی شیرازی میگوید: شاکر حق است آنکه زور ندارد، ولی اگر دولتی یا شخصی زور داشته باشد و از زورش در راه اقامه عدل استفاده کند بیشتر باید شاکر باشد. وی میگوید:
مـن آن مورم که در پایم بمالنـد
نـه زنبورم کـه از نیـشم بنـالند
چگونه شکر ایـن نعمت گـزارم
کــه زور مـردم آزاری نـدارم[475]
و استاد شهید مرتضی مطهری& در نقد این میگوید: بهتر بود چنین میسرود:
نـه آن مـورم که در پایم بمالنـد
نـه زنبـورم کـه از نـیشم بنالنـد
چگونه شکر این نعـمت گـزارم
کــه دارم زور و آزاری نــدارم
راوی میگوید: از امام صادق(ع) پرسیدند: آیا امربهمعروف و نهیازمنکر بر همگان واجب است؟ فرمود: نه، گفته شد: چرا؟ فرمود:
تنها وظیفه کسی است که قوی، مطاع، آگاه به معروف و منکر باشد، نه
بر ضعیفی که از تشخیص حق و باطل ناتوان است. قرآن هم میفرماید:
باید امتی از شما باشد که دعوت به خیر کند... یا از قوم موسی امتی بودند
که به حق هدایت میکردند... این روزگار کسی که قوت و زوری ندارد،
تیغش نمیبرد، حرفش شنیده و گوش نمیشود، گناهی ندارد اگر ساکت باشد.[476]
قاطعیت در همه جا
منظور از قاطعیت حاکمیت، تنها در برخورد با ستمهای خارجی از حاکمیت نیست، بخشی از قاطعیت در برخورد با ظلم به درون دستگاه های حاکمیت مربوط میگردد. فرزند شهیدمطهری در بیان سیره پدر میگوید: «روزی مطلع شد که دو نفر از اعضای کمیته انقلاب به خانه ای رفته اند و ستمی کرده اند، ایشان فوراً به آیةالله مهدویکنی ـ که سرپرست کمیته های انقلاب بود ـ سفارش کرد که این دو نفر را سریع مجازات کنید و از رسانه ها نیز به عنوان دو مأمور متخلّف از کمیته اعلام کنید تا همگان حساب کار خود را بکنند».[477]
«سعیدبنقیس هَمدانی» میگوید: علی(ع) را در یکی از روزهای گرم تابستان دیدم که کنار دیواری ایستاده است. پرسیدم: یا امیرالمؤمنین(ع) چرا در این ساعت در این هوای گرم اینجا ایستاده اید؟ فرمودند: «از خانه خارج نشدم، مگر برای اینکه مظلومی را یاری کنم و یا به فریاد ستمدیده و دادخواهی برسم».[478]
روزی «سُودة بنت عمارة» از قبیله بنی هَمْدان، پس از شهادت امام علی(ع) نزد معاویه رفت، معاویه او را شناخت و به این جهت که سُوده در جنگ صفین، لشگریان امام(ع) را علیه معاویه تشویق کرد با سخنان درشت، سوده را ملامت کرد و پرسید: خواسته ات چیست؟ سوده پاسخ داد؟ همانا خداوند از تو درباره ما بازخواست خواهد نمود. پیوسته از جانب تو کسانی بر سر ما میآیند و با تکیه بر قدرت تو به ما زور میگویند و ستم روا میدارند... عامل تو «بسربنأرْطاة» بر سر ما فرود آمد، مردان ما را کشت و اموال ما را به یغما برد، درصورتیکه اگر نبود وفاداری ما به حکومت تو، ما توان دفاع از خود را داشتیم. حالا اگر او را از امارت عزل کنی، سپاسگزار خواهیم بود و گرنه از تو روی برخواهیم تافت.
معاویه از سخنان سُوده برآشفت و گفت: آیا مرا به قوم و قبیله ات میترسانی؟ هم اکنون تو را بر مرکبی خشن سوار میکنم و نزد بُسربنارطاة باز میگردانم تا هر بلایی خواست به سرت در آورد. سُوده لحظه ای سر خود را پایین انداخت و این شعر را خواند:
صـلّی الله عـلی جــسم تـضمَّنَه قـبرٌ فأصبح فیـه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لا یبغی به ثمناً فـصـار بالحق و الایمان مقروناً
درود خدا بر آن پیکری که وقتی، قبر او را در بر گرفت عدالت در آن قبر مدفون شد. جداً همپیمان حق بود و آن را با چیزی عوض نمیکرد. ازاینرو، قرین و همراه حق و عدل گشته بود.
معاویه پرسید: مدح چه شخصیتی را کردی؟
سُوده پاسخ داد: به خدا سوگند! او امیرالمؤمنین علیبنابیطالب(ع) است. به خدا سوگند! روزی نزد او رفتم تا از نماینده او در جمعآوری زکات شکایت کنم که بر ما ستم کرده، آن حضرت را هنگامی دیدم که آماده اقامه نمازش بود و تا چشمش به من افتاد از اقامه نماز باز ایستاد و با مهربانی و رأفت و عطوفت به من توجه کرد و پرسید: آیا کاری داری؟ گفتم: آری! و ماجرا را برایشان نقل کردم. در این هنگام، حضرت به گریه افتاد و سپس با حال تضرّع گفت: خدایا! تو بر من و ایشان شاهدی که هرگز آنان را به ستم در حقِّ خلق تو دستور نداده ام و فوراً قطعه پوستی درآورد و خطاب به عامل بدرفتار خود چنین نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم... چون نامه مرا خواندی آنچه از اموال بیتالمال پیش تو هست حفاظت کن تا جانشین تو فرا رسد و از تو تحویل بگیرد. والسلام».[479]
آن حضرت میفرماید: «هرگاه با حق روبهرو شدید و دانستید که حق است درباره آن مسامحه نکنید که به سختی زیان خواهید دید».[480]
نیز میفرماید: «سستی و ضعف سلطان [حاکمیت] برای شهروندان سختتر است از ستم پادشاه».[481]
14. یک سر و هزار سودا
گرچه از نظر قانونی کسی نمیتواند در اداره های دولتی، چند شغله باشد، ولی زیاد دیده شده که مدیران توانا و لایق با مشاغل متعدد و کارهای متنوع، به هیچکدام ـچنانکه بایدـ نمیرسند و چه رسد به بررسی اشکالها و رفع یا دفع بیعدالتیها و جبران نواقص و ستمها. بارها دیده شده یک مدیر یک مقام عالی که زیرمجموعه اش بسیار گسترده و شبیه یک وزارتخانه یا اداره کل است همزمان عضو هیئت امناء و هیئتمدیره ده ها مؤسسه و شرکت و... نیز هست تدریس و سخنرانی و برنامه های رسانه ای و نوشتاری هم دارد!
مصاحبه دومین شخص یک قوه از سه قوای حاکم را از صدا و سیما دیدم. در پاسخ به مجری که سؤالهای متعددی از زندگی شخصی او داشت اظهار میداشت: پیادهروی، استخر در هفته، کمک به کارهای خانه مثل نظافت و نظارت و تربیت بچه ها و خرید خانه را بسیاری از اوقات انجام میدهم، تفریح و سفرهای خارج از استان یا خارج از کشور برای تفریح یا زیارت همراه خانواده و سالی یکیـ دو بار به شهر خودمان برای صله ارحام و... دارم. از ورزش و طرفداری او از تیمها پرسید. پاسخ داد: طرفدار هر دو تیم داخلی هستم، ولی به فلان تیم اروپایی هم علاقه دارم و مرید فلان بازیکن از اروپا و فلانی از برزیل و... هستم!
درباره برنامه های هنری و فیلمها نیز شبیه همین وضعیت را داشت. گویا متخصص ارزیابی، امور ورزشی، هنری، مطبوعات و جراید، رسانه ها و احزاب سیاسی نیز هست!
دیدم اگر کسی هیچ کار هم نداشته باشد و خواب هم نرود به سختی میتواند به این امور برسد. تازه همه اینها خارج از این شغل شریف او به حساب میآید. انصافاً چه اندازه فرصت برایش میماند که به چند شغل خودش رسیدگی کند؟ درصورتیکه همان یک شغل نیز اگر بخواهد درست انجام شود عمر نوح و صبر ایوب میطلبد.
آیا اگر در اداره های زیر مجموعه چنین شخصیتهایی، هزاران خرابی، فساد و مظلمه باشد، فرصت فهمیدنش را دارند؟
آیا چنین مدیرانی عمده کارها را به معاونین و گماشته ها واگذار و به آنان کاملاً اعتماد نمیکنند؟ آیا برای تصمیمها و درک مسائل اختلافی، از نظر رئیس دفتر خود یا مشاوران محترم خود تقلید و اطاعت نمیکنند؟ در واقع، ریاست اصلی در بسیاری از بخشها از آن رئیس دفتر و مشاوران او میباشد!
آیا این شیوه باعث بدبینی به نظام نمیشود آن هم در دید جوانان جویای کار؟! بارها دیده ایم جوانان نجیب پانزده تا سی سال و بیشتر، در پی جمعآوری ضایعاتند یا در سطلهای آشغال برای بازیافت زباله ها تلاش میکنند آیا برای این افراد عقیدۀ سالمی میماند؟
زیانهای چندشغلهبودن
«تفکر صحیح و تصمیم درست» مهمترین شرط یا فضیلت یک
مدیر و کارگزار نظام اسلامی است. اهمیت تعقل و اندیشه و برنامهریزی بدان علت است که در مدیریت، تصمیمگیری، هسته مرکزی مدیریت را شکل میدهد و در تمامی وظایف آن و در سراسر مراتب آن کاربرد و حضور مؤثر
دارد.
متخصصان دانش مدیریت، برای تصمیمسازی، مراحل زیر را گفته اند که در تمام این مراحل، قدرت تفکر و اندیشه انسان نقش اول را ایفا میکند:
1. مشکلیابی؛
2. شناسایی مشکل و مسئله؛
3. ایجاد راهحلهای گوناگون؛
4. ارزیابی راهحلها؛
5. گزینش بهترین راه؛
6. اجرای تصمیم.[482]
بدیهی است کار زیاد، مدیر را در همان قدم اول فلج میکند چه رسد به یافتن بیعدالتیها و درمان آن، یا اجرای عدالت در تمام شئون.
حضرت علی(ع) میفرماید: «امام [مدیر وحاکم] نیاز دارد به قلبی
که بسیار دریابد و زبانی سخنور و دلی دلیر و حملهور برای برپاداشتن
حق».[483]
اگر بر اثر کثرت کار، قدرت ارزیابی، تصمیمسازی و مدیریت یک شخص ضعیف باشد، مثل کارگزار ناتوان، خواهد بود؛ چنانکه امام علی(ع) میفرماید: «آفت کارها، ناتوانی کارگزاران است».[484] لذا باید کار را به کاردان توانا سپرد.
شاید بتوان مدیری که فکرش هزار جا هست را مدیر جاهل به حساب آورد و مشمول این حدیث دانست. امام علی(ع) فرمود: «همانا کسی که بدون آگاهی به کار میپردازد همچون کسی است که به بیراهه میرود که چنین فردی، هر چه جلوتر میرود، از سرمنزل مقصودش، بیشتر فاصله میگیرد، اما کسی که از روی علم و آگاهی عمل میکند همچون رهروی است که در جاده واضح قدم بر میدارد و نیز شخص باید خوب بنگرد که آیا رهنورد و پیشرو است یا عقبگرد میکند».[485]
بیجهت نیست که در بسیاری از صنعتها مثل خودروسازی خیلی از کشورها همزمان با ما یا دیرتر از ما شروع کردند، ولی زبان حال ما چنین است:
هفت شهر عشـق را عطـار گشـت
ما هنوز اندر خـم یـک کـوچهایم
نیز میفرماید: «کسی که از انجامدادن کارهای خود ناتوان باشد [هر چند به جهت کثرت کار] تنزل کند و پشت کند در احوال خود»[486] شارح گفته: یعنی کسی که کار بسیار به عهده بگیرد و ناتوان از انجام آنها باشد ادبار و بیتوفیقی در احوال او پدید میآید.
شهید ثانی بارها در کتاب «منیة المرید» برای اساتید یا طلبه ها توصیه هایی مطرح میکند که نتیجه اش پرهیز از تشتت حواس و پراکندگی کارهاست و معتقد است: اگر طلبه واحد الهمّ و فارغ الغمّ نباشد به جایی نمیرسد، مثلاً:
نکته چهاردهم آن کتاب برای استاد آن است که با تشویش فکر و نگرانی سر کلاس حاضر نشود، به هر دلیل که سبب تشتت فکر گردد مثل بیماری، گرسنگی، تشنگی، غم، غضب، خوابآلودگی، ترس، سرما یا گرما و... ، زیرا ممکن است در پاسخگویی یا فتوا، کم بگذارد.[487]
مدیریت قوی یا بلندهمتی، نعمتی ارزشمند است، ولی اگر اشتغالهای پراکنده و متعدد باعث تشتت حواس، مهملشدن برخی امور و کلافهگشتن مدیر شود، نه تنها ارزشی ندارد، بلکه سبب همّ و غمّ و اندوه است و بسیار مذمت شده است.
امام علی(ع) میفرماید: «همّ و غمّ و اراده کار، بدن را نحیف و آب میکند و یکی از دو پیری است».[488] بنابراین، اگر مشاغل زیاد و همّ و غمّهای متعدد در کار باشد آسایش فکری و تصمیمسازی مدیر را به هم میریزد.
و نیز میفرماید: «هر که به امور اضافی و زیادی مشغول شود، از هدف اصلی خود میماند».[489]
همچنین میفرماید: «پناه میبریم به خدا از مطامع پست و سرگرمیهایی که مورد رضای خدا نباشد».[490]
پیامبر خدا(ص) میفرماید: «دنیا مایه سرگرمی دل و بدن میباشد و خداوند از اهل دنیا درباره نعمتهای حلالی که برخوردار بوده اند بازخواست میکند چه رسد به برخورداری از نعمتهای حرام دنیا».[491]
هیچ بعید نیست که تصاحب مشاغل عدیده شبهه شرعی هم داشته باشد، زیرا امکانات کشور، ارث پدری هیچکس نیست.
نیز به فرزندش امام حسن(ع) چنین وصیت میکند: «فرزندم سفارش میکنم به نماز اول وقت... و رعایت عدالت؛ چه در هنگام خشنودی و چه در وقت خشم و غضب».[492]
[337]. ملک، آیه 2.
[338]. اسرا، آیه84.
[339]. کلینی، الکافی، ج2، ص16، ح4، کتاب ایمان و کفر، باب اخلاص، ح4.: «قال: لیس یعنی أکثرکم عملاً و لکن أصوبکم عملاً. و إنّما الإصابة خشیة اللّه و النّیّة الصادقة و الخشیة. ثمّ قال: الإبقاء على العمل حتّى یخلص أشدّ من العمل. و العمل الخالص، الّذی لا ترید أن یحمدک علیه أحد إلاّ اللّه تعالى و النّیّة أفضل من العمل. ألا و إنّ النّیّة هی العمل. ثمّ تلا قوله عزّ و جلّ: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» یعنی على نیّته».
[340]. ر.ک: همان، ج2، ص85، ح6، کتاب ایمان و کفر، باب نیت 43، ح5.
[341]. ر.ک: محمدباقر مجلسی، مرآةالعقول، ج8، ص104.
[342]. آمدی، غررالحکم، ح9095 و شیخهادی نجفی، موسوعة احادیث اهل البیت(ع)، ج11، ص448: «من حسنت نیته، کثرت مثوبته و طابت عیشه و وجبت مودته».
[343]. شیخهادی نجفی، موسوعة احادیث اهل البیت(ع)، ج11، ص448.: «ان الله تعالی یدخل بحسن النیة و صالح السریرة، من یشاء من عباده الجنة».
[344]. کلینی، الکافی، ج2، ص332، ح8، همان، ج6، ص352: «مَنْ أَصْبَحَ وَ هُوَ لاَ یَهُمُّ بِظُلْمِ أَحَدٍ غَفَرَ اَللهُ لَهُ مَا اِجْتَرَمَ».
[345]. آمدی، غررالحکم، ح6177: «لِیَکُنْ أَحَبُّ اَلْأُمُورِ إِلَیْکَ أَعَمَّهَا فِی اَلْعَدْلِ وَ أَقْسَطَهَا بِالْحَقِّ».
[346]. کلینی، الکافی، ج3، ص536، ح1؛ شیخ طوسی، تهذیبالأحکام، ج4، ص96، ح274 و مجلسی، بحارالانوار، ج41، ص126، ح36: «علیک بتقوی الله وحده لا شریک له و لا تؤثرن دنیاک علی آخرتک و کن حافظاً لما ائتمنتک علیه، راعیاً لحق الله فیه».
[347]. آمدی، غررالحکم(ترجمه محلاتی)، ج1، ص456: «ربّ رابح خاسر. ربّ رباح یؤول الی خسران».
[348]. کلینی، فروع کافی، ج8، ص272: «و ایاکم ان یبغی بعضکم علی بعض فانها لیست من خصال الصالحین فانه من بغی صیرالله بغیه علی نفسه و صارت نصرة الله لمن بُغی علیه و من نصـره الله غلب و اصاب الظفر من الله»، این رساله در آخرین بخش روضه کافی، نقش شده است.
[349]. نهج البلاغه، کلام 131: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ و لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ، فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ».
از آیةالله میرزاعبدالرحمن هیدجی کتابی در شرح نامه امام صادق(ع) منتشر شده که برخی نکته ها درباره زشتی بغی و ستم از آن کتاب در اینجا نقل و استفاده شد. نام کتاب: اساس کامیابی اثر آیةالله میرزاعبدالرحمن محمدی هیدجی، ناشر آیین محمود، قم 1394، چاپ اول، ص165، اصل 25: «حرمت بغی و تجاوز و ستم».
[350]. یونس، آیات23 و 24: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنفُسِکُم مَّتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَینَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء...».
[351]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج1، ص161، ح953: «من کان غرضه الباطل لم یدرک الحق و لو کان أشهر من الشمس».
[352]. صحیفه امام، ج21، ص282.
[353]. مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص279: «انظر ان تکلم بکلمة بغی ابداً و ان اعجبتک نفسک و عشیرتک».
[354]. ر.ک: همان، ص276.
[355]. همان، ص274، ح4.
[356]. همان، ج75، ص274: «... یَا عَلِیُّ أَرْبَعَةٌ أَسْرَعُ شَیْ ءٍ عُقُوبَةً رَجُلٌ أَحْسَنْتَ إِلَیْهِ فَکَافَأَکَ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ إِسَاءَةً وَ رَجُلٌ لاَ تَبْغِی عَلَیْهِ وَ هُوَ یَبْغِیی عَلَیْکَ وَ رَجُلٌ عَاهَدْتَهُ عَلَى أَمْرٍ فَوَفَیْتَ لَهُ وَ غَدَرَ بِکَ وَ رَجُلٌ وَصَلَ قَرَابَتَهُ فَقَطَعُوهُ ثُمَّ قَالَ(ع) یَا عَلِیُّ مَنِ اِسْتَوْلَى عَلَیْهِ اَلضَّجَرُ رَحَلَتْ عَنْهُ اَلرَّاحَةُ».
[357]. همان، ج75، ص275: «ان اعجل الشر عقوبة البغی»؛ امام باقر(ع): «ان أسرع الشر عقوبة البغی».
[358]. نهج البلاغه، خطبه 216، ترجمه استاد حسین ولی، ص335: «فَلَا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ و إِلَیْکُمْ مِنَ التَّقِیَّةِ [الْبَقِیَّةِ] فِی حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا. فَلَاتُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ و لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ. فَلَاتَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللهُ مِنْ نَفْسِـی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی».
[359]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج1، ص130، ش823: «... أوسع شیء صدراً و أذلّ شیء نفساً یکره الرّفعة، و یشنأ السّمعة، طویل غمّه، بعید همّه، کثیر صمته، مشغول وقته، صبور شکور، مغمور بفکرته، ضنین بخلّته، سهل الخلیقة، لیّن العریکة، نفسه اصلب من الصّلد».
[360]. همان، ص176، ح1078: «ایاک و التجبر علی عبادالله فان کل متجبر یقصمه الله».
[361]. همان، ص177: «لایزکوا عمل متجبر».
[362]. همان، ص150، ح832: «الاستبداد برأیک یزلک و یهورک فی المهاوی».
[363]. همان، ح834: «حق علی العاقل أن یستدیم الاسترشاد فیترک الاستبداد».
[364]. صحیفه امام، ج3، ص417.
[365]. مباحث فقهی و فروع این موضوع در منابع فقهی کاملاً بحث و روشن شده. ازاینرو، ذیلاً به برخی منابع ارجاع میشود مثل: رشوه و احکام آن در فقه اسلامی، حمیدرضا دادوئیدریکنده، قم، بوستان کتاب 1384؛ عدالت و رشوه از دیدگاه اسلام، محمد حقی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1362؛ جوامع فقهی مثل جواهر الکلام، العروة الوثقی، در باب قضا و مکاسب محرمه شیخ انصاری.
[366]. ر.ک: شیح انصاری، کتاب المکاسب، ج1، ص248: «مکاسب محرمه».
[367]. نجفی، جواهر الکلام، مبحث رشوه، ج22، ص145 و محمد حقی، عدالت و رشوه، از دیدگاه اسلام، ص75؛ نقل به مضمون.
[368]. ر.ک: همان، ص149 و مصباح الفقاهه، ج1، ص274.
[369]. ر.ک: سیدمحمود شاهرودی (زیر نظر)، فرهنگ فقه، ج4، ص105.
[370]. نجفی، همان، ج22، ص148: «الرشوة التی کانت الأنفس السلیمة مجبولة علی التنزه عنها...».
[371]. بقره، آیه188: «وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ».
[372]. ر.ک: شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص138.
[373]. ر.ک: زمخشری، الکشاف عن حقایق التنزیل، ج1، ص233.
[374]. طباطبائی، المیزان، ج2، ص52.
[375]. ر.ک: جوادیآملی، تفسیر تسنیم، ذیل آیه.
[376]. مائده، آیه42: «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ».
[377]. عروسیحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، ص633، ذیل آیه.
[378]. مائده، آیه62: «وَتَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یُسَارِعُونَ فِی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ».
[379]. توبه، آیه33: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ».
[380]. ر.ک: حمیدرضا دادوئی دریکنده، رشوه و احکام آن در فقه، ص83 و 84.
[381]. فیضکاشانی، وافی، ج9، ص908؛ حرعاملی، وسائلالشیعة، ج17، ص92، ح2 و کلینی، الکافی، ج7، ص409: «... و اجر الزانیة و ثمن الخمر و اما الرشاء فی الحکم فهو الکفر بالله العظیم».
[382]. ر.ک: شیخعباس قمی، سفینةالبحار، ج3، ص360 واژه: «رشوه»؛ حرعاملی، وسائلالشیعة، ج17، ص94؛ کلینی، الکافی، ج5، ص126 و ج7، ص409؛ بحارالانوار، ج104، ص274 و متقیهندی، کنزالعمال، ج6، ص114: «لعن الله الراشی و المرتشی و الماشی بینهما».
[383]. نهج البلاغه، نامه 79: «اما بعد، فإنها أهلک من کان قبلکم أنهم منعوا الناس الحق فاشتروه و أخذوهم بالباطل فاقتدوه».
[384]. فرامرز رفیعپور، توسعه و تضاد، ص159.
[385]. همان، ص197 ـ 198.
[386]. همان، ص198.
[387]. همان، ص189، با اندکی تلخیص و ویرایش.
[388]. همان، ص199 ـ 200.
[389]. همان، ص201.
[390]. همان، ص205 ـ 206.
[391]. همان، ص208 ـ 210.
[392]. همان، ص227.
[393]. همان، ص228 ـ 229.
[394]. همان، ص230 ـ 231.
[395]. همان، ص231، (با اندکی ویرایش و تصرف).
[396]. همان، ص217 ـ 218.
[397]. نهج البلاغه، نامه 53: «إیاک و الاستئثار بما الناس فیه اسوة...».
[398]. همان، ترجمه حسین استادولی، ص444.
[399]. ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب(ع)، ج2، ص98: «دخلت بلادکم باشمالی هذه و رحلتی و راحلتی ها هی، فإن خرجت من بلادکم بغیر ما دخلت فإننی من الخائنین» ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص356.
[400]. مجلسی، همان، ج40، ص325: «یا اهل البصرة ما تنقمون منّی ان هذا لمن غزل اهلی و أشار الی قمیصه».
[401]. نهج البلاغه، نامه53، در ترجمه حسین استادولی، ص441: «ثُمَّ اِنَّ لِلْوالى خاصَّةً وَ بِطانَةً فیهِمُ اسْتِئْثارٌ وَ تَطاوُلٌ وَ قِلَّةُ اِنْصاف فى مُعامَلَة، فَاحْسِمْ مادَّةَ اُولئِکَ بِقَطْعِ اَسْبابِ تِلْکَ الاَْحْوالِ. وَ لاتُقْطِعَنَّ لأحَد مِنْ حاشِیَتِکَ وَ حامَّتِکَ قَطیعَةً. وَ لایَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِى اعْتِقادِ عُقْدَة تَضُرُّ بِمَنْ یَلیها مِنَ النّاسِ فى شِرْب، اَوْ عَمَل مُشْتَرَک یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلى غَیْرِهِمْ، فَیَکُونَ مَهْنَاُ ذلِکَ لَهُمْ دُونَکَ و عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ. وَ اَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَریبِ وَ الْبَعیدِ و کُنْ فى ذلِکَ صابِراً مُحْتَسِباً، واقِعاً ذلِکَ مِنْ قَرابَتِکَ وَ خاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ و ابْتَغِ عاقِبَتَهُ بِما یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ...».
[402]. همان، نامه70، در ترجمه استادولی ص261: «لَهُمْ غَیّاً وَ لَکَ مِنْهُمْ شَافِیاً؛ فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى وَ الْحَقِّ وَ إِیضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَ الْجَهْلِ؛ فَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْیَا، مُقْبِلُونَ عَلَیْهَا وَ مُهْطِعُونَ إِلَیْهَا و قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ و عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِی الْحَقِّ أُسْوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الْأَثَرَةِ، فَبُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً. إِنَّهُمْ وَ اللهِ لَمْ [یَفِرُّوا] یَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ وَ لَمْ یَلْحَقُوا بِعَدْلٍ و إِنَّا لَنَطْمَعُ فِی هَذَا الْأَمْرِ أَنْ یُذَلِّلَ اللهُ لَنَا صَعْبَهُ وَ یُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ إِنْ شَاءَ اللهُ و السَّلَامُ».
[403]. همان، نامه 69: «احذر کل عمل یرضاه صاحبه لنفسه و یکره لعامة المسلمین».
[404]. سیداصغر ناظمزاده، اصحاب امام علی(ع)، ج2، ص863؛ ابناثیر، اسدالغابة، ج3، ص423 و ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص124.
[405]. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص117، ح246 و ابنابیجمهور، عوالی اللئالی، ج4، ص13، ح28: «دخل الصادق(ع) الحمام فقال صاحب الحمام: نخلیه لک؟ فقال: لا، إن المؤمن خفیف المؤونه». به احتمال زیاد، این حادثه مربوط به دوران آغازین حکومت عباسیان است که ابوالعباس سفاح، حضرت را به حیره، نزدیک کوفه آوردند و در ظاهر به عنوان اهل بیت محترم میشمردند به دلیل اینکه «حمام» در حجاز نبود ولی در عراق و ایران که هوا سرد است، زیاد بود. ثانیاً در مدینه، ندیده ایم ائمه به حمام بروند یا آنقدرها احترام داشته باشند، زیرا در بهترین زمانه که دوران امامین صادقین‘ است، حتی یکبار اجازه نماز یا خطبه در مسجد را نیافتند و از حاکمان شهر، اذیت و آزار میدیدند.
[406]. مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص99؛ شریف قرشی، موسوعة سیرة أهل البیت(ع)، ج30، ص42.
[407]. نساء، آیه135: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّٰهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّٰهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ».
[408]. محمدیریشهری، میزانالحکمه، ص1248، ح4171، نقل از طوسی، الامالی، ص73، ح107: «... یَا بَنِیَّ إِیَّاکُمْ وَ التَّعَرُّضَ لِلْحُقُوقِ وَ اِصْبِرُوا عَلَى اَلنَّوَائِبِ وَ إِنْ دَعَاکُمْ بَعْضُ قَوْمِکُمْ إِلَى أَمْرٍ ضَرَرُهُ عَلَیْکُمْ أَکْثَرُ مِنْ نَفْعِهِ لَکُمْ فَلاَتُجِیبُوهُ».
[409]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج1، ص273، ح1946: «اعقل الناس من ذل للحق فاعطاه من نفسه و عز بالحق فلمیهن اقامته و حسن العمل به».
[410]. همان، ص283، ح2045: «جعل الله سبحانه حقوق عباده مقدمة لحقوقه فمن قام بحقوق عباد الله کان ذلک مؤدیاً الی القیام بحقوق الله».
[411]. نهج البلاغه، نامه 41 و بحارالانوار، ج42، ص182، ح40: «فَاتَّقِ اللّه، وَارْدُدْ اِلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ اَمْوالَهُمْ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ اَمْکَنَنى اللهُ مِنْکَ لاَعْذِرَنَّ اِلَى اللهِ فیکَ، وَ لاَضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِى الَّذى ما ضَرَبْتُ بِهِ اَحَداً اِلاّ دَخَلَ النّارَ. وَ وَاللهِ لَوْ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلا مِثْلَ الَّذِى فَعَلْتَ، ما کانَتْ لَهُما عِنْدى هَوادَةٌ و لا ظَفِرا مِنّى بِاِرادَة، حَتّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُما، وَ اُزیلَ الْباطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِما وَ اُقْسِمُ بِاللهِ رَبِّ الْعالَمینَ، ما یَسُرُّنى اَنَّ ما اَخَذْتَهُ مِنْ اَمْوالِهِمْ حَلالٌ لى، اَتْرُکُهُ میراثاً لِمَنْ بَعْدى...».
[412]. میرزاحبیب خوئی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج2، ص95: «من أفضل الاختیار و أحسن الاستظهار أن تعدل فی الحکم و تجریه فی الخاصة و العامة علی السواء».
[413]. ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص177: «وَ إِذَا أَنْتَ قَضَیْتَ بَیْنَ النَّاسِ فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ وَ لَیِّنَ لَهُمْ جَانِبَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظِ وَ النَّظَرِ حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لَایَأْیَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِم».
[414]. نهج البلاغه، نامه 53: «وَ أَعْطِهِ مِنَ اَلْمَنْزِلَةِ لَدَیْکَ مَا لاَ یَطْمَعُ فِیهِ غَیْرُهُ مِنْ خَاصَّتِکَ لِیَأْمَنَ بِذَلِکَ اِغْتِیَالَ اَلرِّجَالِ لَهُ عِنْدَکَ».
[415]. ر.ک: علیاصغر احمدی، عدالت اجتماعی، ص58 و نهج البلاغه، نامه 53: «ایاک... و التغابی عما تعنی به مما قد وضح للعیون فانه مأخوذ منک لغیرک...».
[416]. آمدی، غرر الحکم، ترجمه محلاتی، ج1، ص564، ح4415: «من تشاغل بالزمان، شغله».
[417]. همان، ح4414: «کن مشغولا بما أنت عنه مسؤول».
[418]. علیرضا برازش، المعجم المفهرس لالفاظ غرر الحکم، ج3، ص3016: «من اشتغل بغیر المهم ضیع الاهم».
[419]. همان، ص3017، ح8633: «من اشتغل بالفضول فانه من مهمه المأمول».
[420]. همان، ح10320: «لا تهتمن الا فیما یکسبک أجراً و لا تسع إلا فی اغتنام مثوبة».
[421]. نهج البلاغه، خطبه 205: «رَحِمَ اَللهُ رَجُلاً رَأَی حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیهِ أَوْ رَأَی جَوْراً فَرَدَّهُ وَ کانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَی صَاحِبِهِ».
[422]. همان، نامه53، ص439 ـ 440: «وَ اجْعَلْ لِذَوِى الْحاجاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فیهِ شَخْصَکَ و تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً، فَتَتَواضَعُ فیهِ لِلّٰهِ الَّذى خَلَقَکَ و تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ اَعْوانَکَ مِنْ اَحْراسِکَ وَ شُرَطِکَ، حَتّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِع، فَاِنّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ فى غَیْرِ مَوطِن: «لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لایُؤْخَذُ لِلضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِىِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع». ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِىَّ و نَحِّ عَنْهُمُ الضّیقَ وَ الاَْنَفَ یَبْسُطِ اللهُ عَلَیْکَ بِذلِکَ اَکْنافَ رَحْمَتِهِ و یُوجِبْ لَکَ ثَوابَ طاعَتِهِ».
[423]. همان، خطبه140: «وَ إِنَّمَا یَنْبَغِی لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَیْهِمْ فِی السَّلَامَةِ أَنْ یَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِیَةِ وَ یَکُونَ الشُّکْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَیْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ. فَکَیْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِی عَابَ أَخَاهُ وَ عَیَّرَهُ بِبَلْوَاهُ».
[424]. همان، نامه53: «وَ إِیَّاکَ وَ الاِْعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَ الثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا وَ حُبَّ الاِْطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِینَ».
[425]. همان، کلمات قصار 173: «من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء».
[426]. همان، کلمات قصار 113: «لا مظاهرة أوثق من المشاورة».
[427]. همان، کلمات قصار 161: «من ملک استأثر و من استبد برائه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها».
[428]. نساء، آیه148: «لاَّ یُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللهُ سَمِیعًا عَلِیمًا».
[429]. آیات و روایات و سیره بزرگان در این موضوع بهقدری زیاد است که از یک کتاب پُربرگ تجاوز میکند و ما نمونه ای میآوریم. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به جوامع بزرگ روایی مثل بحارالانوار یا تکنگاریهایی در این موضوع مثل «توازن اسلامی بین دنیا و آخرت» اثر آیةالله خرازی، چاپ مؤسسه در راه حق یا «دنیا و آخرت، از نگاه قرآن و حدیث»، اثر محمد محمدیریشهری، چاپ دارالحدیث.
[430]. طوسی، تهذیبالأحکام، ج3، ص92، ح252؛ همو، مصباح المتهجد، ص568، ح673 و حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص709، ح1934.
[431]. مفید، الامالی، ص221، ح1؛ طوسی، الامالی، ص7 ـ 8 و مجلسی، بحارالانوار، ج78، ص98، ح1: «لا تکن الدنیا أکبر همک».
[432]. محمد محمدیریشهری، دنیا و آخرت، ص354، ح520 و متقیهندی، کنزالعمال، ج3، ص201، ح6166: «إنَّ الدُّنیا حُلوَةٌ خَضِرَةٌ، فَمَن أصابَ مِنها شَیئا مِن حِلِّهِ فَذاکَ الَّذی یُبارَکُ لَهُ فیهِ، وکَم مِن مُتَخَوِّضٍ فی مالِ اللهِ ومالِ رَسولِهِ لَهُ النّارُ یَومَ القِیامَةِ».
[433]. کلینی، الکافی، ج8، ص256، ح368 و مجلسی، بحارالانوار، ج32، ص233، ح186: «یا ایها الناس ان الدنیا حُلوة، خضرة، تفتن الناس بالشهوات و تزیّن لهم بعاجلها».
[434]. نازعات، آیات37 ـ 39: «فَأَمَّا مَن طَغَى * وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى».
[435]. هود، آیات15 و 16: «مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ * أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» نیز ر.ک: بقره، آیه86 و احقاف، آیه20.
[436]. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص14، ح4968 و مجلسی، بحارالانوار، ج73، ص103، ح92: «من عرضت له دنیا و آخرة فاختار الدنیا علی الآخرة، لقی الله یوم القیامة و لیست له حسنة یتقی بها النار و من اختار الآخرة علی الدنیا و ترک الدنیا، رضی الله عنه و غفر له مساوی عمله».
[437]. مجلسی، بحارالانوار، ج100، ص80، ح37: «... وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَی الْاَذی و تَحَمَّلْتُمُ الْمَؤُونَةَ فی ذاتِ اللهِ، کانَتْ اُمُورُ اللهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ و عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ اِلَیْکُمْ تَرْجِعُ و للکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ، وَاسْتَسْلَمْتُمْ اُمُورَ اللهِ فی اَیْدیهِمْ».
[438]. سبأ، آیه34: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ».
[439]. نهج البلاغه، خطبه192: «و أمّا الأغنِیاءُ مِن مُترَفَةِ الاُمَمِ فتَعَصَّبوا لآثارِ مَواقِعَ النِّعَمِ، فَقالوا: نَحنُ أکثَرُ أموالاً و أولادا و ما نَحنُ بِمُعَذَّبینَ».
[440]. صدوق، الامالی، ص720، ح988 و مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص346، ح29.
[441]. انعام، آیه141.
[442]. مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج2، ص13، ح23، ذیل آیه 141 انعام و مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص305، ح6.
[443]. اسراء، آیه26.
[444]. تفسیر عیاشی، ج288، ح53، ذیل آیه 26 اسراء و مجلسی، همان، ج75، ص302، ح1: «سألت اباعبدالله عن قوله: (و لا تبذر تبذیرا) قال: من انفق شیئاً فی غیر طاعة الله فهو مبذر و من انفق فی سبیل الخیر فهو مقتصد».
[445]. محمدبن جریر طبری، دلائلالامامة، ص87، ح23 و بحارالانوار، ج104، ص88، ح53: «یا ام سلمه! ابتاعی لابنتی فراشاً من حلس مصر و احشیه لیفاً و اتخذی لها مدرعة و عباءة قطوانیة و لا تتخذی اکثر من ذلک فیکونا من المسرفین».
[446]. تمیمی مغربی، دعائمالاسلام، ج2، ص115، ح383 و مجلسی، بحارالانوار، ج66، ص432، ح16: «کان ابی علیبنالحسین‘ إذا رأی شیئاً من الخبز فی منزلة مطروحاً و لو قدر ما تجره النملة، نقص من قوت أهله بقدر ذلک».
[447]. محمدرضا حکیمی و دیگران، الحیاة، ترجمۀ احمدآرام، ج4، ص342؛ مستدرک نهج البلاغه، ص111؛ صدوق، الخصال، ص310 و مجلسی، بحارالانوار، ج41، ص105 و ج76، ص49 و ج104، ص275: «ادقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا عنی فضولکم، اقصدوا قصد المعانی و ایاکم و الاکثار، فان اموال المسلمین لا تحتمل الاضرار».
[448]. نهج البلاغه، نامه 10: «فإنک مترف قد اخذ الشیطان منک مأخذه و بلغ فیک امله و جری منک مجری الروح و الدم».
[449]. همان، نامه 21: «أَتَرْجُو أَنْ یُعْطِیَکَ (یؤتیک) اللهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِینَ وَأَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَکَبِّرِینَ! وَتَطْمَعُ ـوَأَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِی النَّعِیمِ، تَمْنَعُهُ الضَّعِیفَ وَالاَْرْمَلَةَـ أَنْ یُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِینَ؟».
[450]. نساء، آیه58: «إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ».
[451]. المصنف فی الأحادیث و الآثار، ابوبکر عبداللهبنمحمد ابیشیبه، تحقیق و تعلیق سعید محمد اللحام، چاپ1، بیروت، دارالفکر، 1409ق، ج7، ص571.
[452]. مجمع البیان، ج3، ص98، ذیل آیه 58 سوره نساء.
[453]. همان.
[454]. عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج2، ص82 ـ 83، ذیل آیه.
[455]. تمیمی مغربی، دعائمالاسلام، ج2، ص531: «و اعلم یا رفاعة أن هذه الإمارة أمانة، فمن جعلها خیانة فعلیه لعنة الله إلی یوم القیامة و من استعمل خائناً فإن محمداً (ص) بریء منه فی الدنیا و الآخرة».
[456]. ر.ک: عبدالزهرا الحسینی الخطیب، مصادر نهج البلاغه و اساتیده، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1395ه .ق، ج3، ص260 و منقری، وقعه صفین، ص104.
[457]. نهج البلاغه، نامه 26: «...وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَةِ وَ لَمْ یُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِینَهُ عَنْهَا، فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْیَ فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى؛ وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِیَانَةِ خِیَانَةُ الْأُمَّةِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ؛ وَ السَّلَامُ».
[458]. ر.ک: همان، خطبه های2، 3 و 15.
[459]. ر.ک: تاریخطبری، ج4، ص442 ـ 444، نقل از مصطفی دلشادتهرانی، دولت آفتاب، ص377 و علی عموش العاملی، السیرة النبویة بروایة أهل البیت(ع)، ج5، ص64 ـ 74.
[460]. نهج البلاغه، نامه53.
[461]. همان، خطبه 158: «فَعِنْدَ ذَلِکَ لاَ یَبْقَى بَیْتُ مَدَرٍ وَ لاَ وَبَرٍ إِلاَّ وَ أَدْخَلَهُ اَلظَّلَمَةُ تَرْحَةً و أَوْلَجُوا فِیهِ نِقْمَةً فَیَوْمَئِذٍ لاَ یَبْقَى لَهُمْ فِی اَلسَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لاَ فِی اَلْأَرْضِ نَاصِرٌ، أَصْفَیْتُمْ بِالْأَمْرِ غَیْرَ أَهْلِهِ و أَوْرَدْتُمُوهُ غَیْرَ مَوْرِدِهِ وَ سَیَنْتَقِمُ اَللهُ مِمَّنْ ظَلَمَ، مَأْکَلاً بِمَأْکَلٍ و مَشْرَباً بِمَشْرَبٍ مِنْ مَطَاعِمِ اَلْعَلْقَمِ وَ مَشَارِبِ اَلصَّبِرِ وَ اَلْمَقِرِ و لِبَاسِ شِعَارِ اَلْخَوْفِ و دِثَارِ اَلسَّیْفِ و إِنَّمَا هُمْ مَطَایَا اَلْخَطِیئَاتِ و زَوَامِلُ اَلْآثَامِ».
[462]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج2، ص579: «التوانی سجیه النوکی».
[463]. درسهایی از امام؛ شجاعت و پایداری، تنظیم از: رسول سعادتمند، چاپ تسنیم، نمونه های خوبی ارائه کرده است.
[464]. ر.ک: سیدمحمد شیرازی، نفی خشونت در اسلام، ترجمه محمدعلی سلطانی، چاپ اول، قم، انتشارات جلالالدین، 1393. اصل کتاب در سال 1420 قمری؛ یعنی بیست سال پیش تألیف شده است.
[465]. فتح، آیه29: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا».
[466]. شیخعباس قمی، مفاتیحالجنان، دعای افتتاح: «... ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمة».
[467]. فتح، آیه29: «وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ».
[468]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج2، ص58: «من لم ینصف المظلوم من الظالم عظمت آثامه».
[469]. همان، ص59: «ما اعظم وزر من ظلم و اعتدی و تجبر و طغی».
[470]. ر.ک: نور، آیه2.
[471]. مائده، آیه38: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللهِ وَاللهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».
[472]. کلینی، فروع الکافی، ج5، ص58، باب 28، «الامر بالمعروف» ح1: «... فانکروا بقلوبکم و الفظوا بالسنتکم و صکوا بها جباههم و لاتخافوا فی الله لومة لائم فان اتعظوا و الی الحق رجعوا فلا سبیل علیهم «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ» هنا لک فجاهدوهم بأبدانکم و أبغضوهم بقلوبکم غیرطالبین سلطاناً و لا باغین مالاً و لامریدین ظفراً حتی یفیئوا إلی أمرالله و یمضوا علی طاعته».
[473]. همان؛ «و أوحی الله عزوجل إلی شعیب النبی(ع): انی معذب من قومک مائة ألف أربعین ألفاً من شرارهم و ستین ألفاً من خیارهم، فقال(ع): یا رب هؤلاء الأشرار فما بال الأخیار؟ فاوحی الله عزوجل إلیه: داهنوا أهل المعاصی و لم یغضبوا لغضبی».
[474]. همان، ص59، ح3: «ما قدّست امة لم یؤخذ لضعیفها من قویها بحقه غیر متعتع».
[475]. گلستان، باب سوم، فضیلت قناعت.
[476]. کلینی، فروع الکافی، ج5، ص62، باب 28، الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، ح16. نقل به مضمون با تلخیص. و منظور از قرآن، آیات104 آلعمران، 59 اعراف و 120 نحل است.
[477]. استماع راقم از صحبتهای مراسم سالگرد شهیدمطهری.
[478]. شیخ مفید، الاختصاص، ص157: «ما خرجت إلا لأعین مظلوماً أو أغیث ملهوفاً».
[479]. إربلی، کشف الغمة، ج1، ص174؛ ابنعبدربه، عقدالفرید، ج2، ص102 و عمررضا کحاله، أعلامالنساء، ج2، ص270.
[480]. مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص291، ح2: «لا تداهنوا فی الحق إذا ورد علیکم و عرفتموه فتخسروا خسراناً مبیناً».
[481]. شرح غرر الحکم آمدی، ج1، ص536: «خور السلطان أشد علی الرعیة من جور السلطان».
[482]. ر.ک: عبدالله توکلی، اصول و مبانی مدیریت، ص196 ـ 197، چاپ دوم، قم، انتشارات زمزم هدایت، 1383.
[483]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج2، ص163: «یحتاج الامام إلی قلب عقول و لسان قؤول و جنان علی إقامة الحقِّّ صؤول».
[484]. همان، ج2، ص82: «آفة الأعمال، عجز العمال».
[485]. نهج البلاغه، خطبه153: «فَإِنّ الْعامِلَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَالسّائِرِ عَلى غَیْرِ طَرِیقٍ، فَلایَزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ إِلّا بُعْداً مِنْ حاجَتِهِ و الْعامِلُ بِالْعِلْمِ کَالسَّائِرِ عَلَى الطّرِیقِ الْواضِحِ، فَلْیَنظُرْ ناظِرٌ أَسائِرٌ هُوَ أَمْ راجِعٌ».
[486]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج2، ص83: «من عجز عن اعماله ادبر فی احواله».
[487]. ر.ک: شهیدثانی، منیة المرید فی ادب المفید و المستفید، تحقیق رضا مختاری، ص212، قم، بوستان کتاب.
[488]. علیرضا برازش، المعجم المفهرس لألفاظ غرر الحکم و درر الکلم، ج3، ص3011: «الهمّ ینحل البدن، الهمّ یذیب الجسد، الهمّ أحد الهرمین».
[489]. همان، ص3017، ح8633: «من اشتغل بالفضول فانه من مهمه المأمول».
[490]. همان، ص30116، ح9974: «نعوذ بالله من المطامع الدنیة و الهمم الغیر المرضیة».
[491]. طوسی، الامالی، ص532، ح1162 و مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص81، ح3: «ان الدنیا مشغلة للقلب و البدن، فإن الله عزوجل یسأل أهل الدنیا عمّا نعموا فی حلالها، فکیف بما نعموا فی حرامها».
[492]. طوسی، همان، ص221، ح1: «أوصیک یا بنی بالصلاة عند وقتها... و العدل فی الرضا و الغضب» و ر.ک: خصال، صدوق، ج1، ص83، ح10.