پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش سوّم‏ مسائلى‌ پيرامون‏ پيامبرى‌ و پيامبران‏

بخش سوّم‏ مسائلى‌ پیرامون‏ پیامبرى‌ و پیامبران‏

 

پیامبران و یگانگى‌ راه و هدف آنان‏

شاید شما شکوفه‏هاى‌ زیبا و خوشرنگ بادام را در فصل بهار دیده باشید ، آیا دیده‏اید؟هیچ فکر کرده‏اید که از هنگامى‌ که هسته بادام در زمین قرار مى‌‏گیرد تا این که به‏ چنین روز زیبایى‌ مى‌‏رسد ، چه راه طولانى‌ و پر پیچ و خمى‌ را مى‌‏پیماید؟تا چه حدّ تلاش‏ مى‌‏کند وره مى‌‏پیماید تا مى‌‏تواند چنین رشد و نمو کند و لباسى‌ این چنین زیبا بر اندام‏ خود بپوشاند؟آیا فکر کرده‏اید که راهنمایش در این راه طولانى‌ کیست؟

در بحثهاى‌ توحید یاد نمودیم:همان گونه که آغاز آفرینش موجودات از خداى‌‏ متعال است ، ادامه وجود آنها ، پرورش و رشد و هدایت آنها نیز وابسته به اوست.چه‏ کسى‌ جز خداى‌ متعال مى‌‏تواند راه رشد و کمال را به هسته بادام بنماید و آن را تا به این‏ مرحله هدایت نماید؟همه موجودات-که چون هسته بادام هر یک راه معیّنى‌ را مى‌‏پیماید- از این هدایت الهى‌ برخوردارند.و هدایتگر همه آنها در این سیر و تکامل ، خداى‌‏ جهان آفرین است.خداى‌ جهان آفرین است که مایه حرکت و راهیابى‌ و رشد و کمال را در وجودشان نهاده است.و این هدایت ، یک هدایت عمومى‌ است.

در این هدایت عمومى‌ حال و موقعیّت انسان چگونه است؟

انسان با دیگر موجودات یک تفاوت بسیار روشن دارد و آن«قدرت فکر و تصمیم و اختیار»اوست.موجودات دیگر از این اختیار و انتخاب و اندیشه برخوردار نیستند و خداى‌ کریم این نعمت ارزشمند را به انسان عنایت فرموده است و روشن است‏ که انسان هم مانند سایر موجودات مى‌‏باید از هدایت عمومى‌ الهى‌ برخوردار باشد ، ولى‌‏ این هدایت ، یک هدایت اجبار کننده-بدان گونه که در هسته بادام بود که هسته بادام در رشد و تکامل خود هیچ اندیشه و اختیارى‌ نداشت-نخواهد بود.چون خدا انسان را داراى‌ فکر و انتخابگر آفریده است ناچار باید راه خیر و شرّ به او ارائه شود و آینده‏ عظیمى‌ که در جهان آخرت دارد ، پیش رویش ترسیم گردد تا بیندیشد و راه خویش را انتخاب کند.

ارائه کنندگان راه خیر و شرّ و آگاهان به آینده خطیر انسان در جهان آخرت ، پیامبرانند.پیامبران را خداى‌ متعال براى‌ هدایت انسانها فرستاده است.خداى‌ متعال‏ فرمانهاى‌ سعادت بخش خود را که از یک حقیقت سرچشمه مى‌‏گیرد از راه وحى‌ در اختیار پیامبران نهاده است ، مأموریّت پیامبران یک مأموریّت بیش نیست و آنها با هم‏ یگانه و هم هدفند آنها مأمورند از راه بیم و امید معارف و احکام خدا را براى‌ مردم بیان‏ کنند و آنان را به پیروى‌ از فرمانهاى‌ خدا فرا خوانند.

 

سه اصل اساسى‌‏

در طول تاریخ هزاران پیامبر از جانب خدا آمده‏اند ، عدّه‏اى‌ از آنان داراى‌ دین و شریعت بوده‏اند ، مانند حضرت نوح ، حضرت ابراهیم ، حضرت موسى‌ ، حضرت عیسى‌ و حضرت محمّد-که بر همه آنان سلام و درود باد-اینان را پیامبران اولوا العزم مى‌‏نامند. عدّه بسیارى‌ از آنان دین و شریعت ویژه‏اى‌ نداشته‏اند و شریعت پیامبران بزرگ پیش از خود را ترویج مى‌‏کرده‏اند.امّا باید دانست که حقیقت و اصول ادیان پیامبران یکى‌ است‏ و همه آنان انسانها را به سوى‌ یک هدف دعوت مى‌‏نمودند و همگى‌ برنامه واحدى‌ را تعقیب مى‌‏کردند؛تمام ادیان آسمانى‌ بر این سه اصل اساسى‌ استوارند:

اوّل:شناخت خداى‌ یگانه و جهان آفرین و ایمان به او(توحید)

دوّم:ایمان به معاد و جهان آخرت و آینده جاودانه انسان(معاد)

سوّم:ایمان به پیامبران و یگانگى‌ راه و هدف آنها(نبوّت)

 

پیامبران با اکرام انسانها آنها را به سوى‌ ایمان به این سه اصل اساسى‌ فرا مى‌‏خواندند و از آنان مى‌‏خواستند که برنامه‏هاى‌ هدایتگر الهى‌ را بشنوند و بیندیشند و بپذیرند و در مقابل فرمان خداى‌ علیم قدیر تسلیم باشند و برنامه زندگى‌ خویش را جز از خداى‌ خود نگیرند.همه پیامبران از اوّلین تا آخرین ، از آدم تا خاتم ، انسانها را به همین‏ حقیقت دعوت کرده‏اند.پیامبران راه و روشى‌ را که خداى‌ متعال براى‌ زندگى‌ انسانها برگزیده و پسندیده است«دین خدا»نامیده‏اند و یادآورى‌ نموده‏اند که«دین خدا»یک‏ دین بیش نیست. پیامبران کاملا مؤید یکدیگر بوده‏اند

در اصول و کلیّات دعوت پیامبران کوچکترین اختلافى‌ وجود نداشته ، هر پیامبر پیامبران گذشته را به بزرگى‌ و احترام یاد مى‌‏کرده و شیوه کار و متن دعوتش را تأیید مى‌‏نموده و به آمدن پیامبر آینده مژده و بشارت مى‌‏داده و به پیروانش سفارش و تأکید مى‌‏کرده که به پیامبر آینده ایمان آورند و دعوتش را بپذیرند و تأییدش کنند.خدا در قرآن‏ یادآورى‌ مى‌‏کند که هنگامى‌ که به پیامبران کتاب و حکمت مى‌‏دادیم تأکید مى‌‏نمودیم که‏ هر گاه در پى‌ او رسولى‌ از سوى‌ ما براى‌ شما آمد حتما به او ایمان آورید و یاریش کنید.

قرآن کریم درباره ایمان به پیامبران و یگانگى‌ راه و هدف آنان چنین مى‌‏فرماید:

«بگو به خدا ایمان آوردیم و به آنچه به سوى‌ ما نازل فرموده‏ است-به احکام و دستورهایى‌ که براى‌ ما نازل نموده ایمان‏ داریم-و به آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و نوادگان آنها فرستاده و به آنچه به موسى‌ و عیسى‌ و دیگر پیامبران نازل نموده است ، به همه ایمان داریم و هیچ تفاوتى‌ و فرقى‌ بین آنان قائل نیستیم و ما همگى‌ تسلیم خدا هستیم * و هر کسى‌ که غیر از اسلام-تسلیم در برابر خدا-دینى‌ بپذیرد هرگز از او پذیرفته نگردد و او در آخرت از زیانکاران است.

اسلام یعنى‌ در برابر امر و دین خدا تسلیم بودن و برنامه همه پیامبران تسلیم در برابر خدا بوده است ، پیامبران بدین معنا همه«مسلم»بوده‏اند ، هر چند که«اسلام»بمعناى‌‏ مخصوصش به آخرین دین آسمانى‌ ، دینى‌ که حضرت محمّد صلّى‌ اللّه علیه و آله از سوى‌‏ خدا آورده است اطلاق مى‌‏شود و مسلم به فردى‌ گفته مى‌‏شود که این دین الهى‌ را پذیرفته‏ باشد.

حضرت ابراهیم علیه السّلام در هنگام دعا و مناجات از خدا چنین تقاضا مى‌‏کند:

«پروردگارا!من و فرزندم اسماعیل را مسلم قرار ده و از نسل‏ من امّتى‌ به وجود آور که در برابر تو مسلم باشند و عبادتهاى‌ ما را به ما بنما و توبه ما را بپذیر که تو توبه پذیر و مهربانى‌. پروردگارا!در ذریّه و فرزندان من رسولى‌ را مبعوث کن که‏ آیات ترا بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و آنان‏ را تزکیه کند و رشد دهد که تو خداى‌ عزیز و حکیمى‌ *

کیست که از دین و ملّت ابراهیم باز گردد؟مگر کسى‌ که‏ نابخردى‌ کند.و ما او را در دنیا برگزیدیم و البتّه در آخرت در زمره صالحین خواهد بود.

بیاد آر که پروردگارش به او فرمود:اسلام آور.او گفت:من در مقابل پروردگار جهانیان اسلام آورده‏ام.و این نکته را ابراهیم‏ به فرزندانش و به یعقوب سفارش نمود و فرمود:خدا این دین‏ را براى‌ شما برگزیده است ، تا هنگام مرگ از اسلام دست‏ بر ندارید و مباد که بمیرید و مسلم مباشید *

آیا شما هنگامى‌ که یعقوب بهنگام مرگ به فرزندانش وصیّت‏ مى‌‏کرد ، حاضر بودید؟هنگامى‌ که از فرزندانش پرسید:بعد از من چه مى‌‏پرستید؟گفتند:خداى‌ تو را ، خداى‌ پدران تو را ، -ابراهیم و اسماعیل و اسحاق-همان خداى‌ یگانه را و ما همگى‌ تسلیم او هستیم.

ملاحظه مى‌‏کنید که خدا پیامبران را یگانه و با یک هدف-که همان تسلیم در برابر خداست-معرّفى‌ مى‌‏کند و کسى‌ را که از راه و روش یگانه آنان رو بر تابد نابخرد و نادان مى‌‏شمرد.در همین زمینه به این آیات که درباره یکى‌ دیگر از پیامبران بزرگ‏ است توجّه کنید:

«خدا به او کتاب و حکمت آموخت و تورات و انجیل ، و او را بعنوان پیامبر به سوى‌ بنى‌ اسرائیل برانگیخت * حضرت عیسى‌‏ به آنان گفت:من با نشانه آشکار و روشنى‌ از سوى‌ پروردگار به‏ سوى‌ شما آمده‏ام:من از گل پیش روى‌ شما مجسّمه پرنده‏اى‌‏ مى‌‏آفرینم و در آن مى‌‏دمم و آن گل بى‌‏جان به اذن خدا پرنده‏اى‌‏ مى‌‏گردد ، مریضهاى‌ پیس و جذامى‌ را شفا مى‌‏دهم.و مردگان را به اذن خدا زنده مى‌‏کنم و از آنچه که مى‌‏خورید و در منزل‏ ذخیره مى‌‏کنید خبر مى‌‏دهم ، در همه این کارها آیه و نشانه‏ روشنى‌ است اگر مؤمن و پاکدل باشید.

به تورات که پیش از من نازل شده ایمان دارم و آن را تصدیق‏ مى‌‏کنم و برخى‌ از آنچه که بر شما حرام بوده حلال اعلام‏ مى‌‏نمایم و من آیه روشن و آشکارى‌ از سوى‌ پروردگار براى‌‏ شما آورده‏ام * تقوى‌ پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید ، و بدانید که‏ خدا پروردگار من و پروردگار شماست ، او را اطاعت کنید که‏ این راه ، راه مستقیم است.

امّا وقتى‌ عیسى‌ احساس کرد که سخنش را نمى‌‏پذیرند و به او نمى‌‏گروند ، گفت:یاران من در راه خدا کیانند؟

حواریّین گفتند:ماییم یاران خدا ، ما به خدا ایمان آورده‏ایم و تو گواه باش که ما همگى‌ مسلم هستیم * پروردگارا!ما به آنچه نازل‏ کرده‏اى‌ ایمان آورده‏ایم و این رسول را متابعت نموده‏ایم ، ما را در زمره شاهدان بنویس.»

 

انبیاء الهى‌-همانند معلّمان یک مدرسه-یکى‌ پس از دیگرى‌ مبعوث شدند و عموما بشر را به تسلیم در برابر دین الهى‌ دعوت کردند و با رهنمودهاى‌ خود او را در همین مسیر بتدریج رشد و تکامل دادند و دین خدا را به او آموختند؛دین الهى‌ یک دین‏ بیش نیست که همان صراط مستقیم است و هدف انبیا نیز یک هدف بیش نیست که‏ همان کسب رضایت خدا و تقرّب به او مى‌‏باشد ، در بین ادیان آسمانى‌ و پیامبران اختلافى‌‏ نیست.ممکن است در بین احکام فرعى‌ ادیان ، اختلافاتى‌ وجود داشته باشد و البتّه این‏ اختلاف بعلّت شرایط و اوضاع زمان و استعداد افراد ضرورى‌ مى‌‏باشد ، چون شرایط زمان و مراتب درک و استعداد مردم در همه زمانها یکسان نبوده است ، لذا پیامبران با توجّه به سطح درک و استعداد مردم با آنان سخن مى‌‏گفتند و به تدریج فهم و درک آنان‏ را در تلقّى‌ معارف دین ، رشد و تکامل مى‌‏بخشیدند تا این که نوبت به آخرین پیامبر آسمانى‌ حضرت محمّد صلّى‌ اللّه علیه و آله رسید؛او با معارف و احکام وسیع و بسیار دقیق-که چنین وسعت و دقّتى‌ را در ادیان پیشین نمى‌‏توان یافت-براى‌ هدایت مردم‏ مبعوث شد و بعلّت گستردگى‌ و عظمت معارف و همه جانبه بودن احکامى‌ که براى‌ مردم‏ آورده و راه تفکّر و تحقیق و استنباط را در متون دین باز گذارده ، این دین از سوى‌ خداى‌ متعال بعنوان آخرین و برترین دین آسمانى‌ اعلام شده است ، خداى‌ کریم در مورد محتواى‌ دین اسلام و ارتباط آن با ادیان پیشین چنین‏ مى‌‏فرماید:

«خدا دین شما را این چنین تشریع فرمود:سفارشهایى‌ را براى‌‏ دین شما برگزیدیم که به نوح سفارش کرده بودیم ، مقدارى‌ هم‏ مستقلاّ به تو اى‌ پیامبر وحى‌ نمودیم و مقدارى‌ هم وصایائى‌ را که به ابراهیم و موسى‌ و عیسى‌ سفارش کرده بودیم برگزیدیم‏ -از همه اینها این دین را براى‌ شما تشریع کردیم-که این‏ دین را به پا دارید و هرگز در آن متفرّق نشوید.»

 

آیه‏ اى‌ از قرآن کریم‏

«شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّینِ ما وَصّى‌ بِه نُوحاً وَ الَّذى‌ اَو حَینآ اِلَیکَ وَ ما وَصَّینا بِه اِبراهیمَ وَ مُوسى‌ وَ عیسى‌ اَن اَقیمُوا الدّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ.............» سوره شورى‌ آیه 13.

خدا دین شما را تشریع کرد از سفارشهایى‌ که به نوح توصیه نمود و -علاوه بر آن-مقدارى‌ که به تو وحى‌ نمودیم و نیز وصایایى‌ که به‏ ابراهیم و موسى‌ و عیسى‌ سفارش نموده بودیم ، که این دین را بر پا دارید و هرگز در آن متفرّق نشوید. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-هدایت عمومى‌ یعنى‌ چه؟هدایت عمومى‌ موجودات از کیست؟

2-تفاوت انسان با سایر موجودات در چیست؟

3-هدایت یک هسته بادام تا یک درخت پر شکوفه خوشرنگ چگونه هدایتى‌ است؟آیا یک هدایت‏ اجبارى‌ است؟یا یک هدایت همراه با انتخاب و اختیار؟توضیح دهید.

4-اگر انسان موجودى‌ با فکر و انتخابگر نبود ، هدایت او چگونه بود؟و اکنون که موجودى‌ فکور و انتخابگر است ، هدایت او چگونه است؟

5-ارائه کنندگان راه خیر و شرّ و آگاهان به آینده خطیر انسان ، چه کسانى‌ هستند؟

6-مأموریّتى‌ که خدا بر عهده پیامبران نهاده است ، چیست؟

7-پیامبران«اولوا العزم»چه کسانى‌ هستند؟ویژگى‌ آنان چیست؟

8-سه اصل اساسى‌ که پیامبران انسانها را به ایمان به آنها فرا مى‌‏خوانند ، چیستند؟

9-«دین خدا»یعنى‌ چه؟

10-بیان قرآن کریم درباره یگانگى‌ راه و هدف پیامبران چیست؟

11-خداى‌ متعال چه کسانى‌ را«نابخرد و سفیه»معرّفى‌ مى‌‏کند؟

 

جهان بینى‌ الهى‌ پیامبران‏

جهان را چگونه مى‌‏بینید؟انسان را چگونه پدیده‏اى‌ مى‌‏دانید؟بینش شما نسبت به‏ انسان و جهان چگونه است؟در پاسخ به این سؤالها دو بینش کاملا متمایز وجود دارد: بینش الهى‌ و بینش مادّى‌ و به تعبیرى‌ دیگر:جهان بینى‌ الهى‌ و جهان بینى‌ مادّى‌. جهان بینى‌ مادى‌‏

در جهان بینى‌ مادّى‌ جهان را مستقلّ و هستى‌ را فاقد شعور و اراده مى‌‏پندارند. در این بینش ، جهان مجموعه‏اى‌ است که هدف خاصّى‌ ندارد.از عناصر مادّى‌ تشکیل‏ شده که بى‌‏هیچ هدفى‌ بر هم مى‌‏پیچند ، همه پوچ و بى‌‏هدف هستند.و در میان این مجموعه‏ بزرگ انسان نیز وجودى‌ بیهوده و سر گردان و بى‌‏هدف است که به سوى‌ نابودى‌ گام‏ بر مى‌‏دارد ، هدفى‌ در کارش نیست و پایانش ناامیدى‌ و یأس و تاریکى‌ و نیستى‌ است؛ هیچ پناهگاهى‌ ، هیچ ملجأئى‌ و هیچ امیدى‌ ندارد ، در جهانى‌ بى‌‏نهایت تاریک و بى‌‏امید و وحشتناک زندگى‌ مى‌‏کند.

زندگى‌ انسان نیز در جهان بینى‌ مادّى‌ پوچ و بى‌‏ارزش و بى‌‏معناست.کسى‌‏ نیست که انسان در مقابل او مسئول باشد؛وجود آگاه و برترى‌ نیست که خوب و بد رفتار انسان را بفهمد و بشناسد ، کیفر دهد یا پاداش بخشد.ملاکى‌ براى‌ ارزیابى‌ اعمال‏ انسان و براى‌ خوب و بد کردار انسان وجود ندارد.............

 

جهان بینى‌ الهى‌‏

در جهان بینى‌ الهى‌ به جهان بعنوان یک موجود مستقلّ نمى‌‏نگرند ، بلکه آن را آفریده و وابسته مى‌‏بینند.در این بینش جهان آفریده‏اى‌ است که بر اساس محاسبه‏اى‌‏ دقیق با پیوستگى‌ و نظم و هماهنگى‌ خاصّى‌ براى‌ منظور و هدف معیّنى‌ خلق شده است. جهان وابسته به قدرت آفریدگارى‌ تواناست و اراده قاهر و وجود عالم و قدیرى‌ پیوسته‏ پشتیبان و نگهبان آن است.

در بینش الهى‌ هیچ چیز در جهان پوچ و بى‌‏سرانجام و بى‌‏هدف نیست و در میان‏ همه موجودات انسان فضیلتى‌ برتر دارد و هدفى‌ والاتر در پیش دارد که در طول حیات‏ خویش به سوى‌ آن هدف ره مى‌‏پوید.پایان کارش یأس و ناامیدى‌ نیست ، بلکه امید و شوق و هستى‌ است.او موجودى‌ فناناپذیر است که از این جهان فانى‌ و گذرا به جهانى‌‏ دیگر-که باقى‌ و ثابت است-سفر مى‌‏کند.در جهان بینى‌ الهى‌ انسان در مقابل اراده‏ مطلق پروردگارش ، در مقابل آفریدگار رحمان و رحیمش«مسئول»است ، مسئولیّت‏ عظیمى‌ در مقابل خداى‌ خویش دارد ، چون خدا او را آفریده و به او اختیار بخشیده و او را موجودى‌ مکلّف و مسئول دانسته است.

جهان بینى‌ الهى‌ بر این باور درست است که انسان و جهان آفریدگار بصیر و خبیرى‌ دارد که حاضر و ناظر بر اعمال اوست و تعیین کننده خوب و بد و پاداش دهنده‏ نیکان و ابرار و کیفر کننده بدان و اشرار است. جهان بینى‌ الهى‌ پیامبران‏

نگرش و بینش پیامبران به جهان و انسان ، بینشى‌ الهى‌ است.

درباره جهان-پیامبران پدیده‏هاى‌ جهان را موجوداتى‌ وابسته و نیازمند مى‌‏دانند.آنها را آیات قدرت و نشانه‏هاى‌ عظمت آفریدگارى‌ علیم و قدیر مى‌‏شمرند.پیامبران و پیروان‏ آنان بر این باورند که جهان آفریده خداى‌ رحمان و رحیم است و همه خوبیها از او و تدبیر پیوسته جهان ، به دست اوست.جهان لغو و بیهوده و بازیچه نیست بلکه براى‌‏ هدف و منظور ویژه‏اى‌ آفریده شده است.

 

 

درباره انسان و سعادت او-پیامبران درباره انسان بینشى‌ مخصوص و نگرشى‌‏ ویژه دارند ، او را موجودى‌ گرامى‌ ، والا و برگزیده مى‌‏دانند که از دو جنبه ترکیب یافته‏ است؛جسم و تنش که از خاک سرشته شده و روان و جانش از روح خدایى‌ و عالم‏ ربوبى‌ آفریده شده است و به همین سبب وجودى‌ است برتر و جاویدان.امانت پذیر و امانت- دار پروردگار متعال است و از سوى‌ خداى‌ خویش مکلّف و در مقابل او مسئول میباشد.

در این بینش سعادت و تکامل واقعى‌ انسان در شناخت خدا و حرکت در راه او و عمل به رضاى‌ اوست و چون همه قدرتها و خوبیها از اوست؛توجّه به او ، توجّه به‏ همه خوبیها و گرایش به همه ارزشهاى‌ والاى‌ انسانى‌ است.

اوّلین سخن پیامبران دعوت به پرستش خدا و یگانگى‌ او و نفى‌ هر گونه شرک‏ بوده است ، پیامبران خداپرستى‌ و توحید را اساس ارزش و شرافت انسان مى‌‏دانستند و فراموش کردن خدا و اعراض از یاد پروردگار را ، اساس همه بدبختیها مى‌‏دانستند و دل بستن به غیر خدا را ریشه و منشأ بدیها و تباهیها و شقاوتها مى‌‏شمردند.

درباره آینده انسان(معاد)-آینده انسان در بینش پیامبران یک آینده کاملا روشن و امید بخش و زیباست.پیامبران بر این باورند که انسان صالح و مؤمن آینده‏اى‌‏ بس درخشان و روشن دارد.از این جهان به جهانى‌ دیگر(جهان آخرت)که بسیار وسیع‏تر و برتر از این جهان است مى‌‏رود و همانجا نتیجه کامل اعمال خویش را مى‌‏بیند.

پیامبران درباره جهان و انسان و سعادت انسان و آینده او یک چنین بینش‏ روشن و بر حقّى‌ داشتند و خود به این بینش بلند و بر حقّ جدّا ایمان داشتند. زیر بناى‌ دعوت پیامبران‏

زیر بناى‌ دعوت پیامبران همین جهان بینى‌ مخصوص بوده است که دین و شریعت خود را بر این اساس استوار مى‌‏ساختند:نخستین سخن حضرت نوح به قومش‏ این بود که:«جز خدا را نپرستید که من از عذاب روز پر دردى‌ براى‌ شما بیمناکم».و نخستین سخن هود پیامبر به قومش این بود که:«اى‌ قوم من!خدا را بپرستید که‏ شما را جز او معبودى‌ نیست».اوّلین سخن صالح پیامبر هم به قومش چنین گفتارى‌‏ است:«اى‌ قوم من!خدا را بپرستید که شما را غیر او معبودى‌ نیست ، اوست که شما را از زمین بیافریده و هم فرمان داده تا زمین را آباد سازید.از او بخواهید که شما را بیامرزد و به سوى‌ او باز گردید و توبه کنید که البتّه پروردگارم قریب و مجیب است.»

و حضرت شعیب در آغاز رسالت خویش با مردم چنین گفت:

«اى‌ قوم من!خدا را پرستش کنید که شما را غیر او خدایى‌‏ نیست و هرگز از کیل و وزن مکاهید که من خیر شما را طالبم و من از عذاب فراگیر روز قیامت بر شما بیمناکم.اى‌ قوم من! کیل و وزن را به عدل کامل سازید و اشیاء مردمان را بى‌‏ارزش‏ مشمرید و هرگز در زمین فساد نکنید.»

و خدا درباره رسالت حضرت موسى‌ نیز چنین مى‌‏فرماید:

«موسى‌ را نیز با آیات و دلایل روشن و محکم به سوى‌ فرعون‏ و گروهش فرستادیم.پیروان فرعون امر او را پذیرفته بودند امّا امر فرعون ، هدایتگر و رشد دهنده نبود ، او در روز قیامت‏ پیشاپیش قومش آنان را وارد آتش سازد و چه بد محلّى‌ است‏ براى‌ وارد شوندگان.در این دنیا در پى‌ خود لعنت و نفرین‏ خواهند داشت و در قیامت نیز.و چه بد ذخیره‏اى‌ است».

در ادامه این آیات در قرآن کریم چنین مى‌‏خوانیم:

«روزى‌ در رسد که هیچ کس جز به اذن پروردگارش سخنى‌‏ نگوید و تکلّمى‌ نکند ، در آن روز گروهى‌ شقىّ و بدبختند و عدّه‏اى‌ خوشبخت و سعادتمند.امّا آن کسان که شقىّ و بدبخت‏ شدند-به غیر خدا دل بستند و یاد او را از خاطر بردند و غیر او را پرستیدند-به آتش در افتند که زفیر و شهیقش‏ رعب‏انگیز است.اینان در آتش مخلّد خواهند بود تا آن هنگام‏ که آسمان و زمین بر پایند ، مگر این که پروردگارت چیز دیگرى‌‏ بخواهد.و البتّه پروردگار تو آنچه را که مى‌‏خواهد قطعا به‏ انجام مى‌‏رساند.و امّا آن کسان که-با ایمان به خداى‌ یگانه و عمل صالح-سعادتمند گردند ، به بهشت در آیند و در آن ، تا هنگامى‌ که آسمانها و زمین بر پایند ، هماره زیست کنند ، مگر این‏ که خدا چیز دیگرى‌ بخواهد و البتّه این بخشش خدا پایان ندارد.»

اگر دقیق بنگریم مى‌‏بینیم که در دعوت این پیامبران-و همه پیامبران-علاوه‏ بر اثبات و بیان نبوّت خویش دو رکن ، دو اصل و دو بنیان اساسى‌ موجود است:

نخست-پرستش خدا به یگانگى‌(توحید)و دوّم-آینده انسان و سعادت یا شقاوت او(معاد)

ایمان به این دو اصل اساسى‌(توحید و معاد)زیر بناى‌ دعوت انبیا را تشکیل‏ مى‌‏دهد.پیامبران با اقامه دلیل و برهان و ارائه بیّنات و معجزات ، نخست انسانها را به‏ ایمان به این دو اصل دعوت مى‌‏کردند و با ترغیب به اندیشه و تفکّر در اسرار و شگفتیهاى‌ جهان ، انسانها را به اعتقاد به این دو رکن فرا مى‌‏خواندند.فطرت خداجو و خدا دوست انسانها را بیدار مى‌‏ساختند تا خدا را به یگانگى‌ بشناسند و بپرستند و با بینش الهى‌ خویش آیات عظمت و آثار قدرت او را در هر گوشه جهان مشاهده نمایند ، به‏ غایت و هدف آفرینش انسان پى‌ برند ، به جهان بعد از مرگ-جهان آخرت-واقف‏ شوند و ایمان بیاورند و به سعادت و یا شقاوت خویش در آینده بیندیشند.

پیامبران ابتدا عقاید مردم را-که زیر بناى‌ کلیّه اعمال و حرکات و رفتارشان‏ مى‌‏باشد-اصلاح مى‌‏کردند ، ابتدا مردم را به ایمان به این دو اصل(توحید و معاد)فرا مى‌‏خواندند ، سپس دیگر برنامه‏هاى‌ آسمانى‌ و احکام و قوانین الهى‌ را در اختیارشان‏ مى‌‏نهادند و از این طریق به خیر و صلاح دعوت مى‌‏نمودند.چون ایمان و عقیده و جهان- بینى‌ هر انسان ، سرچشمه کارها ، خلقها و فکرهاى‌ اوست ، هر کسى‌ همانگونه عمل‏ مى‌‏کند که اعتقاد دارد ، اخلاق و رفتار هر کسى‌ همانگونه است که ایمان و عقیده دارد. اعمال و اخلاق هر انسان نمودى‌ از ایمان و اعتقاد اوست.ایمان و عقیده بر حقّ و درست ، عمل صالح به بار مى‌‏آورد و شکوفه‏هاى‌ زیباى‌ نیکوکارى‌ مى‌‏دهد.و عقیده فاسد و نادرست زشتى‌ و تباهى‌ و ستمگرى‌ نتیجه مى‌‏دهد.بنابراین براى‌ اصلاح مردم باید از راه اصلاح جهان بینى‌ و عقایدشان دست بکار شد و پیامبران چنین شیوه‏اى‌ داشتند:

ایمان به خدا و روز جزا را در دل مردم تقویت مى‌‏کردند تا مردم جز براى‌ خدا نکوشند و جز اطاعت او را برنامه کار خویش قرار ندهند. هدف پیامبران‏

هدف یگانه و بزرگ پیامبران ، ایمان به خداى‌ یگانه و تقرّب به اوست.زنده‏ کردن دلها با یاد او و خرّم نمودن جانها با عشق و محبّت اوست و کلیّه احکام دین و قوانین اجتماعى‌ و سیاسى‌ دین و حتّى‌ برقرارى‌ قسط و عدل در جامعه ، جنبه رو بنایى‌‏ دارد و در مرتبه دوّم قرار گرفته است.پیامبران سعادت انسانها را در ایمان به خداى‌‏ یگانه مى‌‏دانند و از انسانها مى‌‏خواهند که اعمال و حرکاتشان را در مسیر رضاى‌ خدا و تقرّب به او قرار دهند ، براى‌ خدا در آبادى‌ جهان بکوشند ، براى‌ خدا به خلق خدمت کنند و سود رسانند ، براى‌ خدا با ستمکاران نبرد کنند ، براى‌ خدا عدل و داد را گسترش دهند و به یارى‌ محرومین و مستضعفین بشتابند و حتّى‌ خواب و خوراکشان را نیز به خاطر او و براى‌ رضاى‌ او قرار دهند و هرگز کسى‌ را جز او نپرستند.............و این چنین است که‏ سعادتمند خواهند شد. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

اَن لا تَعبُدُوا اِلاَّ اللَّهَ اِنّى‌ اَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یَومٍ اَلیمٍ سوره هود آیه 26

جز خدا را نپرستید که من از عذاب روز پر دردى‌ بر شما بیمناکم.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-در بینش مادّى‌ آینده انسان چگونه است؟آیا انسان در این بینش مسئول است؟آیا در این بینش‏ ملاک ثابتى‌ براى‌ ارزیابى‌ اعمال انسان و تعیین خوبى‌ و بدى‌ کردار او وجود دارد؟

2-در جهان بینى‌ مادّى‌ جهان را چگونه وجودى‌ مى‌‏پندارند؟در جهان بینى‌ الهى‌ جهان را چگونه‏ وجودى‌ مى‌‏دانند؟

3-بینش پیامبران درباره انسان چیست؟انسان را چگونه وجودى‌ مى‌‏دانند؟

4-اوّلین سخن پیامبران چیست؟

5-در بینش پیامبران اساس ارزش و شرافت انسان چیست؟اساس همه بدبختیها چیست؟چرا؟

6-آینده انسان صالح و مؤمن در بینش پیامبران چگونه است؟

7-زیر بناى‌ دعوت همه پیامبران چه اصولى‌ است؟نمونه‏هایى‌ بیان کنید.

8-بنا به عقیده پیامبران براى‌ اصلاح مردم از چه راهى‌ باید اقدام نمود؟

9-هدف همه پیامبران چیست؟براى‌ وصول به این هدف عالى‌ از انسانها چه مى‌‏خواهند؟

 

ویژگیهاى‌ پیامبران‏

پیامبران خدا انسانهاى‌ شایسته‏اى‌ بودند که خدا آنان را از میان مردم برگزیده‏ است این انسانهاى‌ شایسته داراى‌ ویژگیهایى‌ بودند که برخى‌ از آنها عبارتند از: 1-ارتباط با خدا از طریق وحى‌‏

پیامبران سخنان و پیامهاى‌ خدا را مى‌‏شنیدند و بطور کامل دریافت مى‌‏نمودند ، حقایق و معارف دین ، رهنمودها و سخنان پروردگار متعال بر قلوب پاک آنان وحى‌‏ مى‌‏شد و آنان وحى‌ الهى‌ را درست و کامل دریافت نموده ، ضبط و نگهدارى‌ مى‌‏کردند و بدون کم و زیاد به مردم ابلاغ مى‌‏نمودند.

برخى‌ از پیامبران فرشته الهى‌ را-که مأموریّت رساندن پیام خدا را داشته- مشاهده مى‌‏کردند و برخى‌ فقط صدایش را مى‌‏شنیدند.

مى‌‏دانید که پیامبر از جهت جسم و تن همانند دیگر انسانهاست:غذا مى‌‏خورد ، سخن مى‌‏گوید ، در بین مردم رفت و آمد مى‌‏کند ، بوسیله همین حواسّ اشیاء را مى‌‏بیند ، صداها را مى‌‏شنود.............امّا از جنبه روح و نفس ، درک حقایق و معارف دین ، از انسانهاى‌‏ دیگر به مراتب بالاتر است ، روح و جانش آنقدر تزکیه شده و با صفا و نورانى‌ است که‏ 1-وحى‌ پیام پنهان ، القاء حقایق و معارف بر قلب و جان پیامبر بطورى‌ که بر باطن جانش بنشیند و سرشار از یقینش گرداند.

مى‌‏تواند با خداى‌ جهان آفرین ارتباط برقرار سازد و حقایق و معارف جهان غیب را دریافت دارد ، با چشم بصیرت ، حقیقت و باطن جهان را مشاهده نماید ، فرشته الهى‌ را ببیند و صدایش را با گوش جان بشنود.............امّا دیگران چنین شایستگى‌ و استعدادى‌ را ندارند.

پیامبر داراى‌ چنان لیاقت و قدرت و نیروى‌ نفسانى‌ است که مى‌‏تواند حقایق و معارف دین را که از جانب خداى‌ متعال بر قلب پاک و تابناکش نازل مى‌‏شود ، دریافت‏ دارد ، و آن را حفظ و نگهدارى‌ نماید و بدون کم و زیاد به مردم ابلاغ نماید ، چنین‏ ارتباطى‌ را در فرهنگ دین«وحى‌»مى‌‏نامند.

خوب است بدانید که وحى‌ بر سه گونه انجام مى‌‏گیرد:اوّل این که سخنان الهى‌‏ به وسیله فرشته بر قلب پیامبر نازل مى‌‏شود بطورى‌ که پیامبر فقط صداى‌ فرشته را مى‌‏شنود.دوّم این که پیامبر صداى‌ فرشته را مى‌‏شنود و فرشته را هم مشاهده مى‌‏کند.سوّم‏ این که بدون وساطت فرشته ، حقایق دین را مستقیما از خداى‌ متعال دریافت مى‌‏کند. 2-عصمت از گناه و اشتباه‏

پیامبران از هر گونه گناه و آلودگى‌ پیراسته بودند ، این عصمت و پیراستگى‌ به‏ خاطر معرفت و بینش عمیقى‌ بود که خداى‌ متعال به آنان عنایت کرده بود ، به این جهت‏ که آنان زشتى‌ و پلیدى‌ معصیت و گناه را به روشنى‌ ادراک مى‌‏کردند و لذا خود را با گناه‏ و عصیان هرگز آلوده نمى‌‏نمودند.پیامبران در گفتار خویش صادق و راستگو و در عمل‏ و رفتار خویش کاملا دقیق و درستکار بودند.

در دریافت و ابلاغ وحى‌ هم معصوم بودند ، یعنى‌:پیام و وحى‌ الهى‌ را به درستى‌ و کمال دریافت مى‌‏نمودند و آن را به درستى‌ و کمال به مردم ابلاغ مى‌‏کردند و در رهبرى‌ و هدایت مردم هیچ لغزش و انحرافى‌ نداشتند و خداى‌ مهربان در همه این مراحل پشتیبان‏ و نگهبان آنها بود. 3-ایمان به هدف و استوارى‌ و استقامت در راه خدا

پیامبران سرشار از ایمان و یقین بودند ، مأموریّت و هدفشان آنچنان روشن بود که کوچکترین شکّ و تردیدى‌ در آن نداشتند ، ایمان به خدا و یقین به جهان آخرت در اعماق جانشان نفوذ کرده بود.به وظیفه خویش کاملا آشنا بودند و در انجام این وظیفه و رسالت الهى‌ قاطع و استوار بودند ، حقّ را دریافته و هیچ شک و تردیدى‌ نداشتند ، به‏ قدرت و نیروى‌ لایزال الهى‌ تکیه داشتند و از هیچ قدرت دیگرى‌ بیمى‌ نمى‌‏بردند. مأموریّت خود را با قاطعیّت و یقین انجام مى‌‏دادند و از کمى‌ یاران و قلّت اعوان ترس و بیمى‌ نداشتند ، انبوه مشکلات و کار شکنیهاى‌ دشمنان در عزم راسخ و اراده پولادین آنان‏ کوچکترین خللى‌ وارد نمى‌‏ساخت و پیوسته با استقامت و پایدارى‌ در حلّ مشکلات‏ مى‌‏کوشیدند.

بعنوان نمونه گوشه‏اى‌ از زندگى‌ و سعى‌ و تلاش پیامبران را به خاطر مى‌‏آوریم و به آن اشاره مى‌‏کنیم: استوارى‌ و استقامت حضرت ابراهیم علیه السلام‏

این پیامبر بزرگ یک تنه در برابر شرک و بت پرستى‌ قیام کرد و به مبارزه‏ بى‌‏امان پرداخت ، با نمرود-بزرگترین طاغوت ستمگر زمانش-در افتاد و از نیروى‌‏ عظیم او نهراسید و با قاطعیّت و قدرت گفت:«به خدا سوگند که بتهاى‌ شما را در هم‏ مى‌‏کوبم»و یک تنه براى‌ کوبیدن بتها برخاست و بتهاى‌ بتکده بزرگ را در هم کوبید و بر زمین ریخت و هنگامى‌ که در دادگاه نمرود به سوختن محکوم شد هیچ اظهار ضعف و پشیمانى‌ نکرد و در دفاع از عقیده بر حقّ خود همچنان استوار و ثابت باقى‌ ماند.و حتّى‌‏ لحظه‏اى‌ که او را در آتش افکندند هیچ اظهار ضعف و زبونى‌ نکرد و جز از خدا یارى‌‏ نخواست و به لطف او ایمان داشت.

براى‌ تعقیب هدفش از شهر و دیار خویش دست کشید و به سرزمینهاى‌ دیگر هجرت کرد و همسر و فرزندش را در یک درّه خشک و بى‌‏آب تنها گذاشت.استقامت‏ حضرت ابراهیم به حدّى‌ است که قرآن او را یک«امّت»به حساب آورده و او را این‏ چنین زیبا توصیف مى‌‏کند:«ابراهیم به تنهایى‌ یک امّت بود؛کاملا فرمانبردار خدا بود»

 

استقامت و استوارى‌ حضرت موسى‌ و حضرت عیسى‌ علیهما السلام‏

حضرت موسى‌ به اتّفاق برادرش هارون با لباسهاى‌ پشمینه با یک چوبدستى‌ در کاخ فرعون حاضر شد و بدون هیچ گونه وحشت و اضطراب به آن طاغوت ستمگر و قدرتمند فرمود:

«من رسولى‌ از سوى‌ پروردگار عالمیان هستم ، سزاوار آنم که‏ چیزى‌ جز حقّ نگویم.از سوى‌ پروردگار بیّنات و دلایل روشن‏ آورده‏ام.بنى‌ اسرائیل را با من بفرست»[سوره اعراف 104 و 105]

حضرت موسى‌ براى‌ نجات بنى‌ اسرائیل از چنگال فرعون با او در افتاد و با استقامت کامل فرعون ستمگر را سرکوب کرد و فرعونیان را که اعوان ظالم بودند به‏ هلاکت افکند.حضرت موسى‌ در بحبوحه مشکلات و دشواریها ، در آن هنگامه‏هایى‌ که‏ بظاهر هیچ روزنه امیدى‌ دیده نمى‌‏شد و فرعون با قساوت تمام قتل عامشان مى‌‏کرد و زنانشان را ببردگى‌ مى‌‏گرفت به پیروانش مى‌‏فرمود:

«از خدا یارى‌ بخواهید ، استوار و شکیبا باشید و بدانید که زمین‏ مال خداست ، به هر کس که بخواهد مى‌‏دهد و بدانید که پیروزى‌‏ قطعى‌ براى‌ پرهیزگاران است»[سوره اعراف 128].

قوم حضرت موسى‌ که گویى‌ صبرشان دیگر تمام شده بود ، به او مى‌‏گفتند ، اى‌‏ موسى‌ پیش از آن که مبعوث گردى‌ و به رسالت برگزیده شوى‌ ، ما زیر ستم فرعون‏ شکنجه مى‌‏شدیم و رنج مى‌‏بردیم و آزار و اذیّت مى‌‏شدیم ، حالا هم که همان رنجها و آزارها ادامه دارد!.............

حضرت موسى‌ با اطمینان به پیروزى‌ و یقین به یارى‌ خدا مى‌‏گفت:

«خدا به همین زودى‌ دشمن شما را به هلاکت مى‌‏رساند و شما را در زمین جانشین آنها قرار مى‌‏دهد ، تا بنگرد که شما چه‏ رفتارى‌ خواهید داشت»[سوره اعراف 129]

 

حضرت عیسى‌ هم با منحرفین در افتاد و شهر به شهر و دیار به دیار هجرت کرد و هر جا که رفت سخن خدا را باز گفت و مردم را از تسلیم در برابر طاغوت نهى‌ کرد تا آنجا که دشمنان دیگر وجودش را تحمّل نکردند و براى‌ قتلش چوبه دارى‌ بر پا کردند.امّا نتوانستند او را بیابند و به قتل رسانند.خدا او را در آسمان در مقام بندگان خاصّش جاى‌ داد. استقامت حضرت محمد«صلى‌ اللّه علیه و آله»در راه هدف‏

حضرت محمّد پیامبر اسلام هم یک تنه در برابر شرک و بت پرستى‌ قیام کرد و با عزمى‌ راسخ و قاطع تا آخرین مرحله کوشید و در برابر انبوه مشکلات و دشواریها هم چنان پایدار و مستقیم بود و کوچکترین ضعف و تردیدى‌ از خود نشان نداد ، در نخستین مرحله دعوت آشکار خویش به خویشانش فرمود:

«من پیامبر خدا هستم و از سوى‌ خدا مأمورم که شما را از ضلالت و گمراهى‌ نجات دهم و به سعادت و خوشبختى‌ دنیا و آخرت برسانم.هر کس هم اینک اعلام پشتیبانى‌ کند و مرا در این امر خطیر یارى‌ دهد وزیر و وصىّ من خواهد بود».

همانطور که مى‌‏دانید پیامبر سخنش را سه مرتبه تکرار نمود و کسى‌ جز على‌ بن ابیطالب دعوتش را نپذیرفت.پیامبر هم با قاطعیّت تمام او را بعنوان وزیر و وصىّ‏ خویش برگزید و معرّفى‌ نمود.

روزى‌ ابو طالب عموى‌ پیامبر به او گفت:سران قریش به منزل من آمدند و گفتند: محمّد برادر زاده‏ات ، به بتها توهین مى‌‏کند و ما و پدرانمان را که بت مى‌‏پرستیده‏اند گمراه‏ مى‌‏خواند ، ما دیگر تاب تحمّل شنیدن سخنان او را نداریم آنها از من خواسته‏اند که شما را نصیحت کنم تا از این پس دیگر از بتها و بت‏پرستان انتقاد نکنید.............

حضرت محمّد که با روشنى‌ و یقین راه خود را به لطف پروردگار متعال یافته بود و در ایفاى‌ مسئولیت الهى‌ خود قاطع بود فرمود:عمو جان!هرگز نمى‌‏توانم از این راه‏ باز گردم و مردم را به خدا پرستى‌ و توحید دعوت نکنم.من نمى‌‏توانم از ابلاغ رسالت‏ خود صرفنظر کنم و البتّه تا پیروزى‌ کامل به کار خود همچنان ادامه خواهم داد.

 

باز دیگر روز سران قریش خدمت ابو طالب رسیدند و گفتند:اى‌ ابو طالب!شما بزرگ قبیله ما بوده و هستید ، احترام شما بر ما واجب است ، امّا برادر زاده‏ات محمّد کار را بر ما دشوار کرده است.راستى‌ اگر نیازمندى‌ او را به این کار واداشته و پول و ثروت‏ مى‌‏خواهد حاضریم ثروت هنگفتى‌ در اختیارش قرار دهیم.اگر طالب مقام است‏ حاضریم او را به فرمانروایى‌ خود برگزینیم ، خلاصه حاضریم هر چه بخواهد به او بدهیم‏ تا او از این سخنان دست بردارد.

ابو طالب به حضرت محمّد-که از آغاز در جلسه حضور داشت و سخنان آنان‏ را مى‌‏شنید-رو کرد و گفت:برادر زاده‏ام!شنیدى‌ چه مى‌‏گویند؟

پیامبر فرمود:عمو جان!به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند ، هرگز از راه و دعوت خود دست بر نمى‌‏دارم(یعنى‌ اگر تمام‏ قدرت و ثروت و زیبایى‌ جهان را در اختیارم قرار دهند تا از این راه باز گردم ، هرگز نخواهم کرد).

عمو جان!من از این مردم فقط یک چیز مى‌‏خواهم:بگویند«لا اله الاّ اللّه»و رستگار شوند.

پیامبر اسلام در تمام مراحل دعوت خویش ، در برابر انبوه مشکلات ، هنگام هجوم‏ دشمن و برخورد با دشواریها همچنان پر استقامت و قاطع و استوار بود و با رفتار و سیره خود درس صبر و استوارى‌ و استقامت به مسلمانان و همه خدا پرستان آموخت و آنان را این چنین صبور و پر امید و شجاع و قاطع به سوى‌ هدف یعنى‌ به سوى‌‏ خدا پرستى‌ رهبرى‌ نمود.

 

آیه ‏اى‌ از قرآن کریم‏

قُل اِنَّمآ اَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحى‌ اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُوا لِقآءَ رَبِّه فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاٌ وَ لا یُشرِک بِعِبادَةِ رَبِّه اَحَداً. سوره کهف آخرین آیه.

بگو من بشرى‌ هستم مثل شما که به من وحى‌ مى‌‏شود که خدایتان‏ خداى‌ یگانه است پس هر کس که امید دیدار پروردگارش را دارد ، باید که عمل صالح انجام دهد و هرگز احدى‌ را به عبادت‏ پروردگارش شریک نکند. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-«وحى‌»یعنى‌ چه؟

2-آیا پیامبران از نظر جسم و جان با دیگر انسانها همانند بوده‏اند؟

3-«پیامبران در دریافت و ابلاغ وحى‌ معصوم بودند»این جمله یعنى‌ چه؟

4-ویژگیهاى‌ پیامبران را-که در این درس بر شمرده شده است-بیان کنید.

5-نمونه‏هایى‌ از استقامت پیامبران در راه و ایمانشان را به هدف بیان کنید.

6-طاغوت همزمان با حضرت موسى‌ که بود؟حضرت موسى‌ چگونه و با چه کسى‌ وارد کاخ او شد؟

به او چه گفت؟

7-حضرت موسى‌ به پیروانش در مورد استوارى‌ و شکیبایى‌ و اعتماد به یارى‌ خدا چه فرمود؟ پیروزى‌ را براى‌ چه کسانى‌ قطعى‌ شمرد؟

8-پیامبر گرامى‌ اسلام در مقابل کفّار قریش که او را دعوت به سازش مى‌‏کردند ، چه فرمود؟