پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش پنجم‏‏ مسائلى‌ پيرامون‏ امور سياسى‌، اجتماعى‌ و اخلاقى‌ اسلام‏

بخش پنجم‏‏

مسائلى‌ پیرامون‏

امور سیاسى‌ ، اجتماعى‌ و اخلاقى‌ اسلام‏

 

مشورت و شورا در اسلام‏

وقتى‌ با مشکلى‌ روبرو شوید چه مى‌‏کنید؟فکر مى‌‏کنید و راه حلّى‌ مى‌‏اندیشید ، آنگاه وارد عمل مى‌‏شوید و مشکل را بر طرف مى‌‏سازید.این طور نیست؟آیا دوست‏ دارید یکى‌ از دوستان ، شما را در عمل یارى‌ کند؟البتّه چون ، در این صورت نیرو بیشتر مى‌‏شود ، مشکل زودتر برطرف مى‌‏گردد.

همانطور که در عمل نیازمند یارى‌ و همکارى‌ دوستان هستید ، در فکر کردن نیز نیازمند یارى‌ و همفکرى‌ آنان مى‌‏باشید.وقتى‌ بنشینید و با هم فکر کنید ، نیروى‌ فکر و اندیشه شما چندین برابر مى‌‏شود و در نتیجه راه حلهاى‌ بهتر و مؤثّرترى‌ را کشف‏ خواهید کرد و به موفّقیّتهاى‌ بالاترى‌ خواهید رسید.

با هم اندیشیدن را مشورت مى‌‏گویند و جلسه با هم اندیشى‌ را شورا مى‌‏نامند مشورت و شورا در اسلام از اهمیّت ویژه‏اى‌ برخوردار است.تا آنجا که پیامبر گرامى‌‏ اسلام در کارهاى‌ مهمّ اجتماعى‌ با افراد کاردان و عاقل و کار آزموده و دیندار و مورد اعتماد مشورت مى‌‏فرمود.به سخنان آنان خوب گوش مى‌‏داد و بهترین را ، با هم فکرى‌‏ آنان بر مى‌‏گزید و با یارى‌ آنان مورد عمل قرار مى‌‏داد.

خوب است براى‌ درک عمیق‏تر ارزش مشورت در اسلام و آشنایى‌ بهتر با سیره و سنّت رسول خدا در این مورد ، به گزارش مختصرى‌ از یک جلسه مهمّ مشورتى‌‏ رسول خدا بنگریم:

 

خبر رسید که سران قریش و بت پرستان مکّه به قصد حمله به مدینه و براندازى‌‏ حکومت اسلام ، سر گرم تهیّه نیرو و سپاه هستند ، از دیگر احزاب کفر و قبایل عرب نیرو خواسته‏اند و آنان وعده یارى‌ و مساعدت داده‏اند.بزودى‌ سپاه بزرگى‌ فراهم مى‌‏کنند و با تجهیزات سنگین رهسپار مدینه خواهند شد.رسول خدا سران قبایل مدینه و گروهى‌‏ دیگر از مسلمانان عاقل و متعهّد را براى‌ مشورت و چاره اندیشى‌ در مجلسى‌ فرا خواند و به آنان فرمود:بطورى‌ که گروه اطّلاعاتى‌ سرّى‌ اسلام خبر داده‏اند ، همه احزاب کفر و بت پرستى‌ همدست و متّحد شده‏اند و سپاه عظیمى‌ فراهم ساخته‏اند و مى‌‏خواهند بر مدینه‏ و مسلمین حمله کنند.مى‌‏خواهیم در این باره مشورت کنیم و تصمیم بگیریم.بگویید چه‏ باید کرد ، راه چاره و نظر شما چیست؟

حاضران گفتند:با تمام نیرو از شهر و دیار و آئین بر حقّمان دفاع مى‌‏کنیم. جنگ ، جنگ ، یا رسول اللّه!ما تا آخرین قطره خونمان استقامت و پایدارى‌‏ خواهیم کرد و از نیروى‌ فراوان دشمن هرگز نمى‌‏هراسیم ، زیرا ما بر حقّیم و به‏ «احدى‌ الحسنیین»امید و ایمان داریم ، پیروزى‌ نهایى‌ با ماست.............

پیامبر به آنان آفرین گفت و فرمود:اکنون بگویید ، چگونه با دشمن برخورد کنیم‏ تا قواى‌ او را در هم بکوبیم و آنها را به عقب برانیم؟

-یا رسول اللّه!بهتر است در شهر سنگربندى‌ کنیم و با کمال نیرو از شهرمان‏ دفاع کنیم ، نگذاریم دشمن وارد شهرمان شود.اگر در مدینه بمانیم مردان و زنان و حتّى‌‏ کودکان از شهر خود دفاع مى‌‏کنند و خیلى‌ زودتر نیروى‌ عظیم دشمن را به عقب مى‌‏رانند و تار و مار مى‌‏کنند ، ما قبلا هم-هر گاه که تعداد دشمن بسیار زیاد بوده است-این شیوه‏ را به کار بسته‏ایم و بر دشمن پیروز شده‏ایم.

چند نفر از اعضاى‌ جلسه ، این پیشنهاد را پسندیدند و تأیید کردند.

امّا گروه دیگرى‌ از افراد با این نظر مخالفت نمودند ، گفتند:یا رسول اللّه!چرا در مدینه بمانیم؟چرا خانه و خانواده خود را در معرض تاخت و تاز دشمن قرار دهیم؟آیا بهتر این نیست که همه از شهر خارج شویم و بر دشمن یورش بریم؟بهتر نیست که‏ هر چه زودتر حرکت کنیم و نگذاریم آنها به محدوده شهر برسند؟ما به راه و آئین خود یقین و ایمان داریم و بر حقّیم و از کثرت دشمن بیم و هراس نداریم.............

بحث و گفتگو بالا گرفت ، هر کس سخن دیگران را گوش مى‌‏کرد ، عقیده و فکر خود را با فکر دیگران مى‌‏سنجید و اگر کم و کاستى‌ به نظرش مى‌‏رسید بیان مى‌‏نمود. بالاخره سلمان فارسى‌ که ایرانى‌ الاصل بود ، برخاست و گفت:یا رسول اللّه!در بلاد ما چنین مرسوم است:وقتى‌ شهر مورد حمله دشمنان فراوانى‌ قرار مى‌‏گیرد و اهالى‌ شهر نمى‌‏توانند با دشمن مستقیما روبرو شوند و جنگ کنند ، در اطراف شهر خندقى‌ حفر مى‌‏کنند و فقط چند نقطه را براى‌ عبور و مرور باقى‌ مى‌‏گذارند ، تا دشمن نتواند از هر سو بر شهر بتازد ، آنگاه رزمندگان در همان گذرگاهها به مقابله مى‌‏پردازند ، ما این نقشه‏ را خیلى‌ آزموده‏ایم و همیشه پیروز بوده‏ایم.یا رسول اللّه اکنون وضع و موقعیّت ما همانند آن شهرهاست.پیشنهاد مى‌‏کنم هر چه سریع‏تر دورادور مدینه را خندقى‌ حفر کنیم.

فکر جالب و خوبى‌ بود ، پیامبر طرح را پسندید ، حاضران نیز همین طرح را قبول‏ کردند ، مشورت و همفکرى‌ به نتیجه مطلوب و قابل قبولى‌ رسید ، دیگر هنگام کار و عمل‏ بود ، پیامبر به مسلمانان فرمان داد که با سرعت هر چه تمام‏تر گرداگرد مدینه را خندق حفر کنند ، شخص پیامبر هم در حفر خندق با آنان همکارى‌ و یارى‌ نمود.کار بسیار مشکلى‌‏ بود و با تلاش همه مسلمانان ، قبل از رسیدن دشمن خندق احداث شده بود و رزمندگان‏ در گذرگاههاى‌ مخصوص سنگر گرفته بودند.

سپاهیان عظیم و فراوان دشمن با شتاب بسیار به مدینه نزدیک شدند ، تصمیم‏ داشتند یکروزه کار را یکسره کنند و یک نفر از مسلمانان را زنده باقى‌ نگذارند ، نیرویشان چنان فراوان بود که پیروزى‌ فورى‌ خود را حتمى‌ مى‌‏دانستند.امّا در پایان راه‏ با منظره عجیبى‌ روبرو شدند.با درّه‏اى‌ عمیق و تلّى‌ بلند از سنگ و خاک ، روحیّه خود را باختند و با این که تعدادشان چند و چندین برابر مسلمانان بود ، شکست خوردند و مجبور به عقب نشینى‌ و بازگشت شدند.

در سالهاى‌ آینده با ایثار و فداکاریها و دلاوریهاى‌ مسلمانان در این جنگ بیشتر آشنا مى‌‏شویم.

 

* * *

پیامبر گرامى‌ نه تنها در چنین موارد سختى‌ ، بلکه در غالب کارهاى‌ مهمّ اجتماعى‌‏ با افراد لایق و مورد اعتماد مشورت مى‌‏نمود ، مشورت کردن و نظر خواهى‌ و احترام به‏ دیگر مسلمانان ، رفتار عمومى‌ و سیره آن حضرت بود و او از جانب خدا در انجام این‏ رفتار پسندیده مأموریت داشت.خداى‌ بزرگ در قرآن مجید به پیامبرش چنین فرموده‏ است:

«در اثر لطف و رحمت خداست که با مردم مهربان و ملایم‏ شدى‌ که اگر تندخو و سخت دل بودى‌ ، مردم از اطرافت پراکنده‏ مى‌‏شدند:از کردار ناپسند مردم در گذر ، بر ایشان آمرزش بخواه‏ و در کارها با آنان مشورت کن و آنگاه که تصمیم گرفتى‌ بر خدا توکّل کن ، به درستى‌ که خدا متوکّلین را دوست دارد».

مشورت آنقدر مهم است که در قرآن هم اندیشى‌ صمیمانه و مشورت کردن یکى‌‏ از علامات جامعه اسلامى‌ به شمار رفته است«مؤمنان کارهایشان را با مشورت در بین‏ خودشان ، انجام مى‌‏دهند».

حضرت علىّ بن ابیطالب فرمود:هر کس مستبدّ و خود رأى‌ باشد ، ناچار به هلاکت‏ مى‌‏رسد و هر کس در کارها با دیگران صمیمانه مشورت و همفکرى‌ کند ، در حقیقت از گنجینه عقل و تجربه آنان استفاده نموده است. * * *

آیا تاکنون پذیرفته‏اید که یکى‌ از عوامل مهمّ پیروزى‌ مشورت با دیگران است؟ مى‌‏توانید بگویید که چرا افرادى‌ که با دوستان لایق و مورد اعتماد خود مشورت مى‌‏کنند ، کمتر اتّفاق مى‌‏افتد که با شکست روبرو شوند؟آیا کسانى‌ که خود رأى‌ هستند و با دیگران‏ مشورت نمى‌‏کنند در عمل یاران صمیمى‌ خواهند داشت؟مى‌‏توانید بگویید که چرا هر قدر انسان عاقل و با تجربه باشد ، باز هم به مشورت و همفکرى‌ با دیگران نیازمند است؟

 

چگونه مى‌‏توان از گنجینه اطّلاعات و آگاهیها و تجربیّات دیگران بهره‏مند شد؟آیا مى‌‏توانید بگویید با چه کسانى‌ باید مشورت کنیم؟

در صورتى‌ مشورت براى‌ ما سودمند خواهد بود که با افراد آگاه و عاقل و شایسته و کاردان و از همه مهمتر صدیق و امین و متعهّد مشورت کنیم.وگرنه همفکرى‌ و مشورت با افراد نالایق و خائن نه تنها براى‌ ما سودمند نیست بلکه ما را به گمراهى‌ و سرگردانى‌ مبتلا مى‌‏سازد و ما را نهایتا در دام خیانتکاران اسیر مى‌‏کند.

امام صادق علیه السّلام ، چه خوب شرایط کسانى‌ را که باید مورد شور و مشورت‏ قرار گیرند بیان فرموده است:

1-خردمند و عاقل باشند.

2-عالم و دانشمند و با اطّلاع باشند.

3-آزموده و با تجربه و کاردان باشند.

4-خیرخواه و نصیحت‏گو باشند.

5-با تقوى‌ و پرهیزکار و خدا ترس باشند. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

وَ شاوِرهُم فِى‌ الاَمرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى‌ اللَّهِ. سوره آل عمران آیه 159

اى‌ پیامبر!در کارها با مسلمانان مشورت کن و هنگامى‌ که تصمیم‏ گرفتى‌ بر خدا توکّل کن و اقدام نما.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-مشورت یعنى‌ چه؟

2-در مشکلات عملى‌ و فکرى‌ چگونه از دوستانتان یارى‌ مى‌‏طلبید؟

3-پیامبر معمولا با چه کسانى‌ مشورت مى‌‏فرمود؟

4-نتیجه همفکرى‌ و مشورت با افراد صالح و آگاه چیست؟

5-سلمان فارسى‌ در آن جلسه مشورتى‌ مهم چه پیشنهاد کرد؟

6-بنظر شما پیروزى‌ پیامبر و یارانش در جنگ خندق معلول و نتیجه چه عللى‌ بود؟مهمترین علّت‏ بنظر شما چیست؟

7-معمولا استبداد و خود رأیى‌ چه نتیجه‏اى‌ دارد؟

8-چگونه مى‌‏توان از گنجینه عقل و تجربه افراد صالح بهره‏مند شد؟

9-چه کسانى‌ در عمل بیشتر از یارى‌ افراد استفاده مى‌‏کنند؟کسانى‌ که مشورت مى‌‏کنند یا کسانى‌ که‏ مشورت نمى‌‏کنند؟چرا؟

10-بنا به سفارش امام صادق چه کسانى‌ باید مورد مشورت قرار گیرند؟بنظر شما چرا این صفات‏ باید در طرف مورد مشورت وجود داشته باشد؟

 

امّت یگانه اسلام‏

امّت اسلامى‌ ، امّت یگانه‏ایست که بر اساس«ایمان به خداى‌ یگانه و عمل صالح‏ و اخلاق نیکو»تشکیل مى‌‏گردد ، اعضاى‌ این امّت بزرگ انسانهاى‌ مسلمان و صالحى‌‏ هستند که چون اعضاى‌ یک پیکر با یکدیگر ارتباط دارند و به یکدیگر یارى‌ مى‌‏رسانند ، برخى‌ بر برخى‌ ولایت دارند و هر که آگاه‏تر و متّقى‌‏تر و راهشناس‏تر است همرهان خود را در مسیر زندگى‌ یارى‌ و راهنمایى‌ مى‌‏کند.این انسانهاى‌ مؤمن و مسلم تنها به تعالى‌ و کمال و راهیابى‌ خود نمى‌‏اندیشند ، بلکه به فکر دیگران نیز هستند و خود را در مقابل‏ خداى‌ خویش مسئول مى‌‏دانند که آنان را ارشاد و هدایت و یارى‌ بنمایند ، دلیل راه باشند ، چراغ روشن مسیر زندگى‌ باشند ، به کسانى‌ که بیراهه مى‌‏روند هشدار دهند و کسانى‌ را که راه مستقیم مى‌‏پیمایند تشویق و تقدیر نمایند.

از ویژگیهاى‌ امّت اسلام و فرد فرد این امّت برقرارى‌ حسن ارتباط توأم با گذشت و ایثار و امر به معروف و نهى‌ از منکر است ، هر کس خود را تنها مسئول‏ رستگارى‌ خویش نمى‌‏داند بلکه سعادت و رستگارى‌ دیگران را سعادت و رستگارى‌‏ خویش مى‌‏شمرد و پیوسته مراقبت مى‌‏کند تا منکرى‌ رخ ندهد و معروفى‌ ترک نشود. علاوه بر این وظیفه همگانى‌ ، گروه ورزیده و متشکّلى‌ نیز در جامعه تمام همّت خود را صرف مراقبتها و نظارتهاى‌ اجتماعى‌ مى‌‏نمایند این گروه که از شایسته‏ترین و بهترین‏ افراد امّت هستند دلباخته ایمان به خدا و شیفته اجراى‌ اوامر اویند.دعوت به نیکى‌ و معروف و نهى‌ از زشتى‌ و منکر را اصلى‌‏ترین وظیفه مستمرّ خود مى‌‏دانند و براى‌ اداى‌‏ این وظیفه سنگین و ایفاى‌ این مسئولیّت بزرگ عزمى‌ راسخ و اراده‏اى‌ استوار دارند.

و خداى‌ بزرگ به چنین امّتى‌ که متن روابط اجتماعى‌ خود را بر اساس ایمان و عمل صالح و اخلاق نیکو و اجراى‌ این دو فریضه بزرگ الهى‌ بنا نهاده‏اند وعده‏ پیروزى‌ و برترى‌ داده است.

لذا امّت اسلام و فرد فرد مسلمین روابط داخلى‌ خویش را بر ایمان به خدا و اخلاق حسنه و محبّت و ایثار از یکسو و از سوى‌ دیگر بر اساس امر به معروف و نهى‌ از منکر استوار مى‌‏سازند و به این ترتیب وحدت و یگانگى‌ و انسجام خود را افزون‏ مى‌‏کنند.چون آنچه موجب پیروزى‌ و برترى‌ مى‌‏شود همان ایمان به خدا و پیوند و محبّت‏ است و آنچه دشمن ستمگر را به زانو در مى‌‏آورد وحدت و یگانگى‌ است.

رسول خدا صلى‌ اللّه علیه و آله که براى‌ مسلمین دلسوز است و همیشه مشتاق‏ پیروزى‌ و برترى‌ آنان است براى‌ حفظ وحدت مسلمانها و رشد فضایل اخلاقى‌ در میان‏ آنان با دقّت و ریزبینى‌ خاصّى‌ وظایف مسلمانها را تعیین فرموده است ، و فرموده که:هر مسلمانى‌ نسبت به مسلمان دیگر وظایفى‌ دارد که مى‌‏بایست با انجام آنها اداى‌ وظیفه‏ نماید:

1-سلامش را به گرمى‌ پاسخ گوید.

2-با مهربانى‌ و خوش اخلاقى‌ با او سخن گوید.

3-هدیه‏اش را بپذیرد.

4-احسان و انعامش را سپاس گوید.

5-احسانش را تلافى‌ کند.

6-اگر از او دعوتى‌ کرد ، دعوتش را بپذیرد.

7-عهد و پیمان با او را محترم شمارد.

8-در یارى‌ او کوشا باشد-چه ظالم باشد چه مظلوم یاریش کند-اگر ظالم‏ بود ، یاریش کند.یعنى‌ از ستم بازش دارد و اگر مظلوم بود دست ستم را از سرش دور کند و به این گونه یاریش نماید.

9-خواسته‏هایش را بر آورد.

10-با دوستانش دوستى‌ کند و از دشمنى‌ با آنان بپرهیزد.

11-دوستى‌ خود را با او نگهدارد.

12-از لغزش و اشتباه او در گذرد.

13-عذرش را بپذیرد.

14-عیبهاى‌ پنهانش را بپوشاند.

15-همواره خیر خواه و راهنما و نصیحت‏گر او باشد و او را به معروف امر کند و از منکر نهى‌ نماید.

16-اگر درباره کسى‌ سفارش حقّى‌ کرد ، توصیه‏اش را بپذیرد.

17-اگر بیمار شد به عیادتش برود.

18-اگر از دنیا رحلت کرد در تشییع او شرکت کند و از خدا براى‌ او طلب‏ مغفرت نماید.

19-هر چه براى‌ خود مى‌‏پسندد براى‌ او هم بپسندد.

20-هر چه براى‌ خود ناپسند مى‌‏دارد براى‌ او هم ناپسند بدارد.

بنگرید که پیامبر اسلام بر چه نکات دقیقى‌ تأکید نموده‏اند و براى‌ رشد و تعالى‌ و پیوستگى‌ هر چه بیشتر مسلمانان چه وظایف مهمّى‌ را بیان فرموده‏اند.و بنگرید که‏ جامعه‏اى‌ که افرادش اینگونه نسبت به یکدیگر رحیم و مددکار و مهربان و خیر خواه‏ باشند ، چه جامعه خوشبخت و سعادتمندى‌ است.امّتى‌ که افرادش این چنین در خدمت به‏ یکدیگر و خشنود ساختن یکدیگر مى‌‏کوشند آن چنان منسجم و یگانه مى‌‏شوند که چون‏ صفّى‌ پولادین در مقابل دشمن مى‌‏ایستد و سخت و مقاوم با او روبرو خواهد شد و از هیچ قدرتى‌ بیم و هراس نخواهد برد.

آنقدر این حسن ارتباط بین جامعه مسلمین ارجمند و والاست که پیامبر گرامى‌‏ آن را بعد از اداى‌ فرایض بهترین کار شمرده و فرموده است:«بهترین اعمال بعد از اداى‌ واجبات خشنود ساختن مسلمان است».

 

باز هم فرموده است:«مؤمنین با هم برادرند ، حوائج یکدیگر را برآورده‏ مى‌‏سازند ، هر مؤمنى‌ که به مؤمن دیگر یارى‌ رساند و حاجتش را برآورده سازد ، خدا هم‏ در روز قیامت حوائجش را برآورده نماید.» آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرُونَ بِالمَعروُف وَ یَنهَونَ‏ عَنِ المُنکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه‏ اُولِئکَ سَیَرحَمُهُمُ اللَّهُ اِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ. سوره توبه آیه 73

مردان و زنان مؤمن برخى‌ بر بعضى‌ دیگر ولایت دارند ، امر به معروف‏ مى‌‏کنند و نهى‌ از منکر مى‌‏نمایند و نماز را بر پا مى‌‏دارند و زکات را مى‌‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى‌‏کنند ، اینان را خدا بزودى‌‏ مورد مرحمت خویش قرار مى‌‏دهد و البتّه خدا عزیز و حکیم است.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-امّت اسلامى‌ بر چه اساسى‌ ارتباطات داخلى‌ خود را بنا مى‌‏نهد؟

2-ملاک ولایت برخى‌ بر برخى‌ دیگر در میان اعضاى‌ امّت اسلامى‌ چیست؟

3-انسانهاى‌ مؤمن چگونه دیگران را ارشاد مى‌‏کنند؟به کسانى‌ که راه مستقیم مى‌‏پیمایند چه‏ مى‌‏گویند؟به کسانى‌ که بیراهه مى‌‏روند چه مى‌‏گویند؟

4-امر به معروف و نهى‌ از منکر یعنى‌ چه؟آیا یک وظیفه همگانى‌ است یا باید گروه متشکّلى‌ این وظیفه‏ را انجام دهند؟توضیح دهید.

5-اهمّ وظایف یک مسلمان را نسبت به مسلمان دیگر بشمارید.سلامش را چگونه پاسخ مى‌‏دهد؟ چگونه با او سخن مى‌‏گوید؟وقتى‌ به او هدیه‏اى‌ مى‌‏دهد ، چه مى‌‏کند؟آیا مى‌‏پذیرد؟چه مى‌‏گوید؟ چگونه احسان او را جبران مى‌‏کند؟در مقابل دعوتى‌ که از او مى‌‏کند ، چه مى‌‏گوید؟اگر با او عهدى‌ بندد یا قرارى‌ بگذارد ، چه مقدار به این عهد و قرار احترام مى‌‏گذارد؟اگر ظلمى‌ از او دید چگونه او را یارى‌ مى‌‏کند؟اگر مظلوم بود چگونه؟اگر خواسته‏اى‌ داشت و با او در میان نهاد ، چه‏ مى‌‏کند؟چگونه دوستى‌ خود را با او حفظ مى‌‏کند؟اگر لغزش یا اشتباهى‌ از او دید چه مى‌‏کند؟ اگر از او عذرخواهى‌ کرد ، چه عکس العملى‌ نشان مى‌‏دهد؟آیا عیبهایش را جستجو مى‌‏کند؟اگر درباره کسى‌ توصیه حقّى‌ کرد ، چه مى‌‏کند؟اگر بیمار شد چه وظیفه‏اى‌ دارد؟و اگر از دنیا رحلت‏ کرد ، چه وظیفه‏اى‌ دارد؟

6-بین خود و او چه میزانى‌ قرار مى‌‏دهد که همه وظایف را با مقایسه آن میزان پسند و ناپسند مى‌‏کند؟

 

مساوات در برخوردارى‌ از بیت المال‏

مشکلات جامعه اسلامى‌ به اوج رسیده بود که حضرت على‌ علیه السّلام از سوى‌‏ مردم براى‌ اداره حکومت و خلافت انتخاب شد.مردم او را مشتاقانه براى‌ حکومت‏ برگزیدند ، آن چنان مشتاق که به تعبیر و سخن امیر المؤمنین على‌ بن ابیطالب:

آنچنان به سویم شتافتند که شانه‏هایم از هر سو سخت فشرده‏ شد و پیاپى‌ با من بیعت کردند و البتّه اگر این مراجعه پیاپى‌ و بیعت مصرّانه مردم و عهد پروردگار نبود ، هرگز این حکومت را نمى‌‏پذیرفتم.عهدى‌ که خدا از آگاهان گرفته و مسئولیّتى‌ که‏ بر عهده آنان نهاده که بر سیرى‌ غارتگران شکمباره و گرسنگى‌‏ مظلومان پوست بر استخوان چسبیده تحمّل نکنند و حقّ مظلوم‏ را از ظالم تجاوزگر بستانند و به او باز گردانند.اگر این عهد الهى‌ نبود و امید به حمایت مظلومان نداشتم ، هرگز این‏ حکومت را نمى‌‏پذیرفتم.قسم به خدا ارزشها و مقامهاى‌ دنیوى‌‏ نزد من بى‌‏ارزشترین چیزهاست؛بى‌‏ارزشتر ، پست‏تر ، منفورتر از آب چرکینى‌ که از بینى‌ بز بیرون مى‌‏آید.

بدین ترتیب امیر المؤمنین علىّ بن ابیطالب ، یکى‌ از مهم‏ترین و اصلى‌‏ترین‏ برنامه‏هاى‌ حکومت خویش را اعلام فرمود ، فرمود که برنامه کار من یارى‌ به مظلومان و محرومان و باز ستاندن حق آنان است.و در دوّمین روز حکومت و خلافت خویش به‏ مسجد رفت و بر فراز منبر ایستاد و در حضور اجتماع مسلمین چنین خطبه‏اى‌ را ایراد فرمود:

خداى‌ را سپاس و بر پیامبر او محمّد مصطفى‌ سلام و صلوات. اى‌ مردم!گروهى‌ از بیت المال و اموال عمومى‌ مردم بیش از حقّ خود برداشته‏اند ، جیب خود را انباشته‏اند ، ملک و باغ‏ خریده‏اند و نهرهاى‌ روان در آن جارى‌ ساخته‏اند.مرکبهاى‌‏ زیبا خریده‏اند و بر پشت آنها به فخر و تکبّر نشسته‏اند ، غلامان و کنیزان زیباروى‌ خریده‏اند-اینان در حقیقت ننگ‏ دنیا و عذاب آخرت را براى‌ خود خریده‏اند-امّا بدانید که من‏ حقّ مردم مظلوم و محروم را از اینان باز مى‌‏ستانم و از این پس‏ سهم همه مسلمانان را از بیت المال بطور مساوى‌ خواهم داد. مبادا عدّه‏اى‌ در مقام اعتراض بگویند:علىّ بن ابیطالب ما را از حقّمان محروم کرد!من امروز صریحا اعلام مى‌‏کنم که تمام‏ مزایا را لغو خواهم کرد ، حتّى‌ امتیاز مصاحبت با پیغمبر را ، هر کس در گذشته از اصحاب رسول خدا بوده و یا به اسلام‏ خدمتى‌ کرده ، اجر و پاداشش با خداست؛این سوابق درخشان‏ سبب نخواهد شد که ما میان آنها و دیگر مسلمانان تبعیضى‌‏ بنهیم و امتیاز بیشترى‌ بدهیم.-بیت المال مال عمومى‌ مسلمین‏ است و باید در مصالح و اداره حکومت مصروف گردد و زیادى‌‏ آن بطور مساوى‌ بین همه تقسیم شود-.

هر کس امروز دعوت خدا و رسولش را بپذیرد و حقّانیّت ما را تصدیق نماید و در دین ما داخل شود و به سوى‌ قبله ما نماز بخواند ، یک مسلمان است و با سایر مسلمانان برابر است و بیت المال هم که مال همه مسلمانان است ، بین همه بالسّویّه‏ تقسیم خواهد شد و از این لحاظ هیچکس را بر دیگرى‌‏ امتیازى‌ نیست.

بله!هر که متّقى‌‏تر باشد پیش خدا گرامى‌‏تر است و پرهیزگاران‏ در قیامت بهترین پاداش را خواهند داشت.امّا خدا دنیا را پاداش پرهیزگاران قرار نداده است بلکه اجر و پاداش اخروى‌‏ بر ایشان بسى‌ نیکوتر است.

فردا همه حاضر شوید تا اموالى‌ را که در بیت المال موجود است ، در میان شما تقسیم کنم.همه بیایید ، چه عرب ، چه عجم ، چه آنان که قبلا حقوق مى‌‏گرفته‏اند و چه آنان که محروم‏ بوده‏اند ، هر مسلمان آزاده‏اى‌ حاضر شود.

فرداى‌ آن روز همه حاضر شدند و حضرت على‌ علیه السّلام موجودى‌ بیت المال‏ را بالسّویّه در میان آنان تقسیم فرمود ، به هر نفر سه دینار رسید.کسانى‌ که در گذشته‏ محروم بودند و سهمى‌ از بیت المال نمى‌‏گرفتند خوشحال شدند.عدّه‏اى‌ هم که قبلا دریافتهاى‌ کلان داشتند ، حاضر نبودند به سه درهم بسازند ، به اعتراض و انتقاد پرداختند.یکى‌ از آنها گفت:چگونه شما همه ما را در یک مرتبه قرار دادى‌ و امتیازات‏ را بکلّى‌ نادیده گرفتى‌؟به من سه دینار دادى‌ و به این مرد هم که تا چند روز پیش برده من‏ بود و من آزادش کرده‏ام ، سه دینار داده‏اى‌؛آیا انصاف همین است؟

عمل قاطع و انقلابى‌ امیر المؤمنین علیه السّلام ، یعنى‌ تساوى‌ همگانى‌ در بهره‏گیرى‌ از بیت المال براى‌ عدّه‏اى‌ از مردم قابل تحمّل نبود ، همان عدّه‏اى‌ که قبلا دریافتهاى‌ کلان از بیت المال داشتند.بدین جهت از همان دوّمین روز خلافت اعتراضها و مخالفتهاى‌ علنى‌ و پنهانى‌ شروع شد.این عدّه که در زمان سابق به سوء استفاده از بیت المال عادت کرده بودند احساس خطر کردند ، تک تک و گاه دسته دسته خدمت‏ امیر المؤمنین مى‌‏رسیدند و مزایاى‌ خود را بر مى‌‏شمردند و عمل قاطع و خدا پسندانه على‌‏ علیه السّلام را ، ناسنجیده و غیر قابل تحمّل معرّفى‌ مى‌‏کردند و تقاضاى‌ تجدید نظر داشتند ، موج اعتراض هر ساعت شدیدتر مى‌‏شد.تا بالاخره امیر المؤمنین در چهارمین‏ روز حکومت خویش دوباره بر فراز منبر رفت و چنین خطبه‏اى‌ ایراد فرمود:

 

.............اى‌ مردم گرامى‌‏ترین مردم نزد خدا کسى‌ است که اطاعتش‏ از خدا و عملش براى‌ خدا بیشتر و بهتر باشد.پیرو سنّت‏ رسول خدا باشد و با عمل خویش اوامر کتاب خدا را احیا کند. در نزد من نیز جز اطاعت از رسول خدا و عمل به احکام کتاب‏ خدا میزانى‌ نیست.اى‌ مردم!قرآن کتاب خدا پیش شما حاضر است و از سنّت و سیره رسول خدا اطّلاع دارید ، از آن چندى‌‏ نگذشته است.خدا در قرآن مى‌‏فرماید:اى‌ مردم!ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را دسته دسته و قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید.و البتّه گرامى‌‏ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما مى‌‏باشند.

در این هنگام چهره امیر المؤمنین از خشم بر افروخت و فریاد بر آورد و گفت:

اى‌ مردم!از خدا و رسول اطاعت کنید و اگر اعراض کنید خدا کافران را دوست ندارد.اى‌ مهاجرین و انصار آیا با اسلام‏ آوردن خویش بر خدا و رسول منّت مى‌‏گذارید؟در صورتى‌ که‏ خدا بر شما منّت نهاده که شما را به اسلام هدایت کرده است‏ اى‌ مردم!این دنیا که به آن دل بسته‏اید و آرزویش را در دل‏ مى‌‏پرورید افزونیش شما را خشنود و کمبودش شما را خشمگین و ناخشنود مى‌‏سازد؛منزلگاه شما نیست و شما براى‌‏ دنیا آفریده نشده‏اید ، مراقب باشید دنیا شما را نفریبد.

در اطاعت از خدا استوار و بردبار باشید و بدانید که اموال‏ بیت المال متعلّق به عموم مسلمین است ، خدا مصرفش را تعیین‏ فرموده است.روش من در تقسیم بیت المال همان روش رسول‏ خداست.هر کس دستور قرآن و سیره رسول خدا را نمى‌‏پسندد هر عملى‌ خواست انجام دهد و البتّه من به روش خویش ادامه‏ مى‌‏دهم و از عمل به حقّ و پیروى‌ از آن هیچ بیم و وحشتى‌‏ ندارم کسى‌ که از دستور خدا پیروى‌ کند و به احکام خدا حکومت نماید ، چه وحشتى‌ دارد؟

تا آنجا امیر المؤمنین در رعایت مساوات و رعایت امانت در بیت المال دقیق و سختگیر بود که روزى‌ برادرش عقیل فرزندان خود را که از شدّت گرسنگى‌ زرد و پژمرده شده بودند پیش او آورد و تقاضاى‌ یک صاع گندم از بیت المال کرد ، چهره‏ پریشان و چشمان به گودى‌ نشسته فرزندانش گواه نیاز شدید او به این مقدار گندم بود. امّا عقیل سهم خود را گرفته بود.برادر هم آنچه مى‌‏توانست از مال خویش به او کمک‏ کرده بود.امیر المؤمنین برادر را نصیحت کرد ، عقیل باز اصرار کرد.امیر المؤمنین براى‌‏ او بیان کرد که نمى‌‏تواند حقّ مسلمانان دیگر را به برادرش بدهد ولى‌ عقیل نپذیرفت و دوباره تقاضایش را گفت و تکرار کرد ، چندین مرتبه آمد و رفت ولى‌ امیر المؤمنین که‏ انجام تقاضاى‌ او را نابجا و خیانت به بیت المال مى‌‏دانست ، خود مى‌‏گوید:

«.....وقتى‌ دیدم برادرم براى‌ دریافت یک صاع گندم-زیاده بر حقّش-این چنین اصرار مى‌‏ورزد و پى‌ در پى‌ پیش من مى‌‏آید ، تکّه آهنى‌ را در آتش نهادم ، وقتى‌ آهن خوب سرخ و گداخته‏ شد ، آن را برداشتم و نزدیکش بردم از حرارت و لهیب آن آهن‏ سرخ ، فریاد کشید و دردمندانه ناله کرد.

گفتم:عقیل برادر!از تکّه آهنى‌ که انسانى‌ آن را به بازى‌ سرخ‏ کرده ، ناله مى‌‏کشى‌؟فریاد مى‌‏کنى‌؟ولى‌ مى‌‏خواهى‌ مرا به آتشى‌ فرا خوانى‌ که خداى‌ تواناى‌ قهّار به غضب خویش‏ افروخته است ، آیا از یک آزار کوچک مى‌‏رنجى‌؟ولى‌ من از شعله‏هاى‌ بلند آتش دوزخ نرنجم؟آیا مى‌‏خواهى‌ من به خیانت و ستم دست یازم؟نه.............هرگز!هرگز!قسم به خدا اگر همه‏ آسمانها و زمین را به من ببخشند که پر کاهى‌ را از دهان مورى‌‏ به ستم باز ستانم ، هرگز این کار را نخواهم کرد.

امیر المؤمنین این چنین در رعایت مساوات در تقسیم بیت المال کوشا بود و حاضر نبود حتّى‌ به برادرش یک صاع بیشتر از حقّش بپردازد.هنگام تقسیم هر چه بود دقیقا تقسیم مى‌‏کرد و وقتى‌ که همه اموال به صاحبانش مى‌‏رسید ، دستور مى‌‏داد هر گوشه‏ و کنارى‌ از بیت المال را باز بنگرند که مبادا چیزى‌ مانده باشد و هنگامى‌ که مطمئنّ‏ مى‌‏شد که دیگر چیزى‌ نمانده است ، خدا را شکر مى‌‏کرد و در همان محل بیت المال به‏ نماز مى‌‏ایستاد و دو رکعت نماز شکر مى‌‏گذارد.خدا را شکر مى‌‏گفت که توانسته حقّ‏ مردم را به آنها برساند و مى‌‏فرمود:

«خدایا!من به امر تو این چنین رعایت مساوات و امانت را مى‌‏نمایم و به دقّت به حساب بیت المال مى‌‏رسم تا از حساب‏ سخت روز قیامت و عذاب دردناک آن روز در امان باشم.»

خداى‌ بزرگ همه ما را از عذاب طاقت‏فرساى‌ آن روز در امان دارد. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

یا أَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالقِسطِ شُهَدآءَ لِلَّهِ وَ لَو عَلى‌ اَنفُسِکُم اَوِ الوالِدَینِ وَ الاَقرَبینَ. سوره نساء آیه 135

اى‌ کسانى‌ که ایمان آورده‏اید کسانى‌ باشید که قسط را بر پا مى‌‏دارید و به‏ خاطر خدا گواهى‌ مى‌‏دهید هر چند که به زیانتان باشد یا زیان پدر و مادر یا نزدیکانتان.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-بنا به سخن امیر المؤمنین ، خدا چه عهدى‌ از عالمان گرفته است؟

2-ارزشها و مقامهاى‌ دنیوى‌ نزد علىّ بن ابیطالب چگونه بود؟بى‌‏ارزش‏تر از چه؟

3-امیر المؤمنین بیت المال را چگونه بین مسلمانان تقسیم کرد؟

4-چه کسانى‌ تقسیم بالسّویّه را بر امیر المؤمنین خرده گرفتند؟چه گفتند؟

5-امیر المؤمنین در پاسخ به این معترضین چه فرمود؟

6-امیر المؤمنین به برادرش عقیل که تقاضاى‌ مقدارى‌ گندم داشت چه فرمود؟و در پایان او را چگونه‏ نصیحت کرد؟

7-هنگامى‌ که امیر المؤمنین بیت المال را به صاحبانش مى‌‏رساند ، چگونه خدا را سپاس مى‌‏گفت؟چه‏ دعا مى‌‏کرد؟

 

احترام اموال مردم و احترام بیت المال‏

هر کس براى‌ حفظ و گسترش وجود خویش در فعّالیّت و کوشش است.براى‌‏ حفظ و بقاء خود مى‌‏کوشد ، چیزهایى‌ را بدست مى‌‏آورد و به خود اختصاص مى‌‏دهد و استفاده مى‌‏کند.مثلا فرد تشنه کوزه‏اى‌ را بر مى‌‏دارد و تا کنار چشمه راه مى‌‏پیماید ، آب‏ مى‌‏نوشد و کوزه را از آب گواراى‌ چشمه پر مى‌‏کند و بر مى‌‏گردد ، تا هنگامى‌ که آب در چشمه بود مالک بخصوصى‌ نداشت ولى‌ وقتى‌ با کوشش و تلاش یک فرد حیازت شد اختصاص به آن فرد پیدا مى‌‏کند و او مالک آب کوزه مى‌‏شود.معناى‌ مال و مالکیّت‏ آنست که دیگران حقّ ندارند و نباید بدون اجازه و رضایت آن فرد در آب کوزه تصرّف کنند.

گاه مالک ، فرد است و گاه گروه و عدّه‏اى‌ و گاهى‌ حکومت و دولت ، در هر صورت هیچ کس حقّ ندارد و نباید در حاصل تلاش و کوشش دیگران بدون رضایت و اجازه آنان تصرّف نماید.اگر کسى‌ نتیجه تلاش و حاصل کوشش دیگران را بر دارد و به‏ خود اختصاص دهد بدون این که به آنان اطّلاع دهد و رضایتشان را تحصیل نماید ، خیانت نموده ، و کارش سرقت و دزدى‌ نامیده مى‌‏شود.سرقت گناه بزرگى‌ محسوب‏ مى‌‏گردد و مجازات سختى‌ دارد ، مجازات سرقت در برخى‌ موارد به حکم دادگاه اسلامى‌‏ قطع انگشتان دست دزد است‏[1]. [1] البته باید توجه داشت که در هر شرایطى‌ انگشتان دزد قطع نمى‌‏شود بلکه قطع انگشتان شرایط چندى‌ دارد که اگر آن شرایط یک جا جمع شود ، حاکم شرع حکم به قطع انگشتان دزد مى‌‏دهد.

 

مى‌‏دانید چرا یک چنین مجازات سختى‌ براى‌ سارق پیش بینى‌ شده است؟زیرا مهم‏ترین و گرانبهاترین چیزها در نظر انسان«زندگى‌»است.انسان تقریبا نیمى‌ از این‏ زندگى‌ را با تحمّل رنج و با تلاش و فعّالیّت ، صرف تهیّه مایحتاج و وسائل مى‌‏نماید ، مى‌‏کوشد و وسائل زندگى‌ را تهیّه و تأمین مى‌‏کند و آنها را مورد بهره‏مندى‌ قرار مى‌‏دهد. در این میان شخص راحت طلب ، اسرافکار و متجاوزى‌ پیدا مى‌‏شود که امنیّت زندگى‌ و حاصل تلاش دیگران را به خطر مى‌‏افکند و بجاى‌ این که خود به تلاش و کوشش پردازد و نهال بکارد و در شبهاى‌ سرد و روزهاى‌ گرم مراقبت و آبیارى‌ نماید تا نهالش را به ثمر رساند ، به نهال به ثمر نشسته دیگران دست درازى‌ مى‌‏کند و میوه‏هاى‌ درخت کوشش و کار آنان را با انگشتان خیانتکار خود مى‌‏چیند و مى‌‏برد.با این دست متجاوز که حاصل‏ رنج سالهاى‌ باغبان زحمتکشى‌ را در چند لحظه مى‌‏چیند ، چه باید کرد؟ناچار چنین‏ دستى‌ که حاصل زندگى‌ دیگران را قطع مى‌‏کند ، باید قطع شود تا انسانها بتوانند با خاطرى‌‏ آسوده و امنیّتى‌ کامل به تلاش و تولید پردازند و از ثمره شیرین کار خویش برخوردار شوند.

گاهى‌ به اموال یک فرد تجاوز و تعدّى‌ مى‌‏شود که البتّه این کار زشت و گناه‏ است و مرتکب آن در صورتى‌ که توبه نکند و گناه خود را جبران ننماید علاوه بر مجازات دنیوى‌ در آخرت نیز مورد عقاب و عذاب قرار خواهد گرفت.امّا زشت‏تر و پر گناه‏تر ، تعدّى‌ و تجاوز به اموال عمومى‌ بیت المال است.که این گناه زشت‏تر و پر گناه‏تر و عقوبتش سخت و سخت‏تر است.و عجیب این که برخى‌ تعدّى‌ به مال‏ خصوصى‌ مردم را گناه و دزدى‌ مى‌‏شمرند ولى‌ تعدّى‌ به اموال بیت المال عمومى‌ را گناه‏ نمى‌‏دانند و سرقت نمى‌‏شمرند در صورتى‌ که این نوع سرقت نزد خدا بسیار زشت‏تر و سخت عقوبت‏تر است.

در این زمینه به واقعه زیر و سخنان امیر المؤمنین(ع)توجّه کنید:

عقیل برادر امیر المؤمنین بود ، به شهر کوفه آمد و به منزل برادرش وارد شد ، از لباسهاى‌ کهنه و رنگ و روى‌ عقیل فقر و پریشانى‌ آشکار بود.امیر المؤمنین بر احوال‏ برادر رقّت کرد و به فرزندش امام حسن فرمود:از اموال شخصى‌ خودت جامه‏اى‌ به‏ عمویت اهدا کن.امام حسن علیه السّلام یک پیراهن و یک عباى‌ نو آورد و با احترام‏ تمام به عمو تقدیم کرد.مشغول گفتگو بودند تا شب که هنگام صرف غذا فرا رسید ، عقیل‏ از سفر رسیده بود.خسته و گرسنه بود منتظر بود که شام مفصّلى‌ بیاورند ، خود را مهمان‏ فرمانده و حاکم و ولىّ مسلمین مى‌‏دانست ، انتظار سفره مفصّل و رنگینى‌ را داشت.

انتظار سر آمد و شام را آوردند غذاى‌ بسیار ساده و مختصرى‌ بود.امیر المؤمنین‏ با نام و یاد خدا به غذا خوردن مشغول شد ، عقیل که انتظار چیزهاى‌ دیگرى‌ را مى‌‏کشید با تعجّب پرسید:شام همین است؟حضرت على‌ علیه السّلام فرمود:مگر چیز کمى‌ است؟ بله همین است و بسیار هم مورد احترام است ، نعمت خداست ، و ما چگونه مى‌‏توانیم از عهده سپاس و شکر اینهمه نعمت بر آییم.

خوب است بدانید که غذاى‌ امیر المؤمنین همیشه بسیار ساده و سبک بود مخصوصا در ایّام پنجساله خلافت ، اغلب نان خالى‌‏ و یا نان و شیر و یا غذاى‌ ساده دیگرى‌ تناول مى‌‏فرمود و به‏ استانداران و فرمانداران خویش هم سفارش مى‌‏فرمود که مبادا به تقاضا و هوسهاى‌ شکم گوش دهند و غذاهاى‌ رنگا رنگ و گوناگون به آن بدهند که در این صورت مجبورند براى‌ تهیّه آن‏ از اموال مردم استفاده کنند و به حقّ این و آن تجاوز نمایند و مخصوصا تأکید مى‌‏فرمود که:

بسیار کسان را همین هوسهاى‌ شکم جهنّمى‌ کرده است ، مراقب باشید.

شام تمام شد ، عقیل با برادرش به گلایه و درد دل پرداخت:برادر!وضع مالى‌ من‏ بسیار نامطلوب است ، عیالبار و پریشان احوالم ، مقروض هستم.قرضم را ادا کنید مقدارى‌ هم کمک خرجى‌ به من بدهید ، .............

-چه مقدار مقروضى‌؟

-صد هزار درهم.

-صد هزار درهم!چقدر زیاد!چه کرده‏اى‌ که اینهمه مقروض شده‏اى‌؟برادر جان!اینقدر پول ندارم که این قرض ترا بپردازم.امّا اگر تا موقع پرداخت حقوق صبر کنى‌ ، مى‌‏توانم مقدارى‌ از حقوقم را به تو بدهم ، حتّى‌ اگر عائله و خانواده خودم‏ بى‌‏خرجى‌ نمى‌‏ماندند همه حقوقم را به تو برادر گرامى‌ مى‌‏دادم.

-صبر کنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟یعنى‌ چه؟مگر خزانه کشور در اختیار شما نیست؟مگر شما خلیفه مسلمین نیستى‌؟مگر همه کارها در اختیار شما نیست؟هر چه‏ بخواهى‌ مى‌‏توانى‌ در همین ساعت بپردازى‌ ، پس چرا به موقع حقوق وعده مى‌‏دهى‌؟ اصلا مگر مجموع حقوق شما چقدر است که مى‌‏خواهید مقدارى‌ از آن را به من بدهید؟ اگر تمام حقوق خود را و حتّى‌ چندین و چند برابر آن را به من بدهید باز هم قرض من ادا نمى‌‏شود ، این حرفها یعنى‌ چه؟آیا سزاوار است که این همه پول در اختیار شما باشد و من مقروض بمانم؟.............؟از خزانه بردارید و بدهید.

امیر المؤمنین که از سخنان برادر ناراحت و خشمگین شده بود و دوست نداشت‏ برادرش و هیچ فرد دیگرى‌ چنین بینشى‌ داشته باشد ، کظم غیظ نمود و با صبر و متانت‏ او را نصیحت کرد و به برادر گفت:برادر جان!این چه حرفهایى‌ است که میزنى‌؟!خزانه‏ دولت پول دارد یا ندارد چه ربطى‌ به من و شما دارد؟من و تو هم مانند سایر مسلمانها هستیم«بیت المال»مال عمومى‌ مردم است ، مال شخصى‌ من که نیست ، تا بتوانم بردارم و به تو بدهم.اموال«بیت المال»امانتى‌ است در دست من و من نمى‌‏توانم در اموال عمومى‌‏ خیانت کنم.درست است که برادر من هستى‌ و من وظیفه دارم با حدّاکثر امکان ترا کمک‏ کنم امّا من مى‌‏توانم از مال شخصى‌ خودم به تو کمک کنم نه از بیت المال عمومى‌ مردم. مى‌‏دانم که تو عیالبار و گرفتار و مقروض هستى‌ ، امّا وضع عمومى‌ مردم هم خوب نیست‏ و امثال تو فراوانند.چگونه مى‌‏توانم ترا بر دیگران ترجیح دهم؟

امّا عقیل که از سنگینى‌ بار قرض و فشار زندگى‌ خسته شده و به ستوه آمده بود ، گوشش به نصایح برادر بدهکار نبود و سخنان برادر را نمى‌‏پذیرفت و اصرار مى‌‏کرد. وقتى‌ اصرارش از حدّ تجاوز کرد به او فرمود:برادر!چرا اینقدر اصرار مى‌‏کنى‌؟در بازار کوفه هم پول فراوان است ، آیا مى‌‏توانى‌ از پول تجّار و کسبه بردارى‌ و قرض خود را ادا کنى‌؟اگر مى‌‏توانى‌ ، بفرما!

عقیل پاسخ داد:البتّه من حق ندارم پول کسبه و تجّار را بردارم و خرج کنم ، مال ، مال آنهاست و برایش زحمت کشیده‏اند ، امّا بیت المال در اختیار شماست ، هر چه‏ بخواهى‌ مى‌‏توانى‌ از آن بردارى‌ ، کسى‌ هم متوجّه نمى‌‏شود.

امیر المؤمنین فرمود:تو حاضر نیستى‌ از اموال کسبه و تجّار بردارى‌ و در اموال‏ آنها خیانت کنى‌ و به من اصرار مى‌‏کنى‌ که در اموال عمومى‌ خیانت کنم و از اموال‏ عمومى‌ قرض ترا بدهم!عجب پیشنهادى‌ مى‌‏کنى‌.خدا که متوجّه کار ما هست و او از ما سؤال خواهد کرد.برادر جان!در شهر حیره ثروتمندان و تجّار زیادى‌ وجود دارند آیا مى‌‏پسندى‌ که من و تو شمشیرهایمان را برداریم و بر سرشان شبیخون بزنیم و یک شبه‏ ثروت کلانى‌ بدست آوریم؟آیا مى‌‏پسندى‌ که به این ترتیب قرضت را ادا کنى‌؟

عقیل که از قاطعیّت برادر و صراحت او ناراحت و مضطرب به نظر مى‌‏رسید ، گفت:برادر جان!من که براى‌ دزدى‌ نیامده‏ام که این گونه با من صحبت مى‌‏کنى‌ ، البتّه که‏ ما حقّ نداریم و نباید به اموال مردم دستبرد بزنیم امّا بیت المال و خزانه کشور که در اختیار شماست ، شما خلیفه مسلمین و صاحب اختیار آنها هستى‌ ، مى‌‏توانى‌ در اموال‏ بیت المال تصرّف کنى‌ و با صلاحدید خود آنها را به مصرف برسانى‌.

امیر المؤمنین فرمود:نه.............نه اموال بیت المال به عموم مسلمانان تعلّق دارد و همه‏ در آن سهیمند همانطور که ربودن مال یک فرد دزدى‌ است ، ربودن مال عموم مردم هم‏ دزدى‌ است من نمى‌‏توانم در جایى‌ که همه در بیت المال سهیمند برادرم را به آنها ترجیح‏ دهم و حقّ آنها را به او بپردازم.تو چنین مى‌‏پندارى‌ که دزدى‌ فقط در جایى‌ است که مال‏ یک نفر ربوده شود؟نه.............بلکه بدترین و زشت‏ترین دزدیها حیف و میل اموال عمومى‌ مردم‏ است ، بدترین سرقتها خیانت در بیت المال است. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

وَ اَقسِطُوآ اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ. سوره حجرات آیه 9.

همیشه به عدل و داد رفتار کنید که خدا کسانى‌ را که به عدل رفتار مى‌‏کنند ، دوست دارد.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-مجازات سختى‌ که براى‌ سارق در برخى‌ موارد پیش بینى‌ شده چیست؟چرا چنین مجازاتى‌ براى‌‏ او پیش بینى‌ شده است؟

2-عقیل منتظر چگونه غذایى‌ بود؟از برادرش چه پرسید؟برادر به او چه پاسخ داد؟

3-معمولا غذاى‌ امیر المؤمنین چگونه بود؟به استانداران و فرمانداران خود در این زمینه چه توصیه‏ مى‌‏فرمود؟

4-امیر المؤمنین براى‌ این که برادرش را به زشتى‌ درخواستش آگاه کند ، چه پیشنهادى‌ به او کرد؟او چه پاسخى‌ داد؟

5-در نگاه امیر المؤمنین بدترین و زشت‏ترین دزدیها چیست؟

 

جهاد و دفاع در اسلام‏

جهاد در لغت به معناى‌ تلاش و کوشش است و در فرهنگ اسلامى‌-علاوه بر این معناى‌ عامّ-به معناى‌ پیکار و جنگ مسلّحانه در برابر دشمنان اسلام و مسلمین نیز به کار مى‌‏رود.

مى‌‏دانید که اسلام دین عقیده و ایمان ، عقل و تفکّر و استدلال و برهان است و به‏ همین وسیله در جهان توسعه و گسترش یافته است.اسلام هیچگاه با جنگ مسلّحانه و پیکار و تهدیدات نظامى‌ عقاید بر حقّ خود را تحمیل نمى‌‏کند و مگر مى‌‏توان عقیده‏اى‌ را با زور و شمشیر ترویج کرد و در عمق جان افراد نفوذ داد؟دین از یک سلسله اعتقادات‏ قلبى‌ مایه مى‌‏گیرد ، مگر مى‌‏توان با زور و جبر مردم را به پذیرش این اعتقادات فرا خواند؟ قدرت نظامى‌ مى‌‏تواند جلوى‌ اعمالى‌ را بگیرد و به اعمال دیگرى‌ مردم را مجبور کند ، امّا چگونه مى‌‏تواند افکار و عقاید قلبى‌ را دگرگون سازد؟

بر این اساس اسلام ایمان و عقیده ، تقوى‌ و فضیلت و سایر ارزشها را با بیان‏ روشن و برهان متین بین مردم تبلیغ مى‌‏کند.مى‌‏پرسد پس جهاد براى‌ چیست؟پیکار و جنگ مسلّحانه به چه منظور است؟پاسخ اینست که هرگز اسلام جنگ طلب نیست بلکه‏ اسلام دین صلح و آرامش است ، و تا اقدام مسلّحانه ضرورت پیدا نکند دستور جهاد نمى‌‏دهد ، امّا در موارد لازم نه تنها از جنگ و جهاد ابائى‌ ندارد بلکه به آن امر مى‌‏کند و آن‏ را یک وظیفه شرعى‌ و از بهترین عبادات مى‌‏شمرد.خدا در قرآن مى‌‏فرماید:

خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خریدارى‌ مى‌‏کند و در برابر ، بهشت برین به ایشان مى‌‏بخشد ، این مؤمنان در راه خدا پیکار مى‌‏کنند ، مى‌‏کشند و کشته مى‌‏شوند.این وعده حقّى‌ است‏ بر خدا ، که در تورات و انجیل و قرآن به ثبت رسیده است.و چه کسى‌ از خدا به عهدش وفادارتر است؟پس مژده باد بر شما به معامله‏اى‌ که با خدا کرده‏اید ، این سعادت بسیار بزرگى‌ است‏ براى‌ شما.[سوره توبه آیه 111]

چه آیه پر محتوا و جالبى‌!چه تعبیرات لطیف و زیبایى‌!

خدا در این آیه به یک معامله بسیار مهمّى‌ اشاره مى‌‏کند.خریدار کیست؟ فروشنده کیست؟جنس چیست؟ثمن در این معامله چیست؟

خریدار خداست ، خداى‌ بى‌‏نیاز ، خداى‌ مهربان ، خداى‌ بزرگ با آن همه عظمت و جلال و با آن همه لطف و محبّت.فروشندگان مؤمنین هستند ، مؤمنینى‌ که با عمق جان‏ خویش به خدا و پیامبر و معاد ایمان دارند و دین اسلام را با عشق و شوق به عنوان‏ بهترین دین آسمانى‌ پذیرفته‏اند و سعادت خویش را در عمل و پاسدارى‌ از احکام و قوانین آن مى‌‏دانند.این مؤمنین چنان شیفته و دلباخته خدایند که خشنودى‌ و رضاى‌ او را از همه چیز برتر و بالاتر مى‌‏دانند.لطف خدا را و ثوابها و نعمتهاى‌ اخروى‌ را بسى‌‏ عالیتر و زیباتر از نعمتهاى‌ دنیوى‌ مى‌‏دانند.مى‌‏دانند که زندگى‌ دنیا کوتاه و گذرا و زندگى‌ آخرت پایدار و جاویدان است.

جنس چیست؟مورد معامله چیست؟مورد معامله جان و روح و هستى‌ مؤمن‏ است ، خون سرخ و قلب پاک و عاشق و دلباخته خداست.مجاهد فى‌ سبیل اللّه جان‏ خویش را به خدا مى‌‏فروشد ، جانى‌ که خدا به او عنایت کرده به او باز مى‌‏گرداند و در راه‏ او فدا مى‌‏کند.هر چه دارد یک مرتبه رها مى‌‏کند و به معبود بزرگ و بى‌‏همتا مى‌‏پیوندد ، محبّت دیگران را یکسره از دل بیرون مى‌‏ریزد و پروانه‏وار خود را به منبع نور الهى‌ مى‌‏رساند.

 

ثمن معامله چیست؟ثمن معامله ، بهشت و رضوان خداست ، بهشت و زندگى‌‏ جاویدان و همنشینى‌ با پیامبران و امامان و معاشرت با شهداء و صدّیقین و بندگان‏ شایسته خدا ، بهشت با آن همه زیبایى‌ و نعمتى‌ که مانندش را نه چشمى‌ دیده و نه گوشى‌‏ شنیده و نه از وصف دلربایش خاطره‏اى‌ در خاطرى‌ نشسته ، پاداش و ثمن این معامله‏ بهشت و نور و سرور و رضوان پروردگار متعال است.

سند این معامله کتابهاى‌ آسمانى‌ است ، این معامله در تورات و انجیل و قرآن به‏ ثبت رسیده است و عمل به این معامله و پرداخت این بها را خداى‌ تواناى‌ مهربان تعهّد کرده است و چه کسى‌ از خدا به عهدش وفادارتر است؟

چه آیه پر محتوا و لطیفى‌!چه مقام ارزنده و بزرگى‌!

مؤمن مجاهد فى‌ سبیل اللّه در میدان نبرد با دشمن ، خود را در برابر دو امر مهمّ‏ مشاهده مى‌‏کند ، براى‌ رضاى‌ خدا و دفاع از احکام نورانى‌ اسلام ، براى‌ دفاع از آزادى‌ و عدالت و براى‌ اقامه قسط و کمک به محرومین و مستضعفین مى‌‏جنگد و دلیرانه نبرد مى‌‏کند یا دشمنان اسلام را مى‌‏کشد ، تار و مار مى‌‏کند و فاتح و سربلند به آغوش‏ خانواده‏اش باز مى‌‏گردد ، یا در راه خدا و در مقابل و محضر خدا خون خویش را نثار مى‌‏کند.اگر فاتح به شهر و دیارش باز گردد ، عزّت و شرف را به همراه مى‌‏آورد در حالى‌‏ که گناهانش فرو ریخته و رحمت و مغفرت پروردگار متعال سراسر وجودش را فرو پوشیده است.و اگر به شهادت برسد ملائکه پروردگار به استقبالش مى‌‏آیند و روحش را به ملکوت اعلا پرواز مى‌‏دهند ، او در ملکوت اعلاى‌ جهان آخرت همیشه زنده و جاوید از نعمتهاى‌ خاصّ پروردگار بهره‏مند مى‌‏گردد.در هر دو حال به سعادت و پیروزى‌ نائل آمده‏ است. دستور جهاد

اسلام هرگز براى‌ کشور گشایى‌ و تصاحب اراضى‌ مردم دستور جهاد و نبرد نمى‌‏دهد و هرگز براى‌ استثمار مردم و تحمیل عقاید و فرهنگ جنگ نمى‌‏کند.امّا اگر مردمى‌ در جهل و نادانى‌ بودند؛در فقر و محرومیّت و خفقان مى‌‏زیستند و ستمگران و مستکبرین دسترنجشان را چپاول مى‌‏کردند؛در چنین وضعى‌ اسلام وظیفه مى‌‏داند که به‏ یارى‌ محرومین بشتابند و آنان را از چنگال مستکبرین نجات دهند.امّا نخست با تبلیغات ، با برهان و منطق بیدارشان کنند و از تاریکى‌ شرک و مادّیگرى‌ و کفر و نفاق‏ نجاتشان دهند و به توحید و خداپرستى‌ رهنمونشان گردند تا از سلطه مستکبرین نجات‏ یابند و زمام امورشان را خود در دست گیرند.

ولى‌ اگر مستکبرین راه تبلیغ و برهان را بستند و از ارشاد و تبلیغ مانع شدند در چنین صورتى‌ با صلاحدید پیامبر یا امام و یا ولىّ مسلمین دستور جهاد صادر مى‌‏شود تا با یک جهاد مقدّس و یک یورش سنگین مستکبرین را سرنگون سازند و زمینه را براى‌‏ تبلیغات آزاد و بیدارى‌ مردم و نجات آنها فراهم نمایند.

جنگهاى‌ مسلمین در صدر اسلام با حکومت خود کامه ایران و روم از همین قبیل‏ بوده است ، مسلمین براى‌ تصرّف اموال و اراضى‌ جنگ نکردند بلکه براى‌ آزاد کردن‏ مردم از زیر سلطه مستکبرین و نجات آنان از زیر یوغ ستمگران و حکّام ظالم به جهاد پرداختند.جنگ را آغاز کردند تا حکومتهاى‌ استکبارى‌ را سرنگون سازند و زمینه را براى‌ ارشاد و هدایت مردم محروم که در چنگال ستم اسیر بودند فراهم سازند.ایرانیان‏ آن زمان هم بوسیله شمشیر و جنگ اسلام را نپذیرفتند بلکه چون به آزادى‌ رسیدند و با برهان روشن و منطق قوىّ اسلام آشنا شدند و رفتار شایسته مسلمین را مشاهده کردند گروه گروه به اسلام گرویدند.پس جهاد ابتدایى‌ نیز یک نوع دفاع است ، دفاع از حقوق‏ انسانهاى‌ محروم ، دفاع از شرافت و عزّت انسانها ، دفاع از حقوق مستضعفین. دفاع‏

هنگامى‌ که کشور اسلام مورد تجاوز و تعدّى‌ بیگانگان قرار گیرد ، دفاع بر همه‏ واجب است.مسلمین باید براى‌ بیرون راندن متجاوز و سرکوب او بسیج شوند و با آنچه‏ که در توان دارند بکوشند و از موجودیّت و عزّت و شرف و کشور اسلامى‌ خود دفاع‏ کنند ، خدا در قرآن مى‌‏فرماید:

در راه خدا با کسانى‌ که با شما مى‌‏جنگند بجنگید ولى‌ تجاوز نکنید که خدا متجاوزین را دوست ندارد.[سوره بقره آیه190]

جهاد دفاعى‌ بر همه واجب است ، پیر و جوان ، مرد و زن ، همه و همه باید در این‏ پیکار مقدّس شرکت کنند و هر کس در حدّ توانش بر زمد و یا رزمندگان را یارى‌ نماید در این مورد نیازى‌ نیست که براى‌ رسیدن دستور پیامبر یا امام و یا ولىّ مسلمین انتظار کشیم و به دشمن فرصت هجوم بیشتر بدهیم.البتّه ولىّ مسلمین نیز رهنمود لازم را در نخستین فرصت صادر خواهد نمود.

مظلوم باید فورا از حقّ خود دفاع کند و تجاوزگر را به خاک ذلّت کشاند تا فکر تجاوز در مغز و ذهن دیگران خطور نکند ، اگر مظلوم با تمام توانایى‌ خویش در برابر ظالم‏ مقاومت نکند دست متجاوز را نسبت به دیگران باز گذارده و بدینسان به تجاوزگرى‌ وى‌‏ کمک کرده است ، اگر استعمارگران از خارج مرزها بوسیله عمّال داخلى‌ خودشان در کشورهاى‌ اسلامى‌ دخالت کردند و منابع طبیعى‌ آنان را زیر سلطه خویش قرار دادند و به‏ غارت و چپاول اموال عمومى‌ پرداختند؛دین اسلام به مسلمین اجازه نمى‌‏دهد که دست‏ روى‌ دست بگذارند و غارتگریهاى‌ بیگانگان را نظاره کنند ، بلکه به آنان فرمان مى‌‏دهد که با تمام قدرت بر خیزند ، بکوشند و ایادى‌ پلید بیگانگان را قطع کنند و کشورشان را آزاد سازند ، این کار نیز یک جهاد دفاعى‌ است و بر همگان واجب است.

اکثر جنگهاى‌ صدر اسلام-مانند جنگ احزاب و احد-جنگهاى‌ دفاعى‌ بوده‏ است. جهاد داخلى‌‏

جهاد داخلى‌ نوعى‌ جهاد دفاعى‌ است.اگر در داخل کشور اسلامى‌ گروهى‌‏ توطئه و بلوا بر پا سازند ، آرامش را از جامعه سلب کنند ، حکومت اسلام را تضعیف‏ نمایند و بوسیله ترور و تخریب در صدد بر اندازى‌ حکومت اسلام برآیند ، اینان بر ولىّ‏ مسلمین-مقام ولایت فقیه-خروج کرده‏اند و از پذیرفتن قوانین جامعه اسلامى‌ سر باز زده‏اند و از اطاعت رهبر خارج شده‏اند ، سرکشى‌ کرده‏اند.اصطلاحا این چنین‏ افرادى‌ اهل بغى‌ یا باغى‌ و خوارج نامیده مى‌‏شوند.چنین افرادى‌ را ولىّ فقیه ابتدائا با پند و اندرز و با امر به معروف و نهى‌ از منکر ارشاد مى‌‏نماید ، اگر متنبّه شدند و به آغوش‏ حکومت اسلامى‌ باز گشتند که چه خوب!جامعه اسلامى‌ آنها را مى‌‏پذیرد و با لطف و مدارا با آنان رفتار مى‌‏کند ولى‌ اگر پند و اندرز سودى‌ نبخشید ، ولىّ مسلمین-مقام‏ ولایت فقیه-که از کیان حکومت اسلام دفاع مى‌‏کند ، ناچار اعلان جهاد دفاعى‌ مى‌‏دهد ، تا با قدرت تمام آنان سرکوب گردند.در این صورت بر مسلمین واجب است که اطاعت‏ کنند و براى‌ افشا و قلع و قمع آنان بکوشند و به هر طریق توطئه‏هاى‌ آنها را خنثى‌ کنند و جمعیّت آنها را متلاشى‌ نمایند.پیکار با بغاة و خوارج و توطئه‏گران و مفسدان یک نوع‏ جهاد دفاعى‌ است و بر مسلمین واجب است که با آنان-هر چند که مدّعى‌ اقامه نماز و گرفتن روزه و خواندن قرآن باشند-بجنگند و آنان را سرکوب نمایند.

حضرت على‌ علیه السّلام با خوارج زمان خویش که خوارج نهروان نامیده‏ مى‌‏شدند جنگید و جز معدودى‌ از آنها همگى‌-در این جنگ که با امام مسلمین به راه‏ انداخته بودند-به قتل رسیدند.خوارج ظاهرا اهل نماز و روزه بودند امّا بر حضرت‏ على‌ که امام و ولىّ امر مسلمین بود خروج کرده و جنگ و آشوب به راه انداخته بودند. چاره چه بود؟جز این که آنان را ریشه کن سازند؟حضرت رسول اکرم در زمان حیات‏ خویش چنین واقعه‏اى‌ را به على‌ علیه السّلام یادآورى‌ و وظیفه او را در روبرویى‌ با آنان‏ مشخّص نموده است ، در حدیثى‌ از رسول خدا خطاب به او آمده است:

یا على‌!خدا در موارد فتنه‏هایى‌ که بعد از من به وقوع خواهد پیوست ، جهاد را بر مؤمنین واجب کرده است.حضرت على‌‏ پرسید:یا رسول اللّه!فتنه‏اى‌ که در آن جهاد واجب است ، چیست؟

پیامبر فرمود:فتنه جمعى‌ که به توحید و یگانگى‌ خدا و رسالت‏ من شهادت مى‌‏دهند ، لیکن با اجراى‌ سنّت من مخالفت مى‌‏کنند ، بدعت ایجاد مى‌‏کنند و به دین طعن مى‌‏زنند.حضرت على‌‏ پرسید:یا رسول اللّه با این که به خدا و رسالت پیامبر او شهادت مى‌‏دهند ، پس براى‌ چه امرى‌ با آنان بجنگیم؟

پیامبر در پاسخ فرمود:براى‌ این که در دین بدعت نهاده و از اطاعت ولىّ مسلمین خارج شده‏اند و ریختن خون عترت مرا مباح شمرده‏اند.[کتاب وسائل جلد 6 ص 61]

 

آیه ‏اى‌ از قرآن کریم‏

اِنَّ اللَّهَ اشتَرى‌ مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فى‌‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیَقتُلُونَ وَ یَقتَلُونَ وَعداً عَلَیهِ حَقّاً فِى‌ التَّوریةِ وَ الأنجیلِ‏ وَ القُران............. سوره توبه آیه 111.

البتّه خدا از مؤمنان ، جانها و مالهایشان را خریدارى‌ مى‌‏کند و در برابر ، بهشت برین به ایشان مى‌‏بخشد ، این مؤمنین در راه خدا پیکار مى‌‏کنند ، مى‌‏کشند و کشته مى‌‏شوند ، این وعده حقّى‌ است بر خدا در تورات و انجیل و قرآن............. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-خدا در قرآن کریم درباره مؤمنانى‌ که جان و مال خود را به خدا مى‌‏فروشند ، چه مى‌‏فرماید؟............. خریدار کیست؟جنس چیست؟بهاى‌ معامله چیست؟

2-اگر مستکبرین راه تبلیغ و ارشاد را بستند با صلاحدید چه کسى‌ دستور جهاد صادر مى‌‏شود؟

3-جنگهاى‌ مسلمین در صدر اسلام چگونه جنگهایى‌ بوده است؟هدف از آنها چه بوده است؟

4-دفاع یعنى‌ چه؟بر چه کسانى‌ واجب است؟

5-جهاد داخلى‌ چگونه دفاعى‌ است؟اهل بغى‌ چه کسانى‌ هستند؟

6-سخن پیامبر در مورد خوارج به امیر المؤمنین چیست؟چرا پیامبر جهاد را با آنان واجب مى‌‏شمرد؟

 

تعاون در کارهاى‌ خیر

انسان نیازهاى‌ گوناگونى‌ دارد ، آیا یک فرد مى‌‏تواند همه نیازهاى‌ خود را ، بتنهایى‌ برآورد؟از کمک و یارى‌ هیچ کسى‌ استفاده نکند؟بنگرید که فقط براى‌ تهیّه‏ یک نان چه افرادى‌ کمک کرده‏اند؟همانگونه که براى‌ زندگى‌ کردن ، درس خواندن.............از یارى‌ دیگران استفاده مى‌‏کنیم ، باید که به دیگران نیز یارى‌ رسانیم ، گذران زندگى‌ را بر اساس کمک و یارى‌ و تعاون استوار کنیم.و همیشه دستهایمان براى‌ دستگیرى‌ و تعاون در کارهاى‌ خیر گشوده باشد.دین اسلام کمک به دیگران را یکى‌ از بهترین‏ عبادتها شمرده است و پیامبر گرامى‌ اسلام-صلّى‌ اللّه علیه و آله-فرموده است:«مردم‏ همگى‌ عیال و روزى‌ خواران خدایند ، و محبوبتر از همه بنده‏ایست که به دیگر بندگان‏ خدا ، بیشتر و بیشتر سود رساند».

اسلام به مسلمین رهنمود مى‌‏دهد که به نفع شخصى‌ خود نیندیشند و راحت خود را نخواهند ، بلکه خود را به رنج و سختى‌ افکنند تا راحت مردم را فراهم سازند و از نفع‏ خویش بگذرند تا به مردم-که بندگان خدایند-سود رسانند و بدانند که این شیوه‏ زندگى‌ موجب رضایت خداست و مایه سعادت اخروى‌.بر این اساس ، انسان مسلم‏ کارى‌ که انجام مى‌‏دهد براى‌ نفع رسانى‌ و یارى‌ به دیگر مسلمین انجام مى‌‏دهد و تنها انتظار نفع مادّى‌ براى‌ خود ندارد ، بلکه همین که مى‌‏بیند که از حسن عملش مسلمین سود مى‌‏برند خشنود مى‌‏شود و خدا را شکر مى‌‏کند ، خدا هم از او خشنود مى‌‏گردد و از راهى‌‏ که او گمان نمى‌‏برد ، مددهاى‌ خود را نصیبش مى‌‏گرداند.

امیر المؤمنین علیه السّلام به کمیل چنین مى‌‏فرماید:اى‌ کمیل اهل خود را فرمان‏ ده که در کسب مکارم بکوشند و در برآوردن حاجات محتاجان بسیار تلاش کنند و نیازهاى‌ آنها را برآورند و در این راه از سختیها نهراسند.قسم بخدایى‌ که جانم در دست قدرت اوست ، هیچ کس نیست که در برآوردن حاجات مردم تلاش کند و از این‏ طریق دل مردم را شادمان سازد ، جز اینکه خدا از شادمانى‌ این دلها براى‌ او نورى‌‏ مى‌‏آفریند و این نور را براى‌ او نگهمیدارد تا هنگامى‌ که سختى‌ و مشکلى‌ براى‌ او پیش آید ، در این موقع این انوار با قدرت آن مشکل را برطرف مى‌‏کنند همانند آبشارى‌ که از بلندى‌‏ فرو مى‌‏ریزد و هر چه خار و خاشاک در مسیرش باشد ، مى‌‏شوید و مى‌‏برد.

همین طور که افراد نیازهایى‌ دارند و باید به یاریشان شتافت و در دلشان سرور آفرید ، همین گونه اجتماع اسلامى‌ هم نیازمندیهاى‌ بسیارى‌ دارد که انجام آنها و برآوردن‏ آن نیازها از یک فرد و دو فرد ساخته نیست بلکه باید عدّه‏اى‌ از افراد خیّر و خدا دوست‏ نیروهاى‌ خود را یگانه سازند و بسیج شوند و با همکارى‌ فشرده و تعاون مشکل اجتماعى‌‏ را حلّ کنند و از این که توفیق یافته‏اند در راه مصالح امّت اسلامى‌ سعى‌ و تلاش داشته‏ باشند و رنج و زحمت بکشند ، خدا را شکر کنند که اجر آخرتشان بسیار عظیم است.

ببینید که اجتماع اسلامى‌ چه نیازمندیهایى‌ دارد؟چه کسانى‌ باید از ایتام و کودکان یتیم سرپرستى‌ کنند؟چه کسانى‌ باید در فکر گره‏گشایى‌ از کار خانواده‏هاى‌‏ بى‌‏بضاعت باشند؟به نیازمندان وام دهند؟براى‌ کودکان و نوجوانان وسائل رشد و تربیت و تفریح فراهم کنند؟به دانش آموزان درس خوان امّا بى‌‏بضاعت یارى‌ رسانند تا بتوانند درس بخوانند؟براى‌ تأسیس و ساختمان مدارس سرمایه گذارى‌ کنند؟مدرسه و دانشگاه بسازند؟به دانشجویان شایسته و متقّى‌ وام بدهند؟به مشکلات خانوادگى‌ افراد رسیدگى‌ کنند و در راهنمایى‌ زنان و مردان بکوشند؟براى‌ افراد بى‌‏سرپناه خانه بسازند و با قیمت ارزان به آنها بفروشند؟و دهها مؤسّسه ضرورى‌ دیگر.............

البتّه دولت اسلامى‌ موظّف است که در تأسیس این گونه مراکز خیریّه مردم را یارى‌ و راهنمایى‌ نماید ولى‌ خود بتنهایى‌ نمى‌‏تواند چنین مراکزى‌ را براى‌ رفع این‏ نیازمندیها تأسیس کند و اگر هم بتواند نباید به تنهایى‌ به این کار اقدام کند و دست‏ خیر خواهان و نیّت و فکر و تلاش خیر اندیشان را از انجام این گونه کارهاى‌ خیر کوتاه نماید.

دین اسلام از عموم مسلمین مى‌‏خواهد که در تأسیس و اداره مؤسّسات خیریّه‏ عمومى‌ با تعاون و یارى‌ به یکدیگر اقدام کنند و بخشى‌ از اموال خود را به این گونه‏ کارهاى‌ خیر اختصاص دهند ، خداى‌ کریم در قرآن به عموم مسلمین خطاب مى‌‏کند که‏ تَعاوَنُوا عَلَى‌ الِبّرِ وَ التَّقوى‌ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى‌ الاِثمِ وَ العُدوانِ در انجام کارهاى‌ خیر و تقوى‌‏ تعاون و همکارى‌ کنید و در گناه و تعدّى‌ همکارى‌ نکنید.آیا خداى‌ بزرگ در این آیه به‏ گروه خاصّى‌ خطاب مى‌‏کند؟تنها به دولت یا فقط به امّت خطاب مى‌‏فرماید؟به عموم‏ مسلمین خطاب مى‌‏کند که«تعاونوا»و تعاون را وظیفه تک تک مسلمین مى‌‏شمارد و پیامبر خدا کسى‌ را که براى‌ تعاون در امور مسلمین اقدام و اهتمامى‌ ندارد مسلمان واقعى‌‏ نمى‌‏شمرد و مى‌‏فرماید:«هر کس که نسبت به حلّ مشکلات مسلمین اهتمامى‌ ندارد مسلمان نیست»و«هر کس که صداى‌ استغاثه مسلمى‌ را بشنود و به یارى‌ او نشتابد ، مسلمان نیست»و باز رسول خدا فرموده است که:مؤمن نسبت به مؤمن دیگر مانند ساختمان است که قسمتى‌ قسمت دیگر را تقویت و نگهدارى‌ مى‌‏کند.

مشاهده مى‌‏کنید که براى‌ پاسخ به این اصل بسیار ارزنده اسلامى‌ ، مساجد چگونه چون چشمه خوشگوار و خنکى‌ مى‌‏جوشند و کام تشنگان را سیراب مى‌‏سازند. صندوق قرض الحسنه تشکیل مى‌‏دهند ، اردوى‌ تربیتى‌ بر پا مى‌‏سازند ، کلاسهاى‌ درس و تزکیه و اخلاق بر پا مى‌‏کنند ، به مستمندان یارى‌ مى‌‏رسانند ، بیماران بى‌‏سرپرست را مدد مى‌‏کنند و براى‌ هر یک از این کارها ، گروهى‌ مسئولیّت مى‌‏پذیرند و با یارى‌ و تعاون بقیّه‏ افراد و با کمکهاى‌ افراد خیر خواه این کارها و دهها دیگر از این قبیل مؤسّسات خیریّه‏ را تشکیل مى‌‏دهند و به انجام مى‌‏رسانند.

باید همه مردم از طریق مساجد بسیج شوند و موقوفات بسیارى‌ وقف کنند و مؤسّسات خیریّه‏اى‌ به وجود آورند و به این ترتیب خلق خدا را یارى‌ رسانند و نور و سرور براى‌ خود اندوخته سازند و رضاى‌ خدا را کسب کنند.با انجام این قبیل کارها بین مردم شور و شوق خدمت پدید مى‌‏آید.در بین امت خوشبینى‌ و انسجام و محبّت‏ ویژه‏اى‌ بوجود مى‌‏آید.

چون این گونه مؤسّسات در ارتباط با مساجد و از سرچشمه اختیار و شوق و علاقه خود مردم جوشیده است کارها از شکل یک کار خشک و بیروح بیرون مى‌‏آید و مردم در این گونه مؤسّسات براى‌ کسب کمالات معنوى‌ و درک فیوضات از ساحت‏ مقدّس پروردگار و وصول به ثوابهاى‌ جاوید اخروى‌ صادقانه تلاش مى‌‏کنند و از شرکت‏ و عضویّت در چنین مؤسّساتى‌ احساس افتخار و شادمانى‌ مى‌‏کنند.

به این ترتیب کشور آباد و آبادتر مى‌‏شود و نیازمندیهاى‌ مردم با احترام و اکرام‏ تأمین مى‌‏گردد.در بین مردم الفت و صمیمیّت بیشتر برقرار مى‌‏شود ، به آزادى‌ و اختیار مردم احترام نهاده شده و آنان در ایجاد و اداره کارهاى‌ خیر تشویق و ترغیب شده‏اند.

البتّه دولت اسلامى‌ نیز وظیفه خود را در ارشاد و برنامه‏ریزى‌ و هدایتهاى‌ کلّى‌‏ انجام مى‌‏دهد و از دخالت مستقیم در این گونه کارها و سدّ کردن اختیار مردم جدّا پرهیز مى‌‏کند.

بعنوان نمونه به یکى‌ از این نهادها که بر اساس این اصل بر پا شده بنگرید ، مثلا جهاد سازندگى‌ ، مى‌‏دانید شعار این نهاد چیست؟قیام براى‌ خدا ، همه با هم جهاد سازندگى‌.هدف مشخصّى‌ است و کسانى‌ که وارد این نهاد مى‌‏شوند قصد سودجویى‌‏ ندارند ، براى‌ خدا قیام کرده‏اند و کار هم بر اساس تعاون بنیان شده ، همه با هم مى‌‏کوشند و جهاد مى‌‏کنند و براى‌ سازندگى‌ و آباد کردن کشور مى‌‏کوشند.

تا آنجا که ممکن است باید کارهاى‌ کشور به این ترتیب اداره شود و راه خدمت‏ و یارى‌ و تعاون به روى‌ همه باز باشد. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

تَعاوَنُوا عَلَى‌ الِبّرِ وَ التَّقوى‌ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى‌ الاِثمِ وَ العُدوانِ. سوره مائده آیه 3.

در کارهاى‌ نیک و تقوى‌ یکدیگر را یارى‌ دهید و بر گناه و دشمنى‌‏ یکدیگر را کمک نکنید.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-سخن رسول خدا را درباره کمک به روزى‌‏خواران و بندگان خدا بیان کنید.

2-سخن امیر المؤمنین را درباره کمک به محتاجان بیان کنید.

3-کسى‌ که به امور مسلمین و حلّ مشکل آنها اهتمام ندارد ، آیا مسلمان است؟چگونه مسلمانى‌؟

4-مؤمن نسبت به مؤمن دیگر چگونه است؟

5-تعاون یعنى‌ چه؟نمونه‏هایى‌ از کارهایى‌ که با تعاون مردم خیّر باید انجام شود بیان کنید.

6-آیا کارهاى‌ تعاونى‌ را منحصرا باید دولت اسلامى‌ انجام دهد؟یا امّت اسلامى‌؟

7-شعار جهاد سازندگى‌ چیست؟نمونه‏اى‌ از کارهاى‌ جهاد سازندگى‌ را بیان کنید.

 

بسیج‏

دانستید که در جامعه اسلامى‌ جهاد و دفاع فریضه‏اى‌ حتمى‌ است و همگان باید از سرزمین و شرف و ایمان خود با تمام قدرت دفاع کنند.بر این اساس ما باید براى‌‏ رویارویى‌ با دشمن خدا و دشمن اجتماعمان همیشه آماده و مهیّا باشیم تا دشمن آمادگى‌‏ رزمى‌ ما مسلمانان را ببیند و ترس و رعب سراسر وجودش را فرا گیرد و جرأت تجاوز و هجوم نکند.

چگونه باید خود را آماده و مهیّا بداریم؟چگونه باید قدرت رزمى‌ جامعه‏مان را افزون و افزون‏تر کنیم؟چگونه باید قدرت خویش را به دشمن نشان دهیم؟همیشه آماده‏ بودن راههاى‌ فراوان و شیوه‏هاى‌ بسیار دارد ، از آن میان پرداختن به مسابقات و ورزشهاى‌ نشاط انگیز رزمى‌ است و در میان همه ورزشهاى‌ رزمى‌ سوار کارى‌ و تیراندازى‌ از بهترین آنها است ، پیامبر اسلام توصیه فرموده‏اند که«در هر زمان مسلمانان‏ به این دو ورزش مفید بپردازند»و در میان انواع سوار کارى‌ مخصوصا اسب سوارى‌ ، که‏ اسب مرکب رهوار و زیبایى‌ است و در کوهستانها کاربرد رزمى‌ فراوان دارد.

پیامبر اکرم مى‌‏فرماید:

هم سوار کارى‌ یاد بگیرید و هم تیراندازى‌ ولى‌ اگر نتوانستید به هر دو بپردازید ، تیراندازى‌ را حتما فرا گیرید و بدانید که خدا با یک تیر سه گروه را لایق بهشت و برخوردارى‌ از نعمتهاى‌‏ بهشتى‌ مى‌‏سازد.1-کسى‌ که تیر را مى‌‏سازد2-کسى‌ که‏ تیرهاى‌ ساخته شده را به سربازان مى‌‏رساند 3-سربازى‌ که‏ تیر را-در راه خدا-به سوى‌ دشمن نشانه مى‌‏رود.

و نیز مى‌‏فرماید:به فرزندان خود تیراندازى‌ و شناگرى‌ بیاموزید.

بنابراین نوجوانان و جوانان مسلمان ، باید با ورزشهاى‌ مفید و نشاط انگیز ، سلامت و نیرومندى‌ خود را تأمین کنند و با توجّه به تجهیزات رزمى‌ امروزه ، بر کارآیى‌‏ رزمى‌ خود مرتّبا بیفزایند.پیامبر گرامى‌ و دیگر پیشوایان بزرگ ما به سوار کارى‌ و تیراندازى‌ مى‌‏پرداختند و مسابقه مى‌‏دادند و مسلمانان را نیز به فراگیرى‌ و مسابقه تشویق‏ مى‌‏کردند.براى‌ آشنایى‌ با شیوه عمل آنان ، به دو مورد زیر اشاره مى‌‏کنیم:

1-پیامبر گرامى‌ اسلام شترى‌ تیز تک و نیرومند و لاغر و چابک داشت و با این شتر در مسابقات شرکت مى‌‏کرد و بیشتر اوقات برنده مى‌‏شد.اصحاب بر این عقیده‏ و باور شدند که این شتر ، چون شتر رسول خداست این چنین تیزتک و رهوار است و مرتّبا در مسابقه‏ها برنده مى‌‏شود.مسابقه دیگرى‌ ترتیب یافت ، فردى‌ هم که از صحرا آمده‏ بود در مسابقه شرکت کرد ، شتر نیرومندى‌ داشت.بیشتر اصحاب بر این باور بودند که‏ در این مسابقه نیز شتر پیامبر برنده و اوّلین خواهد شد.مسابقه شروع شد و در نهایت ، شتر مردى‌ که از صحرا آمده بود برنده شناخته شد.اصحاب تعجّب کردند و ناراحت‏ شدند.امّا پیامبر فرمودند شتر من بر اثر پیروزیهاى‌ پیاپى‌ بى‌‏جهت مغرور شده بود و این‏ غرور بى‌‏جا موجب شکست او شد و همیشه غرور و خودبینى‌ موجب شکست مى‌‏گردد.

دقّت کنید که پیامبر در میدان مسابقه چگونه به اصحاب خود درس نیرومندى‌ و نشاط و پیروزى‌ مى‌‏دهد و چگونه علّت و رمز شکست را براى‌ آنان بیان مى‌‏فرماید.

2-.............کارها و روشنگریهاى‌ امام باقر ، به اطّلاع هشام بن عبد الملک رسید و او حکومت خود را در معرض خطر دید ، دستور داد که امام را از مدینه به سوى‌ شام جلب‏ کنند.

وزیران و امیران لشگر در مجلس هشام حاضر بودند که امام محمّد باقر را همراه‏ با فرزندش وارد کردند ، در این هنگام امیران لشگر نشانه‏اى‌ نهاده بودند و در حضور هشام تیر مى‌‏افکندند و مسابقه مى‌‏دادند ، مى‌‏خواستند ببینند چه کسى‌ دقیق‏تر به مرکز نشانه مى‌‏زند.در این حال امام وارد شد و بدون این که اعتنایى‌ به شکوه ظاهرى‌ مجلس‏ کند ، در کنارى‌ نشست.این برخورد ، هشام را خشمگین ساخت و براى‌ این که از آبرو و اهمیّت امام در پیش وزیران و امیران لشگرش بکاهد ، از امام خواست که در مسابقه‏ تیراندازى‌ شرکت نماید و به یکى‌ از آنان گفت که تیر و کمانش را به دست امام دهد.

امام فرمودند:اى‌ هشام!من پیر شده‏ام ، اگر مرا معاف دارى‌ بهتر است.

هشام اصرار کرد و قسم خورد که ممکن نیست ، شما هم باید در این مسابقه‏ شرکت کنید.

وقتى‌ هشام چنین گستاخانه اصرار کرد ، امام کمان را برداشت و تیر را در آن‏ نهاد و با تمام قدرت کشید.با این که کمان محکم و ضخیم بود ، دو سر کمان کاملا به هم‏ نزدیک شد و تیر با سرعت پر کشید و درست بر مرکز نشانه خورد و بیش از نیمى‌ از آن‏ در نشانه فرو رفت ، بر خلاف میل هشام آبرو و اهمیّت مقام امام ، در پیش همگان افزون‏تر شد ، وزیران و امیران لشگر از این نشانه‏روى‌ دقیق و از این قدرت بازو تعجّب کردند و هشام خشمگین‏تر و بر افروخته‏تر شد.منتظر بودند تا امام کمان را به صاحبش باز گرداند ولى‌ بر خلاف انتظارشان امام تیر دیگرى‌ برداشت و در کمان نهاد و محکم کشید و به‏ سرعت رها کرد ، در مقابل چشمان حیرت زده همگان ، تیر دوّم درست بر میان فاق تیر اوّل‏ نشست ، تیر را شکافت و بیش از نیمى‌ از آن فرو رفت.تعجّب حاضران و خشم و ناراحتى‌ هشام افزون‏تر شد.سکوت و حیرت بر مجلس سایه افکند ، چشمها به تیرهاى‌‏ درهم فرو رفته خیره شد.امام دیگر فرصت نداد که چشم از هدف بردارند و پیاپى‌ تیر افکند ، هر تیرى‌ بر فاق تیر قبلى‌ مى‌‏نشست و تا نزدیک به انتها فرو مى‌‏رفت ، تعداد تیرهاى‌ درهم فرو رفته به نه عدد رسید.

در این هنگام هشام-که از شدّت خشم بر افروخته بود-با صداى‌ لرزان و خشم آلود گفت:چه نیکو تیر انداختى‌ ، بگو تیر اندازى‌ را چگونه به این خوبى‌ آموخته‏اى‌؟

امام در پاسخ به آرامى‌ فرمود:در جوانى‌ مقدارى‌ تمرین کرده‏ام............. * * *

با توجّه به دستورها و رهنمودهاى‌ اسلام ، هر جوان مسلمان باید با کارآیى‌ رزمى‌‏ و تیراندازى‌ ماهرانه خود دشمنان خدا و خلق خدا را مرعوب سازد و همیشه براى‌ دفاع‏ از سرزمین و شرف و ایمان خود آماده و مهیّا باشد و تمام توان و قدرتش را در این مسیر بکار برد.آیا شما هم آماده فراگیرى‌ فنون رزمى‌ در بسیج هستید؟ آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

وَ اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبُونَ بِه عَدُوَّ اللَّهِ‏ وَ عَدُوَّکُم سوره انفال آیه 60

و هر آنچه از نیرو و ابزار جنگى‌ و اسبان سوارى‌ که مى‌‏توانید ، آماده‏ و مهیّا دارید ، تا بوسیله آن در دل دشمن خدا و دشمن خود رعب و ترس افکنید. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-در میان همه مسابقات ورزشى‌ و رزمى‌ ، چه ورزشها و مسابقاتى‌ در اسلام بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است؟این توجه بخاطر چیست؟

2-پیامبر درباره ثواب و ارزش تیراندازى‌ چه فرموده است؟چه کسانى‌ از یک تیر ثواب مى‌‏برند؟

3-توصیه پیامبر در مورد ورزش و تعلیم آن به فرزندان چیست؟

4-آیا مى‌‏توانید بیان کنید که شرکت پیامبر در مسابقه‏هاى‌ ورزشى‌ چه اثرات و چه نتایجى‌ داشته‏ است؟

5-امام باقر در مجلس هشام چگونه تیراندازى‌ کرد؟منظور هشام از دعوت امام باقر به تیر اندازى‌ چه‏ بود؟

6-قرآن ، براى‌ این که سراسر وجود دشمن را ترس و رعب فرا گیرد ، چه دستورى‌ مى‌‏دهد؟این‏ دستور چه اثراتى‌ در بر دارد؟آیا مى‌‏دانید این دستور قرآن در نشان کدامیک از نهادهاى‌ انقلاب‏ اسلامى‌ است؟

7-آیا شما در برنامه‏هاى‌ فرهنگى‌ و رزمى‌ بسیج مسجد شرکت کرده‏اید؟در چه برنامه‏ هایى‌؟

 

کظم غیظ چگونه ممکن است؟

آیا تاکنون به حالات یک فرد خشمگین دقّت کرده‏اید؟

رنگ و رویش برافروخته مى‌‏شود ، لرزش نامحسوسى‌ سراپایش را فرا مى‌‏گیرد ، صبر و حوصله را از کف مى‌‏دهد و چون دیوانگان به این طرف و آن طرف مى‌‏پرد و نعره‏ و فریاد سر مى‌‏دهد ، گاه سخن نامناسب ، فحش و ناسزا بر دهان مى‌‏آورد.تحمّل شنیدن‏ سخن حقّى‌ را ندارد و مرز حقّ و باطل را نمى‌‏شناسد و هر چه از دستش بر آید انجام‏ مى‌‏دهد ، و آنچه در دست دارد پرتاب مى‌‏کند و هنگامى‌ که دستش به جایى‌ نمى‌‏رسد بر سر و روى‌ خویش مى‌‏کوبد و بر خود زخم مى‌‏زند.و در پایان خسته و کوفته ، غمزده و افسرده‏ کنارى‌ مى‌‏افتد و به کارهاى‌ حیوانى‌ خویش مى‌‏نگرد و از این دیوانگى‌ پشیمان مى‌‏شود.

خشم براى‌ روبرویى‌ با خطرها و دشمن‏ها در ذات انسان نهاده شده است تا با این قدرت بر دشمن ستمگر بتازد و دست متجاوز را در آتش خشم خویش بسوزاند.امّا در برخورد با دوست ، با آشنا ، با فرد نادان که کار نادرست و ناشایسته‏اى‌ انجام داده‏ چطور؟با چنین افرادى‌ چگونه باید برخورد نمود؟آیا باید خشمگین شد یا نباید؟ مى‌‏گویید خشمگین شدن به اختیار ما نیست که بخواهیم خشمگین شویم یا نخواهیم. چرا ، خشم در اختیار شما است ، شما انسانید و انسان مى‌‏تواند بر نفس خویش تسلط یابد و آن را کنترل کند اما ریاضت و تمرین لازم دارد.

آیا مى‌‏پسندید و درست مى‌‏دانید که همیشه ما در اختیار خشم باشیم و خرد و اندیشه و نیروى‌ خود را به آن بسپریم؟

در روایت داریم که پیامبر اکرم حضرت محمّد مصطفى‌-صلى‌ اللّه علیه و آله- براى‌ امور دنیا هرگز خشمگین نمى‌‏شد ولى‌ آنجا که حقّى‌ ضایع مى‌‏شد ، آنچنان خشم‏ سراپاى‌ وجودش را فرا مى‌‏گرفت که هیچکس را یاراى‌ مقابله با او نبود.

ولى‌ ما گاهى‌ براى‌ امور دنیا خشمگین مى‌‏شویم.گاهى‌ از رفتار فرد نادانى‌‏ مى‌‏رنجیم و به خشم مى‌‏آییم آیا در این گونه موارد مى‌‏توانیم جلو خشم خود را بگیریم؟ خشم خود را اعمال نکنیم؟غیظ خود را فرو خوریم؟آیا مى‌‏توانیم کظم غیظ نماییم؟آیا مى‌‏توانیم هنگام خشمگینى‌ ، قبل از هر گونه اقدام کمى‌ بیندیشیم؟کمى‌ صبر کنیم؟

البتّه این«صبر و درنگ و اندیشه»بهنگام خشم ، در آغاز ، ممکن است کارى‌‏ سخت و تلخ بنظر آید ، ولى‌ تشخیص مى‌‏دهید که عاقبتى‌ بسیار شیرین و مطلوب دارد. پیامبر گرامى‌ مى‌‏فرماید:«هر کس خشمش را فرو خورد-خشمى‌ را که مى‌‏توانسته‏ اعمال نماید-خداوند دلش را از امن و ایمان پر مى‌‏کند».کظم غیظ در دفعات نخست‏ ممکن است بسیار سخت و مشکل باشد ، چگونه مى‌‏توان دهان را بست و هنگام خشم‏ فریاد نکشید؟چگونه مى‌‏توان بهنگام خشم اندکى‌ صبر کرد و درنگ نمود و اندیشید؟ گاهى‌ یکباره متوجّه مى‌‏شویم که خشمگین شده‏ایم و فریاد کشیده‏ایم و چیزى‌ که در دست‏ داشته‏ایم پرتاب کرده‏ایم و بعد از این همه تازه فهمیده‏ایم که خشمگین شده‏ایم و به‏ زشتى‌ کارهایى‌ که انجام داده‏ایم تازه واقف شده‏ایم.

ولى‌ باید به این نکته توجّه کنیم که این حیوانات هستند که نمى‌‏توانند بر احساسات خود فائق آیند:گرگ هنگامى‌ که گرسنه مى‌‏شود ، هنگامى‌ که زخم مى‌‏خورد ، خشمگین مى‌‏شود و دیگر او گرگ خشمگین است.عقلى‌ ندارد که او را راهنمایى‌ کند ، گوش حق پذیرى‌ ندارد که نصیحت مشفقى‌ را بپذیرد ، قدرت اندیشه‏اى‌ ندارد که بررسى‌‏ کند:آیا اعمال این خشم بجاست یا نابجا؟حقّ است یا ناحقّ؟گرگ خشمگین ، گرگ‏ خشمگین است تا حمله نکند و ندرد آسوده نمى‌‏شود و خشم از وجودش پنجه‏ بر نمى‌‏دارد.

ولى‌ انسان خشمگین هم مى‌‏تواند گرگ خشمگین شود و هم مى‌‏تواند انسان‏ بماند و بر خشم خود فائق آید ، آن را بسنجد ، اگر درست و بجا و بر حقّ بود اعمال کند و اگر نابجا و ناحق بود«کظم غیظ»نماید.

به این تجربه توجّه کنید:

«مردى‌ بلند قد و درشت استخوان با اندامى‌ لاغر و ورزیده از بازار مى‌‏گذشت ، پیراهن بلندى‌ از کرباس بر تن داشت ، و مقدارى‌ از همین پارچه را بصورت عمامه کوچکى‌ بر سر پیچیده بود.بر گوشه چشمش نشان از زخمى‌ بود که در میدان‏ نبرد بر چهره‏اش نشسته بود.بیکاره‏اى‌ نادان ، براى‌ این که‏ دوستان خود را بخنداند ، مشتى‌ سبزى‌ گندیده برداشت و به‏ جانب مرد عابر پرتاب کرد.سبزیها به سر و صورت مرد عابر خورد و روى‌ شانه‏اش افتاد.تماشاگران با صداى‌ بلند خندیدند و با انگشت ، سر و صورت آلوده مرد عابر را به یکدیگر نشان‏ دادند.آن بیکاره نادان نیز از این که توانسته دوستانش را بخنداند خشنود و خندان بود.مرد عابر آرام سبزیها را از روى‌‏ شانه‏اش برداشت و با آرامى‌ سرش را بر گرداند و پرتاب کننده‏ سبزیها را جستجو کرد.او را دید و تصمیمش را گرفت و به‏ راهش ادامه داد ، وقتى‌ چند قدم دور شد ، فردى‌ که عابر را مى‌‏شناخت بر آن مرد بیکاره فریاد زد و گفت:آن عابر را شناختى‌؟فهمیدى‌ که بود؟

-نه!نشناختم ، عابر تنهایى‌ بود ، فرد غریب و گمنامى‌ بود ، مگر که بود؟

-عجب!او را نشناختى‌ که این چنین گستاخ و بى‌‏ادب رفتار کردى‌؟!او مالک اشتر ، فرمانده سپاه امیر المؤمنین و یکى‌ از بزرگترین و نیرومندترین و دلاورترین مردان روزگار است ، از شجاعتها و دلاوریهاى‌ او در میدان نبرد نشنیده‏اى‌؟

 

از شنیدن نام او دل قویترین دشمنان اسلام مى‌‏لرزد و دشمنان‏ اسلام همواره از او در بیم و هراسند.............

رنگ از رویش پرید و لرزید و گفت:اى‌ واى‌!او مالک اشتر بود؟دیدى‌ چه خطایى‌ کردم؟با این جسارت خود را بیچاره‏ کردم.اى‌ کاش مى‌‏دانستم چه کیفرى‌ برایم در نظر مى‌‏گیرد ، خدایا!چه غلطى‌ کردم.خوبست تا دیر نشده بروم و از او عذر خواهى‌ کنم شاید از تقصیرم بگذرد.

دوان دوان و پرسان پرسان در پى‌ او راه افتاد هنگامى‌ به او رسید که در گوشه‏اى‌ از مسجد به نماز ایستاده بود ، با حالت‏ شرمندگى‌ و بیم و اضطراب در گوشه‏اى‌ دیگر منتظر ایستاد تا نمازش تمام شد.نزدیک رفت و سلام کرد و با ناراحتى‌ بسیار عذرخواهى‌ کرد ، مى‌‏خواست دست مالک را ببوسد و خود را به پایش افکند.

مالک او را از زمین بلند کرد.این چه کارى‌ است که انجام‏ مى‌‏دهى‌؟درست است که عمل تو مرا خشمگین نمود ولى‌‏ بلافاصله وقتى‌ به چهره‏ات نگاه کردم دیدم که این عمل از روى‌‏ نادانى‌ از تو صادر شده است ، خشم را فرو خوردم و ترا بخشیدم و اینک به مسجد آمده‏ام تا براى‌ هدایت تو دعا کنم و از خدا بخواهم که این عمل را بر تو نگیرد و تو را ببخشاید. مطمئن باش که من تو را بخشیده‏ام و قصد اعمال خشم و انتقامجویى‌ ندارم.امیدوارم که خدا تو را هدایت کند که به‏ هیچکس توهین و جسارت نکنى‌.چه فرق مى‌‏کند لباس کسى‌‏ کهنه باشد یا نو ، ارزان قیمت باشد یا گران قیمت ، لاغر اندام‏ باشد یا فربه ، بلند قامت باشد یا کوتاه قد ، سیاه باشد یا سفید ، زیبا باشد یا زشت ، غنى‌ باشد یا فقیر.....همه انسانند و همه بنده‏ خدا ، خدا بندگانش را دوست دارد و به کسى‌ اجازه نمى‌‏دهد که‏ به آنها توهین و جسارت کند.

دیدید که مالک اشتر ، این پاسدار بزرگ و دلاور اسلام که در میدان نبرد با شمشیرش بر سر دشمنان دین آتش مى‌‏بارید ، چگونه در میان بازار خشم خود را فرو مى‌‏خورد و کظم غیظ مى‌‏کند و به علاوه براى‌ هدایت او ، نماز مى‌‏خواند و از خدا طلب‏ بخشایش مى‌‏نماید.

ممکن است در مراحل اولیّه نتوانیم چون این پاسدار بزرگ بر خشم خود فائق‏ آییم ولى‌ با«همانندى‌»مى‌‏توانیم بالاخره چون او فائق و پیروز باشیم.میدانید از «همانندى‌»منظور چیست؟براى‌ تسلط بر خشم ، خود را همانند کسى‌ نشان دهید که‏ بر خشمش مسلّط است.مثلا مى‌‏توانید ، هنگامى‌ که فردى‌ از روى‌ نادانى‌ بشما توهین‏ میکند خود را همانند مالک اشتر سازید به آن فرد نگاهى‌ کنید و تصمیم خود را بگیرید و بگذرید ، خود را به محلّى‌ ، به مسجدى‌ برسانید و براى‌ هدایت و بخشایش او دعا کنید و اگر او براى‌ عذر خواهى‌ به شما مراجعه کرد با سعه صدر و بزرگوارى‌ عذرش را بپذیرید و شرمنده‏اش نگذارید و همیشه این حدیث را از حضرت عیسى‌ علیه السّلام در خاطر نگهدارید:

«پرسیدند که شدیدترین عذاب در روز قیامت چیست؟

حضرت عیسى‌ فرمودند:خشم خدا.

گفتند:چه کنیم که از خشم خدا در امان مانیم؟

حضرت عیسى‌ فرمودند:خشم خود را فرو خورید تا از خشم‏ خدا در قیامت در امان مانید.»

 

آیه‏ اى‌ از قرآن کریم‏

.............وَ الکاظِمینَ الغَیظَ و العافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ. سوره آل عمران آیه 134.

.............و کسانى‌ که خشم خود فرو مى‌‏خورند و از مردم در مى‌‏گذرند و خدا نیکوکاران را دوست مى‌‏دارد. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-چرا خشم را جنون و دیوانگى‌ مى‌‏نامند؟مشابهت‏هاى‌ فرد خشمگین و دیوانه در چه چیزهایى‌‏ است؟

2-خشم پیامبر چگونه بود؟براى‌ چه امورى‌ خشمگین مى‌‏شدند؟

3-پیامبر گرامى‌ ما درباره کسى‌ که خشمش را فرو مى‌‏خورد ، چه مى‌‏فرمایند؟

4-هنگامى‌ که آن فرد نادان از مالک عذر خواهى‌ نمود ، مالک اشتر چگونه با او برخورد کرد؟به او چه گفت؟

5-منظور از«همانندى‌»که در این درس آمده چیست؟

6-شدیدترین عذاب روز قیامت چیست؟چگونه مى‌‏توانیم خود را از آن شدیدترین عذاب در امان‏ نگهداریم.

 

نمونه ‏اى‌ از ادب و تربیت اسلامى‌‏

ایمان به پروردگار یگانه و مهربان انسان را به مکارم اخلاق و محاسن اعمال فرا مى‌‏خواند و هر که به خدا بیشتر ایمان دارد اعمال و اخلاق نیکوتر و پسندیده‏تر است.

اصولا اخلاق و اعمال جلوه‏هاى‌ ایمان هستند ، چون ایمان ، معرفت و شناخت قلبى‌ است و اخلاق و عمل جلوه آن معرفت‏ و نمود همان شناخت و باور قلبى‌ مى‌‏باشند که در اعضا و جوارح انسان و در روابط اجتماعى‌ انسان پرتو مى‌‏افکند. نمونه‏اى‌ از ادب و اخلاق اسلامى‌ را که از ایمان پاک‏ سرچشمه مى‌‏گیرد و به این صورت زیبا جلوه مى‌‏کند در داستان‏ زیر مى‌‏خوانیم:

امام حسین علیه السّلام چند نفر از دوستانش را به مهمانى‌ دعوت نمود ، از آنجا که بر اکرام مهمان در اسلام بسیار سفارش شده است ، آنها را براى‌ پذیرایى‌ بهتر و اکرام‏ بیشتر به خارج شهر به باغى‌ که خود احداث کرده بود ، برد.تا مهمانانش ساعتى‌ در زیر درختان بیاسایند و تفریح کنند و تن از خستگى‌ بشویند و براى‌ کار و عبادت فردا آماده‏ شوند که تفریح و تفرج سلامت بخش است و همانند کار و کوشش مورد نیاز و احتیاج‏ انسان.

 

هنگامى‌ به باغ رسیدند که باغبان زیر سایه درختى‌ نشسته بود و غذا مى‌‏خورد ، باغبان برده بود و صافى‌ نام داشت.

مى‌‏دانید که برده‏دارى‌ پیش از ظهور اسلام کارى‌ بسیار شایع‏ و رایج بوده ، مردم برده‏هاى‌ بسیارى‌ را مالک بودند و از آنان‏ کار و کمک مى‌‏گرفتند و قوت و غذاى‌ اندکى‌ به آنان مى‌‏دادند. بردگان غالبا هیچ ارج و احترامى‌ نداشتند و پیوسته مورد تحقیر صاحبان خویش قرار مى‌‏گرفتند و شکنجه مى‌‏شدند.

امّا دین اسلام بردگان را ارج و کرامت نهاد تا آنجا که یکى‌ از پر ثواب‏ترین و محبوبترین اعمال را آزاد کردن بردگان‏ برشمرد ، بلال حبشى‌ را چنان تکریم کرد و چنان شریف و ارجمندش شمرد که اشراف جاهلى‌ در مقابلش احساس‏ حقارت و کوچکى‌ مى‌‏کردند.

اسلام به مسلمین تکلیف کرده که با همه بردگان این چنین رفتار کنند و نخست در تربیت و سپس در آزاد کردن آنان بکوشند.و مسلمانان بر اساس همین تکلیف آنقدر در این زمینه کوشیدند که‏ تعدادى‌ از مسلمین والا مقام صدر اسلام از همین بردگان هستند که اسلام را پذیرفته و آداب اسلامى‌ را فرا گرفته و آزاد شده‏اند. اکنون ببینید رفتار امام حسین با این برده چگونه است:

امام حسین علیه السّلام-که در ایمان والاترین و در نتیجه از نظر اخلاق و ادب‏ هم در شایسته‏ترین مقام قرار دارد-پسندید که صافى‌ را بهنگام غذا خوردن از آرامش‏ و استراحت باز دارد.

لذا بى‌‏هیچ سخنى‌ و بى‌‏هیچ صدایى‌ وارد باغ شدند و حتّى‌ سلام هم نکردند که‏ مبادا براى‌ پذیرایى‌ از واردین بر خیزد و زحمتى‌ برایش فراهم شوند و غذایش نیمه کاره‏ بماند.از کنار دیوار رفتند و به آرامى‌ زیر سایه چند درخت خرما نشستند و از دور به غذا خوردن آرام باغبان نظاره کردند.

 

 

صافى‌ هیچ متوجّه نشد ، به غذا خوردنش مشغول بود ، نمى‌‏دانست که مولایش‏ همراه چند مهمان زیر آن درختهاى‌ بلند و پر سایه خرما نشسته‏اند و تماشاگر غذا خوردن‏ و انفاق و حق‏شناسى‌ او هستند.لقمه‏اى‌ در دهان خود مى‌‏گذارد و کلمه شکرى‌ مى‌‏گفت و لقمه‏اى‌ هم در مقابل سگى‌ مى‌‏انداخت که نزدیکش ایستاده بود ، سگ هم با یک جستن‏ لقمه را مى‌‏گرفت و مى‌‏خورد و با حرکت سر و گردن و دم ، خشنودى‌ و سپاس خود را نشان مى‌‏داد و لقمه دیگرى‌ مى‌‏خواست و مى‌‏گرفت.آخرین لقمه غذا را هم تقسیم کرد و برخاست و خدا را شکر کرد و گفت:

«خدایا به لطف و کرامت مرا مورد رحمت و بخشایش خود قرار ده ، مولاى‌ من امام حسین را نیز مورد لطف و رحمت خود قرار ده و به زندگى‌ او برکت عطا کن چنانکه به پدر و مادر بزرگوارش برکت عطا کرده‏اى‌».

مهمانان در شگفت شدند ، چه قلب شکورى‌ دارد!با چه کلمات ساده و پر معنایى‌‏ شکر مى‌‏گوید؟!چه مهربان و کریم است؟چگونه غذاى‌ خود را با آن حیوان زبان بسته‏ تقسیم کرد؟

برخاست که برود ، صداى‌ سلام امام و مهمانان ، او را متوجّه کرد.

-مرا ببخشید که هیچ متوجّه آمدن شما نشدم.

-ما عذر مى‌‏خواهیم که بى‌‏خبر و بدون اجازه وارد باغ شدیم ، نخواستیم هنگام‏ غذا خوردن زحمتى‌ ایجاد کنیم.

-این لطف و بزرگوارى‌ شماست که با من این چنین سخن مى‌‏گویید و این گونه‏ رفتار مى‌‏کنید.

-صافى‌!چطور با هر لقمه‏اى‌ که مى‌‏خوردى‌ ، لقمه‏اى‌ هم به سگ مى‌‏دادى‌؟!

-این سگ در باغ خیلى‌ زحمت مى‌‏کشد ، شبانه روز این طرف و آن طرف‏ مى‌‏دود و مراقبت مى‌‏کند ، انصاف نیست که من غذا بخورم و سیر شوم و او گرسنه بماند ، غذا را با هم خوردیم او هم مخلوق خداست و هر دو سیر شدیم ، خدا را شکر!چه غذاى‌‏ خوب و خوشمزه‏اى‌ بود.

 

بنگرید این برده در مکتب اسلام و در محضر امام حسین چه‏ نیکو تربیت شده است.میزان فهم و شایستگى‌ و ایمان و حق‏شناسى‌ او را مى‌‏توان در اعمال و اخلاقش دید و از گفتارش شنید و سنجید چه مؤدّب سخن مى‌‏گوید!و تا چه‏ اندازه حق شناس است!راضى‌ نیست حتّى‌ نسبت به یک‏ حیوان ، ناسپاسى‌ و حق ناشناسى‌ کند ، مى‌‏گوید چون زحمت‏ مى‌‏کشد باید غذایش داد ، راضى‌ نیست خودش سیر بخورد و او گرسنه بماند ، مى‌‏گوید:کم مى‌‏خوریم ولى‌ با هم مى‌‏خوریم.این‏ طور دلنشین‏تر و خوشمزه‏تر است.

امام حسین علیه السّلام از ادب و رفتار خوب و اخلاق خوش باغبانش خوشحال‏ شد و از شوق اشک در چشمانش حلقه زد ، دعایش کرد و فرمود:به پاس اخلاق نیکو و رفتار خوبى‌ که از تو دیدم ترا در راه خدا آزاد کردم ، این هزار دینار را هم به تو هدیه‏ نمودم ، بگیر و براى‌ خود کار و زندگى‌ مستقلّ و آزادى‌ را آغاز کن.

-سپاسگزارم ولى‌ اگر اجازه دهید من همین جا بمانم و با شما باشم.من این‏ رفتار و اخلاق را از شما آموخته‏ام ، من ایمان و محبّت به خدا را از شما گرفته‏ام ، دورى‌‏ شما را نمى‌‏توانم تحمّل کنم و دور از شما و اخلاق خوب و مهربان شما آرام نمى‌‏گیرم ، در همین باغ مى‌‏مانم و خدمت مى‌‏کنم.از لطف شما سپاسگزارم و متشکرم.

-اکنون که دوست دارى‌ در این باغ بمانى‌ ، باغ را هم به تو هدیه کردم ، باغ ملک‏ خودت باشد ، درآمدش را هر طور که مى‌‏خواهى‌ به مصرف برسان.فقط یک خواهش از تو دارم و آن این که با میوه‏هاى‌ باغ از مهمانان من پذیرایى‌ کنى‌.خدا ترا در قیامت‏ گرامى‌ بدارد و به واسطه رفتار و اخلاق پسندیده‏ات به تو برکت بدهد.

خوب است بدانید که در اسلام هدیه دادن بسیار نیکو و مستحّب‏ است و هم چنین پذیرفتن هدیه و تشکّر کردن از هدیّه دهنده نیز نیکو و مورد محبّت خداست.دستور اینست که اگر کسى‌‏ هدیه‏اى‌ به شما داد آن را همراه با تشکّر و سپاس بپذیرید و سعى‌ کنید با تقدیم پیشکشى‌ دیگر آن را جبران نمایید و اگر نمى‌‏توانید؛شکر و سپاس گفتن که مى‌‏توانید.

بر اساس همین تعلیم اسلامى‌ باغبان گفت:

اى‌ امام!اى‌ مولاى‌ من ، هدیّه ارزشمند شما را مى‌‏پذیرم و از شما تشکر مى‌‏کنم‏ امّا چگونه مى‌‏توانم لطف و کرم شما را جبران نمایم؟من هم این باغ را در راه رضاى‌‏ خدا وقف مى‌‏کنم و براى‌ شما و مهمانان و یاران شما اختصاص مى‌‏دهم و خود در این‏ باغ زحمت مى‌‏کشم و کار مى‌‏کنم تا باغ را براى‌ شما و یاران و اصحاب و دوستان شما باصفا و پر میوه کنم ، هر وقت مى‌‏خواهند بیایند و هر چه مى‌‏خواهند استفاده کنند ، گوارایشان بادا. * * *

ایمان به خداى‌ یگانه با یک چنین نمودهاى‌ زیبایى‌ جلوه مى‌‏کند ، ایمان به خداى‌‏ یگانه و اعتماد به الطاف و ثوابها و وعده‏هاى‌ اوست که موجب انفاق و ایثار و یارى‌ و خدمت مى‌‏گردد و اصولا هدف پیامبر گرامى‌ اسلام احیاء این اداب و این ارزشهاى‌‏ اخلاقى‌ است.هدف این است که مردم در سایه ایمان به خدا دور از پیرایه‏هاى‌ مادّى‌-با انس و محبت ، با گذشت و ایثار ، با احترام و اکرام-با یکدیگر زندگى‌ کنند ، یکدیگر را یارى‌ کنند و زندگى‌ دنیا و آخرت خویش را بخوبى‌ و زیبایى‌ بسازند.

تصّور کنید وقتى‌ که روابط همه مسلمین با یکدیگر این چنین بر اساس لطف و محبّت و گذشت و ایثار شکل گیرد ، چقدر زندگى‌ دوست داشتنى‌‏تر و زیباتر خواهد شد آن روز است که دیگران آرزو مى‌‏کنند که اى‌ کاش مسلمان بودند و از چنین اخلاق‏ خوش و روابط عالى‌ و پر محبّت برخوردار مى‌‏شدند.

 

 

آیه اى‌ از قرآن کریم‏

امِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِه وَ اَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُستَخلَفینَ فیهِ فَالَّذینَ امَنُوا مِنکُم‏ وَ اَنفَقُوا لَهُم اَجرٌ کَبیرٌ. سوره حدید آیه 7

به خدا و رسولش ایمان آورید و از آنچه که خدا شما را در آن‏ جانشین و صاحب اختیار ساخته انفاق کنید که کسانى‌ که از شما ایمان آورند و در راه خدا انفاق کنند اجر کبیرى‌ خواهند داشت. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-ایمان به خداى‌ یگانه و اخلاق نیکو چه ارتباطى‌ دارد؟

2-دستور اسلام در مورد رفتار با بردگان چیست؟

3-هنگامى‌ که غذاى‌ آن برده تمام شد ، چه دعا کرد؟در این دعا چه نکته‏هایى‌ نهفته است؟

4-وقتى‌ از او پرسیدند که چطور با هر لقمه‏اى‌ که مى‌‏خوردى‌ ، لقمه‏اى‌ هم به سگ مى‌‏دادى‌؛چه‏ پاسخى‌ داد؟این پاسخ مبیّن چه صفات نیکویى‌ در او مى‌‏باشد؟

5-دستور اسلام در مورد هدیه دادن و هدیه پذیرفتن چیست؟صافى‌ به این دستورات در این داستان‏ چگونه توجّه نموده است؟براى‌ هر مورد جمله‏اى‌ و نشانى‌ نقل کنید.

6-انفاق و ایثار و یارى‌ و خدمت با اعتماد بر چه انجام مى‌‏گیرد؟

7-هدف از بعثت پیامبر اکرم در ارتباط با اخلاق نیکو چیست؟

 

ازدواج نمونه‏

پیامبر گرامى‌ اسلام در خانه بود ، درب خانه را زدند ، فرمود:در را باز کنید گویا علّى‌ بن ابیطالب باشد.در را باز کردند ، سخن پیامبر درست بود.علّى‌ بن ابیطالب بعد از کسب اجازه وارد شد و نزد پیامبر نشست.

حضرت على‌-علیه السّلام-در خانه پیامبر بزرگ شده بود و همیشه رفت و آمد داشت ، ولى‌ آن روز کمى‌ شرمگین به نظر مى‌‏رسید ، گویا مى‌‏خواهد مطلبى‌ را با پیامبر مطرح کند ولى‌‏ نمى‌‏تواند ، مثل این که شرم و حیا او را از بیان سخنش باز داشته‏ است.با کمال ادب حضور پیامبر نشسته و چیزى‌ نمى‌‏گوید.............

مدّتى‌ این دیدار به سکوت گذشت.بالاخره پیامبر سکوت را شکست و فرمود: یا على‌!چطور این موقع نزد من آمده‏اى‌؟مگر امروز سر کار نرفته بودى‌؟گویا مى‌‏خواهى‌‏ مطلبى‌ را با من مطرح کنى‌ ، بدون هیچگونه شرم و خجالت سخنت را اظهار کن ، مطمئن‏ باش تا آنجا که بتوانم یاریت مى‌‏کنم.

على‌-علیه السّلام-که از شدّت شرم و حیا صورتش برافروخته بود ، گفت: یا رسول اللّه!من در خانه شما بزرگ شده‏ام و از الطاف و محبّتهاى‌ بیدریغ شما برخوردار بوده و هستم.شما در تعلیم و تربیت من زحمتها کشیده‏اید و در حقیقت‏ مسئولیّتهاى‌ سنگین پدرى‌ را شما براى‌ من انجام داده‏اید ، به خدا سوگند که شما ذخیره و امید دنیا و آخرت من هستید اکنون مى‌‏خواهم با اجازه شما همسرى‌ انتخاب کنم که در زندگى‌ یار و یاور من باشد و شما بهتر از هر کس مرا مى‌‏شناسید و به وضع من آشنا هستید ، دوست دارم دختر شما ، فاطمه را به همسرى‌ برگزینم ، اگر شما موافقت کنید ، این‏ براى‌ من سعادت بزرگى‌ است.

رسول خدا-صلّى‌ اللّه علیه و آله-على‌ را بخوبى‌ مى‌‏شناخت.احتیاجى‌ به‏ مشورت و تحقیق و تفکّر نداشت.او چنین همسر شایسته‏اى‌ را براى‌ فاطمه از صمیم‏ قلب آرزو مى‌‏کرد ولى‌ باید موضوع را با دخترش در میان گذارد چون مى‌‏دانست که طبق‏ دستور خدا ، رضایت و قبول دختر شرط اساسى‌ ازدواج است.بدین جهت به على‌ فرمود: صبر کن تا از دخترم فاطمه نظر خواهى‌ کنم.

پیامبر نزد فاطمه رفت و با او به گفتگو نشست و موضوع را براى‌ او مطرح کرد و فرمود:دخترم!علّى‌ بن ابیطالب را خوب مى‌‏شناسى‌ ، او جوانى‌ دیندار و فعّال و خوش‏ اخلاق است ، با فضیلت و زحمتکش و خوش قلب و مهربان است.اکنون براى‌‏ خواستگارى‌ تو آمده است آیا دوست دارى‌ او را به همسرى‌ انتخاب کنى‌؟آیا مى‌‏خواهى‌‏ تو را به عقدش در آورم؟

فاطمه على‌ را بخوبى‌ مى‌‏شناخت ، از کودکى‌ با او در یک خانه زندگى‌ کرده بود ، از پیشنهاد پدر خشنود شد ولى‌ از شدّت شرم و حیا چیزى‌ نگفت.بالاخره پس از مدّتى‌‏ گفتگو پیامبر اکرم رضایت قلبى‌ دخترش را دریافت و خشنود نزد حضرت على‌ بازگشت‏ و رضایت و پذیرش دخترش را اعلام کرد و فرمود:امیدوارم ازدواج شما مبارک و مورد رضاى‌ خدا باشد.آیا براى‌ ازدواج چیزى‌ فراهم کرده‏اى‌؟

على‌-علیه السّلام-گفت:یا رسول اللّه!شما از وضع من کاملا اطّلاع دارید ، تمام ثروت من یک شمشیر ، یک زره و یک شتر است و همه را در اختیار شما مى‌‏گذارم‏ تا هر چه صلاح بدانید بفرمایید.

پیامبر مدّتى‌ تأمّل کرد ، سپس فرمود:یا على‌ تو مرد جنگ و جهادى‌ ، بدون‏ شمشیر نمى‌‏توانى‌ ، در راه خدا جهاد کنى‌ ، شمشیر از وسایل لازم زندگى‌ توست!شتر هم‏ براى‌ تو ضرورت دارد ، زیرا هم مرکب سوارى‌ تو و هم وسیله کار و تهیه معاش تو است‏ بدون آن نمى‌‏توانى‌ مخارج زندگى‌ خود و خانواده‏ات را تأمین کنى‌ ، امّا زره براى‌ تو چندان ضرورتى‌ ندارد ، تو آن چنان دلیر و دلاورى‌ که مى‌‏توانى‌ بدون زره نیز در میدان‏ نبرد حاضر شوى‌.

به این ترتیب على‌-علیه السّلام-زره خویش را به عنوان مهریّه به فاطمه‏ دختر رسول خدا هدیه نمود. مراسم اجراى‌ خطبه عقد

به دعوت رسول خدا و حضرت على‌ مسلمانان در مسجد اجتماع کردند.پیامبر موضوع ازدواج فاطمه و على‌ را به اطّلاع مردم رسانید و آنگاه در حضور جمع خطبه‏ عقد را جارى‌ ساختند و مردم را به شهادت گرفتند ، حاضران مبارک باد گفتند و براى‌‏ عروس و داماد دعا کردند.

پس از پایان این مجلس پر شکوه و روحانى‌ ، رسول خدا به منزل آمد و مژده داد و فرمود که اکنون براى‌ فاطمه و على‌ مجلس جشن و شادمانى‌ بر پا سازید و مسلمانان را طعام دهید. * * *

پس از انجام مراسم عقد ، روزى‌ رسول خدا به على‌ فرمود:مى‌‏خواهم براى‌‏ دخترم جهیزیّه عروسى‌ و اسباب منزل تهیّه کنم ، زهرا موافقت کرده مهریّه‏اش را براى‌‏ این کار در اختیار من قرار دهد ، خوبست که زره را بفروشیم تا بتوانیم جهیزیّه زهرا را فراهم کنیم.

علىّ بن ابیطالب زره را به بازار برد و به قیمتى‌ معادل چهارصد تا پانصد درهم‏ فروخت.رسول خدا-صلّى‌ اللّه علیه و آله-مقدارى‌ از پولها را به چند نفر از دوستان و آشنایان داد و فرمود که براى‌ زهرا اسباب و لوازم زندگى‌ بخرید ، مقدارى‌ هم به زنها داد تا براى‌ فاطمه عطر و بوى‌ خوش تهیّه کنند و باقیمانده را هم نزد کسى‌ به امانت نهاد.

 

صورت جهیزیه حضرت فاطمه زهرا

1-یک پیراهن سفید

2-یک روسرى‌ بزرگ‏

3-یک عدد حوله خیبرى‌‏

4-یک عدد تختخواب که از پوست و برگ درخت خرما بافته شده بود.

5-دو عدد تشک‏

6-چهار عدد بالش‏

7-یک قطعه حصیر

8-یک عدد آسیاى‌ دستى‌‏

9-یک عدد کاسه مسى‌‏

10-یک عدد مشک چرمى‌ براى‌ آب‏

11-یک عدد تشت لباسشویى‌‏

12-یک کاسه شیر خورى‌-یک ظرف آبخورى‌‏

13-یک پرده پشمى‌‏

14-یک سبوى‌ گلى‌‏

15-دو کوزه سفالین‏

16-یک عدد پوست گوسفند براى‌ فرش‏

17-یک عدد عبا

و یکى‌ دو چیز دیگر

جهیزیّه بسیار ساده حضرت زهرا را خدمت پیامبر آوردند.وقتى‌ پیامبر به آنها نگاه کرد ، اشک در چشمانش حلقه زد و براى‌ سعادت زهرا و همسرش دعا کرد و فرمود:بار الها!این عروسى‌ را که اکثر ظرفهایش گلى‌ است(ساده و کم قیمت است) بر این عروس و داماد مبارک گردان.

 

تکمیل و بررسى‌‏

ازدواج حضرت على‌ و فاطمه ، یک ازدواج کاملا نمونه بود.فاطمه دختر عزیز پیامبر از دوشیزگان ممتاز بود ، پدر و مادرش از شریفترین و گرامى‌‏ترین خانواده‏ها بودند و به عالى‌‏ترین کمالات انسانى‌ آراسته بودند؛فاطمه پدرى‌ مانند پیامبر و مادر متّقى‌ و محترمى‌ چون خدیجه داشت.بزرگان قریش و ثروتمندان مکّه براى‌ خواستگارى‌‏ حضرت فاطمه زهرا مى‌‏آمدند و مهریّه‏هاى‌ سنگین پیشنهاد مى‌‏کردند ، امّا پیامبر اکرم‏ دیندارى‌ و تقوى‌ و درستکارى‌ و اخلاق نیکوى‌ حضرت على‌ را ترجیح داد و عملا مراسم پر خرج و پر تشریفات را نفى‌ کرد و آداب و رسومى‌ که چون غل و زنجیر بر دست و پاى‌ افراد سنگینى‌ مى‌‏کرد فرو نهاد و با رفتار و اقدام خود به مردم آموخت که‏ ازدواج باید بر پایه ایمان و تقوى‌ و توافق استوار گردد ، نه بر پایه شخصیّت جاهلى‌ و ثروت و مقام ظاهرى‌.او به مردم اعلام کرد که مال و ثروت تنها وسیله خوشبختى‌ نیست ، بلکه ایمان به خداى‌ یگانه و پرهیزگارى‌ و اخلاق پسندیده و کمالات انسانى‌ معیار سعادت و موجب خوشبختى‌ انسانهاست او مى‌‏دانست که مهریّه سنگین نه تنها موجبات‏ خوشبختى‌ عروس و داماد را فراهم نمى‌‏کند و بنیان ازدواج را محکم‏تر نمى‌‏سازد ، بلکه‏ به محبّت و صفاى‌ زندگى‌ عروس و داماد لطمه مى‌‏زند و صدها مشکل براى‌ جامعه و خانواده به وجود مى‌‏آورد؛بدین جهت دخترش را به عقد حضرت على‌ که جوانى‌ متّقى‌ و درستکار و زحمتکش بود ، در آورد و با این رفتار نیکو مسلمانان را بر این گونه اقدام‏ تشویق فرمود.

خدا در قرآن مى‌‏فرماید:پیامبر خدا ، رفتار و آداب و رسومى‌ را که موجب رنج و مشقّت مردمان مى‌‏شود و چون غل و زنجیر بر دست و پایشان سنگینى‌ مى‌‏کند فرو مى‌‏نهد و جامعه را آزاد مى‌‏سازد.کسانى‌ که به او ایمان آورند و حرمت و عزّتش را نگاه دارند و یاریش کنند و از قرآن روشنگرى‌ که با او نازل شده پیروى‌ کنند ، اینان حتما رستگار خواهند شد.سوره اعراف آیه 157

 

 

آیه ‏اى‌ از قرآن کریم‏

وَ یَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَ الاَغلالَ الَّتى‌ کانَت عَلَیهِم فَالَّذینَ امَنُوا بِه‏ وَ عَزَّروُهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذى‌ اُنزِلَ مَعَهُ اُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ. سوره اعراف آیه 157

و پیامبر فشارها و غل و زنجیرها را(عادات و رسول جاهلى‌ را)که‏ دست و پا گیر آنان است ، بر مى‌‏دارد و فرو مى‌‏نهد ، پس کسانى‌ که به‏ پیامبر ایمان آوردند و گرامیش داشتند و یاریش کردند و نورى‌ را که‏ با او نازل شده پیروى‌ کردند ، اینان قطعا رستگارند. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-حضرت رسول چرا پیشنهاد حضرت علىّ بن ابیطالب را با دخترش در میان نهاد؟

2-ثروت حضرت على‌ علیه السّلام در آن هنگام چه چیزهایى‌ بود و چه چیزى‌ را هدیه نمود؟

3-جهیزیّه حضرت زهرا چگونه بود؟حضرت رسول اکرم هنگام مشاهده آن چه دعایى‌ فرمود؟

4-چرا رسوم جاهلى‌ به غل و زنجیر تشبیه شده است؟چگونه مراسمى‌ در ازدواج‏ها واقعا چون‏ غل و زنجیر بر دست و پاى‌ انسانها سنگینى‌ مى‌‏کنند؟

5-پیامبر اسلام چگونه با آداب جاهلى‌ و تشریفات و رسوم غیر الهى‌ برخورد مى‌‏کند؟چگونه این‏ فشارها و اغلال را از دست و پاى‌ مردم فرو مى‌‏نهد؟

 

قداست خانواده‏

خانواده مقدّس‏ترین و محبوبترین بنیان اجتماعى‌ در اسلام است ، تا آنجا که‏ تشکیل هیچ بنیانى‌ ارزشمندتر و محبوب‏تر از تشکیل خانواده نیست و هر که براى‌‏ تشکیل این بنیان محبوب اقدام کند و خود را از آلودگى‌ به گناه برهاند نیمى‌ از دین خود را از دستبرد شیاطین محفوظ داشته است.چون که تشکیل خانواده بهترین عامل براى‌‏ حفظ و گسترش ارزشهاى‌ الهى‌ و اخلاق انسانى‌ است.

براى‌ آن که ارج و قداست این بنیان محبوب پا بر جا و استوار بماند ، از سوى‌‏ خداى‌ متعال براى‌ هر یک از اعضاى‌ خانواده وظایف و حقوقى‌ تعیین شده است ، وظایفى‌ که باید به انجام و ایفاى‌ آنها بپردازند و حقوقى‌ که باید از سوى‌ دیگر اعضا مورد توجّه و مراعات قرار گیرد و همیشه هر کس حقّى‌ بر دیگران دارد وظیفه‏اى‌ هم در مقابل بر عهده دارد و هر کس وظیفه‏اى‌ بر عهده دارد ، حقّى‌ نیز دارد و در میان انسانها هیچ کس نیست که حقّى‌ بر دیگران داشته باشد امّا وظیفه و تکلیفى‌ نداشته باشد و نیز هیچ کس نیست که وظیفه‏اى‌ را انجام دهد مگر این که بر گردن دیگران حقّى‌ پیدا مى‌‏کند.

* حقوق فرزندان بر پدر و مادر این است که نام نیکو بر ایشان انتخاب کنند و در رشد و ادب و تربیت و تعلیمشان بکوشند و مخصوصا قرآن و آداب دین را به آنان‏ بیاموزند و مورد مهر و محبّت و اکرامشان قرار دهند و بهنگام ، جایگاه نیکویى‌ از نظر شغل و تشکیل خانواده بر ایشان انتخاب کنند و پیوسته با کمال لطف و توجّه بر رشد و ارتقاء و پیشرفت آنان نظارت کنند و آنان را در زندگى‌ یار و غمخوار باشند.

* در مقابل وظیفه فرزندان این است که پدر و مادر خویش را تکریم و احترام کنند و تا آنجا که فرمانشان بر خلاف فرمان خدا نیست آنان را اطاعت کنند و پیوسته و در هر صورت در نیکى‌ و احسان به آنان بکوشند و هرگز کمترین بى‌‏مهرى‌ و بى‌‏حرمتى‌ به آنان‏ روا ندارند و وقتى‌ به سنّ پیرى‌ مى‌‏رسند یار و یاور و خدمتگزارشان باشند و با روى‌‏ خوش وسعه صدر خدمتشان را به جان بپذیرند.همانگونه که پدر و مادر در کودکى‌ با مهر و شفقّت به مراقبت و تربیت فرزندان پرداخته‏اند ، فرزندان هم بهنگام پیرى‌ و ناتوانى‌‏ پدر و مادر ، با لطف و محبّت و اکرام تمام از حال پدر و مادر مراقبت کنند و پرستار شب‏ و هم صحبت روزشان باشند.

* سفارش و تأکید اسلام این است که هر یک از اعضاى‌ خانواده-پدر ، مادر ، فرزندان-وظایف خود را دقیقا بشناسند و به آنها عمل کنند و علاوه بر این که حقوق‏ دیگران را کاملا رعایت مى‌‏کنند با محبّت و ایثار با آنها روبرو شوند و در انجام وظایف‏ دیگران نیز به آنها کمک کنند و متن زندگى‌ خانوادگى‌ را بر مهربانى‌ و گذشت و صمیمیّت و خدمت قرار دهند و تا آنجا که مى‌‏توانند زحمت را از دوش دیگران بر دارند. مخصوصا توصیه مؤکّد اسلام به مرد این است که با همسرش با کمال مهربانى‌ و محبّت و وفا معاشرت نماید و براى‌ تأمین مخارج زندگى‌ و بر آوردن نیازهاى‌ زن و فرزندانش‏ بکوشد و زحمت بکشد و روزى‌ حلال و طیّب به خانه آورد که کادّ در راه خدمت به‏ خانواده ، چونان کسى‌ است که در راه خدا مجاهده مى‌‏کند.هرگز به خاطر زحمتى‌ که‏ براى‌ تحصیل معاش مى‌‏کشد بر آنها منّت نمى‌‏گذارد.

* توصیه مؤکّد اسلام به زن در خانواده این است که با کمال عفّت و پاکدامنى‌ و تقوى‌ از همسر و فرزندانش مراقبت نماید ، به آنها مهر ورزد و وسائل آرامش و آسایش‏ و رشد و رفاهشان را در خانه فراهم نماید و با تدبیر خود طبق میزان در آمد ، اقتصاد خانواده را سامان دهد.

 

خانواده نمونه و مقدس و والا

زندگى‌ مشترک علّى‌ بن ابیطالب و حضرت فاطمه زهرا نمونه جالبى‌ است از یک‏ خانواده پر قداست و محترم که براى‌ همه خانواده‏ها اسوه و سرمشق زندگى‌ خانوادگى‌‏ است:

با آن که پیامبر کار را بین آنها تقسیم کرده بود ، یعنى‌ کارهاى‌ بیرون منزل را بر عهده علّى‌ بن ابیطالب نهاده بود و کارهاى‌ داخل منزل را بر عهده زهرا گذارده بود ، و حضرت زهرا از این تقسیم کار خیلى‌ خوشحال بود و مى‌‏فرمود:«از این که کار خارج از منزل بر عهده من نیفتاد ، یک دنیا خوشحال شدم»با این حال وقتى‌ حضرت على‌ به خانه‏ مى‌‏آمد و زهرا را خسته مى‌‏دید ، با آن که خودش هم از رنج کار و زحمت خسته بود ، نمى‌‏نشست ، شروع مى‌‏کرد به کار و کمک ، جارو مى‌‏کرد ، بچّه‏ها را نگهدارى‌ مى‌‏کرد ، آسیا مى‌‏کرد.............چون کارهاى‌ داخل خانه واقعا زیاد بود:گندم آسیا کردن ، نان پختن ، غذا تهیّه کردن ، خانه را پاکیزه کردن و پاکیزه نگاه داشتن.............نگهدارى‌ از فرزندان ، اینها همه‏ کارهایى‌ بود که روزمرّه حضرت فاطمه زهرا انجام مى‌‏داد ، گاهى‌ که فرزندش در گهواره‏ گریه مى‌‏کرد مجبور بود با یکدست گهواره فرزندش را تکان دهد و او را آرام کند و با دست دیگر آسیاى‌ سنگى‌ را بچرخاند و گندم آرد کند.

روزى‌ حضرت على‌ متوجّه شد که دست فاطمه از شدّت کار و زحمت و مخصوصا به علّت گرداندن آسیا تاول زده و مجروح شده است.امّا با این همه فاطمه به‏ همسرش سخنى‌ نگفته و گله‏اى‌ نکرده و از میزان کار و زحمت اظهار خستگى‌ و شکایت‏ ننموده است.

-اى‌ کاش مى‌‏توانستم بیش از این به شما کمک کنم ، امّا متأسّفم که نمى‌‏توانم ، چون غالبا به علّت کارهاى‌ بیرون ، شرکت در جهاد و یارى‌ پیامبر گرفتارم و بیش از این‏ فرصت ندارم.خوب است پیش پدر بروى‌ و از او تقاضاى‌ کمک و خدمتکار کنى‌.

زهرا این پیشنهاد را پذیرفت و براى‌ بیان مشکل و تقاضاى‌ خدمتکار به خانه‏ پدرش ، رسول خدا رفت.هنگامى‌ به خانه پدر رسید که گروهى‌ از اصحاب در حضور رسول خدا نشسته بودند و گفتگو مى‌‏کردند.زهرا مدّتى‌ درنگ کرد ، ساعتى‌ به تماشاى‌‏ چهره نورانى‌ پدر نشست ، امّا هر چه کرد سخنى‌ بگوید از شدّت شرم و حیا نتوانست ، بالاخره برخاست و خداحافظى‌ کرد و بازگشت.

صبح روز بعد رسول خدا به خانه دخترش زهرا آمد ، از بیرون خانه سلام کرد باز هم سلام کرد ، مرتبه سوّم سلامش را تکرار کرد.صداى‌ حضرت على‌ بن ابیطالب را شنید که پاسخ مى‌‏دهد:«و سلام بر شما اى‌ رسول گرامى‌ خدا ، بفرمایید!»پیامبر خدا داخل شد و نشست و با لبخند همیشگى‌ خویش گفتگو کرد و احوالپرسى‌ نمود و سپس فرمود: زهرا جان!گویا دیروز براى‌ کارى‌ به خانه پدر آمده بودى‌؟بگو ببینم چه کار داشتى‌؟ زهرا تا آن زمان از میزان و سنگینى‌ و فراوانى‌ کار در منزل ، سخنى‌ به پدر نگفته بود ، او مى‌‏توانست لب به سخن بگشاید و از خستگى‌ خود و سنگینى‌ کار گله و شکایت کند ، او مى‌‏توانست دستهاى‌ مجروح و تاول زده‏اش را به پدر نشان دهد ، امّا چیزى‌ نگفت و شکایتى‌ نکرد حتّى‌ از شدّت شرم و حیا نتوانست لب به سخن بگشاید.

رسول خدا منتظر بود که دخترش حرف بزند و موضوعى‌ را که براى‌ آن به خانه‏ پدر آمده بود مطرح کند.امّا مدّتى‌ به سکوت گذشت و فاطمه سخنى‌ نگفت ، پیامبر که‏ نشان شرم و حیا را بر چهره فاطمه‏اش مى‌‏دید ، دوباره و با مهربانى‌ بیشتر سخنش را تکرار کرد و فرمود:

«فاطمه جان!بگو ببینم با پدر چه کار داشتى‌؟»

امّا فاطمه نمى‌‏خواست.و نمى‌‏توانست حتّى‌ به همین اندازه خاطر پدر را بیازارد ، باز هم چیزى‌ نگفت و سر فرو افکند و مدّتى‌ به سکوت گذشت.

بالاخره حضرت على‌ گفت:یا رسول اللّه!اجازه مى‌‏دهید من بگویم؟

پاسخ رسول خدا روشن بود.

لذا حضرت على‌ نگاهى‌ به دستهاى‌ زهرا کرد و با تأثر گفت:یا رسول اللّه!من‏ زهرا را خدمت شما فرستاده بودم ، اخیرا کارهاى‌ زهرا خیلى‌ زیاد شده ، رسیدگى‌ به حال‏ کودکان و مراقبت از فرزندان ، کارهاى‌ داخلى‌ خانه ، آسیا کردن و نان پختن و کارهاى‌‏ دیگر زهرا را به زحمت انداخته است و علاوه من که غالبا در سفر و یا در میدان جنگ‏ هستم و نمى‌‏توانم به زهرا کمک کنم و در غیبت من کار زهرا زیادتر مى‌‏شود ، او ناچار مى‌‏شود برخى‌ از کارهاى‌ خارج از منزل را نیز خودش انجام دهد:آب بیاورد ، هیزم‏ بیاورد.............و زحمت این قبیل کارها را خودش متحمّل شود.به این جهت من پیشنهاد کردم‏ که خدمت شما برسد تا در صورت امکان خدمتکارى‌ براى‌ او تهیّه کنید.

رسول خدا به فکر فرو رفت ، او دوست داشت به فرزندش کمک کند امّا مى‌‏دید علاوه بر دخترش غالب مسلمانان در سختى‌ و فشار هستند ، آنها هم در سختى‌ زندگى‌‏ مى‌‏کنند ، انصار زندگى‌ و وسائل زندگى‌ خود را با مهاجرین تقسیم کرده‏اند ، آنان را در خانه‏هاى‌ خویش جاى‌ داده‏اند ، غالب مسلمانان زندگى‌ راحت و آسوده و مرفّهى‌ ندارند و غالب آنان از کمک یک خدمتکار بى‌‏بهره‏اند.رسول خدا نمى‌‏خواست زندگى‌ خود و خانواده‏اش و اهل بیتش از حدّ زندگى‌ عامّه مسلمانان بالاتر باشد ، لذا با آهنگ پر مهر و پر معنایى‌ فرمود:آیا میل دارید چیزى‌ به شما یاد دهم که براى‌ شما از کمک یک‏ خدمتکار خیلى‌ بهتر باشد؟

-حتما!بفرمایید یا رسول اللّه.

-هنگامى‌ که به رختخواب مى‌‏روید«سى‌ و سه مرتبه سبحان اللّه ، سى‌ و سه مرتبه‏ الحمد للّه و سى‌ و سه مرتبه اللّه اکبر»بگویید.بر این ذکر مداومت کنید ، تکرار مرتب این‏ ذکر به شما نیرو و توانى‌ مى‌‏دهد که بتوانید در برابر سختیها و دشواریها صبور و بردبار باشید و خستگى‌ را از تن شما مى‌‏برد.مداومت بر این اذکار حتما از حضور یک‏ خدمتکار براى‌ شما سودمندتر است.

آنگاه رسول خدا رو به زهرا کرد و فرمود:زهرا جان آیا از پدر راضى‌ هستى‌؟

-آرى‌ پدر جان!به آنچه خدا و رسول خدا راضیند ، من هم خشنود و راضى‌ هستم. * * *

این رفتار و این دلسوزى‌ و این گونه ارشاد پدر ، آن شرم و حیا و صمیمیّت و راز دارى‌ و تحمّل و تلاش دختر ، آن محبّت و ملاطفت و خدمتگزارى‌ همسر ، این درس‏ ذکر و درس صبورى‌ و بردبارى‌ که رسول خدا به این خانواده داد ، همه این درسها و رسمها و رفتارها و اخلاقها ، سرمشق و اسوه نیکویى‌ است تا بخوانیم و بدانیم و بیندیشیم و این گونه از قداست و احترام بنیان خانواده پاسدارى‌ کنیم.

 

 

آیه‏ اى‌ از قرآن کریم‏

وَ وَصَّینَا الاِنسانَ بِوالِدَیهِ اِحساناً. سوره احقاف آیه 15

و انسان را نسبت به نیکوکارى‌ به پدر و مادرش سفارش کردیم. بیندیشید و پاسخ دهید

1-محبوبترین بنیان اجتماعى‌ در اسلام چیست؟

2-وظیفه یعنى‌ چه؟حقّ یعنى‌ چه؟چه ارتباطى‌ با یکدیگر دارند؟

3-حقوق فرزندان بر پدر و مادر چیست؟

4-وظیفه فرزندان در مقابل پدر و مادر چیست؟

5-وظیفه پدر در تحصیل روزى‌ و تأمین مخارج زندگى‌ چیست؟

6-وظیفه مادر در تنظیم اقتصاد خانواده چیست؟

7-پیامبر چه ذکرى‌ را به حضرت فاطمه زهرا و علىّ بن ابیطالب یاد داد؟چه فرمود؟

8-وظیفه خاصّ فرزندان در حفظ قداست خانواده چیست؟