پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش ششم‏ مسائلى‌پيرامون‏ امامت و رهبرى‌در اسلام‏

بخش ششم‏

مسائلى‌پیرامون‏ امامت و رهبرى‌در اسلام‏

 

امامت ، نظام امّت‏

دین مقدّس اسلام یک نظام کامل همه بعدى‌است ، این نظام شامل ابعاد اعتقادى‌، اخلاقى‌، عبادى‌، سیاسى‌، اجتماعى‌، اقتصادى‌، نظامى‌، فرهنگى‌است ، نظام الهى‌اسلام‏ برنامه جامع و کاملى‌است که به زندگى‌فردى‌و خانوادگى‌و اجتماعى‌امّت نظم‏ مى‌‏بخشد و سعادت دنیا و آخرت آنان را در پرتو عمل به دستوراتش تضمین مى‌‏کند.دین‏ اسلام براى‌تمام شئون زندگى‌ انسانها برنامه‏هاى‌مفید و سعادتبخشى‌دارد.این دین‏ آسمانى‌و این نظام الهى‌زندگى‌روحانى‌و اخروى‌انسان را از حیات جسمانى‌و دنیوى‌‏ او جدا نمى‌‏داند بلکه آندو را کاملا بهم آمیخته و یکى‌را مقدّمه دیگرى‌ مى‌‏داند.

احکام و دستورات اسلام فقط مخصوص به عبادات فردى‌و اخلاقیّات نیست‏ بلکه انواع و اقسام دستورات اجتماعى‌و نظامى‌و اقتصادى‌، سیاسى‌و فرهنگى‌دارد ، که‏ احکام جهاد و دفاع ، امر به معروف و نهى‌از منکر ، چگونگى‌روابط داخلى‌مسلمین ، چگونگى‌روابط با بیگانگان ، مبارزه با ظلم و ستم ، قضاوت و داورى‌، حدود و قصاص و تعزیرات از جمله آنهاست و در این باره صدها آیه و هزاران حدیث داریم.

خدا درباره جهاد به پیامبرش چنین فرمان مى‌‏دهد:

«اى‌پیامبر با کفّار و منافقین جهاد کن و بر آنان سخت بگیر»[توبه/ 72]

«براى‌ پیکار با دشمنان هر چه مى‌‏توانید نیرو و اسبهاى‌آماده‏ جنگى‌تهیّه کنید.و بدین وسیله دشمنان خدا و دشمنان خودتان‏ را و دیگرانى‌را که شما آنها را نمى‌‏شناسید و خدا مى‌‏شناسد بترسانید.»[انفال/ 60]

و درباره ضرورت حضور گروهى‌در جامعه که به امر به معروف و نهى‌از منکر پردازند ، مى‌‏فرماید:

«از شما گروهى‌همواره آماده باشید تا مردم را به کارهاى‌خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهى‌از منکر نمایند.»

و درباره روابط مسلمانان با کفّار ، خدا در قرآن چنین دستور مى‌‏دهد:

«اى‌کسانى‌که ایمان آورده‏اید کفّار را دوست خود نگیرید»

«اى‌ کسانى‌که ایمان آورده‏اید ، اى‌مؤمنین ، از غیر خود دوست‏ صمیمى‌همراز نگیرید چون آنان از فساد و ایجاد نقص در کار شما کوتاهى‌نکنند ، آنها مایلند که شما همیشه در رنج و زحمت‏ باشید دشمنى‌آنان از سخنانشان پیداست و آنچه در دل پنهان‏ دارند بسى‌بیشتر است ، ما آیات خود را براى‌شما بخوبى‌بیان‏ کردیم اگر عقل و اندیشه به کار برید.»

و از این قبیل آیات در قرآن کریم صدها مورد وجود دارد.از وجود این آیات و این دستورها در قرآن کریم که متن اصلى‌دین اسلام است ، چه در مى‌‏یابیم؟با توجّه به‏ این آیات آیا مى‌‏توان گفت که دین اسلام شامل یک سلسله دستورهاى‌عبادى‌فردى‌ است‏ و به مسائل اجتماعى‌و سیاسى‌هیچ توجّهى‌ندارد؟هرگز نمى‌‏توان چنین گفت.بلکه‏ برعکس با قاطعیّت و یقین باید گفت که اسلام درباره همه ابعاد زندگى‌مسلمین چه فردى‌‏ و چه اجتماعى‌دستورات حیاتبخشى‌صادر کرده و مسلمین را در یک نظام دقیق و کاملا اجتماعى‌به سوى‌سعادت دنیا و آخرت فرا خوانده است و براى‌اجراى‌این نظام امام و  رهبر تعیین فرموده است.چگونه ممکن است خداى‌متعال براى‌زندگى‌اجتماعى‌مردم‏ اینهمه دستورات مختلف صادر نماید ولى‌براى‌اجراى‌آن در متن اجتماع امام و راهبرى‌معیّن نفرماید؟در چنین صورتى‌همه آن دستورات بیهوده و عبث نخواهد بود؟ چون دستورى‌که به اجرا نیاید چه فایده‏اى‌دارد؟بنابراین امامت و رهبرى‌و اجراى‌‏ احکام الهى‌و زمامدارى‌و سیاست و اداره اجتماع ، عین دین و بلکه روح و حقیقت آن‏ است و مهمترین بخش دین و ضامن حفظ و اجراى‌قوانین و برنامه‏هاى‌الهى‌مى‌‏باشد و سیاست بدین معنا عین دین و دین عین سیاست است.

ولایت و رهبرى‌اجتماع و امّت اسلامى‌از اصول همیشگى‌ اسلام ، در هیچ‏ عصرى‌تعطیل بردار نیست ، مگر ممکن است اجراى‌احکام الهى‌ تعطیل شود؟ولایت‏ امّت اسلام مقام الهى‌است و خدا انسانهاى‌وارسته و شایسته‏اى‌براى‌حفظ و اجراى‌‏ احکام اسلام در هر زمان به مردم معرّفى‌ مى‌‏نماید.در زمان پیامبر ، ولىّ و راهبر امّت‏ اسلام شخص پیامبر بود و او همیشه مسئولیّتهاى‌این منصب الهى‌را شخصا انجام‏ مى‌‏داد.شخص پیامبر اکرم اوّلین ولىّ و حاکم اسلامى‌بود که قوانین و برنامه‏هاى‌‏ سیاسى‌و اجتماعى‌اسلام را در بین مسلمین به اجرا مى‌‏نهاد.از همان آغاز در صدد تأسیس حکومت اسلامى‌بود.اسباب و مقدّمات تأسیس این حکومت را در مکّه فراهم‏ ساخت ، همانگونه که مى‌‏دانید در عقبه با گروهى‌از اهل مدینه پیمان بست که از وى‌‏ حمایت نمایند وقتى‌که به مدینه هجرت نمود در بین پیروانش عقد اخوّت منعقد ساخت و رسما حکومت اسلامى‌را تأسیس نمود و شخصا اداره امور سیاسى‌و اجتماعى‌جامعه‏ نو پدید اسلامى‌را در دست گرفت:فرمان دفاع و جهاد صادر مى‌‏کرد.فرماندهان سپاه را شخصا معیّن مى‌‏فرمود ، فرمانداران و قاضیان را معیّن و منصوب مى‌‏نمود.مأمور وصول‏ مالیات و خمس و زکات داشت.خزینه‏دار و مسئول بیت المال داشت ، براى‌سران‏ کشورها نامه مى‌‏نوشت و سفیر مى‌‏فرستاد.در اداره جامعه با مردم مشورت مى‌‏کرد ولى‌‏ تصمیم نهایى‌بعهده او بود و در این باره خدا به او اختیار کامل و تامّ داده بود. تصمیمهاى‌او بر خواسته‏هاى‌مردم تقدّم داشت چون بر خیر و صلاح مردم آگاه و آگاه‏تر بود و به این ترتیب به جامعه اسلامى‌نظم و نظام مى‌‏بخشید و مردم را به سوى‌آزادگى‌و سعادتمندى‌در دنیا و خیر و برخوردارى‌از الطاف و نعمتهاى‌خدا در آخرت رهبرى‌‏ مى‌‏فرمود.این است معناى‌«ولایت و رهبرى‌»و خدا این مقام را به پیامبر خود سپرده‏ بود.خداوند در قرآن مى‌‏فرماید:

«پیامبر حقّ دارد درباره صلاح شما تصمیم بگیرد و تصمیم او بر خواست شما مقدم است و شما باید از پیامبر خدا اطاعت‏ کنید.»

و باز خدا مى‌‏فرماید:«اى‌مؤمنین از خدا و رسول و از اولیاء امور اطاعت کنید» و به همین جهت بر مسلمین واجب بود که از وى‌اطاعت نمایند.

احکام و قوانین عبادى‌، سیاسى‌، اجتماعى‌، نظامى‌، اقتصادى‌، فرهنگى‌ اسلام‏ کاملا بهم آمیخته‏اند و نظام واحدى‌را تشکیل مى‌‏دهند که صراط مستقیم تکامل انسانیت‏ و وسیله سیر و صعود الى‌اللّه است و رهبرى‌این نظام توحیدى‌بر عهده رسول خدا بود. امّا بعد از رسول خدا مسئولیّت رهبرى‌ بر عهده چه کسى‌است؟آیا نیازى‌به این رهبرى‌‏ الهى‌هست یا نه؟چون احکام و قوانین اسلام دائمى‌و براى‌همیشه معتبر و قابل‏ اجراست ، ناچار بعد از رسول خدا نیز همچنان باید حکومت اسلامى‌ادامه یابد و برقرار باشد ، به همین جهت پیامبر اکرم حضرت على‌علیه السّلام را به مسلمانان معرّفى‌فرمود که بعد از خودش ولىّ امّت اسلام باشد و آنان را رهبرى‌کند و در اجتماع پر شکوه غدیر به مسلمانان معرّفى‌فرمود و اعلام کرد که:

«هر کس ولایت و رهبرى‌مرا پذیرفته است ولایت و رهبرى‌‏ على‌را بپذیرد».

و به این ترتیب علىّ بن ابیطالب به امر خدا از سوى‌پیامبر ولىّ و رهبر و امام‏ مردم شد.حضرت على‌نیز امّت اسلام را بدون رهبر الهى‌رها نکرد بلکه به امر خدا و دستور پیامبر حضرت امام حسن را براى‌رهبرى‌برگزید و به مسلمان معرّفى‌فرمود و به همین صورت هر امامى‌رهبر بعد از خودش را به امر خدا و سفارش پیامبر به مردم‏ معرّفى‌مى‌‏فرمود تا نوبت رهبرى‌به امام دوازدهم رسید و هنگامى‌که او به امر خدا از نظرها غایب شد ، رهبرى‌و ولایت امّت اسلام را بر عهده«فقیه عادل و آگاه»نهاد.در زمان غیبت امام دوازدهم رهبرى‌جامعه اسلامى‌بر عهده فقیه پرهیزگار و متّقى‌و آگاهى‌‏ است که به امور سیاسى‌و اجتماعى‌مردم و نیازهاى‌جامعه واقف باشد.چنین فردى‌‏ احکام اسلام را نگهبانى‌و در جامعه به اجرا در مى‌‏آورد.اگر چنین فردى‌مسلمین را رهبرى‌نکند احکام خدا تعطیل مى‌‏شود و مى‌‏دانیم که احکام خدا هرگز تعطیل پذیر نیست.

پذیرش چنین رهبر بیدار و آگاهى‌موجب پیروزى‌و رهایى‌مسلمانان از ظلم و ستم بیگانگان و ستمگران غارتگر مى‌‏گردد.همانگونه که در زمان ما پذیرش مقام رهبرى‌، مردم ستمدیده ایران را از ظلم و ستم طاغوت نجات بخشید و به یارى‌خداى‌بزرگ در سایه همین رهبرى‌همه مسلمانان جهان از بند ستم رها خواهند شد. آیه‏اى‌از قرآن کریم‏

یا آیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى‌الاَمرِ مِنکُم. سوره نساء آیه 59

اى‌کسانى‌که ایمان آورده‏اید خدا را اطاعت کنید و رسول خدا و ولىّ امرتان را اطاعت کنید. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-آئین مقدّس اسلام چگونه آئینى‌است؟آیا فقط شامل احکام و دستورات فردى‌است یا هم فردى‌و هم اجتماعى‌است؟نمونه‏هایى‌بیان کنید.

2-دستور قرآن درباره پیکار با دشمنان اسلام چیست؟

3-رهنمود قرآن درباره روابط مسلمانان با کفّار چیست؟

4-ضامن حفظ دین و نظام اجتماع چیست؟

5-ولایت و رهبرى‌امّت اسلام چگونه مقامى‌است؟این منصب در زمان پیامبر با که بود؟

6-پیامبر در دوره زمامدارى‌خویش چه کارهایى‌را شخصا بر عهده داشت؟

7-خدا درباره«حقّ تصمیم‏گیرى‌»پیامبر در قرآن چه مى‌‏فرماید؟

8-ولایت امّت اسلام بنا به توصیه پیامبر بعد از شخص پیامبر بر عهده چه کسى‌قرار گرفت؟

9-ولایت امّت اسلام در زمان غیبت حضرت ولىّ عصر با چه کسى‌است؟

 

اهل بیت پیامبر یا گنجینه‏هاى‌علوم نبوّت‏

سرچشمه معارف و احکام اسلام علم بى‌‏پایان پروردگار متعال است و پیامبر گرامى‌‏ اسلام بوسیله وحى‌با این سرچشمه در ارتباط بود و معارف دین را از سوى‌خدا دریافت‏ مى‌‏نمود.او مى‌‏باید این معارف بلند و احکام متین الهى‌را به مردم ابلاغ کند و بر این کار حدّاکثر سعى‌و تلاش خویش را بکار مى‌‏برد.امّا ناچار بود با زبان مردم با آنها صحبت‏ کند و به اندازه درک و فهمشان سخن گوید به علاوه مشکلات دیگرى‌هم در راه ابلاغ و بیان و تبیین معارف و احکام دین وجود داشت:میدانید که پیامبر اسلام از آغاز بعثت تا مدّت سیزده سال در مکّه بود و در این مدّت مسلمین تحت شکنجه و آزار و تعقیب‏ مشرکین بودند.آزادى‌و فرصت نداشتند ، چگونه مى‌‏توانستند درباره فراگیرى‌ کامل‏ معارف دین و ضبط و یادگیرى‌درست و تمام آن وقت صرف کنند؟مدّت سه سال که‏ پیامبر دعوت آشکار و علنى‌نداشت ، مدّت چهار سال هم که در شعب ابیطالب‏ محصور و زندانى‌بود.این همه فشار و شکنجه باعث شد که تعدادى‌از مسلمین خانه و زندگى‌و ثروت و سرمایه خویش را رها کنند و به امر پیامبر به کشور حبشه هجرت‏ نمایند.آیا در این مدّت براى‌مسلمین امکان فراگیرى‌ احکام و معارف دین بطور همه جانبه و کامل وجود داشت؟پیامبر مأمور بود که به اندازه عقل و فهم مردم سخن‏ گوید و چون عدّه‏اى‌از مشرکین جدیدا اسلام را مى‌‏پذیرفتند استعداد فهم و تلقّى‌معارف‏ والا و بلند دین را نداشتند ، فقط مى‌‏توانستند معارف ساده و ابتدایى‌دین را بشنوند و بقدر قدرت و در حدّ ضرورت احکام و مراسم دین را یاد بگیرند و عمل کنند.این چنین‏ افرادى‌ رسایى‌درک دوره عالى‌معارف و فرهنگ اسلام را نداشتند.

باز هم مى‌‏دانید که پیامبر اسلام سال سیزدهم بعثت از مکّه به مدینه هجرت کرد ، در این زمان گرچه مسلمین از شکنجه و فشارهاى‌مشرکین رهایى‌یافته بودند لیکن‏ مشکلات دیگرى‌پیش رو داشتند با وضع دشوارتر و سختیهاى‌سنگین‏ترى‌ روبرو بودند. مدینه شهر نو بنیاد مسلمین مرتّبا هدف هجوم دشمنان اسلام بود و لذا مسلمانان پیوسته‏ در حال آماده باش بسر مى‌‏بردند در هر سال چندین جنگ اتّفاق مى‌‏افتاد و از یک نبرد هنوز باز نگشته بودند که هجوم دیگرى‌آغاز مى‌‏شد و مسلمانان مجبور بودند که هجوم را دفع و از شهر و ایمان و عقیده خویش با همه جهد و توان دفاع کنند.با اینهمه دیگر فرصت چندانى‌نبود که به فراگیرى‌بیشتر معارف و احکام دین بپردازند.

امّا رسول خدا علاوه بر این که در همین فرصتهاى‌کوتاه بر تعلیم معارف و احکام دین به مسلمین اهتمام مى‌‏فرمود ، به آینده مسلمانان نیز مى‌‏نگریست ، گنجینه‏هایى‌‏ از علم خویش را به افراد شایسته‏اى‌به ودیعت سپرد تا در آینده و اعصار آتیه که‏ مسلمانان از فرصت و رشد و درک بالاترى‌برخوردار مى‌‏شوند از این گنجینه‏هاى‌علم و معرفت برخوردار شوند.پیامبر اسلام به امر خدا علاوه بر تبلیغات عمومى‌که شخصا انجام مى‌‏داد فردى‌چون على‌بن ابیطالب را از زمان کودکى‌تحت تربیت خویش گرفت و جان پاکش را به مرحله‏اى‌از رشد و تزکیه رسانید که او هم از سرچشمه علم پروردگار برخوردار شد و جانش چون جان پاک رسول خدا به نور الهى‌روشن شد.

در زمانى‌که علىّ بن ابیطالب کودک خردسالى‌بود ، مردم مکّه به قحطى‌و گرانى‌‏ و سختى‌دچار شدند.ابو طالب پدر حضرت على‌شخصیّت آبرومندى‌بود ، بعلّت سنگینى‌‏ مخارج خانواده‏اش پیامبر اسلام به اتّفاق عمویش عباس نزد او رفتند و پیشنهاد کردند که هر یک فرزندى‌از فرزندان ابو طالب را نزد خود ببرد تا مؤونه زندگى‌ابو طالب‏ سبکتر شود.حضرت ابو طالب موافقت نمود و على‌را به برادر زاده‏اش محمد سپرد[فصول المهمّه ابن صبّاغ ص 14].

 

حضرت محمّد على‌را چون فرزند محبوبى‌در خانه خویش پرورش داد و نهایت‏ سعى‌و اهتمام خود را در تعلیم و تربیتش بکار برد و به آداب و اخلاق نیک هدایتش کرد و اسرار دین را براى‌او بیان کرد و چشم جانش را به عالم غیب گشود.

حضرت على‌خود مى‌‏فرماید:«من از کودکى‌با رسول خدا بودم و او هر روز درى‌از علم به رویم مى‌‏گشود و اخلاق نیک و آداب نیک را به من مى‌‏نمود و برایم‏ آشکار مى‌‏ساخت و دستور مى‌‏داد که پیوسته از او متابعت کنم»[نهج البلاغه خطبه 187] ، پیامبر به من مى‌‏فرمود: «خدا به من سفارش کرده که ترا تربیت نمایم و علوم و معارف دین را بیاموزم و خدا فرموده که جان تو پذیرا و نگهدارنده این معارف است‏[غایة المرام تألیف بحرانى‌ص 367]» ، «بخدا سوگند هیچ آیه‏اى‌بر ، رسول خدا نازل نشد جز این که من میدانم در چه موضوعى‌و در کجا و درباره چه کسى‌‏ نازل شده است ، خدا زبانى‌گویا و قلبى‌هوشمند به من عطا کرده است‏[طبقات ج 2 ص 338]».«رسول خدا هزار در راز علم به روى‌ من گشود که از هر درى‌هزار در دیگر گشوده مى‌‏شد ، رسول خدا هزار هزار درب علم را به روى‌من گشوده است و بهمین جهت من از گذشته و آینده‏ اطلاع دارم»[ینابیع المودة تألیف سلیمان ابى‌ابراهیم حنفى‌ص 88] و درباره مقام والا و آگاهى‌تمام و کمال حضرت على‌بن ابیطالب همین‏ بس که پیامبر درباره‏اش فرموده:«من شهر علم هستم و على‌دروازه آنست ، هر کس‏ مى‌‏خواهد وارد شهر علم شود ناچار باید از راه و درش وارد گردد.»[مناقب خوارزمى‌ص 40] و مقام على‌در علم‏ و دانش به حدّى‌رسید که پیامبر با خشنودى‌تمام به او گفت:«علم و دانش و معارف الهى‌‏ گوارایت باد اى‌ابو الحسن!که علم را همانند آب گوارایى‌نوشیدى‌و سیراب شدى‌.»[ذخائر العقبى‌تألیف محبّ الدین طبرى‌ص 78]

علىّ بن ابیطالب با این که با سرچشمه معارف دین آشنا و در ارتباط بود و چشم‏ جانش به عالم غیب گشوده بود در عین حال مأموریت داشت که احادیث و آیاتى‌که از پیامبر مى‌‏شنود ، دقیقا بنویسد و براى‌امامان بعد از خود به ودیعت بگذارد.رسول خدا مى‌‏فرمود:«یا على‌آنچه برایت مى‌‏گویم بنویس.

-یا رسول اللّه بیم آن دارى‌که فراموش کنم؟

-نه ، بیم فراموشى‌بر تو ندارم ، زیرا خدا خواسته که ترا حافظ احکام و معارف‏ دین قرار دهد لیکن اینها تنها براى‌تو نیست بلکه براى‌امامان بعد از تو نیز هست.براى‌‏ آنها بنویس.آنگاه رسول خدا به حضرت امام حسن اشاره کرد و فرمود اوّل آنها حسن‏ است.سپس نگاهى‌به فرزند خردسالش نمود و فرمود:دوّمین آنها حسین است و بقیّه‏ امامان از اولاد حسین هستند».[ینابیع المودّه ص 22] بدین ترتیب على‌بن ابیطالب علیه السّلام به دستور پیامبر علوم و معارف دین را با کمال دقّت ثبت مى‌‏کرد تا علاوه بر نور الهى‌امامت این‏ نوشتارها را هم در اختیار امامان بعد از خود بگذارد.

از این سخنان رسول خدا-که صدها نمونه دیگر نیز دارد-بخوبى‌استفاده‏ مى‌‏شود که علىّ بن ابیطالب و امامان بعد از او گنجینه‏هاى‌علوم و معارف دین اسلام‏ هستند و بهمین جهت پیامبر اسلام در حدیث معتبر ثقلین اهل بیت خود را به عنوان یک‏ مرجع و پناه به مسلمین معرفى‌نموده تا از علوم و آگاهى‌و راهنماى‌و رهبرى‌آنان‏ استفاده نمایند.

پیامبر فرمود:«من دو چیز گرانقدر در بین شما مى‌‏گذارم که تا هنگامى‌که به آن‏ دو تمسّک مى‌‏جویید هرگز گمراه نمى‌‏شوید ، یکى‌از آنها از دیگرى‌برتر و بزرگتر است:کتاب‏ خدا چونان رشته‏اى‌است که از آسمان به زمین کشیده شده و دیگرى‌عترت و اهل بیتم‏ مى‌‏باشد این دو تا قیامت و تا آن هنگام که در کنار چشمه کوثر بر من وارد شوند ، از هم‏ جدایى‌نمى‌‏پذیرند ، پس مراقب باشید که چگونه پس از من با آنها رفتار مى‌‏کنید»[ذخائر العقبى‌و کتب بسیار دیگر].

از این حدیث و از سایر سخنان رسول اکرم استفاده مى‌‏شود که قرآن و عترت و اهل بیت پیامبر به عنوان مرجع و مایه هدایت و سعادت مردم معرفى‌شده‏اند ، که لازم‏ است مسلمین در طول حیات خویش به آنان مراجعه نمایند و سعادت و پیروزى‌زندگى‌دنیا و آخرت خود را در پناه آنان تأمین نمایند و نیز استفاده مى‌‏شود که این دو جدایى‌ناپذیرند و پیوسته معتبر و راهگشاى‌ مشکلات فردى‌و اجتماعى‌مسلمانان خواهند بود.

امامان دیگر همچون حضرت على‌علیه السّلام با سرچشمه معارف دین آشنا بودند و جان پاکشان با عالم غیب در ارتباط بود و از چشمه نور و فیض الهى‌برخوردار بودند و آن چه مى‌‏گفتند سخن رسول خدا بود و با فرصت گسترده‏اى‌که داشتند و با آمادگى‌و رشد بیشتر مسلمانان معارف دین را به آنان مى‌‏آموختند و آنان را تربیت مى‌‏کردند ، امام‏ صادق علیه السّلام مى‌‏فرمود:«سخنى‌که من مى‌‏گویم ، حدیث من حدیث پدرم است و حدیث پدرم حدیث جدّم ، و حدیث جدّم حدیث امام حسین ، و حدیث امام حسین حدیث‏ امام حسن و حدیث امام حسن حدیث پدرش امیر المؤمنین ، و حدیث امیر المؤمنین‏ حدیث رسول خدا ، و حدیث رسول خدا قول خداى‌متعال است»[اصول کافى‌جلد 1 ص 53].

بدین ترتیب پیامبر اسلام گنجینه‏اى‌بزرگ از علم و معارف و احکام دین را براى‌‏ ارشاد و راهنمایى‌و رهبرى‌مسلمین پیش بینى‌فرمود و هزاران حدیث در رشته‏هاى‌‏ مختلف فقه و اخلاق و آداب و معارف و عقاید از آنان به یادگار مانده تا در زمان غیبت‏ هم علماى‌بزرگوار اسلام از آن گنجینه‏هاى‌بیکران استفاده کنند و امّت اسلامى‌را رهبرى‌و راهنمایى‌نمایند.

لازم به یادآورى‌و تأکید است که معارف بسیار غنىّ و فقه متین و اخلاق و آداب‏ و احکام بسیار گسترده شیعه ، همه از گنجینه سخنان اهل بیت و متون قرآن کریم‏ سرچشمه مى‌‏گیرد هر کس از این سرچشمه گوارا بهره‏مند شود به سعادت دنیا و آخرت‏ رسد و هر که اعراض کند تشنه کام و خسارت زده دنیا و آخرت شود. سخنى‌از پیامبر اکرم(ص)

اِنّى‌تارِکٌ فیکُمُ الثِقلَینِ کِتابَ اللَّهِ وَ اَهلَ بَیتى‌لَن یَفتَرِقا حَتَّى‌یَرِدا عَلَىَ‏ الحَوضَ.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-سرچشمه معارف و احکام اسلام چیست؟و پیامبر با این سرچشمه بلند چگونه در ارتباط است؟

2-پیامبر در چه حدّى‌با مردم سخن مى‌‏گوید؟

3-مشکلاتى‌که در راه ابلاغ و بیان معارف و احکام اسلام در آغاز بعثت وجود داشت ، توضیح دهید.

4-مشکلاتى‌که در راه ابلاغ و بیان معارف و احکام اسلام پس از هجرت وجود داشت ، توضیح دهید.

5-پیامبر گرامى‌علىّ بن ابیطالب را از چه زمانى‌تحت تربیت خویش گرفت؟چگونه او را تربیت نمود و درباره برخوردارى‌او از علوم الهى‌چه فرمود؟

6-پیامبر درباره امامان بعد از علىّ بن ابیطالب به او چه فرمود؟

7-حدیث ثقلین چیست؟از این حدیث چه استفاده‏هایى‌مى‌‏شود؟

8-امامان در تربیت نفوس پاک مسلمین و در آموزش معارف و احکام دین چه مسئولیّتهایى‌بر عهده‏ داشتند؟

9-مرجع فقه متین شیعه و اخلاق و احکام و آداب گسترده شیعه چیست؟

10-امام صادق درباره ارتباط سخنانش با سخنان رسول خدا چه مى‌‏فرماید؟

 

رفتار ائمّه در برابر خلفاى‌جور

مى‌‏دانید که پیامبر اسلام داراى‌دو مقام و دو مسئولیّت اساسى‌بود:

1-احکام و معارف دین را از جانب خداى‌بزرگ دریافت مى‌‏کرد و به مردم‏ ابلاغ مى‌‏نمود ، یعنى‌مرجع دینى‌و علمى‌مردم بود ، مردم براى‌فراگیرى‌و فهم احکام و معارف دین به او مراجعه مى‌‏کردند و از او مى‌‏آموختند.

2-در محدوده همین احکام و قوانین جامعه را نظام مى‌‏بخشید و قوانین الهى‌و برنامه‏هاى‌دین را اجرا مى‌‏نمود ، یعنى‌حکومت اسلامى‌را تأسیس کرد و در طول حیات‏ خویش اداره نمود.

بعد از رحلت پیامبر حفظ نظام جامعه اسلامى‌بر عهده چه کسى‌است؟تبیین احکام‏ و معارف دین بر عهده چه کسى‌ است؟مرجع دینى‌مردم براى‌بیان و تعلیم معارف و احکام دین کیست؟

بعد از رحلت پیامبر ، امام همین دو مسئولیت را به سفارش و توصیه پیامبر بر عهده دارد ، با این تفاوت که احکام و قوانین شریعت بر او وحى‌نمى‌‏شود ، لیکن امام با خداى‌متعال ارتباط نزدیک دارد ، وارث علوم نبوّت و حافظ و مجرى‌آنهاست.پیامبر -به امر خدا-علوم و احکام و معارف دین را در اختیار ائمه قرار داده است تا دین‏ بدون نگهبان و مردم بدون مرجع و پناه نمانند.

 

امام معصوم دقیقا از باطن و ژرفاى‌معارف دین مطّلع است و با امدادهاى‌غیبى‌‏ پروردگار براى‌حفظ و نگهداشتن دین یارى‌مى‌‏شود و مسئولیّت دارد که براى‌ اجراى‌‏ برنامه‏هاى‌دین در جامعه بکوشد و حکومت را از دست ستمکاران بگیرد و خود زمامدار و نظام بخش جامعه اسلامى‌باشد بنابراین زمامدارى‌و رهبرى‌ جامعه مسلمین یکى‌از مسئولیّتها و وظایف ائمه معصومین بوده است مسلمانان نیز وظیفه داشتند که امام و رهبر الهى‌خویش را بشناسند و ولایت و رهبرى‌ او را بپذیرند و تثبیت نمایند و هر گونه سعى‌‏ و مجاهدت را در راه تثبیت و گسترش حکومت الهى‌او انجام دهند.

ائمّه گرامى‌ما براى‌ایفاى‌ این مسئولیّت تمام عمر خویش را در مبارزه و تلاش‏ بودند و هنگامى‌که عمر شریفشان با شهادت به پایان مى‌‏رسید ایفاى‌این وظیفه را به امام‏ بعد از خویش مى‌‏سپردند تا با مبارزه و سعى‌و تلاش پیگیر و با استفاده از نیروى‌ یاران‏ متّقى‌و با ایمان پایه‏هاى‌حکومت طاغوتیان را سست کنند ، عامّه مردم را براى‌پذیرش‏ ولایت الهى‌آماده سازند و حکومت جور و ستم را بر اندازند ولى‌آنچنان دلها خفته و افکار خمود و جانها خاموش بود که در میان همه امامان تنها حضرت امیر المؤمنین مدّت‏ چهار سال و نه ماه به حکومت رسید و حضرت امام حسن هم مدّت بسیار محدودى‌در مقام حکومت و خلافت بود.امّا همه امامان براى‌تحقّق حکومت اسلامى‌تلاش مى‌‏کردند و براى‌رسیدن به آن مى‌‏کوشیدند و افراد شایسته تربیت مى‌‏کردند ، نهایت آرزوى‌هر یک‏ از امامان این بود که حکومت‏هاى‌طاغوتى‌و سلطنتى‌را بر اندازد و حکومتى‌ اسلامى‌‏ تأسیس نماید و براى‌اجراى‌احکام نورانى‌اسلام فرماندهى‌و زمام حکومت را در دست‏ بگیرد و عدالت را برقرار سازد.

امام حسین علیه السّلام براى‌رسوا ساختن حکومت بنى‌امیّه به سفارش پیامبر مصلحت اسلام و مسلمین را بر این دید که در برابر آنها قیام کند و به جهانیان بفهماند که‏ فرزند پیغمبر با حکومت ضدّ اسلامى‌یزید مخالف است و با آن مبارزه مى‌‏کند هر چند که‏ خودش و فرزندانش و حتّى‌فرزند شیر خوارش در این جهاد مقدّس به شهادت رسند.

امامان دیگر هدف حضرت امام حسین را پیگیرى‌کردند و با توجّه به اوضاع و شرایط ویژه‏اى‌که با آن روبرو بودند شیوه مناسبى‌را در پیش مى‌‏گرفتند.

امام سجّاد علیه السّلام در اوضاع و شرایط خفقان آورى‌زندگى‌مى‌‏کرد که‏ هیچگونه اقدام حادّى‌میسّر و مفید نبود ، حتّى‌ او نمى‌‏توانست مستقیما با مردم گفتگو کند لذا با دعاها و مناجاتهایى‌که مى‌‏خواند و زمزمه مى‌‏نمود دلهاى‌مردم را بیدار مى‌‏کرد و معارف دین را به آنان مى‌‏آموخت و جانشان را به یاد خدا زنده مى‌‏نمود و ارزشهاى‌‏ اسلامى‌را بیان مى‌‏کرد و از ظلم و بیداد اظهار تنفّر مى‌‏نمود و ستمکاران را رسوا مى‌‏ساخت.

امام محمّد باقر و امام جعفر صادق فرصت کوتاهى‌یافتند تا با قدرت و سرعت‏ بیشتر به بیان معارف دین بپردازند و پیروان صمیمى‌و ارجمندى‌بپرورند تا با یارى‌آنان‏ حکومت جور و ستم را برافکنند و خلفاى‌جور همیشه از رفت و آمد مردم به خانه امامان‏ جلوگیرى‌ مى‌‏کردند و مسلمانان علاقمند مجبور بودند با تقیّه و پوششهاى‌مختلف امام‏ خویش را دیدار کنند که گاه و بیگاه از سوى‌خلفا دستگیر مى‌‏شدند و بزندان مى‌‏افتادند و یا به شهادت مى‌‏رسیدند.

هشام بن عبد الملک که از خلفاى‌ستمگر عبّاسى‌بود به علّت همین ارشادات و ارتباطهایى‌که امام با مسلمین داشتند او را به دمشق احضار کرد و مدّتى‌به زندان افکند.

منصور دوانیقى‌دستور داد شبانه به خانه امام صادق علیه السّلام هجوم برند و او را دستگیر نمایند و از مدینه به عراق آورند و به قتل رسانند که بعلّت پاره‏اى‌از ملاحظات از قتل ایشان منصرف شد و ناچار گشت که ایشان را آزاد سازد.

امام هفتم حضرت امام موسى‌کاظم مدّتهاى‌بسیارى‌در زندانهاى‌ خلفایى‌چون‏ مهدى‌عبّاسى‌، هادى‌و هارون الرّشید زندانى‌بود و سرانجام در زندان هارون مسموم شد و به شهادت رسید.

امام هشتم حضرت رضا با خلیفه‏اى‌بسیار پر حیله و مکّار بنام مأمون همزمان‏ بود ، او بظاهر محترمانه امام را به خراسان احضار کرد تا از نزدیک عمال و رفت و آمدهاى‌ ایشان را زیر نظر بگیرد و در حقیقت او را از یارانش که در مدینه بودند دور سازد و سرانجام ایشان را بوسیله زهر به شهادت رسانید امام نهم و امام دهم نیز تحت فشار خلفاى‌ستمگر عباسى‌از هر گونه معاشرت و تبلیغى‌ممنوع بودند و اصحاب‏ خاصّشان به زحمت با آنان ارتباط برقرار مى‌‏کردند.متوکّل عبّاسى‌ دستور داد شبانه و دیوار خانه امام هادى‌بالا روند و تمام منزلش را جستجو کنند و او را به بغداد آورند و در یک پادگان نظامى‌محبوس سازند.و بالاخره این امام گرامى‌بوسیله معتمد عبّاسى‌‏ مسموم و شهید شد.

امام یازدهم امام حسن عسکرى‌هم در تمام مدّت عمر در سامرا که یک مرکز نظامى‌ بود زیر نظر مأموران خلیفه بود و از هر گونه تبلیغ و ارشادى‌ممنوع بود.

این تضییقات و فشارها و زندانها و شهادتها را چرا براى‌امامان گرامى‌ما پیش‏ مى‌‏آوردند؟

آیا فقط به این جهت بود که ائمّه ما احکام خدا را بیان مى‌‏کردند؟به این جهت‏ بود که مسلمانان را به نماز و عبادت فردى‌دعوت مى‌‏کردند؟یا براى‌این بود که‏ مى‌‏دانستند و مى‌‏دیدند که اینان براى‌تحقّق حکومت الهى‌تلاش مى‌‏کنند و مردم را براى‌‏ این منظور تربیت مى‌‏کنند؟و بهمین جهت آنان را به زندان مى‌‏افکندند و به شهادت‏ مى‌‏رساندند.

سرانجام امام دوازدهم به امر خدا غایب شد و ادامه مبارزه بر عهده علماء دین و نایبان امام دوازدهم محوّل شد و آنان با ارشاد و راهنمائى‌آن امام غایب یکى‌پس از دیگرى‌با حکومتهاى‌جور مبارزه کردند و وقتى‌خود در بستر خونین شهادت غلتیدند پرچم را به عالم و مرجع دیگرى‌سپردند و این مبارزه تا زمان ما ادامه یافت و به دست‏ رهبر عزیزمان نایب امام زمان حضرت آیت اللّه العظمى‌ امام خمینى‌پیروز شد و این‏ مبارزه تا پیروزى‌کامل بر جهان کفر و استکبار و ریشه کن کردن هر گونه ظلم و ستم و ظهور حضرت ولىّ عصر و تحقّق حکومت جهانى‌ اسلام همچنان ادامه دارد.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-دو مسئولیّت اساسى‌پیامبر را بیان کنید.

2-بعد از رحلت پیامبر اداره نظام جامعه اسلامى‌بر عهده چه کسى‌است؟

3-وظیفه مردم در ارتباط با شناخت و پذیرش و اتّباع از ولایت و رهبرى‌الهى‌چیست؟

4-هدف امام حسین از آن قیام خونین چه بود؟چرا با حکومت ضدّ اسلامى‌یزید در افتاد؟

5-امامان دیگر هدف والا و مقدّس امام حسین را چگونه پى‌گرفتند؟

6-امام سجّاد علیه السّلام چگونه با زمزمه دعاهاى‌روحبخش و آسمانى‌خویش مردم را با یاد خدا آشنا مى‌‏ساخت؟

7-امام محمّد باقر و امام جعفر صادق در فرصتى‌که بدست آوردند ، بیشتر به چه کارى‌پرداختند؟

8-امام هفتم بیشتر دوره امامت خویش را چگونه گذراندند؟و سرانجام چگونه به شهادت رسیدند؟

9-امام هشتم چرا به خراسان مسافرت کردند؟هدف مأمون از ترتیب این مسافرت چه بود؟

10-نمونه‏اى‌ از تضییقات و فشارهایى‌که حکّام جور نسبت به امام جواد و امام هادى‌و امام حسن‏ عسکرى‌علیهم السّلام-داشتند بیان کنید.

11-در دوران غیبت امام دوازدهم مسئولیّت رهبرى‌مبارزه با کفر و ستم و پیشوایان کفر و جور بر عهده چه کسانى‌است؟این مبارزه تا چه هنگامى‌ادامه دارد؟