مقام امامت
شناخت صحیح مقام و منزلت واقعى امامت و تعیین مصادیق آن، براى مسلمانان امرى ضرورى و سرنوشت ساز بوده و در احادیث فراوان بدان تأکید شده است. در علم کلام این مسئله مطرح است که آیا براى رسیدن به مقام امامت، وجود شرایط خاصى ضرورت دارد یا این که هر انسانى مىتواند بدان مقام منصوب گردد؟ و اگر شرایط خاصى لازم است کدامند؟ به عبارتى دیگر، آیا امامت یک مقام ذاتى و باطنى است یا صورى و اعتبارى که با نصبِ بدان مقام به وجود مىآید؟ و امکان زوال هم دارد؟ در مسئله نبوّت و پیامبرى نیز همین اختلافات وجود دارد. در بحث نبوت به اثبات رسیده که پیامبرى، مقام واقعى و باطنى است که در تصدّى آن مقام، کمالات و شایستگى ذاتى ضرورت دارد، اگر حضرت محمد صلى الله علیه و آله به مقام نبوت برگزیده شد به جهت کمالات ذاتى و نفسانى او بوده و امکان نداشت شخص دیگرى مانند ابوجهل و .... از جانب خداى متعال بدان مقام برگزیده شوند. نبوت به معناى ارتباط مستقیم یک انسان با جهان غیب و دریافت علوم و معارف وحیانى از جانب خداى متعال است، و هر انسانى شایستگى چنین امر مهمى را ندارد.
در بحث نبوت چند مسئله به اثبات رسیده که در این جا به خلاصهاى از آنها اشاره مىشود:
1. زندگى انسان در این زندگى دنیوى خلاصه نمىشود بلکه پس از مرگ نیز زندگى دیگرى دارد، و در آن زندگى نیز سعادت یا شقاوتى خواهد داشت.
2. وسیله سعادت یا شقاوت اخروى و نفسانى انسان، در همین جهان و با اعمال و اخلاق و عقایدش فراهم مىشود.
3. بشر در شناخت برنامه صحیحِ زندگىِ دنیوى و اخروى، جسمانى و نفسانىِ خود ناتوان است، و دراین رابطه نیاز به رهنمودهاى خداى متعال دارد.
4. خداوند علیم و حکیم و عادل که انسان را با این همه ظرافت و زیبایى آفریده و در آفرینش او هدفدار بوده و از نیازهاى جسم و جان او و راههاى سعادت و شقاوتاش اطلاع داشته هرگز او را در ضلالت و گمراهى رها نمىسازد بلکه مقتضاى الطاف بى پایانش چنین است که براى هدایت او پیامبرانى را بفرستد و علوم و معارف و برنامه و وظایف لازم را در اختیارشان قرار دهد و بدین وسیله حجت را بر بندگان تمام گرداند. با این بیان، ضرورت ارسال پیامبران به اثبات مىرسد.
با دقت در همین برهان، علم و عصمت پیامبر نیز به اثبات مىرسد، چون منظور حق تعالى در ارسال پیامبران در صورتى تأمین مىشود که همه علوم لازم را در اختیار پیامبر قرار دهد، و پیامبر در دریافت علوم (وحى) و حفظ آنها و ابلاغ به مردم از اشتباه و خطا و فراموشى، صد در صد مصونیت داشته و معصوم باشد. وگرنه منظور خداى متعال در ارشاد بندگان تأمین نخواهد شد.
در فلسفه و کلام این مطلب نیز به اثبات رسیده که علوم وحیانى از سنخ علوم مفهومى و حصولى نیست که به وسیله حواس ظاهر از خارج گرفته شود بلکه حقایقى است نورانى که به وسیله فرشته وحى در باطن ذات پیامبر افاضه و اشراق مىشود، و با چشم باطن آنها را مشاهده مىکند و با گوش باطن استماع مىنماید. چون چنین است مرتکب خلاف و گناه نمىشود و معصوم است. و چنین شخصى وجوب اطاعت دارد و مىتواند براى مردم الگو «اسوه حسنه» باشد. انکار یا تردید در لزوم علم و عصمت در پیامبر به منزله انکار ضرورت نیاز به وجود پیامبر خواهد بود.
چکیده سخن این که پیامبر از جنبه نفسانى انسانى کامل و ممتاز و برگزیده است که مىتواند با عالم غیب ارتباط برقرار سازد، علوم و معارف و احکام و قوانین شریعت را دریافت کند و آنها را بدون کم یا زیاد در اختیار بندگان قرار دهد، همین است مقام شامخ نبوّت که انسانهاى عادى در رسیدن بدین مقام دسترسى ندارند. در عین حال پیامبر از جنبههاى جسمانى با دیگر انسانها تفاوتى ندارد. در اصل وجود و همه افعال و حرکات و سکناتش به خدا نیاز دارد. از خدا روزى مىگیرد، خسته و فرسوده و بیمار مىگردد. براى معالجه بیمارىهایش به دارو و درمان پناه مىبرد. با مرور زمان فرسوده و پیر مىشود و هنگامى که اجلش فرا رسید چارهاى جز مرگ ندارد.
با توجه به آنچه گفته شد مىتوانید به مقام واقعى پیامبر و امتیازهاى ذاتى او پى ببرید.[1]
اکنون که با مقام شامخ نبوت به طور اجمال آشنا شدید مىتوانید به مقام شامخ ولایت و امامت نیز پى ببرید. چون امامت تداوم راه نبوّت مىباشد. در اینباره باید به چند نکته مهم که درجاى خود به تفصیل به اثبات رسیده توجه کرد:
اول: حضرت محمد صلى الله علیه و آله خاتم پیامبران و دین اسلام همیشگى است و تا قیامت باقى خواهد ماند.
دوم: دوران رسالت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بیش از بیست و سه سال نبوده و با توجه به انواع مشکلاتى که براى تازه مسلمانان وجود داشت براى پیامبر امکان نداشت همه علوم و معارف و احکام گسترده اسلام را در اختیار عموم مسلمانان قرار دهد تا براى آیندگان محفوظ و باقى بماند.
سوم: بخش عظیمى از احکام اسلام، سیاسى، اجتماعى، قضائى، اقتصادى و ... است که پیامبر اکرم در زمان حیات خود آنها را به اجرا مىگذاشت و بدین وسیله امت اسلام را اداره مىکرد و در این جهت بر مردم ولایت داشت، و از حریم اسلام دفاع مىکرد.
بنابراین باید بعد از پیامبر شخص یا اشخاصى وجود داشته باشند تا همه مسئولیتهاى پیامبر را بپذیرند و در تحقّق آرمانهاى او تلاش کنند. این فرد یا افراد خلیفه پیامبر و امام نامیده مىشوند و همانند پیامبر بر مردم ولایت دارند و راه او را ادامه مىدهند. امامت، تحکیم و اتمام دین و نظام مسلمین مىباشد. چنان که بشر به پیامبر نیاز دارد به همان دلیل به وجود امام نیز نیاز دارد، منظور حق تعالى در ارسال پیامبر و ارشاد و هدایت مردم در صورتى تأمین و تکمیل مىشود که بعد از او امامى باشد تا اهداف او را پىگیرى کند وگرنه رسالت او عقیم و ناتمام خواهد بود.
با همین بیان مىتوان نتیجه گرفت که امام نیز باید همانند پیامبر به همه علوم و معارف و احکام و قوانین شریعت کاملا آگاه باشد تا مردم در غیاب پیامبر و در طول زمانها به احکام واقعى اسلام دسترسى داشته باشند وگرنه رسالت پیامبر عقیم و حجت بر بندگان ناتمام خواهد شد.
همچنین امام نیز باید همانند پیامبر در حفظ احکام دین و ابلاغ آنها به مردم از خطا، اشتباه، فراموشى و تخلّف از انجام وظایف دینى، صد در صد مصون و معصوم باشد، وگرنه الطاف الهى به بندگان ناتمام خواهد بود. چنین فرد عالم و معصومى مىتواند از جانب خدا واجب الاطاعه، و براى مردم امام و پیشوا و الگو باشد.[2] تفاوت مهمى که امام با پیامبر دارد در این است که پیامبر در دریافت احکام و قوانین شریعت از وحى الهى و نزول فرشته وحى برخوردار بود، اما امام از وحى و ارتباط مستقیم با خداى متعال برخوردار نیست، بلکه علوم و معارف و احکام و قوانین شریعت را از پیامبر دریافت مىکند.
چکیده سخن این که امام انسان کامل و برگزیدهاى است که از همه علوم و معارف و احکام دین آگاه، از خطا و اشتباه و نسیان معصوم، از ارتکاب گناه مصون، از جهت علم و عمل به حدى رسیده که همه کمالات انسانى در او به فعلیت رسیده و مىتواند پیشوا و امام امت باشد. انکار یا تردید در هر یک از این مزایاى ذاتى به منزله نفى ضرورت وجود امام و در نتیجه نفى ضرورت وجود پیامبر خواهد بود.[3]
جنبههاى جسمانى
در پایان، تذکر این نکته را لازم مىدانم که امام با وجود همه کمالاتى که بدانهااشاره شد، همانند پیامبر، از جنبههاى جسمانى، بشر عادى و مخلوق و بنده خداست. در اصل وجود و همه افعال و حرکات و سکناتش به خدا نیاز دارد. از خدا رزق و روزى مىگیرد، به هنگام حوایج به سوى خداى متعال دست نیاز برمى دارد. اگر بیمار شد به پزشک و دارو مراجعه مىنماید. در طول ایام فرسوده و پیر مىگردد و هنگامى که اجلش فرا رسید در برابر مرگ تسلیم مىشود.
چنان که در قرآن آمده خداى متعال به پیامبر فرمان مىدهد: به مردم بگو:
من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آن چه را خدا بخواهد، اگر علم غیب داشتم بر خیرات خود مىافزودم، و بدى به من نمىرسید. من جز بیم دهنده و بشارت دهنده نیستم.[4]
سیره پیامبر و امامان نیز همین گونه بود، به هنگام نیاز به طور مستقیم به خداى متعال مراجعه مىکردند و هیچگاه به دیگرى توسل نمىجستند. و توسل به غیر از خدا را موجب عدم استجابت دعا مىدانستند. هیچگاه به مردم نمىگفتند: براى قضاى حاجتهاى خود به ما توسل جویید، بلکه مرتب توصیه مىکردند تنها به خدا امید داشته باشید و حاجتهاى خود را از او بخواهید، چون همه امور در دست خداست، و جز او بر تأمین خواستههاى شما قدرت ندارد. سیره پیامبر و ائمه در دعاها همین گونه بوده است.
براى تأیید سخن به برخى از کلمات و دعاهاى ائمه اطهار علیهم السلام اشاره مىکنیم:
امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود: تنها از پروردگارت سؤال کن، چون عطا و محرومیت در دست اوست.[5]
و فرمود: تو از خزینههاى رحمت او چیزى را سؤال مىکنى که دیگرى قدرت بر عطاى آن را ندارد. تو از او طول عمر و صحت بدن و توسعه رزق را طلب مىکنى که از دیگرى ساخته نیست.[6]
و فرمود: تنها به دامن آن کسى چنگ بزن که تو را آفریده و روزى مىدهد و تو را نیکو بیافرید.[7]
امام سجاد علیه السلام در دعا مىفرماید: سپاس خدایى را که هر گاه خواستم او را براى برآوردن حاجتم مىخوانم، و هر وقت اراده کردم براى عرض حاجتم با او خلوت مىکنم، بدون این که نیازى به شفیع داشته باشم پس حاجتم را برآورده مىسازد. خداى را سپاس که غیر از او را نمىخوانم و اگر غیر او را بخوانم دعایم مستجاب نخواهد شد. حمد خداى را که به غیر از او امید ندارم و اگر امیدم به غیر بود ناامید مىشدم.[8]
امام سجاد در دعایى دیگر فرمود: هر کس براى حاجت خود به یکى از بندگانت توجه نماید یا او را وسیله موفقیت قرار دهد خودش را در معرض محرومیت قرار داده و مستحق فوت احسان شده است .... و تو فرمودهاى:
چگونه نیازمندى به نیازمند دیگر مراجعه مىکند؟ و ندارى به ندار دیگر روى مىآورد.[9]
با توجه به احادیث و دعاهاى مذکور و صدها دعاى دیگر که در مجامع دعایى مانند صحیفه نبویه، صحیفه علویه و صحیفه سجادیه و صحیفه کاظمیه، به ثبت رسیده به خوبى استفاده مىشود که سیره پیامبر و ائمه اطهار این بوده که به هنگام حاجت به طور مستقیم با خداى متعال ارتباط برقرار مىساختند و بدون توسل به واسطه و شفیع حاجات خود را خواستار مىشدند. این روش از ایمان نیرومند و توحید خالص آن ذوات مقدّس سرچشمه مىگرفت چون آشکارا مىدانستند که از دیگرى جز خدا کارى ساخته نیست.
ما شیعیان نیز در شیوه دعا کردن از پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام پیروى مىکنیم. خدا را همه کاره جهان مىدانیم و به هنگام نیاز دست به سویش دراز مىکنیم. و اگر در حرم پیامبر و امامان دعا مىخوانیم و گریه مىکنیم و خدا را به آنان قسم مىدهیم نه بدین معناست که آنان را مستقل در تأثیر بدانیم بلکه در آن مکانهاى مقدس بهتر حال توجه و راز و نیاز با خداى متعال پیدا مىکنیم. نذر و نیازها، گریه و عزادارىها و توسلات ما نیز در همین مسیر و با همین اهداف است.[10]
[1]. اگر خواهان تفصیل بیشتر هستید مىتوانید به کتابهاى کلام و فلسفه مراجعه نمایید.
[2]. از آیات و احادیث فراوان نیز همین مطلب استفاده مىشود. براى اطلاع بیشتر به کتابهاىکلامى درباره« امامت» مراجعه کنید.
[3]. ما همه مسائل مربوط به امامت را در کتاب بررسى مسائل کلى امامت و کتاب الگوهاى فضیلت و اوائل همین کتاب با تفصیل بیشتر نوشتهایم.
[4]. اعراف، آیه 188:« قُلْ لا أَمْلِک لِنَفْسِى نَفْعاً وَلا ضَرّاً إِلّا ما شاءَ اللَّهُ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الخَیْرِ وَما مَسَّنِىَالسُّوءُ إِنْ أَنَا إِلّا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».
[5]. نهج البلاغه، کتاب 31: من وصیّة أمیرالمؤمنین لابنه الحسن علیهما السلام: و أخلص فی المسألة لربّک فإنّ بیده العطاء و الحرمان.
[6]. همان: وسألته من خزائن رحمته ما لا یقدر على إعطائه غیره من زیادة الأعمار و صحّة الأبدان و سعة الأرزاق.
[7]. همان: فاعتصم بالذی خلقک و رزقک و سوّاک.
[8]. مفاتیح الجنان، دعاء ابوحمزه ثمالی: قال علیّ بن الحسین علیه السلام: و الحمدللّه الذی أنادیه کلّما شئت لحاجتی و اخلو به حیث شئت لسرّی بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی، الحمدللّه الذی لا أدعو غیره ولو دعوت غیره لم یستجب دعائی. و الحمدللّه الذی لاأرجو غیره ولو رجوت غیره لأخلف رجائی.
[9]. صحیفه سجادیه، دعاى شماره 13: قال علیّ بن الحسین علیه السلام: و من توجّه بحاجة إلى أحد من خلقک أو جعله سبب نجاهها دونک فقد تعرّض للحرمان و استحقّ من عندک فوت الإحسان ... و قلت سبحان ربّی کیف یسأل محتاج محتاجاً و أنّى یرغب معدم إلى معدم.
[10] امینى، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، 1جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: اول، 1388.