انفاق و نیکوکاری
پیشیگرفتن از یکدیگر در انجام کارهای خیر
« وَسارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّـکمْ وَجَـنَّةٍ عَرْضُها السَّمـواتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِـینَ * الَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی السَّـرّاءِ وَالضَّـرّاءِ وَالکاظِمِـینَ الغَیظَ وَالعافِـینَ عَنِ النّاسِ وَاللّهُ یحِبُّ الُمحْسِنِـینَ »؛[482]
و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده شده است. همانها که در توانگری و تنگدستی، انفاق میکنند و خشم خود را فرو میبرند و از خطای مردم درمیگذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
این امر، ثابت شده است که همه موجودات به حکم غریزه خواهان حفظ جانشان هستند و میخواهند هر چه را مزاحم وجودشان است از میان بردارند و حتی حاضرند موجودات دیگر را برای حفظ وجود خویش ببلعند و فدای خود کنند. این حس و غریزه را «قانون تنازع بقاء» نام نهادهاند. شاید این سخن تا اندازهای درست باشد؛ مثلاً گیاه خاک را میخورَد تا خود رشد کند؛ یعنی ریشه هر گیاه، مواد و اجزای مناسب خود را از خاک گرفته، همچنین موادّ لازم را از آب و خورشید و هوا گرفته و رشد میکند و به ثمر میرسد. تعجب نکنید که چطور گیاه بیشعور، موادّ مناسب رشد خود را تشخیص میدهد!
قانون تنازع بقاء
گیاه، خاک را میخورد و حیوان، گیاه را و حیوانات هر کدام یکدیگر را میخورند و انسان، حیوان و گیاه را میخورد. پس این قانون درست است، ولی در مقابل این قانون که باعث مرگ و فناست، اصل دیگری هم در این عالَم وجود دارد که باعث بقاء در جهان و برقرارماندن این نظم است و آن قانون تعاون بر بقاست، چرا که اگر فقط قانون تنازع بقای وجود داشت، اکنون دیگر جهانی وجود نداشت و تمام موجودات رهسپار دیار عدم شده بودند. پس موجودات همانگونه که در بقا با هم نزاع دارند، به یکدیگر کمک نیز میکنند. هر قویای به ضعیف هم توجه دارد. آفتاب بر زمین میتابد؛ مادر، کودک را پرورش میدهد و آدم به حیوانات ترحم میکند. استاد، شاگرد را دانا و توانا میکند و برخی افراد انسان به یکدیگر عاطفه دارند. این حس در بشر هست، با هر عنوانی که آن را در نظر بگیریم؛ عاطفه، ترحم یا حسّ ضعیفپروری. به هر شکل در هر فردی از افراد انسان این حس هر چند کم و زیاد وجود دارد. لذا باید آن را تقویت کرد، زیرا اگر حسّ تنازع بقا در بشر تقویت شود، بر حس ترحم، غلبه میکند و همه افراد دائم مثل گرگ در صددند یکدیگر را ببلعند و زندگی برای آنها سخت و ناگوار میشود؛ خصوصاً در بین ضعفا، همواره جنگ و کشمکش رخ میدهد و نقطه پایانی هم ندارد، چون بشر در عالَم مادّه نمیگنجد. انبیا و اولیا و حکما پیوسته میکوشیدند تا حسّ تعاون بر بقا را در بین انسانها تقویت نمایند، لذا موعظه میکردند و عملاً هم به مردم نشان میدادند، زیرا آنها خوب میدانستند که زندگی بدون تعاون، آسایش ندارد و ترقی و تعالی به واسطه این حس پدید میآید.
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
سزاوار است مسلمانان در پیوستگی با هم و یاری کردن بر مهرورزی و مواسات با نیازمندان و عطوفت به یکدیگر کوشا باشند تا چنان شَوید که خدای عزّوجلّ فرمود: « رُحَماءُ بَینَهُمْ »؛ یعنی مؤنان با یکدیگر مهربانند، شما به مسلمانهایی که غایب هستند نیز مهر بورزید،بر همان روشی که گروه انصار در زمان رسولخدا صلیاللهعلیهوآله بودند.[483]
زمانی که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند در بَدوِ ورود به مدینه هر کدام از انصار یک تَن از مهاجرین را در منزل خود جای داد و او را شریک زندگیاش خود گردانید. ازاینروست که امام باقر علیهالسلام فرمود:
از محبوبترین بندگان خدا نزد خداوند کسی است که معروف نزد او محبوب باشد و همچنین به انجام فعل معروف علاقهمند باشد.[484]
جنگ تبوک برای مسلمانان بسیار سخت بود، چون هر ده نفر یک شتر داشتند که به نوبت سوار میشدند. هر کدام اگر خرمایی داشت، نصف آن را برای رفیق خود میگذاشت، چرا که خداوند عالَم، شخص سخی را دوست دارد، چون جود و بخشش از صفات خداست. خداوند، جواد و فیاض علی الاطلاق است و کسی را که مظهر صفات او باشد، دوست دارد. در روایتی آمده است:
سخاوتمند به خدا، مردم و بهشت نزدیک است.[485]
همچنین آمده است:
سخاوت، درختی است در بهشت که شاخههایش در دنیاست و کسی که به شاخهای از شاخههای آن دست یابد، داخل بهشت خواهد شد.[486]
انسانِ سخی، ذاتاً محترم است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله و دختر حاتم طائی
در سال نُهم هجری، لشکر اسلام به «جبل الطّی» رفتند، بتخانه آنجا را که «فلس» نام داشت خراب کردند و اهلش را اسیر کردند. «عدی بن حاتم» که رهبر قبیله بود، به شام گریخت و خواهرش اسیر شد. اسیران را به مدینه آوردند. چون رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با آنان مواجه شد، دختر حاتم عرض کرد:
ای رسول خدا! پدرم که از دنیا رفته و آنکه باید نزد شما بیاید غایب است. اکنون بر من منّت گذار، خداوند تو را مشمول رحمت و نعمت خویش قرار دهد.[487]
حضرت در روز اوّل و دوم جوابی نداد. روز سوم هنگام عبور امیرالمؤمنین علیهالسلام به آن زن اشاره فرمود که مشکلاتت را بگو. آن زن سخن پیشین خود را تکرار کرد. حضرت فرمود: تو را به پاس کرَم و سخاوت پدرت بخشیدم. هرگاه امینی پیدا کردم، تو را میفرستم. این بود تا جماعتی از قبیله «قضاعه» به مدینه آمدند، حضرت آن دختر را جامه بپوشانید و زاد و راحله بداد و با قافله روانه کرد. دختر به شام رفت و در ملاقات برادر خود گفت: بدان که ایمنی این جهان و آن جهان، جز خدمت محمد صلیاللهعلیهوآله به دست نیاید. عدی به مدینه آمد و خود را به محضر رسول خدا معرفی کرد.
پیامبر به سوی خانه راه افتاد، در بین راه پیرزنی خدمت آن حضرت رسید و اظهار حاجت نمود. آن جناب ایستاده بود تا کار زن اصلاح شود. عدی با خود فکر کرد که این روش پادشاهان نباشد که از بهرِ زالی، چندین کار مهمّ خویش را تعطیل کنند، بلکه این خوی پیامبران است. چون به خانه وارد شدند، رسول خدا برای اینکه عدی بزرگزاده و کریم بود، جای خود را به او تعارف نمود و خود بر خاک نشست. و این بود سیره آن حضرت با کافری سخی و کریم.
عدی با دیدن اخلاق پیامبر، مسلمان شد. گویند: مرد شاعری نزد وی آمد و گفت: یا اباطریف! تو را مدحی گفتهام. گفت: تأمل کن تا تو را از عطای خود آگاه کنم تا بر حسب عطا مرا مدح گویی و آن هزار هزار درهم و هزار میش و سه بنده و استر و اسبی است. عدی سپس از اصحاب خاص علی علیهالسلام شد. در جنگ جَمَل و صفّین و نهروان مُلازم رکاب آن حضرت بود و در جنگ جمل یک چشم خویش را از دست داد. وقتی بر معاویه وارد شد، وی گفت: ای عدی! چه کردی با پسرهایت که آنها را نیاوردی؟ گفت: در رکاب علی بن ابی طالب کشته شدند. معاویه گفت: بدان که هنوز قطرهای از خون عثمان باقی است و آن از بین نمیرود، مگر به خون شریفی از اشراف یمَن! عدی گفت: ای معاویه! به خدا سوگند! آن دلها که آکنده از خشم تو بود، هنوز در سینه ماست و آن شمشیرها که با تو جنگ کردیم بر دوشهای ماست. ای معاویه! به خدا مرگ بر من آسانتر است از اینکه سخن ناهمواری درباره علی بشنوم.[488] حاتم مُرد، ولی نام او همچنان تا قیامت مَثَل است.
سخاوت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شخصی خدمت امام حسن علیهالسلام رسید و عرض کرد: یابن رسول اللّه! تو را قسم میدهم به حقِّ خداوندی که به شما نعمت بسیار داده، به فریاد من برس و مرا از دست دشمنی که حُرمت پیران را نگاه نمیدارد و به کودکان ترحم نمیکند نجات بده. حضرت برخاست و فرمود: خصم تو کیست تا از او دادخواهی کنم؟ گفت: دشمن من فقر و پریشانی است! حضرت سر به زیر انداخت. سپس به خادم خود فرمود: آنچه مال، نزدت موجود است حاضر کن. او پنج هزار درهم حاضر کرد. حضرت آن را به آن مرد بخشید و او را قسم داد که: هرگاه این دشمن به تو روی آورد و به تو ستم کرد، شکایتش را نزد من آر، تا او را دفع کنم.[489]
پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مرد سخی
جمعی از اهل یمَن بر رسول خدا وارد شدند و مردی در بین آنها بود که بسیار بحث میکرد. در بحث اذیت نمود؛ بهطوری که حضرت در غضب شده، سر به زیر انداخت. جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: یا رسول اللّه! این مرد، خیررسان و سخی است. پس خشم آن حضرت فرو نشست و فرمود: اگر غیر از این بود که تو اهل سخاوت بودی، تو را از خود میراندم تا اسباب عبرت دیگران شوی. عرض کرد: مگر خدای تو سخاوت را دوست دارد؟ فرمود: بله. گفت: اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّک رسول اللّه. به خداییکه تو را برانگیخته، هرگز احدی را از مال خود محروم برنگردانیدم.[490]
حضرت موسی علیهالسلام و سامری
روایت شده که: چون حضرت موسی بر سامری دست یافت، خطاب رسید: او را نکش، زیرا فردی سخی است.[491]
ایثار و فداکاری
انسانها در زندگی چند دسته هستند: دسته اوّل، کسانی که هدفشان در زندگی، فقط جمع کردن و اندوختن اموال است؛ شب و روز زحمت میکشند تا مالی به دست آوردند. یا آن را تبدیل به مِلک کرده، یا در بانکهای داخلی و خارجی گذاشته و از آن لذت ببرند. نه میخورند، نه میپوشند، نه خرج میکنند، نه به اولاد و خانواده خود و نه در راه خدا میدهند؛ دسته دوم، کسانی هستند که مال جمع میکنند، خرج هم میکنند، اما ذرهای از آن را در راه خدا نمیدهند. حاضرند مبالغی را بیهوده صرف کنند؛ در شب نشینیها و فحشا و قِمار، و اسراف و غذا و مسکن، ولی حاضر نیستند، حتی یک دینار زکات یا خمس یا صدقات مستحب به دست فقیری بدهند؛ دسته سوم، کسانی هستند که به مال علاقه دارند و با جان و دل در راه کسب آن میکوشند و آن را حفظ میکنند. اما چون متدین هستند حقّ واجب آن مال را ادا میکنند؛ اگر به آنها زکات تعلق گرفت، میدهند. اگر خمس واجب شد، ادا میکنند، ولی یک دینار در راه صدقات مستحب نمیدهند. اگر فقیری نزد آنها از گرسنگی جان بدهد، میگویند: چیزی بر ذمه ما نیست! اگر به او بگویند: این شخص الآن از نداشتن دارو میمیرد، میگوید: به من چه! خدا ان شاءاللّه اصلاح کند، بعضی اوقات یک حمد شِفا هم برایش میخوانَد و تشریف میبَرَد! البته این شخص از حیث عمل به واجبات خود قابل تحسین و تشکر است، ولی این اسلام حقیقی نیست؛ یعنی نمیتوان او را مسلمانی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله خواسته دانست.
از امام صادق علیهالسلام درباره مقدار زکات پرسیدند، حضرت فرمود:
مقصودت زکات ظاهری است یا باطنی؟ عرض کرد: هر دو. فرمود: زکات ظاهری در هر هزار دِرهم، 25 درهم واجب است ولی زکات باطنی آن است که وقتی برادرت به چیزی نیازمندتر از تو بود، او را بر خود ترجیح دهی.[492]
دسته چهارم: کسانی هستند که حقّ واجب را ادا میکنند و بعد از رفع احتیاجات خودشان صدقات مستحب هم میدهند و از ایتام و بینوایان دستگیری هم میکنند و صِله اَرحام به جا میآورند. اینگونه اشخاص، مسلمان واقعی و تربیت شده به دین اسلام هستند و پیامبر به وجود آنها افتخار میکند. بهشت برای اینان خلق شده و در دنیا نیز محترم هستند. مردم آنها را دوست دارند و ملائک بر آنان درود میفرستند. در این دنیا رستگارند و در آخرت نیز دارای جایگاهی عالی خواهند بود. در مقابل، دستهای دیگر هم پیدا میشوند که رتبه آنها از این دسته نیز بالاتر است، اما بسیار اندکند: کسانی که دیگران را بر خودشان مقدّم میدارند؛ اگر خودشان گرسنه باشند، غذای خود را به فقیر میدهند و اگر برهنه باشند، لباس خود را به برهنه میدهند. این گروه اساساً از عطا و دستگیری دیگران لذت میبرند. همانگونه که دسته اوّل لذتشان در جمع کردن مال بود، اینها تمام لذتشان در بخشش و جود به دیگران است. اینها دقیقاً در مقابل دسته اوّل قرار دارند. هر چیزی یک فرد نازل، یک فرد کامل و یک فرد اکمل دارد. دسته اوّل و آخِر در دو طرف هستند. اما طبیعت و اخلاق این دسته اخیر از عالَم ملکوت است. اینان اصلاً بشر نیستند، بلکه از ملائک هم بالاترند. اینها نمونه انسانیت و بشریت هستند و حاضرند حتی خودشان را فدای مصالح اجتماع کنند!
فداکاری خضر نبی علیهالسلام
حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله به اصحاب خود فرمود: خبر ندهم به شما از خضر؟ گفتند: یا رسول اللّه! خبر دِه. فرمود: وقتی در بازار بنی اسرائیل راه میرفت، چشم مسکینی به او افتاد و گفت: تصدّق کن بر من که خدا تو را برکت دهد. فرمود: چیزی ندارم. مسکین گفت: قسم به خداوند که تصدّق کن بر من، خیر را در رخساره تو میبینم! فرمود: سؤال کردی به وسیله امر بزرگی، اما من چیزی ندارم، جز اینکه بگیری مرا و بفروشی! گفت: چگونه میشود؟ فرمود: هم خوب سخنِ میگویم و هم سخن خوب میگویم. پس سائل، خضر را به بازار برد و چهارصد درهم فروخت. مدتی پیش مشتری ماند و مشتری او را به کاری وا نمیداشت. روزی خضر فرمود: تو مرا خریدی برای خدمت کردن، پس به کاری فرمان دِه! گفت: من ناخوش دارم تو را به زحمت اندازم، زیرا تو پیر هستی. فرمود: من قادر و توانا هستم. عرض کرد: برخیز این سنگها را جابهجا کن؛ در حالی که کمتر از شش نفر نمیتوانستند آنها را در یک روز جابهجا کنند! پس برخاست و در همان ساعت آن سنگها را منتقل کرد. عرض کرد: احسنت و اجملت! پس برای آن مرد سفری اتفاق افتاد، عرض کرد: تو امینی، پس جانشین من باش و اگر خواستی مقداری هم خشت برای من بزن. وقتی برگشت، دید خضر برای او بنای محکمی ساخته! عرض کرد: تو را به خداوند قسم میدهم بگو کیستی؟ فرمود: چون قسم دادی میگویم؛ من خضر هستم. سپس جریان خود را نقل کرد و فرمود: هر کس از او سؤال کنند به وجه خداوند، ولی سائل را رد کند؛ در حالی که قادر باشد، میایستد روز قیامت؛ در حالی که روی او پوست و گوشت و خون نیست، جز استخوانی که مضطرب است و حرکت نمیکند. آن مرد عذر خواست و عرض کرد: مختاری که اینجا بمانی یا هر جا که میخواهی تشریف ببری. فرمود: مرا رها کن تا عبادت خدا کنم. او هم چنین کرد. خضر، شکر خدا به جا آورد که موفق شده آن مسکین را اداره کند و از بَردگی هم آزاد شود.[493] از این نوع افراد پیدا میشوند که حاضرند خود را بنده دیگران کنند تا مسکینی اداره شود.
ازاینرو، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سخیترین مردم بود. هرگز درهم و دیناری نزد او نماند. چیزی که به دستش میرسید همه را به فقیران میداد و اگر چیزی زیاد میآمد و شب میرسید آرام نداشت تا آن را به مصرفی برساند. برای خودش پستترین طعامها را بر میداشت. به هر تقاضامندی، اگر داشت، میبخشید وگرنه، به وعده نیکی او را راضی مینمود.
خودنمایی و فخرفروشی در انفاق
« وَالَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَلا یؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلا بِالیوْمِ الآخِرِ وَمَنْ یکنِ الشَّیطانُ لَهُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً »؛[494]
و آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشاندادن به مردم انفاق میکنند و ایمان به خدا و روز بازپسین ندارند [چرا که شیطان، رفیق و همنشین آنهاست] و کسی که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینی است.
یک گروه از مردم و ثروتمندان جامعه مال خود را بیهدف، صرف کرده و به اصطلاح ریخت و پاش دارند، ولی حاضر نیستند قدری از آن را در راه خدا و در جای مناسب صرف کنند؛ هر چند ممکن است خودشان نام اینگونه ولخرجیها را جود و بخشش گذارند و برای خود هم فضیلتی قائل باشند. اینگونه اشخاص خود نیز دو طایفهاند: اوّل، کسانی که تا اندازهای به امور دینی هم معتقد هستند و به اصطلاح ظاهر الصّلاحاند؛ اما دسته دوم، نه خمس میدهند، نه زکات، نه صدقات مستحب و نه صِله رَحِم میکنند. بسا اوقات که حتی پدر و مادر یا خویشان دیگرشان نیز گرسنه باشند، ولی حاضر نیستند مختصری به آنها کمک کنند. اما در عروسی فرزندشان چه پولها که خرج نمیکنند! اطعام میکنند، ولی حتی یک فقیر و بیچاره را هم دعوت نمیکنند. نام این را هم ولیمه، جود و بخشش و دست و دلبازی میگذارند! این موارد اگر معصیت نباشد، ولیمه شرعی هم نیست. علی بن ابیطالب علیهالسلام به عامل خود «عثمان بن حُنَیف» نوشت:
اما بعد از حمد و ثنای خداوند،ای فرزند حُنَیف! شنیدهام مردی از جوانان اهل بصره تو را به خوانِ گستردهای از طعام دعوت نموده و تو بر سر آن خوان با شتاب حضور یافتی. طعامهای رنگارنگ برایتو خوش آمده و کاسههای گوناگون، پیاپی بر سر سفره تو آورده شده است. من گمان نداشتم تو خوردن غذای قومی را بپذیری که فقرای آنان مورد اِعراض قرار گیرند و بینیازانشان بر سر طعام دعوت شوند.[495]
در عروسی فرزندشان چنان اسراف میکنند؛ چه در لباس عروس و داماد، چه در جهیزیه دختر و چه در موارد دیگر؛ آن هم از روی رقابت و چشم هم چشمی! مهمانیهایی بین خودشان ترتیب میدهند و غذاهای رنگارنگی درست میکنند که مصداق اسراف است؛ مثلاً برای یک مجلس پنجاه نفره، غذای هشتاد نفر را تهیه میکنند؛ در حالی که تمام مدعوین هم پولدار و غنی هستند. یک نفر بیچاره یا فقیر هم در مجلس آنان حضور ندارد، حتی اگر پدر یا برادرشان هم بیچاره باشد حاضر نیستند آنها را دعوت کنند و پیش خود میگویند آبرویمان میرود!
بسا در مواردی برای ساخت مسجد یا حمام یا بیمارستان و یا پل هم پول میدهند، ولی نه برای خدا و در جای خودش، بلکه برای اینکه مردم ببینند و به آنها احترام بگزارند! اینگونه اشخاص را نمیتوان سخی دانست و چنین کارهایی نمیتواند اسباب سعادت انسان را فراهم آورَد، بلکه چه بسا موجب شقاوت او نیز میشود. امام صادق علیهالسلام خطاب به «مفضّل» میفرماید:
هرگاه خواستی بدبختترین و خوشبختترین مرد را بشناسی، به کارهای نیک و خوبش نگاه کن که در حقِّ چه کسی نیکی میکند. اگر به اهل خیر نیکی میکند، بِدان که به نیکی خواهد رسید و اگر به غیر نیکان، خوبی میکند، بدان که نزد خدا برایش نیکی نخواهد بود.[496]
این موضوع تا اندازهای روشن است، زیرا کسی که به فاسقان و افراد نااهل، کمک کند معلوم است در باطن به چنین افرادی علاقه دارد و عمل ظاهریاش دلیل بر اعتقاد و ایمانش نیست، چرا که اگر ایمان داشت، ابتدا حقوق واجب الهی را ادا میکرد و بعد در راهی که خدا و دین گفته خرج میکرد. معلوم است این شخص حبِّ شهرت دارد و از روی هوا و هوس کار میکند. همچنین به خدا و روز جزا ایمان ندارد و شیطان، قرین و رفیق و آمِرِ اوست و بر اساس دستور شیطان، عمل میکند. عمل این شخص از روی ریا و خودنمایی است. برای شهرت، پول خرج میکند. لذا مزد خود را هم باید از همان مردم بگیرد! خداوند متعال میفرماید: من شریک خوبی هستم، عملی را که شریک داشته باشم، تمامش را برای او میگذارم! بسا امور به ظاهر خیری که اعانت بر اِثم و عُداون است. اگر این عمل شایع شد و مال به دست چنین اشخاصی افتاد، وضع اسلام و مسلمانان و مملکت بد میشود و فحشا زیاد میشود؛ همچنان که متأسفانه هست و گویی مانعی هم وجود ندارد. عدهای از اغنیا، مشغول لهو و لعب شدند و برخی از طبقه دو و سه هم از آنها تقلید میکنند. فقیران نیز که دستشان نمیرسد، از دور نظاره میکنند و اسباب بغض و کینهشان پدید میآید و در صدد تلافی هستند. در نتیجه، بین آنها تفرقه ایجاد میشود و همواره کار به نزاع و کشمکش میکشد و آثارش هم معلوم است!
امام صادق علیهالسلام در این باره میفرمایند:
از جمله عوامل بقای مسلمانان و بقای اسلام، این است که اموال و ثروتها نزد کسانی باشد که میدانند حق ـ و میزان درست ـ در کار مال و مالداری چیست و همواره با آن اموال کار خیر میکنند ـ و برای خود نگاه نمیدارند ـ و از جمله عوامل فنای اسلام و مسلمانان این است که اموال در تملک و دست کسانی قرار گیرد که حقِّ آنها را نمیدانند و با آنها کار خیر نمیکنند.[497]
ای توانگران! شما در جامعه، مسئولیتِ سختی دارید. قسمتی از خون جامعه در دست شماست! خدا شما را توانگر کرده تا امتحانتان کند و ببیند رفتارتان چگونه است. آیا ناله بینوایان و آهِ مستمندان، شما را تکان خواهد داد؟ آیا میدانید فقیران، عیال خدایند؟ هر دلی به خدا راهی دارد؛ خدا را خوش نمیآید که دل انسانی از گرسنگی بسوزد. آیا سزاوار است مرد محترمی که آبرومند است خودش و زن و بچههایش شب گرسنه بخوابند و دیگری در سفره خود چندان غذاهای رنگارنگ داشته باشد که نداند از کدام استفاده کند! و قسمتی از غذا هم فاسد شود و آن را دور بریزند! آیا خدا را خوش میآید که یک نفر برای عروسی فرزندش مبالغ سنگین خرج نماید ولی دختر و پسر همسایه که از سنّ ازدواجشان گذشته، قادر به تهیه وسایل ابتدایی ازدواج خود نباشند؟ به جای این مخارج بیهوده، چرا وسایل ازدواج جوانانی که دستشان خالی است فراهم نکنیم؟ آیا سزاوار است یک تن برهنه باشد و دیگری مبالغ آنچنانی پول دوخت و خرید لباس بدهد؟ به خدا قسم! سزاوار نیست عدهای از فقر و نداری بمیرند و عدهای دیگر، در ثروت، غوطهور باشند و خیرشان هم به فقیران نرسد.
منّت در انفاق!
« لِکیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ وَاللّهُ لا یحِـبُّ کلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ * الَّذِینَ یبْخَلُونَ وَیأْمُرُونَ النّاسَ بِالْـبُخْلِ وَمَنْ یتَوَلَّ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الغَنِی الحَمِـیدُ »؛[498]
این برای آن است که برای آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد! همانها که بخل میورزند و مردم را به بخل دعوت میکنند و هر کس [از این فرمان] رویگردان شود، [به خود زیان میرساند نه به خدا]، زیرا خداوند بینیاز و شایسته ستایش است.
ثروت و مال، اکثر انسانها را متکبر میگرداند؛ به گونهای که فقیران نزد چنین انسانهایی با بهائم و حیوانات تفاوت ندارند! میگویند: خدا چون ما را برگزیده، به ما ثروت داده و اگر میخواست، به دیگران هم میداد! لذا هر چه میشود باید از آنها بارکشی کرد! به فقرا چیزی نمیدهد، اگر هم بدهد با هزاران منّت میدهد. به نظر خودش مجانی میدهد؛ گمان میکند یک دینار که به فقیر میدهد، جان او را خریده! هنگام کمک، آن بیچاره را شرمنده و اذیت میکند و به او میگوید: چرا کار نمیکنی ای گدای تنبل؟ به او روتُرش میکند؛ در حالی که چه بسا این بیچاره یکی از بندگان خاصّ الهی باشد، اما به واسطه این اهانت دلش آزرده شود و حال آنکه خداوند میفرماید:
کسی که به یکی از اولیای من اهانت کند، به من اعلان جنگ کرده است (با من به مبارزه برخاسته است).[499]
در این مجلس و آن مجلس قضیه را تعریف میکند که فلانی بیچاره بود ما به او فلان کمک کردیم و گاه و بیگاه به رخ او میکشد و او را شرمنده میکند و بر او منّت میگذارد. روایت شده که: هرگز از خانه امام باقر علیهالسلام عبارتِ «یا سائل» ای گدا! شنیده نمیشد و میفرمود:
سائلین را به بهترین اسامیشان نامدار کنید.[500]
در روایتی از امام سجاد علیهالسلام آمده است:
صدقه قبل از اینکه به دست سائل برسد، به دست خداوند میرسد و دست فقیر، نایبِ خداست.[501]
بنابراین، کسی که میخواهد صدقه بدهد نباید منّت بگذارد و چون عطایی به کسی داد از صفحه خاطر خود محو سازد تا در دفتر حسناتش ثبت شود.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! بخششهای خود را با منّت و آزار، باطل نسازید.[502]
نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
کسی که به برادر مؤمن خود نیکی کند، اما بر او منّت نهد، خدای تعالی عمل او را از درجه اعتبار ساقط میکند.[503]
مثل اینکه نزد مردم اظهار کند و از فقیر چشمداشت و انتظار ثنا و تعظیم داشته باشد و اگر از آن فقیر خلاف ادبی سر زد یا تشکر نکرد، دلگیر شود و قطع احسان کند. ایذا آن است که او را سرزنش کند و به او بیاعتنایی نماید و از مجالستش عار داشته باشد و خود را بالاتر از او بداند. علاج این درد، آن است که فکر کند که در واقع، فقیر به او احسان کرده که صدقهاش را قبول نموده و باعث رستگاریاش شده؛ چگونه ممنون نباشد دستی را که نایب خداست؟ به علاوه این حوالهای است که خدا داده و در عوض چند برابر به او میدهد. پس منّت برای چه؟ از کجا معلوم که این بیچاره به مراتب از ما بهتر نباشد. به چند درهم و دینار که ما بهتر از او نمیشویم! ندادن این صدقه و زبان خوش داشتن بهتر از این است که اسباب اذیت او را فراهم آوریم:
گفتار پسندیده [در برابر نیازمندان] و عفو [و گذشت از خشونتهای آنها]، از بخششی که آزاری به دنبالش باشد، بهتر است. و خداوند، بینیاز و بردبار است.[504]
اینطور احسان کردن فایده ندارد:
کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند، سپس به دنبال انفاقی که کردهاند، منّت نمیگذارند و آزاری نمیرسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان [محفوظ] است و نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند.[505]
معصومین علیهمالسلام و یاری فقیران
همچنین امام سجاد علیهالسلام در شبهای تار، انبانی بر دوش میگرفت که در آن کیسههای درهم و دینار بود و به خانههای فقیران میبرد و بسا اوقات که حتی به در خانه فقیران هیزم میبرد، در حالتی که صورت خود را پوشانیده بود تا او را نشناسند و آنها نمیدانستند پرستارشان کیست تا زمانی که از دنیا رحلت فرمود. هنگام غسلِ جسد نازنینش بر پشت مبارکش آثاری دیدند که مانند زانوی شتر پینه بسته بود! وقتی زمستان میشد، لباس تابستانی خود را فروخته و به فقیران میداد.[506] عطای امام حسن علیهالسلام به اعرابی و عذرخواستن از او با وجود احتیاج خودش نیز پیشتر بیان شد.[507]
امام محمد باقر علیهالسلام با وجود اینکه عیالش زیاد و مالش کم بود هنگامی که اِخْوان آن حضرت به محضرش میآمدند، بیرون نمیشدند تا طعام میخوردند و لباس و پول به آنها میبخشید. جایزه آن حضرت از پانصد درهم بود تا ششصد هزار درهم و هرگز ملول نمیشد از صِله اِخْوان و احسان به آنان. نقل شده که درِ سرای آن حضرت هرگز عبارت «یا سائل» [ ای گدا] شنیده نمیشد و میفرمود:
سائلین را به بهترین اسامیشان نامدار کنید.[508]
روزی حسن و حسین علیهماالسلامبیمار شدند و پیامبر و اصحاب به دیدن آنها آمدند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به امیرالمؤمنین علیهالسلامفرمودند: برای سلامت آنها نذر کن. علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلامسه روز، روزه نذر کردند. وقتی حسنَین شفا یافتند خواستند به نذر خود وفا کنند. حضرت امیر، سه صاع جو از یک یهودی گرفت ـ یا قرض یا اینکه برای او در عوض آن پشم بریسند! ـ علی بن ابیطالب و فاطمه قصد روزه کردند و حسنین هم با آنها نیت روزه نمودند و «فضّه» هم متابعت کرد. روز اوّل، فاطمه علیهاالسلامیک صاع را آرد کرده، نان پخت و قسمت هر کدام یک نان شد. هنگام افطار، مسکینی درِ خانه را زد و عرض کرد: ای اهل بیت نبوت! بیچاره و درماندهام، به من احسان کنید. علی علیهالسلام نان خود را به فقیر داد و فاطمه و حسنین و فضّه نیز از آن حضرت متابعت کردند. آن شب را با آب یا مختصر غذای دیگر افطار نمودند. فردا شب باز وقتِ افطار یتیمی آمد و عرض کرد: السّلام علیکم یا اهل بیت النبّوة! من یتیمی هستم از ایتام شیعیان، سرپرست ندارم، غذا ندارم و درماندهام. شما را به خدا بر من ترحم کنید. علیبن ابیطالب سهم خود را به یتیم داد و بقیه نیز تبعیت کردند. آن شب را نیز با آب و مختصر غذای دیگر افطار نمودند تا شب سوم که باز وقت افطار، اسیری آمد و عرض کرد: من اسیری هستم مرا به اینجا آوردهاند و بیچاره و درمانده هستم، غذا ندارم. باز آن شب هم علی بن ابیطالب غذای خود را به اسیر داد و بقیه هم متابعت نمودند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهآنها را دید در حالی که از گرسنگی رنگ از رخسارشان پریده و شکمشان خشک شده بود. حضرت جریان را پرسید، فاطمه علیهاالسلامعرض کرد: یا رسول اللّه! سه روز است غذا نخوردهاند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهحالشان را که دید، فرمود: بنده حقیقی خدا اینان هستند؛ گُل سرسبد انسانیت و عاطفه و مروت. بنازم گلستانی را که چنین گلهایی را پرورید. آن هنگام بود که سوره هل اتی (انسان) درباره آنها نازل شد.
به یقین ابرار [و نیکان] از جامی مینوشند که با عِطرِ خوشی آمیخته است. از چشمهای که بندگان خاصّ خدا از آن مینوشند و از هر جا بخواهند آن را جاری میسازند! آنها به نذر خود وفا میکنند و از روزی که شرّ و عذابش گسترده است میترسند و غذای [خود] را با اینکه به آن علاقه [و نیاز] دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» میدهند! [و میگویند:] ما شما را برای خدا اطعام میکنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم! ما از پروردگارمان خایفیم، در آن روزی که عبوس و سخت است! [برای این عقیده و عمل] خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه میدارد و آنها را میپذیرد در حالی که غرق شادی و سُرورند! و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنها پاداش میدهد!.[509]
تا آنجا که میفرماید:
این پاداش شماست و سعی و تلاش شما مورد قدردانی است.[510]
سَجِّیه و عادت این خاندان، کرَم است. روزی فردی بادیهنشین، وارد مدینه شد و پرسید: کریمترین مردم کیست؟ گفتند: حسین بن علی. داخل مسجد شد، دید آن حضرت به نماز ایستاده، پس اشعاری در مدح و سخاوت آن حضرت سرود. آن حضرت چون از نماز فارغ شد، فرمود: ای قنبر! آیا از مال حجاز چیزی به جای مانده؟ عرض کرد: بله، چهارهزار دینار. فرمود: آن را حاضر کن، این شخص اَحَق از ماست. پس به خانه رفت و آن دینارها را در عبای خود پیچید و دست را از شکاف در بیرون کرد و زرها را به اعرابی داد و فرمود:
خُذها فإنّی إلیک معتذر
و اعلم بأنّی علیک ذوشفقة
لَو کان فی سیرنا الغداة عصی
أمست سماناً علیک مندفقة
لکن ریب الزّمان ذوغیر
و الکفّ منّی قلیلة النّفقة[511]
اعرابی آن زرها را گرفت و سخت گریست. حضرت فرمود: ای اعرابی! گویا عطای ما را کم شمردی! عرض کرد: بر این گریه میکنم که چگونه این دستها به زیر خاک خواهد شد!
ابوسعید خدری میگوید: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
هر مسلمانی که مسلمان گرسنهای را سیر کند، خداوند روز رستاخیز از میوههای بهشت به او بچشاند و هر مسلمانی که مسلمان تشنهای را سیراب کند، خداوند روز قیامت از شربتی سر به مُهر به او بنوشاند.[512]
انفاق بی منّت امام رضا علیهالسلام
«یسع بن حمزه قمی» میگوید: در محضر امام رضا علیهالسلام بودم که مردی بلندقامت آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! من از دوستان شما هستم، حج رفتهام و پولم را گم کردهام، پولی لطف بفرمایید تا من به شهرم برسم و از جانب شما صدقه دهم، چون فقیر نیستم. حضرت برخاست و داخل حرم شد، اندکی بعد دست خود را از بالای در بیرون آورد و وجهی به مرد خراسانی داد و فرمود: این را بگیر تا به وطن خود برسی، لازم نیست صدقه هم بدهی. بیرون رو که من تو را نبینم و تو هم مرا نبینی. وقتی بیرون آمد، فردی به امام عرض کرد: یابن رسول اللّه! عطای وافری به او دادی! ولی چرا روی خود را پوشانیدی؟ فرمود: از ترس اینکه ببینم ذلّت سائل را در روی او! آیا حدیث رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را نشنیدی که: پنهان کردن نیکی معادل با هفتاد حج است.[513]
کمک پنهانی امام صادق علیهالسلام
«ابوجعفر خثعمی» نقل میکند که حضرت صادق علیهالسلامهمیانی زر به من داد و فرمود: این را به فلان مرد هاشمی بده و مگو چه کسی داده. مال را به او دادم گفت: خدا جزای خیر دهد به آن کس که این مال را برای من فرستاده؛ همانطور که همیشه برایم میفرستد و من با آن زندگی میکنم؛ در حالی که جعفر صادق یک درهم هم برایم نمیفرستد با آنکه مال بسیار دارد![514] همچنین لازم است از بهترین اجناس صدقه داده شود، زیرا میخواهد آنها را برای خودش ذخیره کند و نیز سزاوار نیست که اشیای مُستَعمل (دست دوم) را به فقیر بدهد البته اگر عقیده دارد که برایش نافع است و نزد خدا میماند، اگر هم معتقد نیست، پس چرا میدهد؟
هرگز به [ حقیقت] نیکوکاری نمیرسید، مگر اینکه از آنچه دوست میدارید، [ در راه خدا] انفاق کنید و آنچه انفاق میکنید، خداوند از آن آگاه است.[515]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از قسمت های پاکیزه اموالی که [ با تجارت] به دست آوردهاید و از آنچه از زمین برای شما خارج ساختهایم [ از منابع و معادن و درختان و گیاهان]، انفاق کنید! و برای انفاق، به سراغ قسمتهای ناپاک نروید؛ در حالی که خود شما، [ هنگام پذیرش اموال،] حاضر نیستید آنها را بپذیرید، مگر از روی اغماض و کراهت! و بدانید خداوند، بینیاز و شایسته ستایش است.[516]
فداکاری علی علیهالسلام در لیلة المبیت
علیبنابیطالب علیهالسلام در «لیلة المبیت»[517]، حیات پیامبر را بر حیات خود ترجیح داد و در بستر خاتم الانبیاء خوابید و به این سبب، خداوند عالَم بر ملائک، مباهات نمود و آیه «بعضی مردم (با ایمان و فداکار، همچون علی علیهالسلامدر «لیلة المبیت» هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلیاللهعلیهوآله)، جان خود را برای خشنودی خدا میفروشند»[518] را نازل ساخت.
[482]. آل عمران، آیه 133 ـ 134.
[483]. «یحقّ عَلَی المُسلمینَ الاِجتهاد فِی التَّواصل وَ التَّعاون عَلَی التَّعاطفِ وَ المُواساة لِأهلِ الْحاجَةِ، وَ تَعاطُفِ بَعْضُهُم عَلی بَعضٍ حَتّی تَکونُوا کما أمرکمُ اللّه « رُحَماءُ بَینَهُمْ » مُتَراحمینَ مُغتمینَ لَما غَابَ عَنکم مِنْ أمْرِهِم عَلی مَا مَضی عَلَیهِ مُعْشر الانصارِ عَلی عَهدِ رَسولِ اللّه صلیاللهعلیهوآله» کلینی، الکافی، ج2، ص174.
[484]. «أنّ أحبّ عبادِ اللّه إلی اللّه مَن حَبَّبَ إلیهِ المَعروفَ وَ حَبَّبَ إلیهِ فَعالَه» المتقی الهندی، کنز العمال، ج6، ص344.
[485]. «السَّخی قَریبٌ مِن اللّهِ، قَریبٌ مِنَ النّاسِ، قَریبٌ مِنَ الجَنّةِ» کلینی، الکافی، ج4، ص41.
[486]. «السّخاءُ شَجرةٌ فی الجنِّةِ، مَن تعلَّقَ بِغُصنٍ مِن أغصانِهَا دَخَلَ الجَنّةَ» مجلسی، بحارالانوار، ج68، ص352.
[487]. «یا رسول اللّه! هَلَک الوَالد و غَابَ الوافد، فامنن علی مّن اللّه بِک» ابن اثیر، اسد الغابه، ج5 ، ص476.
[488]. دینوری، اخبار الطّوال، ص150.
[489]. سیدمحمدرضا غیاثی کرمانی، سیره اخلاقی امام حسن مجتبی علیهالسلام، ج1، ص 24 ـ 25، به نقل از: بحارالانوار، ج43، ص350.
[490]. شیخ صدوق، امالی، ص105.
[491]. اَوحی اللّهُ عزّوجلّ اِلی موسی علیهالسلام: «أن لا تقتل السّامری فإنّه سَخِی» کلینی، الکافی، ج4، ص41.
[492]. «الظّاهِرَة اَمْ الباطِنَةَ ترید؟ فَقال: اُرید هُما جَمِیعاً. فَقال: أمّا الظّاهرة فَفی کلّ الْف خَمْسةً وَ عِشْرُون، وَ اَمَّا الباطِنة، فَلا تستأثر عَلی اَخیک بِما هُوَ اَحْوج اِلَیه مِنْک» همان، ج3، ص501 .
[493]. مجلسی، بحارالانوار، ج13، ص321.
[494]. نساء، آیه 38.
[495]. «اَمّا بَعدُ یا بنَ حُنَیف، فَقَد بَلَغَنی أنَّ رَجُلاً مِن فِتَیةِ أهلِ البَصَرةِ دَعاک اِلی مَأْدَبةٍ فَأسرَعتَ اِلَیها تُستَطابُ لَک الألوانُ، و تُنقَلُ اِلیک الجِفانُ، وَ ما ظَنَنتُ أنَّک تُجِیبُ اِلی طَعامِ قَومٍ عائِلُهُم مَجفُوّ وَ غَنِّیهم مَدُعوُّ» نهجالبلاغه، نامه 45.
[496]. «إذا أردتَ أن تَعْلَم أ شقی الرجلُ أم سعیدٌ؟ فِانظُرْ سَیبَهُ وَ مَعروفَهُ إلی مَنْ یصْنَعُهُ، فَإنْ کانَ یصْنَعُهُ إلی مَن هُوَ أهلُهُ فَاعلَمْ أنّه إلی خیرٍ، وَ إن کانَ یصْنَعُهُ إلی غَیرِ أهلِهِ، فَاعْلَمْ أنّه لَیسَ لَهُ عِنداللّهِ خَیرٌ» کلینی، الکافی، ج4، ص31.
[497]. «إنّ مِنْ بَقاءُ المسلمینَ وَ بَقاءِ الإسلام أنْ تَصیرُ الأموالُ عِندَ مَن یعْرِفُ فیهَا الحَقّ، وَ یصْنَعُ فِیها المَعروفَ، فإنّ مِنْ فَناءِ الإسلامِ وَ فَناءِ المُسلمینَ أنْ تَصیرَ الأموالُ فی أیدی مَن لاَ یعرِفُ فیهَا الحَقّ، وَ لاَ یصْنَعُ فِیهَا المَعروفَ» همان، ص25.
[498]. حدید، آیه 23 ـ 24.
[499]. «مَنْ اَهانَ لی وَلِیاً فَقَد بارَزَنی بِالْمُحارِبَة» کلینی، الکافی، ج1، ص145.
[500]. «سمّوهُم بِاَحْسَن اَسْمائهم» مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص291.
[501]. «انها تَقَعُ فی یدِ اللّهِ قَبْلَ اَنْ تَقَعَ فی یدِ السّائل» میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج7، ص159.
[502]. « یا أَ یها الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذی » بقره، آیه 264.
[503]. حرّ عاملی، وسائلالشّیعه، ج9، ص452.
[504]. « قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یتْبَعُها أَذَی وَاللّهُ غَنِی حَلِـیمٌ » بقره، آیه 263.
[505]. « الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِـیلِ اللّهِ ثُمَّ لا یتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنّاً وَلا أَذَی لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ » همان، آیه 262.
[506]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص66.
[507]. سید محمدرضا غیاثی کرمانی، سیره اخلاقی امام حسن مجتبی علیهالسلام، ج1، ص 24 ـ 25.
[508]. مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص291.
[509]. « إِنَّ الأَبْرارَ یشْرَبُونَ مِنْ کأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً * عَیناً یشْرَبُ بِها عِبادُ اللّهِ یفَجِّرُونَها تَفْجِیراً * یوفُونَ بِالنَّذرِ وَیخافُونَ یوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً * وَیطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکـیناً وَیتِیماً وَأَسِـیراً * إِنَّما نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکمْ جَزاءً وَلا شُکوراً * إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً * فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذ لِک َ الیوْمِ وَلَقّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً * وَجَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِیراً » انسان، آیه 5 ـ 12.
[510]. « إِنَّ هـذا کانَ لَکمْ جَزاءً وَکانَ سَعْیکمْ مَشْکوراً » همان، آیه 22.
[511]. «اینها را از من قبول کن، من از تو عذر میخواهم و بِدان که من برای تو مهربان هستم. اگر امروز قدرت و حکومتی داشتیم و دست ما بازتر بود، مطمئناً آسمان جود و رحمت ما بر تو ریزش میکرد ولی ابنای زمان، حقّ ما را رعایت ننمودند و دستِ من از مال دنیا تهی است.» مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص190.
[512]. إنّ النبی صلیاللهعلیهوآله قال: «اَیما مُسلم أطعم مسلماً علی جُوع أطعمه اللّه مِن ثمار الجنّة، و أیما مُسلم کسا أخاه علی عری کساه اللّه من خضر الجنّة، وَ مَن سقی مُسلماً علی ظماء سقاه اللّه مِنَ الرّحیق» بیهقی، السنن الکبری، ج4، ص185.
[513]. کلینی، الکافی، ج2، ص428.
[514]. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ص245.
[515]. « لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَما تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِـیمٌ » آل عمران، آیه 92.
[516]. « یا أَ یها الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیباتِ ما کسَبْتُمْ وَمِمّا أَخْرَجْنا لَـکمْ مِنَ الْأَرْضِ وَلا تَیمَّمُوا الخَبِـیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا فِـیهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِی حَمِـیدٌ » بقره، آیه 267.
[517]. شب اوّل ربیع الاوّل، ر.ک: یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج1، ص358.
[518]. « مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ » بقره، آیه 207.