انسان و تكليف
از آنجا كه جمادات ونباتات فاقد عقل و شعور و اراده هستند لياقت تكليف ندارند. حيوانات نيز شايسته تكليف و مسئوليت نيستند، زيرا عقل ندارند تا بتوانند با تفكر و مصلحتانديشى در برابر تمايلات نفسانى خود مقاومت كنند و خواستههاى خويش را تعديل و كنترل نمايند.
ملائكه نيز نيازى به تكليف و تشريع احكام و قوانين ندارند، زيرا وجود آنان برتر از ماده و ماديات است، شهوت و غضب ندارند تا نياز به كنترل آن داشته باشند. لذا عصيان و گناه در باره آنان تصور نمىشود تا نياز به امر و نهى داشته باشند. فرشتگان در مورد وظايفى كه تكويناً بر عهده گرفتهاند تسليم محضاند و هيچ گاه تخلف نمىكنند.
قرآن درباره ملائكه مىگويد:
از اوامر خدا نافرمانى نمىكنند و طبق مأموريت عمل مىكنند.[1]
از قول ملائكه نقل مىكند كه مىگويند:
هر يك از ما جايگاهى مخصوص داريم، همانا ما صفزدگان و تسبيح كنندگانيم.[2]
اما انسان در اثر آفرينش ويژهاش مسئوليتپذير است و مىتواند مورد تكليف قرار بگيرد، زيرا اولًا: مانند فرشتگان نيست، بلكه روح او به بدن مادى تعلق دارد و از همين طريق، تكامل و تنزل دارد و اطاعت و عصيان دربارهاش تصور مىشود.
ثانياً: انسان موجودى است كه عاقل و مختار آفريده شده، و قدرت آن را دارد كه با عقل و تفكر در عواقب امور بينديشد و مصالح و مفاسد خود را تشخيص دهد. انسان در اثر همين دو ويژگى مىتواند مورد تكليف و امر و نهى واقع شود.
عبداللّه بن سنان مىگويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: ملائكه افضلاند يا آدمى زادگان؟ پاسخ داد: اميرالمؤمنين على بن ابىطالب در اين باره فرمود:
خداى عزوجل به ملائكه عقلِ بدون شهوت داد و به حيوانات شهوتِ بدون عقل، اما در آدمى زادگان هر دو را قرار داد. پس هر انسانى كه عقل خود را بر شهوت غلبه داد، بهتر از ملائكه است و هر كس تمايلات حيوانى خود را بر عقل غلبه داد، از حيوانات بدتر است.[3]
قرآن مىفرمايد:
ما امانت را بر آسمانها، زمين و كوهها عرضه داشتيم، اما از پذيرفتن آن سرباز زدند و ترسيدند، ولى انسان آن را پذيرفت، زيرا او ستمكار و نادان بود.[4]
برخى مفسران امانت مذكور را به تكليف (امر و نهى) تفسير نمودهاند. در توجيه اين سخن مىتوان گفت: خداى سبحان تكاليف را بر زمين و آسمان عرضه داشت ولى چون لياقت و استعداد پذيرفتن آن را نداشتند، از قبول چنين مسئوليت دشوارى امتناع ورزيدند. فرشتگان آسمانها نيز چون مادى نيستند و شهوت و غضب ندارند، براى قبول تكاليف آماده نبودند. در اين ميان تنها انسان بود كه قابليت پذيرش تكليف را داشت، چون داراى تفكر و اختيار و اراده بود و مىتوانست خود را در محدوده قوانين و مقررات الهى مقيّد سازد. انسان چون ظلوم و جهول بود، يعنى ستم و جهل در بارهاش امكان داشت، قادر بود امانت سنگين تكاليف الهى را بپذيرد. مكلّف شدن براى انسان يك ارزش است، زيرا بر خلاف بقيه موجودات كه راه تكامل اختيارى برايشان مسدود است، انسان از اين موهبت الهى برخوردار بوده و راه تكامل برايش هموار گشته است.
اين تكاليف توسط آفريدگار جهان، كه به آفرينش ويژه جسم و روح انسان و مصالح و مفاسد واقعى دنيا و آخرت او آگاه است، جعل و تدوين شده و به وسيله پيامبران معصوم، در اختيار بشر قرار گرفته است. خداى حكيم از عوامل سعادت و شقاوت انسان آگاه بوده و مىداند كه تنظيم چنين برنامه كاملى از خود بشر ساخته نيست، لذا احكام و قوانين لازم را جعل و تدوين نمود و توسط پيامبران معصوم براى بشر فرستاد.
تكاليف آسمانى گرچه آزادى مطلق انسان را تا اندازهاى محدود مىسازد، اما اين محدوديت به زيان انسان نيست بلكه در طريق تأمين مصالح واقعى او جعل و تدوين شده و به نفع خود اوست، چون هرگز خداى عالم و حكيم به ضرر بندگانش كار نمىكند.
اصولًا انسان نمىتواند با آزادى مطلق زندگى كند، چون به مصلحت واقعى او نيز نيست. از آن جا كه انسان در اجتماع زندگى مىكند و به ديگران نياز دارد، بايد محدوديتهاى اجتماعى را بپذيرد كه به دنبال آن محدوديتها تكاليف شرعى نيز به وجود مىآيد.
قرآن مىفرمايد:
مردم يك امت بودند، پس خدا پيامبران را فرستاد تا بشارت دهنده و ترساننده باشند. بر آنان كتاب بر حق نازل كرد تا در مورد آنچه اختلاف دارند، در ميانشان داورى كند. ولى جز كسانى كه كتاب بر آنان نازل گشته و حجّت تمام شده بود، در آن اختلاف نكردند، اختلافشان از روى تكبر و تجاوز بود. پس خدا مؤمنان را در آنچه اختلاف داشتند راهنمايى كرد، خدا هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مىكند.[5]
از امام صادق عليه السلام سؤال شد: چرا خدا بندگان را آفريد؟ فرمود: خداى متعال بندگان را عبث و بيهوده نيافريد و آنان را به بازيچه و سرِ خود رها نساخت، بلكه براى اظهار قدرت و ملكّف ساختن، آنان را آفريد، تا در اثر اطاعت از تكاليف الهى رضايت او را فراهم سازند. آنان را نيافريد تا نفعى ببرد يا زيانى را از خودش دفع كند، بلكه آفريد تا به آنان سود رساند و به نعمتهاى جاويدان آخرت نائل گرداند.[6][7]
[1]. تحريم( 66) آيه 6:« لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ»
[2]. صافات( 37) آيه 146:« وَما مِنّا إِلّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ* وَ إِنّا لَنَحْنُ الصّافُّونَ* وَ إِنّا لَنَحْنُ المُسَبِّحُونَ»
[3]. بحار الانوار، ج 6، ص 299: عبداللّه بن سنان، قال: سألت أبا عبداللّه جعفر بن محمد- الصادق عليه السلام فقلت: الملائكة أفضل أم بنو آدم؟
فقال:« قال أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب عليه السلام: إن اللّه عزّوجلّ ركّب في الملائكة عقلًا بلاشهوة، و ركّب في البهائم شهوةً بلاعقل، و ركّب في بنى آدم كلتيهما، فمن غلب عقلُه شهوتَه فهو خير من الملائكة، و من غَلب شهوتُه عقله فهو شرّ من البهائم»
[4]. احزاب( 33) آيه 72:« إِنّا عَرَضْنَا الأَمانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَالجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَها الإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا»
[5]. بقره( 2) آيه 213:« كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فِيما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَما اخْتَلَفَ فِيهِ إِلّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ البَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِما اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»
[6]. بحارالانوار، ج 5، ص 313: جعفر بن محمد بن عمارة،« عن أبيه، قال: سألت الصادق جعفر بن محمد عليه السلام، فقلت له: لِمَ خلق اللّه الخلق؟»
فقال:« إن اللّه تبارك و تعالى لم يخلق خلقه عبثاً، و لم يتركهم سدىً، بل خلقهم؛ لإظهار قدرته؛ وليكلّفهم طاعته، فيستوجبوا بذلك رضوانه، و ما خلقهم ليجلب منهم منفعةً، ولا ليدفع بهم مضرّةً، بل خلقهم لينفَعَهم، و يُوصِلهم إلى نعيم الأبد»
[7]. امينى، ابراهيم، آشنايى با اسلام، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: سوم، 1388.