پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

انسان و تكليف‏


انسان و تکلیف‏

از آن‏جا که جمادات ونباتات فاقد عقل و شعور و اراده هستند لیاقت تکلیف ندارند. حیوانات نیز شایسته تکلیف و مسئولیت نیستند، زیرا عقل ندارند تا بتوانند با تفکر و مصلحت‏‌اندیشى‌ در برابر تمایلات نفسانى‌ خود مقاومت کنند و خواسته‏‌هاى‌ خویش را تعدیل و کنترل نمایند.

ملائکه نیز نیازى‌ به تکلیف و تشریع احکام و قوانین ندارند، زیرا وجود آنان برتر از ماده و مادیات است، شهوت و غضب ندارند تا نیاز به کنترل آن داشته باشند. لذا عصیان و گناه در باره آنان تصور نمى‌‏شود تا نیاز به امر و نهى‌ داشته باشند. فرشتگان در مورد وظایفى‌ که تکویناً بر عهده گرفته‏‌اند تسلیم محض‏اند و هیچ گاه تخلف نمى‌‏کنند.


قرآن درباره ملائکه مى‌‏گوید:

از اوامر خدا نافرمانى‌ نمى‌‏کنند و طبق مأموریت عمل مى‌‏کنند.[1]


از قول ملائکه نقل مى‌‏کند که مى‌‏گویند:

هر یک از ما جایگاهى‌ مخصوص داریم، همانا ما صف‏زدگان و تسبیح کنندگانیم.[2]
اما انسان در اثر آفرینش ویژه‌‏اش مسئولیت‏پذیر است و مى‌‏تواند مورد تکلیف قرار بگیرد، زیرا اولًا: مانند فرشتگان نیست، بلکه روح او به بدن مادى‌ تعلق دارد و از همین طریق، تکامل و تنزل دارد و اطاعت و عصیان درباره‏اش تصور مى‌‏شود.

ثانیاً: انسان موجودى‌ است که عاقل و مختار آفریده شده، و قدرت آن را دارد که با عقل و تفکر در عواقب امور بیندیشد و مصالح و مفاسد خود را تشخیص دهد. انسان در اثر همین دو ویژگى‌ مى‌‏تواند مورد تکلیف و امر و نهى‌ واقع شود.
عبداللّه بن سنان مى‌‏گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ملائکه افضل‏اند یا آدمى‌ زادگان؟ پاسخ داد: امیرالمؤمنین على‌ بن ابى‌‏طالب در این باره فرمود:

خداى‌ عزوجل به ملائکه عقلِ بدون شهوت داد و به حیوانات شهوتِ بدون عقل، اما در آدمى‌ زادگان هر دو را قرار داد. پس هر انسانى‌ که عقل خود را بر شهوت غلبه داد، بهتر از ملائکه است و هر کس تمایلات حیوانى‌ خود را بر عقل غلبه داد، از حیوانات بدتر است.[3]


قرآن مى‌‏فرماید:

ما امانت را بر آسمان‏ها، زمین و کوه‏ها عرضه داشتیم، اما از پذیرفتن آن سرباز زدند و ترسیدند، ولى‌ انسان آن را پذیرفت، زیرا او ستمکار و نادان بود.[4]
برخى‌ مفسران امانت مذکور را به تکلیف (امر و نهى‌) تفسیر نموده‏اند. در توجیه این سخن مى‌‏توان گفت: خداى‌ سبحان تکالیف را بر زمین و آسمان عرضه داشت ولى‌ چون لیاقت و استعداد پذیرفتن آن را نداشتند، از قبول چنین مسئولیت دشوارى‌ امتناع ورزیدند. فرشتگان آسمان‏ها نیز چون مادى‌ نیستند و شهوت و غضب ندارند، براى‌ قبول تکالیف آماده نبودند. در این میان تنها انسان بود که قابلیت پذیرش تکلیف را داشت، چون داراى‌ تفکر و اختیار و اراده بود و مى‌‏توانست خود را در محدوده قوانین و مقررات الهى‌ مقیّد سازد. انسان چون ظلوم و جهول بود، یعنى‌ ستم و جهل در باره‏اش امکان داشت، قادر بود امانت سنگین تکالیف الهى‌ را بپذیرد. مکلّف شدن براى‌ انسان یک ارزش است، زیرا بر خلاف بقیه موجودات که راه تکامل اختیارى‌ برایشان مسدود است، انسان از این موهبت الهى‌ برخوردار بوده و راه تکامل برایش هموار گشته است.

این تکالیف توسط آفریدگار جهان، که به آفرینش ویژه جسم و روح انسان و مصالح و مفاسد واقعى‌ دنیا و آخرت او آگاه است، جعل و تدوین شده و به وسیله پیامبران معصوم، در اختیار بشر قرار گرفته است. خداى‌ حکیم از عوامل سعادت و شقاوت انسان آگاه بوده و مى‌‏داند که تنظیم چنین برنامه کاملى‌ از خود بشر ساخته نیست، لذا احکام و قوانین لازم را جعل و تدوین نمود و توسط پیامبران معصوم براى‌ بشر فرستاد.


تکالیف آسمانى‌ گرچه آزادى‌ مطلق انسان را تا اندازه‌‏اى‌ محدود مى‌‏سازد، اما این محدودیت به زیان انسان نیست بلکه در طریق تأمین مصالح واقعى‌ او جعل و تدوین شده و به نفع خود اوست، چون هرگز خداى‌ عالم و حکیم به ضرر بندگانش کار نمى‌‏کند.

اصولًا انسان نمى‌‏تواند با آزادى‌ مطلق زندگى‌ کند، چون به مصلحت واقعى‌ او نیز نیست. از آن جا که انسان در اجتماع زندگى‌ مى‌‏کند و به دیگران نیاز دارد، باید محدودیت‏هاى‌ اجتماعى‌ را بپذیرد که به دنبال آن محدودیت‏ها تکالیف شرعى‌ نیز به وجود مى‌‏آید.


قرآن مى‌‏فرماید:

مردم یک امت بودند، پس خدا پیامبران را فرستاد تا بشارت دهنده و ترساننده باشند. بر آنان کتاب بر حق نازل کرد تا در مورد آن‏چه اختلاف دارند، در میانشان داورى‌ کند. ولى‌ جز کسانى‌ که کتاب بر آنان نازل گشته و حجّت تمام شده بود، در آن اختلاف نکردند، اختلافشان از روى‌ تکبر و تجاوز بود. پس خدا مؤمنان را در آن‏چه اختلاف داشتند راهنمایى‌ کرد، خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت مى‌‏کند.[5]

از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا خدا بندگان را آفرید؟ فرمود: خداى‌ متعال بندگان را عبث و بیهوده نیافرید و آنان را به بازیچه و سرِ خود رها نساخت، بلکه براى‌ اظهار قدرت و ملکّف ساختن، آنان را آفرید، تا در اثر اطاعت از تکالیف الهى‌ رضایت او را فراهم سازند. آنان را نیافرید تا نفعى‌ ببرد یا زیانى‌ را از خودش دفع کند، بلکه آفرید تا به آنان سود رساند و به نعمت‏هاى‌ جاویدان آخرت نائل گرداند.[6][7]

 

 

[1]. تحریم( 66) آیه 6:« لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»
[2]. صافات( 37) آیه 146:« وَما مِنّا إِلّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ* وَ إِنّا لَنَحْنُ الصّافُّونَ* وَ إِنّا لَنَحْنُ المُسَبِّحُونَ»

[3]. بحار الانوار، ج 6، ص 299: عبداللّه بن سنان، قال: سألت أبا عبداللّه جعفر بن محمد- الصادق علیه السلام فقلت: الملائکة أفضل أم بنو آدم؟
فقال:« قال أمیرالمؤمنین علی بن أبی‏طالب علیه السلام: إن اللّه عزّوجلّ رکّب فی الملائکة عقلًا بلاشهوة، و رکّب فی البهائم شهوةً بلاعقل، و رکّب فی بنى‌ آدم کلتیهما، فمن غلب عقلُه شهوتَه فهو خیر من الملائکة، و من غَلب شهوتُه عقله فهو شرّ من البهائم»

[4]. احزاب( 33) آیه 72:« إِنّا عَرَضْنَا الأَمانَةَ عَلَى‌ السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَالجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَها الإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»
[5]. بقره( 2) آیه 213:« کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فِیما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَما اخْتَلَفَ فِیهِ إِلّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ البَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدى‌ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِما اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یَهْدِى‌ مَنْ یَشاءُ إِلى‌‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»

[6]. بحارالانوار، ج 5، ص 313: جعفر بن محمد بن عمارة،« عن أبیه، قال: سألت الصادق جعفر بن محمد علیه السلام، فقلت له: لِمَ خلق اللّه الخلق؟»
فقال:« إن اللّه تبارک و تعالى‌ لم یخلق خلقه عبثاً، و لم یترکهم سدىً، بل خلقهم؛ لإظهار قدرته؛ ولیکلّفهم طاعته، فیستوجبوا بذلک رضوانه، و ما خلقهم لیجلب منهم منفعةً، ولا لیدفع بهم مضرّةً، بل خلقهم لینفَعَهم، و یُوصِلهم إلى‌ نعیم الأبد»

[7]. امینى‌، ابراهیم، آشنایى‌ با اسلام، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1388.