اشاره
حیات در گستره همه موجودات و جانداران به مشیت حق باید ادامه مییافت؛ این مهم با «تَک»- خواه نرینه و خواه مادینه-/ میسور نبود بلکه «جفت» لازم بود. در زندگی انسانی نیز این دو جنس لازم بود؛ یعنی حتماً باید کسی «مرد» میشد و جفت دیگر «زن». لذا زن و مرد بر اساسِ هدف عالیِ خلقت و با ویژگیهای انسانی و فطریِ یکسان، اما تفاوتهای مشهود فیزیکی و گاه روحی- روانی، و بر مبنای آن، حقوق و وظایف معین، آفریده شدند.
اسلام به زن و مرد، از زاویه «انسانى» نگریسته و هر دو را موجود شریف و برتری دانسته که خداوند متعال از خلقت آنها به خود بالیده است. به اقتضای این آفرینش و به منظور ادامه حیات انسانی بر عهده هر یک، وظایفی گذاشته است، اما گاه این وظایفِ مختلف و بر اساس آن، حقوقِ متفاوت، ابهامهایی را به وجود آورده است؛ به طوری که در ذهن بعضی، پارهای از قوانین را تبعیضآمیز و دستهای از محدودیتها را ضدآزادی، قلمداد کردهاند.
در بخش قبل، در ضمنِ بحثهای تفصیلی به این ابهامها پاسخ گفتیم و از وجوه مختلف آزادی، حجاب، ازدواج و طلاق، ارث، مهریه، نفقه و مسائلی از این قبیل بحث کردیم، اما در این بخش، شیوه بحث به گونه دیگری است؛ یعنی ما از طریق سؤالهایی که به دستمان رسیده با مخاطبان خود در یک هماندیشی و گفتوگویِ مستقیم قرار گرفتهایم و به پرسشهای آنان درباره مقام و جایگاه زن، فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، مقولههای خانهداری، هنر، آزادی، شیوه زندگی، حقوق طبیعی و اکتسابی و موضوعات دیگری از این دست، پاسخ گفتهایم. امید که سودمند واقع شود.
چرا در نوشتههای خود به ترسیم شخصیت و منزلت زن اهمیت دادهاید؟
پاسخ: اصولًا روش من در انتخاب موضوعِ هر کتابی که نوشتهام دو چیز بوده است: یکی نیاز جامعه که آنرا از متن خود جامعه درک میکردم، و دوم اینکه کتاب خوبی وجود نداشته باشد که بتواند این نیاز را تأمین کند. کمتر پیش میآید کتاب خوبی را ببینم و هوس کنم که من هم در این موضوع کتابی بنویسم. بلکه دنبال چیزهایی میروم که مورد نیاز است و در آن زمینه کتابی نیست و یا اگر هست ناقص است. همه نوشتههای من تقریباً این گونه است.
اولین کتابی که نوشتم دادگستر جهان بود که در سال 1346 انجام شد. در آن زمان موضوع بهاییها و مبارزه علیه آنها مطرح بود. مسائل مربوط به امام زمان- سلاماللَّه علیه- مورد سؤال بود و برای جوانها مسئله مهمی بود. من در آن زمان متوجه این نیاز شدم، لذا کتابهایی که در این زمینه بود
جمعآوری و مطالعه کردم و دیدم گرچه کتابهای خوبی در این زمینه هست ولی اثر کاملی که جوابگوی نیاز جوانان و اهل تحقیق باشد نیست. از اینرو به فکر نوشتن این کتاب افتادم.
کتابهایی که در زمینه مسائل زنان نوشتم، عبارتند از: آیین همسرداری، آیین تربیت، اسلام و تعلیم و تربیت، انتخاب همسر و بانوی نمونه اسلام.
این کتابها مشخصاً پیرامون موضوع زن و مسائل زنان میباشد.
اما اینکه انگیزه این کار چه بوده است، در مورد کتاب آیین همسرداری که حدود سال 54 نوشته شد، انگیزه تألیف آن، این بود که من به عنوان یک طلبه که ارتباط نزدیکی با زندگی مردم داشتم، شاهد مشکلات و مسائل زناشویی مردم- از جمله نزدیکان و خویشاوندان- بودم و در این زمینه مراجعاتی هم به من میشد. همه اینها مرا وادار کرد که دست به تهیه این کتاب بزنم و در خصوص این موضوعات مسائلی را مطرح کنم. ابتدا کتابهایی که در این زمینه بود- که خیلی هم کم بود- جمع کردم، در هنگام بررسی و مطالعه متوجه شدم چندان جوابگوی نیازها نیست، لذا تصمیم گرفتم آیین همسرداری را بنویسم. این کتاب را که نوشتم خوانندگانی داشت و برای آنها مطلوب واقع شد و طبعاً بعد از آن در مورد مشکلات خانوادهها مراجعاتی به من شد که نه تنها از آنها فرار نمیکردم بلکه استقبال هم میکردم و از اینکه بتوانم یک مشکل خانوادگی را حل کنم لذت میبردم.
بعد از حدود چهار- پنج سالی که از نزدیک با این مسائل روبهرو شدم به این نتیجه رسیدم که اکثر اختلافات خانوادگی در اثر فقدان تربیت صحیح خانوادگی دختران و پسران جوان میباشد، از اینرو به فکر افتادم که کتابی
درباره تربیت کودک بنویسم. در این زمینه هم کتابهای مربوط را جمعآوری و مطالعه کردم و متوجه شدم که اتفاقاً در این زمینه هم آن کتابی که باید وجود داشته باشد، نیست. البته کتابهایی بود که برخی جنبههای اسلامی نداشت و بعضی هم در سطح بالا و خیلی علمی بود که مشکل توده مردم را حل نمیکرد. از این جهت با توجه به تجربیاتی که به دست آورده بودم مشغول تهیه این کتاب (آیین تربیت) شدم. همزمان، از دوستی که در تهران جلسهای برای خانمها داشت و مسائل تربیتی را در آن مطرح میکرد خواستم که از خانمهای شرکتکننده در آن جلسه بخواهند که سؤالها و مشکلات خود را مطرح کنند که از این طریق حدود دویست نامه یا بیشتر به دستم رسید که کمک شایانی در شناسایی مشکلات و نیز تهیه این کتاب نمود. البته در این خصوص، مجلهها و روزنامهها را هم میخواندم.
اما کتاب انتخاب همسر: هنگام بررسی مشکلات خانوادگی، پی بردم که بسیاری از مشکلات در اثر این بوده است که پسر و دختر سنجیده و با فکر ازدواج نکردهاند، لذا بعداً به مشکلاتی مبتلا شدهاند. به نظرم رسید که یکی از نیازهای مبرم جوانان، انتخاب همسر است که پس از بررسی، کتاب مورد توجهی را در اینباره نیافتم. البته برخی کتابها به طور خیلی فرعی، مطالبی داشتند اما کتابی که برای پسران و دختران جوان، مفید باشد نبود. این سبب شد که کتاب انتخاب همسر را نوشتم.
در این ضمن چون در بعضی سمینارها شرکت میکردم در همین زمینهها احساس کردم که در تعلیم و تربیت اسلامی نیاز به کتابی علمیتر هست تا بتواند پاسخگوی نیازهای طبقه تحصیلکرده باشد. از این جهت در ضمن اینکه کتاب انتخاب همسر را مینوشتم، همزمان کتاب جدیدی را به نام اسلام و تعلیم و تربیت مشغول شدم. البته قبل از اینها هم کتاب بانوی نمونه اسلام را نوشتم. آنجا هم سعی کردم جنبههای اخلاقی را سیرهگونه بنویسم.
نمیخواستم تاریخگونه باشد. کل این کتابها در آن زمان مورد نیاز بود. الآن هم تقریباً در کنار کارهایی که در سمینارهای مختلف و در برنامههای صدا و سیما انجام میشود یکی از کارهایم همین مسئله حل اختلافات خانوادگی است که به مقداری که در توانم باشد انجام میدهم و از آن لذت میبرم. البته از اینکه فرصت کافی برای پرداختن به این امور ندارم متأسفم.
اما هر وقت که بتوانم امتناع نمیکنم.
چگونه و با چه ابزارهایی میتوان آگاهیهای مفید را درباره زندگی مشترک به خانوادهها رساند؟
پاسخ: به نظر من رسانههای عمومی مثل صدا و سیما، روزنامهها و مجلات باید عنایت بیشتری به مسئله ازدواج و حراست از کیان خانواده داشته باشند. من برای آینده خانوادهها در ایران اسلامی احساس خطر میکنم.
البته صدا و سیما و سازمانهای دیگر برنامههایی دارند و نویسندگان کتابهایی مینویسند ولی کافی نیست. خیلی بیشتر از اینها نیاز است. کتاب، یکی از ابزارهای مهم آگاهی است، اما چون گران است، بسیاری از خانوادهها و زوجها نمیخوانند. خیلی مناسب بود اگر افراد خیّری پیدا میشدند و کتابهایی را که در مورد تربیت خانوادگی است به قیمتهای ارزانتر در دسترس مردم قرار میدادند یا بنیادهای خیریهای مثل کمیته امداد امام خمینی
که گاهی چند هزار نفر را عروس و داماد میکنند کاش اینها همین طور که یخچال و فریزر و تلویزیون در اختیار زوجهای جوان قرار میدهند یک کتاب اخلاق خانواده هم به اینها میدادند. این کارها شدنی است. بهای یک کتابِ دوهزار تومانی در مقابل قیمت جهیزیهای که به یک دختر داده میشود چیزی نیست.
علاوه بر این، من احساس میکنم برای اینکه از اختلافات خانوادگی جلوگیری شود وازدواجها موفق باشد باید کلاسهایی به همین منظور تأسیس شود که متأسفانه در این قسمت خیلی کم داریم. اگر کسی را بخواهند برای آموزگاری یا هر کار دیگری استخدام کنند نوعاً تا یک دوره نبیند اجازه نمیدهند، اما برای ازدواج که اساسیترین مسئله زندگی پسر و دختر است بدون داشتن اطلاعاتی در موضوع همسرداری انجام میگیرد. نه در کتابهای درسی به اینها عنایتی شده است و نه کلاسهایی برای اینها وجود دارد. اگر نظامِ اسلامی ما هر پسر و دختری را مقید میکرد که در صورتی میتوانند عروسی کنند که مثلًا یک دوره یک ماهه ببینند و در آن دوره، مسائل خانوادگی را درست بررسی میکردند و به جوانان آموزش میدادند و بعد اجازه ازدواج میدادند، به نظر من مشکلات خیلی کم میشد. مخصوصاً طلبهها و فضلا باید به این مسئله عنایت داشته باشند و جزو برنامههایشان باشد. بعضی از طلبهها در شهرستانها چنین برنامههایی دارند ولی کافی نیست. به هر حال باید یک کار گستردهای به همّت همه افرادی که در عرصههای تبلیغ هستند؛ چه روحانیون چه نویسندگان و صدا و سیما و همه و همه انجام بشود.
آزادی زن را در ایران چگونه میبینید؟
پاسخ: شک نیست که بانوان در طول تاریخ غالباً مورد ستم بودهاند و حقوقشان تضییع میشده است. کشورهای اروپایی که اکنون این همه آزادی ظاهری به زن دادهاند تاریخشان گویا است که به زنانشان ستم فراوانی میکردهاند. این مشکل سبب شد که تقریباً اوایل قرن بیستم حرکتی با نام «دفاع از حقوق زنان» آغاز شود، که انصافاً نهضت بسیار بهجایی هم بود، زیرا همین حرکت سبب شد که افکار عدهای از دانشمندان و افراد خیرخواه متوجه زنان گردد. البته بسیاری از بانوان و نیز عدهای از مردان از این موضوع استقبال و آن را تبلیغ کردند. مسئلهای که در آن زمان مطرح کردند این بود که زن و مرد باید در همه جهات مساوی باشند و تفاوتی بین زن و مرد نیست. زن انسان است و مرد هم انسان است. دو انسان حق مساوی دارند و همانطور که مرد در اشتغال، مالکیت و مسائل دیگر آزاد است زن هم باید آزاد باشد. به هر جهت، حرکت گستردهای، که به حسب ظاهر حرکت خوبی هم بود، شروع شد. تبلیغات هم در اینباره خیلی زیاد میکردند، اما مشکلی که این حرکت داشت این بود که:
اولًا: در این حرکت، مسئله خانواده، مغفول ماند، بلکه فقط بانگ آزادی و تساوی به گوش میرسید، اما این آزادی و تساوی، با خانواده چه میکند و نتیجهاش چیست، اصلًا مطرح نبود!
ثانیاً: وقتی میخواستند آزادی و تساوی را طرح کنند، توجه به اینکه زن آفرینش ویژهای دارد، نداشتند. به عنوان اینکه زن یک انسان است میگفتند
عیناً باید مثل مرد آزاد باشد.
غفلت از این دو جهت سبب شد که زنان به بازار کار کشیده شوند. چون مدافعان فکر میکردند که اگر زن، استقلال اقتصادی داشته باشد دیگر مرد نمیتواند به او ستم کند.
از طرف دیگر در آن زمان مسئله صنعتی شدن و توسعه کارخانجات و امثال اینها شروع شده بود و بالتبع این مراکز کارگر میخواستند. صاحبان کارخانهها از این موقعیت کاملًا استفاده کردند و پی بردند که زنها به تدریج وارد بازار کار میشوند و طبعاً با حقوق کمتری میتوان از آنها استفاده کرد.
پس سرمایهداران کلان هم از این رویکرد، استقبال کردند. در این میان، طبعاً خود زنها هم احساس میکردند درآمدی و حقوقی پیدا کردهاند و این برایشان اسباب خوشحالی شد؛ غافل از آنکه بعضی از این کارها مناسب بانوان و آفرینش ویژه آنان نبود. خلاصه، صاحبان کارخانجات، یعنی همان مردانی که این زنان را قبلًا در خانهها به استثمار میکشیدند، در کارخانهها نیز باز مسلط شدند. علاوه بر این، مردها از زنان برای جذب مشتری، سود بردند.
بدینسان برخی از آنان به ادارهها، وسایل تبلیغاتی، سینماها و تئاترها کشیده شدند تا لذتجویی مردها را تأمین کنند. سرانجام، اثر این تساویِ زن و مرد همین است که ما الآن در جهان غرب میبینیم.
در غرب واقعاً خانواده متلاشی شده است؛ اگرچه به طور کلی نیست ولی واقعاً خانواده در آنجا خیلی مشکل دارد. زمانی من به «استرالیا» رفته بودم، میگفتند درصد بالایی از ازدواجها به طلاق میکشد، فرزندهای غیررسمی فراوان، طلاقها و زندگیهای مرد و زن مجرد، زیاد است و مشکلات بیداد
میکند؛ مثلًا در آنجا فرزند حرام چیزی است که از زشتی افتاده و اصلًا قبیح نیست. گاهی شوخی میکنند و به هم میگویند تو حرامزادهای و هیچ مسئلهای هم ندارد. غرب، اکنون در اثر همین حرکتی که خود آغازیید وضع خیلی بدی پیدا کرده است. خطر اینجاست که با وجود ارتباطات سریع وضع زمانه جوری است که کشورها به هم نزدیک شدهاند و حادثهای که در یک جایی واقع شود به جاهای دیگر هم سرایت میکند.
من در اینجا اشارهای به وضع خودمان در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی میکنم، آن زمانها بانوان در ایران، مثل هر جای دیگر تحت ستم بودند، حقوقشان در خیلی جاها تضییع میشد. بعضی مردها به زنها ستم میکردند.
محدودیتهای نادرستی برای اینها به وجود میآوردند و متأسفانه بعضی، آنها را به حساب دین اسلام میگذاشتند، در صورتی که مربوط به اسلام نبود، تا اینکه آن حرکتی که در اروپا آغاز شده بود از طریق کتابها و نوشتهها و وسایل ارتباطی کم کم به ایران کشیده شد و حرکتی را با حمایت رژیم سابق به عنوان «دفاع از حقوق بانوان» شروع کردند؛ درست نظیر همان حرکتی که در اروپا بود در اینجا هم شروع شد. مسئلهای که در آن زمان مطرح بودتساوی حقوق و آزادی زنان، یعنی همان چیزی که در آنجا مطرح بود در اینجا هم آوردند. زنان را به بیبندوباری کشیدند و حجاب را از بین بردند و ....
در آن زمان عدهای از مردها سعی میکردند که همان حالت سابق را در خانهها حفظ کنند، لذا رفتارشان با همسرانشان مثل همان سابق بد بود، تعصب زیادی داشتند. عدهای هم که طرفدار آن وضع بودند همرنگ جماعت شدند و بیبندوباری رواج پیدا کرد و نهاد خانواده به شدت تهدید شد. تا
اینکه خداوند متعال لطفی کرد و انقلاب پیش آمد. اگر انقلاب پیش نمیآمد، ما البته شاید کاملًا مثل غرب نمیشدیم ولی به هر حال خیلی وضع بانوانمان و وضع اجتماعمان بد میشد.
انقلاب که شد طبعاً بدون تبلیغات فراوان و یا محدودیتها، خود بانوان در مقطعی، حجاب را رعایت میکردند به هر حال وضع خیلی خوب شده بود. امام خمینی- رحمةاللَّه علیه- با رهنمودهای حکیمانه خود بانوان را به صحنه اجتماع آورد. شاید اگر کسی غیر از امام، سکاندار بود بانوان به این زودی در اجتماع فعال نمیشدند. امام در سخنرانیهای خود آنان را تشویق میکرد؛ مثلًا در مسائل مربوط به جنگ، خیلی آنان را تشویق میکرد. تا به تدریج کار از دست سنتیهای متعصب، که اصلًا اجازه نمیدادند زنان به اجتماع درآیند، خارج شود.
این فرصت و فضای خیلی خوبی بود، زیرا در این فضا آنهایی که سابقاً آزادی غیرمنطقی داشتند نسبتاً خوشحال بودند از این جهت که از آزادی فعالیت و حضور در جامعه برخوردارند. آنهایی هم که به سبب تعصب مردها محدودیت داشتند و گاهی به حساب اسلام هم گذاشته میشد، به اجتماع آمدند و تقریباً زمینه خوبی برای بانوان به وجود آمد که به حقوق واقعی خود برسند و از آن مشکلات نجات پیدا کنند. ولی شاید از این موقعیت خوب استفاده نشد، چون شایسته این بود که بانوان در مسیر واقعی خود میافتادند؛ یعنی همان مسیری که اسلام برایشان تعیین کرده است. آنان باید آگاهانه وارد اجتماع میشدند و حقوق خود را دریافت میکردند، ولی در اکثر مواقع چنین نشد. در گذشته خیلیها تعصبی بودند، دخترانشان را به مدرسه نمیبردند،
راه باز شد برای رفتن به مدرسه و دانشگاه ولی فقط تحصیلات و کسب مدارج علمی هم مشکل بانوان را حل نکرد و نمیکند. البته خود اینها خوب است، شک نیست که زنها باید ادامه تحصیل میدادند، آزادانه رأی بدهند، کاندیدا شوند، به مجلس و کابینه و کارهای هنری وارد شوند، اینها همه خوب است، اما آیا مشکل زنها فقط همینها بود؟ یا در این زمان خیلی تشویق میشود که زنان ورزش کنند و در نهایت شاید آرزوی بعضی بانوان این است که در یکی از کشورها در مسابقات شرکت کنند و در ورزش موردنظر موفق و پیروز شوند. البته ورزش برای زنان جایز است، ولی به نظر میآید اینها مسائل اساسی بانوان نیست. بانوان باید در مسیر واقعی خود حرکت میکردند و حقشان را میگرفتند. ورزش حرفهای چه مشکلی از مشکلات اساسی بانوان را حل میکند؟
ما در اثر این کارهایی که کردیم- که خیلی از آنها ناسنجیده بود- از دو موضوع غفلت کردیم: یکی مسئله خانواده که حساب نکردیم حالا اگر بانوان این کار را بکنند خانواده مستحکم میشود و یا متزلزل؟ آمار طلاق کم میشود یا زیاد؟ ما در برنامهریزیها اصلًا به فکر تزلزل یا تحکیم نهاد خانواده نبودیم؛ در صورتی که هر برنامهای را باید با این معیار مطرح کنیم. خانواده واقعیتی است که اگر مستحکم باشد جامعه محکم است. قوام خانواده هم به نفع مرد است هم به نفع زن و اگر متزلزل شد هم به ضرر زن است و هم به زیان مرد.
با کمال تأسف، آمار طلاق، از سابق کمتر نشده بلکه گویا زیادتر هم شده است.
با اینکه نظام اسلامی است، و از هر جهت باید الآن طلاق که مبغوضترین حلالها نزد اسلام است به حداقل برسد، اما متأسفانه زیادتر شده است. این
در اثر همین خامی و نپختگی است.
من کسانی را میبینم که خود باید اختلافهای خانوادگی را حل کنند با خانوادهشان رفتار درستی ندارند.
نکته دومی که در طرح حضور زن در اجتماع و کارکردن او از آن غفلت شد، آفرینش ویژه زن است؛ چه کاری از زن میآید که هم بتواند آن وظایفی را که در طبیعتش هست و خداوند متعال در آفرینش او گذاشته به خوبی انجام بدهد و هم بتواند در اجتماع منشأ اثر باشد و خوب کار بکند. اینها باید حساب شده باشد. باید ببینیم چه کاری مناسب است. اگر حساب شده نباشد، من میترسم که ما هم تدریجاً در آینده به چیزی نزدیک به سرنوشت غرب مبتلا شویم. من روی این واقعیت احساس خطر میکنم.
ناهمآهنگی در تبلیغ و آموزش
متأسفانه ما در مسائل فرهنگی، که اختصاص به مسائل بانوان هم ندارد، تشکیلات و ارتباطات همآهنگی نداریم. در صورتی که اگر همآهنگ نباشد نتیجه مطلوب نمیدهد بلکه احیاناً نتیجه معکوس دارد. مرادم از همآهنگی این است که برای تصمیمسازی یا تصمیمگری فرهنگی همه نهادها باید همآهنگ باشند: صدا و سیما، نویسندگان، مجلهها، نویسندگان، ناشران، خطیبان و ... اگر همه به این سمت بروند خیلی خوب موفق میشوند؛ برای نمونه: در هنگام جنگ تحمیلیِ هشت ساله، فرهنگ جهاد و شهادت را در بین مردم ترویج کردیم و موفق هم شدیم. در آن کارزار، از امام گرفته تا همه مسئولان و همه روحانیون و دستاندرکاران امور فرهنگی، یک صدا بودند،
لذا با وجود همه مشکلات به طرز اعجابآوری موفق شدیم و توانستیم همه قدرتهایی که در پشت صدام بودند شکست بدهیم، با اینکه هم دستمان خالی بود و هم تنها بودیم. علت این پیروزی این بود که کار فرهنگی میکردیم و همه ارزش، جهاد و شهادت بود. اصلًا جوان وقتی که به جبهه میرفت از شهادت استقبال میکرد. در جبههها فرهنگ شهادت دیده میشد.
در منبرها، سخنرانیها، مداحیها، شعرها و ... از ایثار و جهاد و تقرّب به خدا سخن میرفت. چندی قبل در نمازجمعه خطاب به مداحان گفتم که در سالهای مبارزه با رژیم سابق مدح و شعر در مورد امام حسین علیه السلام رنگ دیگری داشت و اصلًا اشعار دیگری مطرح بود. با شروع انقلاب اشعار عوض شد و در مسیر شهادت و جبهه و این قبیل مسائل قرار گرفت، اما جنگ که تمام شد دوباره همان حالت قبلی برگشت و همه ارزشها نادیده گرفته شد.
اکنون ببینید که در روزنامهها، رسانههای هنری و ادبی ما ارزش چیست و به چه چیزهایی جایزه داده میشود.
در این بین اگر کسی بخواهد فرهنگی را ترویج کند، موفق نمیشود.
عوض کردن یا ترویج فرهنگ نیاز به حرکت همگانی و متحد دارد؛ یعنی به گونهای که دست کم هفتاد درصد مسئولان و نهادهای ذیربط همراه باشند و طبعاً آن سی درصد هم تحتالشعاع قرارمی گیرند. متأسفانه ما در فرهنگمان چنین مسئلهای را اصلًا نداریم و این کار را نکردهایم.
در اوایل پیروزی انقلاب بدون اینکه بانوان را تهدید یا تنبیه کنیم همگی در اثر موج انقلاب، حجاب را با اختیار پذیرفتند. اما ما باید از این فرصت استفاده میکردیم و با همآهنگی تبلیغی و آموزشی مبانی فرهنگ حجاب را در جامعه زنده میکردیم. زن باید باور کند که حجاب به نفع اوست. ما چون دیدیم این ارزش خودش آمد قدرش را ندانستیم. واقعاً پذیرفتن حجاب از سوی زنها با وضعیتی که در زمان گذشته داشتند یک معجزه بود. خوب، در این زمان ما چقدر میتوانستیم کار فرهنگی بکنیم و نکردیم! بعد موج انقلاب و سپس زمان جنگ هم گذشت و باز کاری نکردیم.
کار فرهنگیِ همآهنگ خیلی مهم است. در این مسائلی هم که میفرمایید واقع مطلب این است که مسئولان فرهنگی باید تصمیم واحدی میگرفتند که در مورد بانوان چه کنیم؟ اینها باید به چه سمتی بروند؟ چه چیزهایی برای اینها ارزش است؟ اگر این کار انجام میشد آنها خیلی راحت میپذیرفتند و مسیر خود را میگرفتند. ما به جای اینکه یک کار همآهنگ بکنیم کارهای پراکنده و سلیقهای کردیم و عرصههای فرهنگی همانند نمازهای جمعه، روزنامهها، کتابها، سینما و مکانهای دیگر، میدانِ تاخت و تازِ سلیقه شد.
همین اختلاف سلیقهها و ناهمآهنگیها، کار فرهنگی را با کندی مواجه ساخت.
آیا جایگاه خانواده در نظام تربیتی و نظام حقوقی اسلام، مبنایی و امری لایتغیر است که آن را به هیچ عنوان نمیتوان حذف کرد؟
پاسخ: خانواده از مسائل دشوار جامعهشناسی است و بررسی کامل آن نیاز به بحثهای گسترده دارد. ولی به صورت کوتاه عرض میکنم: اهمیت خانواده بر کسی پوشیده نیست و جامعهشناسان نیز بدان اعتراف دارند. کانون خانواده بهترین و امنترین جایگاه برای آسایش و آرامش زن و شوهر، وبهترین محل برای پرورش صحیح کودکان شناخته شده و میشود. اگر خانوادهها سالم باشند اجتماع نیز سالم خواهد شد و اگر خانوادهها متلاشی شوند اجتماع سالمی نیز نخواهیم داشت.
اسلام نیز به خانواده اهمیت داده و قوانین و حقوق و احکام خود را به گونهای تنظیم نموده است که بنیاد خانوادهها حفظ و استوار باشد. بنابراین، حفظ و تحکیم خانواده در اسلام به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. ولی احکام و حقوق خانواده با اوضاع و شرایط گوناگون زندگی قابل تطبیق و احیاناً تغییر است.
شاخصههای اصلی تمایز دیدگاه حضرتعالی که دارای خاستگاه دینی و حوزوی است، از سایر دیدگاهها چیست؟
پاسخ: موضع دفاعیِ دینداران از حقوق بانوان به صورت یک برنامه منسجم و روشن و حسابشده اسلامی و با توجه به آفرینش ویژه زن، و ضرورت حفظ و تحکیم بنیاد خانواده، شروع نشد، و از همآهنگی کامل برخوردار نبود، طبعاً در بین مدافعان حقوق زن، موضعگیریهای متفاوت و احیاناً متضادی به وجود آمد. جمعی از روشنفکران که اوضاع بانوان غربی را میپسندیدند، موضوع آزادی و تساوی حقوق زن و مرد را مطرح ساخته و میسازند. و بدون توجه به آفرینش ویژه زن و ضرورت حفظ و تحکیم بنیاد خانواده، سعی میکنند بانوان مسلمان را به همان سویی بکشند که بانوان غربی کشیده شده و زیانش را دیدهاند. و این، کار خطرناکی است. برعکس، جمعی دیگر سعی میکنند بانوان را در وضع سنتی سابق نگه دارند، و احیاناً آنها را به اسلام هم نسبت میدهند. و حاضر نیستند بدون تعصب، نظر واقعی اسلام را بپذیرند، و در حد مشروع به بانوان آزادی بدهند و حقوقشان را منظور بدارند.
اما من هر دو طرف را افراط و تفریط میدانم. در موضعگیریهایم در مورد مسائل بانوان سعی میکنم، نظر واقعی اسلام را بشناسم و رعایت کنم.
هم آفرینش ویژه زن را منظور میدارم، هم حفظ مصالح و تحکیم بنیاد خانواده را. پس «اعتدال» شاخصه اصلی دیدگاه بنده است.
مقام و جایگاه زن از دیدگاه اسلام چگونه است؟
پاسخ: مقام زن در قرآن و اسلام، در واقع همان مقام انسان است. خیلی جالب است که در هزار و چند صد سال قبل که زن را معمولًا یک جنس پست و ضعیف میدانستند و حتی بعضی در انسان بودن او تردید داشتند، اسلام هیچ این مسئله را به طور مستقیم مطرح نمیکند، بلکه مسائلی را که درباره انسان بیان میکند به طور طبیعی شامل زن و مرد و هر دو میکند. بنابراین برای تبیین مقام زن باید بررسی کنیم که مقام انسان از دیدگاه اسلام چیست.
خود این مسئله احتیاج به بحث مفصل دارد، اما به طور اجمال عرض میکنم که اسلام انسان را موجودی ممتاز و برتر از موجودات مادی میداند که مرکب از جسم و روح است. انسان موجودی است باقی که در آفرینش او هدفی وجود دارد و آن هدف، تکامل نفسانی و سعادت در مجموعه حیات و به ویژه سعادت اخروی است. اسلام انسان را وجود برتری میداند که اشرف مخلوقات است و به سبب این شرافتش مسئولیتهایی هم بر عهده او نهاده شده است. البته این، اجمال قضیه است و نیاز به بحثهای مفصلتری دارد. با این بیان، مقام زن هم روشن میشود.
در قرآن و احادیث به این موضوع تأکید شده است. از جمله در این آیه کریمه: «وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِى البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا». در این آیه، خداوندمتعال میفرماید:
ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم، یعنی مقامشان را بالا بردیم از سایر موجودات مادی- هم زنان آدمیزادهاند و هم مردان- و برای اینها در خشکی و دریا وسیله حمل فراهم کردیم و برای رزق و روزیشان غذاهای پاکیزهای تهیه دیدیم و آنان را بر بسیاری از موجودات برتری و تفضیل دادیم. البته بسیاری از مفسران میگویند: ممکن است غیر از موجودات مادی و حتی غیر از فرشتگان موجودات عالی دیگری هم وجود داشته باشد؛ که تفضیل انسان بر بسیاری از آنها معلوم است. اما از بعضی آیات و روایات استفاده میشود که انسان بر فرشتگان هم برتری دارد. پس معلوم میشود آن اقلیتی که انسان بر آنها برتری ندارد ممکن است موجودات عالیتر خاصی باشند. به هر حال، منظور ما از ذکر این آیه بیان برتری بنیآدم بر بسیاری از موجودات است و در صدق عنوان بنیآدم، زن و مرد مساوی هستند. اگر زن برتر نبود گفته میشد:
«ما، مردها را برترى دادیم».
باز آیه دیگری هست که میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ فِىأَحْسَنِتَقْوِیمٍ» ما انسان را در بهترین بنیهها و ساختمانها آفریدیم. یعنی بنیه جسمانی و روحانی انسان بهترین بنیهها و بهترین ساختمانهاست. این «بهتر بودن» را مفسران میگویند به گونهای است که کارهای زیادی از انسان برمیآید که از سایر موجودات، ساخته نیست؛ حتی کارهایی از انسان برمیآید که فرشتگان هم قادر به آن نیستند. در اینجا هم، «انسان» مطرح است نه اینکه مرد. زن هم مثل مرد، در این قسمتها مشترک است. در موضوع آفرینش آدم به طور کلی داستانش در قرآن مفصل است که خداوند متعال به فرشتگان فرمود که من میخواهم خلیفهای در زمین بیافرینم. اما آن خلیفه مرد تنها نبود. بلکه انسان بود یعنی بنیآدم و همه انسانها در طول تاریخ خلیفه خدا هستند و در این جهت زن و مرد تفاوت نمیکنند. ارزشی که آدم پیدا کرد و توانست اسمهایی را که خداوند متعال به او تعلیم فرمود، بفهمد به اعتبار انسانیت حضرت آدم بود نه به اعتبار مرد بودنش. چون انسان بود، توانست این مطلب را بفهمد و پاسخ بدهد. زن نیز همین طور است. وقتی فرشتهها دیدند که آدم جواب داد و خودشان نمیتوانند پاسخ بدهند، در برابر آدم سجده و خضوع کردند:
«فَسَجَدَ الملائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ». در واقع سجود ملائکه در برابر این توانایی و این ویژگی بود و زن و مرد در این قسمت تفاوت ندارد.
ممکن است کسی بگوید: با توجه به اینکه قرآن در آیات مختلفی عنوان «آدم» را مطرح فرموده است، از قبیل «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ کُلَّها»[1] و «وَ إِذ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»[2] و عنوان آدم نیز مختص همان شخص و مرد خاصی است که مدنظر است و به عنوان یک اسم عَلَم در مقابل همسرش مورد استفاده قرار میگیرد، مانند «یا آدَمُ اسْکُنْ أنْتَ وَزَوْجُکَ الجَنَّةَ»[3] حال تعمیم این معنا یعنی عنوان «آدم» را به «انسان» چگونه میتوان استفاده کرد؟
در پاسخ باید گفت: درست است که در اینجا مخاطب آدم است، اما آدم گاه به عنوان مرد بودن مخاطب واقع میشود و گاه به عنوان انسان بودن. در اینجا به عنوان انسان بودن است نه اینکه خداوند متعال خواست مردی را و یا یک انسان خاص را خلیفه خود قرار بدهد و آنچه هم که سبب شد آن «اسماء» را بفهمد، همان روح آدمی بود و آن هم که ملائکه برایش سجده کردند، همین شخصیت آدمی بود، نه شخص و یا جنس. علاوه بر اینکه در بعضی آیات قرآن، هم عنوان بنیآدم آمده است.
لذا برداشتی هم که ملائکه در قالب سؤال از این مخلوق تازه طرح کردند مبنی بر اینکه: چرا میخواهی در زمین کسی را بیافرینی که فساد کند و خون بریزد، در واقع برداشتشان نوع انسان بوده است نه شخص حضرت آدم؛ یعنی برداشت آنها به این اعتبار بود که این موجود، مادی است. موجود مادی ممکن است فساد داشته باشد و آن فسادی که احتمال میدادند، نسبت به هر دو جنس بود و آنچه هم توانست شخصیت خود را ظاهر کند به درستی همان انسانیت بود. اینکه اسلام اصلًا زن و مرد را جدا نکرده است خیلی مسئله جالبی است؛ یعنی این، امر مسلمی است که اصلًا قابل بحث نیست.
خصوصاً در آن زمانها که حتی برخی در انسان بودن زن تردید میکردند، اسلام احتیاجی به دفاع نمیبیند هیچ جایی نداریم که اسلام گفته باشد زن هم انسان است، چون این، امر مسلّمی است.
جالب این است که در تمام قرآن حتی یک آیه پیدا نمیکنیم که زن را پایینتر از مرد بداند و احتمال نقصان و ضعفی را در عقل و یا در کارهای
اجتماعیاش داده باشد. قرآن در هیچ جا زن را به عنوان زن بودن نکوهش نکرده است. در بعضی مواقع زن را نکوهش کرده، اما نه به اعتبار زن بودن، بلکه به واسطه عملش، کما این که مرد را هم به اعتبار عملش نکوهش کرده است.
مسئولیتهای مشخصی که اسلام به طور مشترک بر عهده زن و مرد گذاشته چیست؟
پاسخ: انسان در میان سایر مخلوقات خداوند، موجودی ممتاز است. یکی از مسئولیتهایش این است که نوع خود را حفظ کند تا باقی بماند. چون انسانها موجوداتی نیستند که اگر منقرض شوند، لطمه مهمی به جایی وارد نشود. موجودات کاملی هستند که اشرفند و غایتِ آفرینشاند، از اینرو، اولین وظیفهای که بر عهده آدمیان نهاده شده، تولید نسل و تکثیر و بقای خودشان است. البته وسیلهاش را نیز که همان غریزه جنسی است در ذات زن و مرد قرار داده است. علامه طباطبائی رحمه الله در تفسیرشان فرمودهاند: تأمین این نیروی جنسی در انسان سرپوشی است روی آن واقعیتی که خداوند میخواهد انسانها نسل خود را باقی بگذارند و این وظیفه بر عهده زن و مرد هر دو نهاده شده است و هر دو منشأ بقای نسلاند. قرآن نیز همین مسئله را ذکر کرده و مثلًا در آیه شریفه: «یا أَیُّها النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثى» اولًا:
«ناس» را مخاطب قرار داده است که اعم از زن و مرد است و بعد میفرماید: ما شما را از یک مذکر و یک مؤنث آفریدیم. اینجا باز هر دو را با هم ذکر کرده و تفاوتی هم در این جهت ندارند. و بعد در آخر آیه هم میگوید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[4] در اینجا هم بین زن و مرد هیچ امتیازی قائل نیست. چنانکه مرد میتواند باتقوا باشد زن هم میتواند. چنانکه هر دو میتوانند انحراف پیدا کنند.
مسئولیت مشترک دومی که برای انسان قرار داده شده، این است که باید نفس خود را تکامل بدهد و از این دنیا برای آخرت استفاده کند و دنیا و آخرت را آباد نماید. این تکامل نفسانی و سیر و سلوک معنوی و تکامل در زندگی دنیوی و اخروی، مسئولیت مشترکی است که بر عهده انسانها نهاده شده است و زن و مرد در این جهت یکسانند. آیات فراوانی در اینباره داریم که به چند مورد آن اشاره میکنیم: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»[5]؛ هرکس عمل صالحی انجام بدهد، چه مرد باشد و چه زن، در حالتی که ایمان داشته باشد او را حیات طیب و زندگی پاک میدهیم.
زندگی طیب در دنیا و آخرت با هم است. زندگی دنیا و آخرت از هم جدا نیست و در همین دنیاست که وارد زندگی طیب میشود و در آخرت نیز آن را ادامه میدهد. در ادامه آیه میفرماید: «وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛[6] ما اینان را در برابر عملهایی که انجام میدهند بهترین جزاها را میدهیم.
در اینجا باز ملاحظه میکنید که تصریح میکند که هر یک از زن و مرد اگر این عمل را انجام بدهند، «حیات طیب» به آنها داده خواهد شد.
باز آیه دیگری هست که: «انِّى لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ»؛[7] ما عمل هیچ کسی را باطل و ضایع نمیکنیم، چه مرد باشد چه زن. و این جمله آخر جالب است که «بعضکم من بعض»، میتوان گفت که یعنی بعض مردها از بعض مردها هستند یا بعض زنها از بعض زنها هستند یا بعض مردها و بعض زنها از یکدیگرند و به هر حال میخواهد بگوید که زن و مرد در این جهت هیچ فرقی ندارند. همه با هم هستید واین زندگی را باید با هم ادامه بدهیدو در رسیدن به غایت و کمال انسانی همکاری کنید.
در قرآن همانطور که به سبب ایمان و عمل صالح از بعضی مردها تعریف کرده از بعضی زنان صالح هم تعریف کرده است؛ مثلًا از حضرت مریم تعریف خیلی جالب و زیبایی دارد: «وَ إِذْ قالَتِ المَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلى نِساءِ العالَمِینَ»[8]؛ در اینجا ملائکه گفتند: ای مریم! خدا تو را برگزیده است و پاکت گردانده است و تو را بر همه زنان عالم امتیاز داده؛ و این خیلی فضیلت است و یا مثل آسیه زن فرعون که او هم باز همین طور است. در قرآن از او تجلیل شده است: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»؛[9] خداوند مثال زده است، برای مؤمنین زن فرعون را وقتی که گفت:
«إِذ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَک بَیْتاً فِى الجَنّةِ»؛[10] «پروردگارا برای من جایگاهی در بهشت قرار بده» و «وَنَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ»؛[11] از فرعون با آن وضع طاغوتیاش مرا نجات بده، من نمیخواهم در این دستگاه باشم و «وَنَجِّنِى مِنَ القَوْمِ الظّالِمِینَ»؛[12] و مرا از این قوم ظالم نجات بده.
جالب این است که خداوند متعال زن فرعون را به عنوان نمونه برای مؤمنین مثال زده «للذین آمنوا» یعنی برای همه مردان و زنان مؤمن. میخواهد به آنها بگوید که ببینند این یک زن است که به چنین مقامی میرسد. این خیلی فضیلت است که قرآن یک زن نمونه را الگویی خوب برای مردان قرار میدهد.
باز یکی از امتیازها و وظایف مشترکی که انسانها دارند، تحصیل علم و دانش است. خداوند متعال انسان را به گونهای آفریده است که میتواند علوم مختلفی را اعم از عقلی و تجربی کسب کند و شرافتش هم به سبب همان علمش است. ارزش انسان به علم است و زن و مرد در این جهت تفاوت ندارند. همین طور که خداوند متعال به مردها استعداد تحصیل دانش داده به زنها نیز همین استعداد را داده است و تفاوتی در این جهت ندارد. خود این مسئله که استعداد به هر دو داده شده دلیل آن است که بایداز آن بهرهبرداری کرد. خداوند هر چیزی را که به انسانها داده غایتی هم برایش پیشبینی کرده است. اگر قرار بود که زنها دنبال تحصیل علم نروند، قطعاً خداوند استعدادش را به آنها نمیداد؛ پس باید به دنبال آن بروند و با مردها در این جهت کاملًا مشترکند.
علاوه بر اینکه ما میبینیم در قرآن هر جا که از علم تعریف شده امتیاز مخصوصی به مردها داده نشده است و زنها نیز همین امتیازها را دارند. در روایات هم دستور به تحصیل علم فراوان است. مانند روایت معروفی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «طلب العلم فریضه على کل مسلم» طلب علم واجب است بر هر مسلم. و همینطور که عرض کردم با تعبیر «مسلم» مذکر و مؤنث یکسان به حساب رفتهاند. علاوه بر اینکه در بعضی از نقلها «فریضة على کل مسلم و مسلمه» وارد شده است، اما اگر کلمه «مسلمه» را هم نداشته باشد باز برای این منظور کافی است. «الا ان اللَّه یحب بغاة العلم» یعنی بدانید که خداوند متعال، جویندگان علم را دوست دارد.
در اینجا لازم میدانم به طور سربسته بگویم: اگر زن و مرد هر دو برای تحصیل علم استعداد دارند و اگر اسلام این وظیفه را از هر دو خواسته و اگر قرآن فرقی بین زن و مرد نگذاشته است، پس یکی از کارهای مهمی که بانوان باید به آن توجه داشته باشند، همین تحصیل علم و تکمیل دانش خودشان است. زنان باید سعی کنند حقی را که خدا به آنها داده، بگیرند. انسان با همین علم و دانش است که به تمدن و توسعه و ترقی میرسد و عالمان و دانشمندان انسان را به این مقام از ترقی و تکامل رساندهاند. مسئولیت این کار بر عهده انسانها است. هم زن و هم مرد، تفاوتی نمیکند. تقریباً نیمی از جمعیت جامعه را زنان تشکیل میدهند. اینها باید در خودکفایی تلاش کنند، چون نصف جامعه ما زن است. طبعاً باید نصف دانشگاهها، دبیرستانها، مدارس ابتدایی و راهنمایی باید زنانه باشد و چه بهتر که همه ارکان آن را خودشان اداره کنند؛ یعنی از راننده گرفته تا مستخدم و دبیر و آموزگار و استاد، همه از خود خانمها باشد. چون نصف این جامعه زن است، باید نصف بیمارستانها و آزمایشگاهها و سایر مراکز وابسته به این رشته متعلق به زنان باشد. چون همانطور که مردها احتیاج دارند زنها هم دارند. بسیار بهجاست که زنان در این عرصهها خودکفا باشند؛ یعنی استاد، پزشک، متخصص، پرستار، دربان، راننده و همه عوامل دیگر را از خودشان داشته باشند و از مردها بینیاز باشند.
نصف پزشکها در ایران باید زن باشند، بلکه نصف هم بیشتر؛ چون زنان معمولًا مراجعه بیشتری به پزشک دارند. در مراحل عالی، در تخصص و فوق تخصص هم باید نیمی از پزشکان ما زن باشند. در یکی از کشورهای غربی یکی از دانشجویان ما، همسرش تازه وضع حمل کرده بود. او میگفت: خانمم راضی نبود که عمل زایمانش را مرد انجام دهد. وقتی این موضوع را به رئیس بیمارستان گفتم، پزشک متخصص و سایر خدمات را از خود خانمها گذاشتند و همه کارها را زنان انجام دادند. چقدر خوب و شرافتمندانه است که زن خودش را بالاتر از این بداند که مرد او را معاینه کند. اینها واقعیاتی است که باید خود زنها دنبالش بروند.
زنان به یادگرفتن مسائل دینی، فقه، احکام و عقاید هم نیاز دارند. نصف مراکز دینی ما باید دراختیار خانمها باشد. نصف سخنرانها باید زن باشند.
خودشان برای خودشان، مجالس درس و بحث و سخنرانی داشته باشند.
اتفاقاً زبان و نیازهای یکدیگر را بهتر میفهمند و حرفهایشان در یکدیگر بهتر تأثیر دارد و چقدر زیباست که زنها بگویند ما خودمان کارآمد و مستقل هستیم و میخواهیم در امور دینی هم مستقل باشیم. مدرس و مجتهد و سایر
متخصصین مورد نیاز این رشته را از خودمان تربیت و تأمین میکنیم، تحقیق میکنیم، کتاب مینویسیم، سخنرانی میکنیم، همه را خودمان اداره میکنیم.
چرا زنان نتوانند این کارها را بکنند؟!
حتی در خصوص مرجعیت دینی و فتوا باید گفت همانطور که زن با داشتنِ شرایط و شایستگیها میتواند پزشک ماهر شود و مرجعِ درمان بیماری گردد در زمینه مرجعیت دینی هم میتواند چنین شود. مرجعیت مسائل مختلف و شرایط خاصی دارد و معیار آن این است که مرجع، فقیهی باتقوا و عدالت و سایر خصوصیات باشد که بتواند مسائل را خوب استنباط کند. حال، اگر یک زن به این مرحله رسید که بتواند مسائل را استنباط کند، مانعی وجود ندارد. اما اگر به آن معیارها و شرایط نرسند طبیعی است که اگر یک مرد فقیهتری وجود داشته باشد، باید از او تقلید کرد.
چرا باید خانمهای تحصیلکرده به حد کافی نداشته باشیم که در بعضی جاها به ناچار مردها باید در دبیرستانهای دخترانه ما تدریس کنند؟!
چرا زن باید «منشى» باشد و مرد، «پزشک»؟! باید پزشک متخصص، زن باشد منشیاش هم زن باشد، تزریقات و سایر خدمات را هم خودشان تأمین کنند. این، شأنی نیست که خانمی منشی پزشک مرد شود، یا مثلًا در حال عمل جراحی دستیار او باشد. زن مقامش طوری است که باید بالاتر از این حد سیر کند، نه اینکه بیاید به همین قانع باشد که مثلًا در بیمارستان پرستار شود.
درست است که پرستاری شغل شریفی است و از زن بهتر ساخته است، اما مگر تخصص در پزشکی از زن ساخته نیست؟! زنهای بسیار پراستعدادی داریم. اینها باید بروند دنبال این کارها، این است که به آنها شخصیت میدهد.
خوب است جامعه بانوان کاری کنند که شخصیت خود را در برابر مردها ظاهر کنند. اگر بخواهند میتوانند. من دیدهام خانمهایی که در علوم و در کارهای مختلف بسیار عالیاند و از بعضی مردها هم بهترند. مردها متأسفانه گاهی خودمحوریشان سبب میشود که نگذارند زنان به مراحل بالا برسند.
من شنیدم که مثلًا در مورد تخصص، نوعاً پزشکان مرد حاضر نمیشوند که خانمی بیاید نزد آنها تخصص ببیند. چراکه شاید گمان میکند با تخصص او فردا خودش کنار زده میشود! من نظرم این است که ما بر اساس آمارهایمان، باید پذیرفتن دانشجویان پسر را در رشتههای پزشکی به حداقل برسانیم؛ در عوض دانشجویان دختر را بیشتر برای این رشتهها بپذیریم تا این دو در همه سطوح عمومی، تخصص و فوق تخصص متعادل شوند. آن وقت است که زنان میتوانند بگویند که ما دنبال استقلال خودمان رفتیم و حالا واقعاً مستقل شدهایم. رشد و استقلال به این نیست که حالا بیاییم مثلًا ورزش کنیم. ورزش چیز خوبی است، اما این بازی دادن زنهاست که به صورت افراطی به ورزش تشویقشان کنند، زیرا زن از این جهت مثل مرد است و میتواند خودش ورزش کند. اینکه چیزی نیست که شما بر سر زنها منت بگذارید که اجازه میدهید ورزش کنند. اگر متخصص و متفکر شدند ارزش دارد.
من از خانمها هم تعجب میکنم اینها گاهی حق و ارزش واقعی خود را ندیده میگیرند و دنبال این چیزها میروند. آنها باید بگویند اجازه دهید ما اشتغال داشته باشیم، اما اشتغال در کجا؟ فقط در حد کارهای پایین و مثلًا منشیگری یک پزشک مرد؟ ارزش زن که فقط این نیست. درباره روحانیت و حوزهها نیز همین طور. من واقعاً میگویم که اگر درست این کار را انجام بدهیم، اگر درست برنامهریزی کنیم نصف طلبهها باید زن باشند؛ اما بدیهی است که آنها درسهای معینی را که برایشان مناسب است باید بخوانند و بتوانند در این جهت هم مستقل باشند و تخصصهای خاص خود را داشته باشند. البته این مسئله قابل بحث است، که علیرغم اینکه زنان حق دارند به همه رشتههای علوم بپردازند اما آیا به صلاح خانمها و کل جامعه هست که زنان در همه رشتهها مشغول شوند و آیا برخی رشتهها اولویت و تناسب خاصی ندارد؟ به هر حال ما زن بودن زن و اوضاع خاص زن و خانواده و حتی جامعه را نباید نادیده بگیریم.
در اشتغال بانوان چرا حضرتعالی به رشتههای پزشکی تأکید دارید؟
پاسخ: اینکه بر رشتههای پزشکی و توابع آن برای بانوان تأکید دارم به سبب این است که رشتههای پزشکی همیشه و برای همه مورد نیاز است و لازمه تشخیص بیماری غالباً انجام معاینات پزشکی است که گاهی مستلزم مشاهده و حتی لمس بدن بیمار است و اسلام مشاهده یا لمس بدن نامحرم را بر زن و مرد، هر دو حرام دانسته است. چراکه این امر، زمینهساز انحراف است. پس باید شرایط لازم برای جلوگیری از انحراف را به وجود آورد تا احکام الهی و مصالح مورد نظر دین، به آسانی بتواند پیاده و تأمین شود.
چندی پیش یکی از دانشجویان سال آخر پزشکی، با ناراحتی زیاد پیش من آمد و گفت: میخواهم تغییر رشته بدهم. پرسیدم: چرا؟ پاسخ داد: چون بعد از فارغالتحصیل شدن اگر بخواهم خانمهای بیمار را نپذیرم مشکل است و اگر هم بخواهم بپذیرم که انجام معاینات مستلزم حرام است پس چه بهتر که من از الان تغییر رشته دهم و از این مشکل نجات پیدا کنم. خود بانوان هم این مشکل را دارند. آنهایی که متدین باشند و بخواهند شئون اسلامی را رعایت کنند در غیر مواقع ضرورت نمیتوانند به پزشک مرد مراجعه کنند. و مادامی که خانم پزشک در شهر باشد و بتواند معاینه کند، خانمها شرعاً نمیتوانند به پزشک مرد مراجعه کنند. پزشک مرد هم در این شرایط حق ندارد خانمها را معاینه کند. من با توجه به این مسئله احساس کردم که در این زمینه نیاز شدیدتر است که خانمها حضور جدی و فعال داشته باشند و مستقل شوند.
قوانین اسلام شرایط را طوری مهیا میکند که فرد و جامعه در مسیر اهداف بلند انسانی دچار کندی و رکود و انحراف نشود و در راه رشد و تعالی با مانع برخورد نکند. به هر حال طبع زن و مرد طوری است که برای هم جاذبیّت دارند. وقتی که در اثر تماس و معاشرت بیضابطه، تمایل و گرایشی در وجود فرد ایجاد شود یا ممکن است به انحراف کشیده شود که این خیلی بد است و اگر هم دسترسی به آن نداشته باشد یا متدین باشد و نخواهد مرتکب خلاف شود ناراحتی روحی برایش به وجود میآید. علاوه بر این، عوارض منفی دیگری هم میتواند پیش بیاورد؛ مثلًا ممکن است که شخص نسبت به همسر خود علاقه و احساسی را که سابقاً داشت از دست بدهد و زندگی خانوادگی آنها به مشکل برخورد کند. از این جهت اسلام روی این موضوع تأکید کرده است.
ثمره دیگر استقلال خانمها در این امور آن است که سبب میشود آنها در محیط خود بتوانند آزادانه لیاقت و شخصیت خود را در همه سطوح به اثبات برسانند. علاوه بر این، خانمهایی هم که به مراکز مستقلی که مال خودشان است مراجعه میکنند از آرامش روانی بهتر و بیشتری برخوردارند، زیرا آنجا را از خودشان میدانند و به آن افتخار میکنند و در آنجا اطمینان و آرامش دارند؛ مثلًا بیماری که روی تخت خوابیده آرامش دارد، احتمال نمیدهد که هر از گاهی مردی به عنوان پرستار یا پزشک به او سر بزند. خود مردها هم از حضور همسران و دخترانشان در اینگونه محیطها دغدغه و نگرانی نخواهند داشت. این برای کل جامعه بهتر و زیباتر است. اگر این کار بشود ما میتوانیم حتی به کشورهای دیگر نیز الگو بدهیم و لیاقت زنان را اثبات کنیم.
آیا جداسازی مرد و زن را که در بعضی مراکز اعمال میشود میتوان پذیرفت؟ آیا این جداسازیها باعث حساسیت بیش از حد زن و مرد نسبت به هم نمیشود؟ برخی میگویند حساسیتی که زن و مرد در جوامع اسلامی به هم دارند در فرهنگ غربی به این شدت وجود ندارد و این به دلیل نوع برخورد و محدودیتهایی است که از حیث شرعی رعایت میشود. آیا اصل شدیدتر بودن جاذبه میان زن و مرد در جوامع شرقی و اسلامی را تأیید میکنید و عاملش را هم چنین چیزی میدانید؟
پاسخ: زن و مرد نسبت به هم جاذبه دارند. و این جاذبه هم اگر ضابطهای نداشته باشد معمولًا منجر به ارتباطات نامشروع و مفاسد اخلاقی و اجتماعی میشود، ولی در غرب به دلیل بیقیدی کاملی که بر ارتباط میان زن و مرد حاکم است، دیگر این مفاسد را مفسده نمیدانند. آنها با این همه آثار سوء بیبندوباریها که در اخلاق و معنویت و در اجتماعشان پدید آمده است، خو گرفتهاند و برایشان عادی شده است. گاهی انسان اگر روی صحت و سلامتی را نبیند به نقص و اعوجاج عادت میکند. اما واقعیت دیگری هم که در اینجا میتوان به آن اشاره کرد این است که از نظر تأثیر شرایط جغرافیایی و اقلیمی، تحریک غرایز در محیطهای مرطوب کمتر از محیطهای گرم و خشک است.
این جداسازی، تبعیض نیست بلکه استقلال است و استقلال به معنای تبعیض نیست. در گذشته تبعیض بوده و ما در صددیم که از آن جلوگیری کنیم. زنان اگر مستقل شوند به نفع خودشان است و میتوانند لیاقت خود را در این موارد به اثبات برسانند و آزادانه پیشرفت کنند. علاوه بر اینکه من مرادم این نیست که بانوان اصلًا به بیمارستان مردها مراجعه نکنند و بالعکس. چه اشکالی دارد اگر بانوان مستقل شوند؛ مثلًا خودشان بیمارستان و دانشگاه پزشکی و غیره داشته باشند، مستقل هم باشند و در عین حال خانمی میل دارد که به پزشک مرد مراجعه کند و بیماریاش هم یک بیماری است که نیاز به معاینه و لمس و اینها پیدا نمیکند. چه اشکالی دارد که مراجعه کند؟! هیچ اشکالی ندارد. ما جدایی را این طور نگفتیم که اصلًا روی همدیگر را نبینند بلکه منظور، پزهیز از معایناتی است که محذور شرعی دارد.
در خصوص سایر رشتههای علمی نظرتان چیست؟
پاسخ: خانمها استعداد هرگونه تحصیلی را دارند و اگر میل داشته باشند به هر کدام بپردازند هیچ حرمت و منعی ندارد. در این جهت تردید نیست و خانمها میتوانند در هر رشتهای که دوست دارند تحصیل کنند، اما با توجه به این که تحصیل معمولًا برای اشتغال است، تحصیل در بعضی رشتهها را برای خانمها مناسب نمیدانم؛ البته نمیگویم حرام است اما مناسب نمیدانم، چون بعد که خواستند اشتغال پیدا کنند، با مشکل مواجه میشوند. رشتههایی هست که اشتغال در آنها با وضع خانمها تناسب ندارد، مانند رشتههای سنگین فنی، معادن، کشتیرانی و امثال اینها. اولًا: زیبایی و ظرافت و لطافت برای خانمها ارزش بزرگی است و آنان هر چه بتوانند این زیبایی را نگه دارند در زندگی بهتر موفق میشوند. اگر خانمی بخواهد در دل شوهرش نفوذ داشته باشد، باید سعی کند زیباییاش را نگه دارد، حالا هر تخصصی هر درآمدی که میخواهد داشته باشد، ولی طراوت و شادابیاش نقش مؤثری در خانواده دارد. لذا در اسلام تأکید میشود که خانمها آرایش کنند، لباس خوب بپوشند و زیبایی خود را حفظ کنند. حتی در روایات داریم که «المرأةُ ریحانة و لیست بقهرمانة»، زن همانند یک شاخه ریحان و گل است، قهرمان نیست. و در روایات هست که کارهایی که فوق طاقت خانمها است به آنها واگذار نکنید.
بنابراین خانمها باید برای حفظ زیبایی خود عنایت کافی داشته باشند.
البته مسئلهای نیست که در جامعه اشتغال داشته باشند، اما خوب است که سعی کنند شغلهایی بگیرند که به زیبایی آنها لطمه نزند. فرض کنید خانمی مهندس شود و کار او در بیابانها بیفتد، در این صورت باید آفتاب بخورد و عرق بریزد یا برود در استخراج معادن نفت و امثال آن با همه مشکلاتی که دارد. در این صورت دیگر زیباییاش باقی نمیماند. هرچند درآمد خوبی دارد اما جاذبه لازم را برای شوهرش ندارد، لذا من این شغلهایی که این حالت را دارد به نفع بانوان و اصلِ نهاد خانواده نمیدانم.
ما حفظ خانواده را یک اصل واقعی و نیاز اجتماعی میدانیم. کانون خانواده بهترین جایگاه زن و مرد و برای پرورش فرزند است. فرزنددار شدن یک واقعیت و نیازی است که هم مرد دارد و هم زن. تحصیلاتی که خانمها میخواهند ادامه دهند، باید ببینند آیا شغل آیندهشان با استحکام خانواده سازگار است یا نه، شغلی نباشد که خانواده را متلاشی کند و او را در تربیت فرزندان، ناموفق سازد.
این واقعیت قابل انکار نیست که فرزندان آن مقداری که به مادر نیاز دارند به پدر نیاز ندارند. پدر، بیشتر هزینه زندگی آنان را تأمین میکند، اما عواطف مادر و صبر و حوصله و روش تربیتی اوست که برای بچه خیلی مهم است.
این، نقص نیست، بلکه کمالی است که خانمها دارند و همان کمال عاطفی است و همین است که میتوانند بچهها را نگه دارند. تعبیری هست که میگویند: مادر حتی در خاکستر، بچههایش را طوری میتواند اداره کند که مرد در ناز و نعمت نمیتواند این کار را انجام دهد! خانمها باید رشتهای را انتخاب کنند که بتوانند به بچههایشان هم برسند. اگر کاری و رشتهای باشد که مثلًا بخواهد شش ماه در کشتی باشد یا فرضاً روزها در مسافرت به سر ببرد، طبیعی است که بچهها مشکل پیدا میکنند. پس باید شغلی انتخاب کنند که به زیبایی آنها و به تحکیم خانواده و به تربیت فرزندانشان لطمهای نرساند.
کلًا به نظر من رشتههایی هستند که برای خانمها خیلی مناسبند، مثل رشتههای تربیتی که معمولًا خانمها در این مورد بهتر از مردها هم هستند؛ مثلًا دبیری، آموزگاری، روانشناسی، جامعهشناسی، ریاضی، کامپیوتر و امثال اینها که با طبیعت و وضع خانمها هم میسازد و مشکل هم ایجاد نمیکند.
این را هم بگویم که بعضی وقتها هم هست که اگر خانمها کار نکنند زندگی اداره نمیشود. در میان عشایر یا در محیط روستایی و کشاورزی و دامداری خانمها پا به پای مردها و گاهی حتی بیشتر کار میکنند، به علاوه، در کارهای داخل خانه مثل قالیبافی و امثال اینها کمک میکنند. البته این کمککردنها اشکالی ندارد و خوب هم هست و باید آن را یکی از خوبیهای زنان دانست. اما من به مردها توصیه میکنم در صورتی که ضرورت اقتضا نکند از خانمها کارهایی که به شادابی خود و تربیت فرزندانشان لطمه میزند انتظار نداشته باشند، زیرا زن از نظر اسلام، همانند ریحان و گل است و او را فوق طاقتش نباید به کارهای سنگین واداشت. من به مردها توصیه میکنم که به نفعشان است که از خانمها تقاضا نکنند که در کارهای سنگین وارد شوند، ولی اگر بخواهند کار کنند و البته ضوابط شرعی و حجاب را هم رعایت کنند اشکالی ندارد.
شایسته است که از طرف دولت و سایر نهادهای مربوط، کارهای فرهنگی و غیره انجام گیرد که کارهای سخت بر عهده خانمها گذاشته نشود. من خود شاهد بوده و هستم که گاهی کارهای خیلی سختی بر عهده خانمها گذاشته میشود، بعضی جاها در همین ایران خودمان مثل برخی مناطق شمالی مردها خیلی وقتها بیکارند و خانمها کارهای سخت مثل کشاورزی را انجام میدهند وقتی هم که به خانه میآیند، مرد مینشیند و باز خانم کار میکند و حقاً زنها خیلی دشواریها را تحمل میکنند. باید طوری شود که سختیهای خانمها کمتر شود، مخصوصاً مردان باید توجه داشته باشند و رعایت حال خانمها را بکنند.
آیا از جنبه دینی نهی و مذمت و نکوهشی در خصوص تحصیلات بانوان داریم یا نه؟
پاسخ: اصولًا تحصیل علم و دانش چیزی است که استعدادش در همه انسانها- چه زن و چه مرد- نهاده شده است. در واقع این استعداد سبب میشود که برایشان جایز باشد که دنبال تحصیل بروند.
بنابراین تحصیل کردن برای بانوان حق طبیعی و انسانی است. علاوه بر آن اسلام هم این حق را تأیید میکند و آیات و روایات فراوانی داریم که تأکید میکند به تحصیل و در این جهت زن و مرد تفاوتی با هم ندارند. من به چند آیه اشاره میکنم: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ»؛[13] آیا کسانی که عالم هستند با کسانی که عالم نیستند مساویند؟ جوابش را به فطرت انسانها واگذار کرده است؛ یعنی امر مسلم و تردیدناپذیری است که عالم با غیرعالم مساوی نیست. در اینجا معلوم است که زن و مرد با هم تفاوت ندارند. همانطور که مرد عالم با مرد جاهل قابل مقایسه نیست، زن نیز همینطور است.
یا مثلًا «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ»؛[14] خدا کسانی را که ایمان آوردهاند بالا برده و کسانی هم که علم به آنها عطا شده است درجاتی از آنها بالاتر هستند. در این آیه هم خداوند متعال مؤمنین- اعم از زن و مرد- را دارای درجات عالی میداند و علما از آنها هم بالاترند. باز هم زن و مرد در این قسمت تفاوتی ندارند.
ما میبینیم که قرآن در آیات فراوان مردم را توصیه کرده است به تفکر، تعقل، تفقه و امثال اینها. مثلًا: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِى الأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها»؛[15] چرا مردم سیر نمیکنند در زمین تا دارای قلبهایی باشند که تعقل کنند؟ اینجا باز دستور میدهد سیر کنید تا قلبی پیدا کنید که بتوانید با آن تعقل نمایید و بفهمید. یا مثلًا آیه: «وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»؛[16] خداوند متعال رجس و پلیدی را بر آن کسانی قرار داده که تعقل ندارند. همه این آیات دلالت میکنند بر اینکه دانش و کسب آن امتیاز بزرگی برای انسان است و در این قسمت زن و مرد مساوی هستند.
در جای دیگری خداوند متعال میفرماید: «وَسَخَّرَ لَکُمْ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الأَرْضِ جَمِیعاً»؛[17] یعنی خداوند متعال همه آنچه را که در زمین و آسمان هست برای شما مسخّر کرده است؛ یعنی موجودات مسخّر انسانند و نهایتاً انسان باید آنها را به تسخیر خود درآورد. باز در اینجا هم زن و مرد تفاوتی نمیکنند.
من از مجموع این آیات، چنین استفاده میکنم که اسلام تحصیل علم و دانش را ارزش بزرگ برای انسان به اعتبار اینکه انسان است میداند، و تأکیدهای فراوانی دارد که جاهل نباشید، عالم باشید. در این زمینه روایات زیادی هم داریم. با وجود این مسئله که تحصیل علم یک حق طبیعی و انسانی است، اسلامهم این حق را پذیرفته و تأکید کرده و خلافش را نهی کرده است، ما از این میفهمیم که اسلام خواسته که زن دنبال تحصیل علم برود. در برابر اینها، تمسّک کردن به چند روایت که هم سندشان ضعیف است و هم دلالتشان قوی نیست، کار بیجایی است. به نظر من آن روایات نمیتوانند در برابر این ادلّه محکم و قوی بایستند.
ما شاید شش یا هفت روایت در این مورد داریم که آنها هم البته از تحصیل خانمها نهی نکرده است بلکه از نوشتن خانمها نهی کرده است؛ به این معنا که گفته خط و نوشتن را تعلیمشان نکنید. در اصل تحصیل، ما هیچ نهی نداریم.
به طور مطلق خانمها میتوانند تحصیل کنند اما در مورد خط چند روایت داریم که این روایات اولًا اکثر آنها ضعیف یا مرفوع و مُرسلند ودلالتشان هم خیلی قوی نیست؛ مثلًا روشنترین آنها این حدیث است که رسولاللَّه صلی الله علیه و آله فرمود:
«لا تنزلوا النساء الغرف و لا تعلموهن الکتابة و علّموهن المغزل و سورة النور»؛[18] زنان را در غرفهها و در طبقات فوقانی جای ندهید.
کتابت و نوشتن را به اینها نیاموزید و فقط ریستن و سوره نور را یادشان بدهید.
من سند این حدیث را بررسی کردهام، با اینکه در بین بقیه احادیث از همه گویاتر است اما سندش ضعیف است. علاوه بر اینکه میگوید زنها را در طبقه فوقانی جا ندهید! اصلًا تا به حال عملی شده یا اصلًا کسی فتوا داده که زنها نباید در طبقات فوقانی بروند؟! آن وقت کتابت را پشت سر این ذکر کرده است. اگر قرار است که حرام باشد هر دو باید مثل هم باشد؛ هم سکونت در طبقات فوقانی و هم تعلیم نوشتن. شاید مثلًا اگر تبعاتی داشته باشد به سبب تبعاتش بگویند مکروه است وگرنه آن را مکروه هم نمیتوان دانست.
همانطور که در ادامه روایت که صیغه امر است آیا کسی یاد دادن پشمریسی و یا تعلیم سوره نور را واجب میداند که بر سیاق آن بتوان نهیهای قسمت اول روایت را هم حمل بر حرمت کرد؟!
به هر حال با این قبیل روایات که تعداد محدودی هست و ضعیف هم هستند نمیتوان در برابر آن ادلّه نیرومند و قوی ایستاد؛ مخصوصاً با توجه به اینکه در این زمانها کتابت و نوشتن یکی از ضروریات و مقدمات حتمی درس خواندن است.
به نظر من هیچ مانعی در این قسمت نیست و برخی بیجهت به ظواهر این روایات عمل کرده و خواستهاند جلوی تحصیلات خانمها را بگیرند. علاوه بر اینکه اصلًا سیره بانوان هم از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تا حالا این طور نبوده است.
در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله زنان بسیار دانشمندی بودند که تحصیل میکردند؛ مثل حضرت زهرا علیها السلام. یا عایشه و حفصه همسران پیامبر صلی الله علیه و آله علمآموزی میکردند. از بعضی روایات استفاده میشود که حفصه علاوه بر خواندن،
نوشتن هم میدانسته است، حدیث هم نقل میکرده است همانطور که خیلی دیگر از خانمها جزو راویان حدیث بودهاند. لذا این احادیث نمیتواند جلوی این حکم را بگیرد. با وجود این، دیگر گمان نمیکنم لازم باشد که در تکتک اینگونه احادیث به طور جزئی وارد شویم و مفاد و معنا و سندشان را بررسی کنیم.
روایتهایی که درباره نقص عقل و ضعف ایمان زن وجود دارد، از نظر شما چگونه است؟
پاسخ: در کتابهای حدیث، مواردی داریم که بانوان را از نظر عقلی، ضعیف میدانند. اولًا: تعداد این احادیث خیلی زیاد نیست، شاید به ده حدیث یا کمی زیادتر برسد، ثانیاً: هم از لحاظ دلالت و هم از لحاظ سند قابل بحث هستند، چون هر حدیثی که در کتابها آمده حجّت نیست. احادیث را در کتب رجال و درایه به اقسام مختلفی تقسیم کردهاند؛ مثلًا حدیث «صحیح» حدیثی است که راویانش تا معصوم، همه عادل باشند و حدیث «موثق» آن است که راویانش اگرچه عادل نباشند اما موثق باشند و حدیثی را «ضعیف» میگویند که حداقل یکی از راویان آن عادل و موثق نباشد و گاه حدیثی را اصطلاحاً «مرفوع» میگویند؛ یعنی مطلبی را به معصوم علیه السلام نسبت داده ولی واسطه نقل آن حدیث معلوم نیست و حذف شده است. گاهی ممکن است یک حدیث اصلًا سند نداشته باشد؛ یعنی راوی کلًا مجهول است. در بین همه اینها آن حدیثی را معتبر میدانند که به اصطلاح «صحیح» باشد. بعضی حدیث «موثق» را هم معتبر میدانند. اما بقیه روایات حجت نیستند. اکنون یک مسئله این است که ما این ده یا دوازده حدیث را باید بررسی کنیم که آیا در بینشان حدیث صحیحی که آن را بتوان معتبر دانست وجود دارد یا نه.
مسئله دیگر این است که گاهی در مورد یک حدیث ما قطع داریم که از پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام صادر شده است مثل اینکه یا خودمان شاهد بودهایم یا قرینه قطعی داریم که این حدیث حتماً از معصوم علیه السلام صادر شده است. تردید نیست که این قبیل احادیث معتبر و حجت هستند. اما گاهی هست که حدیث قطعیالصدور نیست که باز او را هم تقسیم میکنند و میگویند حدیث یا متواتر است یا غیرمتواتر. حدیث «متواتر» حدیثی است که تعداد راویانی که آن حدیث را از پیامبر یا از یکی از ائمه نقل کردهاند، به قدری زیاد است که عادتاً محال است که تبانی بر دروغ و جعل کرده باشند؛ مثلًا مطلبی را عیناً صد نفر یا پنجاه نفر از راویان از قول پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام نقل کردهاند. یک حدیث وقتی که راویانش این قدر زیاد باشند هر کسی میگوید که احتمال دروغ بودن در آن نیست؛ مخصوصاً اگر راویانی از شهرهای مختلف و مشاغل گوناگون باشند، کمتر کسی احتمال میدهد که اینها همه با هم نشسته و این حدیث را جعل کرده باشند. چنین حدیثی را «حدیث متواتر» میگویند و به اعتبار اینکه یقینآور است، حجت میباشد.
گاهی لفظ یک حدیث متواتر نیست اما یک معنا را همین راویان اول با عبارتهای مختلف به شکل تواتر از پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام نقل کردهاند. اینهم در صورتی که به قدری زیاد باشد که عادتاً تبانی بر جعل آن محال باشد. این هم باز «متواتر» شمرده میشود. از اینها که بگذریم احادیث دیگری وجود دارد که اصطلاحاً آنها را «خبر واحد» میگویند. لازم نیست که صرفاً یک خبر باشد بلکه اگر چند مورد هم باشد ولی قطع و یقین نیاورد باز هم «خبر واحد» شمرده میشود. البته قابل توجه است که اکثر احادیث ما خبر واحدند.
راههای دیگری هم برای بررسی احادیث از لحاظ محتوا هست؛ مثلًا از عبارتهایی هم میتوان فهمید که آیا این حدیث درست است یا نه. مرحوم آیةاللَّه بروجردی رحمه الله میفرمودند: گاهی انسان حدیثی را میبیند که خود متن نشان میدهد که این عبارت، از معصوم علیه السلام است و گاهی عبارتی را میبیند که حتی سندش هم درست و معتبر است اما احساس میشود که باشأن کسی مثل پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام تناسب ندارد. چون آنان فصیحترین افراد بودند. در دعاها نیز همینطور است؛ مثلًا دعای کمیل یا ابوحمزه، یا مناجات خمسه عشر و ...
غیر از معصوم علیه السلام چه کسی میتواندچنین عبارتهایی را وضع کند؟!
ایشان میفرمودند: این هم راهی است برای شناخت احادیث. البته کسی که ممارست کافی در احادیث داشته باشد و در این فن خبره باشد بر اساس شمّ و ذوق حدیثشناسی و با شناختی که از سایر اجزای دین دارد، این قدرت تشخیص را به دست میآورد نه بر اساس ذوق و سلیقه شخصی. به هر حال اکثر قریب به اتفاق علمای ما «خبر واحد» را حجت و معتبر میدانند، البته آنهایی را که صحیح باشند نه ضعیف یا مجهول و امثال اینها.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار بگیرد این که ما هر خبر صحیحی را هم نمیتوانیم حجت بدانیم. خبری حجت است که حکم و وظیفهای را برای مکلّف معلوم کرده باشد، امر و نهی کرده باشد، یک عملی را واجب، مستحب، حرام یا مکروه کرده و خلاصه، تکلیفی برای انسان ذکر کرده باشد. چراکه ما مسلماً تکالیفی داریم که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام برای ما بیان شده و باید به دست ما برسد و وقتی که راهی برای وصول به قطع و یقین وجود ندارد همین مظنّهای که از اینگونه روایات به دست میآوریم در این قسمت کافی است و برای تعیین تکلیف شرعی ما حجت است. اما اگر حدیثی داشته باشیم که قطعیالصدور نباشد و در مورد عقاید آمده باشد نمیتوان گفت که حجت و معتبر است؛ مگر برای کسی که قطع پیدا کند، چون در عقاید باید قطع و یقین داشته باشیم و این حدیث گرچه درست است ولی یقینآور نیست. یا مثلًا اگر حدیثی از یک واقعیتی خبر داد. فرض کنید که مثلًا در حدیثی آمده که امام معصوم علیه السلام فرمودند که فلان میوه را بخورید چون تأثیر مثبتی در جسم شما دارد. مواردی از این قبیل اگر درست هم باشد، یقینآور و شرعی نیست، بلکه خبری است که در مورد چیزی داده شده است.
بنابراین احادیثی داریم که از این قبیل میباشند. از جمله اینها همین احادیثی است که در مورد زنان رسیده که زنان ناقصالعقل یا ناقصالایمانند.
اینها چیزی نیست که برای مردم یک وظیفه و تکلیفی بیاورد که ما بگوییم اینها حجت است، خبر قطعیالصدور یا متواتر نیست، قرینه قطعی هم نداریم، تکلیف هم نیست. بنابراین نمیتوان گفت اینها حجیّتی دارند باید به آن ترتیب اثر بدهیم. بله، به طور کلی نمیتوان آنها را نفی کرد، اما یک دلیل قطعی هم نیست که ما آن را به شارع نسبت دهیم. احادیثی که ما در مورد بانوان داریم چون متواتر و قطعیالصدور نیستند نمیتوانیم بگوییم که عقیده اسلام این است که زنان ناقصالایمان و ناقصالعقلند. کسی نمیتواند در مورد این موضوع مهم به یک گمان و ظن، ترتیب اثر بدهد.
در جایی که انسان یقین ندارد باید تحقیق و بررسی کند و زنان را آزمایش نماید و ببیند که واقعاً همینطور است و اینها ناقصالایمان و ناقصالدیناند یا نه؟ این روایات در حدّ گمان میتوانند مفید باشند و نمیتوان این تفکر را به اسلام نسبت داد؛ یعنی واقعاً بانوانی مانند فاطمه علیها السلام، خدیجه علیها السلام، زینب علیها السلام، سکینه علیها السلام، مریم و آسیه علیهما السلام که چنین باعظمت بودند و بعضاً قرآن از آنهاتعریف میکند این چنین بودهاند؟! زنانی که در طول تاریخ خیلی عقلشان بالاتر از مردان بوده و منشأ اثر فراوانی بودهاند آیا اینها را انسان میتواند بگوید که ضعیفالایمان و ناقصالعقلند؟! این را نمیتوان گفت. پس کلیت این حکم مورد خدشه است. کسی اگر بخواهد درست قضاوت کند باید بگوید که مثلًا در بین زنها ناقصالایمان و ناقصالعقل هست، همانطور که در بین مردها وجود دارد.
بحث دیگری که در اینجا قابل طرح است این است که منظور از عقلی که در این احادیث سخن از نقص آن در میان است چیست؟ چون ما یک «عقل ذاتى» داریم که همانی است که در انسان هست و در حیوانات نیست ومایه امتیاز انسان از سایر حیوانات است. این عقل همان روح مجرد انسان میباشد و اثرش همان درک کلیات و امثال اینهاست. این عقل ذاتی در همه انسانها، چه زن و چه مرد، هست. عقل دیگر «عقل اکتسابى» است که به آن عقل اجتماعی هم میگویند. عقلی که انسان، آن را در اجتماع کسب میکند. هر کسی در ابتدا یک عقلی دارد اما در طول زندگی این عقل تکمیل میشود.
انسان هرچه بیشتر تحصیل علم کند عقلش بیشتر میشود یا به واسطه تجربه، عقل کاملتر میشود. عقل اکتسابی عقلی است که همه افراد انسان، چه زن و چه مرد میتوانند آن را در خودشان رشد بدهند و به کمال برسانند.
در عقل ذاتی همه انسانها با هم مساویاند و اصلًا زن و مرد در این جهت فرق نمیکنند، هر دو انسان و هر دو عاقلند. قبلًا به آیاتی هم در این قسمت اشاره کردیم. عقل اکتسابی را نیز هر دو میتوانند داشته باشند. یک مرد را اگر در محیط محدود و کوچکی نگه دارند تکامل پیدا نمیکند، اما وقتی در اجتماع به او مسئولیت بدهند عقلش کاملتر میشود. اگر مردی تحصیل نکند عقلش ناقص است، اما وقتی تحصیل کرد عقلش کامل میشود. زنان نیز همین طورند. زنان هم اگر وارد اجتماع نشوند و در یک محیط محدودی زندگی کنند معلوم است که عقلشان خیلی کامل نخواهد بود. برعکس، اگر در اجتماع باشند کاملتر میشوند.
لذا میتوان این مسئله را بدین صورت گفت که بر فرض صحت روایت، اگر فرضاً پیامبر صلی الله علیه و آله بانوان را به عنوان ناقصالعقل و ضعیفالدین مورد خطاب قرار داده و گفتهاند که شما اینگونه هستید، ایشان وضع موجود زنان آن دوره را حساب کردهاند؛ یعنی شما زنان به سبب اینکه محروم بودهاید و در اجتماع نگذاشتهاند حضور داشته باشید، الآن در این حالت هستید. در همه این روایات هیچ نگفتهاند که زنان به همین حال بمانند، بلکه برعکس، با تشویق به علم و ایمان از آنها خواسته شده که در عقل و ایمان کامل بشوند.
زنها گاهی میتوانند بالاتر از مردان باشند و تجربه خارجی هم نشان میدهد که زنان هر جا که در اجتماع آمدند عقلشان کاملتر شده است. البته روشن است که منظور این نیست که با هر نوع حضوری عقلشان کامل میشود. ما خیلی زنان را در اجتماع داریم- خصوصاً در غرب- که خیلی هم آزادی و رفت و آمد دارند، اما عقلشان کامل نمیشود. عقل به وسیله مسئولیتپذیری و تحصیل علم و دانش و امثال اینها است که کامل میشود، و زن و مرد در این جهت تفاوتی نمیکنند.
بله، در این جهت تردید نیست که بانوان عواطفشان قویتر است و این قویتر بودن عواطف دلیل بر ضعفشان نمیباشد. عاطفیاند، اما عاطفه با تعقل منافات ندارد. ممکن است کسی خیلی هم عاطفی باشد اما تعقلش هم قوی باشد. اگر زنی را در محیط خانه نگه دارید و فقط تربیت فرزند را برعهده بگیرد، عاطفهاش قویتر میشود امّا ممکن است جنبه عقلیاش رشد چندانی نکند ولی اگر همین زن، یک فرد دانشمند و اهل علمی هم باشد، هم در تعقل قوی میشود هم در عاطفه، آن وقت میتوان گفت حتی بر مردها هم برتری پیدا میکند.
درباره اینکه آیا واقعاً در آفرینش زن و مرد از جهت جسمانی تفاوتی وجود دارد یا نه، اجمالًا باید گفت: زنان در آفرینش، نقصی ندارند، اگر تفاوتهایی هم باشد طوری نیست که بتوان گفت ناقصالعقلند، زیرا ناقصالعقل به کسی میگویند که اساساً عقل درستی نداشته باشد، لذا نمیتوان گفت که زن از لحاظ تعقل ضعیفتر از مرد است. در تجربه خارجی هم میبینیم که هر جا بانوان در کارها وارد شدهاند هیچ دستکمی از مردها نداشتهاند.
به هر حال، خود عقل که عبارت است از روح مجرّد ملکوتی انسان، در زن و مرد مساوی است و خاصیت عقل که عبارت است از: درک، استدلال، برهان و امثال اینها را زن و مرد هر دو دارند و نمیتوان گفت که یکی ندارد، اما در این جهت که مثلًا در مسائلی بانوان ممکن است قویتر و مردها ضعیفتر باشند یا برعکس، تردیدی نیست ولی این تفاوتها دلیل نقص نیست. یکی در یک جهت قویتر است ودیگری در جهت دیگر. خود مردها نیز همین طورند؛ مثلًا گاهی یک مرد در مسائل حفظی خوب است و دیگری در مسائل فکری، یک مرد در هنر و دیگری در ادبیات و .... زنها هم متفاوتاند. تنوع استعدادها و تواناییها را نباید نقص دانست.
در متون و منابع دینی، تعابیری است که ابتدائاً از آنها برداشت میشود که زن موجودی فرودست، دست دوم و تبعی است، و در خلقت، یا در زندگی خانوادگی و اجتماعی، اصالت با مرد است؛ مثلًا تفاوتهایی که زن با مرد از نظر ارث، دیه و مسائلی از این قبیل دارد یا فرضاً زن در بعضی موارد باید تابع مرد باشد، مثل شرط بودن اجازه پدر یا جد پدری در ازدواج دختر باکره یا عدم جواز خروج زن از منزل بدون اجازه شوهر و امثال اینها. آیا چنین برداشتی درست است یا نه؟
پاسخ: در سؤال فوق، مطالب مختلفی هست که هر کدام به بحث جداگانه نیاز دارد و باید در جای خود روشن شود. بعضی موارد هست که اصلًا نمیتوان آنها را به اسلام نسبت داد و نباید با اینها درباره دین قضاوت کرد؛ مثلًا در حدیثی آمده است: «المرأةُ شرّ کلّها؛ زن همه وجودش شرّ است».
اینگونه احادیث به دلایل مختلف اصلًااعتبار ندارد یا مثلًا مسائلی در مورد بانوان داریم از جمله اینکه زن باید با اجازه شوهر از منزل بیرون برود؛ روی این باید بحث کنیم که اصلًا این چه حرفی است؟ چه شرایطی دارد؟ مقید است یا مطلق؟ در مسئله ارث و نکاح و امثال اینها که فرمودید، همه نیاز به بحثهای مستقلی دارد. روایاتی که در مورد نقص عقل است و یا آیه «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ» که قیمومیت مردها بر زنها را مطرح میکند، اگر بخواهیم اینها را همینطور جمعبندی و نتیجهگیری کنیم بدون اینکه یک نگاه جامع و عمیق به تعالیم و احکام دین داشته باشیم، کار درستی نخواهد بود.
چنین نیست که اسلام زن را موجود تبعی و دست دوم فرض کند، و برداشتی هم که بعضی میکنند درست نیست. آنان چیزهایی را به اسلام نسبت دادهاند که هیچ مدرکی ندارد یا برداشت غلطی از بعضی مأخذ و مدارک اسلامی کردهاند و بر طبق همان فهمِ نادرست، خواستهاند درباره اسلام قضاوت کنند. برای رفع این شبهات باید مسائل دین را همه جانبه و خالص و کامل بیان کرد تا حقانیت و زیبایی آنها برای همه آشکار شود.
این که میگویند اسلام، مردسالار است، حرف درستی نیست. در اسلام، تقسیم کار انجام گرفته و کارهایی را اسلام بیشتر میپسندد که بانوان به آنها اشتغال داشته باشند؛ مثلًا پرورش کودک از خصوصیات زنهاست و هیچگاه مرد نمیتواند به آن پایه برسد. در کارهای اجتماعی هم بعضی از شغلها مناسب خانمها یا مردهاست. این تناسب را نباید انکار کرد، این به واسطه آفرینش خاصی است که زن و مرد دارند. اما اینها معنایش این نیست که زنها زیردست میشوند و حرف آخر را مردها میزنند. خانمها اگر از استعدادهای خود و از حقوق و امتیازهایی که اسلام در اختیارشان قرار داده خوب استفاده کنند، هم در جامعه و هم در خانواده از موقعیت و منزلت خوبی برخوردار خواهند بود.
روایتهایی هست که مردان را از مشورت با زنان، نهی کرده است آیا این روایتها صحیح است؟
پاسخ: ما احادیثی داریم که از مشاوره بابانوان نهی کرده است و بعضی هم گفتهاند اگر در کاری شک کردی، با زن مشورت کن و خلافش را انجام بده.
حدیثی به این مضمون از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که:
ایاک و مشاورة النساء الا من جرّبت بکمال عقلٍ فانّ رأیَهن یَجُرُّ الی الأفن و عَزمهن الی وهن؛[19] از مشورت با زنان بپرهیز مگر با آنانی که کامل بودن عقلشان به تجربه ثابت شده باشد. چراکه رأی آنها انسان را به ضعف میکشد و عزم آنها به سستی.
ما از این قبیل احادیث شاید در حدود ده یا دوازده مورد داریم که درباره اینها، لازم است نکاتی را گوشزد کنیم:
اولًا: چنانکه گفته شد هر حدیثی معتبر نیست، بلکه فقط احادیث صحیح یا موثق یا حَسَن معتبرند، اما احادیث ضعیف، مرسل، مرفوع، مجهول، مجعول و امثال اینها حجت نیستند. در بین این احادیث بعضی ضعیف هستند و اعتبار ندارند، البته احادیث درستی هم در آنها هست. بنابراین نمیتوان اینها را به خاطر تعددشان قطعی گرفت.
دوم اینکه از بین روایاتی که قطعیالصدور نباشد ما آنهایی را معتبر میدانیم که یک حکم تکلیفی برای ما بیاورد، نه آنهایی که مثلًا خبر از یک واقعیتی میدهند مثل اینکه میگوید: با زنان مشورت نکیند، چون اگر با اینها مشورت کنید شما را به ضعف میکشانند. لحن این روایات طوری نیست که بتوان گفت یک حکم شرعی و تعبّدی را بیان میکند، بلکه از نوع مسائل ارشادی است.
مسئله دیگر اینکه، بعضی از این احادیث مطلق و برخی مقیّد است؛ مثلًا استثنا میکند که «الّا مَنْ جُرّبَت بکمال عقلٍ» یعنی مشورت مکن مگر با کسی که کمال عقل او تجربه شده باشد. وقتی بخواهیم بین روایات جمع کنیم، قاعدتاً باید اینگونه بگوییم که حرف زنها را- به اعتبار اینکه نوعاً رأیشان ضعیف است و به سستی میگراید- ابتدائاً قبول نکن مگر آنهایی که صلاحیتشان تجربه شده باشد. پس معلوم میشود به رأی عقلای آنها میتوان عمل کرد و میشود با آنها مشورت کرد.
در مورد مردها نیز همین مطلب را داریم. روایاتی هست که توصیه میکند با افرادی که عاقلند مشورت کنید و با افرادی که عقل درستی ندارند مشورت نکنید. پس در مورد مردها نیز همینطور گفته شده است. از اینجا میتوان گفت که انسان با هر کس خواست مشورت کند اگر مرد است یا زن باید او را بشناسد و انسان خیرخواه و عاقل و درستکردار باشد و تفاوتی بین زن و مرد در این قسمت وجود ندارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام هم خودشان در مواردی با زنان مشورت میکردهاند؛ مثلًا در صلح حدیبیّه وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله صلحنامه را بین خود و مشرکان نوشتند اصحاب و خود آن حضرت احرام بسته بودند که برای زیارت و طواف به مکه بروند، امّا بر اساس قرارداد صلح قرار شد که آن سال مسلمین برای حج نروند. پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحاب فرمودند که «مُحِلّ» شوید و از احرام بیرون آیید.
اصحاب برایشان خیلی سخت بود، چون کسی که مُحرم میشود در صورتی میتواند مُحل شود که طواف بهجا آورد، خارج شدن از احرام، بدون طواف برای اینها قابل قبول نبود، لذا با اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله صریحاً فرمودند مُحل شوید از ایشان اطاعت نکردند. پیامبر صلی الله علیه و آله به خیمه مخصوص خودشان بازگشتند.
امسلمه- همسر آن حضرت- عرض کرد: یا رسولاللَّه! چرا ناراحتید؟
فرمودند: من چنین حکمی را صادر کردم و مردم گوش ندادند. امسلمه پیشنهاد کرد یا رسولاللَّه خودتان گوسفندی ذبح کنید و تقصیر کنید و مُحل شوید، کاری هم به آنها نداشته باشید. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در حضور آنها همین عمل را انجام دادند و همه اصحاب مُحل شدند.
در خیلی جاها مشاهده میکنیم علی علیه السلام با فاطمه علیها السلام مشورت میکند. به هر حال مشاوره با زنها بین ائمه علیهم السلام هم بوده است. منتها با وضع موجود در آن زمان چون زنها کمتر در اجتماع بودند و تجربه عقلی کمتری داشتند از این جهت توصیه شده که با زنان مشورت نکنید، چون کامل نیستند، اما نگفتهاند که زنها را در اجتماع نیاورید. حضور زنان در اجتماع باعث میشود که در عقل تکامل پیدا کنند و نظر مشورتیشان هم صائبتر باشد.
نکته دیگر این که ما اگر قائل باشیم که استثنا مفهوم دارد، در این صورت وقتی که روایت، مشورت با زنان را نهی کرده، مگر با آنهایی که کمال عقلشان تجربه شده است پس میتوان برداشت کرد که مشورت کردن با زنهایی که از لحاظ عقلی مورد تأییدند نه تنها منعی ندارد بلکه در روایت به این کار توصیه هم شده است.
به هر جهت، اسلام به مشورت کردن تأکید و سفارش دارد و انسان با هر کس که اهلش باشد مشورت کند مفید است. علاوه بر اینکه در برخی روایات دارد در اموری که مربوط به خود زنها یا فرزندان آنها است با خودشان مشورت کنید، چون با مسائل آشناترند. اساساً درباره این روایات و هم روایات مربوط به نقص عقل، اگر بخواهیم خوب بحث شود باید تکتک بررسی شود.
در روایات مطالبی درباره نامطلوب بودن حضور زنان در جمعه و جماعت و تشییع جنازه و امثال اینها مشاهده میشود، آیا از حضور زنان در چنین اموری به طور مطلق نهی شده یا اینگونه روایات ناظر به اوضاع زمانی خاصی بوده است؟
پاسخ: احادیثی که در اینباره داریم معمولًا از این قبیل است که وجوب برخی از کارها را که گاهی برای خانمها مشکل و مشقتآور است نفی میکند؛ مثلًا در روایتی جابر جُعفی از امام باقر علیه السلام نقل میکند که:
«لیس على النساء اذانٌ و لا اقامةٌ ولا جمعة ولا جماعة ولا عیادة المریض ولا ابتاع الجنازة ولا اجهارٌ بالتلبیة ولا الهرولة بین الصفا و المروة ولا استلام الحجرالاسود ولا دخول الکعبة».[20]
مشاهده میکنید که این روایت میگوید کارهایی مانند اذان، اقامه، حضور در نماز جمعه و جماعت، عیادت مریض، تشییع جنازه، بلند گفتن تلبیه در حال احرام، دویدن بین صفا ومروه، لمس و بوسیدن حجرالاسود و داخل شدن در کعبه را برزنان واجب نمیداند. تعبیر اکثر روایات اینگونه است.
برداشتم از اینگونه احادیث این است که با توجه به اینکه خانمها معمولًا با مشکلات و گرفتاریهایی از قبیل بچهداری و تربیت فرزند و امثال اینها مواجه بودهاند، اسلام خواسته ارفاقی در حق آنان بکند، از اینرو وجوب برخی کارها را از آنها برداشته است، نه خود آن کارها را. مثلًا وجوب نماز جمعه را برداشته، نه اصل نماز جمعه را. و این ارفاقی است درباره زنها.
ارفاق غیر از محدودیت است. نگفته نروید، بلکه گفته است که رفتن برایتان لازم نیست. در مواقعی که میتوانید و مناسب است، بروید.
البته بعضی از احادیث ممکن است این تعبیر را نداشته باشند بلکه گفته باشند؛ مثلًا نماز زن در خانه فضیلت دارد. از جمع بین این روایات برمیآید که خواستهاند زنها را راضی کنند که احساس خسارت نکنند. چون به شرکت در نماز جماعت خیلی ترغیب میشده است. آن وقت اگر میگفتند که شما در نماز جماعت شرکت نکنید مسلماً ناراحت میشدند، چون تقیّد داشتند به اینکه نماز را به جماعت بخوانند. این روایت خواسته دلجویی کند که شما وقتی عذری یا مشکلی دارید، نمازتان را اگر در خانه هم بخوانید خدا همان فضیلت را به شما میدهد. برداشت من کلًا از این احادیث این طور است. البته حمل این روایات بر آن مواقع و شرایطی که مشکلاتی در جامعه برای حضور زنها بوده است را من بعید نمیدانم.
روایتهایی هم که میگوید: زنها بهتر است در اتاق اندرونی نماز بخوانند، ابتدا باید سند این روایات را بررسی کرد که آیا صحیح و معتبر است یا نه؟ اگر سندشان صحیح باشد اینکه گفته نماز زن در اندرونخانه و در خانه خویش بهتر است را میتوان بر مواقعی حمل کرد که زن نمیتواند در جماعت حاضر شود؛ به خاطر اینکه از فوت شدن فضیلت و ثواب جماعت ناراحت نباشد.
با توجه به این مباحث حضور بانوان در مراکز فرهنگی، سیاسی مانند مساجد، انجمنها و ... شرکت آنان در فعالیتهای اجتماعی امر مطلوب و قابل توصیهای است و هیچ اشکالی ندارد؛ بلکه وظیفه هم دارند، چون هر فردی در اجتماع باید کای انجام دهد. اینگونه فعالیتها را که نمونهاش شرکت در تظاهرات اجتماعی و انجام کارهای پشت جبهه بوده است، خانمها باید با رعایت شرایطش انجام دهند.
دیدگاه شما درباره فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بانوان و همچنین اشتغال آنان در شرایط فعلی چیست؟
پاسخ: در مورد فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بانوان، ابتدا این مطلب را عرض کنم که خانمها مانند مردها میتوانند در همه رشته هایی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فعالیت کنند و شرعاً هیچ ممنوعیتی در هیچ رشتهای ندارند. فقط در دو مورد اختلافنظر است: یکی در رشته «قضا» است که فقهای ما دو دسته هستند: بعضی پرداختن به شغل قضا را برای خانمها جایز میدانند و برخی هم منع کردهاند. در مورد تصدّیِ حکومت هم این اختلاف وجود دارد که آیا زن میتواند مثلًا رئیس جمهور شود یا نه؟ اما در سایر رشتهها آزادی مطلق دارند و ممنوعیتی برایشان نیست. اما با توجه
به ویژگیهایی که خانمها دارند باید شغل متناسب با خودشان را انتخاب کنند.
یکی از ویژگیهای بانوان که قبلًا به آن اشاره شد ظرافت و زیبایی و لطافت آنهاست و این امتیازی است که آنها دارند. این نه تنها نقص خانمها نیست بلکه کمالشان است و حفظ این مزیت، هم به نفع خود بانوان است، هم به نفع خانواده و در مجموع به مصلحت جامعه. روی این حساب انجام کارهای سنگین که با این ویژگی نمیسازد مورد توصیه نیست؛ مثلًا کارهای خشنی مثل رانندگی ماشینهای سنگین، یا کار کردن در بیابانها و کارهایی مثل راهسازی و ساختمانسازی و کارهایی که لازمهاش شببیداریهای طولانی و خستهکننده است، و یا کارهایی که به خاطر آلودگیهایش، به ظرافت و زیبایی آنها ضربه میزند؛ مانند کارهای سنگین در ذوب آهن، در معادن، مکانیکی ماشینآلات و امثال اینها. همچنین کارهای دشوار کشاورزی که سلامتشان را به خطر میاندازد و آفتاب رنگ چهره و قیافهشان را تغییر میدهد. انتخاب اینگونه شغلها را نمیتوان گفت برای خانمها حرام است اما به مصلحتشان نیست.
ویژگی دیگر خانمها عاطفی بودنشان است و این هم نقص نیست بلکه کمال است و در زمینههای بسیاری میتواند منشأ آثار خوبی باشد. البته بعضی از مردها هم عاطفی هستند اما خانمها بیشتر هستند. در انتخاب شغل بهتر است کارهایی که با این عاطفی بودن نمیسازد انجام ندهند؛ مثلًا فرمانده نظامی باید فرمان حمله و کشتار و تخریب بدهد و طبعاً عدهای کشته میشوند، سر و صدا درمیآید و یک موجود عاطفی ممکن است تحت تأثیر اینها قرار بگیرد و وظیفهاش با عواطفش در تضاد واقع شود و آن وقت به مصالح واقعی کشور لطمه وارد شود یا مثلًا کارهای جزایی، اجرای احکام، تعزیرات و امثال اینها، مانند شلاق زدن با طبع لطیف خانمها سازگار نیست و ممکن است یا از مصالح و وظایف خود تخطی کنند یا روحیات و عواطف خود را خدشهدار سازند.
البته همه اینها استثنا دارد. ممکن است بعضی از خانمها این خصوصیت را نداشته باشند، اما اکثریت آنها دارند. روایاتی هم که در باب قضاوت زن داریم و فقهایی هم که میگویند شغل قضا مناسب خانمها نیست، از همین باب است. طبعاً هم، شغل قضاوت مناسب حال خانمها نیست، چراکه در این کار قاعدتاً یک طرف محکوم میشود. محکوم معمولًا جزع و فزع و ناله و تهدید میکند، افرادی رامیفرستد، صورت مظلومیت به خودش میگیرد.
خانمها هم نوعاً در اینگونه موارد به خاطر دلسوزی و مهربانیشان ترحم میکنند و ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرند؛ گرچه استثنا هم دارد اما قانون باید اغلب موارد را دربر گیرد.
ویژگی دیگر خانمها این است که آمادگی بیشتر و بهتری برای تربیت فرزند دارند. البته مردها هم آمادگی و وظیفه تربیت را دارند اما وجود عاطفی خانمها سبب شایستگی بیشتر آنها میشود. گرچه تربیت فرزند مسئولیت مشترک پدر و مادر است، اما نقش مهم خانمها را در این مورد نمیتوان نادیده گرفت. اگر مرد نباشد باز خانمها میتوانند فرزندانشان را تربیت کنند ولی عکس آن خیلی سخت است. خانمها باید این قدرت ومزیت اساسی را که آمادگی وتوانایی تربیت فرزند است هیچگاه فراموش نکنند و سعی کنند اشتغالشان با این وظیفه انسانی و این خدمت ارزشمند منافاتی نداشته باشد.
شاید هیچ کاری از حیث تأثیر بنیادی و ثمرهای که برای سعادت کل جامعه بشری دارد با اهمیتتر از کار تربیت انسان نباشد. از جمله محورهایی که خانمهای باید روی آن حساب کنند اصل بقای خانواده است. مسئولیت حفظ خانواده بر عهده مرد و زن، هر دواست. مرد باید شغلی را بر عهده بگیرد که به خانوادهاش لطمه نزند. خانمها هم باید مراقب باشند که اشتغالشان منافاتی با بقای خانواده نداشته باشد.
نکته دیگر این که اشتغال خانمها به کارهایی که موجب تماس و ارتباط زیاد بین زن و مرد میشود به مصلحت نیست، زیرا اختلاط و ارتباط بیش از حد علاوه بر ایجاد فشارهای روحی و اختلال و کندی در کار، ممکن است مفاسدی در پی داشته باشد و به قوام خانوادهها نیز آسیب برساند. به نظر من این چند جهت اقتضا میکند که خانمها در کارشان محدودیتهایی را مراعات کنند. باز هم تکرار میکنم که از این بحث نتیجه گرفته نشود که برخی کارها برای خانمها ممنوع یا حرام است، بلکه توجه به این مسائل باعث میشود که در عین فعالیت و حضور مؤثر در اجتماع، برای خود و خانواده و جامعهشان مشکلی پیش نیاید.
از طرف دیگر برخی کارها برای خانمها کاملًا مناسب و قابل توصیه است؛ مثلًا کارهای مربوط به تعلیم و تربیت میتواند مستلزم هیچ یک از محذورهایی که ذکر شد نباشد. خانمها میتوانند به تمامی مراحل تعلیم و تربیت از ابتداییترین و مقدماتیترین سطوع تا عالیترین مرحله و حتیالامکان در محیطهایی کاملًا مستقل و تحت اختیار خودشان مشغول شوند و این بهترین کاری است که با طبیعت و لطافت آنها هم سازگار است.
همینطور که قبلًا اشاره کردهام برخی اشتغالها برای خانمها ضرورت دارد؛ مثلًا خانمها باید بکوشند که در کلیه امور مربوط به بهداشت و درمان اعم از آموزش، مدیریت و اجرا خودکفا باشند. مانعی ندارد که این خدمات را برای مردها هم ارائه بدهند اما چه خوب است که در این زمینهها نیازی به مردان نداشته باشند.
زمینه دیگری که برای اشتغال خانمها مناسب است فعالیتهای علمی، ادبی، فرهنگی و هنری است. کارهایی مانند تحقیقات علمی در رشتههای گوناگون نویسندگی، نقاشی، خیاطی، قالیبافی، همه اینها برای خانمها خوب است. با خانهداری و بچهداری هم میسازد. گاهی ممکن است کسی فکر کند قالیبافی کار خوبی نیست، ولی چه اشکالی دارد؟ کار ظریف و زیبایی است که انسان با پنجههای خود آثار زیبایی را به وجود میآورد و هم کمکی به زندگی خودش و هم کمکی به کشورش است. امروزه خانمها با کامپیوتر کارهای بسیار جالب و ارزشمندی در زمینههای علمی و هنری میتوانند انجام بدهند. به هر حال من توصیه میکنم که خانمها بیکار نمانند. من دوست دارم که همه خانمها اشتغال داشته باشند منتها معیارهایی را که مراعات آنها لازم است رعایت کنند.
دیدگاه شما درباره شغل «خانه دارى» چیست؟
پاسخ: سیاست رژیم گذشته این بود که شغل خانهداری را منکوب و آن را نوعی بیکاری و خانهنشینی برای زن وانمود کند و منزلت آن را پایین آورد.
البته بعد از انقلاب این قضیه تا حدودی فرق کرده ولی در عین حال هنوز هم گاهی در آمارهای رسمی سهم زنان خانهدار در نیروی کار و در رشد و توسعه اقتصادی برآورد نشده و بازده کار آنها جزو تولید ناخالص ملی محسوب نمیشود! در مجموع میتوان گفت که نقش زن خانهدار در توسعه انسانی و اجتماعی تا حدودی نادیده گرفته میشود.
خانهداری لازمه بقای خانواده است. و صرف انجام کارهای خدماتی منزل نیست بلکه مسئله بالاتری است. نگهداری و اداره این تشکیلات که ابعاد انسانی درون آن مانند شوهرداری و بچهداری هم جزء آن است، یکی از نیازهای اولیه و مهم جوامع است. این امر قطعاً سبک و بیارزش نیست، بلکه بسیار باارزش است. امور داخل خانه اگر خوب اداره نشود خانواده ضربه میبیند و مدیریت داخلی را معمولًا خانمهای خانهدار عهدهدار هستند. این کار از نظر اقتصادی هم کار باارزش و قابل ملاحظهای است؛ یعنی اگر مثلًا در یک خانوادهای هیچ یک از زن و مرد نخواهند در خانه کار کنند اداره این خانه لنگ میماند و باید مرد یا زنی را پیدا کنند که بیاید و خانه را اداره کند. شما ببینید چه حقوق گزافی باید پرداخت شود تا خانه به صورت تمام وقت اداره شود، تازه مثل خود خانم صاحبخانه هم کار نمیکنند.
مسئله نگهداری بچهها هم خود، کاری جداگانه است که اگر بخواهند بچهها رابه مهد کودک و کودکستانی بسپرند که آنها را مانند مادر سرپرستی کنند، هزینه سنگینی برمیدارد که یک زن و مرد کارمند باید بخش عمده حقوقشان را صرف این کارها کنند. پس این کارها خود ارزش اقتصادی دارد که هم مرد باید به این مطلب توجه داشته باشد هم زن. این است که خانهداری به نظر من امر بسیار مهم و محترمی است و مردها هم باید قدر خانمهای خانهدار را بدانند. وقتی که خانمی در خانه کار میکند شوهرش باید متوجه باشد که به ازای کار این خانم هزینه سنگینی از دوشش برداشته میشود و چه خوب است که اگر قدرت مالی دارد این مبلغ را به حساب خانمش بریزد. اینکه تصویب شده است که اگر زن و مرد خواستند از هم جدا بشوند نصف اموالی که مرد بعد از ازدواج اندوخته، حق زن است و به او تعلق میگیرد، واقعاً اگر بخواهیم عادلانه بسنجیم تا حدود زیادی واقع مطلب همین است. زن هم باید به زندگی دلگرم باشد، باید بداند که در زندگی شریک است. برخی از خانمها که به فکر کار در بیرون میافتند برای این احساس نگرانی است که میگویند ممکن است پس از چند سال اگر مرد بخواهد مرا طلاق بدهد بایدبا دست خالی از خانه بیرون بروم. این است که باید به خانمها احترام کرد و ارزش کارشان را بالا برد. من به خانمها توصیه میکنم که در هر حال، خانه و خانهداری را در رأس امور قرار دهند و مادامی که ضرورتی پیش نیامده کارهایی را که به خانهداری لطمه میزند انتخاب نکنند.
خانهداری به معنای وسیعش به دو صورت دیگر هم میتواند به اجتماع کمک کند: یکی اینکه کوشش مادر در خانه و تلاشی که برای تربیت صحیح فرزندانش انجام میدهد باعث میشود که بچهها در دامن انس و محبت خانواده به خوبی پرورش پیدا کنند. بچهای که از محبتِ صحیح سیراب باشد و با تربیت صحیح پرورش یافته باشد غالباً دنبال مفاسد نمیرود و آلوده نمیشود و میتواند برای جامعه مفید باشد. در واقع فردای جامعه را خانمهای خانهدار اداره میکنند. مردها نیز هرچه خدمت به جامعه میکنند، نتیجه تلاشهای زن است. اما خمینی- قدس سره- هم فرمودند: «از دامن زن مرد به معراج مىرود». یعنی اگر مرد هم کاری انجام میدهد و به جایی میرسد به سبب تأثیر خدمات و تربیت مادر است و این کم چیزی نیست.
مسئله دوم این است که کار زن در خانه علاوه بر اینکه فینفسه کار مفید و لازمی است در کیفیت کار دیگران نیز مؤثر است. اگر مرد وسایر افراد در خانه از یک محیط گرم و بامحبتی برخوردار باشند در اجتماع بهتر میتوانند موفق باشند؛ در کارهای علمی، در فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و در همه چیز.
بنابراین خانمهای خانهدار در فعالیتها و موفقیتهای همسرانشان صد در صد سهیماند؛ یعنی اگر همراهی و همفکری و کار خانم نباشد آقای رئیسجمهور یا وزیر یا دانشمند که در بیرون کار میکند نمیتواند توفیق چندانی به دست آورد؛ در واقع قطعاً این خانم به اندازه خود او در کار سهیم است. هم از لحاظ ارزش اجتماعی و هم از لحاظ نتیجه کار. چقدر جالب و زیبا است که مثلًا یک وزیر بتواند در خانه با خانمش مشورت کند. در کار از او روحیه و کمک بگیرد و بتواند روی او حساب کند. اینها خیلی مؤثر و مفید است.
پس زن خانهدار اگر از خانه بیرون هم نیاید ولی بتواند نقش خوبی در خانه داشته باشد واقعاً در سیاست و در اقتصاد اجتماع مؤثر است و نباید وجود خودش را کوچک بداند و فکر کند که موفقیت و خدمت فقط در کارهای بیرون خانه است.
علامه طباطبائی- قدس سره- وقتی که همسرش فوت شده بود؛ خیلی اشک میریخت. من روزی در خلوت به ایشان عرض کردم ما صبر و بردباری را باید از شما یاد بگیریم، چرا اینقدر بیتابی میکنید؟
فرمود: واقع مطلب این است که بیتابی من برای همسرم فقط به جنبههای عاطفی و وفا مربوط است. این خانم در زندگی به من کمکهایی کرده که هرگز نمیتوانم او را از یاد ببرم. بعد اندکی از مشکلاتشان در سالهای اقامت در نجف را برایم تعریف کرد تا رسید به اینجا که گفت: من برای نوشتن تفسیر، گاهی هشت ساعت به طور مستمر فکر و کار میکردم.
گاهی مجبور بودم مثلًا چهار ساعت متوالی درباره یک موضوع فکر کنم واز یک طرف خسته میشدم و از طرف دیگر اگر کسی میخواست بیاید آنجا و با من حرف بزند، فکرم پاره میشد. باز دوباره باید از نو فکر میکردم. ایشان میگفت: خانم من این مطلب را که میدانست، سماور منزل را همیشه روشن میگذاشت، از صبح که من میرفتم توی اتاقم کاری با من نداشت؛ خانه و زندگی را اداره میکرد، کارها را انجام میداد و سر هر ساعت که میشد یک استکان چای میآورد و بدون اینکه هیچ حرفی بزند میگذاشت جلوی من و میرفت. این کار همین طور تا وقتی که من در اتاق کارم بودم ادامه داشت. اگر این خانم اینگونه کمک نمیکرد من نمیتوانستم کارهای علمیام را به این صورتانجام بدهم. ایشان شریکِ کارهای من است و من احساس ناراحتی ام برای این جهت است. آخر من این محبتها را چگونه میتوانم فراموش کنم؟ مرحوم علامه این حرفها را میگفت و به گریه میافتاد.
متفکر بزرگی چون علامه طباطبائی، اثر ارزشمندی مانند تفسیر المیزان را مرهونِ فداکاری خانمش میداند که خانه را به درستی و هوشمندانه اداره میکرده است. اگر این خانم یک فرد ناسازگار بود علامه طباطبائی چگونه میتوانست این کارها را انجام بدهد؟! بدون شک این خانم در همه ابعاد کار علامه شریک است؛ هم در جنبههای دنیوی و هم در ثواب اخروی. من در یکی از جلساتی که در فضایل علامه صحبت میکردم همین را نقل کردم و گفتم که واقعاً باید از همسر علامه هم قدردانی کرد. خدا ان شاءاللَّه هر دو را رحمت کند.
خانهداری کار سادهای نیست، بلکه هنر است، و این هنر از همه خانمها ساخته نیست. متأسفانه در جامعه ما ارزش شغل خانهداری جا نیفتاده است.
باید به این کار مهم به صورت رشتهای مستقل نگریسته شود و تحقیق و آموزش خاص خودش را داشته باشد؛ مثلًا در دبیرستانهای ما باید درس خانهداری باشد و پسران و دختران این ماده درسی را بخوانند. خیلی خانمها میخواهند خوب خانهداری کنند ولی روش آن را نمیدانند. من کاملًا موافقم که هم در تحصیلات دبیرستانی، و حتی شاید در رشتههای دانشگاهی رشتهای تأسیس بشود، که جوانها- اعم از دختر و پسر- بتوانند در آن صاحبنظر و متخصص بشوند. قبلًا هم گفتم که: خوب است هر زن و مرد و پسر و دختری قبل از ازدواج یک دوره یک ماهه یا دو ماههای در زمینه موضوعات خانهداری، همسرداری و سایر مباحث مورد نیاز را طی کنند تا اختلافات کم شود و امکانات و استعدادها نیز به بهترین شکل مورد استفاده قرار بگیرد.
خانمها باید در انتخاب شغل داخل خانه یا بیرون از خانه، موازین را در نظر داشته باشند و بر شئون خود، واقف باشند؛ مثلًا حتی در درون خانه نیز به مصلحت نیست که خانمها کارهای سنگین و یا کارهای کثیف و آلوده را انجام بدهند. مقررات استخدامی کشور نیز باید رعایت این جهات را بکند که تسهیلاتی برای خانمها در نظر گرفته شود که هر چه بیشتر به مصالح زن و خانواده سازگار باشد.
برخی از خانمها به رشتهها و مشاغل سنگین گرایش دارند و اگر گفته شود اشتغال به این کارها به مصلحت شما نیست این را نوعی توهین به خود تلقی میکنند. شاید این حالت عکسالعمل افراطی برخی محدودیتهایی است که در سابق برای زنها بوده که باعث شده بعضاً پرداختن به مشاغلی را که بیشتر با آقایان تناسب دارد برای خودشان ارزش بدانند.
اما محدودیتی که ما در نظر داریم نه برای کوچک شمردن یا کوچک کردن زن است و نه برای اینکه زن را یک موجود ناقص و ضعیفی بدانیم. بلکه منظور این است که بعضی کارها باآفرینش خاص زن سازگارتر است. اگر خانمی حاضر است همه سختیها را تحمل کند و مثلًا مکانیک ماشینهای سنگین شود اختیارش دست خودش است، البته حرام نیست، ولی کارهای بهتری هم هست که میتواند انجام بدهد و آن کارها بیشتر با مصالح خود و جامعه میسازد. اما واقعیت این است که خانمها در گذشته از بس محدود بودند و آنها را از کارهایی که مناسب حالشان هم بوده منعشان کردهاند یک عکسالعملی در آنها پیدا شده و بعضاً میگویند که حالا که این طور است ما باید این کارها را انجام بدهیم تامردها ببینند که اینها هم از ما ساخته است. برای رفع این مشکل اولًا: ما باید ارزش آن کارهای واقعی خانمها را به حساب آوریم، از جمله مثلًا برای شغل خانهداری باید به طور گسترده یک کار فرهنگی انجام داد. باید خانهداری را تشویق و تجلیل و احترام کرد.
مسئله دوم هم همان است که اشاره کردم که مردها باید قدر کار خانمها را بدانند و آنها را عملًا در درآمدهای مادی حاصله شریک بدانند و سهم آنان را در اختیارشان قرار دهند تا خانمها احساس شخصیت و امنیت کرده و دیگر، کارهای متناسب با خودشان را محرومیت یا دون شأن خود تلقی نکنند.
در خصوص تأثیر کارهای نامناسب بر روح خانمها باید بگویم: برای یک خانم مشکل است که در شرایط سخت و در کارهای خشن بتواند ویژگیهای زنانه و لطافت و ظرافت روحی خود را حفظ کند و به خوبی بتواند بین مناسبات خشک کاری و آن نرمش و آرامشی که باید در خانه و در تربیت فرزند اعمال شود فاصله ایجاد کند. این است که کارهایی که در آنها درگیری زیاد است اگر مردها بر عهده بگیرند بهتر است، زیرا آنها معمولًا تحملشان در این قسمتها بیشتر است. وقتی که هر کدام یک گوشه کار را به تناسب روحیه و ویژگیهای خود بگیرند در واقع کارهای بزرگ با مشارکت و کمک هر دو انجام میشود؛ یعنی در اداره جامعه همه سهیمند منتها زنها به یک شکل و مردها هم به شکل دیگر.
اگر برای خانمها در همان رشتههایی که مناسب خودشان است امکانات کاملی فراهم شود و تشویقشان کنیم که در همان رشتهها مستقل شوند این
برای تثبیت هویت آنها بهتر است تا انجام کارهایی که در نهایت به نفعشان نیست، هرچند نسبت به آن کارها هم ما نهی نمیکنیم، اما تشویق هم لازم نیست بکنیم. اگر از کارهای مثبت خانمها قدردانی و تشکر کنیم و به آنها بها بدهیم، آنها خودشان از این فکرها میافتند؛ مثلًا خانمها در کارهای سیاسی نظیر نمایندگی مجلس میتوانند نقش خوبی داشته باشند. در کارهای فرهنگی میتوانند وارد شوند و منشأ اثر باشند، هرچند در امور فرهنگی مشاغلی هست که به نظر من مصالح بانوان اقتضا نمیکند که خیلی به سوی آنها گرایش نشان دهند.
زنان چگونه میتوانند در عرصههای هنری فعالیت کنند؟
پاسخ: کارهای هنری در مجموع از خانمها ساخته است و قدرتش را دارند ولی همین کارها هم مختلف است. بعضی از رشتهها مشکلی ندارد مثل نقاشی، خطاطی، نویسندگی و ... اما کارهایی هست که گاهی برای خانمها مشکل به وجود میآورد؛ مثلًا بازیگری و حضور خانمها در برخی نقشها و صحنهها و ظاهر شدن آنها به این صورت در مقابل چشم میلیونها نفر، گاهی ثبات زندگی خانوادگی آنها را دچار مخاطره میکند. من خیلی جاها دیدهام که زندگی اینگونه افراد به طلاق کشیده شده است. گاهی بعضی هنرمندان با من تماس میگیرند و از این گونه مشکلات سخن میگویند. همین جا من به خانمها توصیه میکنم که هر چند شوهرانشان هم با فعالیتهای هنری آنها موافقند اما در عین حال باید کاملًا جهات روحی شوهرشان را رعایت کنند و وقتی که در صحنه آشکار میشوند کارهایی را بپذیرند که موجب ایجاد حساسیت در کسی نشود، زیرا اگر شوهر راضی نباشد لازمه این کار این است که یک زندگی متلاشی شود و بچهها بیمادر بمانند، به هر حال باید درمسائل هنری و فرهنگی دقت بیشتری بشود که هم خانمها از وجودشان استفاده شود و هم مشکلات اخلاقی و اجتماعی و خانوادگی به وجود نیاید.
در روزگار ما گرایش به فعالیتهای هنری و بهخصوص بازیگری در بین جوانها- خصوصاً دختران- زیاد شده است؛ یعنی میتوان گفت از جمله مشاغل و رشتههایی است که خیلی مورد استقبال است و طرفداران زیادی دارد. از طرف دیگر به سبب همین نقاط آسیبپذیر اخلاقی که در این رشتهها وجود دارد و گاهی محیط کار را تحت تأثیر خودش قرار میدهد طبیعی است که افراد متعهد و متدین با دیده تردید به آن نگاه میکنند و کمتر به سمتش میروند و این هم باعث میشود که عرصه فعالیتهای هنری و فرهنگی از افراد متعهد خالی شود. این معضلی است که ما در حال حاضر و با این وضع نمیتوانیم در صحنه تقابل فرهنگی با بیگانگان توفیق چندانی داشته باشیم.
ما به فیلم و سینما و تلویزیون نیاز داریم و با قطعنظر از اینکه مسلمانیم باید از عناصر مثبت فرهنگی خود دفاع کنیم. خیلی چیزها در غرب تضعیف شده است. غیرت، یک ارزش انسانی است. باید کاری کنیم که در عین تأمین نیازها و ضرورتها ارزشهایمان را هم حفظ کنیم. رعایت ضوابط خیلی مؤثر است. فرض بفرمایید اگر جایی لازم شد که دختر خانمی در یک فیلمی ایفای نقش کند رعایت ضوابط باعث میشود که حساسیت آن کمتر باشد؛ مثلًا اگر مسائل اخلاقی و حجاب رعایت شود خنده بیجا نکند، مسائل محرم و نامحرمی را کاملًا رعایت کند معلوم است که چنین حضوری آفتخیز نمیشود و تبعات منفی در جامعه و در خانواده به وجود نمیآورد. حریمها را از جهت اخلاقی اگر رعایت کنند هم به نفع بازیگران است و هم به نفع اجتماع. هنرمندان فکر نکنند آنچه را که آنها در دلشان هدف قرار دادند بینندگان هم فقط همانها را میگیرند. بیننده اعم از آن را میگیرد؛ یعنی همه چیز این صحنه را میگیرد. یک رفتار معقولانه مؤدبانه بدون عیب زن و مرد بازیگر به آن دختر و پسری که تماشاگر آن صحنه هستند درس میدهد که شما نیز همین کار را بکنید و یک حرکت سبک و جلف که این زن و مرد با هم داشته باشند به اجتماع نیز همین الگو را میدهد و لذا ما که میخواهیم فرهنگمان را صادر کنیم و روی دیگران تأثیر بگذاریم باید بدانیم که فیلمسازی و بازیگری مسئله بسیار ظریفی است؛ خیلی بیشتر از این مقداری که ما فکر میکنیم. گاهی هنرمندان به این نکات کمتر توجه دارند و بیشتر میخواهند کارشان برای بینندگان جالب باشد؛ در صورتی که اگر اینها را رعایت کنند خیلی میتوانند به مسائل اخلاقی جامعه کمک کنند.
طبیعی است که ما، در فیلمها و به نقشهای منفی هم احتیاج داریم و مراعات معیارهای اخلاقی و فقهی دست هنرمند را در ارائه مطلوب این نقشها میبندد و بازیگر مجبور است ظواهری را مراعات کند که با ویژگیهای شخصیت مورد نظرش هیچ سنخیتی ندارد؛ مثلًا گاهی کج سلیقگی میکنند و نقشهای چندشآور و یا سبکی را با چادر انجام میدهند و نقشهای وزین و جذاب را برعکس. به هر حال به نظر میرسد که این موضوع دقت خاصی را میطلبد و راهکارهای عملی ویژهای را باید تدارک دید.
در این خصوص توصیهام این است که حتیالمقدور جنبههای مثبت را نشان دهند، زیرا جنبههای منفی خواه ناخواه بیتأثیر نیست گرچه هدف فیلمساز این باشد که با این وسیله از نقاط منفی انتقاد کند ولی تعدادی از بینندگان از همین نقاط منفی الگو میگیرند. برخی اصلًا زمینه تربیتشان به گونهای است که وقتی در فیلمی کسی مثلًا فحش میدهد و الفاظ رکیک میگوید، آنها همین الفاظ را یاد میگیرند، تقلید میکنند و همین را الگو میکنند هرچند که شما قصدتان انتقاد از این کار باشد. اگر شما دو چهره مثبت و منفی را به نمایش بگذارید، یک سری افراد هستند که گرایش به طرف فرد خوب دارند و او را الگوی خود قرار میدهند و یک افرادی طبعاً میروند دنبال همان الگوی منفی و همان فردی که ما میخواهیم محکومش کنیم. از این جهت من توصیه میکنم که به جنبههای منفی در حد ضرورت پرداخته شود.
نظر حضرتعالی درباره فعالیتهای سیاسی بانوان چیست؟
پاسخ: حضور خانمها در صحنه فعالیتهای سیاسی میتواند نقش تعیین کنندهای داشته باشد. اگر خانمها اجتماع کنند خیلی در جهتگیریها مؤثرند.
در تظاهرات دوران انقلاب و نیز در صحنههای دیگر پس از انقلاب از جمله جنگ، انتخابات خانمها ثابت کردند که در بعضی از صحنهها خیلی مؤثر هستند و تأثیر کامل میگذارند. وقتی که آراء منتخبان را میبینیم، درمییابیم که خانمها اتحاد و حضور خاصی داشتهاند که این نتایج حاصل شده است و این خیلی مهم است. خانمها در انتخاب ریاست جمهوری میتوانند نقش سرنوشتساز داشته باشند، کاملًا میتوانند رئیسجمهوری غیر از آن کسی را که مردها میخواهند روی کار بیاورند. این کار را کوچک حساب نکنید. در نمایندگی مجلس شورای اسلامی هم اشکالی ندارد که خانمها بیشتر حضور داشته باشند. تا به حال حضور خانمها در کرسی نمایندگی خوب بوده است، اما باید دید که اینها چه اندازه فعال هستند؟ خانمها اگر نمایندگانی را بیاورند که واقعاً بتوانند در صحنه مجلس ذینظر و ذینفوذ و فعال باشند خیلی جالب است، زیرا در صحنه مجلس همه نمایندگان فعال نیستند، بلکه اقلیتی فعالند و اگر خانمها بتوانند این اقلیت را با فرستادن خانمهای فعّال و خوشفکر، هرچه بیشتر کنند، این کار در دفاع از حقوقشان خیلی مؤثر است. گرچه الآن بعضی از مردها هم خیلی از حق خانمها دفاع میکنند، حتی بیشتر از خود آنها.
مسئله دیگر تشکّلِ بانوان است. داشتن تشکل چیز خوبی است چون وقتی متشکل شدند بهتر کار میکنند و مخصوصاً اگر تشکیلاتشان را در سراسر کشور گسترده کنند، هم میتوانند نامزدهای بهتری را گزینش و معرفی کنند و هم خواستههایشان را از نمایندگان بهتر بخواهند. این هم خیلی مؤثر است و آقایان هم بیشتر روی آنها حساب میکنند. من معتقدم تشکیلات بانوان باید خیلی حساب شده باشد، اولًا: صرفاً حالت صنفی و جنسیتی نداشته باشد که فقط به فکر خودشان و دفاع از خودشان باشند، زیرا اگر فقط این باشد محدودیت میآورد. ثانیاً: تشکّلِ خانمها علاوه بر حمایت از آنچه که مصلحت واقعی بانوان است، اصلًا باید در اساس کشور دخالت داشته باشند، خانمها باید بدانند که چه کسی را انتخاب میکنند و همه مسائل اقتصادی، فرهنگی و دینی کشور را مد نظر داشته باشند. زنها اگر محدود به خودشان نباشند و برای کل جامعه، برای ایران کار کنند نفوذ بیشتری به دست میآورند و خود این تشکلی که پیدا میکنند سبب میشود که قدرت پیدا کنند و مردها هم بیشتر روی اینها حساب کنند.
آیا زنان میتوانند منصبهای قضاوت و امارت را هم عهدهدار شوند؟
پاسخ: دو موضوع قضاوت و حکومت (در رأس حکومت بودن زن) و امثال اینها، مسائلی فقهی هستند که در کتابهای فقهی مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند. فقها هم نظرات مختلفی راجع به این مسئله دارند: بعضی تجویز میکنند برخی حرام میدانند و بعضی هم مکروه. اینها موارد مختلفی است. اولًا این نکته را باید توجه کنیم که این موضوع یک مسئله تقلیدی است. فرهنگ ما فرهنگ فقاهت و تقلید است. ما در مسائلی که تقلیدی است باید به مراجع تقلید مراجعه کنیم و در نهایت رأی قاطع را آنها خواهند داد.
بنابراین، اینکه در یک سخنرانی یا در یک مجله مطرح شود که این امر جایز است یا نه اینها حالت تحیّری برای مردم به وجود میآورد. بالاخره هر چیزی کارشناسی دارد و کارشناس این مسائل هم فقها هستند.
مسئله دوم اینکه من توصیهام به فقها این است که وضع زمانه با گذشته تفاوتهایی کرده و تغییرات اساسی به وجود آمده است. ایران از سایر کشورها جدا نیست. زنها از سایر اجتماع جدا نیستند. ما دیگر نمیتوانیم زنها را مثل زمانهای گذشته اداره کنیم. افراد جامعه ما از طریق رسانههای عمومی با اوضاع و افکار جهانیان آشنا میشوند و توقعاتشان زیاد میگردد. ما از فقهای عظام انتظار داریم با دید جهانی و سعهصدر مسائل مربوط به بانوان را بررسی کنند و بر طبق منابع متقن فقهی تکلیف این مسائل را روشن سازند تا نیازی به اظهار نظرهای افراد غیرمسئول و احیاناً افراد ناصالح نباشد. البته دانشمندان دیگر نیز در صورتی که با مبانی فقهی آشنا باشند و آن را رعایت کنند میتوانند در این مسائل بحث کنند. شاید این بحثها برای فقها و مراجع تقلید نیز مفید واقع شود و در طرز اجتهاد آنان نیز بیاثر نخواهد بود ولی به هر حال سخن نهایی را مراجع تقلید باید بزنند، و نباید حریم فرهنگ مرجعیت تقلید در مسائل فقهی شکسته شود.[21]
[1]. بقره( 2) آیه 31
[2]. همان، آیه 34
[3]. همان، آیه 35
[4]. حجرات( 49) آیه 13
[5]. نحل( 16) آیه 97
[6]. همان
[7]. آلعمران( 3) آیه 195
[8]. همان، آیه 43
[9]. تحریم( 66) آیه 11
[10]. همان
[11]. همان
[12]. همان
[13]. زمر( 39) آیه 9
[14]. مجادله( 58) آیه 11
[15]. حج( 22) آیه 46
[16]. یونس( 10) آیه 100
[17]. جاثیه( 45) آیه 13
[18]. اصول کافى، ج 5، ص 516
[19]. بحارالأنوار، ج 100، ص 250
[20]. بحارالأنوار، ج 103، ص 254
[21] امینى، ابراهیم، آشنایى با وظایف و حقوق زن، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: چهارم، 1390.