خطبه اول
بسم الله الرحمن الرحيم
«يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا و يكفر عنكم سيئاتكم»
موضوع سخن من، در اين خطبه، جايگاه تقوا در اسلام و آثار دنيوى و اخروى تقواست.
در اسلام تقوا جايگاه بسيار بالايى دارد. ما در قرآن كلمه «تقوا» و مشتقاتش را بيش از 200 جا مىيابيم. در احاديث صدها حديث در بارهى «تقوا» داريم و اصلاً نهج البلاغه كه كتاب تقواست و اميرالمؤمنين خطبهى خاصى ر به تقوا و صفات متقين اختصاص داده است. همهى اينها براى اهميت و ارزش تقواست. همهى پيامبران در طول تاريخ امت خود را به تقوا دعوت مىكردند و پيامبر اسلام هم بارها و بارها و در هر خطبه مردم را به تقوا دعوت مىكردند. روى اين حساب، تقوا جايگاه بسيار بالايى دارد.
قبل از ورود در اين بحث لازم است كه تقوا را معنا كنيم كه يعنى چه؟ تقوا را معمولاً به عنوان يك صفات منفى و پرهيز از گناه معنا مىكنند. اگر يك كسى گناه نكرد، مىگويند: شخص متقى و با تقوايى است. در صورتى كه از قرآن و نهجالبلاغه و كتب حديث استفاده مىشود كه تقوا يك امر «مثبت» است نه يك امر منفى.
در قرآن دارد كه «و تزودوا فان خير الزاد التقوى» به مردم توصيه مىكند كه براى خودتان زاد انتخاب كنيد يعنى وسيلهاى براى اين سفرتان فراهم كنيد. زاد و توشهاى براى سفر آخرت تهيه كنيد و بهترين زاد تقواست.
زاد و توشه يك امر منفى نيست. زاد و توشه چيزى است كه انسان در سفر از آن استفاده مىكند. زاد و توشه يك سفرهى خالى نيست. بلكه يك سفرهى پر است. اگر كسى سفره را به همراه خود داشته باشد ولى چيزى در آن سفره نباشد، نمىتواند از آن سفره استفاده كند. سفره بايد سفرهى پرى باشد.
در نهج البلاغه دهها بلكه صدها جا تقوا را به عنوان زاد معرفى كرده. يك زاد و توشه است. به معناى «حصن» و «حرز» معنا كرده است يعنى آن وسيلهاى كه انسان را حفظ مىكند و حافظ انسان است. پناهگاه انسان است. در بعضى از كلمات تقوا را به معناى قوام و زمام معرفى كرده است.
زمام يعنى آن دهنهاى كه به دهان اسب مىاندازند كه بتوانند به وسيلهى آن، رام كرده و حركت كنند.
به عنوان قوام معرفى كرده يعنى چيزى كه انسان تكيه به آن مىكند و آن را در راه رفتن و كارها كمك مىكند.
در بعضى از كلمات به عنوان «جُبّة» معرفى كرده يعنى «سپر». «سپر» كه انسان در جنگ در مقابل سرش مىگيرد كه سرش ضربه نبيند.
و در نهايت على ابن ابيطالب در بعضى جاها تقوا را به معناى راه و طريق جنت و بهشت معرفى كرده است.
همهى اينها دليل است براى اين كه تقوا يك امر «ثبوتى» است. يك توشه و زاد است. انسان را در اين دنيا از مهالك نجات مىدهد و در آخرت هم بهترين زاد و توشه است. بهشت و نعمتهاى بهشتى از تقوا درست مىشود. تقوا يك چنين مقام ارزشمندى را دارد. روى اين حساب است كه اين قدر به تقوا تأكيد شده است.
تقوا غير از دين دارى است. ممكن است كه افرادى دين دار باشند و خود را به عنوان دين دار معرفى كنند ولى تقوا نداشته باشند. مهم همان تهيهى صفت تقواست.
بنابراين از آنچه در احاديث و نهج البلاغه آمده (كه فرصت خواندن آنها نيست) استفاده مىشود كه يك امر مثبت و يك زاد و به يك معنا يك صفت و خوى راسخ نفسانى است كه در اصطلاح به آن «ملكه ترك گناه» مىگويند.
تقوا به معناى گناه نكردن نيست بلكه منشأ گناه نكردن است. ريشهى گناه نكردن است. كسى كه با تقوا باشد، تقوا جلويش را مىگيرد كه گناه نكند. اما كسى كه بى تقوا باشد ممكن است است كه بعضى وقتها گناه نكند ولى در مواقع حساس آلودهى به گناه مىشود. و به همين جهت است كه اين قدر به آن تأكيد شده است.
اگر بخواهيم مثالى براى تقوا بزنيم تقوا براى يك رانندهى اتومبيل به منزلهى فرمان و ترمز اتومبيل است. اگر اتومبيل فرمان و ترمز نداشته باشد راننده نمىتواند خوب اتومبيل را هدايت كند. هم خودش و هم سرنشينانش را به هلاكت مىاندازد. اين معناى تقواست.
يكى از آثار مهمى كه در قرآن از آثار تقوا به شمار رفته است و در بعضى آيات به آن اشاره شده است آن عبارت از «فرقان» است. در همين آيهاى كه اول خطبه خواندم كه: «يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا» اى مؤمنين و اى مردم، اگر هر كدام از شما تقوا را رعايت كنيد و داشته باشيد. ما برايتان يك «فرقانى» قرار مىدهيم. «فرقان» ر مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان معنا مىكند به وسيلهاى كه انسان مىتواند اشياء را از يكديگر تميز بدهد. يك وسيله است كه انسان حق را از باطل تشخيص مىدهد. وظيفه را از ضد وظيفه تشخيص مىدهد. عقيدهى حق ر از عقيدهى باطل تشخيص مىدهد. اگر كسى بىتقوا باشد حتى در عقايدش هم نمىتواند تشخيص دهد كه چه عقيدهاى حق است و چه عقيدهاى نيست.
چه افرادى را ما سراغ داريم كه با جديت يك عقيدهاى را مىپذيرند در صورتى كه چون از روى تقوا صادر نشده از اين جهت به اشتباه مىافتند. همهى كسانى كه عقايد باطل دارند، بى دين نيستند بلكه بىتقوا هستند. نتوانستند حق را از باطل تشخيص بدهند.
نفس امارهى انسان، هواها، تبليغات، جو سازىها، نمىگذارد انسان حق را بشناسد. راه را برايش مىبندد عقل مىخواهد كه حق را، وظيفه را پيدا كند و به آن عمل كند اما اگر كسى تقوا نداشته باشد، نمىتواند اين را پيدا كند و لذ در آن مواقع حساس با مشكلات فراوانى مواجه مىشود. انسان خيلى سخت است كه هميشه حق را تشخيص بدهد چون اسير هواهاى نفسانى و اسير جو حاكم است. ممكن است كه افرادى دين دار باشند و حتى به عنوان دين اقدامكنند اما چون بى تقوا هستند نمىتوانند تشخيص دهند كه وظيفهشان چيست. باطل را به جاى حق مىگيرند و حق ر به جاى باطل مىگيرند قربة الى الله.
انسان بى تقوا نمىتواند زبانش را كنترل كند. هر چه به زبانش رسيد مىگويد. تابع هوا و هوس است. فكر نمىكند اين حرفى كه مىزند و اين دروغى كه مىگويد، اين غيبتى كه مىكند، اين تهمتى كه مىزند، اين آبروريزى كه مىكند اينها در قيامت پاسخ دارد. آثار دنيوى دارد و آثار اخروى هم دارد. اينها پاسخ دارد گرچه به قصد قربت اين كار را بكند. به قصد خدا اين كار را بكند، قربة الى الله كار كند. دروغ بگويد قربة الى الله. غيبت كند قربة الى الله. چون هواى نفسانى غلبه پيدا كرده است. و اين مهم است كه انسان تقوا را داشته باشد تا اين آلودگى را نداشته باشد.
چه قدر بى تقوايى را در طول تاريخ سراغ داريم كه از متدينين انجام گرفته حتى برخى موارد از روحانيين انجام گرفته است. اما براى خدا هست و قصد قربت هم هست! چون تقوا ندارند نمىتوانند وظيفه شان را تشخيص دهند. از اين جهت مىبينيم كه اين قدر در مورد تقوا سفارش شده است.
خيلى سخت است كه انسان وظيفهاش را تشخيص دهد. بسيار سخت است. بسيار سخت است. تقوا است كه انسان را در جو آرامى قرار مىدهد كه خودش فكر كند كه اين كارى كه من مىخواهم بكنم آيا صحيح است ي ناصحيح؟ آيا جايز است يا حرام است؟
آن تقواست كه مىتواند انسان را به اين صورت هدايت كند. انسان بى تقوا زمام ندارد. دهانش دهنه ندارد. زبانش دهنه ندارد. چشمش، زبانش و دهانش و... خيلى سخت است.
مخصوصاً متأسفانه گاهى ما طلبهها هم به اين آلودگى گرفتار مىشويم، نعوذبالله. براى خدا، براى اين كه آلوده مىشويم به چيزها و فكر عاقبتش را نمىكنيم. فكر عاقبت و آن پاسخ دادن قيامت و اين حرفها نمىكنيم و برخى اوقات دست توجيه هم پيدا مىكنيم. با آن روايات صريح حرمت غيبت، حرمت تهمت، حرمت آبروريزى، با آن آيات صريح قرآن مىگرديم يك گوشهاى يك مطلب ضعيفى پيدا مىكنيم و جايز الغيبهاش مىكنيم و واجب الغيبهاش مىكنيم. از مرحوم آقا شيخ عبدالكريم حائرى مؤسس حوزهى علميهى قم نقل شده است كه گفته بود من از همهى كسانى كه از من غيبت كردند راضى مىشوم اما از طلبهها و روحانيين كه از من غيبت كردهاند، راضى نمىشوم. گفته بودند: چرا؟ گفته بودند: براى اين كه آنها اول مرا جايز الغيبة بلكه واجب الغيبة مىكنند و بعد غيبت مىكنند. امان از نفس اماره. امان از نفس اماره. واى اگر از پس اين روز بود فردايى...
عزيزانم تقوا را رعايت كنيد. بى تقوايى خيلى مشكل زاست. اميرالمؤمنين على(ع) قاتلش بى دين نبود. بى تقو بود. اميرالمؤمنين را ابن ملجم به قصد قربت شهيد كرد. كسانى كه على بن ابيطالب را سالهاى سال سر منبرها لعنت مىكردند، بى دين نبودند. بى تقوا بودند. به قدرى در اين كار اصرار داشتند كه وقتى خواستند كه از لعن كردن اميرالمؤمنين نهيشان كنند، گريه مىكردند و مىگفتند: كه نمازشان باطل مىشود. و اهل نماز، روزه و عبادت بودند.
امان از اين جو سازىها و امان از اين بى تقوايىها كه در جامعه احياناً به وجود مىآيد و آثار تلخش را هم بايد تحمل كنيم.
پروردگارا همهى ما را در رعايت تقواى الهى موفق بدار. ما را در شناخت وظايف توفيق عنايت بفرما. شر نفس اماره را از سر همهى ما كوتاه بفرما.
پايان خطبه اول
خطبه دوم
بسم الله الرحمن الرحيم
«اوصيكم و نفسى بتقوى الله و اتباع أمره و نهيه»
در اين خطبه باز خودم و شما را به رعايت تقواى الهى دعوت مىكنم. سعى كنيم تقوا را تهيه كنيم تا از گناه بتوانيم اجتناب كنيم و گناه را بشناسيم.
مناسبتهاى اين هفته، دو ميلاد بسيار بزرگ داريم؛ يكى ميلاد امام متقين و پيشواى عدالت امير المؤمنين على بن ابيطالب (ع) و فرزند برومندش جواد الائمه (ع) من اين دو ميلاد بزرگ را تبريك عرض مىكنم و از خدا مىخواهم كه ما را در پيروى از ائمه اطهار توفيق عنايت بفرمايد.
مناسبت ديگرى هم كه داريم وفات بانوى مجاهد اسلام، زينب كبرى سلام الله عليها است كه وفات اين بانو ر هم تسليت عرض مىكنم.
و از حضرت على بن ابيطالب و حضرت جواد و زينب كبرى معذرت مىخواهم كه فرصتى كه بتوانم در باره آنه بيشتر صحبت كنم، نيست.
مناسبت ديگرى كه داريم در آينده نزديك 13 رجب را داريم و ايام البيض و اعتكاف را داريم.
احياى سنت اعتكاف يكى از ابتكارات نظام جمهورى اسلامى ايران است كه روز به روز هم در حال توسعه است. اكثر شركت كنندگان جوانان هستند. احياى اين سنت بسيار خوب است و شايد در طول تاريخ هيچ زمانى اين جور اعتكاف مورد عمل قرار نگرفته بود و اين استقبال شايان و مخصوصاً استقبال جوانان قابل تقدير و تشكر است. من از اين عزيزان مىخواهم كه قدر اين عمل مستحب را بدانند. عمل زيبايى است.
اعتكاف يعنى ماندن در مسجد و عبادت كردن يك عمل بسيار زيبا و جالب و معنوى است. سعى كنيد هر چه بيشتر از معنويات اين عمل استفاده كنيد. گرچه ناچاريد با جمعى در يك مسجد اعتكاف كنيد ولى سعى كنيد در همين جمع با خداى خودتان خلوت كنيد. اوقات شريف را به حرفهاى لاطائل و بيان چيزهايى كه احياناً گناه است نگذرانيد. بلكه با خود خلوت كنيد و ضرورتى هم ندارد كه انسان تنها باشد. انسان مىتواند تنها نباشد اما در عين حال به خودش توجه داشته باشد و به چيزهاى ديگر توجه نداشته باشد. به خودتان فرو برويد و در بارهى خودتان فكر كنيد و سعى كنيد از معنويات اين عبادت هر چه بيشتر استفاده كنيد. اين ايام ممكن است ابتداى خودسازى و ترك گناه شمباشد.
عزيزانم و جوانان عزيز كه از روى اخلاص به اعتكاف مىرويد، سعى كنيد و تصميم بگيريد كه بعد از اين گناه نكنيد، چشمتان را حفظ كنيد. زبانتان را حفظ كنيد. دروغ نگوييد، غيبت نكنيد و تهمت نزنيد. تصميم بگيريد كه با تقو باشيد و تقوا را از حالا تمرين كنيد در همين چند روز با تقوا باشيد و آن توجه به خود را ترك نكنيم تا در آينده به همين روش بتوانيد ادامه دهيد.
و تقاضايم اين است كه براى امت اسلام و ايران اسلامى با كمال خضوع دعا كنيد. امت ما نياز به دعا دارد. مشكلاتى داريم كه دعا مىتواند اينها را حل كند. من از آن جوانان مخلص تقاضا مىكنم كه با كمال اخلاص از خداوند متعال بخواهند كه مشكلات ما را حل كند.
و اما يك سخن كوتاهى هم راجع به انتخابات داشته باشم. در حدود سه هفته هست كه از انتخابات مىگذرد. انتخابات بسيار بزرگ و مهم و تعجب انگيزى بود. شركت اين همه مردم با آن وضع، دوست و دشمن را به حيرت واداشت. اقتدار و وحدت كلمهى ما در برابر جهانيان ظاهر ساخت. انتخابات پر شورى بود. من با تمام وجودم از اين مردم شريف تشكر و قدردانى مىكنم.
اما متأسفانه بعد از پايان انتخابات در اثر شايد اشتباهاتى كه در زمان انتخابات رخ داد، حوادث تلخى در كشور ما به وجود آمد كه مايهى بسيار تأسف است. اين حوادث دشمنان را شاد كرد و دوستان ما را در جهان غمگين كرد و خودمان را هم متأسف كرد. من اين حوادث اخير را ذكر و تكرار نمىكنم. چون گفتن آنها سودى ندارد جز ناراحتى روحى و غم و غصه.
اما يك چيزى را كه مقام معظم رهبرى هم اظهار نگرانى كردند. صحبت كوتاهى در همان رابطه عرض مىكنم و آن اين بود كه اين انتخابات امت واحد ما را، جمعيت برادر ما را، كه قبل از اين انتخابات كه همه با هم همكارى مىكردند به دو گروه متخاصم تبديل كرد. يك گروه اين طرف برنده، يك گروه آن طرف به حسب ظاهر بازنده. و اين يك آفتى براى هر نظام است. گرچه بازندهها در اقليتند، اما كافى نيست. به هر حال اختلاف كار خود را مىكند. و نگران كننده است.
و مقام معظم رهبرى در آن خطبهى نماز جمعه فرمودند هنگامى كه امت دو تا شدند، سران آنها دو دسته شدند، هم كار كردن دشوار است براى اين كه آن كه مىخواهد كار كند با كار شكنى مواجه مىشود و هم دشمنان شاد مىشوند و لذا مقام معظم رهبرى تأكيد فراوان مىكردند، كه كارى بكنيم كه اين اختلافات خاموش بشود. اين دو دستگىها برطرف بشود. چون اگر ادامه پيدا كند، احياناً براى همهى ما مشكلزا خواهد بود.
اگر قرار باشد كه امت ما به اين سمت بروند كه يك دسته برندهها رجز خوانى كنند كه ما موفق شديم، ما چه كرديم، ما چه كرديم و آن حركات زمان انتخابات و مناظرهها را تأكيد كنند و يك دسته از آن طرف مردم را با تحريكاحساسات، اطلاعيه دهند و دعوت كنند. اين شعار بده و آن شعار بده، اين چه عاقبتى را در انتظارمان دارد؟
مطلبى عرض كنم كه اين هايى كه داريم، هيچ كدام ضد ولايت فقيه نيستند. اشتباه مىكنيم كه اينها را از صف خودمان جدا مىكنيم و مىگوييم: ضد ولايت فقيه. خود رهبرى فرمودند كه شما همه در داخلهى ما هستيد. اينه ضد ولايت فقيه نيستند و شما به گردن آنها نگذاريد كه ضد ولايت فقيه هستند. اين به صلاح مان نيست.
به هر حال، همين طور كه مقام معظم رهبرى فرمودند كه اگر وضع همين طور ادامه پيدا كند، بيمناكم. بايد يك كارى كرد و نظر رهبرى را تأييد كرد. رهبرى نمىگويد اين دو صف در مقابل يكديگر قرار بگيرند. رهبرى دعوت مىكند همه با هم بيايند و نزديك شوند نه از هم دور شوند.
من در اين جا يك سخن كوتاهى اولاً با آن رقيبان انتخاباتى دارم، با آن چهار كانديدايى كه معرفى شده بودند كه يك نفرشان برنده شد و بحسب ظاهر هم سه نفرشان هم رأى نياوردند. به اينها عرض مىكنم كه برادران من، همهى شما را مىشناسم و از سوابق شما اطلاع دارم. از زمان مبارزات قبل از انقلاب در انقلاب بوديد و خواستار انقلاب بوديد. از اول پيروزى در خدمت امام و رهبرى بوديد. به نظام ايمان و اخلاص داريد. نه شما منافقيد و نه ضد ولايت فقيه.
من مىدانم، آشناى با شما هستم و مىدانم كه شما اين طور نيستيد. من اين جا به اين برادران عرض مىكنم كه: برادران! زمان ما، زمان بسيار حساسى است. دشمنان براى بلعيدن نظام جمهورى اسلامى دندانهاى خود را تيز كردهاند. ولى نمىتوانند. شما را به خدا از اين اختلافات دست برداريد.
برادرانِ عزيزِ رقيب و هواداران و حاميان اينها، عرض مىكنم كه اين موقعيت را بشناسيد، اين وضعيت را درك كنيد. دشمن را ببينيد كه چه طور سمپاشى مىكند. حرفهاى دشمن را ببينيد اين توطئهها و حوادث ناگوار به واسطهى آن تحريك دشمنان بود.
من مىدانم كه شما همچنان در خدمت نظام و انقلاب بوده و هستيد. من مىدانم كه شما حاضر نيستيد كه به وسيلهى خودتان يا ديگرى ضربهاى و لطمهاى به اين نظام وارد شود. من مىدانم و شما را مىشناسم. شما رفيق من بوديد و دوست من بودهايد، چه در مبارزات و چه در اول انقلاب. مىدانم كه شما اين طور هستيد. اما بياييد وضع دشمن را ملاحظه كنيد. دشمن در حال سوء استفاده از اين اختلافات است.
مىدانم كه شما مىخواهيد از نظام دفاع كنيد و يك سليقهى خاصى داريد. كسى نمىگويد كه سليقهى خاصى نداشته باشيد. اما من مىگويم كه وضع به اين جا آمده، بياييد و همكارى كنيد. اين تخاصمها را به توافق تبديل كنيد.
بياييد براى رضاى خدا و به خاطر خون شهدا، به خاطر پاسدارى از اين وديعهى الهى، به خاطر پاسدارى از اين وديعهاى كه امام به ما سپرد و رفت، براى خاطر همهى اينها بياييد دست برداريد از اين اصرارها، كدورتها، بى تقوايى هايى كه احياناً در زمان انتخابات رخ داده است. اگر چيزى شده و حتى اگر تخلفاتى هم انجام گرفته، بياييدبراى رضا خدا دست از اين حركات اختلافانگيز برداريد. بياييد يكديگر را به آغوش بگيريد، بازنده و برنده. در آغوش بگيريد و وعدهى همكارى بدهيد. البته به شرطى كه جذب و انجذاب از دو طرف باشد. آن طرف بيايد از اينه بخواهد و اين طرف از آنها بخواهد. به هم نزديك شويد. بسيارى از اين مشكلات با گفتگو قابل حل است.
چرا از پشتِ تريبون و به وسيله اعلاميه با هم سخن مىگوييد؟ خب بنشينيد با هم و دست برادرى بدهيد. به اين وسيله و با اين نزديك شدن به يكديگر بياييد رأفت اسلامى، وحدت كلمهى اسلامى، گذشت اسلامى و آن اخلاص اسلامى را در معرض ديدِ جهانيان قرار دهيد.
به دشمنان بگوييد: رغم أنف شما، و براى رضاى خدا ما با هم نزديك شديم، مشكلاتمان را حل مىكنيم و به نظرم قابل حل است. عرض كردم كه اينها هيچ كدام نمىخواهند ضد انقلاب باشند، همه مىخواهند به انقلاب خدمت كنند. اما از پشتِ اطلاعيه و ميكروفون و اينها صحبت نكنيد و اينها را اگر كنار هم بنشينيد قابل حل است و بياييد اسلام را يارى كنيد و اين اختلافها را برطرف سازيد.
و همين طور يكى از تقاضاهايى كه دارم همين است كه اگر شماها با هم نزديك شديد، مردم هم اختلافشان كم مىشود و دست بر ميدارند. و اگر شما از اطلاعيه دادن، صحبتها و... دست برنداريد، هواداران شما هم همين اختلاف را ادامه مىدهند و معلوم نيست چه عاقبتى خواهد داشت. بياييد و از حاميانتان دعوت كنيد و بگوييد از كار شما تشكر مىكنيم و اگر اشتباهى بوده معذرت مىخواهيم. بياييد و بگوييد كه با هم در عمران و آبادى كشور همكارى مىكنيم. و به كورى چشم دشمنان با هم نزديك مىشويم.
خدايا به روح رسول خدا قسمت مىدهيم كه اين امت را در رفع تخاصم و اختلاف هدايت كن.
پايان خطبه دوم