لزوم امام از نظر حدیث
طبق احادیث زیادى که از پیغمبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام صادرشده وجود امام براى باقى ماندن نوع انسان ضرورت دارد. هر وقت نسل بشر روى زمین باشد امام و حجت نیز باید در میانشان موجود باشد. احادیث به قدرى زیاد است که مىتوان آنها را از حیث معنا متواتر و قطعى الصدور شمرد. از باب نمونه:
1- سلیمان اعمش مىگوید: امام صادق علیه السلام به وسیله پدرانش از حضرت سجاد علیه السلام روایت نموده که فرمود: از هنگامى که خدا آدم را آفرید هرگز زمین از حجت خالى نبوده است، یا ظاهر و مشهور بوده یا غایب و مخفى، تا قیامت نیز از وجود حجت خالى نخواهد شد. اگر امام نباشد خدا پرستش نمىشود، اعمش مىگوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: مردم چگونه از وجود امام غایب منتفع مىشوند؟ فرمود:
چنان که از خورشید پشت ابر سود مىبرند از امام غایب نیز منتفع مىشوند.[1]
2- عبداللَّه بن سلیمان عامرى از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: زمین هیچ گاه از حجت خالى نمانده که حلال و حرام را به مردم یاد دهد و آنان را به سوى راه راست هدایت کند.[2]
3- ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: خدا بزرگتر از آن است که زمین را بدون وجود امام عادل رها کند.[3]
4- ابوالعلا مىگوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: آیا ممکن است زمین بدون وجود امام عادل باقى بماند؟ فرمود: نه.[4]
5- ابو بصیر از امام صادق یا باقر علیه السلام نقل کرده که فرمود: خدا زمین را بدون وجود عالم نگذاشته. اگر چنین نباشد حق از باطل تمیز داده نمىشود.[5]
6- ابو حمزه از حضرت باقر علیه السلام نقل کرده که فرمود: به خدا سوگند: پروردگار از هنگامى که آدم را آفرید، هیچ گاه زمین را بى امام نگذاشته است. امام، مردم را به جانب خدا هدایت مىکند و بر بندگانش حجت است. در آینده نیز زمین بدون امام باقى نخواهد ماند تا حجت باشد بر بندگانش.[6]
7- ابو حمزه مىگوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: آیا ممکن است زمین بدون وجود امام باقى بماند؟ فرمود: اگر زمین بدون امام باشد فرو خواهد رفت.[7]
8- محمد بن فضیل مىگوید به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم: آیا زمین بدون وجود امام باقى مىماند؟ فرمود: نه. گفتم: از حضرت صادق علیه السلام براى ما روایت شده که زمین خالى از وجود امام نمىشود مگر وقتى که اهل زمین مورد غضب خدا واقع شوند. فرمود: زمین بى امام نمىشود. اگر امام نباشد زمین فرو خواهد رفت.[8]
9- ابو حمزه نقل کرده که حضرت باقر علیه السلام فرمود: اى ابا حمزه! هر کس قصد سفر داشته باشد چندین فرسخ مىرود تا براى خودش راهنمایى پیدا کند. در صورتى که شما از راههاى آسمان بى اطلاعتر از راههاى زمین هستید. پس براى خودت راهنمایى طلب کن.[9]
10- حسن بن على علیه السلام مىفرماید: خدا از هنگامى که آدم را آفرید، تا قیامت، زمین را خالى از حجت نمىگذارد. به برکت وجود امام بلا از زمین دفع مىشود و باران رحمت نازل و برکات زمین خارج مىگردد.[10]
11- ابن طیار مىگوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: اگر در زمین بیش از دو نفر نباشد یکى از آنان حتماً امام خواهد بود.[11]
12- کرام مىگوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: اگر در زمین بیش از دو نفر نباشد یکى از آنان امام خواهدبود. آخرین فردى که از دنیا مىرود امام است، تا هیچ کس نتواند در مقابل خدا احتجاج کند که مرا بدون امام گذاشتى.[12]
13- یونس بن یعقوب مىگوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: اگر در زمین بیش از دو نفر نباشد یکى از آنان حتماً امام خواهد بود.[13]
14- فضیل مىگوید: تفسیر آیه «وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» را از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم، فرمود: هر امامى هدایت کننده مردم عصر خودش مىباشد.[14]
15- ابو محمد مىگوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: معناى آیه «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» چیست؟ فرمود: رسول خدا منذر بود و على هادى، اى ابامحمد! آیا امروز هم هدایت کنندهاى (هادى) هست؟ عرض کردم آرى همواره هدایت کنندهاى از شما بوده است و اکنون این مقام در اختیار شماست. فرمود: خدا تو را رحمت کند اى ابا محمد! اگر آیهاى بر شخصى نازل شود آن گاه آن شخص بمیرد آیه هم بمیرد کتاب مرده است، نه، چنین نیست بلکه قرآن زنده است، چنان که در گذشتگان جارى بود در آیندگان نیز جریان دارد.[15]
16- ابو بصیر مىگوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: اوصیاى پیغمبر درهاى ارتباط با خدا هستند، اگر آنان نباشند خدا شناخته نمىشود. به واسطه آنان خدا بر بندگانش احتجاج مىکند.[16]
17- ابو خالد کابلى مىگوید: تفسیر آیه «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِى أَنْزَلْنا» را از حضرت باقر سؤال نمودم. فرمود: اى ابا خالد؟ به خدا سوگند آن نور امام است، اى اباخالد نور امام در قلب مؤمنان از نور خورشید تابندهتر است، امامان هستند که قلبهاى مؤمنین را نورانى مىگردانند خدا نور ائمه را از قلب هر کس که بخواهد پوشیده مىدارد در نتیجه قلب هایشان تاریک مىگردد.[17]
18- حرث بن مغیره از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: زمین بدون وجود عالمى که مردم به او احتیاج دارند ولى او به مردم احتیاج ندارد و حلال و حرام را به آنان یاد مىدهد باقى نخواهد ماند.[18]
19- اسحاق بن غالب از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: خدا و رسول امام را تعیین نمودند تا بر مردم حجت باشد. به واسطه وجود امام ارتباط بین زمین و آسمان برقرار است و فیوضات خدا قطع نمىشود. خدا اعمال بندگان را جز به ولایت امام قبول نمىکند. خدا بعد از آن که مردم را هدایت نمود در سرگردانى قرار نمىدهد.
تا این که راه تقوا را به آنان نشان دهد و حجت بر آنان تمام گردد.[19]
20- زراره و فضیل از حضرت باقر علیه السلام روایت کردهاند که فرمود: علمى که بر آدم نازل شد از بین نمىرود، بلکه به ارث به دست مردم مىرسد. على بن ابى طالب عالم این امت بود، هیچ عالمى از ما از دنیا نمىرود جز این که عالم دیگرى جانشینش مىگردد.[20]
21- محمد بن مسلم از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: قبل از آفرینش انسان و با او و بعد از او باید حجت موجود باشد.[21]
22- علاء بن سیابه از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که در تفسیر آیه «إِنَّ هذا القُرآنَ یَهْدِى لِلَّتِىهِىَ أَقْوَمُ» فرمود: قرآن مردم را به سوى امام هدایت مىکند.[22]
23- ابو بصیر از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده که در تفسیر آیه «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً» فرمود: دین یعنى ولایت.[23]
24- عمار ساباطى مىگوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم معناى آیه «أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْواهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَصِیرُ* هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» چیست؟ فرمود: کسانى که از رضایت خدا پیروى نمودند امام هستند. به خدا سوگند امامان درجات مؤمنین مىباشند. به واسطه ولایت آنان با ما و معرفتشان به ما خدا اعمالشان را مضاعف مىکند و درجاتشان را بالا مىبرد.[24]
25- حضرت صادق علیه السلام خطبهاى خواند و فرمود: خدا به وسیله امامان اهل بیت دین را روشن نمود، و چشمههاى علومش را آشکار ساخت. هر کس حق واجب امام را بشناسد شیرینى ایمان را خواهد چشید و حسن و زیبایى اسلام را درک خواهد نمود، زیرا خدا امام را راهنما و حجت مردم قرار داده است. تاج عظمت را بر سرش نهاده و نور جبار وجودش را فرا گرفته است. توسط یک سبب و نیروى آسمانى که مواد آن تمام نمىشود تأییدش مىکند. فیوضات حق تعالى به بندگان نمىرسد جز به وسیله اسباب خدا معرفت بندگان را قبول نمىکند مگر به معرفت امام. امام، به مشکلات وحى و معضلات سنن و مشتبهات آراى عالم است. خدا همواره امامان را از بین فرزندان حسین علیه السلام انتخاب مىکند. هر امامى بمیرد خدا از صلب او امام دیگرى را براى مردم منصوب مىکند تا براى آنان راهنماى روشن و مناره درخشانى باشد.
پیشوایانى هستند از جانب خدا که مردم را به سوى حق و حقیقت هدایت مىکنند و با حق قضاوت مىنمایند. برگزیده فرزندان آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل مىباشند، افراد ممتاز عترت پیغمبر هستند. خدا پیش از آن که جسم آنان را بیافریند گوهر وجودشان را در عالم ذرو در طرف راست عرش ایجاد نمود و در جهان غیب مخفى بودند. خدا آنان را حیات انسانها و ستونهاى اسلام قرار داد.[25]
26- ابوصلت هروى از امام رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: امام یگانه دهر است و هیچ کس به مقام و منزلت او نمىرسد، و هیچ دانشمندى با او برابرى نمىکند، بدلى برایش پیدا نمىشود و مثل و نظیرى ندارد. تمام فضایل در وى جمعاست لیکن نه به واسطه طلب و اکتساب بلکه از جانب خدا بدان فضیلت اختصاص یافته است. چه کسى مىتواند امام را بشناسد و انتخابش کند؟
هیهات، هیهات، عقلها متحیر و خردها پریشان و اندیشهها حیران و دیدهها نابینا و بزرگان کوچک و حکما قاصر و سخن گویان و شعرا ناتوان و ادبا عاجز و بلغا جاهلند که بتوانند شأنى از شئون یا فضیلتى از فضائل امام را بیان کنند، هرگز نمىتوانند بلکه همه خردها به عجز و ناتوانى اعتراف مىنمایند. چگونه مىتوان امام را توصیف نمود یا به کنه وجودش پى برد یا امرى از امورش را ادراک کرد؟!
کجا بدلى برایش یافت مىشود؟ چگونه و کجاست که ستایش ستایش گران و توصیف وصف کنندگان بتواند به او برسد؟ با چنین مقام و منزلتى که امام دارد کجا مىتوان او را شناخت و انتخاب نمود؟ خردها چگونه مىتوانند در این موضوع دشوار دخالت کنند و کجا مثل امام پیدا مىشود؟[26]
27- حضرت على علیه السلام فرمود: مثل آل محمد مثل ستارگان آسمان است هرگاه ستارهاى غروب کند ستاره دیگرى طلوع مىکند.[27]
28- عمر بن ثابت از پدرش و او از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: اگر زمین یک روز از وجود امام خالى شود اهلش را فرو مىبرد و خدا به سختترین عذابها گرفتارشان مىکند، زیرا خدا ما را حجت زمین و امان اهل زمین قرار داده است. مادام که ما در بینشان باشیم از فرو رفتن در امانند و هنگامى که خدا بخواهد آنان را به هلاکت رساند و مهلتشان ندهد ما را از میانشان مىبرد آن گاه هر چه خواهد به سرشان مىآورد.[28]
29- على بن ابى طالب علیه السلام فرمود: زمین از وجود قائمى که براى خدا قیام کند و حجت حق را برپا دارد خالى نمىگردد. یا ظاهر ومشهور است یا ترسان و مخفى، براى این که حجتهاى خدا باطل نگردد. به خدا سوگند از حیث عدد کماند لیکن از جهت قدر و مقام بزرگند. خدا به وسیله آنان حجت و براهین خودش را حفظ مىکند تا هنگامى که آن براهین را در نزد امثال خودشان ودیعه گذارند و در قلوبشان نشو و نما دهند. علم، آنان را به حقیقت بصیرت و بینایى رسانده است و به روح یقین واصل شدهاند. آن چه را شیفتگانِ مال و ثروت، دشوار مىشمارند در نظر آنان سهل و آسان است. به چیزى که جهال از آن وحشت دارند مأنوسند. به واسطه بدن هایى که ارواحش به محل اعلا مربوط است در دنیا زندگى مىکنند. آنان در زمین خلیفههاى خدا و دعوت کنندگان به دین هستند.[29]
30- جابر مىگوید به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم: به چه علت مردم احتیاج به پیغمبر و امام دارند؟ فرمود: وجود پیغمبر و امام براى بقا و صلاح عالم لازم است زیرا در صورتى که پیغمبر یا امام در بین بشر موجود باشد خدا عذاب را از آنان برطرف مىسازد.
خدا در قرآن مىفرماید: «اى محمد صلى الله علیه و آله مادام که تو در میان مردم باشى عذاب بر آنان نازل نمىشود». و رسول خدا فرمود: چنان که ستارگان براى اهل آسمان امانند اهل بیت من نیز براى اهل زمین امان مىباشند. وقتى ستارگان نابود شوند براى اهل آسمان پیش آمد ناگوارى رخ مىدهد. و هنگامى که اهل بیت من در میان مردم نباشند پیش آمد بدى براى اهل زمین فرا خواهد رسید.
مراد از اهل بیت امامانى است که خدا اطاعتشان را در ردیف اطاعت خود قرار داده و مىفرماید: اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا اطاعت کنید و از پیغمبر و اولىالامر نیز اطاعت نمایید.
اهلبیت پیغمبر که اولى الامر هستند معصوم و پاک مىباشند، مرتکب گناه و عصیان نمىشوند، از جانب خدا تأیید مىشوند، به کارهاى نیک موفق و در راه راست قرار دارند، به برکت وجود آنان خدا به بندگانش روزى مىدهد و بلاد را آباد مىکند و از آسمان باران نازل مىشود، و برکات زمین خارج مىگردد و بر گناه کاران عذاب نازل نمىشود.
روح القدس از آنان مفارقت نمىکند، آنان از قرآن و قرآن از آنان جدا نمىگردد.[30]
31- ذریح محاربى مىگوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: به خدا سوگند!
از هنگامى که آدم قبض روح شد خدا زمین را از وجود امام خالى نگذاشته است او مردم را به سوى خدا هدایت مىکند و حجت بر بندگان مىباشد. هر کس او را رها کند به هلاکت مىرسد، و هر کس از او اطاعت نماید رستگار مىگردد.[31]
32- حضرت امام رضا علیه السلام مىفرماید: خداوند متعال، به چند علت، صاحبان امر را قرار داد و به مردم دستور داد از آنان اطاعت نمایند: یکى از علل این است که: چون براى مردم قوانین و دستورهاى معینى تعیین شده و مأمورند از حدود شرعى تجاوز ننمایند، این موضوع امکان نداشت مگر این که شخص امینى بر آنان گمارده شود تا برنامههاى عملى را اجرا سازد و ایشان را از کارهاى حرام بازدارد، زیرا افراد ملت اگر مراقبى نداشته باشند، هیچ کس حاضر نمىشود براى جلوگیرى از فساد دیگران از لذایذ و منافع خودش صرف نظر کند، به همین جهت، خدا سرپرستى براى مردم تعیین فرمود تا از فساد جلوگیرى کند، و حدود و احکام الهى را بر پا دارد.
علت دیگر: هیچ فرقه و ملتى را پیدا نمىکنیم که بتواند بدون وجود زمام دار و رئیس زندگى نماید، بلکه همه مردم در امور دنیوى و دینى احتیاج به رئیس دارند.
بدین جهت، از حکمت خدا دور است که مردم را بدون وجود زمام دار رها سازد با اینکه مىداند بدون او امورشان اصلاح و اداره نمىشود. باید برایشان زمام دارى تعیین کند تا به واسطه او با دشمنان جنگ کنند و اموال عمومى را تقسیم نمایند. نماز جمعه و جماعت را بر پا سازد و از ستم دیدگان دفاع کند.
علت دیگر: اگر امامى که سرپرست و امین و حافظ احکام الهى باشد براى مردم تعیین نشود آثار ملت از بین مىرود، دین نابود مىگردد، سنت و احکام دین تحریف و تغییر مىیابد، بدعت گذاران بدعت هایى در دین مىگذارند و بى دینان احکامى را از دین پایمال مىکنند، آن گاه امر را بر مسلمانان مشتبه مىسازند، زیرا ما مىبینیم که مردم ناقص و محتاجند، اختلاف عقیده دارند، هواهاى گوناگون و حالات مختلف دارند، از این رهگذر است که اگر خدا سرپرستى را که دستورهاى پیغمبر را نگه دارى کند براى مردم تعیین نکند فاسد مىشوند و شرایع و سنن و احکام الهى تحریف مىشود. در نتیجه، تمام خلق فاسد مىشوند.[32]
33- فضیل بن یسار مىگوید از حضرت صادق و باقر علیهما السلام شنیدم که مىفرمودند:
علمى که از جانب خدا بر آدم نازل شده از بین نمىرود بلکه از راه توارث در بین بشر باقى مىماند. علوم و آثارى که منسوب به پیمبران باشد و از طریق اهل بیت نباشد باطل است و على علیه السلام عالم این امت بود. هیچ عالمى از ما از دنیا نمىرود مگر این که کسى را جانشین خویش قرار مىدهد که مثل علوم او را داشته باشد.[33]
34- یونس بن یعقوب مىگوید: گروهى از اصحاب نزد حضرت صادق علیه السلام بودند، مانند حمران پسر اعین و محمد پسر نعمان و هشام فرزند سالم و طیار و جماعتى دیگر، از جمله کسانى که خدمت حضرت صادق علیه السلام حضور داشت جوانى بود به نام هشام بن حکم، امام صادق علیه السلام به او فرمود: اى هشام! آیا داستان مناظرهاى را که با عمرو بن عبید داشتى براى ما تعریف نمىکنى؟ عرض کرد: یا بن رسول اللَّه! از عظمت و بزرگى شما خجالت مىکشم و زبانم قدرت ندارد که در مقابل شما سخن بگویم.
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى به شما دستورى دادیم اطاعت کنید.
هشام گفت: به من خبر رسید که عمروبن عبید در مسجد بصره مىنشیند و براى مردم سخن مىگوید. این موضوع بر من گران آمد. تصمیم گرفتم براى مناظره به بصره بروم، روز جمعه بود که داخل بصره شدم، به مسجد رفتم. عمروبن عبید را دیدم که گروهى زیاد اطرافش نشستهاند. مردم سؤال مىکنند و او پاسخ مىدهد.
صفوف مردم را شکافتم و در گوشهاى نشستم. سپس به عمرو گفتم: اى مرد دانشمند! شخص غریبى هستم، اجازه مىدهى سؤالى بکنم؟ گفت: آرى سؤال کن.
- آیا چشم دارى؟
- پسرک من! این چه سؤالى است؟ چیزى را که خودت مىبینى چگونه سؤال مىکنى؟
- پرسشهاى من از همین قبیل است
- گر چه سؤال هایت احمقانه است لیکن مانع ندارد سؤال کن پاسخ مىدهم.
- آیا چشم دارى؟
- آرى.
- با چشم هایت چه کارهایى را انجام مىدهى؟
- با آنها رنگها و اشخاص را مىبینم.
- آیا بینى دارى؟
- آرى.
- با آن چه کار مىکنى؟
- بوها را درک مىکنم.
- آیا دهان و زبان دارى؟
- آرى.
- با آن چه مىکنى؟
- با آن مزه وطعم غذاها را درک مىکنم.
- آیا گوش دارى؟
- آرى.
- با گوش چه مىکنى؟
- صداها را مىشنوم.
- آیا قلب دارى؟- آرى.
- با قلب چه مىکنى؟
- مدرکات حواس را درک مىکنم و در بین آنها تمیز مىدهم.
- مگر این حواس تو را از قلب بى نیاز نمىکنند؟
- نه.
- با این که اعضا و حواس تو سالم و بى عیب هستند، چه احتیاجى به قلب دارى؟
- اعضا و جوارح وقتى در چیزى شک کردند آن را به قلب ارجاع مىدهند تا شک زایل گردد و یقین حاصل شود.
- پس خدا قلب را بدان جهت آفریده که شکوک حواس را برطرف سازد و تحصیل علم نماید؟
- آرى.
- پس بدون وجود قلب یقین و علم حاصل نمىشود؟
- نه.
- اى عمرو! خدایى که اعضا و حواس تو را بدون وجود امام، رها نکرده آیا ممکن است انسانها را در حیرت و شک و اختلاف بگذارد و برایشان امام و پیشوایى قرار ندهد که بتواند مشکلاتشان را حل کند؟
هشام مىگوید؟ عمرو ساکت شد و نتوانست پاسخ مرا بدهد، سپس به من متوجه شد و گفت: تو هشام بن حکم هستى؟
- نه.
- آیا از هم نشینان او هستى؟
- نه.
- کجایى هستى؟
- اهل کوفه.
- پس تو خود هشام هستى. سپس مرا در بغل گرفت و در جاى خویش نشانید، و تا نشسته بودم سخن نگفت.
وقتى امام صادق علیه السلام داستان را شنید تبسم نمود و فرمود: این گونه مباحثه را از که آموختى؟ گفت موادش را از شما شنیدم و خودم تنظیمش نمودم. فرمود: به خدا سوگند همین مطلب در کتاب ابراهیم و موسى وجود دارد.[34]
35- ابو عبیده مىگوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: سالم بن ابى حفصه مرا ملاقات نمود و گفت: آیا شما روایت نمىکنید که هر کس بمیرد در حالى که امامى نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است؟ پاسخ دادم: آرى، گفت: امام شما حضرت باقر وفات نموده اکنون امامتان کیست؟ چون دوست نداشتم شما را به امامت معرفى کنم، در پاسخ او گفتم: امامان من همیشه از آل محمد بوده و هستند، او به من گفت: کار خوبى انجام ندادهاى.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: واى به حال سالم، از رحمت خدا دور باد آیا سالم از درجه و مقام امام خبر دارد؟ مقام و منزلت امام بزرگتر از آن است که سالم و سایر مردم مىپندارند. هیچ امامى از ما وفات نمىکند مگر این که کسى را باقى مىگذارد که علوم او را داشته باشد وبه سیره و کردار او عمل کند و مردم را به سوى همان چیزى که او دعوت مىکرده دعوت کند. خدا علوم و کمالاتى را که به حضرت داود عطا کرده بود، حضرت سلیمان را از آنها و افضل آنها محروم نساخت.[35][36]
[1]. ینابیع الموده، ج 1، ص 75
[2]. اصول کافى، ج 1، ص 178
[3]. همان
[4]. همان
[5]. همان
[6]. همان، ص 179
[7]. همان، ص 179
[8]. همان، ص 179
[9]. اثبات الهداه، ج 1، ص 155
[10]. همان، ص 218
[11]. اصول کافى ج 1 ص 971
[12]. همان، ص 180
[13]. همان، ص 180
[14]. همان، ص 191
[15]. همان، ص 192
[16]. همان، ص 193
[17]. همان، ص 195
[18]. اثبات الهداه، ج 1، ص 245
[19]. همان، ص 247
[20]. اصول کافى، ج 1، ص 222
[21]. اکمال الدین، ج 1، ص 232
[22]. اصول کافى، ج 1، ص 216
[23]. همان، ص 418
[24]. همان، ص 430
[25]. ینابیع الموده، ج 1، ص 80- 81
[26]. همان، ص 82
[27]. نهج البلاغه، ص 146، خ 100
[28]. دلائل الامامه، ص 231
[29]. ینابیع الموده، ج 1، ص 89 و نهج البلاغه، ص 497، خ 147
[30]. بحار الانوار، ج 23، ص 19
[31]. همان، ص 23
[32]. همان، ص 32
[33]. همان، ص 39
[34]. اصول کافى، ج 1، ص 169
[35]. اکمال الدین، ج 1، ص 230
[36] امینى، ابراهیم، بررسى مسائل کلى امامت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1390.