انسان از دیدگاه اسلام
انسان از دیدگاه اسلام موجودى چند بُعدى است. آفرینش او از ماده خاکىِ بىدرک و شعور آغاز شده و پس از پیمودن مراحل کمال، به صورت موجودى برتر از ماده تبدیل مىگردد.
قرآن درباره آفرینش انسان چنین مىگوید:
همانا انسان را از گل خالص آفریدیم. سپس او را نطفهاى در جایگاهِ استوارى قرار دادیم. آن گاه نطفه را به لخته خونى تبدیل نمودیم. پس لخته خون را به قطعه گوشتى تبدیل کردیم، پس از آن استخوانها آفریدیم و بر آنها گوشت پوشانیدیم. سپس او را خلقت دیگرى دادیم.
پس خدایى که بهترین آفرینندگان است، در خور تعظیم مىباشد.[1]
در آیه مذکور پس از تشریح مراحل تکاملى ماده، گفته شده: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» در این مرحله، عبارت را تغییر داده و به جاى «خلقنا» لفظ «انشأناه» را به کار برده است. از این آفرینش جدید به «خلقاً آخر» تعبیر مىکند، یعنى آخرین مرحله خلقت انسان با مراحل سابق آن تفاوت کامل دارد.
از این آیه استفاده مىشود که آخرین مرحله وجود انسان (صورت و نفس) برتر و کاملتر از مراحل سابق است.
در فلسفه نیز به اثبات رسیده است که روح انسان موجودى است مجرد از ماده که آثار غیر مادى بر آن مرتب مىشود. هم چنین اثبات شده که صورت مادى در اثر حرکت جوهرى به یک امر ملکوتى و غیر مادى تبدیل مىگردد.
لذا چون این موضوع بسیار شگفتآور بوده، خدا در قرآن این عمل مهم را مورد ستایش قرار داده و فرموده: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخالِقِینَ».
در آیه دیگر نیز داستان خلقت انسان، چنین تشریح شده:
خدایى که هرچه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. سپس نسل او را از آبى بىارزش پدید آورد. آن گاه آن را به کمال بیاراست و از روح [منسوب به] خود در آن بدمید و برایتان گوش و چشم و قلب قرار داده ولى کم سپاس مىگویید.[2]
در این آیه به سه نکته مهم اشاره شده است:
1. وقتى نفخ روح در پیکر انسان انجام گرفت که بدن تکامل یافته و استعداد پذیرش روح را کسب نموده بود که در قرآن به «سواه» تعبیر شده است.
2. خداى متعال روح انسان را به خودش نسبت داده و فرموده: از روح خودم در آن دمیدم تا به مقام والاى او اشاره نماید.
3. انسان به عنوان موجودى معرفى شده است که داراى گوش و چشم و قلب (روح) است. از آن جا که ابزار کسب علم، یعنى گوش و چشم و قلب در وجودش نهاده شده مىتواند کسب دانش کند و از سایر موجودات برترى یابد. این موجود خاکى و ملکوتى، چون از امتیازهاى مذکور برخوردار بوده لیاقت آن را یافته که مسجود فرشتگان قرار گیرد.
قرآن نیز مىگوید:
چون آفرینش انسان را به کمال بردم و از روح [منسوب به] خودم در آن دمیدم پس در برابر او به سجده بیفتید.[3]
انسان در قرآن به دو گونه ظاهراً متضاد توصیف شده است: از یک طرف مورد ستایش و تکریم قرار گرفته و بر سایر موجودات برترى یافته است:
همانا فرزندان آدم را گرامى داشتیم و بر دریا و خشکى سوار کردیم، از چیزهاى پاک و خوب روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات برترى بخشیدیم.[4]
انسان در اثر خلقت ویژهاش مىتواند به علومى دست یابد که فهم آن حتى براى فرشتگان مقرب الهى نیز امکانپذیر نیست.
قرآن در این باره مىفرماید:
خدا همه اسما (حقایق اشیا) را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست مىگویید از اسماى اینان خبر دهید، گفتند: تو منزهى، جز آنچه را تو به ما آموختهاى نمىدانیم، تویى دانا و حکیم. خدا به آدم گفت: اسما را به فرشتگان بگو، وقتى آدم آنها را به فرشتگان خبر داد خدا گفت: آیا به شما نگفتم من غیب آسمان و زمین را مىدانم و از آنچه ظاهر مىسازید یا پنهان مىدارید اطلاع دارم.[5]
در جاى دیگر مىفرماید:
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفهاى قرار مىدهم گفتند: آیا کسى را خلیفه مىکنى که در زمین فساد مىکند و خونها مىریزد و حال آن که ما تو را تسبیح و تقدیس مىکنیم؟ خدا فرمود: من چیزى مىدانم که شما نمىدانید.[6] انسان در این آیات به عنوان موجودى ارزشمند و خلیفه خدا در زمین و نیز موجودى که استعداد و توان علمى او به حدى است که از فرشتگان مقرب الهى نیز برتر و عالىتر است، معرفى شده است تا آن حد که فرشتگان در برابر مقام عالى او به سجده افتادند.
از طرف دیگر همین انسان، در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته و به بدىهایش اشاره شده است:
همانا انسان حریص و ناشکیبا آفریده شده، هرگاه شرى به او رسد بىقرارى مىکند و چون مالى به دستش افتد بخل مىورزد.[7]
و مىفرماید:
آدمى ناتوان آفریده شده است.[8]
و مىفرماید:
همانا انسان طغیان مىکند، هرگاه که خویشتن را بىنیاز بیند.[9]
آدمى شر خود را مىطلبد چنان که خیر خود را مىجوید، انسان شتابزده است.[10]
آدمى ستمکار است و نعمتها را پنهان مىکند.[11]
اگر به انسان رحمتى بچشانیم، آن گاه از او بازگیریم انسان ناامید و فراموشکار است و اگر پس از سختى و رنج نعمتى به او بچشانیم مىگوید: ناگوارىها از من دور شده است، زیرا انسان زود شادمان مىشود و فخر کننده است.[12]
بگو اگر شما مالک همه خزینههاى پروردگار بودید از ترس ندارى، امساک مىکردید، زیرا آدمى بخیل است.[13]
باز دو گونه توصیفِ متضادِ انسان اینگونه است: از یک طرف داراى روح مجرد ملکوتى است، لیاقت کسب دانشى را دارد که از فرشتگان ساخته نیست، خلیفة اللّه است، مسجود ملائکه واقع شده، خدا او را گرامى داشته و بر موجودات دیگر برترى داده است، فطرت او بر توحید بنا شده و کمال آشناست. و از سوى دیگر به عنوان ظلوم، کفور، یؤوس، جهول، هلوع، جزوع، منوع، ضعیف، عجول، فِرح، فخور، قتور و طغیانگر معرفى شده است.
در احادیث نیز انسان به همین دو گونه معرفى شده است. اکنون این سؤال مطرح است که در جمع میان این دو دسته آیات و احادیث چه باید گفت؟
جواب این است که انسان موجودى است با دو نوع سرشت که دو مرتبه وجودى دارد: نیمى از سرشت او از نور و نیمى دیگر از ظلمت است. انسان با این که یک حقیقت بیش نیست، اما دو جنبه دارد: جنبه حیوانى و جنبه انسانى.
از یک طرف تمایلات حیوانى در وجودش نهاده شده است و مورد نکوهش قرار گرفته است.
از طرف دیگر داراى نفس مجرد ملکوتى است. روح او نفخهاى است الهى که با عالم قدس سنخیت و ارتباط دارد و همه خیرات، فضائل، مکارم و خوبىها از همینجا سرچشمه مىگیرند، به همین جهت مورد تکریم قرار گرفته و مسجود ملائکه واقع شده است. انسان در اثر همین خلقت ویژه مىتواند به تمایلات حیوانى گرایش پیدا کند و جنبه حیوانیت خود را تقویت نماید که در نتیجه جنبه انسانى او تضعیف خواهد شد. هم چنین مىتواند به فضائل و مکارم انسانى توجه کند و خواستههاى حیوانى را تعدیل و کنترل نماید. انتخاب هر کدام در اختیار انسان است.[14]
[1]. مؤمنون( 23) آیات 12- 14:« وَلَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ* ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِى قَرارٍ مَکِینٍ* ثُمَّ خَلَقْنا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنا العَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنا المُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنا العِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخالِقِینَ»
[2]. سجده( 32) آیات 7- 9:« الَّذِى أَحْسَنَ کُلَّ شَىءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنْسانِ مِنْ طِینٍ* ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ* ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُم السَّمْعَ وَالأَبْصارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ»
[3]. حج( 22) آیه 29:« فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»
[4]. اسراء( 17) آیه 70:« وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِى البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا»
[5]. بقره( 2) آیات 31- 33:« وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى المَلائِکَةِ فَقالَ أَنبِئُونِى بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ* قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أنْتَ الْعَلِیمُ الحَکِیمُ* قالَ یاآدَمُ أَنبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمواتِ وَالْأَرضِ وَأَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما کُنتُمْ تَکْتُمُونَ»
[6]. بقره( 2) آیه 30:« وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرضِ خَلِیفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَیَسْفِکُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّى أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»
[7]. معارج( 70) آیه 19:« إِنَّ الإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً* إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً* وَ إِذا مَسَّهُ الخَیْرُ مَنُوعاً»
[8]. نساء( 4) آیه 28:« خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِیفاً»
[9]. علق( 96) آیه 6:« کَلّا إِنَّ الإِنْسانَ لَیَطْغى* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
[10]. اسراء( 17) آیه 11:« وَیَدْعُ الإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکانَ الإِنْسانُ عَجُولًا»
[11]. ابراهیم( 14) آیه 34:« إِنَّ الإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفّارٌ»
[12]. هود( 11) آیه 9- 10:« وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُوسٌ کَفُورٌ* وَلَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»
[13]. اسراء( 17) آیه 100:« قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْانْفاقِ وَکانَ الإِنْسانُ قَتُوراً»
[14] امینى، ابراهیم، آشنایى با اسلام، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1388.