پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

انسان از ديدگاه اسلام‏

انسان از دیدگاه اسلام‏

 

انسان از دیدگاه اسلام موجودى‌ چند بُعدى‌ است. آفرینش او از ماده خاکىِ بى‌‏درک و شعور آغاز شده و پس از پیمودن مراحل کمال، به صورت موجودى‌ برتر از ماده تبدیل مى‌‏گردد.

قرآن درباره آفرینش انسان چنین مى‌‏گوید:

همانا انسان را از گل خالص آفریدیم. سپس او را نطفه‏‌اى‌ در جایگاهِ استوارى‌ قرار دادیم. آن گاه نطفه را به لخته خونى‌ تبدیل نمودیم. پس لخته خون را به قطعه گوشتى‌ تبدیل کردیم، پس از آن استخوان‏ها آفریدیم و بر آنها گوشت پوشانیدیم. سپس او را خلقت دیگرى‌ دادیم.

پس خدایى‌ که بهترین آفرینندگان است، در خور تعظیم مى‌‏باشد.[1]

در آیه مذکور پس از تشریح مراحل تکاملى‌ ماده، گفته شده: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» در این مرحله، عبارت را تغییر داده و به جاى‌ «خلقنا» لفظ «انشأناه» را به کار برده است. از این آفرینش جدید به «خلقاً آخر» تعبیر مى‌‏کند، یعنى‌ آخرین مرحله خلقت انسان با مراحل سابق آن تفاوت کامل دارد.

از این آیه استفاده مى‌‏شود که آخرین مرحله وجود انسان (صورت و نفس) برتر و کامل‏تر از مراحل سابق است.

در فلسفه نیز به اثبات رسیده است که روح انسان موجودى‌ است مجرد از ماده که آثار غیر مادى‌ بر آن مرتب مى‌‏شود. هم چنین اثبات شده که صورت مادى‌ در اثر حرکت جوهرى‌ به یک امر ملکوتى‌ و غیر مادى‌ تبدیل مى‌‏گردد.

لذا چون این موضوع بسیار شگفت‏آور بوده، خدا در قرآن این عمل مهم را مورد ستایش قرار داده و فرموده: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخالِقِینَ».

در آیه دیگر نیز داستان خلقت انسان، چنین تشریح شده:

خدایى‌ که هرچه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. سپس نسل او را از آبى‌ بى‌‏ارزش پدید آورد. آن گاه آن را به کمال بیاراست و از روح [منسوب به‏] خود در آن بدمید و برایتان گوش و چشم و قلب قرار داده ولى‌ کم سپاس مى‌‏گویید.[2]

در این آیه به سه نکته مهم اشاره شده است:

1. وقتى‌ نفخ روح در پیکر انسان انجام گرفت که بدن تکامل یافته و استعداد پذیرش روح را کسب نموده بود که در قرآن به «سواه» تعبیر شده است.

2. خداى‌ متعال روح انسان را به خودش نسبت داده و فرموده: از روح خودم در آن دمیدم تا به مقام والاى‌ او اشاره نماید.

3. انسان به عنوان موجودى‌ معرفى‌ شده است که داراى‌ گوش و چشم و قلب (روح) است. از آن جا که ابزار کسب علم، یعنى‌ گوش و چشم و قلب در وجودش نهاده شده مى‌‏تواند کسب دانش کند و از سایر موجودات برترى‌ یابد. این موجود خاکى‌ و ملکوتى‌، چون از امتیازهاى‌ مذکور برخوردار بوده لیاقت آن را یافته که مسجود فرشتگان قرار گیرد.

قرآن نیز مى‌‏گوید:

چون آفرینش انسان را به کمال بردم و از روح [منسوب به‏] خودم در آن دمیدم پس در برابر او به سجده بیفتید.[3]

انسان در قرآن به دو گونه ظاهراً متضاد توصیف شده است: از یک طرف مورد ستایش و تکریم قرار گرفته و بر سایر موجودات برترى‌ یافته است:

همانا فرزندان آدم را گرامى‌ داشتیم و بر دریا و خشکى‌ سوار کردیم، از چیزهاى‌ پاک و خوب روزى‌ دادیم و بر بسیارى‌ از مخلوقات برترى‌ بخشیدیم.[4]

انسان در اثر خلقت ویژه‌‏اش مى‌‏تواند به علومى‌ دست یابد که فهم آن حتى‌ براى‌ فرشتگان مقرب الهى‌ نیز امکان‏پذیر نیست.

قرآن در این باره مى‌‏فرماید:

خدا همه اسما (حقایق اشیا) را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست مى‌‏گویید از اسماى‌ اینان خبر دهید، گفتند: تو منزهى‌، جز آن‏چه را تو به ما آموخته‏اى‌ نمى‌‏دانیم، تویى‌ دانا و حکیم. خدا به آدم گفت: اسما را به فرشتگان بگو، وقتى‌ آدم آنها را به فرشتگان خبر داد خدا گفت: آیا به شما نگفتم من غیب آسمان و زمین را مى‌‏دانم و از آن‏چه ظاهر مى‌‏سازید یا پنهان مى‌‏دارید اطلاع دارم.[5]

در جاى‌ دیگر مى‌‏فرماید:

و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه‌‏اى‌ قرار مى‌‏دهم گفتند: آیا کسى‌ را خلیفه مى‌‏کنى‌ که در زمین فساد مى‌‏کند و خون‏ها مى‌‏ریزد و حال آن که ما تو را تسبیح و تقدیس مى‌‏کنیم؟ خدا فرمود: من چیزى‌ مى‌‏دانم که شما نمى‌‏دانید.[6] انسان در این آیات به عنوان موجودى‌ ارزشمند و خلیفه خدا در زمین و نیز موجودى‌ که استعداد و توان علمى‌ او به حدى‌ است که از فرشتگان مقرب الهى‌ نیز برتر و عالى‌‏تر است، معرفى‌ شده است تا آن حد که فرشتگان در برابر مقام عالى‌ او به سجده افتادند.

از طرف دیگر همین انسان، در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته و به بدى‌‏هایش اشاره شده است:

همانا انسان حریص و ناشکیبا آفریده شده، هرگاه شرى‌ به او رسد بى‌‏قرارى‌ مى‌‏کند و چون مالى‌ به دستش افتد بخل مى‌‏ورزد.[7]

و مى‌‏فرماید:

آدمى‌ ناتوان آفریده شده است.[8]

و مى‌‏فرماید:

همانا انسان طغیان مى‌‏کند، هرگاه که خویشتن را بى‌‏نیاز بیند.[9]

آدمى‌ شر خود را مى‌‏طلبد چنان که خیر خود را مى‌‏جوید، انسان شتابزده است.[10]

آدمى‌ ستمکار است و نعمت‏ها را پنهان مى‌‏کند.[11]

اگر به انسان رحمتى‌ بچشانیم، آن گاه از او بازگیریم انسان ناامید و فراموش‏کار است و اگر پس از سختى‌ و رنج نعمتى‌ به او بچشانیم مى‌‏گوید: ناگوارى‌‏ها از من دور شده است، زیرا انسان زود شادمان مى‌‏شود و فخر کننده است.[12]

بگو اگر شما مالک همه خزینه‏‌هاى‌ پروردگار بودید از ترس ندارى‌، امساک مى‌‏کردید، زیرا آدمى‌ بخیل است.[13]

باز دو گونه توصیفِ متضادِ انسان این‏گونه است: از یک طرف داراى‌ روح مجرد ملکوتى‌ است، لیاقت کسب دانشى‌ را دارد که از فرشتگان ساخته نیست، خلیفة اللّه است، مسجود ملائکه واقع شده، خدا او را گرامى‌ داشته و بر موجودات دیگر برترى‌ داده است، فطرت او بر توحید بنا شده و کمال آشناست. و از سوى‌ دیگر به عنوان ظلوم، کفور، یؤوس، جهول، هلوع، جزوع، منوع، ضعیف، عجول، فِرح، فخور، قتور و طغیانگر معرفى‌ شده است.

در احادیث نیز انسان به همین دو گونه معرفى‌ شده است. اکنون این سؤال مطرح است که در جمع میان این دو دسته آیات و احادیث چه باید گفت؟

جواب این است که انسان موجودى‌ است با دو نوع سرشت که دو مرتبه وجودى‌ دارد: نیمى‌ از سرشت او از نور و نیمى‌ دیگر از ظلمت است. انسان با این که یک حقیقت بیش نیست، اما دو جنبه دارد: جنبه حیوانى‌ و جنبه انسانى‌.

از یک طرف تمایلات حیوانى‌ در وجودش نهاده شده است و مورد نکوهش قرار گرفته است.

از طرف دیگر داراى‌ نفس مجرد ملکوتى‌ است. روح او نفخه‏اى‌ است الهى‌ که با عالم قدس سنخیت و ارتباط دارد و همه خیرات، فضائل، مکارم و خوبى‌‏ها از همین‏جا سرچشمه مى‌‏گیرند، به همین جهت مورد تکریم قرار گرفته و مسجود ملائکه واقع شده است. انسان در اثر همین خلقت ویژه مى‌‏تواند به تمایلات حیوانى‌ گرایش پیدا کند و جنبه حیوانیت خود را تقویت نماید که در نتیجه جنبه انسانى‌ او تضعیف خواهد شد. هم چنین مى‌‏تواند به فضائل و مکارم انسانى‌ توجه کند و خواسته‏هاى‌ حیوانى‌ را تعدیل و کنترل نماید. انتخاب هر کدام در اختیار انسان است.[14]

 

 

[1]. مؤمنون( 23) آیات 12- 14:« وَلَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ* ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِى‌ قَرارٍ مَکِینٍ* ثُمَّ خَلَقْنا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنا العَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنا المُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنا العِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخالِقِینَ»
[2]. سجده( 32) آیات 7- 9:« الَّذِى‌ أَحْسَنَ کُلَّ شَى‌‏ءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنْسانِ مِنْ طِینٍ* ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ* ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُم السَّمْعَ وَالأَبْصارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ»
[3]. حج( 22) آیه 29:« فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى‌ فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»
[4]. اسراء( 17) آیه 70:« وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى‌ آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِى‌ البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلى‌‏ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا»
[5]. بقره( 2) آیات 31- 33:« وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى‌ المَلائِکَةِ فَقالَ أَنبِئُونِى‌ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ* قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أنْتَ الْعَلِیمُ الحَکِیمُ* قالَ یاآدَمُ أَنبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّى‌ أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمواتِ وَالْأَرضِ وَأَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما کُنتُمْ تَکْتُمُونَ»
[6]. بقره( 2) آیه 30:« وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّى‌ جاعِلٌ فِى‌ الْأَرضِ خَلِیفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَیَسْفِکُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّى‌ أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»

[7]. معارج( 70) آیه 19:« إِنَّ الإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً* إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً* وَ إِذا مَسَّهُ الخَیْرُ مَنُوعاً»
[8]. نساء( 4) آیه 28:« خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِیفاً»
[9]. علق( 96) آیه 6:« کَلّا إِنَّ الإِنْسانَ لَیَطْغى‌‏* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‌‏»
[10]. اسراء( 17) آیه 11:« وَیَدْعُ الإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکانَ الإِنْسانُ عَجُولًا»
[11]. ابراهیم( 14) آیه 34:« إِنَّ الإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفّارٌ»
[12]. هود( 11) آیه 9- 10:« وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُوسٌ کَفُورٌ* وَلَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّى‌ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»
[13]. اسراء( 17) آیه 100:« قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى‌ إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْانْفاقِ وَکانَ الإِنْسانُ قَتُوراً»
[14] امینى‌، ابراهیم، آشنایى‌ با اسلام، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1388.