پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

جايگاه ولايت در اسلام‏

جایگاه ولایت در اسلام

از آن‌جا که ولایت در آموزه‌های اسلامی، نقش اساسی و تعیین‌کننده دارد، در این جا به اجمال در این باره، بحث می‌کنیم.
ولایت در احادیث مهم‌ترین ستون اسلام معرفی شده است.
امام محمد باقر علیه السلام فرمود: اسلام بر پنج ستون بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت. مردم به چیزی همانند ولایت دعوت نشده اند.[1]
زراره در حدیث دیگری می‌گوید: به امام باقر عرض کردم: کدام یک از این پنج چیز افضل از دیگران است؟ فرمود: ولایت بر همه اینها برتری دارد، زیرا کلید آنهاست. والی راهنمای به سوی آنهاست.[2]
ولایت به معنای سرپرستی و بر عهده گرفتن امور دیگران است. کلمه «ولىّ» نیز از همین ماده گرفته شده و بر کسی گفته می‌شود که سرپرستی فرد یا افرادی را بر عهده می‌گیرد، مانند ولیّ صغیر، ولیّ مجنون. کلمه والی نیز از همین ماده گرفته شده است. به فرماندار یا استاندار والی می‌گویند، چون اداره امور شهر و شهروندان را بر عهده گرفته و باید از فرمان‌هایش اطاعت کنند. به همین معنا پیامبر نیز بر امت ولایت دارد، چون سرپرست و اختیاردار آنهاست. خدا در قرآن می‌فرماید:
پیامبر در تصرف در امور مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.[3]
کلمه مولا نیز از همین ماده گرفته شده است. به همین جهت پیامبر اکرم در آغاز خطبه غدیر در حجةالوداع به مردم فرمود: آیا من در تصرف در امور شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردند: چرا. آن گاه فرمود: هر کس من مولای او هستم علی نیز مولای او خواهد بود.[4]
عمر بن خطاب نیز که در حادثه غدیر و نصب حضرت علی حضور داشت از کلمه مولا همین معنا را فهمید که به او گفت: یا علی مبارک باشد، تو مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.[5]
از مجموع این سخنان چنین استفاده می‌شود که ولایت یک مقام اجرایی است نه مقام قدسی صرف.


ولایت در زمان حیات رسول اللّه

اکنون این سؤال مطرح می‌شود که آیا در دوران بعثت پیامبر گرامی اسلام وضع اجتماعی مسلمانان چگونه بوده است؟ آیا بدون رهبر و مدیریت اجتماعی می‌زیسته‌اند؟ یا این که نظم و انضباط و حاکمیتی وجود داشته گرچه در دایره محدود و اجرای قوانین ساده؟ برای پاسخ بدین سؤال باید نظری کوتاه به احکام و قوانین اسلام داشته باشیم:
احکام اسلام را که در کتاب و سنت آمده به طور کلی به دو دسته می‌توان تقسیم کرد:
الف) احکام و تکالیف فردی مانند نماز، روزه، حج، رعایت مکارم اخلاق، اجتناب از اخلاق زشت، طهارت، نجاست و دیگر احکام فردی.
این قبیل احکام، تکالیف فردی هستند و مخاطب آنها تک تک مکلفین می‌باشند و برای عمل به آنها نیازی به وجود حکومت و مدیریت اجتماعی نیست.
ب) نوع دوم احکام و تکالیف سیاسی- اجتماعی است. مانند: جهاد در راه گسترش اسلام، دفاع از کیان اسلام و مسلمین، آمادگی‌های رزمی، تأمین امنیت اجتماعی، قضا و داوری و حل منازعات، اجرای حدود و دیات و قصاص، تعزیرات و کیفر دادن مجرمان، روابط کشورهای اسلامی با یکدیگر، روابط با بیگانگان، گرفتن زکات و صرف در مصارف معین، گرفتن خمس و هزینه کردن در مصارف معین، و ده‌ها مانند اینها از مسائل اجتماعی.
این قبیل احکام و قوانین اجتماعی- سیاسی در اسلام آمده است. با اندکی دقت معلوم می‌شود که عمل به این قبیل احکام نیاز به تشکیلات اداری و در رأس آن یک حاکم و رهبرِ دیندار و با تدبیر دارد.
بنابراین می‌توان گفت حکومت و ولایت در متن دین واقع شده و باید همواره حاکمی وجود داشته باشد تا ضمانت اجرای احکام سیاسی و اجتماعی را بر عهده بگیرد. وگرنه بخش عظیمی از احکام و قوانین اسلام در حال تعطیل خواهد ماند.

پیامبر اکرم نخستین ولیِّ امر مسلمین
گرچه در قرآن آیه‌ای نداریم که صریحاً به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده باشد که حکومت تشکیل بده ولی به برخی امور که از شئون و کارهای مربوط به حکومت است فرمان داده است؛ به عنوان نمونه، می‌توان آیه‌های زیر را شاهد آورد:
ما قرآن را بر حق بر تو نازل کردیم تا بدان‌چه خدا به تو نشان داده در بین مردم داوری کنی، از خیانت‌کاران حمایت نکن.[6]
این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که کتاب‌های پیشین را تأیید می‌کند و بر آنها حکومت دارد. پس بین آنان و بدان‌چه خدا نازل کرده داوری کن. و از خواسته‌های آنان پیروی مکن تا آن چه را بر تو نازل شده واگذاری.[7]
ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر.[8]
ای پیامبر مؤمنان را به جنگ برانگیز.[9]
از اموال آنان صدقه (زکات) بگیر و آنها را پاک ساز و تزکیه کن.[10]
روشن است که داوری و حل اختلافات مردم، تحریص و تشویق مردم به جهاد، گرفتن زکات و مالیات و صرف آن در مصارف معین از وظایف حاکم است، و چون انجام آنها از پیامبر اکرم خواسته شده معلوم می‌شود از جانب خدا حاکم بوده است. بنابراین باید گفت: پیامبر اسلام علاوه بر دریافت وحی و حفظ آن و ابلاغ به مردم، مسئولیت دیگری نیز بر عهده داشته و آن عبارت است از تشکیل حکومت، اجرای احکام سیاسی، اجتماعی و رهبری و اداره امت اسلامی در شئون مختلف.
پیامبر اکرم در اداره امور کشور اسلامی از احکام و قوانینی که به وسیله وحی دریافت می‌کرد استفاده می‌کرد؛ به علاوه مجاز بود در موارد لازم و بر طبق مصالح امت، احکامی را صادر کند و به اجرا گذارد. این قبیل احکام، احکام حکومتی نامیده می‌شوند. مسلمانان هم وظیفه داشتند از فرمان‌های او اطاعت کنند.
قرآن می‌فرماید:
ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول و اولوالامر (صاحبان امر) اطاعت کنید. اگر در چیزی اختلاف داشتید، چنان چه به خدا و معاد ایمان دارید، موارد اختلاف را به خدا ارجاع دهید. این عمل به نفع شما است و سرانجام بهتری دارد.[11]
از آیه مذکور استفاده می‌شود که بر مؤمنان واجب است از فرمان سه کس اطاعت کنند: خدای سبحان، پیامبر و اولوالامر. اطاعت از خدا در مواردی است که پیامبر حکمی را به عنوان وحی و پیام خدا به مردم ابلاغ کند. اطاعت از رسول در مواردی است که به عنوان حاکم شرع و ولیِّ امر مسلمین حکمی را صادر کند، نه به عنوان وحی الهی. این قبیل احکام، احکام حکومتی و ولایی نامیده می‌شود. قسم سوم اطاعت از اولوالامر است. اولوالامر کسانی هستند که از جانب پیامبر به عنوان حاکم و ولی‌امر معرفی شده‌اند. در احادیث فراوانی امامان معصوم که از اهل‌بیت و عترت پیامبر هستند به عنوان مصادیق اولوالامر معرفی شده‌اند. آنان نیز بر مردم ولایت دارند و اطاعتشان واجب است. با مراجعه به کتاب‌های سیره به خوبی روشن می‌شود که پیامبر گرامی اسلام از آغاز هجرت به مدینه و علنی شدن دعوت، ضرورت تأسیس حکومتی را که حافظ منافع اسلام و مسلمین باشد احساس می‌کرده و در فرصت‌های مناسب اقدام‌های لازم را انجام داده است. در دوران ده ساله در مدینه به تدریج کارهایی را انجام داده که در تشکیل یک حکومت ساده و اداره یک جمعیت محدود لازم بوده است. به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می‌شود:
انتخاب وزیر و مشاور، انتخاب و نصب امیر و والی برای شهرهای بزرگ و کوچک، انتخاب قاضی، تأسیس عدلیه و دادگاه، انتخاب افرادی برای اجرای حدود، در نظر گرفتن زندان و زندانبان، انتخاب نقیب برای طایفه‌ها، انتخاب افرادی برای کسب اطلاعات و گزارش، انتخاب افرادی برای نهی از منکر، تشکیل کلاس‌های تعلیم قرآن، خط، فقه و احکام، انتخاب افرادی برای نوشتن قرآن، انتخاب افرادی برای نوشتن نامه‌ها، برگزیدن مأمور وصول زکات، انتخاب مأمور وصول مالیات، خزانه‌دار و مسئول بیت‌المال، حسابدار، مأمور پرداخت و تقسیم حقوق، نصب فرمانده کل سپاه، پرچمدار، مسئول حفاظت از سلاح‌ها، انتخاب مأمور حراست، مأمور نظارت بر معاملات بازار و ده‌ها مسئولیت‌های کوچک و بزرگ دیگر.[12] این قبیل کارها قطعاً از شئون حکومت است. بنابراین نباید در حاکمیت پیامبر اسلام تردید کرد. او نخستین ولیِّ امر مسلمین و پایه‌گذار حکومت اسلامی است، و ولایت او از وحی و قرآن نشأت گرفته است.
گفتنی است که گرچه مقام ولایت و حاکمیت از جانب خدا به آن حضرت واگذار شده بود، ولی تحقق خارجی آن بدون خواست و فداکاری و ایثار و تهیه مقدمات به وسیله مردم امکان‌پذیر نبود. به همین جهت مسئولیت اجرای احکام سیاسی- اجتماعی اسلام در قرآن به طور مستقیم بر عهده مسلمانان نهاده شده است. به عنوان نمونه، خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:
در راه خدا جهاد کنید.[13]
در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند نبرد کنید ولی از حق تجاوز نکنید.[14]
همگی با مشرکان بجنگید چنان که آنها همگی با شما می‌جنگند.[15]
در برابر دشمنان به مقدار توانتان نیرو و اسبان سواری آماده سازید تا دشمنان خدا و دشمنان خودتان و دیگران که شما آنها را نمی‌شناسید، و خدا می‌شناسد، از شما بترسند. آن چه را که در راه خدا هزینه کنید به شما بازگردانده خواهد شد، و مورد ستم قرار نخواهید گرفت.[16]
دست مرد و زنِ دزد را به کیفر عملشان قطع کنید، این عقوبتی است از جانب خدا.[17]
زن زناکار و مرد زناکار را به هر یک هشتاد تازیانه بزنید.[18]
باید از شما امتی به وجود آید که مردم را به نیکوکاری دعوت کنند، و امر به معروف و نهی از منکر نمایند.[19]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید برای اجرای عدالت قیام کنید و برای خدا شهادت دهید.[20]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید کافران را به جای مؤمنان دوست نگیرید، آیا می‌خواهید برای خدا (در عقاب خود) حجتی آشکار فراهم سازید.[21]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید با یهود و نصارا پیمان دوستی مبندید، بعضی از آنان با یکدیگر پیمان ولایت و دوستی دارند.[22]
شما بهترین امتی هستید که برای مردم به وجود آمده‌اید، امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید.[23]
از آیات مذکور که درباره وجوب جهاد و دفاع، آمادگی‌های نظامی، اجرای حدود و تعزیرات، امر به معروف و نهی از منکر، وجوب برپاداشتن عدالت اجتماعی، روابط مسلمانان با بیگانگان وارد شده و ده‌ها مانند آنها و صدها حدیث که در ابواب قضایی، سیاسی، نظامی، اقتصادی، و توسعه علوم و ترویج فرهنگ ارزش‌ها و جلوگیری و مبارزه با ضد ارزش‌ها آمده، به خوبی استفاده می‌شود که شارع مقدس اسلام، مسلمانان را به صورت امت منسجم نگریسته که باید برای اداره امت و تأمین نیازهای اجتماعی- سیاسی خود تشکیلاتی را به وجود آورند. و چون مسلمانان عملًا رهبری و ولایت پیامبر را پذیرفتند امکان تأسیس حکومت برایش فراهم شود.

ولایت بعد از رسول خدا
بعد از وفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم گرچه وحی (ارتباط مستقیم با خدا و دریافت احکام) قطع شد، دین به اکمال رسید و تشریع احکام خاتمه یافت، اما با توجه به این که پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و دین اسلام دین جهانی است و تا قیامت باید باقی بماند و همواره مشعل هدایت باشد، لازم است بعد از ارتحال پیامبر انسان ممتازی وجود داشته باشد تا مسئولیت‌های او را بر عهده بگیرد و اهدافش را تعقیب کند. او خلیفه پیامبر و امام مسلمین نامیده می‌شود.

پیامبر چهار مسئولیت بر عهده داشت:
1. دریافت احکام و پیام‌های خدا به وسیله وحی. 2. ابلاغ پیام‌های خدا به مردم. 3. حفظ و نگهداری احکام الهی. 4. تشکیل حکومت و اجرای احکام سیاسی- اجتماعی اسلام. رسول خدا در همه این مراحل معصوم از گناه و اشتباه بود. در کتاب‌های کلام به اثبات رسیده که خلیفه پیامبر نیز باید همانند او از خطا و اشتباه و نسیان و گناه مصون باشد تا اهداف پیامبر تعقیب شود و دین اصیل پایدار بماند.
شیعیان امامیه با توجه به ضرورت شرط عصمت در خلیفه می‌گویند: جز پیامبر کسی دیگر نمی‌تواند خلیفه را شناسایی و تعیین کند، چون جز پیامبر که
از وحی برخوردار است کس دیگری معصوم‌شناس نیست.
به همین دلیل و شواهد فراوان تاریخی و ده‌ها حدیث که در منابع روایی موجود است می‌گویند: رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سبب عنایت زیادی که به بقای اسلام و گسترش آن و عظمت امت اسلام داشت قطعاً از تعیین جانشین معصوم خود غافل نبوده است.
چنان‌که شواهد تاریخی و احادیث نشان می‌دهد آن بزرگوار در دوره رسالت خود همواره بدین مسئله مهم عنایت داشته و علی‌بن‌ابی‌طالب را بدین منظور برگزیده بود. در تعلیم و تربیتِ او می‌کوشید و علوم لازم را در اختیارش قرار می‌داد. حضرت علی هم با استعداد ذاتی و تأییدات الهی همه علوم را حفظ می‌کرد و چیزی را فراموش نمی‌کرد. به علاوه به دستور پیامبر همه علوم را می‌نوشت تا برای امامان بعد از خود باقی بماند.
حضرت علی علیه السلام در اثر عنایتِ ویژه پیامبر به صورت گنجینه علوم نبوت در آمد. چنان‌که درباره‌اش فرمود: من شهر علم هستم و علی در آن، پس هرکس طالب علم است باید از در آن وارد شود[24] و ده‌ها حدیث دیگر که در کتاب‌های شیعه و اهل سنت به ثبت رسیده است.
منظور پیامبر از ذکر فضائل و مناقب حضرت علی علیه السلام آماده کردن افکار عمومی و زمینه‌سازی برای معرفی و نصب او به عنوان جانشین خود و امامت مسلمین بوده است. و همواره در صدد بود در زمان مناسبی او را رسماً بدین مقام منصوب کند.
این وضع تا سال دهم هجری هم‌چنان ادامه یافت. در آن سال پیامبراکرم تصمیم گرفت به حج بیت‌اللّه مشرف شود. عموم مسلمانان را به انجام مراسم حج دعوت کرد تا از نزدیک اعمال حج را فرا گیرند. رسول‌خدا قصد داشت در موقع مناسب علی بن ابی‌طالب را رسماً به مقام جانشینی خود برگزیند و به زائران بیت‌اللّه که از بلاد مختلف در مراسم حج شرکت کرده بودند معرفی نماید، مراسم حج به پایان رسید و زائران، عازم بلاد خود شدند.
وقتی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همراهان به سرزمین غدیر خم رسیدند، نزدیک ظهر و هوا بسیار گرم بود، در این هنگام جبرئیل نازل شد و این آیه را بر پیامبر فرودآورد:
ای پیامبر آن‌چه را از جانب خدا بر تو نازل شده به مردم ابلاغ کن و اگر در انجام این مأموریت کوتاهی کنی رسالت خدا را انجام نداده‌ای، خدا تو را از توطئه مردم حفظ خواهد کرد؛ همانا که خدا کافران را هدایت نخواهد کرد.[25]
پیامبر اکرم در آن مکان فرود آمد. دستور داد آن زمین را برای خواندن نماز ظهر آماده سازند. مجموع زائران در آن مکان گرد آمدند. رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از ادای نماز ظهر به منبر رفت. خطبه مفصلی خواند که بعداً به نام حدیث غدیرخم معروف شده است. این حدیث با عبارت‌های مختلف نقل شده که در منابع معتبر شیعه و اهل سنت موجود است. در این جا به یکی از آن‌ها اشاره می‌شود:
زید بن ارقم می‌گوید: هنگامی که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم از حجةالوداع برمی‌گشت در غدیر خم فرود آمد. ابتدا دستور داد زیر درختان را از خاشاک پاک کردند آن گاه خطبه خواند و فرمود: گویا به سوی خدا دعوت شده‌ام. من دو چیز گران‌قدر را در میان شما به امانت می‌گذارم که یکی بر دیگری برتر است: کتاب خدا و عترت خودم. در نگهداری این دو امانت کوشش کنید. این دو تا قیامت از یکدیگر جدا نخواهند شد. آن‌گاه فرمود: خدای عزوجل مولای من و من مولای همه مؤمنان هستم. آن‌گاه دست علی را بالا برد و فرمود: هرکس من مولای او هستم علی ولیّ او خواهد بود.
پروردگارا، هر کس ولای علی را پذیرفت او را تحت ولایت خود قرار بده و هر کس با او دشمنی کرد تو با او دشمنی کن.[26]
براء ابن عازب در نقل همین حدیث این جمله را اضافه دارد که رسول‌خدا در آغاز سخن فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان اولی نیستم؟ عرض کردند: چرا یا رسول‌اللّه شما اولی هستید. آن‌گاه به علی اشاره کرد و فرمود: هرکس من بر او ولایت دارم علی مولای اوست.[27]
براء در ذیل حدیث دیگری این جمله را اضافه دارد:
پس عمر بن خطاب علی را ملاقات کرد و گفت: یا علی مبارک باشد، تو مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.[28]
حدیث غدیر از احادیث متواتر و قطعی‌الصدور است و در اعتبار آن تردیدی نیست.
پس، پیامبراکرم در آن روز مبارک دو کار بسیار مهم انجام داد: یکی این که قرآن و عترت را قرین یکدیگر قرار داد و به عنوان دو مرجع معتبر علمی در میان مسلمانان به امانت گذاشت و توصیه کرد که در گرفتن احکام دین بدانها مراجعه کنند.
دیگر این‌که علی بن ابی‌طالب علیه السلام را مولا- صاحب اختیار و اولی به تصرف- معرفی کرد. در این عمل مقام ولایت و حاکمیت خودش را به او تفویض کرد تا بعد از خودش خلیفه و امام مسلمین باشد. با اجرای احکام و قوانین دین که کاملًا با آن آشناست کشور اسلامی را اداره کند.[29]
بنابراین رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث غدیر و دیگر احادیث، سه منصب از مناصب چهارگانه خود، یعنی: نگهداری از احکام دین، ابلاغ آنها به مسلمین، حاکمیت و اجرای احکام سیاسی- اجتماعی را به علی بن ابی‌طالب علیه السلام که یکی از مصادیق عترت و اهل‌بیت است واگذار کرد.
از حدیث غدیر و ده‌ها مانند آن به خوبی استفاده می‌شود که با وفات رسول گرامی اسلام دوران حکومت و زمامداری آن جناب پایان نیافته و احکام سیاسی- اجتماعی اسلام بدون مجریِ معصوم باقی نمانده است. بلکه با تعیین و نصب حضرت علی علیه السلام، دوران امامت ائمه معصومین را پایه‌گذاری کرد.
حضرت علی هم به سفارش پیامبر در زمان حیات خود فرزندش امام حسن و امام حسن برادرش امام حسین و امام حسین فرزندش علی بن حسین را به امامت برگزیده و به همین صورت امامت تا امام دوازدهم ادامه یافت.
به عقیده شیعیان امامیه بعد از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم دوازده نفر از اهل‌بیت بدین ترتیب به خلافت و امامت منصوب شدند:
1. علی بن ابی‌طالب علیه السلام
2. حسن بن علی علیه السلام
3. حسین بن علی علیه السلام
4. علی بن الحسین علیه السلام
5. محمد بن علی علیه السلام
6. جعفر بن محمد علیه السلام
7. موسی بن جعفر علیه السلام
8. علی بن موسی علیه السلام
9. محمد بن علی علیه السلام
10. علی بن محمد علیه السلام
11. حسن بن علی علیه السلام
12. حجة بن الحسن العسکری علیه السلام
امامت و خلافت این دوازده نفر در جای خود با دلیل و برهان به اثبات رسیده است.[30]
هر یک از افراد مذکور واجد دو شرط مهم امامت؛ یعنی عصمت از خطا و نسیان و گناه، و علم به همه احکام و قوانین شریعت بودند. به همین جهت با نصب مستقیم پیامبر یا سفارش به نصب به مقام امامت و خلافت منصوب گشتند.
گرچه جز علی بن ابی‌طالب آن هم بعد از تأخیر و در چند سال محدود هیچ‌یک از آنها عملًا به تصدی مقام خلافت توفیق نیافت، اما خلافت رسول‌اللّه حقشان بود که در اثر جهل و کوتاهی مردم در دفاع از ولایت حق آنان تضییع شد و خلافت از مسیری که پیامبر خواسته بود منحرف گشت.
مسلمانان وظیفه داشته و دارند که همواره به ولایت امامان معصوم از عترت پیامبر ایمان داشته باشند و در تهیّه مقدمات حکومت صالحان بکوشند، و از حکومت ناصالحان تبرّی بجویند. همین است مراد از تولّی و تبرّی.

ولایت در زمان غیبت
چنان‌که از احادیث فراوان استفاده می‌شود ولیِّ امر مسلمین در این زمان امام دوازدهم حضرت مهدی علیه السلام است که از جانب خدا و به وسیله پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام بدین مقام برگزیده شده است. ولی در اثر کوتاهی مردم در زمینه‌سازی و تهیّه مقدمات ظهور و تأسیس حکومت او، به ناچار در حال غیبت زندگی می‌کند و در انتظار زمانی است که زمینه قیام او فراهم گردد، اما در این زمان هم شرع مقدس اسلام از اجرای احکام سیاسی- اجتماعی خود و تأسیس حکومت اسلامی صرف نظر نکرده است.
چنان‌که مسلمانان در زمان رسول‌خدا، و در زمان حیات امام معصوم وظیفه داشتند در تحکیم حکومت آنان تلاش و جهاد کنند و زمینه را برای تصدی مقام ولایت فراهم سازند، در زمان غیبت نیز وظیفه دارند شایسته‌ترین افراد را شناسایی کنند. رهبری او را بپذیرند و از فرمان‌هایش اطاعت کنند و زمینه را برای اجرای کامل احکام اسلام و حاکمیت دین فراهم سازند. چنین فردی ولیِّ امر مسلمین و جانشین امام زمان خواهد بود و ولایتش مرتبه نازله ولایت امام معصوم و پیامبر می‌باشد. اما چه کسی و با چه شرایطی صلاحیت تصدی چنین مقامی را دارد، مسئله مهم و پردامنه‌ای است که نیاز به تحقیقات گسترده دارد. در این خصوص از ائمه‌اطهار علیهم السلام احادیثی صادر شده که در منابع معتبر، موجود و قابل استفاده است.
در این نوشتار، مجال آن نیست تا به بررسی و تحقیق این مهم بپردازیم خوشبختانه در طول تاریخ، مخصوصاً بعد از پیروزی انقلاب در این باره پژوهش‌های عمیقی انجام گرفته است.
آن‌چه در این‌جا به طور کوتاه می‌توان بدان اشاره کرد این است که رهبر و ولیِّ امر مسلمین باید دارای شرایط زیر باشد:
1. صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه؛
2. عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت؛
3. بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، مدیریت، تدبیر و قدرت کافی برای رهبری.[31]

 

[1]. کافی، ج 1، ص 18:« ابوحمزه عن ابى‌ جعفر علیه السلام قال: بنی الاسلام على‌ خمس: على‌ الصلوة و الزکاة و الصوم و الحج و الولایة و لم یناد بشی‏ءٍ کما نودی بالولایة»
[2]. همان، ص 18:« قال زرارة فقلت: و أیّ شی‏ءٍ من ذلک افضل؟ فقال: الولایة افضل لأنها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل»
[3]. احزاب( 33) آیه 6:« النَّبِىُّ أَوْلى‌‏ بِالمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»
[4]. البدایة و النهایه، ج 5، ص 229:« فأخذ بید علیّ فقال: ألست أولى‌ بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: بلى‌ قال: فهذا ولی من أنا مولاه»
[5]. همان، ج 3، ص 229
[6]. نساء( 4) آیه 105:« إِنّاأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الکِتابَ بِالحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ‏النّاسِ بِماأَراکَ اللَّهُ وَلاتَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً»
[7]. مائده( 5) آیه 48:« وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الکِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الکِتابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَکَ مِنَ الحَقِّ»
[8]. توبه( 9) آیه 73:« یا أَ یُّها النَّبِىُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَالمُنافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ»
[9]. انفال( 8) آیه 65:« یا أَ یُّها النَّبِىُّ حَرِّضِ المُؤْمِنِینَ عَلَى‌ القِتالِ»
[10]. توبه( 9) آیه 103:« خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ»
[11]. نساء( 4) آیه 59:« یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى‌ الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِى‌ شَى‌‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى‌ اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ ذ لِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا»
[12]. نک: شیخ عبدالحق کتانی، التراتیب الاداریه
[13]. حج( 22) آیه 78:« وَجاهِدُوا فِى‌ اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»
[14]. بقره( 2) آیه 190:« وَقاتِلُوا فِى‌ سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَلاتَعْتَدُوا»
[15]. توبه( 9) آیه 36:« وَقاتِلُوا المُشْرِکِینَ کافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کافَّةً»
[16]. انفال( 8) آیه 60:« أَعِدُّوا لَهُمْ ما اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ»
[17]. مائده( 5) آیه 38:« وَالسّارِقُ وَالسّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمْا جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِنَ اللَّهِ»
[18]. نور( 24) آیه 2:« الزّانِیَةُ وَالزّانِى‌‏فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِاْئَةَ جَلْدَةٍ»
[19]. آل‌عمران( 3) آیه 105:« وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلى‌ الخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ»
[20]. نساء( 4) آیه 135:« یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ»
[21]. نساء( 4) آیه 144:« یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الکافِرِینَ أَوْلالِیاءَ مِنْ دُونِ المُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً»
[22]. مائده( 5) آیه 55:« یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَالنَّصارى‌‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»
[23]. آل‌عمران( 3) آیه 110:« کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»
[24]. مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص 126، هم‌چنین پیامبر فرمود:« انا مدینة العلم و على‌‏بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب»( ینابیع الموده، ج 1، ص 338)
[25]. مائده( 5) آیه 67:« یا أَیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِى‌ القَوْمَ الکافِرِینَ»
[26]. مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص 119 و البدایة و النهایه، ج 3، ص 228:« زید بن ارقم رضى‌ اللّه عنه قال: لما رجع رسول‏اللّه صلى‌ الله علیه و آله و سلم من حجةالوداع و نزل غدیر خم امر بدوحات فقممق فقال: کانى‌ دعیت فاجبت، انى‌ قد ترکت فیکم الثقلین احدهما اکبر من الاخر: کتاب اللّه و عترتى‌، فانظروا کیف تخلفونى‌ فیهما، فانهما لن یفترقا حتى‌ یردا علىّ الحوض، ثم قال: ان اللّه عزوجل مولاى‌ و انا مولى‌ کل مؤمن ثم اخذ بید على‌ رضى‌ الله عنه فقال: من کنت مولاه فهذا على‌ مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»
[27]. البدایة و النهایه، ج 3، ص 229:« الست اولى‌ بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا بلى‌، قال: الست اولى‌ بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى‌، قال: فهذا ولىّ من انا مولاه»
[28]. همان:«- فلقیه عمر بن الخطاب- فقال: هنیئاً لک اصبحت وامسیت مولى‌ کل مؤمن ومؤمنة»
[29]. نک: علامه امینی، الغدیر و ابراهیم امینی، الگوهای فضیلت
[30]. نک: حر عاملی، اثبات الهداة؛ سید محمدهادی میلانی، قادتنا؛ ابراهیم امینی، الگوهای فضیلت
[31]. امینی، ابراهیم، آشنایی با اسلام، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1388.