پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

نیاز به امام

شیعیان امامیه، وجود امام را برای بشر، واجب و ضروری می‌دانند. برای اثبات وجوب، به بعضی از آیات و احادیث استدلال شده است، ولی مهم‌ترین دلیل، برهان عقلی است که در کتاب‌های کلامی نیز بیان شده است. می‌گویند، به همان دلیل که نیاز به پیامبر داریم، به امام نیز نیاز داریم. چنان که بشر نیاز به پیامبر دارد، در زمان فقدان پیامبر نیز نیاز به امام دارد.

مسئله نبّوت و امامت، دو مسئله مهم کلامی است که در کتب کلام از جنبه‌های مختلف و به‌طور مفصّل، مورد بررسی و تحقیق واقع شده است. ما، در این نوشتار کوتاه، نمی‌توانیم به‌طور تفصیل، وارد آن مباحث شویم، ولی برای اثبات ضرورت وجود امام، ناچاریم به عنوان مقدمه، به‌طور فشرده، به بحث وجوب وجود پیامبر بپردازیم.

در اثبات نبّوت عامه، به براهین مختلفی استدلال شده که یکی از آن‌ها، دلیل معروف به «برهان لطف» است.

دلیل مذکور، در کتب کلام، به صورت‌های مختلف تقریر شده است. ما، در این‌جا، با استفاده از آن مباحث، مسئله را به صورت دیگری تقریر می‌کنیم. ابتدا، به عنوان مقدمه، به چند مطلب مهم که در جای خود به اثبات رسیده، اشاره می‌کنیم و بعد از آن، به نتیجه‌گیری می‌پردازیم:

1ـ آفرینش انسان و جهان، عبث و بیهوده نیست. انسان، به دنیا نیامده تا چند روزی با خوشی و ناخوشی زندگی کند، بخورد و بیاشامد، لذّت‌جویی و تولید مثل کند، سپس بمیرد و به کلّی نابود گردد. زندگی در این جهان، بازیچه و بدون حساب و کتاب نیست، بلکه مرگ، پایان این زندگی و انتقال به جهان آخرت است. دنیا، مزرعه آخرت است. انسان،
مسئول اَعمال خوب و بد خود خواهد بود. هدف از آفرینش انسان، پرورش و تکمیل نَفْس و تأمین سعادت در جهان آخرت است. انسان، پس از مرگ، به جهان آخرت منتقل خواهد شد و زندگی جاوید خواهد داشت. اگر در دنیا، کارهای نیک انجام داده باشد، پاداش نیک دریافت خواهد کرد و اگر بدکردار باشد، به کیفر خواهد رسید.

2ـ در فلسفه، به اثبات رسیده که انسان، ترکیبی از جسم مادّی و روح مجّرد ملکوتی است. به عبارتی دقیق‌تر، دو مرتبه وجودی دارد، که در مرتبه پایین‌تر، کارهای مادّی را انجام می‌دهد و در مرتبه بالاتر، از مجرّدات است و کارهای مجرّدات را انجام می‌دهد، ولی در عین حال، انسان، یک حقیقت بیش نیست و این دو مرتبه وجودی، متّحد هستند.

روح انسان، چون مجرّد محض نیست و به مادّه تعلّق دارد، حرکت و استکمال، برایش امکان دارد. به وسیله عقاید و اخلاق و کردار، خویشتن را می‌سازد و پرورش می‌دهد و برای زندگی جاویدان جهان پس از مرگ آماده می‌سازد.

3ـ انسان، چون از بدن جسمانی و روح مجّرد ترکیب یافته، طبعاً، دو نوع زندگی هم دارد: یکی زندگی دنیوی که مربوط به تن او است، و دیگری نفسانی و باطنی که به روانش ارتباط دارد. در نتیجه، نسبت به هر یک از آن دو زندگی، سعادت و شقاوتی خواهد داشت. در باطن ذات یا به سوی کمال و سعادت انسانیّت سیر می‌کند یا به سوی شقاوت و انحطاط رهسپار است. این دو گونه حرکت، از دو نوع عقیده حق و باطل، اخلاق نیک و  زشت، اعمال شایسته و ناشایسته انسان، در همین جهان نشئت می‌گیرد.

4ـ همان طور که میان تَن انسان و روح او، شدّت اتصال و ارتباط بر قرار است، میان زندگی دنیوی انسان و زندگی نفسانی و باطنی او نیز شدّت ارتباط برقرار است. زندگی نَفْسانی انسان، از اعمال و حرکات دنیوی او نشئت می‌گیرد. عقائد صحیح و اخلاق نیک و رفتار شایسته، نَفْس را کامل و نورانی می‌گردانند، و عقائد باطل و اخلاق زشت و اعمال ناشایسته، نَفْس را تاریک و ظلمانی می‌کنند. بنابراین، انسانِ طالبِ کمال و سعادت نفسانی، نمی‌تواند نسبت به نوع اعمال و حرکات دنیوی خود بی‌تفاوت باشد.

5ـ در فلسفه، به اثبات رسیده است که شخصیّت و ارزش انسان، بلکه انسانیّت او، به روح مجّرد او است. بنابراین راز آفرینش انسان و غایت وجود او را باید در پرورش و تکامل روح و زندگی باطنی دانست. خداوند حکیم ـ که انسان را آفرید و به نیروی استکمال، مجهزش ساخت ـ امکان ندارد حیات باطنی و نفسانی او را نادیده بگیرد، برنامه کسب کمال و وصول به غایت را در اختیارش قرار ندهد.

6ـ با توجّه به این که انسان موجودی است اجتماعی و در اجتماع زندگی می‌کند، و تزاحم در منافع و تعدّی و تجاوز به حقوق دیگران، برای اکثریّت مردم، یک امر طبیعی است، به قانون و حکومت نیاز است تا از حقوق همه مردم، بویژه محرومان و مستضعفان، دفاع شود، و جلوی تعدّیات و تجاوزات و تبعیضات گرفته شود، و امنیّت و آرامش، در جامعه برقرار گردد.

 

نتیجه گیری

از سخنان گذشته استفاده شد که بشر در زندگی اجتماعی و حتّی زندگی فردی، نیاز شدید به قانون دارد و بدون آن نمی‌تواند سعادت‌مند باشد. اکنون این سؤال مطرح می‌شود که «آیا هر نوع قانونى مى‏تواند سعادت دنیوى و نفسانى انسان را تأمین کند یا باید داراى امتیازات خاصّى باشد؟».

با توجّه به سخنان گذشته، روشن شد که قانونی می‌تواند سعادت انسان‌ها را تأمین کند که واجد شرایط زیر باشد:

1ـ در جعل و تدوین آن قوانین، مصالح واقعی و انسانی آنان رعایت شده باشد، نه فقط خواسته‌ها و تمایلات حیوانی.

2ـ در جعل آن قوانین، مصالح عموم انسان‌ها، در اصناف و طبقات مختلف رعایت شده باشد، و از اِعمال هرگونه تبعیضات ناروا و گروه گرایی خودداری شود. دفاع از حقوق محرومان و مستضعفان و مردمان بی دفاع، در رأس برنامه‌ها واقع شده باشد.

3ـ جعل آن قوانین به گونه‌ای باشد که به حیات نفسانی و زندگی انسانی لطمه‌ای وارد نسازد، بلکه زندگی دنیوی را به عنوان مقدّمه‌ای برای زندگی اصیل نفسانی و تأمین سعادت اخروی، معرّفی کند و محیط جامعه را از مفاسد اخلاقی پاک سازد و برای پرورش نَفْس و  تخلّق به اخلاق نیک و توجّه به معنویّات آماده کند.

4ـ مهم‌ترین نیاز بشر، امور مربوط به زندگی نَفْسانی و حیات اخروی است؛ زیرا، غایت آفرینش انسان، و زندگی اصیل انسانی، همان زندگی نَفْسانی است. هدف، این بوده که انسان، در باطن ذات، در صراط مستقیم انسانیّت، سیر و سلوک کند و به سوی خدا تقرّب جوید تا به مقامات بالایی که برایش مقرّر شده، برسد. آن چه برای انسان بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است، تأمین سعادت اخروی است؛ زیرا، زندگی دنیوی، به هر حال، موقّت و زودگذر است. آن چه مهم و ابدی است، زندگی نَفْسانی‌و سعادت آن جهانی است. در این زندگی نیز انسان نیاز شدید به برنامه و دستورالعمل دارد، برنامه‌ای که انسان را در صراط مستقیم انسانیّت و قرب الی الله حرکت دهد و از انحراف و سقوط در وادی هول‌ناک حیوانات برهاند.

از مجموع سخنان گذشته، چنین نتیجه می‌گیریم که بشر، نسبت به هر دو زندگی دنیوی و اخروی خود، نیاز به برنامه دارد، و تدوین و ارائه برنامه کامل و جامع که سعادت هر دو سرای انسان را تأمین کند، از عهده قانون‌گذاران بشر ساخته نیست؛ زیرا، گر چه انسان‌ها، توان آن را دارند که با استفاده از عقل و تجربه، قوانین مناسبی را برای اداره جامعه تدوین کنند ولی قانون‌گذاران بشر، دو مشکل دارند:

مشکل نخست، این که امکان دارد در تدوین قوانین، مصالح خودشان و گروهشان را برمنافع دیگر طبقات، مقدّم بدارند.

مشکل دوم، این است که این قانون‌گذاران، از ارتباط عمیقی که بین زندگی دنیوی انسان و زندگی نَفْسانی‌او وجود دارد، بی‌اطلاعند، و امکان دارد قوانین مجعول آنان، با زندگی باطنی انسان‌ها در تزاحم باشد. اصولاً، قانون‌گذاران بشر، توجّهی به زندگی نَفْسانی‌انسان‌ها ندارند. تنها، آفریدگار جهان و خالق انسان‌ها است که از ساختمان وجود انسان و اسرار و رموزی که در جسم و جانش نهاده شده، آگاه است و می‌تواند چنین برنامه جامع و هماهنگی را در اختیار انسان قرار دهد.

در این جا است که گفته می‌شود، الطاف بی پایان الهی، اقتضا دارد که انسان‌های نیازمند را از چنین رهنمودهای مهم و سرنوشت ساز محروم نسازد، انسان‌های برگزیده را انتخاب کند و قوانین و برنامه‌های مناسب را به وسیله وحی، در اختیار آنان قرار دهد و به عنوان
پیامبر و رسول به سوی انسان‌ها مبعوث گرداند تا در طریق هدایت و ارشاد مردم کوشش کنند و طریق وصول به غایت مطلوب و سیر و سلوک الی الله را برایشان هموار سازند.

البته، در صورتی منظور حق تعالی تأمین می‌شود و حجّت بر انسان‌ها تمام می‌گردد که آن انسان‌های برگزیده، از خطا و اشتباه و گناه مصونیّت داشته باشند، یعنی، معصوم باشند، چنان که در آینده به اثبات خواهد رسید.