پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

خانم‌های بدبین

خانم‌های بدبین

 

بد نیست زن از شوهرش اندکی مراقبت کند؛ اما نه آن اندازه که به بدگمانی و وسواس منتهی شود. بدبینی یک بیماریِ خانمان‌سوز و صعب‌العلاج است که متأسفانه بعضی خانم‌ها به این بیماری مبتلا هستند.

زن وسواسی گمان می‌کندکه همسرش به طور مشروع یا غیر مشروع به او خیانت می‌کند؛ فلان زن بیوه را گرفته یا می‌خواهد بگیرد؛ با منشیِ خود سروسرّی دارد؛ به‌فلان دختر دل بسته است؛ چون دیر به خانه می‌آید، حتماً دنبال عیاشی می‌رود؛ چون با فلان زن صحبت کرد، به او نظر دارد؛ چون فلان خانم به او احترام گذاشت، حتماً باهم رابطه دارند؛ چون به فلان زن بیوه و کودکانش احسان می‌کند، می‌خواهد با او ازدواج کند؛ چون در اتومبیلش یک سنجاق سر پیدا شد، معلوم می‌شود محبوبه‌اش را به گردش برده است؛ چون فلان زن برایش نامه نوشت، پس زن اوست؛ چون فلان دختر از او تعریف کرد که مرد خوش تیپ و خوش اخلاقی است، معلوم می‌شود عاشق و معشوقند؛ چون فلان وقت به حمام رفت، پس خیانت کرده است؛ چون اجازه نمی‌دهد نامه‌هایش را بخوانم، معلوم می‌شود نامه‌های عاشقانه است؛ از این که به من کم‌محبت می‌کند، معلوم می‌شود معشوقه دیگری دارد؛ چون به من دروغ گفت، پس خیانت‌کار است؛ چون در فال شوهرم نوشته بود: با متولد خرداد ماه اوقات خوشی را خواهید گذراند، معلوم می‌شود زن دیگری دارد؛ چون دوستم به من گفت: شوهرت به فلان خانه رفت، حتماً در آن‌جا زنی دارد؛ چون فال‌گیر گفت: یک زن مو بور چشم سیاه قد بلند با تو دشمنی می‌کند، پس حتماً هووی من است.

خانم‌های وسواسی با چنین شواهد پوچی خیانت‌کاریِ شوهرشان را ثابت می‌کنند. حس بدبینی تدریجاً در آن‌ها تقویت شده، به یقین تبدیل می‌گردد. شب و روز در این باره فکر می‌کنند. ازدر و دیوار قرینه می‌تراشند. با هر کس می‌نشینند، دم از خیانت و بی‌وفایی می‌زنند و با هر دوست و دشمنی مطلب را در میان می‌گذارند. آنان هم فکر نکرده، به عنوان دل‌سوزی، سخنانش را تأیید کرده و داستان‌ها و حکایت‌ها از خیانت مردان نقل می‌کنند.

ایراد و ناسازگاری شروع می‌شود، اوقات تلخی و بداخمی می‌کند، به کارهای خانه و فرزندانش نمی‌رسد، هر روز قهر و دعوا می‌کند، به خانه پدر و مادر می‌رود، به‌شوهر بی‌اعتنایی می‌کند، مثل سایه او را تعقیب می‌کند، جیب‌های لباسش را می‌گردد، نامه‌هایش را با حرص و ولع می‌خواند، تمام اعمال و حرکاتش را می‌پاید، وخلاصه، هر حادثه بی‌ربطی را دلیل محکمی بر خیانت شوهر به حساب می‌آورد.

این خانم، با چنین رفتارهایی زندگی را به خود و شوهر بیچاره و فرزندان بی‌گناهش تنگ می‌کند. خانه را که باید محیط صفا و مودت و آسایش باشد، به زندانی سخت، بلکه جهنمی سوزان تبدیل می‌کند. در آتشی که روشن کرده، خودش معذب است و شوهر و فرزندان بی‌گناهش را نیز می‌سوزاند. هر چه مرد دلیل بیاورد، سوگند یاد کند، التماس و گریه کند و بخواهد عدم خیانت خویش را ثابت کند، آن زن وسواسیِ حسود دنده کج، قانع نمی‌شود.

خوانندگان محترم، بی‌شک، از این گونه افراد سراغ دارند، اما درعین حال، بد نیست به داستان‌های زیر توجه فرمایند:

خانمی در دادگاه حمایت از خانواده می‌گوید: تعجب نکنید که چرا پس از دوازده سال زندگی مشترک و داشتن سه بچه‌قد و نیم قد، تصمیم به جدایی گرفته‌ام. حالا دیگر مطمئنم که شوهرم به من خیانت می‌کند. چند روز پیش در خیابان تخت جمشید، او را با یک خانم آرایش کرده دیدم. حتماً معشوقه‌او و متولد خردادماه بود. من هر هفته مجله‌ای را که فال مفصلی دارد می‌خوانم، بیش‌تر هفته‌ها در فال شوهرم نوشته است: با متولد خردادماه، اوقات خوشی را خواهید گذراند. من متولد بهمن هستم، پس منظورش زن دیگری است. به علاوه، اصلًا حس می‌کنم که شوهرم دیگر محبت‌های گذشته را ندارد، و به آرامی اشک‌هایش را پاک می‌کند.

شوهرش می‌گوید: خانم! شما بگویید چه کنم؟ کاش این مجله‌ها به‌فکر این طور خوانندگانشان بودند و کم‌تر از این دروغ‌ها سرهم می‌کردند. باور کنید روزگار من و بچه‌هایم از دست این فکرها سیاه شده است. اگر در فال من نوشته باشد: در این هفته پولی می‌رسد، بلایی برسرم می‌آورد که بگو: پول‌ها را چه کردی؟ یا اگر نوشته باشد: نامه‌ای به‌دستت می‌رسد، که وای به حالم. فکر می‌کنم اکنون که رفتار این زن، با استدلال عوض نمی‌شود، همان بهتر که از هم جدا شویم.[1]

مردی در دادگاه گفت: یک ماه پیش از یک مهمانی به خانه باز می‌گشتم؛ یکی از همکارانم را که به همراه همسرش به آن مهمانی آمده بود، با اتومبیل به منزلشان رساندم. صبح روز بعد همسرم از من خواست که او را به خانه مادرش ببرم. پذیرفتم و به اتفاق سوار اتومبیل شدیم. در راه، همسرم به صندلی عقب نگاه کرد، در حالی که یک سنجاق سر را به من نشان می‌داد پرسید: این سنجاق متعلق به کدام زن است؟ من که از ترس یادم رفته بود چه کسی سوار اتومبیلم شده، نتوانستم توضیحی بدهم. او را به خانه مادرش رساندم.

شب که برای آوردنش رفتم، برایم پیغام فرستاد که دیگر حاضر نیست به خانه باز گردد. علت را پرسیدم. از پشت در گفت: بهتر است با همان زنی که سنجاق سرش در اتومبیل بود زندگی کنی.[2]

زن جوانی ضمن طرح شکایت، اظهار داشت: شوهرم بیش‌تر شب‌ها به عنوان این‌که در اداره‌اش کار دارد، دیر به خانه می‌آید.

همین مسئله موجب ناراحتی من شده‌است. مخصوصاً زمانی که چند تن از زن‌های همسایه گفتند: شوهرت دروغ می‌گوید، شب‌ها به جای کار اضافی در اداره، در جای دیگر سرگرم خوش‌گذرانی است، سوء ظن من به او بیش‌تر شد و دیگر حاضر نیستم با مردی که به من دروغ می‌گوید، زندگی کنم.

در این هنگام، همسر آن زن، چندین نامه از جیب خود بیرون آورد و آن‌ها را روی میز رئیس دادگاه گذاشت و از او خواهش کرد نامه‌ها را با صدای بلند بخواند تا همسرش متوجه شود که دروغ نگفته‌ام و بی‌جهت همه شب با داد و فریاد و اعتراضات بی‌جای خود اعصاب مرا ناراحت می‌کند.

رئیس دادگاه همه نامه را خواند، یکی از نامه‌ها حکم اضافه‌کاری بود که به موجب آن به او ابلاغ شده بود که از ساعت 4 تا 8 بعدازظهر در برابر دریافت دست‌مزد، چهارساعت کار اضافی انجام دهد. نامه‌های اداری دیگر نیز ثابت می‌کرد که باید برای شرکت، در کمیسیون‌های مختلف، در ساعات مقرر حضور یابد.

زن جوان جلوی میز رئیس دادگاه آمد و پس از دیدن نامه‌ها گفت: من هر شب که شوهرم می‌خوابید جیب‌هایش را جستجو می‌کردم، ولی هیچ‌یک از این نامه‌ها را ندیدم.

رئیس دادگاه گفت: ممکن است آن‌ها را در کشوی میز اداره گذاشته و به خانه نیاورده باشد.

مرد جوان گفت: سوء ظن همسرم به قدری مرا رنج می‌دهد که من نیز دچار سوء ظن شده‌ام و شب‌ها در اثر ناراحتی خوابم نمی‌برد، فکر می‌کنم همسرم حاضر نیست بامن زندگی کند.

در این هنگام، زن جوان، خود را به شوهرش رسانید و در حالی که از شدت شوق گریه می‌کرد، از او پوزش خواست و هر دو از دادگاه خارج شدند.[3]

دکتر دندان پزشک به دادگاه شکایت کرده و گفت: همسرم بی‌نهایت حسود است. من دندان پزشک هستم. خانم‌ها نیز به من مراجعه می‌کنند، همین مطلب باعث حسادت همسرم می‌شود و هر روز بر سر این موضوع با هم نزاع داریم. او معتقد است که من نباید زن‌ها را معالجه کنم. من نیز نمی‌توانم به خاطر حسادت‌های بی‌جای او بیماران خود را از دست بدهم. من همسرم را دوست دارم. او هم مرا دوست دارد؛ ولی این فکر بی‌جا زندگی را بر ما تنگ کرده است ... چند روز پیش ناگهان وارد مطب شد، دستم را گرفت و به زور بیرون برد. به خانه رفتیم و بین ما مشاجره در گرفت. اوگفت: برای دیدن تو به مطب آمدم و در اتاق انتظار، کنار دختر خانمی نشستم. سخن از طرز کار تو شد. آن دختر بدون این که من را بشناسد، گفت: آقای دکتر، مرد خوب و خوش تیپی است.

خلاصه، گفته یک دختر سبب شده که همسرم مرا با خفت و خواری به منزل ببرد.[4]

زنی به شورای داوری شکایت کرد و گفت: یکی از دوستانم گفت: شوهرت به خانه زنی رفت و آمد دارد. او را تعقیب کردم و دانستم که حقیقت دارد، بسیار ناراحت شدم و به خانه پدرم رفتم. اکنون از شما می‌خواهم که شوهر خطاکارم را تنبیه کنید.

شوهر در ضمن تأیید سخنان زن گفت: برای خرید دارو به داروخانه رفتم. ضمن خرید متوجه شدم که زنی که برای خرید شیرخشک به داروخانه آمده، پولش کم است. به او کمک کردم و بعداً که فهمیدم زن بیوه و بیچاره‌ای است، به کمک‌هایم ادامه می‌دادم.

داوران پس از تحقیق متوجه حسن نیت شوهر شدند و آنان را آشتی دادند.[5]

سوء ظن و بدبینی، مشکل بزرگی است که در بسیاری از خانواده‌ها وجود دارد. بدبخت خانواده‌ای که اعضای آن به چنین بلایی گرفتار شوند، روز خوش ندارند، آب‌خوش از گلوی‌شان پایین نمی‌رود. بیچاره کودکان بی‌گناهی که در چنین محیط بدبینی و نزاع و کینه‌توزی زندگی می‌کنند. آن چه مسلم است این که آثار سوئی در روح آنان خواهد گذاشت. در چنین محیطی عقده‌هایی پیدا می‌کنند که معلوم نیست در آینده سر از کجا در آورند.

اگر زن و مرد در همین محیط صبر کنند و به زندگی ادامه دهند، تا پایان عمر دچار عذاب خواهند بود. و اگر در برابر یک‌دیگر سرسختی و لجاجت نشان دهند، کارشان به طلاق و جدایی می‌انجامد و در آن‌صورت نیز هر دو بدبخت می‌شوند؛ زیرا مرد از یک سو، خسارت‌های بسیاری را باید متحمل شود و از سوی دیگر، معلوم نیست به این آسانی‌ها بتواند همسر مناسبی پیدا کند. بر فرض این که همسری انتخاب کند، معلوم نیست از همسر قبلی، بهتر باشد. ممکن است عیب بدبینی را نداشته باشد؛ اما دارای عیب‌یا عیب‌های دیگری باشد که به مراتب بدتر از عیب بدگمانی باشد. به‌علاوه، فرزندانش نیز بدبخت و دربه‌در خواهند شد. وانگهی با مشکل بزرگ‌تری، که عبارت است از ناسازگاریِ نامادری با فرزندان، روبه‌رو خواهد شد.

اگر مرد فکر کند که این زن وسواسی را طلاق می‌دهم و از شرّش نجات پیدا می‌کنم، آن گاه با زن بی‌عیب و نقصی وصلت می‌نمایم و با خاطر آسوده زندگی را آغاز می‌کنم، باید بداند که این فکر خامی بیش نیست و چنین موفقیتی خیلی بعید است. بر فرض این‌که این زن را طلاق بدهی و با زن دیگری ازدواج کنی، باز هم با مشکلات تازه‌ای روبه‌رو خواهی شد.

طلاق گرفتن سبب آسایش و خوش‌بختیِ زن نیز نخواهد شد؛ زیرا گرچه از شوهرش به خیال خود انتقام گرفته، اما خود را بدبخت کرده است. معلوم نیست به این آسانی شوهری پیدا کند. شاید تا آخر عمر بیوه بماند و از نعمت انس و مودت و تربیت فرزند محروم باشد. بر فرض این که همسری هم برایش پیدا شود، اما معلوم نیست که از شوهر سابقش بهتر باشد. شاید ناچار شود با مردی که همسرش مرده یا طلاق گرفته، وصلت کند، آن وقت مجبور است در فراق فرزندان خود بسوزد و فرزندان دیگران را بزرگ کند؛ و ده‌ها مشکل دیگر که برایش به وجود خواهد آمد. بنابراین، نه قهر و دعوا می‌تواند زن و مرد را از بن‌بست خطرناک نجات دهد نه طلاق و جدایی؛ اما راه سومی نیز وجود دارد که بهترین راه است.

راه سوم این است که زن و مرد، دست از لجاجت و سرسختی برداشته، با عقل و تدبیر رفتار کنند. مخصوصاً مرد که مسئولیت بیش‌تری دارد، تقریباً می‌توان گفت که کلید حل این مشکل در دست او است. اگر مرد قدری بردباری و از خودگذشتگی خرج دهد، هم خود را به دردسر نمی‌اندازد و هم همسر بیمارش را از این مهلکه نجات خواهد داد.

اکنون روی سخن با مرد است:

آقای محترم! اولاً بدین نکته توجه داشته باش که همسر تو در عین وسواسی‌گری تو را دوست دارد. به زندگی و فرزندانش علاقه‌مند است. از جدایی وحشت دارد. ازاوضاع اسفناک زندگی شما قلباً در عذاب و شکنجه است. اگر شما را دوست نمی‌داشت حسادت نمی‌کرد. او نمی‌خواهد که اوضاع چنین باشد؛ اما چه کند؟ بیمار است، بیماری، تنها دل‌درد و آپاندیس و زخم‌معده و رماتیسم و سرطان نیست، بلکه بیماری‌های عصبی نیز بخش مهمی از بیماری‌ها به شمار می‌روند. خانم شما گرچه در بیمارستان روانی بستری نیست، اما بی‌شک یک بیمار روانی است. به چنین خانمی بادیده دل سوزی و ترحم باید نگاه کرد نه با دیده انتقام و کینه‌جویی. به حال زار و افکار پریشانش ترحم کن. کسی با بیمار دعوا و داد و قال و کشمکش نمی‌کند. در برابر بی‌ادبی‌ها و ناسازگاری‌هایش عکس‌العمل شدید نشان نده، دعوا و داد و فریاد راه نینداز، به کتک و دشنام متوسل نشو، قهر نکن، دم از طلاق و جدایی نزن. هیچ یک از این‌کارها نمی‌تواند بیماری این خانم را معالجه کند، بلکه آن را شدیدتر می‌گرداند و رفتار تند و نامهربانی‌های تو را دلیل بر صدق عقیده‌اش می‌گیرد.

راه کار این است که تا می‌توانی به او اظهار محبت کنی. ممکن است از وسواسی‌گری‌ها و ناسازگاری‌های او به تنگ آمده، قلباً منزجر شده باشی؛ اما چاره‌ای نیست، باید به گونه‌ای اظهار محبت کنی که یقین پیدا کند که همه قلب تو مسخر اوست و دیگری در آن جا راه ندارد.

سپس سعی کن با هم تفاهم داشته باشید. چیزی را از او مخفی نکن. بگذار نامه‌هایت را حتی قبل از خودت بخواند. کلید کمد اختصاصی یا صندوق اسناد و مدارک را در اختیارش بگذار تا اگر میل داشت آن‌ها را وارسی کند. اجازه بده همه اعمال و حرکاتت را زیر نظر بگیرد. از چنین کارهایی نه تنها اظهار ناراحتی نکن، بلکه آن را رفتاری عادی و لازمه صفا و صداقت خانوادگی بدان. پس از پایان کار روزانه، زودتر به خانه بیا. و اگر کاری پیش آمد کرد، قبلًا همسرت را ازتأخیر خود آگاه ساز. مواظب باش در اجرای همه این مراحل، کوچک‌ترین دروغی از تو صادر نشود، وگرنه بدگمانی او تشدید خواهد شد. در کارها با وی مشورت کن. هیچ کاری را از او مخفی نکن، بلکه کارهای روزانه‌ات را برایش بازگو کن. صداقت و راستی را هیچ‌گاه از دست نده. از او بخواه در هر امری که ابهام دارد و زمینه بدگمانی او را فراهم می‌کند، بدون پروا توضیح بخواهد و هیچ عقده‌ای را در دل نگاه ندارد.

ممکن است جناب عالی شخص پاک و حتی از فکر خیانت هم به دور باشی؛ اما بدگمانی های زنان نیز غالباً بی‌دلیل نیست.

شاید از روی غفلت و صداقت، کاری را کرده‌ای که در روح او اثر گذاشته و رفته رفته موجب بدبینی او شده است. لازم است در اعمال و رفتار کنونی و گذشته‌ات دقت کنی و عامل اصلی و منشأ بدگمانی همسرت را یافته و در رفع آن بکوشی. اگر با خانم‌های بیگانه شوخی و شیرین‌زبانی می‌کنی، این‌کار را ترک کن. چه ضرورتی دارد خانم‌ها تو را انسانی خوش اخلاق و خوش‌تیپ بدانند، اما همسرت به تو بدبین شده و زندگی داخلیِ شمابه‌بدترین شکل بگذرد؟ چه‌لزومی دارد با خانم منشیِ خودت شوخی و خنده کنی تا همسرت گمان کند که با او سروسرّی داری؟ اصلًا در صورتی که همسرت بدبین است، چه ضرورتی دارد که منشی زن استخدام کنی؟

در مجالس با خانم‌های بیگانه گرم نگیر، زیاد به‌آنان توجه نکن، پیش همسرت از آن‌ها تعریف نکن. اگر می‌خواهی به زن بیوه بیچاره‌ای احسان کنی، بهتر است قبلًا با همسرت مشورت کنی، بلکه می‌توانی این کار خیر را به دست او انجام دهی. نگو: مگر من اسیر و برده هستم که باید این قدر مقیّد زندگی کنم؟ خیر، اسیر و برده نیستی، بلکه مرد عاقل و با تدبیری هستی که با همسرت پیمان وفا و همکاری بسته‌ای. از این رو، باید زن‌داری کنی و با عقل و تدبیر، بیماری او را معالجه کنی. باید با فداکاری و رفتار عاقلانه، خطر بزرگی را که متوجه کانون مقدس خانوادگی شما شده، دفع کنی. در این صورت، هم به همسر بیمارت بزرگ‌ترین خدمت را نموده‌ای، هم فرزندان بی‌گناهت را از سرگردانی و غم و اندوه نجات داده‌ای و هم خودت را از ضررهای روحی و مادی دور داشته‌ای. البته مردی که در چنین شرایط حساسی فداکاری کند، نزد خدا نیز پاداشی بزرگ خواهد داشت.

حضرت علی علیه السلام می‌فرماید:

در هر حال، با زنان مدارا کنید. با خوبی با آنان سخن بگویید تا کارهای‌شان نیکو گردد.[6]

امام سجاد علیه السلام می‌فرماید:

یکی از حقوقی که زن بر شوهر دارد این است که جهالت و نادانی‌های او را ببخشد.[7]

رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرماید:

هر مردی که باهمسر بداخلاقش بسازد، خداوند متعال، در برابر هر دفعه که صبر کند، به اندازه ثواب صبر حضرت ایوب به او ثواب عطا خواهد کرد.[8]

اکنون باید چند مطلب را به خانم‌ها یادآوری کنم:

مطلب اول، خانم محترم! موضوع خیانت شوهر، مثل همه موضوعات دیگر، نیاز به دلیل و برهان دارد. تا زمانی که خیانت او با دلیل قطعی به اثبات نرسیده، شرعاً و وجداناً حق نداری وی را متهم سازی. آیا سزاواراست به صرف یک احتمال، به شخص بی‌گناهی تهمت بزنی؟ آیا اگر کسی بدون دلیل، تو را متهم کند، ناراحت نمی‌شوی؟ مگر با یک یا چند شهادت سفیهانه و غیر عقلایی می‌توان موضوع مهمی مثل خیانت را ثابت کرد؟

خداوند بزرگ در قرآن مجید می‌فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از بسیاری از گمان‌ها اجتناب کنید؛ زیرا بعضی گمان‌ها گناه‌است.[9]

امام صادق علیه السلام می‌فرماید:

بهتان زدن به شخص بی‌گناه از کوه‌های بزرگ سنگین‌تر است.[10]

رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرماید:

هر کس به مرد مؤمن یا زن مؤمن تهمت بزند، خدا در روز قیامت، او را بر تلّی از آتش نگه‌می‌دارد تا به کیفر اعمالش برسد.[11]

خانم محترم! دست از نادانی و احساسات خام و عجله کردن بردار، متین و عاقل‌باش. هنگامی که عصبانی و ناراحت نیستی، در گوشه‌ای با خود خلوت کن، قرائن و شواهد خیانت شوهرت را در نظر بگیر، بلکه روی کاغذ یادداشت کن. سپس احتمالات قضیه را در برابر آن بنویس. آن گاه مانند یک قاضی درست‌کار و با انصاف، درباره مقدار دلالت هریک ازآن‌ها بیندیش. اگر یقین‌آور نبودند، باز هم تحقیق کن و موضوع را مسلم و قطعی نگیر و به صرف یک سوءظن و توهم بی‌دلیل، زندگی را برخود و شوهرت تلخ نکن.

مثلًا وجود یک گیره سر در اتومبیل شوهرت، چندین علت می‌تواند داشته باشد:

1. مال یکی از خویشان شوهرت باشد؛ مانند: خواهر، خواهرزاده، برادرزاده، عمه، عمه زاده، خاله و خاله‌زاده. ممکن است یکی از آنان را سوار ماشین کرده باشد و گیره از سر او افتاده باشد.

2. شاید مال خودت باشد، و قبلًا که سوار ماشین شده‌ای، از سرت افتاده باشد.

3. شاید یکی از دوستان یا خویشانش را با خانمش سوار ماشین کرده و گیره متعلق به خانم او باشد.

4. شاید خانم درمانده‌ای را سوار کرده تا به منزلش برساند.

5. شاید یکی از دشمنانش عمداً گیره را در ماشین انداخته تا تو را بدبین کرده و زمینه بدبختی شما را فراهم سازد.

6. شاید منشی خودش یا یکی از همکارانش را سوار کرده باشد.

7. و شاید هم معشوقه‌اش را سوار کرده به عیاشی رفته باشد. این احتمال، به طور حتم از احتمال‌های دیگر بعیدتر است و نباید زیاد به آن توجه کرد. در هر حال، احتمالی بیش نیست، نباید آن را یک دلیل قطعی و مسلم فرض کرد، و دیگر احتمال‌ها را به کلی نادیده گرفت و داد و فریاد و بی‌آبرویی راه انداخت.

اگر شوهرت دیر به منزل می‌آید، این دلیل خیانتش نیست. شاید اضافه کار داشته باشد. شاید کار فوق‌العاده‌ای پیدا کرده است.

شاید به خانه یکی ازدوستان یا همکاران یا خویشانش رفته باشد. شاید در یک جلسه علمی یا دینی شرکت کرده باشد. شاید هم به خاطر رفتن به تفریح سالم و قدم زدن، دیر به خانه آمده باشد.

اگر خانمی ازشوهرت تعریف کرد و او را جوان خوش تیپی شمرد، تقصیر او چیست؟ خوش اخلاقی دلیل بر خیانت نیست.

اگر بداخلاق باشد کسی به او مراجعه نمی‌کند. انتظار داری بداخلاق باشد تا همگان از او فرار کنند؟

اگر به زن بیوه و یتیمانش احسان می‌کند، دلیل بر خیانتش نمی‌شود. شاید آدم خیرخواه و دل سوزی باشد و از باب نوع پروری و دست‌گیری از بیچارگان و برای رضای خدا به آنان احسان می‌کند.

اگر شوهرت جعبه یا کمد مخصوصی دارد یا اجازه نمی‌دهد نامه‌هایش را بخوانی، دلیل بر خیانتش نیست؛ زیرا بسیاری از مردها ذاتاً محافظه‌کار و راز نگه‌دارند و دوست ندارند کسی از کارشان آگاه شود. شاید شغلش ایجاب می‌کند که کارهایش را مخفی‌بدارد و شاید تو را رازنگه‌دار نمی‌داند.

به هر حال، یک دلیل احتمالی، بیش از یک احتمال نتیجه نمی‌دهد، نباید آن را یک‌دلیل قطعی و بدون تردید دانست.

مطلب دوم، هرگاه سوء ظن پیدا کردی، بی‌درنگ موضوع را با شوهرت در میان بگذار، با هدف روشن شدن حقیقت و نه به عنوان اعتراض. صریحاً بگو: من در مورد فلان کار بد گمان هستم، خواهش می‌کنم حقیقت را بیان بفرما تا خاطرم آسوده گردد. آن گاه خوب به سخنانش گوش بده، و درباره آن‌ها فکر کن. اگر بدگمانی تو برطرف شد که چه بهتر؛ اما اگر قانع نشدی، می‌توانی بعداً درباره مسئله، تحقیق کنی تا حقیقت برایت روشن گردد. اگر در هنگام تحقیق به مسئله‌ای برخورد کردی که شوهرت درباره آن دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقع توضیح داده بود، صرف این دروغ را دلیل بر خیانت او نگیر؛ زیرا ممکن است بی‌گناه باشد و چون از بدگمانی تو اطلاع داشته، عمداً مطلب را برخلاف واقع گفته است تا مبادا سوء ظن تو بیش‌تر گردد، بهتر است در این مورد نیز باز به خودش مراجعه کنی و علت خلاف‌گویی‌اش را بپرسی. البته مرد کارخوبی نکرده که دروغ گفته است و بهتر بود حقیقت را می‌گفت؛ زیرا هیچ چیز بهتر از صداقت نیست؛ اما اگر او اشتباه کرد، تو نادانی به خرج نده، بلکه قاطعانه از او بخواه که دیگر دروغ نگوید. اگر از او توضیح خواستی و او نتوانست توضیح قانع کننده‌ای بدهد، ناتوانی در پاسخ گفتن را یک دلیل مسلم و قطعی بر خیانت ندان؛ زیرا ممکن‌است مطلب را واقعاً فراموش کرده باشد، یا این که چون از بدگمانی تو آگاه بوده، دست و پای خود را گم کرده و نتوانسته پاسخ قانع کننده ای بدهد. در این جا سخن را کوتاه کن و در وقتی مناسب، مسئله را با او درمیان بگذار و علت آن را بپرس. اگر در پاسخ گفت: جریان را فراموش کرده‌ام، از او بپذیر؛ زیرا انسان موجودی فراموش کار است. اگر باز هم تردید داشتی، می‌توانی از راه‌های دیگر، در صدد تحقیق برآیی.

مطلب سوم، موضوع بدگمانی خودت را با هر کس در میان نگذار؛ زیرا ممکن است او واقعاً دشمن شما یا حسود باشد. از این‌رو، گفتار تو را تأیید کرده و چندین قرینه دروغ نیز بدان بیفزاید تا زندگیِ شما را از هم بپاشد. ممکن است شخص نادان و زودباور و بی‌تجربه‌ای باشد و به قصد دل‌سوزی، گفته تو را تأیید کند، بلکه شواهد پوچ دیگری بدان اضافه نموده، ذهن تو را خراب‌تر گرداند. بنابراین، صلاح نیست باافراد نادان و بی‌تجربه مشورت کنی، حتی مادر و خواهر و خویشانت. البته مشورت، کار خوبی است، اگر در جایی ضرورت پیدا کرد، مسئله را با یکی از دوستان عاقل، کاردان، باهوش و خیرخواه در میان بگذار و از نظریاتش استفاده کن.

مطلب چهارم، اگر شواهد و دلایل خیانت شوهرت قطعی نبود، و دوستان و خویشانت نیز تصدیق کردند که دلایل مزبور قانع کننده نیست و شوهرت بی‌گناه است،

و شوهرت نیز با دلیل و قسم و التماس، عدم خیانت خود را اثبات می‌کند، اما با همه این‌ها بدگمانی و وسواسی تو برطرف نمی‌شود، یقین بدان که بیمار هستی، و بدبینی‌ات در اثر بیماری عصبی و روانی پیدا شده است. لازم است به یک روان‌پزشک حاذق مراجعه کنی و دستوراتش را به کار ببندی.

مطلب پنجم، راه کار تو همان بود که گفته شد، داد و فریاد و بهانه‌جویی و ناسازگاری نه تنها مشکلت را حل نمی‌کند، بلکه مشکلات دیگری را بدان اضافه خواهدکرد. به دادگاه حمایت از خانواده نیز مراجعه نکن، دم از طلاق و جدایی نزن، و آبروی شوهرت را نریز. از این قبیل کارها نتیجه خوبی نخواهی گرفت، ممکن است کار به لج‌بازی و دشمنی بکشد و شوهرت ناچار شود تو را طلاق بدهد و زندگی را از هم بپاشد. در آن صورت نیز تو نتیجه خوبی نخواهی گرفت و تا آخر عمر، تأسف خواهی‌خورد.

مواظب باش تصمیم خطرناکی نگیری و دست به خودکشی و انتحارنزن؛ زیرا بااین عمل زشت، خود را نابود می‌سازی و در آخرت نیز به عذاب دوزخ گرفتار خواهی‌شد. آیا حیف نیست انسان برای یک فکر بی‌جا به زندگی خویش خاتمه بدهد؟ آیا بهتر نیست با عقل و بردباری، مشکل را حل کنی؟

مطلب ششم، اگر بدگمانی تو برطرف نشد و احتمال می‌دهی یا یقین‌داری که شوهرت به زن‌های دیگر نظر دارد، باز هم تقصیر تو است؛ زیرا معلوم می‌شود آن قدر هوش و کاردانی و عُرضه نداشته‌ای که شش‌دانگ قلب شوهرت را مسخر گردانی تاجایی برای زن‌های دیگر نماند. هنوز هم دیر نشده، دست از نادانی و لج‌بازی بردار و با اخلاق خوش و رفتار نیک و اظهار محبت، چنان در قلب شوهرت جا باز کن که جز تو کسی را نبیند و جز تو کسی را نخواهد.[12]

 

[1]. روزنامه اطلاعات، 4 دى 1350
[2]. همان، 7 دى 1350
[3]. همان، 29 دى 1348
[4]. همان، 17 تیر 1349
[5]. همان، 25 تیر 1349
[6]. بحارالأنوار، ج 103، ص 223
[7]. همان، ج 76، ص 367
[8]. همان، ج 74، ص 5
[9]. حجرات( 49) آیه 12
[10] و. بحارالأنوار، ج 75، ص 194
[11] و. بحارالأنوار، ج 75، ص 194
[12] امینى، ابراهیم، همسردارى، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: بیست و نهم، 1389