بخش چهارم: سیره امیرالمؤمنین علیهالسلام در صرف بیتالمال در زندگی شخصی
در زندگی اجتماعی بشر در عصر حاضر و پیچیدگی آن که قوانین بشری بر قوانین الهی سایه افکنده است، سیره عملی و گفتاری اهلبیت علیهمالسلام بسیار راهگشاست. با توجه به اینکه مسئله حفظ بیتالمال و جلوگیری از حیف و میل آن در شرایط اقتصادی کنونی، اهمیت بالایی دارد، رجوع به سیره عملی امیرالمؤمنین علیهالسلام در مواجهه با بیتالمال در دوران امامت و حکومتش، میتواند خطّ مشیء دولتمردان و عاملان بیت المال را در مصرف آن مشخص کند.
سیره امام علی علیهالسلام در مورد مصرف بیت المال در زندگی شخصی خودش همواره مورد توجه بسیاری از بزرگان بوده است. از نهجالبلاغه استفاده میشود که امیرالمؤمنین علیهالسلام حتی در زمان حکومتش میکوشید تا حدّ امکان، کمتر از بیتالمال صرف زندگی شخصی خود بکند. هر چند برای مسئولیت عظیم الهی امامت و خلافت که برعهده داشت میتوانست از بیتالمال استفاده کند، سیره عملی حضرت برخلاف حقّ طبیعی ایشان بود.
غزالی در کتاب احیاء العلوم مینویسد: امام علی علیهالسلام با آن که بیتالمال را در اختیار داشت و حاکم مسلمانان بود، سعی میکرد در زندگی خودش استفاده نکند، حتی در موارد ضرور. حاضر بود شمشیرش را بفروشد و صرف خورد و خوراک و لباسش سازد ولی از بیتالمال بهره نَبَرد. حتی حاضر بود یک لباس بر تن کند و با همان زندگی کند و وقتی که نجس میشد آن را بشوید و خشک کرده و دوباره بپوشد.
محمود عباس عقاد، نویسنده معروف مصری در کتاب عبقریة الامام علی علیهالسلام مینویسد: با اینکه امام علی علیهالسلام حاکم مسلمانان و همه بیتالمال در اختیارش بود و هرگونه که میخواست، میتوانست صرف کند، سعی میکرد از بیتالمال کم مصرف کند و حتی به تعبیری، به اهل کوفه میفرمود: اگر من از بین شما و کوفه بیرون رفتم، در حالی که جز حیوان سواریام که مال شخصی خودم است و جز رهتوشه و غلام خود چیز دیگری همراهم بردم، خائن هستم. سوید بن غفلة، یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام میگوید: روزی به منزل حضرت وارد شدم، دیدم روی حصیر پاره و کهنهای نشسته و مشغول کار خودش است. با تعجب عرض کردم: «یا امیرالمؤمنین! شما حاکم مسلمانان و حاکم بر بیتالمال هستی و اموال همه در اختیار توست، خوب است وضعیت خوب و آبرومندی درست کنی که وقتی مهمانهای خارجی به دیدارتان میآیند، شما را کوچک نشمارند. این حقّ شماست که فرش و ظروف زیبا و تشکیلات مجهزی داشته باشید تا آبروی اسلام حفظ شود. امیرالمؤمنین علیهالسلامگریست و فرمود: ای سوید! آیا زیبنده است برای شخصی مثل من که میخواهم از این سرا نقل مکان کنم، آن را زینت دهم؟ این که میبینی دنیا را رها کردم، برای این است که آخرت را آباد کردم.[137]
حاکم مسلمان مُحال است که هم دنیا را آباد کند هم آخرت را. از سخنان گهربار حضرت استفاده میشود که امیرالمؤمنین علیهالسلام از همه مسلمانان و رعایا از بیتالمال کمتر استفاده میکرد. رفتار حضرت اینگونه بوده است. امیرالمؤمنین علیهالسلامنمیتوانست بگوید که من چون حاکم هستم، میتوانم هر اندازه که بخواهم استفاده کنم. رژیم غذایی امیرالمؤمنین علیهالسلام نان خشک جو بود که بارها خوانده یا شنیدهاید. چرا امیرالمؤمنین علیهالسلام این قدر سختگیری میکرد؟ حضرت در روایتی علت آنرا برای احنف بن قیس، بیان میکند. بر پیشوایان حق لازم است که سطح زندگیشان از جهت لباس و مسکن و خوراک از همه مردم خودشان پایینتر باشد.[138] چرا؟ زیرا خود سادگی حاکم اسلامی باعث میشود زندگی فقیرانه برای آنها آسانتر و قابل تحمل شود. علاوه بر این وقتی میبینند حاکم اسلامی چنین ساده زندگی میکند، در حالی که همه امکانات در اختیار اوست، سخنانش را میپذیرند و بیشتر به وی ارادت میورزند، چندان که حاضر میشوند برای او و عمل به دستورش کشته شوند.
تاریخ ثبت کرده است که خارجیها در دیدار با امام خمینی سادگی زندگی ایشان را دلیلِ حقانیت این نظام دانستند و شیفته سادگی امام شدند. علی بن ابی طالب علیهالسلامدر زندگی خودش و دوران حکومتش این یادگارهای عملی را برای ما باقی گذاشت که برای همین کارها عدهای به حضرت عشق میورزند. چرا که به فرموده امام علی علیهالسلامحاکم اسلامی نمیتواند مثل سایر مردم زندگی کند:
آیا من قناعت کنم به اینکه به من امیرالمؤمنین بگویند، اما در سختی زندگی با مردم یکسان نباشم؟ سختی ها را تحمل نکنم؟ زندگی من تشریفاتی و اَشرافی باشد، ولی مردم در فقر و فلاکت زندگی کنند؟ من باید در وضعیت زندگی اسوه باشم.[139]
و باز در کلام دیگری میفرماید: مگر من میتوانم سرِ سفرهای بنشینم و انواع غذاها را برای خود برگزینم اما در قلمرو سرزمین اسلامی در یمامه[140] یا حجاز گرسنهای باشد؟ من پیشوای مسلمانان هستم. مگر میتوانم غذاهای مختلفی را انتخاب کنم ولی در کشورم فردی باشد که حتی یک نان نداشته باشد بخورد؟ مگر من میتوانم با شکم سیر بخوابم اما در همسایگی و اطرافم افرادی باشند که گرسنهاند و از گرسنگی خوابشان نمیبرد؟ هیهات، من نمیتوانم. همین واقعیتها است که حتی مسیحیان و غیرمسلمانان را شیفتة امام علی علیهالسلام کرده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام در یکی سخنانش میفرماید: میدانم شما نمیتوانید مثل من زندگی کنید، ولی مرا با تلاش و کوشش و تقوا و عفت کمک و همراهی کنید و بکوشید زندگیتان شبیه من باشد.[141] خود حضرت میداند که ما مردِ این میدان نیستیم، اما میتوانیم شبیه ایشان باشیم و حدّاقل از راه حلال استفاده کنیم و در مصرف بیتالمال تقواپیشه باشیم.
سهم کارگزاران امیرالمؤمنین علیهالسلام در بیتالمال
هر کس متصدی امور بیتالمال مسلمانان باشد، برای رتق و فتق امور، کارگزاران و عاملانی دارد؛ از طرفی هم افرادی در جامعه اسلامی از نزدیکان و خویشان متصدی بیتالمال هستند. همواره در بین کارگزاران یا خویشان، افرادی هستند که به دلیل انتسابشان به حاکم و حکومت، انتظار دارند شخص اوّل حکومت توجه خاصی به آنها کرده، مقدّمشان بدارد، و نخست وضع زندگی آنها را سامان دهد، سپس به زندگی بقیه مردم رسیدگی کند. بنابراین، بعضی خواصّ حکومت و حاکم، تساوی با سایر افراد جامعه را برنمیتابند و اسباب ناراحتی حاکم عادل را فراهم میکنند. حاکمی که مقتدر نباشد، گاهی اوقات ناچار میشود در مقابل زیادهخواهی آنان تسلیم شده و بیشتر به آنها برسد. و این پایانِ کار نخواهد بود! بنابراین، یکی از مشکلات بزرگ متصدیان بیتالمال مسلمانان دارند، انتظارهای بیجای دیگران است.
برای یافتن راه حلّ این مشکل، به سیره عملی امیرالمؤمنین علیهالسلام در دوران حکومتش مراجعه میکنیم و به دو نمونه از عملکرد آن حضرت علیهالسلام اشاره میکنیم.
آهن گداخته
1. عقیل برای امیرالمؤمنین علیهالسلام برادر وفادار و شخصیت محترمی بود.[142] حضرت میفرماید: روزی عقیل نزد من آمد، من آثار فقر و نداری را در چهرهاش مشاهده کردم. از لبهای خشکیده و رنگ و رویَش وضعیت زندگی را حس کردم. فرزندانش را هم آورده بود؛ دیدم که گرسنگی به آنها هم اثر کرده، رنگشان پریده و لباسهای مندرس به تن دارند. عقیل گفت: برادر! این وضع من و بچههایم است. شما که دسترسی به بیتالمال دارید، دستور فرمایید مقداری از گندم خزانه بیتالمال بدهند تا شکم بچههایم را سیر کنم. امیرالمؤمنین علیهالسلام ابتدا حرف ایشان را شنید ولی اهمیت نداد. عقیل دوباره تأکید و تکرار کرد. علی بن ابیطالب علیهالسلام میفرماید: من خوب به سخنانش گوش دادم؛ پنداشت توانسته مرا تحت تاثیر قرار بدهد و من از گندم بیتالمال برایش سهمی میآورم. به او گفتم: بنشین. سپس داخل منزل شدم، پاره آهنی را روی آتش گذاشتم، خوب داغ و گداخته شد. بعد آن را آوردم در مقابل عقیل که نابینا بود؛ ابتدا گمان کرد پولی آوردهام. آهن گداخته را نزدیک دستش بردم. عقیل فریاد زد و دستش را عقب کشید و نالید. پرسیدم: چرا دستت را عقب کشیدی؟ گفت: چون آهن گداخته میسوزانَد! گفتم: برادرم! تو از آهنی که یک بنده آن را داغ کرده، ضجّه میزنی و خودت را کنار میکشی، ولی انتظار داری من از آتش دوزخ خدا ناله و فریاد نکنم؟ تو میخواهی مرا با حیف و میل بیتالمال در آتش دوزخ بیندازی؟ عقیل! درست است که گندم در بیتالمال است و تو و بچههایت گرسنهاید ولی مسلمانهای دیگر هم گرسنهاند. من چگونه تو را بر دیگران ترجیح بدهم؟[143]
2. در تاریخ آمده است مقدار زیادی عسل و روغن در بیتالمال انباشته شده بود. روزی برای أمّ کلثوم[144] دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام مهمان آمد. او میدانست که مقداری عسل و روغن در بیتالمال ذخیره شده است. نزد مسئول بیتالمال رفت و گفت: ظرفی عسل به من بده برای مهمان خود ببرم و وقتی ذخیره بیتالمال را تقسیم کردید، این عسل را از سهم من کم کنید. من مهمان دارم و آبرومندم، الآن هم چارهای ندارم. مأمور بیتالمال حرف او را عملی کرد. علی بن ابیطالب علیهالسلام وارد بیتالمال شد و دید یکی از ظرفهای عسل کم است. مأمور را احضار کردند و پرسیدند: این عسل چه شد؟ عرض کرد: اُمّ کلثوم دخترشما آمد و چنین گفت و من بنابر گفته او رفتار کردم. امیرالمؤمنین علیهالسلام ناراحت شد و دخترش را احضار و توبیخ کرد. حضرت فرمود: اگر چه عسل در بیتالمال هست و تو هم میخواهی از مهمانت پذیرایی کنی، این مال همه مردم است و فقط برای تو نیست. باید صبر میکردی هنگام تقسیم بیتالمال، سهم خودت را دریافت میکردی. سپس فرمود: قیمت عسل پنج درهم است، پول را بیاور و به مأمور بیتالمال بده.[145]
* * *
اینها افسانه نیست بلکه واقعیتهای ماندگار تاریخ است. این ماجراها از یک طرف هشدار به کسانی است که دستی در بیتالمال مسلمانان دارند و از طرفی هم هشدار به منسوبان و بستگان متولیان بیت المال است. امروزه تیغه عدالت علوی، به سوی مسئولان نظام اسلامی ما هم هست. وزیر محترم! درست است که تصدی گوشهای از بیتالمال در دست توست و میتوانی از آن به آقازادهها و فرزندانت کمک کنی، اما این کار را نکن. با دقت و تأمّل، ببین آقازاده شما که ثروتی به هم زده است و تجارتی به راه انداخته و سرمایهای فراهم کرده، از کجا آورده است؟ ببین چه اندازه از آبرو و اعتبار و تسهیلات حوزه ریاست تو استفاده کرده است؟ سرخود کلاه نگذار و راحت نگو که «الحمداللّه، پسرم زرنگ است»! روی دیگر سخن به بستگان و منسوبان مسئولان است: در یک مقطع زمانی؛ پدر شما به مقام و پستی رسیده است. تو که فرزندش هستی، آزاد نیستی به دلخواه در بیتالمال دخل و تصرف کنی بلکه تو باید آبروی شخصیت حقیقی و حقوقی پدرت را حفظ کنی. آبروی او به عنوان مسئول در نظام اسلامی، آبروی اسلام است.
این یک مسئولیت سنگین، هم برای مسئولان و متصدیان بیت المال است و هم فرزندان و منسوبان آنها. زندگی مسئولان باید مانند زندگی فرزندان امیرالمؤمنین علیهالسلام امام حسن و امام حسین علیهماالسلام باشد. امکانات و تسهیلات دولتی نیز جزء بیتالمال است و حقّ تمام آحاد جامعه از هر قشری. پس رعایت عدالت در همه امور لازم است.
سیره امیرالمؤمنین علیهالسلام در تقسیم بیتالمال
سیره عملی پیامبر در 23 سال دوران رسالتش، عدالت محوری و مهرورزی بدون تبعیض با همه قشرهای جامعه بوده است. فقیر و غنی، رئیس و مرئوس، ارباب و غلام در فرهنگ تربیتی پیامبر در بهرهبرداری از بیتالمال مساوی بودند. حاکم و حکومت در فرهنگ اسلام وقتی جایگاه دارد که همه مردم به حقوق خود برسند و امیرالمؤمنین علیهالسلامتربیت شده مکتب رسول خدا، همان راه و روش پیامبر را با جدّیت ادامه داد.
مورّخان نوشتهاند: روز دوم خلافت، امیرالمؤمنین دستور داد عموم مسلمانان حضور یابند، سپس بیتالمال را میان مهاجران و انصار، عرب و عجم بِالسَّویه تقسیم نمود و به هر یک سه دینار داد. جمعی از حاضران[146] به شدّت ناراحت شدند و اعتراض کردند. سهل بن حُنیف که به غلام سابقش به همین مقدار داده شده بود، گفت: این مرد دیروز غلام من بود که آزادش کردم، امروز در تقسیم بیتالمال با من برابر شده است، آیا این کار درست است؟[147]
در همان روزهای نخستینِ حکومت امیرالمؤمنین، طلحه و زبیر[148] خدمت حضرت آمدند و گفتند: یا علی! ما با تو بیعت کردهایم، باید قدر ما را بدانی. انتظار داریم در کارها با ما مشورت کنی اگر خواستی کسی را به مقامی منصوب، یا بیتالمال را تقسیم کنی، انتظار داریم سهم ما را بیشتر از دیگران بپردازی. ما در حکومت تو دارای نفوذ و موقعیت اجتماعی هستیم و نباید ما را همسان دیگران قرار بدهی. آن دو نفر وقتی بیتوجهی حضرت را به خواستههای نفسانی خود دیدند، شروع به خردهگیری کردند که: چرا بدون مشورت ما بیتالمال را تقسیم میکنی؟ چرا ما را با دیگران یکسان قرار میدهی؟ امام علی علیهالسلام در جواب آنها فرمود: به خدا قَسم، من هیچ کسی را بر شما ترجیح ندادهام.[149] نه بر شما و نه بر عبد ضعیفی که بینیاش قطع شده باشد، به اندازه یک درهم یا کمتر از آن، خود و فرزندانم را برتری نمیدهم. این سیره عملی امیرالمؤمنین علیهالسلام است که باید برای مسئولان نظام اسلامی ما اسوه باشد.
عدالت علوی
شدّت عدالتخواهی امیرالمؤمنین علیهالسلام و رعایت مساوات آن حضرت، از اصولی است که تاریخ هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. جرج جرداق یک دانشمند مسیحی است که اسلام را قبول ندارد اما امیرالمؤمنین علیهالسلام را قبول دارد. در کتاب صوت العدالة الانسانیة که بسیار ارزشمند است، نوشته: آیا شما حاکمی را سراغ دارید این اندازه مقید به مساوات و عدالتخواهی باشد که خودش در کمال سختی زندگی کرد، به گونهای که سطح زندگی او از همه مردم پایینتر بود، با اینکه دسترسی به اموال بیتالمال داشته است؟ سختی را تحمل میکرد که مبادا کسی در اطراف مملکت اسلامی از او فقیرتر باشد. سپس میگوید: من چنین شخصی را سراغ دارم؛ او علی بن ابیطالب علیهالسلام است. آنگاه به سخنانی در نهجالبلاغه اشاره میکند.
روزی یکی از دوستان امیرالمؤمنین علیهالسلام دید که حضرت زندگی سختی دارد؛ غذای بسیار مختصر و ساده و لباس کهنه و وصلهدار، به حضرت عرض کرد: یا علی! بیتالمال برای شما هم هست، و حقّ استفاده از آن را دارید، چرا این قدر به خودتان سخت میگیرید و از غذا و لباس نامناسب استفاده میکنید؟ حضرت فرمود: خداوند بر پیشوایان، عدالت را واجب ساخته که خود را با طبقات ضعیف همرنگ و هم سطح کنند.[150] امیرالمؤمنین علیهالسلام در نامه خود به عثمان بن حُنیف نگاشته است:
اگر میخواستم، میتوانستم غذای خودم را از عسل تصفیه شده اَعلا قرار بدهم، یا خوراکم را از مغز گندم و گندمِ سبوس گرفته تهیه کنم یا بهترین لباس را برای خودم فراهم سازم، چون هم امکان کار کردن دارم و هم بیتالمال در اختیارم است، اما هیهات که خواستههای نفسانی بر من مسلط شود و حرص و ولع مرا بکشاند که غذاهای خوشمزه را برای خودم تهیه کنم در صورتیکه در اطراف حجاز یا یمامه کسانی باشند که حتی به یک نان هم دسترسی نداشته باشند یا من با شکم سیر بخوابم، در صورتی که در اطراف من کسانی باشند که شکمهای گرسنه و جگرهای تافته و سوزان داشته باشند،[151] سپس فرمود: آیا من به همین اندازه اکتفا کنم که به من بگویند امیرالمؤمنین! ولی با مردم مواسات نکنم و در سختیهای زندگی با آنها شریک نباشم؟ من این عمل را انجام نمیدهم.[152]
این سخن شیوا را، جرج جرداق[153] که شیفته و محبِّ علی است نقل کرده، در حالی که اعتقادی به اسلام ندارد! واقعا ما کجا سراغ داریم حاکمی این چنین حکومت کرده باشد؟ اگر چه امیرالمؤمنین علیهالسلام در دوران حکومتش، مشغول جنگهای داخلی بود و زمان اجازه نداد تا اهدافش را کاملاً اجرا کند، در نهایت شهید عدالت شد و با رعایت مساوات و عدالت در بین قشرهای جامعه مزه شیرین عدالت خواهی اسلام را به دهان همه گذاشت و برای همین همه آرزو میکنند ای کاش در طول تاریخ همواره افرادی شبیه امیرالمؤمنین علیهالسلام به حکومت برسند و عدالت و برابری و برادری را در جامعه اجرا کنند. علی بن ابیطالب کشته شد ولی عدالتِ او کشته نشد. با شهید کردن حضرت، ایشان را بر حسب ظاهر از چرخه سیاست و حکومت خارج و حذف کردند، اما نتوانستند اصل زیبای حکومت عدل الهی را از افکار مردم بیرون کنند و همچنان در طول تاریخ مانده است. علی بن ابیطالب کشته شد، ولی شکست نخورد. اگر زنده مانده و حکومت هم کرده بود ولی بر خلاف عدالت عمل میکرد، شکست خورده بود. علی شهید عدالت بود و برای شدّت عدالتش در محراب شهید شد. امیرالمؤمنین علیهالسلام در عبارتهای بسیار زیبای خود سیره و روش مطلوب پیشوایان دینی را ترسیم میکند. پیشوایان نظام اسلامی و مسئولان امور در جامعه اسلامی نباید فقط به فکر خویش و مهیا کردن زندگی مرفه برای خود باشند و به افراد بیبضاعت و مستضعف در اقصی نقاط کشور نیندیشند. کارگزاران و مسئولان نمیتوانند به عناوین مختلف حقوق خود را اضافه کنند و با اختیاراتی که دارند، برای خود و نزدیکانشان کسب منفعت و سرمایه کنند، اما به فکر کارمندان مستضعف و زیردست نباشند. فلان مسئول که خانه سازمانی میگیرد و خانه خودش را هم اجاره میدهد، خودرو شخصیاش را در توقفگاه میگذارد و شب و روز از خودرو دولتی استفاده میکند و به فکر زیر دست خود نیست، از سیره علوی دور است. آیا عدالت علی و عدالت اجتماعی همین است؟ آیا مسئولان نباید مساوات و مواساتی بین خودشان و سایر مردم ایجاد کنند؟
[137] . هاشم معروف حسینى، سیرة الائمة الاثنى عشر، ج 1، ص 321.
[138] . همان: على أئمّة الحَقّ أنْ یتأسّوا بِأضعف رَعیّتهم حالاً فِى الْأکل و الّلباس و لا یتمیّزون علیهم بشىء لایقدرون علیه یراهم الفَقیر فَیرضى عَنِ اللّه بما هوَ عَلَیه.
[139] . نهج البلاغه، ضمن نامه 45: أأقْنَعُ مِنْ نَفْسى بِأَنْ یُقالَ: هذا امیرالمؤمنین؟ و لا اُشارِکُهُمْ فی مَکارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ اُسْوَةً لَهُمْ فى جُشُوبَةِ الْعَیْشِ.
[140] . یمامه: سرزمینى در جنوب عربستان.
[141] . نهجالبلاغه، ضمن نامه 45: أَلا وَ إِنَّکُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ.
[142] . حضرت ابوطالب علیهالسلام چهار پسر داشت که با یکدیگر دَه سال فاصله سنّى داشتند: طالب، عقیل، جعفر و على علیهالسلام.
[143] . فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 713، خطبة 215: وَاللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ عَقِیلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِی مِنْ بُرِّکُمْ صَاعاً وَ رَأَیْتُ صِبْیَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ کَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِی مُؤکِّداً وَ کَرَّرَ عَلَیَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَیْتُ إِلَیْهِ سَمْعِی فَظَنَّ أَنِّی أَبِیعُهُ دِینِی وَ أَتَّبِعُ قِیَادَهُ مُفَارِقاً طَرِیقِی فَأَحْمَیْتُ لَهُ حَدِیدَةً ثُمَّ أَدْنَیْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِیَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِیجَ ذِی دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ کَادَ أَنْ یَحْتَرِقَ مِنْ مِیْسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَکِلَتْکَ الثَّوَاکِلُ یَا عَقِیلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِی إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ.
[144] . ایشان را، زینب صغرى نیز مىنامند، که در رکاب برادرش به کربلا رفت... بسیار بافضیلت، دانا، فصیح و سخنور، و در طول زندگى، شاهد شهادت مظلومانه عترت پیامبر بود.
[145] . هاشم معروف حسینى، سیره الأئمه اثتى عشر، ج 1، ص 337.
[146] . از جمله: عبداللّه بن عُمَر، سعید بن عاص، مروان و گروهى دیگر از قریش، زیرا در دوران خلافت عثمان چندین برابر بیشتر از دیگران مىگرفتند!
[147] . ناسخ التواریخ، ج1، ص23.
[148] . زبیر، علاوه بر آشنایى، پسر عمه على علیه السلام بود، زیرا مادرش صفیّه، عمه امیرمؤمنان علیه السلام بود. با وجود این، طلحه و زبیر در رأس ناکثین بیعت شکنان نخستین جنگ بزرگ دوران خلافت امام على علیه السلام را پدید آوردند، که منجر به شهادت پنج هزار تن از سپاه على علیهالسلام و هلاکت سیزده هزار نفر از مخالفان آن حضرت گردید!
[149] . ناسخ التواریخ، ج 1، ص 31 ـ 34: لا أستأثر علیکما و لا عبد حبشی مجدع بدرهمٍ فما دونَه لا أنا و لا ولدیّ هذانِ.
[150] . نهج البلاغه، خطبه 209: قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤمِنِینَ هَذَا أَنْتَ فِی خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأْکَلِکَ قَالَ وَیْحَکَ إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تعالى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ کَیْلا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ!
[151] . همان، نامه 45: وَ لَوْ شِئْتُ لاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیُّرِ الأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ.
[152] . همان. متن حدیث در بخش چهارم از نظرها گذشت.
[153] . استادِ ادبیات عرب در لبنان که مىگفت: جاذبههاى کلمات امام على علیه السلام شورى در من ایجاد کرد که دویست بار نهج البلاغه را مطالعه کردم»؛ ن.ک: مرحوم محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، سرآغاز، ص 9.