بخش اوّل
خداى جهان آفرین
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم مناجات
الهى اى زبانها از تو گویا جهانى از فروغت گرم و پویا به کوه و جنگل و صحرا و دریا تویى پیداتر از پیدا خدایا نهان از چشمى و چشم از تو بینا فدایت اى همه پنهان و پیدا خداى آسمانها و زمینى الهى تو چه زیبا آفرینى شکوفا از تو شد گلهاى رنگین مزیّن از تو شد باغ و بساتین جهان چون آبشار پر خروشى تویى سرچشمه هر جنب و جوشى جهان تنها ز تو فرمان پذیرد که نیرو دائم از فیض تو گیرد کریمى ، دستگیرى ، بىنیازى رحیمى ، کار سازى ، دلنوازى تویى از مهربانان مهربانتر تویى از بهتران والا و برتر انیس دل صفاى جان تویى تو کریم و غافر و رحمان تویى تو الهى جان ز نورت زندهتر کن زبان با یاد خود گویندهتر کن الهى جان من آزاد گردان دلم را با وصالت شاد گردان
نظم و هماهنگى در جهان
یک کتاب را در نظر بگیرید.آن کتاب از هزاران حرف و هزاران کلمه و جمله ترکیب یافته است این حروف و کلمات چه ارتباطى با هم دارند؟آیا درهم و برهم و بى- ربط پهلوى هم قرار گرفتهاند؟یا این که با نظم و ربط خاصّى در پى هم آمدهاند؟
بعد از این که کتاب را خواندید پى مىبرید که تمام حروف و کلمات و جملهها و بخشهاى مختلف کتاب کاملا مربوط و متناسب هستند و هدف واحدى را تعقیب مىنمایند.تمام این حروف و کلمات با نظم و ترتیب مخصوصى پهلوى هم قرار گرفتهاند و هر یک جایگاهى ویژه دارند.به خوبى درک مىکنید که در تنظیم و تألیف این حروف و کلمات منظور و هدفى در نظر بوده است.پى مىبرید که نگارنده کتاب عقل و شعور داشته است و قبلا از کار خود آگاه بوده و با پیش بینى و هدفگیرى حروف و کلمات را این چنین تنظیم کرده است و در این کار توانایى و مهارت داشته است.
آیا احتمال مىدهید که آن کتاب خود بخود و از روى تصادف و بىهدف بوجود آمده باشد؟آیا احتمال مىدهید که یک موجود بىدرک و شعور-مثلا باد-قلم را روى کاغذ کشیده باشد و چنین کتابى را پدید آورده باشد؟نه هیچگاه احتمال نمىدهید که آن کتاب خود بخود و بىهدف بوجود آمده باشد و هیچگاه احتمال نمىدهید که بوسیله یک موجود بىدرک و شعورى تصادفا چنین کتابى تألیف شده باشد ، چون مىدانید که هر پدیدهاى علّتى متناسب با خود دارد و اگر کسى چنان احتمالى را بدهد ، شما به او مىخندید و سخنش را غیر عاقلانه مىشمارید بنابراین از وجود کتاب و نظم و هماهنگى کلمات و حروف آن به دو موضوع پى مىبرید:
اوّل این که:کتاب مؤلّف و نگارندهاى دارد.
دوّم این که:نگارنده کتاب داراى عقل و علم و مهارت و توانایى است و در کارش هدفدار بوده است.
هم چنین هر دستگاه منظّم و هدفدارى را ببینید به عقل و تدبیر و توانایى سازندهاش پى مىبرید و از ظرافتکارى و نظم آن دستگاه بر مقدار علم و توانایى سازندهاش اطّلاع پیدا مىکنید.
کتاب بزرگ جهان آفرینش نیز داراى حروف و کلمات و جملاتى است ، هر یک از موجودات و پدیدهها و حوادث حرفى یا کلمهاى یا جملهاى از این کتاب بزرگ است. حوادث و پدیدههاى جهان درهم و برهم و بىربط نیستند بلکه همانند حروف و کلمات کتاب نظم و هماهنگى و پیوستگى دارند.به این کتاب بزرگ بنگرید در ساختمان بدن انسان-که کلمهاى از کتاب آفرینش است-صدها دستگاه ظریف و منظّم وجود دارد که در ساختمان هر یک از آنها صدها ظرافت و ریزهکارى مشاهده مىشود.این مجموعه با عظمت یک واحد را تشکیل مىدهد که اجزائش همه به هم پیوسته و مربوطند.تعاون و همکارى دارند و نیاز یکدیگر را برطرف مىسازند ، هر یک از دستگاههاى مختلف بدن به منزله کارخانه عظیمى است و همه این کارخانهها به یکدیگر وابستهاند.مجموعه اعضاء بدن انسان با نظم و هماهنگى کامل کار مىکنند تا انسان زنده بماند و به زندگى خویش ادامه دهد.
بدن انسان نیز نمىتواند بتنهایى به حیات خویش ادامه دهد بلکه به موجودات دیگرى مانند آب و هوا و غذاهاى گوناگون ، درختان و گیاهان و حیوانات و منابع طبیعى زمین وابسته و نیازمند است و بدون اینها نمىتواند زندگى کند و همه اینها به تابش خورشید و حرکت منظّم زمین و توالى شب و روز و فصل تابستان و زمستان وابستهاند. تا آنجا که گویى همگى یک واحد حقیقى را تشکیل مىدهند که کمال نظم و هماهنگى در بینشان برقرار است.با دقّت به این کتاب بزرگ آفرینش ، به جهان بنگرید ، به کلمات پویا و زیبایش نگاه کنید ، ارتباط و نظم و هماهنگى کلمه کلمهاش را دقیقا ملاحظه نمایید ، چه مىبینید؟بخوبى درک مىکنید که این مجموعه بزرگ آفرینش ، تصادفا و بدون هدف بوجود نیامده است ، طبیعت بىدرک و شعور نمىتواند چنین نظام دقیق و هدفدارى را برقرار سازد ، نمىتواند چنین کتاب پر حجم و پر معنایى را بنگارش در آورد. با مشاهده جهان و فهم ارتباط و هماهنگى آن بخوبى به علّت حقیقى آن پى مىبرید ، در مىیابید که جهان را آفریدگارى است دانا و توانا که با علم و تدبیر و هدفدارى جهان را آفریده است و اداره مىکند ، به این ترتیب به هر جا که بنگرى ، در هر پدیدهاى که مطالعه کنى آثار علم و قدرت خداى جهان آفرین را مشاهده خواهى کرد.و این طریق- یعنى نگرش و مشاهده جهان آفرینش-یکى از بهترین راههاى خداشناسى است که «برهان نظم»نامیده مىشود.
در بسیارى از آیات قرآن سفارش شده که در آفرینش زمین و آسمان ، خورشید و ستارگان ، حیوانات و گیاهان ، پیدایش منظّم شب و روز ، شگفتیهاى وجود انسان ، اختلاف الوان و اشکال و زبانها ، بیندیشید تا به آفریدگار جهان پى ببرید.بنابراین شما مىتوانید از کتابهاى علوم طبیعى بهترین درسهاى خداشناسى را فرا گیرید و به عظمت و قدرت خداى جهان آفرین پى ببرید.نمونههایى از بیان«برهان نظم»را در کتابهاى فرهنگ اسلامى و تعلیمات دینى دوّم ابتدایى تا دوّم راهنمایى خواندهاید. آیهاى از قرآن کریم
وَ مِن ایاتِه خَلقُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ اختِلافُ اَلسِنَتِکُم وَ اَلوانِکُم اِنَّ فى ذلِکَ لاَیاتٍ لِلعالِمینَ. سوره روم آیه 22
و از آیات و نشانههاى قدرت و علم خدا آفرینش آسمانها و زمین است و اختلاف زبانها و رنگهاى شما ، البتّه در آن آیات و نشانههاى فراوانى است براى اندیشمندان.
بیندیشید و پاسخ دهید.
1-با مشاهده پیوستگى و ارتباط حروف و کلمات یک کتاب چه مىفهمیم؟
2-در این درس جهان آفرینش به چه تشبیه شده است؟منظور از این تشبیه چیست؟
3-نمونهاى از نظم و ارتباط و هماهنگى جهان آفرینش را بیان کنید.
4-از مشاهده اندیشمندانه جهان و ارتباط و هماهنگى این مجموعه عظیم ، چه مىفهمیم؟به کدامیک از صفات آفریدگارش پى مىبریم؟
5-«برهان نظم»یعنى چه؟خلاصه این برهان چیست؟
6-در آیات قرآن براى آشنایى با آفریدگار جهان به چه چیز سفارش شده است؟
7-آیا نمونهاى از بیان برهان نظم را که در سالهاى پیش خواندهاید ، به خاطر دارید؟بیان کنید.
نگرشى به جهان آفرینش
هواى لطیف سحرگاهان در روستاى ما فرحبخش و شادىآفرین است ، به آن پیرمرد زنده دل بنگرید که چگونه در روشنایى شیرى رنگ سحر خم و راست مىشود و با چه نشاط و سرعتى خوشههاى پر دانه گندم را درو مىنماید.صداى زمزمهاش را مىشنوید؟ این شب و روز............. روشنایى ماه.............یا اللّه، فرزندانش هم به کمک او شتافتهاند. یکى دو نفر به پدر یارى مىرسانند و یکى دیگر چوب و هیزم جمع مىکند ، گویا مىخواهد براى پدر و برادر و خواهر چاى درست کند تا با هم صبحانه بخورند.
دوست دارید شما هم مهمانشان بشوید؟ پیداست که مهربان و میهماننواز هستند و از شما بخوبى پذیرایى خواهند کرد.نزدیک آن پسرک بنشینید و لحظهاى صبر کنید. ببینید خورشید چگونه از پشت آن کوهها آرام آرام طلوع مىکند و چه زیبا و دیدنى بر دشت و مزرعه نور مىپاشد.راستى طلوع این کره نورانى چه زیبایى و چه صفایى به این کوه و دشت مىبخشد ، بیندیشید که:اگر خورشید طلوع نمىکرد و همیشه شب بود و تاریک بود ، ما چه مىکردیم؟هیچ اندیشیدهاید که:خورشید اینهمه نور و حرارت را چگونه پدید مىآورد؟آیا مىدانید حجم خورشید چه اندازه است؟
حجم خورشید تقریبا یک میلیون برابر زمین است ، یعنى اگر خورشید یک کره تو خالى بود ، مىتوانست نزدیک به یک میلیون کره-مانند زمین را-در خود جاى دهد ، سطح این کره بزرگ و آتشین 6000 درجه حرارت دارد.مىدانید با این همه حرارت و گرمى چرا کره زمین را و هر چه بر آنست ، نمىسوزاند؟چون در فاصله مناسب و معیّنى قرار گرفته(فاصله 150 میلیون کیلو مترى)که فقط به اندازه لازم به کره زمین نور و انرژى مىرساند.
هیچ مىدانید که اگر فاصله خورشید تا زمین بر این اندازه و حساب نبود ، چه پیش مىآمد؟اگر فاصله خورشید با زمین کمتر از این مقدار بود ، مثلا اگر نصف مقدار کنونى بود ، چه مىشد؟هیچ موجود جاندارى نمىتوانست بر روى زمین زندگى کند ، حرارت خورشید همه گیاهان و حیوانات و انسانها را مىسوزانید.اگر فاصله خورشید با زمین ما بیشتر از این مقدار بود ، مثلا اگر دو برابر مقدار کنونى بود ، چه مىشد؟در این صورت نور و حرارت به مقدار کافى به زمین نمىرسید و همه چیز سرد و خاموش مىشد. آبها همه یخ مىبست ، دیگر زندگى میّسر نبود.پیداست که این فاصله و این ارتباط با آگاهى و حساب دقیق و مشخّصى پیشبینى و تقدیر شده است.
به واسطه نور و حرارت خورشید است که این خوشههاى زیباى گندم این چنین رشد نموده است ، به علّت تابش پرتوهاى گرم خورشید است که همه گیاهان و درختان رشد مىکنند.و براى ما انسانها میوه و غذا مىسازند.انواع غذاهایى که ما از آنها استفاده مىکنیم به وسیله انرژى خورشید درست شدهاند و در حقیقت انرژى خورشید است که در گیاهان و سایر غذاها ذخیره شده و ما از آنها نیرو و انرژى مىگیریم. حیوانات نیز از انرژى ذخیره شده گیاهان استفاده مىکنند و آن را به صورت غذاهاى حیوانى به ما تحویل مىدهند.مثلا علف مىخورند و به ما شیر مىدهند و ما از گوشت و فراوردههاى دیگرى که از شیر و گوشت به دست مىآید ، استفاده مىکنیم.خلاصه این که:خورشید منبع انرژیهاست و انرژى خورشید است که در این چوب ذخیره شده و اکنون براى این پدر فعّال و فرزندان زحمتکش او و مهمان عزیز آنان ، آب را به جوش آورده و براى درست کردن چاى آماده ساخته است.
شما-مهمان عزیز این پدر و فرزندان-با مشاهده و تفکّر در شکوه و زیبایى خورشید ، فاصله دقیق و حساب شده آن با زمین ، بهرهمندى گیاهان و حیوانات و انسانها از گرمى و انرژى آن چه مىفهمید؟و با مشاهده و تفکّر در پیوستگى و ارتباط شگفت انگیز همه اجزاى جهان ، چه دریافت مىکنید؟چه مىبینید؟آیا یک مجموعه نامنظّم و ناهماهنگ مىبینید یا یک مجموعه کاملا مرتبط و هماهنگ؟حتما پاسخ مىدهید که یک مجموعه بزرگ و کاملا هماهنگ را مشاهده مىکنم که خود نیز جزئى از آن مىباشم.از ارتباط و نظم و هماهنگى دقیق این مجموعه بزرگ چه دریافت مىکنید؟ نظم و حسابى که بر تمام اجزاى این جهان گسترده است ، نشانگر چیست؟آیا مىتوان نابخردانه به این سؤال پاسخ داد و گفت که:خالق این مجموعه عظیم موجودى ناآگاه و نادان و ناتوان است؟چنین پاسخى را وجدان بیدار و عقل هوشیار ما هرگز نمىپسندد بلکه مىگوید:نظم دقیق و ارتباط و پیوستگى و هماهنگى این مجموعه عظیم نشانگر عظمت و قدرت و آگاهى برتر خالق آن است که توانسته موجودات جهان را این چنین تقدیر نماید و بیافریند و نیازمندیهاى هر یک از آفریدهها را با آگاهى و بصیرت کافى پیشبینى نماید و در اختیارشان گذارد و براى هر یک راهى و هدفى معیّن نماید.آن خالق قدیر و عظیم کیست؟
آن خالق آگاه و توانا ، علیم و قدیر ، خداست که این همه نعمت را براى ما آفریده و در اختیارمان نهاده است ، خورشید و ماه و زمین را مسخّر ما فرموده است ، تا با تلاش و کوشش ، زمین را آباد سازیم و با تحصیل علم و دانش ، از اسرار و شگفتیهاى جهان پرده برداریم و به آیات عظمت خالق و پروردگارمان بنگریم و از دریچه این آیات به قدرت و کمال بىمنتهاى او نظاره کنیم و به مناجات و راز و نیاز با او بپردازیم که:
«بالاترین و زیباترین حالات یک انسان ، هنگامى است که با معبود خویش به دعا و راز و نیاز مىپردازد ، و اگر دعا و مناجات انسان با پروردگارش نبود ، زندگى چه ارزشى داشت؟انسان چه بىمقدار بود.»
در پیدایش شب و روز بیندیشید و هر صبح و شام با پیداگر شب و روز مناجات کنید.مىدانید که شب و روز در اثر حرکت وضعى زمین پدید مىآیند ، زمین در هر شبانه روز ، یک دور به دور خود مىچرخد ، نیمى از زمین که در برابر خورشید قرار مىگیرد ، روشن و روز است و نیمى دیگر تاریک و شب.با چرخش زمین ، گویى شب در روز و روز در شب فرو مىرود و شب و روز بطور منظّم در پى یکدیگر فرا مىرسند.در روز گیاهان و درختان در پرتو گرمى و حرارت خورشید رشد مىکنند ، انسانها به تکاپو و کار و کوشش و خدمت مشغول مىشوند و در آرامش شب استراحت نموده ، تجدید نیرو مىکنند و به مناجات مىپردازند و براى کار و خدمت و عبادت فردا آمادهتر مىشوند.
هیچ اندیشیدهاید که اگر حرکت وضعى زمین با این نظم و حساب مقدّر نشده بود ، چه مىشد؟در بعضى از نقاط زمین همیشه شب بود و همیشه تاریک و سرد و یخبندان ، و در بعضى نقاط زمین همیشه روز بود و همیشه روشن و داغ و سوزان. پیدایش شب و روز نیز از آیات روشن و نشانههاى آشکار قدرت و عظمت و آگاهى جهان آفرین دانا و تواناست.
آیا مىخواهید برخى سؤالات را با این پیرمرد پر تلاش در میان بگذارید؟صبر کنید هنگامى که براى صرف چاى و صبحانه پهلوى شما مىنشیند ، از او بپرسید.از او بپرسید که:با مشاهده این خوشههاى زیباى گندم ، این مزرعه با صفا ، این کوه و دشت زیبا ، چه مىبیند؟و چه دریافت مىکند؟از او بپرسید که:از گردش«این روز و شب»و این«طلوع و غروب»چه مىفهمد؟بپرسید که:از مشاهده«نظمى که در کار ماه و خورشید است»چه دریافت مىکند؟نور خورشید و روشنایى ماه را از سوى چه کسى مىداند؟.............؟
به سخنانش گوش کنید ، ببینید چه زیبا و ساده به شما پاسخ مىدهد ، ببینید که چگونه از دریچه این جهان به قدرت و عظمت و علم و آگاهى آفرینشگر علیم و قدیرش مىنگرد.و چه صمیمى با ایمان و ژرفاى وجودش با او مناجات مىکند.صدایش را مىشنوید؟گوش دهید که چه زیبا در پاسخ شما این شعر را زمزمه مىکند: این شب و روز و این طلوع و غروب بر وجود خدا دلیلى خوب نظم در کار ماه و خورشید است نظم عالم نشان توحید است نور خورشید و روشنایى ماه باشد از جانب تو یا اللّه یا اللّه.............
آیه اى از قرآن کریم
وَ مِن آیاتِهِ خَلقُ السّمواتِ وَ الاَرضِ وَ مابَثَّ فیهِما مِن دابَّةٍ
سوره شورى آیه 29
و از نشانههاى قدرت خداوند آفرینش آسمانها و زمین و جنبندگانى است که آنها را در آسمان و زمین پراکنده است. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-آیا مىدانید حجم کره خورشید تقریبا چند برابر حجم کره زمین است؟سطح کره خورشید چند درجه حرارت دارد؟
2-با این همه حرارت و گرمى ، چرا کره زمین را نمىسوزاند؟مگر در چه فاصلهاى از زمین ، قرار گرفته است؟
3-توضیح دهید که اگر فاصله زمین با خورشید به این اندازه نبود ، چه پیش مىآمد؟مثلا اگر نصف این مقدار بود ، چه مىشد؟یا اگر دو برابر مقدار کنونى بود ، چه مىشد؟
4-از مشاهده ارتباط هماهنگ خورشید با زمین و موجودات زمین چه در مىیابیم؟
5-مشاهده حساب معیّن و دقیقى که در جهان آفرینش پیشبینى و تقدیر شده است ، چگونه ما را به خالق عظیم و عزیز ، دانا و توانا ، رهنمون مىشود؟
6-بالاترین و زیباترین حالات یک انسان ، چه هنگامى است؟
7-حرکت وضعى زمین را بیان کنید؛نتیجه این حرکت را براى ما انسانها بگویید؛توضیح دهید که اگر حرکت وضعى زمین نبود ، چه پیش مىآمد.
8-شعرى که آن پیرمرد زمزمه مىکرد ، از حفظ بخوانید.
هر پدیده علّتى دارد
برگهاى درخت آرام آرام حرکت مىکنند ، مىپرسید:برگها چرا حرکت مىکنند؟ علّت حرکت برگها چیست؟
باد برگها را حرکت مىدهد ، «علّت»حرکت برگها باد است.اگر باد نوزد برگها هم از حرکت مىایستند و به سخن دیگر ، وجود باد است که علّت حرکت برگها مىشود. بنابراین مىگوییم:حرکت برگها«معلول»و باد«علّت»است معلول به چیزى مىگوییم که به واسطه علّتى پدید آمده باشد.و به همین جهت به آن«پدیده»مىگوییم.
در مقابل چشمان شما سیب سرخى از درخت روى زمین مىافتد.خم مىشوید ، سیب را بر مىدارید و مىبویید و مىپرسید:چرا سیب از درخت افتاد؟«علّت»افتادن سیب چه بود؟
قوّه جاذبه زمین سیب را به سوى خود کشید.«علّت»افتادن سیب ، قوّه جاذبه بود.اینجا هم دو چیز وجود دارد:یکى افتادن سیب و دیگرى قوّه جاذبه زمین.قوّه جاذبه علّت است و افتادن سیب معلول.
به دیوارى تکیه دادهاید ، دیوار گرم مىشود و شما در پشت خود احساس گرمى مىکنید.مىپرسید:چرا دیوار گرم شد؟علّت گرمى دیوار چیست؟
دوست شما مىگوید: نمىدانم علّت چیست.
بر مىخیزید و از اتاق بیرون مىروید، مىبینید که در پشت دیوار ، اجاق زده اند و زیر دیگ سیاه و بزرگى آتش روشن کردهاند.تازه مىفهمید که«علّت»گرمى دیوار ، آتش زیر اجاق بوده است.
اینجا هم دو چیز وجود دارد که یکى وابسته به دیگرى است:یکى گرمى دیوار دیگرى وجود آتش ، که البتّه گرمى دیوار وابسته به وجود آتش است یعنى اگر آتش نباشد دیوار گرم نمىشود.به همین جهت مىگوییم:وجود آتش«علّت»است و گرمى دیوار «معلول»آن.
بین علّت و معلول ارتباط کاملى برقرار است و تا علّت نباشد ، هرگز معلول پدید نمىآید و همیشه پدید آمدن معلول نتیجه وجود علّت است ، وجود معلول نتیجه وجود علّت است.
انسان از همان آغاز زندگى این مطلب را به روشنى مىفهمیده و مىدانسته است. مىدانسته که در بین پدیدههاى جهان ارتباط مخصوصى برقرار است.وجود و هستى بعضى چیزها به وجود بعضى چیزهاى دیگر نیازمند و وابسته است.
چند مثال و تجربه دیگر
دست خود را حرکت دهید ، چیزى را بر دارید ، این حرکت«کار»شماست و شما «علّت»این«کار»هستید.اگر شما نباشید ، این«کار»هم نخواهد بود.
به دوست خود«نگاه کنید»این«نگاه کردن»کار شماست و از شما صادر شده است شما علّت این«کار»هستید ، این کار-یعنى نگاه کردن-وابسته و نیازمند به شماست و اگر شما نباشید این«کار شما»هم نخواهد بود.بنابراین شما علّت هستید و کار شما معلول.و روشن است که وجود معلول به وجود علّت وابسته و نیازمند است.
به سخنى که دوست شما مىگوید«گوش دهید».این گوش دادن هم کار شماست و متّکى به هستى و وجود شماست.بودنش به بودن شما بستگى دارد و اگر شما نباشید ، گوش دادن شما هم نخواهد بود.
شما به دوست خود محبّت مىکنید این محبّت به شما وابسته و نیازمند است ، چون اگر شما نباشید ، دیگر محبّت شما هم نخواهد بود ، آیا این طور نیست؟
شما چیزهاى بسیارى را مىدانید و مىدانید که«علم و دانش»شما به وجود شما بستگى دارد و اگر شما نباشید علم و دانش شما هم که معلول وجود شماست ، نیست.
شما وابستگى و ارتباط مخصوص بین خودتان و بین علم و دانش ، محبّت ، اراده خودتان را درک مىکنید.خوب در مىیابید که چگونه محبّت و علم و اراده شما ، مربوط و وابسته و نیازمند به شماست.این ارتباط مخصوص«علّیّت»نام دارد ، محبّت و علم و اراده معلول و شما علّت آنها هستید.کارهاى شما معلول شما هستند و وجودشان به شما نیازمند و به شما بستگى دارد.شمایید که حرکت مىکنید ، چیز مىنویسید ، راه مىروید ، حرف مىزنید ، فکر مىکنید ، مىفهمید ، مىدانید ، تصمیم مىگیرید ، محبّت مىورزید ، اراده مىکنید.............اینها همه کار شما هستند و شما هستید که علّت آنها مىباشید و آنها را پدید مىآورید.اگر شما نبودید ، این کارها هم نبودند ، «وجود»این کارها به«وجود»شما نیاز دارد و به عبارت دیگر همه کارها«معلول»و شما«علّت»آنها هستید و ارتباط مخصوصى که بین شما و کارهاى شما برقرار است«علّیّت»نام دارد.
انسان مفهوم«علّیّت»را به خوبى مىشناسد و از آغاز زندگى آن را در مىیابد و با آن سر و کار دارد ، مثلا:براى رفع تشنگى سراغ آب مىرود و براى رفع گرسنگى به سراغ غذا مىرود؛مىدانید چرا؟براى این که آب را علّت رفع تشنگى و غذا را علّت رفع گرسنگى مىداند ، چرا به هنگام سرما به آتش پناه مىبرد؟براى این که آتش را علّت گرمى مىشناسد.اگر صدایى بشنود در جستجوى یافتن علّت آن برمیآید ، چرا؟براى این که براى هر پدیدهاى علّتى مىخواهد.براى روشن کردن چراغ کلید برق را مىزند ، براى برطرف شدن بیمارى به دنبال دوا مىرود و براى این که مقصودش را به دیگران بفهماند ، سخن مىگوید.............
قانون علّیّت یک قانون کلّى و جهانشمول است ، همه انسانها با چنین مفهومى آشنا هستند و آن را وجدان مىکنند و در مىیابند؛همه آن را پذیرفتهاند و زندگى را بر آن استوار ساختهاند.اگر انسان علّیّت را در نمىیافت و باور نداشت زندگى برایش ممکن نبود و به هیچ کارى اقدام نمىکرد.انسان قانون علّیّت را پذیرفته است که در مورد هر پدیدهاى علّتجویى مىکند و«چرا»مىگوید ، مىگوید:چرا برگها حرکت مىکنند؟چرا سیب از درخت افتاد؟چرا دیوار گرم شد؟.............؟
پیش بینىهاى انسان در اثر همین علّت باورى است ، چون انسان قانون علّیّت را پذیرفته است ، از هر علّتى پدیده خاصّ و معلول معیّنى را انتظار دارد ، از طلوع خورشید انتظار نور دارد ، از وجود آتش انتظار حرارت و از آب و غذا امید رفع تشنگى و گرسنگى............. * * *
قانون علّیّت-همانگونه که دانستید-روشن مىکند که هر پدیدهاى وجودش وابسته و نیازمند به چیز دیگرى است که آن چیز دیگر«علّت»نام دارد.مثلا گرمى دیوار ، پدیده تازهاى بود و ناچار وجودش از آتش پشت دیوار سرچشمه گرفته بود ، همیشه این معلول است که وجودش از علّت سرچشمه مىگیرد و به علّت نیازمند است ولى علّت را به معلول هیچ نیازى نیست. طرح سؤال
اکنون این سؤال را مطرح مىکنیم که:علّت پدید آمدن این جهان و هر چه در آنست چیست؟سرچشمه وجود زمین و آسمان ، خورشید و ستارگان چیست؟این جهان -که پدیدهایست و همانند دیگر پدیدههاى کوچک و بزرگ ، نیازمند و وابسته است- وابستگى و نیازش به کیست؟علّت وجودش کیست؟کدام وجود بىنیاز است که به این جهان نیازمند ، هستى مىبخشد؟علّت هستى این جهان کیست؟
عقل آگاه و وجدان بیدار انسان که«علّیّت»را بعنوان یک اصل کلّى و جهانشمول پذیرفته است ، به روشنى پاسخ مىدهد که:این جهان نیز علّت قادر و توانایى دارد که با قدرت خویش آن را پدید آورده و اداره مىکند و قدرت و عظمتش بر جهان و جهانیان سایهگستر و قاهر است.
این جهان به او وابسته و به او نیازمند است ، علّت و سرچشمه هستى این جهان او است.او آفریدگار توانا و بىنیاز این جهان است او خداى قادر و متعال است ، او خداى هستىبخش است که به پدیدههاى جهان نور هستى مىبخشد و در هر لحظه نیاز وجودیشان را برطرف مىکند ، عالم و قادر و قاهر و پیروز است ، این جهان و نظم هماهنگ آن را مقرّر فرموده و اداره مىکند ، اوست که هر لحظه نیازهاى وجودى ما را بر مىآورد و از سرچشمه لطف و رحمتش بر ما مىبخشاید ، ما بنده و نیازمند اوییم و در برابر قدرت و عظمت او تسلیم و فرمانپذیریم ، نعمتهاى پیاپى و بىپایانش را سپاس مىگوییم و رهنمودهاى روشنگرش را فرا راه زندگى قرار مىدهیم. آیهاى از قرآن کریم
اِنَّ اللَّهَ یُمسِکُ السَّمواتِ و الاَرضَ اَن تَزُولا وَ لَئِن زالَتآ اِن اَمسَکَهُما مِن اَحَدٍ مِن بَعدِه.
سوره فاطر آیه 41.
البته خداست که آسمانها و زمین را نگهداشته است که نابود نشوند و جز خدا هیچ کس نیست که بتواند آنها را از نابودى نگهدارد. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-بین علّت و معلول چگونه ارتباطى برقرار است؟کدامیک نیازمند و وابسته به دیگرى است؟
2-پدید آمدن معلول نتیجه وجود چیست؟آیا ممکن است پدیدهاى بدون علّت پدید آید؟
3-در مثالهاى درس دوباره بنگرید ، معلولهایى که در درس یاد شده ، شماره کنید ، علّت هر یک را در مقابلش بنویسید.
4-ارتباط بین علّت و معلول چه نامیده مىشود؟آیا ممکن است مفهوم قانون علّیت را کسى نداند و باور نداشته باشد؟توضیح دهید چگونه؟
5-«قانون علّیّت یک قانون کلّى و جهانشمول است»یعنى چه؟
6-از این که انسان کلمه«چرا»را به کار مىبرد ، چه مىفهمیم؟
سرچشمه این آبشار بلند
آبشار بلند و زیبایى را که در انتهاى درّه پر درختى قرار گرفته است ، در نظر آورید. اى کاش مىتوانستید در یک روز تعطیل با دوستان به دیدار چنین آبشار بلند و زیبایى بروید و در کنار سایه درخت بیدى که در کنار رودخانه چتر زده بنشینید و از دیدار این منظره قشنگ و تنفّس در هواى پاک و خنک کوهسار لذّت ببرید و خستگى جسم را در آب بشویید و جان را طراوات بخشید.راستى که فرود پر خروش آبشار چه زیبا و دیدنى است.وقتى از دور به آن مىنگرید ستون بلند و سپیدى را مىبینید که استوار و ثابت ایستاده است ، ولى نزدیک که مىرسید جریان پر شتاب آب را مىبینید که با خروش و سرعت فراوان فرو مىریزد و هر لحظه آب از بالاى آبشار با شتاب بسیار ، بتندى پایین مىآید و در بستر رودخانه پیش مىرود ، تازه مىفهمید که آن ستون سپید و بلند و استوارى که از دور مشاهده مىکردید و ثابت مىپنداشتید یک لحظه هم ثابت نیست ، بلکه هر لحظه در تغییر است و در هر لحظه آب تازهاى این آبشار را به وجود مىآورد و آبشار در هر لحظه وجودى تازه دارد و نو به نو پدید مىآید.این نو پدیدى و تغییر این پرسش را در ذهن شما ایجاد مىکند که سرچشمه این آبشار کجاست؟علّت وجود این آبشار کدام سرچشمه است؟چون مىدانید که هر پدیده علّتى دارد و ناچار این آبشار هم که پیاپى و در هر لحظه پدیدى تازه دارد ، به علّت و سرچشمهاى متّکى است و از آنجا مایه مىگیرد ، لذا مىپرسید که این آبشار از کجا سرچشمه مىگیرد؟علّت وجود این آبشار چیست؟تردیدى ندارید که ناچار علّتى دارد و از سرچشمهاى مایه مىگیرد ، ولى نمىدانید که آن کجا و چگونه ، است.
اکنون با توجّه به این مثال روشن ، به جهان و پدیدههاى جهان بنگرید ، چه مىبینید؟آیا یک مجموعه ثابت و ایستا و پا بر جا؟یا یک مجموعه متغیّر و پویا و در حرکت؟طلوع خورشید را بنگرید ، غروب زیباى خورشید را ببینید.با طلوع خورشید روز روشن هر لحظهاش نو به نو پدید مىآید و ساعت به ساعت مىگذرد و بهنگام غروب از حرکت باز مىایستد و شب فرا مىرسد ، شب نیز یک لحظه بىحرکت نمىایستد و تا به صبح در تاریکى راه مىپوید تا خود را به طلوع خورشید برساند.بهار و تابستان و پائیز و زمستان را ببینید ، درختان با نسیم بهارى از خواب زمستانى بیدار مىشوند ، آرام آرام جوانه مىزنند و شکوفه مىآورند ، شکوفهها بتدریج راه مىپویند تا به میوه تبدیل مىشوند.بهار مىگذرد و تابستان و پائیز فرا مىرسند برگهاى درختان سبزى و خرّمى خود را از دست مىدهند ، زرد و پژمرده از روى شاخهها پر پر مىزنند و بر زمین مىافتند.با آمدن امروز از دیروز و حوادث آن نشانى باقى نمىماند و با رسیدن زمستان از بهار و تابستان اثرى باقى نمىماند ، همه چیز در حرکت و تغییر است.
باز هم نزدیکتر بیایید و از نزدیک بنگرید ، چه مىبینید؟آیا یک مجموعه ثابت و ایستا و پا بر جا؟یا یک مجموعهاى که چون یک آبشار بلند مرتبا در تغییر و ریزش و نو پدیدى است؟از دورترین کهکشانها تا کوچکترین ذرّهاى که نزدیک شماست همه بطور حیرتانگیزى در تغییر و پویش و در حرکت و در جریان مىباشند و در جریان مداوم خود مرتبا صورتهاى بدیع و تازه پدید مىآورند.آفتاب و ماه و ستارگان ، آب و خاک ، شب و روز ، سال و ماه ، ابر و باد و باران ، همه و همه در تغییر و پویشند ، همه چون یک آبشار بلند در حرکت و ریزشند ، همه مانند حلقههاى بهم پیوسته یک زنجیر به سوى هدفى که براى آن پدید آمدهاند در حرکت و در تلاشند.
این نوپدیدى و تغییر ، این پرسش را در ذهن انسان ایجاد مىکند که سرچشمه این آبشار بلند جهان و پدیدههاى آن کیست؟علّت وجود این آبشار کدامین سرچشمه است؟
در پاسخ چه مىتوان گفت؟آیا مىتوان گفت که پدیدههاى گوناگون و مرتبط این جهان پهناور-که چون آبشار بلندى در ریزش و خروشند-بدون علّت پدید آمده و فرو مىریزند؟البتّه فطرت علّت جوى انسان که براى هر پدیده جزئى به دنبال علّت و سببى مىگردد ، این پاسخ را هرگز نمىپسندد و ناچار براى مجموعه پدیدههاى جهان هستى نیز در پى علّتى مىگردد و براى این آبشار بلند نیز سرچشمه نیرومندى جستجو مىکند.علّتى که سرچشمه و پشتیبان وجود همه این پدیدههاى کوچک و بزرگ جهان باشد و با علم و قدرت بىانتهاى خود ، این نظام بدیع و این پدیدههاى بهم پیوسته و هدفدار را پیاپى پدید آورده و اداره نماید.
نهاد علّتجوى انسان بىهیچ تردید؛اذعان مىکند که علّت پدید آمدن این جهان -که سراسر پدیدههاى نو و مرتّبا در آفرینش مجدّد است-آفریدگار بزرگ و نیرومند و بىنیازى است که با علم و قدرت و توانایى بىپایان خود ، آن را پیاپى هستى مىبخشد و بسوى هدف معیّنى هدایت مىکند.او سرچشمه و پشتیبان این آبشار بلند هستى است که با علم و تدبیر خود آن را به جریان افکنده و اداره مىکند.هر قطرهاى و هر ذرّهاى و هر پدیدهاى در هستى و ریزش خود به او نیازمند است و او به چیزى نیازمند و به چیزى همانند نیست.
خرد علّتجوى انسان بخوبى و روشنى درک مىکند که جهان و همه پدیدههاى جهان چون آبشار بلند و زیبایى است که از پیش خود نیست بلکه هر قطره قطره آن و هر ذرّه ذرّه آن از یک مرکز قدرت نامتناهى سرچشمه مىگیرد ، همه پدیدهها معلول وجود اویند و در پناه هستى او رنگ هستى مىگیرند و با روشنایى ذات او روشن و پیدا مىشوند.
خرد علّتجوى انسان ، انسان را دعوت مىکند تا آن مرکز نامتناهى قدرت و زیبایى را بشناسد و با او آشنا و آشناتر شود؛چون که دریافته هر خیر و خوبى از اوست و مصیر و بازگشت انسان نیز به سوى اوست.
اگر انسان خوب بیندیشد و در ریزش زیباى پدیدههاى جهان به دقت بنگرد بروشنى مشاهده مىکند که جهان و جهانیان به یک هستى و حیات و قدرت نامتناهى متکى هستند و از سرچشمه مهر و رحمت او ، وجود و حیات مىگیرند ، در پرتو چنین بصیرت و اندیشهاى است که انسان دل از هر جا بر مىکند و تنها به او مىپیوندد و دل به او مىبندد و جز در برابر عظمت و کبریاى او در مقابل چیزى و کسى سر فرود نمىآورد زیرا در مىیابد که دیگران هر چه دارند از او دارند ، لذا چشم از آفریدگان خدا فرو مىبندد و یکباره دل در گروه کسى مىنهد که سرچشمه علم و قدرت و آفرینش و رحمت و زیبایى است.خود را در ولایت و سرپرستى پروردگار عظیم و عزیزش قرار مىدهد ، جز رضاى او ، رضاى کسى را نمىجوید و جز قدرت او قدرتى نمىشناسد و با هدایت و رهبرى اولیاى خدا کاملا تسلیم امر خدا مىگردد و با اخلاقى پاک و اعمالى نیک راه تقرّب و انس و آشنایى او را مىپیماید و به این ترتیب به آخرین درجه کمال انسانى خویش صعود مىنماید و کمال واقعى و سعادت دنیا و آخرت را احراز مىنماید.سعادتى که عظمت و زیبایى آن در وصف نمىگنجد. آیهاى از قرآن کریم
اَفِى اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ. سوره ابراهیم آیه 10
مگر مىتوان در خدا شکّ داشت؟او که پدید آورنده آسمانها و زمین است.
بیندیشید و پاسخ دهید.
1-آبشار چگونه وجودى دارد؟آیا یک وجود ثابت و بدون تغییر؟یا وجودى متغیّر و نو پدید؟
2-وقتى به نو پدیدى لحظه به لحظه آبشار توجّه مىکنیم ، چه پرسشى در ذهن ایجاد مىشود؟
3-وقتى به جهان و پدیدههاى جهان مىنگرید ، چه مىبینید؟آیا یک مجموعه ثابت و پا بر جا؟یا یک مجموعه متغیّر و پویا و در حرکت؟توضیح دهید.
4-از تغییر و دگرگونى دائم موجودات این جهان نمونههایى بیان کنید.
5-وقتى به نو پدیدى و تغییر پیوسته جهان توجّه مىکنیم ، چه پرسشى در ذهن ایجاد مىشود؟
6-آیا مىتوان گفت که پدیدههاى گوناگون این جهان پهناور ، بدون علّت بىنیازى پدید مىآید؟............. چرا؟
7-پاسخ نهاد و وجدان علّت جوى انسان ، در جستجوى علّت براى این نظام بدیع و این پدیدههاى بهم پیوسته و هدفدار چیست؟
8-سرچشمه و پشتیبان این آبشار بلند هستى کیست؟
9-نتیجه دریافتن این حقیقت که«سرچشمه هستى این جهان خداست»چه چیزهایى است؟
10-چرا انسان خداشناس و خداپرست خود را تسلیم خدا مىکند و سرپرستى و ولایت او را مىپذیرد؟
دو برهان درباره خداشناسى
برهان بیان متین و روشنگرى است که موجب روشن شدن مطلبى مىشود و جهل و تردید را در مورد آن برطرف مىکند ، به چنین بیانى«برهان»گفته مىشود.
تاکنون با دو برهان درباره خداشناسى آشنا شدهایم:برهان نظم و برهان علیّت و اینک به بررسى و مقایسه این دو برهان مىپردازیم:
نخست برهان نظم-بحثهاى خداشناسى که در نخستین بحث این کتاب و در دورههاى پیش از این خواندهاید همه بر اساس«برهان نظم»نوشته شده است ، مثلا در سال گذشته پس از آن که با ساختمان دستگاهى از دستگاههاى بدنمان آشنا شدیم ، چنین خواندیم:
در ریزه کاریها و ظرافتهاى شگفتى که در این دستگاه به کار رفته خوبتر بیندیشیم ، در نظم و هماهنگى و ارتباط دقیق گردش خون با کار کلیهها و کار کلیهها و ارتباط آنها با میزناى و ارتباط میزناى با مثانه.............بهتر تأمّل کنیم ، چه مىبینیم؟آیا یک مجموعه با هدف و منظم؟یا یک مجموعه بىهدف و نامنظم؟ .............از مشاهده و دقت در این اندام بسیار ظریف و مهم و این مجموعه حساس و دقیق چه مىفهمید؟از دقت و نظم و حسابى که در خلق این مجموعه و چگونگى شکل و اندازه و ارتباط و هماهنگى و همکارى آنها بکار رفته ، چه در مىیابید؟آیا بر این باور یقین نمىکنید که این دستگاه دقیق و منظّم-و سایر دستگاههاى بدنمان-خود بخود و بیحساب پدید نیامده است؟ آیا ممکن است انسان عاقل و اندیشمندى بپذیرد که طبیعت تاریک و خاموش و بىشعور پدیدآور چنین نظم شگرفى است؟ هرگز.............بلکه هر فرد خرد آشنا و فهمیدهاى اذعان مىکند که وجود دانا و توانایى آن را آفریده و در آفرینش آن هدفى را منظور نموده است.بر این اساس هر فرد خردمندى با نگاه به این همه اسرار و شگفتیها ، ایمانش را به آفریدگارى بزرگ و دانا و توانا تقویت و تحکیم مىکند و در مقابل شکوه قدرت و فراوانى نعمت او سر تسلیم و تعظیم فرود مىآورد.
این برهان که درباره خداشناسى خواندهاید«برهان نظم»نام دارد ، یعنى به پدیدههاى جهان آفرینش مىنگریم و نظم و ارتباط و هماهنگى و محاسبه و تقدیر و اندازهگیرى را در ذرّه ذرّه آن مىبینیم و نتیجه مىگیریم که خالق و فراهم آورنده این دستگاههاى منظم و هماهنگ و بهم پیوسته ، وجود قادر و عالمى است که توانسته با علم و قدرت خویش چنین نظم و آهنگ بدیعى را پدید آورد.چون اگر نادان و ناتوان بود نتیجه کارش جز بىنظمى و ناهماهنگى و بىحسابى و بىهدفى چیزى نبود.
«برهان نظم»بطور خلاصه این چنین بیان مىشود:
جهان آفرینش بر اساس نظم و ترتیب و هماهنگى و ارتباط کامل استوار است ، هر نظم و ترتیبى و هر هماهنگى و تقدیرى ساخته و پرداخته سازندهاى دانا و تواناست ، پس این جهان هم مخلوق آفریدگارى دانا و تواناست.
در این برهان ، (برهان نظم) ، ابتدا به نظم و هماهنگى و حساب و تقدیرى که در اجزاى جهان است توجّه مىکنیم و آنگاه با توجّه به این باور که«هر نظم و تقدیرى تقدیر کننده آگاه و توانایى دارد» ، نتیجه مىگیریم که این نظم و هماهنگى عظیمى هم که در جهان برقرار است خالقى دانا و توانا دارد.
دوّم برهان علّیّت-دو درس گذشته که در این کتاب خواندهاید ، بر اساس برهان علّیّت نگاشته شده است ، در برهان علّیّت ، دیگر به نظم و هماهنگى میان اجزاى پدیدهها و پدیدههاى این جهان نمىنگریم بلکه به ذات و هستى پدیدهها نظر مىکنیم و به نیاز ویژهاى که هر پدیده به علّت دارد نظر مىدوزیم و بنابر قانون علّیّت-که هر انسانى به آن عمیقا باور دارد-مسأله را اینچنین طرح مىکنیم:
هر پدیدهاى که بوجود مىآید وجودش از خودش نیست ، بلکه وابسته و نیازمند به چیز دیگرى است که آن چیز دیگر«علّت» نام دارد.
این جهان نیز-که مجموعهاى از پدیدههاى گوناگون است- ناچار علّتى دارد ، پدیدههاى این جهان سرچشمهاى دارد ، آفریدگار بزرگ و نیرومند و بىنیازى دارد ، او علّت و سرچشمه این آبشار بلند هستى است ، هر قطرهاى و هر ذرّهاى و هر پدیدهاى در هستى و ریزش خویش به او نیازمند است و او به چیزى نیازمند و همانند نیست.
اگر انسان خوب بیندیشد ، به روشنى مشاهده مىکند که جهان و جهانیان به یک هستى و قدرت نامتناهى متّکى هستند و از سرچشمه مهر و رحمت و بخشش او ، وجود و هستى مىگیرند.
در برهان علّیّت سخن از اینست که هر پدیدهاى که به وجود مىآید وجودش وابسته و نیازمند است.وجودش از خودش نیست بلکه به علّتى متّکى است و جهان و هر چه در آنست-که یکسره پدیده هستند و همه در آفرینشند-ناچار از منبع عظیم قدرت و هستى بیکرانى سرچشمه مىگیرند که آن قدرت بىمنتها را خدا مىنامیم. * * *
هر دو برهان-برهان نظم و برهان علّیّت-براى اینست که گرد و غبار غفلت و بىتوجّهى را از چشم اندیشه و فطرت انسان پاک کند تا انسان با فطرت پاک و عقل بیدار خویش واقعیات را بنگرد و روشنترین روشنها را ببیند و ایمان خود را به خداى قادر متعال تحکیم و تقویت نماید.
امّا فطرتهاى پاک انسانهاى آگاه به آفریننده بزرگ و تواناى خویش آنچنان یقین و باور دارند و آن قدر این موضوع بر ایشان روشن و قطعى است که کمتر به اقامه برهان و دلیل نیاز دارند.این فطرتهاى پاک و این انسانهاى آگاه همه چیز را به قدرت و اراده شکستناپذیر خداى بزرگ متّکى مىبینند و در همه سختیها و دشواریها به او پناه مىبرند و هرگز دچار یأس و ناامیدى نمىگردند ، چون مىدانند که هر پدیدهاى هر چه هم نیرومند باشد باز نیازمند به خداى بزرگ است و زیر فرمان و اراده اوست.این فطرتهاى پاک و این انسانهاى آگاه-چون همه چیز را نیازمند خدا مىبینند-جز در مقابل خداى بزرگ ، در مقابل چیز دیگرى تسلیم نمىشوند و نسبت به هیچ فرمان و هیچ ولایتى-جز ولایت و فرمان وى-پذیرا نمىگردند و زندگى دنیا را با عزّت و پیروزى به سعادت جاودان آخرت مىرسانند. آیهاى از قرآن کریم
رَبُّکُم رَبُّ السَّمواتِ وَ الاَرضِ الَّذى فَطَرَهُنَّ. سوره انبیاء 56
پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را پدید آورده است.
بیندیشید و پاسخ دهید.
1-برهان یعنى چه؟
2-تاکنون چند برهان درباره خداشناسى مىدانید؟
3-«برهان نظم»چگونه بیان مىشود؟بطور خلاصه بگویید.
4-«برهان علّیّت»چگونه بیان مىشود؟
5-چرا در مورد خداشناسى به بیان برهان مىپردازیم؟
6-آیا فطرتهاى پاک نیازى به اقامه دلیل و برهان درباره خداشناسى دارند؟
7-بینش انسانهاى پاک سرشت درباره خداشناسى چگونه است؟آیا اینان در مقابل غیر خدا تسلیم مىشوند؟چرا فقط ولایت خدا را مىپذیرند؟
خدا جویى
تا آنجا که تاریخ نشان مىدهد و در حفّاریها و تحقیقات باستانشناسى بدست آمده است انسانهاى گذشته و حتّى انسانهاى قبل از تاریخ نیز با خدا آشنا بودهاند و در برابر ذاتى عظیم کرنش و عبادت مىکردهاند و براى رضاى او مراسمى انجام مىدادهاند.
اکنون این سؤال پیش مىآید که بشر در آغاز چگونه متوجّه خدا شد؟چه عامل و انگیزهاى او را به فکر خداپرستى انداخت؟چه عاملى او را رهنمون شد که براى جهان آفریدگارى جستجو کند؟منشأ و ریشه این اندیشه چیست؟اصولا چه عاملى باعث شد که انسان به فکر خدا و خداپرستى بیفتد و در این باره بیندیشد؟
با کمى دقّت پاسخ این سؤال را مىتوان پیدا کرد-همان گونه که در بحث سوم گفته شد-در بشر غریزهاى وجود دارد به نام غریزه«علّت جویى».بشر از نخستین روزگار علّیّت را مىشناخته و براى هر پدیدهاى و هر موجود نیازمندى ، علّتى جستجو مىکرده است ، اگر گرسنه مىشد دنبال غذا مىرفت زیرا غذا خوردن را علّت و عامل رفع گرسنگى مىدانست.اگر تشنه مىشد براى رفع عطش به سراغ آب مىرفت چون آب را علّت رفع تشنگى مىدانست.اگر صدایى را از پشت دیوار مىشنید یقین داشت که صدا علّتى دارد و در صدد یافتن علّتش بر مىآمد.اگر بیمار مىشد بیمارى خویش را نتیجه علّت و عاملى مىدانست و به فکر علاج مىافتاد.براى رفع سرما به حرارت پناه مىبرد. چون حرارت را علّت برطرف شدن سرما مىدانست.
علّت جویى و کنجکاوى در نهاد هر انسانى نهفته است.هر انسانى همواره در تلاش است که از علل پدیدهها آگاه گردد ، در مورد هر پدیدهاى«چرا و به چه علّتى» برایش مطرح مىشود ، همواره کوشش مىکند تا براى حسّ کنجکاو و علّتجوى خود پاسخ درست و قانع کنندهاى بدست آورد و تا پاسخ درستى بدست نیاورد آرامش ندارد ، انسان ذاتا«علّت جو»است و این غریزه را نمىتواند از دست بدهد و فراموش کند.
همه انسانها-و از جمله انسانهاى نخستین-از این غریزه طبیعى برخوردار بودهاند ، انسان در این جهان مىزیسته و با حوادث و رویدادهاى شگفتآور جهان روبرو بوده است ، توالى منظّم شب و روز ، تابستان و زمستان ، حرکت منظّم ماه و خورشید و ستارگان ، عجایب و شگفتیهاى حیوانات و گیاهان ، کوههاى مرتفع و دریاهاى وسیع و آبهاى جارى.............این همه را به چشم مىدیده و به اندیشه و تفکّر مىافتاده که«علّت»این جهان چیست و پدید آورنده آن کیست؟ناچار این جهان منظّم علّتى دارد و آفریدگار دانا و توانایى آن را آفریده است و اداره مىکند.
به این ترتیب انسانهاى نخستین هم با خدا آشنا شدند و به وجود او اعتراف نمودند و در برابر قدرت و عظمتش خاضع شدند.
با گذشت زمان گروهى به اشتباه افتادند و به پرستش معبودهاى دروغین مشغول گشتند و بتدریج بتپرستى و خورشید پرستى و ماه پرستى و آتش پرستى و ستاره پرستى .............نیز در بین مردم پیدا شد.
پیدایش معبودهاى دروغین خود شاهدى است بر این که انسان بواسطه غریزه علّتجویى خویش توجّه داشته که براى اداره این جهان علّتى لازم است ولى در برخى موارد اشتباه کرده مصادیق دروغین را به عنوان علّت و آفریدگار حقیقى پنداشته و به پرستش آنها اشتغال ورزیده است.
کوتاه سخن این که:انسان به وسیله غریزه«علّتجویى»که در نهادش نهفته است براى مجموع موجودات و پدیدههاى جهان ، علّتى جستجو مىکرده و به این ترتیب با خداى جهان آفرین که«علّت حقیقى»موجودات نیازمند و پدیدههاى جهان است آشنا گشته و به وجودش پى برده است و به پرستش او برخاسته است.
آیه اى از قرآن کریم
وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ العَزیزُ العَلیمُ. سوره زخرف آیه 9
و اگر از آنان بپرسى که:«چه کسى آسمانها و زمین را آفریده؟»در پاسخ حتما خواهند گفت که:آفریدگارى توانا و دانا آنها را بیافریده است. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-چه عامل و انگیزهاى انسانها را به فکر خدا پرستى انداخته است؟
2-«علّتجویى»یعنى چه؟نمونههایى از«علّتجویى»انسان را بیان کنید.
3-از این که در مورد هر پدیدهاى«چرا و به چه علّتى»براى انسان مطرح مىشود ، چه مىفهمیم؟
4-پیدایش معبودهاى دروغین گواه چیست؟
فاطر آسمانها و زمین
به گذشته خویش مىنگرم ، دوران کودکى را به خاطر مىآورم ولى از دوران شیرخوارگى چیزى به یاد نمىآورم ، امّا چهره لطیف و کوچک آن دورانم را مىتوانم در آغوش مادرم ببینم ، چهره خواهرم را ، او تازه به دنیا آمده است ، چشمهاى کوچک و زیبایش را که مىگشاید ، گویى از آسمان آبى پرده بر مىدارد ، تازگى با لبهاى نازکش لبخند مىزند و با انگشتهاى ظریفش چیزها را مىگیرد و به سوى دهان مىبرد.
مدّتها کنار او مىنشینم و به اندیشه مىپردازم:چه کسى مرا در شکم مادر بدین گونه پرورده است؟چه نقّاش زیبا آفرینى!چه مجسمهساز توانایى!چه خوب مىدانسته که تو به چه چیزهایى نیاز دارى ، همه را به تو بخشیده است ، دو چشم زیبا ، دو گوش شنوا ، دو دست و دو پا.............براى تو آفریده است.مهرت را در دل مادر نهاده و ترا به این نیکویى پرورده است.راستى!پروردگار تو کیست؟من هم مانند تو نوزاد کوچکى بودهام ، هیچ نقشى در آفرینش خود نداشتهام.نقّاش توانایى این شکل و رنگ را بر چهرهام کشیده و وجود قدرتمندى مرا این گونه ساخته و پرداخته است.............راستى!پروردگار من کیست؟
همه انسانها چنین سؤالى را از خویش مىکردهاند ، به نیاز خود مىنگریستهاند ، به دوران کودکى و شیرخوارگى و پیش از آن به هنگامى که در شکم مادر بودهاند ، نظر مىکردهاند ، به نیاز خود پى مىبردهاند و در مىیافتهاند که وجود بىنیاز و قدرتمندى آنان را آفریده و این چنین پرورده است ، و از خویش مىپرسیدهاند که:پروردگار من کیست؟
فطرت پاکشان آنان را به پروردگار بزرگشان رهنمون مىشده و درک روشنشان آنان را به ستایش و عبادت او دعوت مىکرده است.و همیشه در طول تاریخ ، انسانها با نهاد حقگراى خویش با پروردگارشان-پروردگارى بىنیاز و قدرتمند-آشنا بودهاند و او را به یگانگى مىپرستیدهاند اما گاه هم به لغزش مىافتادهاند و بتهاى بیجان و مجسمههاى ناتوان ، یا خورشید و ستارگان را پروردگار خویش مىشمردهاند و این لغزش ریشه همه پریشانیها و مایه همه بدبختیهاشان مىشده است.به علت این لغزش دیگر به هر ذلّتى تن مىدادند و هر ستمى را مىپذیرفتند ، به ظلمت و ضلالت در مىافتادند و در انبوه تاریکیها اسیر مىشدند.
ولى خداى مهربان و بزرگ-که آنان را پرورده-رهایشان نمىکرده و براى بیدارى و آگاهیشان ، پیامبرانى مىفرستاده است ، تا آنان را با پیامهاى خویش از ظلمت شرک و انحراف برهانند و در راه بیداریشان بکوشند و به خداپرستى و توحید فرا خوانند و با شرک و بتپرستى-که مایه همه اسارتهاست-قاطع و بىامان مبارزه کنند.
حضرت ابراهیم یکى از بزرگترین پیامبران الهى است که خدا او را براى نجات و هدایت مردم مبعوث نمود ، تا آگاهى بخش و بیدار ساز قومش باشد ، چراغ عقلشان را بر افروزد و دلشان را از عشق و امید به پروردگارشان لبریز سازد.نیکیها و زیباییها را به آنان بنمایاند و از زشتیها و پلیدیها بازشان دارد.
در آن روزگار اکثر مردم بتپرست بودند ، از سنگ و چوب مجسّمهاى مىساختند و در مقابلش به خاک مىافتادند و یا خورشید و ماه و ستاره مىپرستیدند. خدا هدایت و نجات چنین مردمى را بر عهده حضرت ابراهیم نهاد و او را در سنّ جوانى به سوى قومش فرستاد.اما چون بر بتپرستى خو گرفته بودند ، ارشاد و هدایت آنان بسیار دشوار بود ، با اینهمه حضرت ابراهیم-به امر خدا-به هدایت و ارشادشان همّت گماشت ، گاه و بیگاه در عبادتگاهشان شرکت مىنمود و در فرصتهایى که پیش مىآمد با آنان سخن مىگفت ، با لحن آرام و دلپذیرش درباره پروردگار مهربان صحبت مىکرد و با خوش اخلاقى و مهربانى درباره خداى جهان آفرین-که آفریدگار و پروردگار همه است-گفتگو و مباحثه مىنمود و با دلیلهاى روشن و آشکار خدا را به مردم معرّفى مىکرد.او مىدانست که براى نجات و رهایى این مردم از شرک و ذلّت و ستم ، در مرحله نخست باید عقلها و اندیشهها را بیدار ساخت.و لذا براى بیدار سازى اندیشههاى خفتهشان مىکوشید.
هنگامى که بتپرستان را مىدید که در مقابل مجسمهاى به خاک افتادهاند ، از آنان مىپرسید:آیا آنچه با دست خود تراشیدهاید ، مىپرستید؟یعنى که دست ساخته و پرداخته شما مخلوق و پرورده شماست ، چگونه مىتواند خالق و پروردگار شما باشد؟ مجسّمهاى که ساخته و پرورده من است ، چگونه مىتواند پروردگار من باشد؟
هنگامى که از عبادتکده ستارهپرستان مىگذشت ، مىدید که گروهى چشم به آسمان دوخته و به انتظار نشستهاند ، مىپرسید:در انتظار چه نشستهاید؟
-منتظریم تا شب فرا رسد و پروردگارمان طلوع کند و ما در مقابلش به عبادت و نیایش برخیزیم.
غروب هنگام بود ، حضرت ابراهیم هم در کنارشان به انتظار نشست تا هوا تاریک شد و ستاره زیباى زهره از افق سر زد ، ستارهپرستان به سجده افتادند و به انجام مراسم ویژه عبادت پرداختند.حضرت ابراهیم به جایگاه بلند زهره نگریست و زیبایى و روشنى آن را دید و گفت:این پروردگار من است؟!
ستارهپرستان این سؤال را از حضرت ابراهیم شنیدند و با ابراهیم به گفتگو پرداختند:دیگر این ستاره زیبا دست ساخته و پرورده ما نیست که ما را سرزنش کنى و بگویى چگونه آنچه را که خود تراشیدهاید ، مىپرستید؟
در میان گفتگوهاشان ، ستاره زیباى زهره آرام آرام سر به افول نهاد و به افق نزدیک شد و غروب کرد و از دیدگان عبادتگران خویش پنهان شد.
حضرت ابراهیم گفت:شگفتا!چگونه این ستاره را که افول مىکند پروردگار خود بدانم؟چون این ستاره با حرکت و طلوع و غروب خود مىگوید که من زیر فرمان قدرت پروردگارى هستم که مرا به حرکت در آورده و طلوع و غروبى برایم تقدیر نموده است ، نه.............!من چیزى را که به افول و پستى افتد دوست ندارم و آن را پروردگار خود نمىشناسم ، چون چنین وجود نیازمند و محتاجى نمىتواند پروردگار من باشد.
ستارهپرستان این سخنان را از حضرت ابراهیم شنیدند و به فکر فرو رفتند ، پاسخى براى حجّت و برهان حضرت ابراهیم نداشتند.
ماه طلوع کرد زیباتر و روشنتر.
حضرت ابراهیم گفت:این پروردگار من است؟!ماه پرستان این سؤال را شنیدند و با حضرت ابراهیم به گفتگو پرداختند ، امّا ماه هم پس از گذشت چند ساعت به سوى مغرب سرازیر شد.نه.............!این هم پروردگار من نیست ، این هم طلوع و غروب دارد ، این هم حرکت و تغییر دارد ، به زمان و مکان نیازمند است.چنین موجودى نمىتواند پروردگار من باشد ، چون او خود محتاج و نیازمند است.
ماه پرستان این سخنان را شنیدند و به فکر فرو رفتند ، پاسخى براى این حجّت آشکار حضرت ابراهیم نداشتند.
خورشید طلوع کرد ، بزرگتر و روشنتر.
-این پروردگار من است؟!امّا خورشید هم بالاخره به مغرب رسید و افول کرد. نه.............!خورشید پروردگار من نیست ، او خود در حرکت و گذر و تغییر است ، او خود نیازمند است.
حضرت ابراهیم در این هنگام از میان مشرکان برخاست و گفت:
من از این چیزهایى که مىپرستید ، بیزارم و آنها را نمىپرستم. این خورشید و این ماه و این ستاره آفریننده دیگرى دارند ، من رو به سوى کسى کردهام که آسمانها و زمین را پدید آورده است ، او پروردگار من است ، او سزاوار ستایش و عبادت من است ، او تنها قدرتى است که بر این جهان حاکم است ، به او ایمان آورید و ایمان خود را با ظلم و ستم نیالایید تا راه امن و هدایت بپیمایید. توضیح و بررسى
این حجّت خدا بود که به حضرت ابراهیم آموخت تا قومش را بیدار و آگاه سازد و از پندارهاى موهوم و اعتقادات غلط برهاند.این برهان بر همان دریافت فطرى همه انسانها استوار است که«هر پدیدهاى علّتى دارد».بر این اساس قوم حضرت ابراهیم تردیدى نداشتند که خود پرورده و آفریده دیگرى هستند و دست قدرتمند دیگرى است که آنها را اینچنین مىپرورد و ناچار پروردگارى دارند.امّا در شناخت پروردگارشان به لغزش افتاده بودند:گروهى بت مىپرستیدند و گروهى خورشید ، عدّهاى ماه و برخى ستاره را ، پروردگار خود مىدانستند.حضرت ابراهیم با سؤالهاى کوتاه خردههاى خفتهشان را تکان مىداد ، هشدار مىداد تا شاید بیدار شوند و زشتى شرکت را ببینند و به زیبایى توحید و خدا پرستى در آیند.
حضرت ابراهیم در میانشان مىنشست و با مهربانى و رأفت با آنان به گفتگو مىپرداخت و بر باورهاى فطرى و مورد قبولشان تکیه مىکرد و مىکوشید تا از خانه تاریکشان دریچهاى به سوى نور به رویشان بگشاید.به آنان توجّه مىداد که این چیزهایى را که مىپرستید ، خود نو پدید و نیازمندند ، طلوع و غروب دارند و به پستى و افول مىگرایند و ناچار به سرچشمه بىنیازى متّکى هستند ، آن سرچشمه بىنیاز است که پیداگر آنهاست ، فاطر و پدیدآور زمین و آسمانهاست و هم او پروردگار شماست.من حنیف و حقگرا هستم و به سوى او رو کردهام او که فاطر سماوات و ارض است و هرگز براى او شریکى قرار نمىدهم و حکومت و ولایت غیر او را نمىپذیرم و به عبادت و اطاعت غیر او نمىپردازم.
و خدا این سخن حضرت ابراهیم را در قرآن کریم بیان مىکند و از همه انسانهاى حقگرا و حنیف مىخواهد که به او اقتدا کنند و چون ابراهیم دل از همه بردارند و به فاطر آسمانها و زمین بپیوندند و به او مهر ورزند و با او آشنا و مأنوس شوند.
آیه اى از قرآن کریم
اِنّى وَ جَّهتُ وَجهىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ المُشرکینَ. سوره انعام آیه 79
من روى خویش به سوى کسى نمودهام که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من حقگرا هستم و از مشرکین نیستم. بیندیشید و پاسخ دهید.
1-چگونه مىتوانیم بهتر و بیشتر به نیازهاى خود واقف شویم؟نتیجه این آگاهى و وقوف چیست؟
2-حضرت ابراهیم براى این که عقلهاى خفته بتپرستان را بیدار سازد ، به آنان چه مىگفت؟چگونه با آنان سخن مىگفت؟چگونه برهان مىآورد؟
3-با ستاره پرستان چه مىگفت؟چگونه افول ستاره را دلیل نیازش به آفریدگار بىنیاز مىگرفت؟
4-با ماه پرستان چه مىگفت؟برهان و حجّت آشکارش را چگونه بیان مىکرد؟
5-با خورشید پرستان چه مىگفت؟وقتى از میان مشرکان برخاست چه گفت؟
6-سخنهاى حضرت ابراهیم بیانگر چه برهانى است؟برهان نظم یا برهان علّیّت؟توضیح دهید.
7-حنیف یعنى چه؟خدا از انسانهاى مؤمن چه مىخواهد؟مىخواهد به چه کسى اقتدا کنند؟چگونه؟