پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش اوّل‏ خداى‌ جهان آفرين‏

بخش اوّل‏

خداى‌ جهان آفرین‏

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم‏ مناجات‏

الهى‌ اى‌ زبانها از تو گویا جهانى‌ از فروغت گرم و پویا به کوه و جنگل و صحرا و دریا تویى‌ پیداتر از پیدا خدایا نهان از چشمى‌ و چشم از تو بینا فدایت اى‌ همه پنهان و پیدا خداى‌ آسمانها و زمینى‌‏ الهى‌ تو چه زیبا آفرینى‌‏ شکوفا از تو شد گلهاى‌ رنگین‏ مزیّن از تو شد باغ و بساتین‏ جهان چون آبشار پر خروشى‌‏ تویى‌ سرچشمه هر جنب و جوشى‌‏ جهان تنها ز تو فرمان پذیرد که نیرو دائم از فیض تو گیرد کریمى‌ ، دستگیرى‌ ، بى‌‏نیازى‌‏ رحیمى‌ ، کار سازى‌ ، دلنوازى‌‏ تویى‌ از مهربانان مهربانتر تویى‌ از بهتران والا و برتر انیس دل صفاى‌ جان تویى‌ تو کریم و غافر و رحمان تویى‌ تو الهى‌ جان ز نورت زنده‏تر کن‏ زبان با یاد خود گوینده‏تر کن‏ الهى‌ جان من آزاد گردان‏ دلم را با وصالت شاد گردان‏

 

نظم و هماهنگى‌ در جهان‏

یک کتاب را در نظر بگیرید.آن کتاب از هزاران حرف و هزاران کلمه و جمله‏ ترکیب یافته است این حروف و کلمات چه ارتباطى‌ با هم دارند؟آیا درهم و برهم و بى‌- ربط پهلوى‌ هم قرار گرفته‏اند؟یا این که با نظم و ربط خاصّى‌ در پى‌ هم آمده‏اند؟

بعد از این که کتاب را خواندید پى‌ مى‌‏برید که تمام حروف و کلمات و جمله‏ها و بخشهاى‌ مختلف کتاب کاملا مربوط و متناسب هستند و هدف واحدى‌ را تعقیب‏ مى‌‏نمایند.تمام این حروف و کلمات با نظم و ترتیب مخصوصى‌ پهلوى‌ هم قرار گرفته‏اند و هر یک جایگاهى‌ ویژه دارند.به خوبى‌ درک مى‌‏کنید که در تنظیم و تألیف این حروف‏ و کلمات منظور و هدفى‌ در نظر بوده است.پى‌ مى‌‏برید که نگارنده کتاب عقل و شعور داشته است و قبلا از کار خود آگاه بوده و با پیش بینى‌ و هدف‏گیرى‌ حروف و کلمات را این چنین تنظیم کرده است و در این کار توانایى‌ و مهارت داشته است.

آیا احتمال مى‌‏دهید که آن کتاب خود بخود و از روى‌ تصادف و بى‌‏هدف بوجود آمده باشد؟آیا احتمال مى‌‏دهید که یک موجود بى‌‏درک و شعور-مثلا باد-قلم را روى‌‏ کاغذ کشیده باشد و چنین کتابى‌ را پدید آورده باشد؟نه هیچگاه احتمال نمى‌‏دهید که آن‏ کتاب خود بخود و بى‌‏هدف بوجود آمده باشد و هیچگاه احتمال نمى‌‏دهید که بوسیله یک‏ موجود بى‌‏درک و شعورى‌ تصادفا چنین کتابى‌ تألیف شده باشد ، چون مى‌‏دانید که هر پدیده‏اى‌ علّتى‌ متناسب با خود دارد و اگر کسى‌ چنان احتمالى‌ را بدهد ، شما به او مى‌‏خندید و سخنش را غیر عاقلانه مى‌‏شمارید بنابراین از وجود کتاب و نظم و هماهنگى‌‏ کلمات و حروف آن به دو موضوع پى‌ مى‌‏برید:

اوّل این که:کتاب مؤلّف و نگارنده‏اى‌ دارد.

دوّم این که:نگارنده کتاب داراى‌ عقل و علم و مهارت و توانایى‌ است و در کارش هدفدار بوده است.

هم چنین هر دستگاه منظّم و هدفدارى‌ را ببینید به عقل و تدبیر و توانایى‌‏ سازنده‏اش پى‌ مى‌‏برید و از ظرافتکارى‌ و نظم آن دستگاه بر مقدار علم و توانایى‌‏ سازنده‏اش اطّلاع پیدا مى‌‏کنید.

کتاب بزرگ جهان آفرینش نیز داراى‌ حروف و کلمات و جملاتى‌ است ، هر یک‏ از موجودات و پدیده‏ها و حوادث حرفى‌ یا کلمه‏اى‌ یا جمله‏اى‌ از این کتاب بزرگ است. حوادث و پدیده‏هاى‌ جهان درهم و برهم و بى‌‏ربط نیستند بلکه همانند حروف و کلمات‏ کتاب نظم و هماهنگى‌ و پیوستگى‌ دارند.به این کتاب بزرگ بنگرید در ساختمان بدن‏ انسان-که کلمه‏اى‌ از کتاب آفرینش است-صدها دستگاه ظریف و منظّم وجود دارد که در ساختمان هر یک از آنها صدها ظرافت و ریزه‏کارى‌ مشاهده مى‌‏شود.این مجموعه‏ با عظمت یک واحد را تشکیل مى‌‏دهد که اجزائش همه به هم پیوسته و مربوطند.تعاون و همکارى‌ دارند و نیاز یکدیگر را برطرف مى‌‏سازند ، هر یک از دستگاههاى‌ مختلف بدن‏ به منزله کارخانه عظیمى‌ است و همه این کارخانه‏ها به یکدیگر وابسته‏اند.مجموعه اعضاء بدن انسان با نظم و هماهنگى‌ کامل کار مى‌‏کنند تا انسان زنده بماند و به زندگى‌ خویش‏ ادامه دهد.

بدن انسان نیز نمى‌‏تواند بتنهایى‌ به حیات خویش ادامه دهد بلکه به موجودات‏ دیگرى‌ مانند آب و هوا و غذاهاى‌ گوناگون ، درختان و گیاهان و حیوانات و منابع طبیعى‌‏ زمین وابسته و نیازمند است و بدون اینها نمى‌‏تواند زندگى‌ کند و همه اینها به تابش‏ خورشید و حرکت منظّم زمین و توالى‌ شب و روز و فصل تابستان و زمستان وابسته‏اند. تا آنجا که گویى‌ همگى‌ یک واحد حقیقى‌ را تشکیل مى‌‏دهند که کمال نظم و هماهنگى‌ در بینشان برقرار است.با دقّت به این کتاب بزرگ آفرینش ، به جهان بنگرید ، به کلمات‏ پویا و زیبایش نگاه کنید ، ارتباط و نظم و هماهنگى‌ کلمه کلمه‏اش را دقیقا ملاحظه‏ نمایید ، چه مى‌‏بینید؟بخوبى‌ درک مى‌‏کنید که این مجموعه بزرگ آفرینش ، تصادفا و بدون هدف بوجود نیامده است ، طبیعت بى‌‏درک و شعور نمى‌‏تواند چنین نظام دقیق و هدفدارى‌ را برقرار سازد ، نمى‌‏تواند چنین کتاب پر حجم و پر معنایى‌ را بنگارش در آورد. با مشاهده جهان و فهم ارتباط و هماهنگى‌ آن بخوبى‌ به علّت حقیقى‌ آن پى‌ مى‌‏برید ، در مى‌‏یابید که جهان را آفریدگارى‌ است دانا و توانا که با علم و تدبیر و هدفدارى‌ جهان‏ را آفریده است و اداره مى‌‏کند ، به این ترتیب به هر جا که بنگرى‌ ، در هر پدیده‏اى‌ که‏ مطالعه کنى‌ آثار علم و قدرت خداى‌ جهان آفرین را مشاهده خواهى‌ کرد.و این طریق- یعنى‌ نگرش و مشاهده جهان آفرینش-یکى‌ از بهترین راههاى‌ خداشناسى‌ است که‏ «برهان نظم»نامیده مى‌‏شود.

در بسیارى‌ از آیات قرآن سفارش شده که در آفرینش زمین و آسمان ، خورشید و ستارگان ، حیوانات و گیاهان ، پیدایش منظّم شب و روز ، شگفتیهاى‌ وجود انسان ، اختلاف الوان و اشکال و زبانها ، بیندیشید تا به آفریدگار جهان پى‌ ببرید.بنابراین شما مى‌‏توانید از کتابهاى‌ علوم طبیعى‌ بهترین درسهاى‌ خداشناسى‌ را فرا گیرید و به عظمت‏ و قدرت خداى‌ جهان آفرین پى‌ ببرید.نمونه‏هایى‌ از بیان«برهان نظم»را در کتابهاى‌‏ فرهنگ اسلامى‌ و تعلیمات دینى‌ دوّم ابتدایى‌ تا دوّم راهنمایى‌ خوانده‏اید. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

وَ مِن ایاتِه خَلقُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ اختِلافُ اَلسِنَتِکُم وَ اَلوانِکُم اِنَّ فى‌‏ ذلِکَ لاَیاتٍ لِلعالِمینَ. سوره روم آیه 22

و از آیات و نشانه‏هاى‌ قدرت و علم خدا آفرینش آسمانها و زمین‏ است و اختلاف زبانها و رنگهاى‌ شما ، البتّه در آن آیات و نشانه‏هاى‌‏ فراوانى‌ است براى‌ اندیشمندان.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-با مشاهده پیوستگى‌ و ارتباط حروف و کلمات یک کتاب چه مى‌‏فهمیم؟

2-در این درس جهان آفرینش به چه تشبیه شده است؟منظور از این تشبیه چیست؟

3-نمونه‏اى‌ از نظم و ارتباط و هماهنگى‌ جهان آفرینش را بیان کنید.

4-از مشاهده اندیشمندانه جهان و ارتباط و هماهنگى‌ این مجموعه عظیم ، چه مى‌‏فهمیم؟به کدامیک‏ از صفات آفریدگارش پى‌ مى‌‏بریم؟

5-«برهان نظم»یعنى‌ چه؟خلاصه این برهان چیست؟

6-در آیات قرآن براى‌ آشنایى‌ با آفریدگار جهان به چه چیز سفارش شده است؟

7-آیا نمونه‏اى‌ از بیان برهان نظم را که در سالهاى‌ پیش خوانده‏اید ، به خاطر دارید؟بیان کنید.

 

 

نگرشى‌ به جهان آفرینش‏

هواى‌ لطیف سحرگاهان در روستاى‌ ما فرحبخش و شادى‌‏آفرین است ، به آن‏ پیرمرد زنده دل بنگرید که چگونه در روشنایى‌ شیرى‌ رنگ سحر خم و راست مى‌‏شود و با چه نشاط و سرعتى‌ خوشه‏هاى‌ پر دانه گندم را درو مى‌‏نماید.صداى‌ زمزمه‏اش را مى‌‏شنوید؟ این شب و روز............. روشنایى‌ ماه.............یا اللّه، فرزندانش هم به کمک او شتافته‏اند. یکى‌ دو نفر به پدر یارى‌ مى‌‏رسانند و یکى‌ دیگر چوب و هیزم جمع مى‌‏کند ، گویا مى‌‏خواهد براى‌ پدر و برادر و خواهر چاى‌ درست کند تا با هم صبحانه بخورند.

دوست دارید شما هم مهمانشان بشوید؟ پیداست که مهربان و میهمان‏نواز هستند و از شما بخوبى‌ پذیرایى‌ خواهند کرد.نزدیک آن پسرک بنشینید و لحظه‏اى‌ صبر کنید. ببینید خورشید چگونه از پشت آن کوهها آرام آرام طلوع مى‌‏کند و چه زیبا و دیدنى‌ بر دشت و مزرعه نور مى‌‏پاشد.راستى‌ طلوع این کره نورانى‌ چه زیبایى‌ و چه صفایى‌ به این‏ کوه و دشت مى‌‏بخشد ، بیندیشید که:اگر خورشید طلوع نمى‌‏کرد و همیشه شب بود و تاریک بود ، ما چه مى‌‏کردیم؟هیچ اندیشیده‏اید که:خورشید اینهمه نور و حرارت را چگونه پدید مى‌‏آورد؟آیا مى‌‏دانید حجم خورشید چه اندازه است؟

حجم خورشید تقریبا یک میلیون برابر زمین است ، یعنى‌ اگر خورشید یک کره‏ تو خالى‌ بود ، مى‌‏توانست نزدیک به یک میلیون کره-مانند زمین را-در خود جاى‌‏ دهد ، سطح این کره بزرگ و آتشین 6000 درجه حرارت دارد.مى‌‏دانید با این همه‏ حرارت و گرمى‌ چرا کره زمین را و هر چه بر آنست ، نمى‌‏سوزاند؟چون در فاصله‏ مناسب و معیّنى‌ قرار گرفته(فاصله 150 میلیون کیلو مترى‌)که فقط به اندازه لازم به کره‏ زمین نور و انرژى‌ مى‌‏رساند.

هیچ مى‌‏دانید که اگر فاصله خورشید تا زمین بر این اندازه و حساب نبود ، چه‏ پیش مى‌‏آمد؟اگر فاصله خورشید با زمین کمتر از این مقدار بود ، مثلا اگر نصف مقدار کنونى‌ بود ، چه مى‌‏شد؟هیچ موجود جاندارى‌ نمى‌‏توانست بر روى‌ زمین زندگى‌ کند ، حرارت خورشید همه گیاهان و حیوانات و انسانها را مى‌‏سوزانید.اگر فاصله خورشید با زمین ما بیشتر از این مقدار بود ، مثلا اگر دو برابر مقدار کنونى‌ بود ، چه مى‌‏شد؟در این‏ صورت نور و حرارت به مقدار کافى‌ به زمین نمى‌‏رسید و همه چیز سرد و خاموش مى‌‏شد. آبها همه یخ مى‌‏بست ، دیگر زندگى‌ میّسر نبود.پیداست که این فاصله و این ارتباط با آگاهى‌ و حساب دقیق و مشخّصى‌ پیش‏بینى‌ و تقدیر شده است.

به واسطه نور و حرارت خورشید است که این خوشه‏هاى‌ زیباى‌ گندم این چنین‏ رشد نموده است ، به علّت تابش پرتوهاى‌ گرم خورشید است که همه گیاهان و درختان‏ رشد مى‌‏کنند.و براى‌ ما انسانها میوه و غذا مى‌‏سازند.انواع غذاهایى‌ که ما از آنها استفاده مى‌‏کنیم به وسیله انرژى‌ خورشید درست شده‏اند و در حقیقت انرژى‌ خورشید است که در گیاهان و سایر غذاها ذخیره شده و ما از آنها نیرو و انرژى‌ مى‌‏گیریم. حیوانات نیز از انرژى‌ ذخیره شده گیاهان استفاده مى‌‏کنند و آن را به صورت غذاهاى‌‏ حیوانى‌ به ما تحویل مى‌‏دهند.مثلا علف مى‌‏خورند و به ما شیر مى‌‏دهند و ما از گوشت و فراورده‏هاى‌ دیگرى‌ که از شیر و گوشت به دست مى‌‏آید ، استفاده مى‌‏کنیم.خلاصه این‏ که:خورشید منبع انرژیهاست و انرژى‌ خورشید است که در این چوب ذخیره شده و اکنون براى‌ این پدر فعّال و فرزندان زحمتکش او و مهمان عزیز آنان ، آب را به جوش‏ آورده و براى‌ درست کردن چاى‌ آماده ساخته است.

شما-مهمان عزیز این پدر و فرزندان-با مشاهده و تفکّر در شکوه و زیبایى‌‏ خورشید ، فاصله دقیق و حساب شده آن با زمین ، بهره‏مندى‌ گیاهان و حیوانات و انسانها از گرمى‌ و انرژى‌ آن چه مى‌‏فهمید؟و با مشاهده و تفکّر در پیوستگى‌ و ارتباط شگفت‏ انگیز همه اجزاى‌ جهان ، چه دریافت مى‌‏کنید؟چه مى‌‏بینید؟آیا یک مجموعه‏ نامنظّم و ناهماهنگ مى‌‏بینید یا یک مجموعه کاملا مرتبط و هماهنگ؟حتما پاسخ‏ مى‌‏دهید که یک مجموعه بزرگ و کاملا هماهنگ را مشاهده مى‌‏کنم که خود نیز جزئى‌ از آن مى‌‏باشم.از ارتباط و نظم و هماهنگى‌ دقیق این مجموعه بزرگ چه دریافت مى‌‏کنید؟ نظم و حسابى‌ که بر تمام اجزاى‌ این جهان گسترده است ، نشانگر چیست؟آیا مى‌‏توان‏ نابخردانه به این سؤال پاسخ داد و گفت که:خالق این مجموعه عظیم موجودى‌ ناآگاه و نادان و ناتوان است؟چنین پاسخى‌ را وجدان بیدار و عقل هوشیار ما هرگز نمى‌‏پسندد بلکه‏ مى‌‏گوید:نظم دقیق و ارتباط و پیوستگى‌ و هماهنگى‌ این مجموعه عظیم نشانگر عظمت و قدرت و آگاهى‌ برتر خالق آن است که توانسته موجودات جهان را این چنین تقدیر نماید و بیافریند و نیازمندیهاى‌ هر یک از آفریده‏ها را با آگاهى‌ و بصیرت کافى‌ پیش‏بینى‌ نماید و در اختیارشان گذارد و براى‌ هر یک راهى‌ و هدفى‌ معیّن نماید.آن خالق قدیر و عظیم کیست؟

آن خالق آگاه و توانا ، علیم و قدیر ، خداست که این همه نعمت را براى‌ ما آفریده‏ و در اختیارمان نهاده است ، خورشید و ماه و زمین را مسخّر ما فرموده است ، تا با تلاش‏ و کوشش ، زمین را آباد سازیم و با تحصیل علم و دانش ، از اسرار و شگفتیهاى‌ جهان‏ پرده برداریم و به آیات عظمت خالق و پروردگارمان بنگریم و از دریچه این آیات‏ به قدرت و کمال بى‌‏منتهاى‌ او نظاره کنیم و به مناجات و راز و نیاز با او بپردازیم که:

«بالاترین و زیباترین حالات یک انسان ، هنگامى‌ است که با معبود خویش به دعا و راز و نیاز مى‌‏پردازد ، و اگر دعا و مناجات‏ انسان با پروردگارش نبود ، زندگى‌ چه ارزشى‌ داشت؟انسان‏ چه بى‌‏مقدار بود.»

در پیدایش شب و روز بیندیشید و هر صبح و شام با پیداگر شب و روز مناجات‏ کنید.مى‌‏دانید که شب و روز در اثر حرکت وضعى‌ زمین پدید مى‌‏آیند ، زمین در هر شبانه‏ روز ، یک دور به دور خود مى‌‏چرخد ، نیمى‌ از زمین که در برابر خورشید قرار مى‌‏گیرد ، روشن و روز است و نیمى‌ دیگر تاریک و شب.با چرخش زمین ، گویى‌ شب در روز و روز در شب فرو مى‌‏رود و شب و روز بطور منظّم در پى‌ یکدیگر فرا مى‌‏رسند.در روز گیاهان و درختان در پرتو گرمى‌ و حرارت خورشید رشد مى‌‏کنند ، انسانها به تکاپو و کار و کوشش و خدمت مشغول مى‌‏شوند و در آرامش شب استراحت نموده ، تجدید نیرو مى‌‏کنند و به مناجات مى‌‏پردازند و براى‌ کار و خدمت و عبادت فردا آماده‏تر مى‌‏شوند.

هیچ اندیشیده‏اید که اگر حرکت وضعى‌ زمین با این نظم و حساب مقدّر نشده‏ بود ، چه مى‌‏شد؟در بعضى‌ از نقاط زمین همیشه شب بود و همیشه تاریک و سرد و یخ‏بندان ، و در بعضى‌ نقاط زمین همیشه روز بود و همیشه روشن و داغ و سوزان. پیدایش شب و روز نیز از آیات روشن و نشانه‏هاى‌ آشکار قدرت و عظمت و آگاهى‌‏ جهان آفرین دانا و تواناست.

آیا مى‌‏خواهید برخى‌ سؤالات را با این پیرمرد پر تلاش در میان بگذارید؟صبر کنید هنگامى‌ که براى‌ صرف چاى‌ و صبحانه پهلوى‌ شما مى‌‏نشیند ، از او بپرسید.از او بپرسید که:با مشاهده این خوشه‏هاى‌ زیباى‌ گندم ، این مزرعه با صفا ، این کوه و دشت‏ زیبا ، چه مى‌‏بیند؟و چه دریافت مى‌‏کند؟از او بپرسید که:از گردش«این روز و شب»و این«طلوع و غروب»چه مى‌‏فهمد؟بپرسید که:از مشاهده«نظمى‌ که در کار ماه و خورشید است»چه دریافت مى‌‏کند؟نور خورشید و روشنایى‌ ماه را از سوى‌ چه کسى‌‏ مى‌‏داند؟.............؟

به سخنانش گوش کنید ، ببینید چه زیبا و ساده به شما پاسخ مى‌‏دهد ، ببینید که‏ چگونه از دریچه این جهان به قدرت و عظمت و علم و آگاهى‌ آفرینشگر علیم و قدیرش‏ مى‌‏نگرد.و چه صمیمى‌ با ایمان و ژرفاى‌ وجودش با او مناجات مى‌‏کند.صدایش را مى‌‏شنوید؟گوش دهید که چه زیبا در پاسخ شما این شعر را زمزمه مى‌‏کند: این شب و روز و این طلوع و غروب‏ بر وجود خدا دلیلى‌ خوب‏ نظم در کار ماه و خورشید است‏ نظم عالم نشان توحید است‏ نور خورشید و روشنایى‌ ماه‏ باشد از جانب تو یا اللّه‏ یا اللّه.............

 

آیه‏ اى‌ از قرآن کریم‏

وَ مِن آیاتِهِ خَلقُ السّمواتِ وَ الاَرضِ وَ مابَثَّ فیهِما مِن دابَّةٍ

سوره شورى‌ آیه 29

 

و از نشانه‏هاى‌ قدرت خداوند آفرینش آسمانها و زمین و جنبندگانى‌‏ است که آنها را در آسمان و زمین پراکنده است. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-آیا مى‌‏دانید حجم کره خورشید تقریبا چند برابر حجم کره زمین است؟سطح کره خورشید چند درجه حرارت دارد؟

2-با این همه حرارت و گرمى‌ ، چرا کره زمین را نمى‌‏سوزاند؟مگر در چه فاصله‏اى‌ از زمین ، قرار گرفته است؟

3-توضیح دهید که اگر فاصله زمین با خورشید به این اندازه نبود ، چه پیش مى‌‏آمد؟مثلا اگر نصف‏ این مقدار بود ، چه مى‌‏شد؟یا اگر دو برابر مقدار کنونى‌ بود ، چه مى‌‏شد؟

4-از مشاهده ارتباط هماهنگ خورشید با زمین و موجودات زمین چه در مى‌‏یابیم؟

5-مشاهده حساب معیّن و دقیقى‌ که در جهان آفرینش پیش‏بینى‌ و تقدیر شده است ، چگونه ما را به‏ خالق عظیم و عزیز ، دانا و توانا ، رهنمون مى‌‏شود؟

6-بالاترین و زیباترین حالات یک انسان ، چه هنگامى‌ است؟

7-حرکت وضعى‌ زمین را بیان کنید؛نتیجه این حرکت را براى‌ ما انسانها بگویید؛توضیح دهید که‏ اگر حرکت وضعى‌ زمین نبود ، چه پیش مى‌‏آمد.

8-شعرى‌ که آن پیرمرد زمزمه مى‌‏کرد ، از حفظ بخوانید.

 

هر پدیده علّتى‌ دارد

برگهاى‌ درخت آرام آرام حرکت مى‌‏کنند ، مى‌‏پرسید:برگها چرا حرکت مى‌‏کنند؟ علّت حرکت برگها چیست؟

باد برگها را حرکت مى‌‏دهد ، «علّت»حرکت برگها باد است.اگر باد نوزد برگها هم از حرکت مى‌‏ایستند و به سخن دیگر ، وجود باد است که علّت حرکت برگها مى‌‏شود. بنابراین مى‌‏گوییم:حرکت برگها«معلول»و باد«علّت»است معلول به چیزى‌ مى‌‏گوییم که‏ به واسطه علّتى‌ پدید آمده باشد.و به همین جهت به آن«پدیده»مى‌‏گوییم.

در مقابل چشمان شما سیب سرخى‌ از درخت روى‌ زمین مى‌‏افتد.خم مى‌‏شوید ، سیب را بر مى‌‏دارید و مى‌‏بویید و مى‌‏پرسید:چرا سیب از درخت افتاد؟«علّت»افتادن‏ سیب چه بود؟

قوّه جاذبه زمین سیب را به سوى‌ خود کشید.«علّت»افتادن سیب ، قوّه جاذبه‏ بود.اینجا هم دو چیز وجود دارد:یکى‌ افتادن سیب و دیگرى‌ قوّه جاذبه زمین.قوّه‏ جاذبه علّت است و افتادن سیب معلول.

به دیوارى‌ تکیه داده‏اید ، دیوار گرم مى‌‏شود و شما در پشت خود احساس گرمى‌‏ مى‌‏کنید.مى‌‏پرسید:چرا دیوار گرم شد؟علّت گرمى‌ دیوار چیست؟

دوست شما مى‌‏گوید: نمى‌‏دانم علّت چیست.

بر مى‌‏خیزید و از اتاق بیرون مى‌‏روید، مى‌‏بینید که در پشت دیوار ، اجاق زده ‏اند و زیر دیگ سیاه و بزرگى‌ آتش روشن کرده‏اند.تازه مى‌‏فهمید که«علّت»گرمى‌ دیوار ، آتش زیر اجاق بوده است.

اینجا هم دو چیز وجود دارد که یکى‌ وابسته به دیگرى‌ است:یکى‌ گرمى‌ دیوار دیگرى‌ وجود آتش ، که البتّه گرمى‌ دیوار وابسته به وجود آتش است یعنى‌ اگر آتش نباشد دیوار گرم نمى‌‏شود.به همین جهت مى‌‏گوییم:وجود آتش«علّت»است و گرمى‌ دیوار «معلول»آن.

بین علّت و معلول ارتباط کاملى‌ برقرار است و تا علّت نباشد ، هرگز معلول پدید نمى‌‏آید و همیشه پدید آمدن معلول نتیجه وجود علّت است ، وجود معلول نتیجه وجود علّت‏ است.

انسان از همان آغاز زندگى‌ این مطلب را به روشنى‌ مى‌‏فهمیده و مى‌‏دانسته است. مى‌‏دانسته که در بین پدیده‏هاى‌ جهان ارتباط مخصوصى‌ برقرار است.وجود و هستى‌‏ بعضى‌ چیزها به وجود بعضى‌ چیزهاى‌ دیگر نیازمند و وابسته است.

 

چند مثال و تجربه دیگر

دست خود را حرکت دهید ، چیزى‌ را بر دارید ، این حرکت«کار»شماست و شما «علّت»این«کار»هستید.اگر شما نباشید ، این«کار»هم نخواهد بود.

به دوست خود«نگاه کنید»این«نگاه کردن»کار شماست و از شما صادر شده‏ است شما علّت این«کار»هستید ، این کار-یعنى‌ نگاه کردن-وابسته و نیازمند به‏ شماست و اگر شما نباشید این«کار شما»هم نخواهد بود.بنابراین شما علّت هستید و کار شما معلول.و روشن است که وجود معلول به وجود علّت وابسته و نیازمند است.

به سخنى‌ که دوست شما مى‌‏گوید«گوش دهید».این گوش دادن هم کار شماست‏ و متّکى‌ به هستى‌ و وجود شماست.بودنش به بودن شما بستگى‌ دارد و اگر شما نباشید ، گوش دادن شما هم نخواهد بود.

شما به دوست خود محبّت مى‌‏کنید این محبّت به شما وابسته و نیازمند است ، چون اگر شما نباشید ، دیگر محبّت شما هم نخواهد بود ، آیا این طور نیست؟

 

شما چیزهاى‌ بسیارى‌ را مى‌‏دانید و مى‌‏دانید که«علم و دانش»شما به وجود شما بستگى‌ دارد و اگر شما نباشید علم و دانش شما هم که معلول وجود شماست ، نیست.

شما وابستگى‌ و ارتباط مخصوص بین خودتان و بین علم و دانش ، محبّت ، اراده‏ خودتان را درک مى‌‏کنید.خوب در مى‌‏یابید که چگونه محبّت و علم و اراده شما ، مربوط و وابسته و نیازمند به شماست.این ارتباط مخصوص«علّیّت»نام دارد ، محبّت و علم و اراده معلول و شما علّت آنها هستید.کارهاى‌ شما معلول شما هستند و وجودشان به شما نیازمند و به شما بستگى‌ دارد.شمایید که حرکت مى‌‏کنید ، چیز مى‌‏نویسید ، راه مى‌‏روید ، حرف مى‌‏زنید ، فکر مى‌‏کنید ، مى‌‏فهمید ، مى‌‏دانید ، تصمیم مى‌‏گیرید ، محبّت مى‌‏ورزید ، اراده مى‌‏کنید.............اینها همه کار شما هستند و شما هستید که علّت آنها مى‌‏باشید و آنها را پدید مى‌‏آورید.اگر شما نبودید ، این کارها هم نبودند ، «وجود»این کارها به«وجود»شما نیاز دارد و به عبارت دیگر همه کارها«معلول»و شما«علّت»آنها هستید و ارتباط مخصوصى‌ که بین شما و کارهاى‌ شما برقرار است«علّیّت»نام دارد.

انسان مفهوم«علّیّت»را به خوبى‌ مى‌‏شناسد و از آغاز زندگى‌ آن را در مى‌‏یابد و با آن سر و کار دارد ، مثلا:براى‌ رفع تشنگى‌ سراغ آب مى‌‏رود و براى‌ رفع گرسنگى‌ به‏ سراغ غذا مى‌‏رود؛مى‌‏دانید چرا؟براى‌ این که آب را علّت رفع تشنگى‌ و غذا را علّت رفع‏ گرسنگى‌ مى‌‏داند ، چرا به هنگام سرما به آتش پناه مى‌‏برد؟براى‌ این که آتش را علّت‏ گرمى‌ مى‌‏شناسد.اگر صدایى‌ بشنود در جستجوى‌ یافتن علّت آن برمیآید ، چرا؟براى‌‏ این که براى‌ هر پدیده‏اى‌ علّتى‌ مى‌‏خواهد.براى‌ روشن کردن چراغ کلید برق را مى‌‏زند ، براى‌ برطرف شدن بیمارى‌ به دنبال دوا مى‌‏رود و براى‌ این که مقصودش را به دیگران‏ بفهماند ، سخن مى‌‏گوید.............

قانون علّیّت یک قانون کلّى‌ و جهانشمول است ، همه انسانها با چنین مفهومى‌‏ آشنا هستند و آن را وجدان مى‌‏کنند و در مى‌‏یابند؛همه آن را پذیرفته‏اند و زندگى‌ را بر آن‏ استوار ساخته‏اند.اگر انسان علّیّت را در نمى‌‏یافت و باور نداشت زندگى‌ برایش ممکن‏ نبود و به هیچ کارى‌ اقدام نمى‌‏کرد.انسان قانون علّیّت را پذیرفته است که در مورد هر پدیده‏اى‌ علّت‏جویى‌ مى‌‏کند و«چرا»مى‌‏گوید ، مى‌‏گوید:چرا برگها حرکت مى‌‏کنند؟چرا سیب از درخت افتاد؟چرا دیوار گرم شد؟.............؟

پیش بینى‌‏هاى‌ انسان در اثر همین علّت باورى‌ است ، چون انسان قانون علّیّت را پذیرفته است ، از هر علّتى‌ پدیده خاصّ و معلول معیّنى‌ را انتظار دارد ، از طلوع خورشید انتظار نور دارد ، از وجود آتش انتظار حرارت و از آب و غذا امید رفع تشنگى‌ و گرسنگى‌............. * * *

قانون علّیّت-همانگونه که دانستید-روشن مى‌‏کند که هر پدیده‏اى‌ وجودش‏ وابسته و نیازمند به چیز دیگرى‌ است که آن چیز دیگر«علّت»نام دارد.مثلا گرمى‌ دیوار ، پدیده تازه‏اى‌ بود و ناچار وجودش از آتش پشت دیوار سرچشمه گرفته بود ، همیشه این‏ معلول است که وجودش از علّت سرچشمه مى‌‏گیرد و به علّت نیازمند است ولى‌ علّت را به معلول هیچ نیازى‌ نیست. طرح سؤال‏

اکنون این سؤال را مطرح مى‌‏کنیم که:علّت پدید آمدن این جهان و هر چه در آنست چیست؟سرچشمه وجود زمین و آسمان ، خورشید و ستارگان چیست؟این جهان‏ -که پدیده‏ایست و همانند دیگر پدیده‏هاى‌ کوچک و بزرگ ، نیازمند و وابسته است- وابستگى‌ و نیازش به کیست؟علّت وجودش کیست؟کدام وجود بى‌‏نیاز است که به این‏ جهان نیازمند ، هستى‌ مى‌‏بخشد؟علّت هستى‌ این جهان کیست؟

عقل آگاه و وجدان بیدار انسان که«علّیّت»را بعنوان یک اصل کلّى‌ و جهانشمول پذیرفته است ، به روشنى‌ پاسخ مى‌‏دهد که:این جهان نیز علّت قادر و توانایى‌‏ دارد که با قدرت خویش آن را پدید آورده و اداره مى‌‏کند و قدرت و عظمتش بر جهان و جهانیان سایه‏گستر و قاهر است.

این جهان به او وابسته و به او نیازمند است ، علّت و سرچشمه هستى‌ این جهان‏ او است.او آفریدگار توانا و بى‌‏نیاز این جهان است او خداى‌ قادر و متعال است ، او خداى‌ هستى‌‏بخش است که به پدیده‏هاى‌ جهان نور هستى‌ مى‌‏بخشد و در هر لحظه نیاز وجودیشان را برطرف مى‌‏کند ، عالم و قادر و قاهر و پیروز است ، این جهان و نظم‏ هماهنگ آن را مقرّر فرموده و اداره مى‌‏کند ، اوست که هر لحظه نیازهاى‌ وجودى‌ ما را بر مى‌‏آورد و از سرچشمه لطف و رحمتش بر ما مى‌‏بخشاید ، ما بنده و نیازمند اوییم و در برابر قدرت و عظمت او تسلیم و فرمانپذیریم ، نعمتهاى‌ پیاپى‌ و بى‌‏پایانش را سپاس‏ مى‌‏گوییم و رهنمودهاى‌ روشنگرش را فرا راه زندگى‌ قرار مى‌‏دهیم. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

اِنَّ اللَّهَ یُمسِکُ السَّمواتِ و الاَرضَ اَن تَزُولا وَ لَئِن زالَتآ اِن اَمسَکَهُما مِن‏ اَحَدٍ مِن بَعدِه.

سوره فاطر آیه 41.

 

البته خداست که آسمانها و زمین را نگهداشته است که نابود نشوند و جز خدا هیچ کس نیست که بتواند آنها را از نابودى‌ نگهدارد. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-بین علّت و معلول چگونه ارتباطى‌ برقرار است؟کدامیک نیازمند و وابسته به دیگرى‌ است؟

2-پدید آمدن معلول نتیجه وجود چیست؟آیا ممکن است پدیده‏اى‌ بدون علّت پدید آید؟

3-در مثالهاى‌ درس دوباره بنگرید ، معلولهایى‌ که در درس یاد شده ، شماره کنید ، علّت هر یک را در مقابلش بنویسید.

4-ارتباط بین علّت و معلول چه نامیده مى‌‏شود؟آیا ممکن است مفهوم قانون علّیت را کسى‌ نداند و باور نداشته باشد؟توضیح دهید چگونه؟

5-«قانون علّیّت یک قانون کلّى‌ و جهانشمول است»یعنى‌ چه؟

6-از این که انسان کلمه«چرا»را به کار مى‌‏برد ، چه مى‌‏فهمیم؟

 

سرچشمه این آبشار بلند

آبشار بلند و زیبایى‌ را که در انتهاى‌ درّه پر درختى‌ قرار گرفته است ، در نظر آورید. اى‌ کاش مى‌‏توانستید در یک روز تعطیل با دوستان به دیدار چنین آبشار بلند و زیبایى‌‏ بروید و در کنار سایه درخت بیدى‌ که در کنار رودخانه چتر زده بنشینید و از دیدار این‏ منظره قشنگ و تنفّس در هواى‌ پاک و خنک کوهسار لذّت ببرید و خستگى‌ جسم را در آب بشویید و جان را طراوات بخشید.راستى‌ که فرود پر خروش آبشار چه زیبا و دیدنى‌‏ است.وقتى‌ از دور به آن مى‌‏نگرید ستون بلند و سپیدى‌ را مى‌‏بینید که استوار و ثابت‏ ایستاده است ، ولى‌ نزدیک که مى‌‏رسید جریان پر شتاب آب را مى‌‏بینید که با خروش و سرعت فراوان فرو مى‌‏ریزد و هر لحظه آب از بالاى‌ آبشار با شتاب بسیار ، بتندى‌ پایین‏ مى‌‏آید و در بستر رودخانه پیش مى‌‏رود ، تازه مى‌‏فهمید که آن ستون سپید و بلند و استوارى‌ که از دور مشاهده مى‌‏کردید و ثابت مى‌‏پنداشتید یک لحظه هم ثابت نیست ، بلکه هر لحظه در تغییر است و در هر لحظه آب تازه‏اى‌ این آبشار را به وجود مى‌‏آورد و آبشار در هر لحظه وجودى‌ تازه دارد و نو به نو پدید مى‌‏آید.این نو پدیدى‌ و تغییر این‏ پرسش را در ذهن شما ایجاد مى‌‏کند که سرچشمه این آبشار کجاست؟علّت وجود این‏ آبشار کدام سرچشمه است؟چون مى‌‏دانید که هر پدیده علّتى‌ دارد و ناچار این آبشار هم‏ که پیاپى‌ و در هر لحظه پدیدى‌ تازه دارد ، به علّت و سرچشمه‏اى‌ متّکى‌ است و از آنجا مایه مى‌‏گیرد ، لذا مى‌‏پرسید که این آبشار از کجا سرچشمه مى‌‏گیرد؟علّت وجود این‏ آبشار چیست؟تردیدى‌ ندارید که ناچار علّتى‌ دارد و از سرچشمه‏اى‌ مایه مى‌‏گیرد ، ولى‌‏ نمى‌‏دانید که آن کجا و چگونه ، است.

اکنون با توجّه به این مثال روشن ، به جهان و پدیده‏هاى‌ جهان بنگرید ، چه‏ مى‌‏بینید؟آیا یک مجموعه ثابت و ایستا و پا بر جا؟یا یک مجموعه متغیّر و پویا و در حرکت؟طلوع خورشید را بنگرید ، غروب زیباى‌ خورشید را ببینید.با طلوع خورشید روز روشن هر لحظه‏اش نو به نو پدید مى‌‏آید و ساعت به ساعت مى‌‏گذرد و بهنگام غروب‏ از حرکت باز مى‌‏ایستد و شب فرا مى‌‏رسد ، شب نیز یک لحظه بى‌‏حرکت نمى‌‏ایستد و تا به صبح در تاریکى‌ راه مى‌‏پوید تا خود را به طلوع خورشید برساند.بهار و تابستان و پائیز و زمستان را ببینید ، درختان با نسیم بهارى‌ از خواب زمستانى‌ بیدار مى‌‏شوند ، آرام آرام جوانه مى‌‏زنند و شکوفه مى‌‏آورند ، شکوفه‏ها بتدریج راه مى‌‏پویند تا به میوه‏ تبدیل مى‌‏شوند.بهار مى‌‏گذرد و تابستان و پائیز فرا مى‌‏رسند برگهاى‌ درختان سبزى‌ و خرّمى‌ خود را از دست مى‌‏دهند ، زرد و پژمرده از روى‌ شاخه‏ها پر پر مى‌‏زنند و بر زمین‏ مى‌‏افتند.با آمدن امروز از دیروز و حوادث آن نشانى‌ باقى‌ نمى‌‏ماند و با رسیدن زمستان از بهار و تابستان اثرى‌ باقى‌ نمى‌‏ماند ، همه چیز در حرکت و تغییر است.

باز هم نزدیکتر بیایید و از نزدیک بنگرید ، چه مى‌‏بینید؟آیا یک مجموعه ثابت‏ و ایستا و پا بر جا؟یا یک مجموعه‏اى‌ که چون یک آبشار بلند مرتبا در تغییر و ریزش و نو پدیدى‌ است؟از دورترین کهکشانها تا کوچکترین ذرّه‏اى‌ که نزدیک شماست همه‏ بطور حیرت‏انگیزى‌ در تغییر و پویش و در حرکت و در جریان مى‌‏باشند و در جریان‏ مداوم خود مرتبا صورتهاى‌ بدیع و تازه پدید مى‌‏آورند.آفتاب و ماه و ستارگان ، آب و خاک ، شب و روز ، سال و ماه ، ابر و باد و باران ، همه و همه در تغییر و پویشند ، همه چون‏ یک آبشار بلند در حرکت و ریزشند ، همه مانند حلقه‏هاى‌ بهم پیوسته یک زنجیر به سوى‌‏ هدفى‌ که براى‌ آن پدید آمده‏اند در حرکت و در تلاشند.

این نوپدیدى‌ و تغییر ، این پرسش را در ذهن انسان ایجاد مى‌‏کند که سرچشمه این‏ آبشار بلند جهان و پدیده‏هاى‌ آن کیست؟علّت وجود این آبشار کدامین سرچشمه است؟

در پاسخ چه مى‌‏توان گفت؟آیا مى‌‏توان گفت که پدیده‏هاى‌ گوناگون و مرتبط این‏ جهان پهناور-که چون آبشار بلندى‌ در ریزش و خروشند-بدون علّت پدید آمده و فرو مى‌‏ریزند؟البتّه فطرت علّت جوى‌ انسان که براى‌ هر پدیده جزئى‌ به دنبال علّت و سببى‌ مى‌‏گردد ، این پاسخ را هرگز نمى‌‏پسندد و ناچار براى‌ مجموعه پدیده‏هاى‌ جهان‏ هستى‌ نیز در پى‌ علّتى‌ مى‌‏گردد و براى‌ این آبشار بلند نیز سرچشمه نیرومندى‌ جستجو مى‌‏کند.علّتى‌ که سرچشمه و پشتیبان وجود همه این پدیده‏هاى‌ کوچک و بزرگ جهان‏ باشد و با علم و قدرت بى‌‏انتهاى‌ خود ، این نظام بدیع و این پدیده‏هاى‌ بهم پیوسته و هدفدار را پیاپى‌ پدید آورده و اداره نماید.

نهاد علّت‏جوى‌ انسان بى‌‏هیچ تردید؛اذعان مى‌‏کند که علّت پدید آمدن این جهان‏ -که سراسر پدیده‏هاى‌ نو و مرتّبا در آفرینش مجدّد است-آفریدگار بزرگ و نیرومند و بى‌‏نیازى‌ است که با علم و قدرت و توانایى‌ بى‌‏پایان خود ، آن را پیاپى‌ هستى‌ مى‌‏بخشد و بسوى‌ هدف معیّنى‌ هدایت مى‌‏کند.او سرچشمه و پشتیبان این آبشار بلند هستى‌ است که‏ با علم و تدبیر خود آن را به جریان افکنده و اداره مى‌‏کند.هر قطره‏اى‌ و هر ذرّه‏اى‌ و هر پدیده‏اى‌ در هستى‌ و ریزش خود به او نیازمند است و او به چیزى‌ نیازمند و به چیزى‌‏ همانند نیست.

خرد علّت‏جوى‌ انسان بخوبى‌ و روشنى‌ درک مى‌‏کند که جهان و همه پدیده‏هاى‌‏ جهان چون آبشار بلند و زیبایى‌ است که از پیش خود نیست بلکه هر قطره قطره آن و هر ذرّه ذرّه آن از یک مرکز قدرت نامتناهى‌ سرچشمه مى‌‏گیرد ، همه پدیده‏ها معلول وجود اویند و در پناه هستى‌ او رنگ هستى‌ مى‌‏گیرند و با روشنایى‌ ذات او روشن و پیدا مى‌‏شوند.

خرد علّت‏جوى‌ انسان ، انسان را دعوت مى‌‏کند تا آن مرکز نامتناهى‌ قدرت و زیبایى‌ را بشناسد و با او آشنا و آشناتر شود؛چون که دریافته هر خیر و خوبى‌ از اوست‏ و مصیر و بازگشت انسان نیز به سوى‌ اوست.

اگر انسان خوب بیندیشد و در ریزش زیباى‌ پدیده‏هاى‌ جهان به دقت بنگرد بروشنى‌ مشاهده مى‌‏کند که جهان و جهانیان به یک هستى‌ و حیات و قدرت نامتناهى‌‏ متکى‌ هستند و از سرچشمه مهر و رحمت او ، وجود و حیات مى‌‏گیرند ، در پرتو چنین‏ بصیرت و اندیشه‏اى‌ است که انسان دل از هر جا بر مى‌‏کند و تنها به او مى‌‏پیوندد و دل به‏ او مى‌‏بندد و جز در برابر عظمت و کبریاى‌ او در مقابل چیزى‌ و کسى‌ سر فرود نمى‌‏آورد زیرا در مى‌‏یابد که دیگران هر چه دارند از او دارند ، لذا چشم از آفریدگان خدا فرو مى‌‏بندد و یکباره دل در گروه کسى‌ مى‌‏نهد که سرچشمه علم و قدرت و آفرینش و رحمت و زیبایى‌ است.خود را در ولایت و سرپرستى‌ پروردگار عظیم و عزیزش قرار مى‌‏دهد ، جز رضاى‌ او ، رضاى‌ کسى‌ را نمى‌‏جوید و جز قدرت او قدرتى‌ نمى‌‏شناسد و با هدایت و رهبرى‌ اولیاى‌ خدا کاملا تسلیم امر خدا مى‌‏گردد و با اخلاقى‌ پاک و اعمالى‌ نیک راه‏ تقرّب و انس و آشنایى‌ او را مى‌‏پیماید و به این ترتیب به آخرین درجه کمال انسانى‌‏ خویش صعود مى‌‏نماید و کمال واقعى‌ و سعادت دنیا و آخرت را احراز مى‌‏نماید.سعادتى‌‏ که عظمت و زیبایى‌ آن در وصف نمى‌‏گنجد. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

اَفِى‌ اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ. سوره ابراهیم آیه 10

مگر مى‌‏توان در خدا شکّ داشت؟او که پدید آورنده آسمانها و زمین‏ است.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-آبشار چگونه وجودى‌ دارد؟آیا یک وجود ثابت و بدون تغییر؟یا وجودى‌ متغیّر و نو پدید؟

2-وقتى‌ به نو پدیدى‌ لحظه به لحظه آبشار توجّه مى‌‏کنیم ، چه پرسشى‌ در ذهن ایجاد مى‌‏شود؟

3-وقتى‌ به جهان و پدیده‏هاى‌ جهان مى‌‏نگرید ، چه مى‌‏بینید؟آیا یک مجموعه ثابت و پا بر جا؟یا یک‏ مجموعه متغیّر و پویا و در حرکت؟توضیح دهید.

4-از تغییر و دگرگونى‌ دائم موجودات این جهان نمونه‏هایى‌ بیان کنید.

5-وقتى‌ به نو پدیدى‌ و تغییر پیوسته جهان توجّه مى‌‏کنیم ، چه پرسشى‌ در ذهن ایجاد مى‌‏شود؟

6-آیا مى‌‏توان گفت که پدیده‏هاى‌ گوناگون این جهان پهناور ، بدون علّت بى‌‏نیازى‌ پدید مى‌‏آید؟............. چرا؟

7-پاسخ نهاد و وجدان علّت جوى‌ انسان ، در جستجوى‌ علّت براى‌ این نظام بدیع و این پدیده‏هاى‌‏ بهم پیوسته و هدفدار چیست؟

8-سرچشمه و پشتیبان این آبشار بلند هستى‌ کیست؟

9-نتیجه دریافتن این حقیقت که«سرچشمه هستى‌ این جهان خداست»چه چیزهایى‌ است؟

10-چرا انسان خداشناس و خداپرست خود را تسلیم خدا مى‌‏کند و سرپرستى‌ و ولایت او را مى‌‏پذیرد؟

 

دو برهان درباره خداشناسى‌‏

برهان بیان متین و روشنگرى‌ است که موجب روشن شدن مطلبى‌ مى‌‏شود و جهل‏ و تردید را در مورد آن برطرف مى‌‏کند ، به چنین بیانى‌«برهان»گفته مى‌‏شود.

تاکنون با دو برهان درباره خداشناسى‌ آشنا شده‏ایم:برهان نظم و برهان علیّت و اینک به بررسى‌ و مقایسه این دو برهان مى‌‏پردازیم:

نخست برهان نظم-بحثهاى‌ خداشناسى‌ که در نخستین بحث این کتاب و در دوره‏هاى‌ پیش از این خوانده‏اید همه بر اساس«برهان نظم»نوشته شده است ، مثلا در سال گذشته پس از آن که با ساختمان دستگاهى‌ از دستگاههاى‌ بدنمان آشنا شدیم ، چنین‏ خواندیم:

در ریزه کاریها و ظرافتهاى‌ شگفتى‌ که در این دستگاه به کار رفته خوبتر بیندیشیم ، در نظم و هماهنگى‌ و ارتباط دقیق گردش‏ خون با کار کلیه‏ها و کار کلیه‏ها و ارتباط آنها با میزناى‌ و ارتباط میزناى‌ با مثانه.............بهتر تأمّل کنیم ، چه مى‌‏بینیم؟آیا یک‏ مجموعه با هدف و منظم؟یا یک مجموعه بى‌‏هدف و نامنظم؟ .............از مشاهده و دقت در این اندام بسیار ظریف و مهم و این‏ مجموعه حساس و دقیق چه مى‌‏فهمید؟از دقت و نظم و حسابى‌‏ که در خلق این مجموعه و چگونگى‌ شکل و اندازه و ارتباط و هماهنگى‌ و همکارى‌ آنها بکار رفته ، چه در مى‌‏یابید؟آیا بر این‏ باور یقین نمى‌‏کنید که این دستگاه دقیق و منظّم-و سایر دستگاههاى‌ بدنمان-خود بخود و بیحساب پدید نیامده است؟ آیا ممکن است انسان عاقل و اندیشمندى‌ بپذیرد که طبیعت‏ تاریک و خاموش و بى‌‏شعور پدیدآور چنین نظم شگرفى‌ است؟ هرگز.............بلکه هر فرد خرد آشنا و فهمیده‏اى‌ اذعان مى‌‏کند که‏ وجود دانا و توانایى‌ آن را آفریده و در آفرینش آن هدفى‌ را منظور نموده است.بر این اساس هر فرد خردمندى‌ با نگاه به‏ این همه اسرار و شگفتیها ، ایمانش را به آفریدگارى‌ بزرگ و دانا و توانا تقویت و تحکیم مى‌‏کند و در مقابل شکوه قدرت و فراوانى‌ نعمت او سر تسلیم و تعظیم فرود مى‌‏آورد.

این برهان که درباره خداشناسى‌ خوانده‏اید«برهان نظم»نام دارد ، یعنى‌ به‏ پدیده‏هاى‌ جهان آفرینش مى‌‏نگریم و نظم و ارتباط و هماهنگى‌ و محاسبه و تقدیر و اندازه‏گیرى‌ را در ذرّه ذرّه آن مى‌‏بینیم و نتیجه مى‌‏گیریم که خالق و فراهم آورنده این‏ دستگاههاى‌ منظم و هماهنگ و بهم پیوسته ، وجود قادر و عالمى‌ است که توانسته با علم‏ و قدرت خویش چنین نظم و آهنگ بدیعى‌ را پدید آورد.چون اگر نادان و ناتوان بود نتیجه کارش جز بى‌‏نظمى‌ و ناهماهنگى‌ و بى‌‏حسابى‌ و بى‌‏هدفى‌ چیزى‌ نبود.

«برهان نظم»بطور خلاصه این چنین بیان مى‌‏شود:

جهان آفرینش بر اساس نظم و ترتیب و هماهنگى‌ و ارتباط کامل استوار است ، هر نظم و ترتیبى‌ و هر هماهنگى‌ و تقدیرى‌‏ ساخته و پرداخته سازنده‏اى‌ دانا و تواناست ، پس این جهان هم‏ مخلوق آفریدگارى‌ دانا و تواناست.

در این برهان ، (برهان نظم) ، ابتدا به نظم و هماهنگى‌ و حساب و تقدیرى‌ که در اجزاى‌ جهان است توجّه مى‌‏کنیم و آنگاه با توجّه به این باور که«هر نظم و تقدیرى‌‏ تقدیر کننده آگاه و توانایى‌ دارد» ، نتیجه مى‌‏گیریم که این نظم و هماهنگى‌ عظیمى‌ هم که در جهان برقرار است خالقى‌ دانا و توانا دارد.

دوّم برهان علّیّت-دو درس گذشته که در این کتاب خوانده‏اید ، بر اساس برهان‏ علّیّت نگاشته شده است ، در برهان علّیّت ، دیگر به نظم و هماهنگى‌ میان اجزاى‌ پدیده‏ها و پدیده‏هاى‌ این جهان نمى‌‏نگریم بلکه به ذات و هستى‌ پدیده‏ها نظر مى‌‏کنیم و به نیاز ویژه‏اى‌ که هر پدیده به علّت دارد نظر مى‌‏دوزیم و بنابر قانون علّیّت-که هر انسانى‌ به‏ آن عمیقا باور دارد-مسأله را اینچنین طرح مى‌‏کنیم:

هر پدیده‏اى‌ که بوجود مى‌‏آید وجودش از خودش نیست ، بلکه‏ وابسته و نیازمند به چیز دیگرى‌ است که آن چیز دیگر«علّت» نام دارد.

این جهان نیز-که مجموعه‏اى‌ از پدیده‏هاى‌ گوناگون است- ناچار علّتى‌ دارد ، پدیده‏هاى‌ این جهان سرچشمه‏اى‌ دارد ، آفریدگار بزرگ و نیرومند و بى‌‏نیازى‌ دارد ، او علّت و سرچشمه این آبشار بلند هستى‌ است ، هر قطره‏اى‌ و هر ذرّه‏اى‌‏ و هر پدیده‏اى‌ در هستى‌ و ریزش خویش به او نیازمند است و او به چیزى‌ نیازمند و همانند نیست.

اگر انسان خوب بیندیشد ، به روشنى‌ مشاهده مى‌‏کند که جهان و جهانیان به یک هستى‌ و قدرت نامتناهى‌ متّکى‌ هستند و از سرچشمه مهر و رحمت و بخشش او ، وجود و هستى‌ مى‌‏گیرند.

در برهان علّیّت سخن از اینست که هر پدیده‏اى‌ که به وجود مى‌‏آید وجودش‏ وابسته و نیازمند است.وجودش از خودش نیست بلکه به علّتى‌ متّکى‌ است و جهان و هر چه در آنست-که یکسره پدیده هستند و همه در آفرینشند-ناچار از منبع عظیم قدرت‏ و هستى‌ بیکرانى‌ سرچشمه مى‌‏گیرند که آن قدرت بى‌‏منتها را خدا مى‌‏نامیم. * * *

هر دو برهان-برهان نظم و برهان علّیّت-براى‌ اینست که گرد و غبار غفلت و بى‌‏توجّهى‌ را از چشم اندیشه و فطرت انسان پاک کند تا انسان با فطرت پاک و عقل‏ بیدار خویش واقعیات را بنگرد و روشن‏ترین روشنها را ببیند و ایمان خود را به خداى‌‏ قادر متعال تحکیم و تقویت نماید.

امّا فطرتهاى‌ پاک انسانهاى‌ آگاه به آفریننده بزرگ و تواناى‌ خویش آنچنان‏ یقین و باور دارند و آن قدر این موضوع بر ایشان روشن و قطعى‌ است که کمتر به اقامه‏ برهان و دلیل نیاز دارند.این فطرتهاى‌ پاک و این انسانهاى‌ آگاه همه چیز را به قدرت‏ و اراده شکست‏ناپذیر خداى‌ بزرگ متّکى‌ مى‌‏بینند و در همه سختیها و دشواریها به او پناه‏ مى‌‏برند و هرگز دچار یأس و ناامیدى‌ نمى‌‏گردند ، چون مى‌‏دانند که هر پدیده‏اى‌ هر چه هم‏ نیرومند باشد باز نیازمند به خداى‌ بزرگ است و زیر فرمان و اراده اوست.این‏ فطرتهاى‌ پاک و این انسانهاى‌ آگاه-چون همه چیز را نیازمند خدا مى‌‏بینند-جز در مقابل خداى‌ بزرگ ، در مقابل چیز دیگرى‌ تسلیم نمى‌‏شوند و نسبت به هیچ فرمان و هیچ‏ ولایتى‌-جز ولایت و فرمان وى‌-پذیرا نمى‌‏گردند و زندگى‌ دنیا را با عزّت و پیروزى‌‏ به سعادت جاودان آخرت مى‌‏رسانند. آیه‏اى‌ از قرآن کریم‏

رَبُّکُم رَبُّ السَّمواتِ وَ الاَرضِ الَّذى‌ فَطَرَهُنَّ. سوره انبیاء 56

پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را پدید آورده است.

 

بیندیشید و پاسخ دهید.

1-برهان یعنى‌ چه؟

2-تاکنون چند برهان درباره خداشناسى‌ مى‌‏دانید؟

3-«برهان نظم»چگونه بیان مى‌‏شود؟بطور خلاصه بگویید.

4-«برهان علّیّت»چگونه بیان مى‌‏شود؟

5-چرا در مورد خداشناسى‌ به بیان برهان مى‌‏پردازیم؟

6-آیا فطرتهاى‌ پاک نیازى‌ به اقامه دلیل و برهان درباره خداشناسى‌ دارند؟

7-بینش انسانهاى‌ پاک سرشت درباره خداشناسى‌ چگونه است؟آیا اینان در مقابل غیر خدا تسلیم‏ مى‌‏شوند؟چرا فقط ولایت خدا را مى‌‏پذیرند؟

 

خدا جویى‌‏

تا آنجا که تاریخ نشان مى‌‏دهد و در حفّاریها و تحقیقات باستانشناسى‌ بدست آمده‏ است انسانهاى‌ گذشته و حتّى‌ انسانهاى‌ قبل از تاریخ نیز با خدا آشنا بوده‏اند و در برابر ذاتى‌ عظیم کرنش و عبادت مى‌‏کرده‏اند و براى‌ رضاى‌ او مراسمى‌ انجام مى‌‏داده‏اند.

اکنون این سؤال پیش مى‌‏آید که بشر در آغاز چگونه متوجّه خدا شد؟چه عامل و انگیزه‏اى‌ او را به فکر خداپرستى‌ انداخت؟چه عاملى‌ او را رهنمون شد که براى‌ جهان‏ آفریدگارى‌ جستجو کند؟منشأ و ریشه این اندیشه چیست؟اصولا چه عاملى‌ باعث شد که انسان به فکر خدا و خداپرستى‌ بیفتد و در این باره بیندیشد؟

با کمى‌ دقّت پاسخ این سؤال را مى‌‏توان پیدا کرد-همان گونه که در بحث سوم‏ گفته شد-در بشر غریزه‏اى‌ وجود دارد به نام غریزه«علّت جویى‌».بشر از نخستین‏ روزگار علّیّت را مى‌‏شناخته و براى‌ هر پدیده‏اى‌ و هر موجود نیازمندى‌ ، علّتى‌ جستجو مى‌‏کرده است ، اگر گرسنه مى‌‏شد دنبال غذا مى‌‏رفت زیرا غذا خوردن را علّت و عامل‏ رفع گرسنگى‌ مى‌‏دانست.اگر تشنه مى‌‏شد براى‌ رفع عطش به سراغ آب مى‌‏رفت چون آب‏ را علّت رفع تشنگى‌ مى‌‏دانست.اگر صدایى‌ را از پشت دیوار مى‌‏شنید یقین داشت که‏ صدا علّتى‌ دارد و در صدد یافتن علّتش بر مى‌‏آمد.اگر بیمار مى‌‏شد بیمارى‌ خویش را نتیجه‏ علّت و عاملى‌ مى‌‏دانست و به فکر علاج مى‌‏افتاد.براى‌ رفع سرما به حرارت پناه مى‌‏برد. چون حرارت را علّت برطرف شدن سرما مى‌‏دانست.

 

علّت جویى‌ و کنجکاوى‌ در نهاد هر انسانى‌ نهفته است.هر انسانى‌ همواره در تلاش است که از علل پدیده‏ها آگاه گردد ، در مورد هر پدیده‏اى‌«چرا و به چه علّتى‌» برایش مطرح مى‌‏شود ، همواره کوشش مى‌‏کند تا براى‌ حسّ کنجکاو و علّت‏جوى‌ خود پاسخ درست و قانع کننده‏اى‌ بدست آورد و تا پاسخ درستى‌ بدست نیاورد آرامش ندارد ، انسان ذاتا«علّت جو»است و این غریزه را نمى‌‏تواند از دست بدهد و فراموش کند.

همه انسانها-و از جمله انسانهاى‌ نخستین-از این غریزه طبیعى‌ برخوردار بوده‏اند ، انسان در این جهان مى‌‏زیسته و با حوادث و رویدادهاى‌ شگفت‏آور جهان روبرو بوده است ، توالى‌ منظّم شب و روز ، تابستان و زمستان ، حرکت منظّم ماه و خورشید و ستارگان ، عجایب و شگفتیهاى‌ حیوانات و گیاهان ، کوههاى‌ مرتفع و دریاهاى‌ وسیع و آبهاى‌ جارى‌.............این همه را به چشم مى‌‏دیده و به اندیشه و تفکّر مى‌‏افتاده که«علّت»این‏ جهان چیست و پدید آورنده آن کیست؟ناچار این جهان منظّم علّتى‌ دارد و آفریدگار دانا و توانایى‌ آن را آفریده است و اداره مى‌‏کند.

به این ترتیب انسانهاى‌ نخستین هم با خدا آشنا شدند و به وجود او اعتراف‏ نمودند و در برابر قدرت و عظمتش خاضع شدند.

با گذشت زمان گروهى‌ به اشتباه افتادند و به پرستش معبودهاى‌ دروغین مشغول‏ گشتند و بتدریج بت‏پرستى‌ و خورشید پرستى‌ و ماه پرستى‌ و آتش پرستى‌ و ستاره پرستى‌‏ .............نیز در بین مردم پیدا شد.

پیدایش معبودهاى‌ دروغین خود شاهدى‌ است بر این که انسان بواسطه غریزه‏ علّت‏جویى‌ خویش توجّه داشته که براى‌ اداره این جهان علّتى‌ لازم است ولى‌ در برخى‌‏ موارد اشتباه کرده مصادیق دروغین را به عنوان علّت و آفریدگار حقیقى‌ پنداشته و به‏ پرستش آنها اشتغال ورزیده است.

کوتاه سخن این که:انسان به وسیله غریزه«علّت‏جویى‌»که در نهادش نهفته‏ است براى‌ مجموع موجودات و پدیده‏هاى‌ جهان ، علّتى‌ جستجو مى‌‏کرده و به این ترتیب‏ با خداى‌ جهان آفرین که«علّت حقیقى‌»موجودات نیازمند و پدیده‏هاى‌ جهان است آشنا گشته و به وجودش پى‌ برده است و به پرستش او برخاسته است.

 

آیه‏ اى‌ از قرآن کریم‏

وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ العَزیزُ العَلیمُ. سوره زخرف آیه 9

و اگر از آنان بپرسى‌ که:«چه کسى‌ آسمانها و زمین را آفریده؟»در پاسخ حتما خواهند گفت که:آفریدگارى‌ توانا و دانا آنها را بیافریده‏ است. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-چه عامل و انگیزه‏اى‌ انسانها را به فکر خدا پرستى‌ انداخته است؟

2-«علّت‏جویى‌»یعنى‌ چه؟نمونه‏هایى‌ از«علّت‏جویى‌»انسان را بیان کنید.

3-از این که در مورد هر پدیده‏اى‌«چرا و به چه علّتى‌»براى‌ انسان مطرح مى‌‏شود ، چه مى‌‏فهمیم؟

4-پیدایش معبودهاى‌ دروغین گواه چیست؟

 

فاطر آسمانها و زمین‏

به گذشته خویش مى‌‏نگرم ، دوران کودکى‌ را به خاطر مى‌‏آورم‏ ولى‌ از دوران شیرخوارگى‌ چیزى‌ به یاد نمى‌‏آورم ، امّا چهره‏ لطیف و کوچک آن دورانم را مى‌‏توانم در آغوش مادرم ببینم ، چهره خواهرم را ، او تازه به دنیا آمده است ، چشمهاى‌ کوچک‏ و زیبایش را که مى‌‏گشاید ، گویى‌ از آسمان آبى‌ پرده بر مى‌‏دارد ، تازگى‌ با لبهاى‌ نازکش لبخند مى‌‏زند و با انگشتهاى‌ ظریفش‏ چیزها را مى‌‏گیرد و به سوى‌ دهان مى‌‏برد.

مدّتها کنار او مى‌‏نشینم و به اندیشه مى‌‏پردازم:چه کسى‌ مرا در شکم مادر بدین گونه پرورده است؟چه نقّاش زیبا آفرینى‌!چه‏ مجسمه‏ساز توانایى‌!چه خوب مى‌‏دانسته که تو به چه چیزهایى‌‏ نیاز دارى‌ ، همه را به تو بخشیده است ، دو چشم زیبا ، دو گوش‏ شنوا ، دو دست و دو پا.............براى‌ تو آفریده است.مهرت را در دل‏ مادر نهاده و ترا به این نیکویى‌ پرورده است.راستى‌!پروردگار تو کیست؟من هم مانند تو نوزاد کوچکى‌ بوده‏ام ، هیچ نقشى‌ در آفرینش خود نداشته‏ام.نقّاش توانایى‌ این شکل و رنگ را بر چهره‏ام کشیده و وجود قدرتمندى‌ مرا این گونه ساخته و پرداخته است.............راستى‌!پروردگار من کیست؟

همه انسانها چنین سؤالى‌ را از خویش مى‌‏کرده‏اند ، به نیاز خود مى‌‏نگریسته‏اند ، به دوران کودکى‌ و شیرخوارگى‌ و پیش از آن به هنگامى‌ که در شکم مادر بوده‏اند ، نظر مى‌‏کرده‏اند ، به نیاز خود پى‌ مى‌‏برده‏اند و در مى‌‏یافته‏اند که وجود بى‌‏نیاز و قدرتمندى‌ آنان‏ را آفریده و این چنین پرورده است ، و از خویش مى‌‏پرسیده‏اند که:پروردگار من کیست؟

فطرت پاکشان آنان را به پروردگار بزرگشان رهنمون مى‌‏شده و درک روشنشان‏ آنان را به ستایش و عبادت او دعوت مى‌‏کرده است.و همیشه در طول تاریخ ، انسانها با نهاد حق‏گراى‌ خویش با پروردگارشان-پروردگارى‌ بى‌‏نیاز و قدرتمند-آشنا بوده‏اند و او را به یگانگى‌ مى‌‏پرستیده‏اند اما گاه هم به لغزش مى‌‏افتاده‏اند و بتهاى‌ بیجان و مجسمه‏هاى‌ ناتوان ، یا خورشید و ستارگان را پروردگار خویش مى‌‏شمرده‏اند و این‏ لغزش ریشه همه پریشانیها و مایه همه بدبختیهاشان مى‌‏شده است.به علت این لغزش‏ دیگر به هر ذلّتى‌ تن مى‌‏دادند و هر ستمى‌ را مى‌‏پذیرفتند ، به ظلمت و ضلالت در مى‌‏افتادند و در انبوه تاریکیها اسیر مى‌‏شدند.

ولى‌ خداى‌ مهربان و بزرگ-که آنان را پرورده-رهایشان نمى‌‏کرده و براى‌‏ بیدارى‌ و آگاهیشان ، پیامبرانى‌ مى‌‏فرستاده است ، تا آنان را با پیامهاى‌ خویش از ظلمت‏ شرک و انحراف برهانند و در راه بیداریشان بکوشند و به خداپرستى‌ و توحید فرا خوانند و با شرک و بت‏پرستى‌-که مایه همه اسارتهاست-قاطع و بى‌‏امان مبارزه کنند.

حضرت ابراهیم یکى‌ از بزرگترین پیامبران الهى‌ است که خدا او را براى‌ نجات‏ و هدایت مردم مبعوث نمود ، تا آگاهى‌ بخش و بیدار ساز قومش باشد ، چراغ عقلشان را بر افروزد و دلشان را از عشق و امید به پروردگارشان لبریز سازد.نیکیها و زیباییها را به‏ آنان بنمایاند و از زشتیها و پلیدیها بازشان دارد.

در آن روزگار اکثر مردم بت‏پرست بودند ، از سنگ و چوب مجسّمه‏اى‌‏ مى‌‏ساختند و در مقابلش به خاک مى‌‏افتادند و یا خورشید و ماه و ستاره مى‌‏پرستیدند. خدا هدایت و نجات چنین مردمى‌ را بر عهده حضرت ابراهیم نهاد و او را در سنّ جوانى‌‏ به سوى‌ قومش فرستاد.اما چون بر بت‏پرستى‌ خو گرفته بودند ، ارشاد و هدایت آنان‏ بسیار دشوار بود ، با اینهمه حضرت ابراهیم-به امر خدا-به هدایت و ارشادشان همّت‏ گماشت ، گاه و بیگاه در عبادتگاهشان شرکت مى‌‏نمود و در فرصتهایى‌ که پیش مى‌‏آمد با آنان سخن مى‌‏گفت ، با لحن آرام و دلپذیرش درباره پروردگار مهربان صحبت مى‌‏کرد و با خوش اخلاقى‌ و مهربانى‌ درباره خداى‌ جهان آفرین-که آفریدگار و پروردگار همه‏ است-گفتگو و مباحثه مى‌‏نمود و با دلیلهاى‌ روشن و آشکار خدا را به مردم معرّفى‌‏ مى‌‏کرد.او مى‌‏دانست که براى‌ نجات و رهایى‌ این مردم از شرک و ذلّت و ستم ، در مرحله‏ نخست باید عقلها و اندیشه‏ها را بیدار ساخت.و لذا براى‌ بیدار سازى‌ اندیشه‏هاى‌‏ خفته‏شان مى‌‏کوشید.

هنگامى‌ که بت‏پرستان را مى‌‏دید که در مقابل مجسمه‏اى‌ به خاک افتاده‏اند ، از آنان مى‌‏پرسید:آیا آنچه با دست خود تراشیده‏اید ، مى‌‏پرستید؟یعنى‌ که دست ساخته‏ و پرداخته شما مخلوق و پرورده شماست ، چگونه مى‌‏تواند خالق و پروردگار شما باشد؟ مجسّمه‏اى‌ که ساخته و پرورده من است ، چگونه مى‌‏تواند پروردگار من باشد؟

هنگامى‌ که از عبادتکده ستاره‏پرستان مى‌‏گذشت ، مى‌‏دید که گروهى‌ چشم به‏ آسمان دوخته و به انتظار نشسته‏اند ، مى‌‏پرسید:در انتظار چه نشسته‏اید؟

-منتظریم تا شب فرا رسد و پروردگارمان طلوع کند و ما در مقابلش به عبادت و نیایش برخیزیم.

غروب هنگام بود ، حضرت ابراهیم هم در کنارشان به انتظار نشست تا هوا تاریک شد و ستاره زیباى‌ زهره از افق سر زد ، ستاره‏پرستان به سجده افتادند و به انجام‏ مراسم ویژه عبادت پرداختند.حضرت ابراهیم به جایگاه بلند زهره نگریست و زیبایى‌ و روشنى‌ آن را دید و گفت:این پروردگار من است؟!

ستاره‏پرستان این سؤال را از حضرت ابراهیم شنیدند و با ابراهیم به گفتگو پرداختند:دیگر این ستاره زیبا دست ساخته و پرورده ما نیست که ما را سرزنش کنى‌ و بگویى‌ چگونه آنچه را که خود تراشیده‏اید ، مى‌‏پرستید؟

در میان گفتگوهاشان ، ستاره زیباى‌ زهره آرام آرام سر به افول نهاد و به افق‏ نزدیک شد و غروب کرد و از دیدگان عبادتگران خویش پنهان شد.

 

حضرت ابراهیم گفت:شگفتا!چگونه این ستاره را که افول مى‌‏کند پروردگار خود بدانم؟چون این ستاره با حرکت و طلوع و غروب خود مى‌‏گوید که من زیر فرمان‏ قدرت پروردگارى‌ هستم که مرا به حرکت در آورده و طلوع و غروبى‌ برایم تقدیر نموده‏ است ، نه.............!من چیزى‌ را که به افول و پستى‌ افتد دوست ندارم و آن را پروردگار خود نمى‌‏شناسم ، چون چنین وجود نیازمند و محتاجى‌ نمى‌‏تواند پروردگار من باشد.

ستاره‏پرستان این سخنان را از حضرت ابراهیم شنیدند و به فکر فرو رفتند ، پاسخى‌ براى‌ حجّت و برهان حضرت ابراهیم نداشتند.

ماه طلوع کرد زیباتر و روشن‏تر.

حضرت ابراهیم گفت:این پروردگار من است؟!ماه پرستان این سؤال را شنیدند و با حضرت ابراهیم به گفتگو پرداختند ، امّا ماه هم پس از گذشت چند ساعت به سوى‌‏ مغرب سرازیر شد.نه.............!این هم پروردگار من نیست ، این هم طلوع و غروب دارد ، این‏ هم حرکت و تغییر دارد ، به زمان و مکان نیازمند است.چنین موجودى‌ نمى‌‏تواند پروردگار من باشد ، چون او خود محتاج و نیازمند است.

ماه پرستان این سخنان را شنیدند و به فکر فرو رفتند ، پاسخى‌ براى‌ این حجّت‏ آشکار حضرت ابراهیم نداشتند.

خورشید طلوع کرد ، بزرگتر و روشنتر.

-این پروردگار من است؟!امّا خورشید هم بالاخره به مغرب رسید و افول کرد. نه.............!خورشید پروردگار من نیست ، او خود در حرکت و گذر و تغییر است ، او خود نیازمند است.

حضرت ابراهیم در این هنگام از میان مشرکان برخاست و گفت:

من از این چیزهایى‌ که مى‌‏پرستید ، بیزارم و آنها را نمى‌‏پرستم. این خورشید و این ماه و این ستاره آفریننده دیگرى‌ دارند ، من‏ رو به سوى‌ کسى‌ کرده‏ام که آسمانها و زمین را پدید آورده‏ است ، او پروردگار من است ، او سزاوار ستایش و عبادت من‏ است ، او تنها قدرتى‌ است که بر این جهان حاکم است ، به او ایمان آورید و ایمان خود را با ظلم و ستم نیالایید تا راه امن و هدایت بپیمایید. توضیح و بررسى‌‏

این حجّت خدا بود که به حضرت ابراهیم آموخت تا قومش را بیدار و آگاه سازد و از پندارهاى‌ موهوم و اعتقادات غلط برهاند.این برهان بر همان دریافت فطرى‌ همه‏ انسانها استوار است که«هر پدیده‏اى‌ علّتى‌ دارد».بر این اساس قوم حضرت ابراهیم‏ تردیدى‌ نداشتند که خود پرورده و آفریده دیگرى‌ هستند و دست قدرتمند دیگرى‌ است‏ که آنها را اینچنین مى‌‏پرورد و ناچار پروردگارى‌ دارند.امّا در شناخت پروردگارشان به‏ لغزش افتاده بودند:گروهى‌ بت مى‌‏پرستیدند و گروهى‌ خورشید ، عدّه‏اى‌ ماه و برخى‌‏ ستاره را ، پروردگار خود مى‌‏دانستند.حضرت ابراهیم با سؤالهاى‌ کوتاه خرده‏هاى‌‏ خفته‏شان را تکان مى‌‏داد ، هشدار مى‌‏داد تا شاید بیدار شوند و زشتى‌ شرکت را ببینند و به‏ زیبایى‌ توحید و خدا پرستى‌ در آیند.

حضرت ابراهیم در میانشان مى‌‏نشست و با مهربانى‌ و رأفت با آنان به گفتگو مى‌‏پرداخت و بر باورهاى‌ فطرى‌ و مورد قبولشان تکیه مى‌‏کرد و مى‌‏کوشید تا از خانه‏ تاریکشان دریچه‏اى‌ به سوى‌ نور به رویشان بگشاید.به آنان توجّه مى‌‏داد که این چیزهایى‌‏ را که مى‌‏پرستید ، خود نو پدید و نیازمندند ، طلوع و غروب دارند و به پستى‌ و افول‏ مى‌‏گرایند و ناچار به سرچشمه بى‌‏نیازى‌ متّکى‌ هستند ، آن سرچشمه بى‌‏نیاز است که‏ پیداگر آنهاست ، فاطر و پدیدآور زمین و آسمانهاست و هم او پروردگار شماست.من‏ حنیف و حق‏گرا هستم و به سوى‌ او رو کرده‏ام او که فاطر سماوات و ارض است و هرگز براى‌ او شریکى‌ قرار نمى‌‏دهم و حکومت و ولایت غیر او را نمى‌‏پذیرم و به عبادت‏ و اطاعت غیر او نمى‌‏پردازم.

و خدا این سخن حضرت ابراهیم را در قرآن کریم بیان مى‌‏کند و از همه‏ انسانهاى‌ حق‏گرا و حنیف مى‌‏خواهد که به او اقتدا کنند و چون ابراهیم دل از همه‏ بردارند و به فاطر آسمانها و زمین بپیوندند و به او مهر ورزند و با او آشنا و مأنوس‏ شوند.

 

آیه ‏اى‌ از قرآن کریم‏

اِنّى‌ وَ جَّهتُ وَجهىَ لِلَّذى‌ فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ‏ المُشرکینَ. سوره انعام آیه 79

من روى‌ خویش به سوى‌ کسى‌ نموده‏ام که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من حق‏گرا هستم و از مشرکین نیستم. بیندیشید و پاسخ دهید.

1-چگونه مى‌‏توانیم بهتر و بیشتر به نیازهاى‌ خود واقف شویم؟نتیجه این آگاهى‌ و وقوف چیست؟

2-حضرت ابراهیم براى‌ این که عقلهاى‌ خفته بت‏پرستان را بیدار سازد ، به آنان چه مى‌‏گفت؟چگونه‏ با آنان سخن مى‌‏گفت؟چگونه برهان مى‌‏آورد؟

3-با ستاره پرستان چه مى‌‏گفت؟چگونه افول ستاره را دلیل نیازش به آفریدگار بى‌‏نیاز مى‌‏گرفت؟

4-با ماه پرستان چه مى‌‏گفت؟برهان و حجّت آشکارش را چگونه بیان مى‌‏کرد؟

5-با خورشید پرستان چه مى‌‏گفت؟وقتى‌ از میان مشرکان برخاست چه گفت؟

6-سخنهاى‌ حضرت ابراهیم بیانگر چه برهانى‌ است؟برهان نظم یا برهان علّیّت؟توضیح دهید.

7-حنیف یعنى‌ چه؟خدا از انسانهاى‌ مؤمن چه مى‌‏خواهد؟مى‌‏خواهد به چه کسى‌ اقتدا کنند؟چگونه؟