پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

زندگى سخت فاطمه و على

یک وقت زندگى به قدرى بر على (علیه السلام) سخت شد که فاطمه (علیهاالسلام) خدمت پدر بزرگوارش مشرف شد، درب خانه را کوفت. پیغمبر به ام ایمن فرمود: گویا دخترم زهرا باشد. در را باز کن، ببین کیست. وقتى که در را باز کرد فاطمه داخل شد. سلام داد و خدمت پدر نشست. رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: فاطمه جان تو هیچگاه این موقع به منزل ما نمى آمدى اکنون چه شده است؟ عرض کرد: یا رسول اللَّه غذاى ملائکه چیست؟.

فرمود: حمد خدا.

عرض کرد: پدر جان پس غذاى ما چیست؟.

فرمود: به خدا سوگند اینک مدت یک ماه است که در خانه ى آل محمد آتش روشن نشده است. نور دیده ام بیا تا پنج کلمه اى که جبرئیل به من تعلیم داده به تو یاد دهم. بگو: یا ربّ الاولین و الاخرین یا ذا القوّة المتین و یا راحم المساکین و یا ارحم الراحمین.

حضرت زهرا دعا را یاد گرفت و به خانه برگشت.

حضرت على پرسید: کجا بودى؟.

جواب داد: براى طلب دنیا رفتم ولى براى آخرت دستور گرفتم.

فرمود: امروز بهترین روزت بود. [بحارالانوار ج 43 ص 152.] روزى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) از فاطمه عیادت کرد و احوالش را پرسید. عرض کرد: پدر جان مریض هستم و بدتر از آن، چیزى نداریم بخوریم.

فرمود: آیا برایت کافى نیست که بزرگ زنان جهان باشى. [نظم درر السمطین ص 179.] امام صادق علیه السلام مى فرماید: یک روز فاطمه (علیهاالسلام) خدمت رسول خدا عرض کرد: على (علیه السلام) هر چه دارد در بین فقرا تقسیم مى کند.

فرمود: فاطمه جان! مبادا برادر و پسر عمویم را ناراحت کنى. زیرا غضب على (علیه السلام) غضب من و غضب من غضب خداست. [کشف الغمه ج 2 ص 99.] «اسماء بنت عمیس» مى گوید: روزى رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) به منزل فاطمه تشریف برد، دید حسن وحسین (علیهماالسلام) مزنل نیستند. احوالشان را پرسسید. عرض کرد: امروز در خانه ى ما چیزى براى خوردن وجود نداشت. على (علیه السلام) وقتى خواست بیرون برود فرمود: حسن و حسین (علیهماالسلام) را با خودم بیرون ببرم مبادا گریه کنند و از تو مطالبه ى غذا نمایند. آنان را برداشت و رفت نزد فلان شخص یهودى.

رسول خدا در جستجوى على بیرون رفت. او را در نخلستان یهودى یافت که مشغول آب کشى بود. حسن و حسین (علیهماالسلام) را مشغول بازى دید مقدارى خرما نیز در نزدشان بود. به على (علیه السلام) فرمود: قبل از این که هوا گرم شود حسن و حسین (علیهماالسلام) را به خانه برنمى گردانى؟.

عرض کرد: یا رسول اللَّه وقتى از خانه خارج شدم غذایى در خانه نداشتیم. صبر کنید تا قدرى خرما براى فاطمه تهیه کنم. من با این یهودى قرار گذاشته ام در مقابل هر دلو آب یک دانه خرما بگیرم. و قتى قدرى خرما تهیه شد آنها را در دامن ریخت و حسن و حسین (علیهماالسلام) را برداشت و به منزل برگشت.

 

روزى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) بر فاطمه وارد شد دید گردن بندى بر گردنش بسته است. از او اعراض کرد. فاطمه (علیهاالسلام) علت اعراض پدر را دریافت. گردن بند را باز کرد و خدمت پیغمبر تقدیم نمود. آن حضرت فرمود: فاطمه جان! تو از من هستى. بعداً شخص درمانده اى رسید، رسول خدا گردن بند را به او عطا کرد و فرمود: هر کس خون ما را بریزد و مرا درباره ى اهل بیتم اذیت کند خدا بر او غضب خواهد کرد. [کشف الغمه ج 2 ص 97.] امام محمد باقر علیه السلام مى فرماید: عادت پیغمبر چنان بود که وقتى آهنگ سفر مى نمود با آخرین کسى که وداع مى کرد فاطمه (علیهاالسلام) بود. و چون از سفر مراجعت مى نمود اول به دیدار او مى شتافت. در یکى از سفرها وقتى به خانه ى فاطمه وارد شد مشاهده کرد که دستنبد نقره اى براى حسن و حسین (علیهماالسلام) تهیه کرده و پرده اى بر در آویخته است. پس قدرى خیره خیره به آنها نگاه کرده و بر خلاف همیشه، در خانه ى زهرا توقف نکرد و فورا برگشت. فاطمه غمگین شد دو علت قضیه را دریافت. پرده را برداشت و دستنبد را از دست حسن و حسین (علیهماالسلام) باز کرد و بوسیله ى آنها خدمت رسول خدا فرستاد. پیغمبر دو نور دیده اش را نوازش نمود و دستنبدها را در بین فقرائى که در مسجد سکونت داشتند تقسیم نمود و پرده را قطعه قطعه کرد و به چند نفر عریان داد که ستر عورت کنند. سپس فرمود: خدا رحمت کند فاطمه (علیهاالسلام) را و از لباس هاى بهشتى به او بپوشاند و از زینت هاى بهشتى به او بدهد. [بحارالانوار ج 43 ص 83.] «عمران بن حصین» مى گوید: یک روز در خدمت رسول خدا بودم که فاطمه (علیهاالسلام) وارد شد. وقتى چشم آن حضرت به صورت دخترش افتاد که از شدت گرسنگى زرد شده است، و آثارى از خون در آن دیده نمى شود او را نزد خویش خواند و دست مبارکش را بر سینه ى آن جناب گذاشت و گفت: اى خدایى که گرسنه ها را سیر مى کنى و درماندگان را بالا مى برى، فاطمه دختر محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) را گرسنه مدار.

«عمران» مى گوید: به برکت دعاى پیغمبر زردى صورت زهرا بر طرف شد و آثار خون در صورتش هویدا گشت. [نظر درر السمطین ص 191.]