پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

وجوب تاسيس حكومت اسلامي و بررسي احاديث مخالف قيام

کنگره امام رضا علیه السلام

مشهد 1364

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا در زمان غیبت حضرت مهدی علیه السلام ، مسلمین نسبت به تاسیس حکومت اسلامی و اجرای قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام وظیفه ای دارند یا نه ؟ آیا مجازند که برای مبارزه با ستمگری و دفاع از محرومین و برقرار ساختن عدل اجتماعی قیام و نهضت کنند یا چنین حقی را ندارند و باید سکوت نمایند تا قائم آل محمد قیام کند و جلو ظلم و ستم را بگیرد و جهانی را پر از عدل و داد نماید؟ بعض افراد نه تنها قیام و نهضت اسلامی را واجب نمی دانند بلکه آن را ممنوع می شناسند . و برای اثبات عقیده خویش به چند حدیث تمسک می جویند که در کتب حدیث به ثبت رسیده است . ما باید احادیث مذکور را هم از حیث سند و هم از جهت دلالت مورد بررسی قرار دهیم تا حقیقت اشکار گردد. برای اینکه مطلب روشن شود این مساله حساس را دردو بخش بررسی می کنیم : بخش اول :

نظری کوتاه به احکام و قوانین اسلام – ازمطالعه متن احکام و قوانین اسلام به خوبی استفاده می شود که دین اسلام یک دین عبادی فقط نیست بلکه یک نظام کامل اجتماعی و سیاسی و اعتقادی و اخلاقی و عبادی است . احکام و قوانین اسلام را به طور کلی می توان به دو دسته تقسیم نمود :

دسته اول احکام انفرادی : مانند : طهارت، نجاست ، نماز ، روزه، حج، اطعمه ، اشربه . و هم چنین اکثر دستورات اخلاقی . انسان در عمل کردن به این قوانین نیازی به تاسیس حکومت اسلامی و تعاون اجتماعی ندارد . بلکه خود به تنهائی می تواند به وظائف خویش عمل نماید.

دسته دوم احکام اجتماعی : مانند : جهاد، دفاع، امر به معروف و نهی از منکر ، قضا و شهادات ، قصاص ، حدود و دیات ، روابط مسلمین با یکدیگر ، روابط مسلمین با کفار، نکاح، طلاق ، معاملات ، زکات، خمس این قبیل احکام به زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها مربوط میشود . تزاحم در منافع لازمه زندگی اجتماعی انسانها است و به همین جهت نیاز به قانون دارند تا جلو تعدیات و تجاوزات را بگیرد و حقوق افراد را تضمین کند . قوانین حقوقی و جزائی و کیفری و مدنی اسلام به همین منظور جعل و تدوین شده و به منظور تعیین و داوری در آنها قضا و شهادت پیش بینی شده است.

ازجعل و تدوین این قوانین بخوبی استفاده می شود که دستگاه قضائی در متن اسلام قرار دارد و دین اسلام به چنین تشکیلاتی کاملا" عنایت داشته است .

جهاد در دراه خدا و دفاع از اسلام و مسلمین نیز بخش عظیمی از قوانین و دستورات اسلام را تشکیل می دهد که دهها آیه و صدها حدیث در این باره وارد شده است . از باب نمونه :

خداوند حکیم مؤمنین را مورد خطاب قرار داده می فرماید : (وجاهدوا فی الله حق جهاده ) (1) یعنی د ر راه خدا جهاد کامل انجام دهید.

و می فرماید : ( و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین لله) (2) یعنی با کافران جهاد کنید تا فتنه و فساد بر طرف شود و دین مخصوص خدا گردد.

و می فرماید : ( فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون) (3) یعنی با پیشوایان کفر بجنگید زیرا به عهد وپیمان خویش وفادار نیستند، شاید ز ترس شمشیردست از آزار شما بر دارند.

از این قبیل آیات که در قرآن نمونه های فراوانی دارد استفاده می شود که مسلمین وظیفه دارند برای گسترش اسلام ومبارزه با کفر و استکبار جهاد کنند. و حتی دستور می دهد که همواره در تقویت نیروی دفاعی خودشان کوشش نمایندو همیشه نیروئی آماده داشته باشند.

در قرآن می فرماید : ( واعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله وآخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم) (4)یعنی هر چه می توانید نیروی جنگی و اسبان بسته برای دشمنان آماده کنید و بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خودتان و دیگران را که شما آنها را نمی شناسید و خدا از آنها اطلاع دارد، بترسانید.

از این قبیل آیات استفاده می شود که تشکیلات و تاسیسات نظامی جزء اسلام است و مسلمین به عنوان اسلام موظفند همیشه آمادگی رزمی داشته باشند و در تقویت نیروی دفاعی خودشان و تهیه و اختراع انواع سلاحها آن چنان بکوشند که دشمنان اسلام همواره در رعب و وحشت باشند و فکر تعدی و تجاوز در مغزشان خطور نکند.

امر به معروف و نهی از منکر نیز یکی از دستورات مهم اسلام و یک وظیفه همگانی است . برمسلمین واجب است با ظلم و فساد و استکبار و تعدی و تجاوز و گناه ،درابعاد مختلف و بهر طریق ممکن، مبارزه نمایند . و هم چنین واجب است برای گسترش توحیدو خدا پرستی و دعوت مردم به خیر و صلاح تلاش و کوشش کنند. امر به معروف و نهی از منکر یکی از فرائض مسلم اسلام بشمار می رود و در این باره دهها آیه و حدیث وارد شده است . از باب نمونه :

در قرآن میفرماید : ( ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) (5) یعنی ازشما امتی بوجود آید که مردم را دعوت به خیر کنند. و امر به معروف و نهی از منکر نمایند.

و می فرماید : (کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله ) (6) یعنی شما بهترین امتی هستید که برای مردم بوجود آمدید. زیرا امر به معروف و نهی از منکر را انجام می دهید و به خدا ایمان دارید.

و بالجمله ، احکام و قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام از قبیل جهاد ، دفاع،قضا، قوانین حقوقی و مدنی و کیفری ، امر به معروف و نهی از منکر ، مبارزه با فساد و بیدادگری ، بر پا ساختن عدل اجتماعی همه اینها نیاز به نظم و تشکیلات و سازمان دهی اداری دارد. که بدون تشکیل یک حکومت صالح الهی و یک نظام دقیق و وسیع خدائی امکان پذیر نخواهد بود.

و به همین جهت می توان گفت که : تاسیس حکومت اسلامی که ضامن اجرای قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام است در متن دین قرار دارد. اگر شارع مقدس اسلام قوانین سیاسی و اجتماعی را تشریع نموده قطعا" نسبت به مجری آن غافل نبوده است . ممکن نیست اسلام در امور سیاسی و اجتماعی و حقوقی و جزائی و قضائی احکامی داشته باشد ولی نسبت به مجری آنها هیچگونه نظرو دخالتی نداشته باشد. مگرجهاد و دفاع بدون تشکیلات نظامی امکان پذیر است ؟ مگر مبارزه با بیدادگری و تجاوز و احقاق حقوق افراد و برقرار ساختن عدل اجتماعی و جلوگیری از هرج ومرج بدون تشکیلات منظم قضائی و انتظامی امکان وقوع دارد؟! و حکومت جز همین نظام چیز دیگری نیست.

افرادی که مسئوولیت اداره ام9ور ملتی را بر عهده بگیرند و برطبق قوانین مخصوصی آنها را اداره کنند هیئت حاکمه نامیده می شود که در ریس آنها نیز یک فرد قرار دارد که بر آنها نظارت می نماید. که حاکم و زمامدار نامیده می شود. اگر زمامدار از جانب خدا تعیین شد و احکام و قوانین و برنامه های الهی را اجرا می کند حاکم اسلامی نامیده می شود. رسول خدا زمامدار مسلمین :

رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان حیات خود عملا" در ریس حکومت اسلامی قرار گرفت و امور سیاسی و اجتماعی آنها را اداره می کرد. و از جانب خدا اختیارات بسیار وسیعی به آن حضرت واگذار شد . قرآن می فرماید: ( النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم ) (7) یعنی پیامبر در تصرف در امور مسلمین از خودشان شایسته است .

و می فرماید : ( فاحکم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم ) (8) یعنی بوسیله احکام و قوانینی که بر تو نازل شده در بین مسلمین حکومت کن و پیرو خواسته های نفسانی آنها نباش.

رسول خدا دو منصب را بر عهده داشت : از یک طرف بوسیله وحی با خداوند متعال ارتباط داشت و احکام و قوانین شریعت را دریافت می نمود و از طرف دیگر زمامداری امت اسلامی را بر عهده داشت و با اجرای قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام مسلمین را اداره مینمود . با مراجعه به سیره رسول خدا به خوبی استفاده می شود که در همان محیط محدود عملا" حکومت اسلامی را تاسیس کرده و زمام امور مسلمین را بر عهده داشته است . فرماندار تعیین می کرده قاضی می فرستاده ، تنظیم سپاه می نموده و همه کارهای دیگری که مورد نیاز امت کوچک و نوجوان اسلام بوده است انجام می داده است . شما اگر سیره پیامبر اکرم را مورد بررسی قرار دهید این مطلب را بالوضوح خواهید یافت که حکومت اسلامی ساده ای را تاسیس کرده بود و با اجرای قوانین و احکام سیاسی و اجتماعی اسلام مسلمین را اداره می نمود (9). کسی که با سیره پیامبر گرامی اسلام و قرآن و احادیث آشنا باشد دراین موضوع تردیدی نخواهد داشت. و این ماموریت از جانب خدا به آن حضرت واگذار شده بود . در عین اینکه عموم مسلمین مامور به جهاد بودند رسول خدا نیز ماموریت داشت که آنها را برای جهاد و دفاع بسیج نماید از باب نمونه :

در قرآن می فرماید : ( یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال) (10) یعنی ای پیامبر ! مؤمنین را در جهاد ترغیب و تحریص کن.

و می فرماید : (یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین واغلظ علیهم ) (11) یعنی ای پیامبر ! با کفار و منافقین جنگ کن و در برابر آنها سر سختی نشان بده. رسول خدا ماموریت داشته که در بین مردم حکومت و داوری کند.

در قرآن میفرماید : ( انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله ولا تکن للخائنین خصیما" ) (12) یعنی ما قرآن را برتو نازل کردیم تا اینکه با آنچه خدا به تو نشان داده ، در بین مردم حکومت کنی.

از این مجموع چنین استفاده می شود که رسول خدا علاوه بر اینکه به وسیله وحی احکام و قوانین شریعت را از جانب خدا دریافت و به مسلمین ابلاغ نموده ، حکومت و زمامداری مسلمین را نیز بر عهده داشته و مامور بوده که با اجرای احکام و قوانین اجتماعی و سیاسی امت اسلام را اداره کند . و از این جهت دارای اختیارات ویژه ای بوده است. و مسلمانان موظف بوده اند که از احکام و دستوراتش پیروی نمایند.

درقرآن می فرماید : (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم) (13) یعنی پیامبر نسبت به امورمؤمنین ازخودشان اولویت و برتری دارد.

و می فرماید : ( اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) (14) یعنی از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت کنید.

و می فرماید: ( اطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا) (15) یعنی از خدا و رسول اطاعت کنید و ازتنازع و اختلاف اجتناب نمائید که ضعیف می شود .

و می فرماید : ( و ما ارسلنا من رسول الله لیطاع باذن الله) (16) یعنی هیچ رسولی را نفرستادیم جز اینکه به اذن خدا مورد اطاعت قرار گیرد.

در این قبیل آیات، اطاعت از رسول خدا در مقابل اطاعت خدا قرار گرفته است. مسلمین موظفند هم از خدا اطاعت نمایندهم از رسول خدا به اطاعت از خدا این صورتست که احکام و دستوراتی را که بوسیله پیامبر ارسال داشته مورد قبول و اطاعت قرار گیرد. مانندآیات قرآن و تمام احکام و قوانین که به وجود مبارک رسول خدا وحی می شده است . علاوه بر اینها بر مسلمین واجب شده که از دستورات و فرمانهای ویژه رسول خدا اطاعت نمایند. و آن فرمانهای ویژه عبارت بوده از احکام و قوانین و فرمانهائی که از رسول خدا به عنوان یک زمامدار و حاکم الهی صادر می شده است . که از این جهت نیز واجب الاطاعه بوده است. البته وجوب اطاعت از او نیز در اثر تشریع و فرمان الهی می باشد نه بالاستقلال.

و بالجمله مقام حکومت و زمامداری مسلمین ، نیز یکی از دو منصب بزرگ الهی است که از جانب خدا به آن حضرت واگذار شده و انجام می داده است. بنابر این حکومت از اسلام جدا نیست بلکه جزء دین و بزرگترین ضامن اجرای قوانین شریعت می باشد. بعد از رسول خدا :

بعد از وفات رسول خدا نبوت خاتمه یافت و تشریع احکام و وحی منقطع گشت. لیکن تمام احکام و قوانین دین و از جمله احکام وقوانین سیاسی و اجتماعی اسلام در بین مسلمین باقی ماند. در اینجا این سئوال مطرح می شود که بعد از رحلت رسول اکرم آیا منصب حاکمیت و زمامداری آن حضرت نیز همانند نبوت آن جناب بطور کلی خاتمه یافت و اسلام و مسلمین دیگر نیازی به زمامدار ندارند، یا اینکه اسلام حتی د راین زمان هم وجود زمامدار و حاکم را برای اجرای قوانین اجتماعی و سیاسی اسلام واداره امت اسلامی لازم و ضروری می داند؟ و آیا خود پیامبر در زمان حیاتش باین فکر بوده و اقدامی کرده است یا نه؟ .

شیعیان عقیده دارند که پیامبر گرامی اسلام از آغاز دعوتش همواره به فکر تعیین زمامدار آینده مسلمین بوده و به دستور خدا و در فرصتهای مناسب علی بن ابیطالب را به عنوان امام مسلمین و خلیفه خودش معرفی نموده است که احادیث آن در کتابهای معتبر شیعه و اهل سنت به ثبت رسیده است.

تا اینکه در سفر حجه الوداع، درغدیر خم فرود آمد و در حضور هزاران نفر جمیعت فرمود : الست اولی بالمؤمنین من انفسهم ؟ قالوا بلی یا رسول الله . فقال : من کنت مولاه فعلی مولاه ثم قال : اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. فلقیه عمر بن الخطاب فقال : هنیئا" لک یابن ابیطالب ، اصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه (17).

از این قبیل احادیث استفاده می شود که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله مقام زمامداری و حاکمیت خویش را به حضرت علی واگذار نموده و او را به عنوان امام و حاکم امت اسلامی معرفی کرده است. علی بن ابیطالب علیه السلام از یک طرف حافظ تمام احکام و قوانین شریعت بود. و رسول خدا او را برای تصدی چنین مقام مهمی آماده نموده و علوم و اطلاعات لازم را در اختیارش نهاده بود و از طرف دیگر مقام زمامداری و امامت مسلمین را نیز بر عهده داشت. هم حافظ احکام و قوانین شریعت بود هم مجری آنها. رسول خدا که زمامدار و اولی به تصرف مؤمنین بود همین مقام را بعد از خودش تحویل علی بن ابیطالب علیه السلام داد . و در غدیر خم فرمود: الست اولی بکم من انفسکم ؟ و بعد از اینکه جواب مثبت شنید دست حضرت علی علیه السلام را گرفت و فرمود : من کنت مولاه فعلی مولاه. عمر بن الخطاب هم همین معنا را فهمید که گفت : هنیئا" لک یابن ابی طالب اصبحت مولا کل مؤمن و مؤمنه. و به همین جهت بود که حاضران باحضرت علی بیعت کردند و به منصب و مقام جدید اظهار وفاداری نمودند. و اگر جز این بود نیازی به بیعت نداشت.

آری رسول خدا صلی الله علیه و آله بدستور خدا حضرت علی را برای تصدی مقام امامت و زمامداری برگزید و معرفی نمود . لیکن بعد از وفات رسول اکرم گروهی از اصحاب با زرنگی و دسیسه بازی مقام مذکور را که حق مشروع حضرت علی بود از آن جناب گرفتند. خودداری آن جناب از بیعت و آن همه خطبه ها و احتجاجها و شکایتها برای غصب حاکمیت و زمامداری بود ، نه بیان معارف و احکام. خلفا نه تنها آن جناب را از بیان احکام و معارف اسلام منع نمی کردند بلکه خودشان در حل مشکلات علمی به آن حضرت مراجعه می نمودند. اگر زمامداری و حکومت از شؤون امامت نبود آن همه شکایت و احتجاجهای حضرت علی و فاطمه علیهما السلام و اصحاب و یارانش وجهی نداشت.

هنگامی که حضرت علی به خلافت رسید تمام شؤون حکومت را از قبیل تعیین فرماندار و حاکم ، نصب قضاوت ، تعیین مامور برای وصول زکات و خمس ، صدور فرمان جهاد و تعیین فرماندهان سپاه و همه کارهای دیگری را که از شؤون حکومت بود ، انجام می داد. و اگر طلحه و زبیر با آن جناب مخالفت کردند و جنگ جمل را برپا ساختند با حکومت آن حضرت مخالف بودند نه با بیان احکام و معارف اسلام. معاویه در بیان احکام با حضرت علی نزاع نداشت بلکه در تصدی مقام حکومت و زمامداری نزاع داشت.

به هر حال ، با مطالعه و بررسی تاریخ و احادیث این مطلب بخوبی روشن میشود که مقام زمامداری و حکومت رسول خدا بعد از خودش بلاتکلیف و بدون متصدی باقی نمانده است . بلکه خود آن حضرت ازآغاز دعوت پیشبینیهای لازم را بعمل آورده و حضرت علی را برای تصدی این مقام و اجرای احکام و قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام، برگزید و معرفی نمود. و به عبارت صریحتر با وفات رسول گرامی اسلام دوران حکومت و زمامداری آن جناب خاتمه نیافت بلکه با تعیین علی بن ابیطالب، به ضرورت تداوم حکومت و زمامداری اسلامی تاکید فرمود. و بدین وسیله اثبات کرد که شارع مقدس اسلام هیچگاه از قوانین سیاسی و اجتماعی خویش دست بردار نیست و اجرای آنها به هر حال باید تداوم یابد . یعنی حکومت اسلامی همواره باید برقرار باشد و احکام و قوانین الهی را باید باجرا گذارد.

 

بعد از علی علیه السلام ، امام حسن و بعد از آن امام حسین و بعداز او امام سجاد و هم چنین تا امام دوازدهم علیهم السلام به اعتبار لیاقت و صلاحیت ذاتی برای تصدی این مقام برگزیده و معرفی شدند. و هر امامی به دستور خدا امام بعد از خودش را معرفی می نمود . هر یک از ائمه اطهار علیهم السلام علاوه بر مقام عصمت و طهارت و مقام علم و دانش خدا دادی و صلاحیت و کمال ذاتی ، به مقام زمامداری و رهبری مسلمین نیز منصوب گشته بود. چون صلاحیت ذاتی داشت بوسیله امام قبل از خودش، برگزیده و معرفی می شد. بنابراین رهبری و زعامت حاکم معصوم در متن اسلام قرار دارد و هیچگاه جدا نشده است. گر چه جز علی بن ابیطالب علیه السلام ، آن هم در زمان محدود، هیچ یک از ائمه عملا" بدین مقام نرسیدند . در اثر توطئه های دشمنان و جهل و نادانی مردم، حق واقعی ائمه اطهار علیهم السلام غصب شد و عملا" از اداره حکومت اسلامی منعزل گشتند. درزمان غیبت

اکنون سئوال دیگری مطرح می شود که وضع احکام و قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام در زمان غیبت چیست؟ آیا در این زمانها که به وجود امام و زمامدار دسترسی نیست شارع مقدس اسلام دست از احکام و قوانین سیاسی و اجتماعی برداشته و مسلمین در این باره وظیفه ای ندارند؟ آیا این قبیل احکام و قوانین که بخش عظیمی از اسلام را تشکیل می دهند فقط برای دوران کوتاه حیات رسول خدا تشریع شده و بعد از آن تا زمان ظهور حضرت مهدی باید مسکوت و بلا عمل بماند؟ آیا می توان گفت که اسلام در این اعصار طولانی، دست از جهاد فی سبیل الله و دفاع از اسلام و مسلمین و اجرای حدودو تعزیرات و مبارزه با ظلم و بیدادگری و دفاع از محرومین و مستضعفین و وجوب سعی و تلاش در برقرار ساختن نظام عدل اجتماعی و لزوم مبارزه با فساد و گناه و طغیان و لزوم اجرای برنامه های اقتصادی و عمرانی و ... برداشته و اجرای این بخش عظیم را موکول کرده به ظهور حضرت بقیه الله الاعظم ارواحناه فداه ؟! آیا می توان گفت : این همه آیات که در قرآن آمده ، در این زمانها، فقط برای خواندن و ثواب بردن و این همه روایات برای بحث کردن و در کتابها نوشتن است؟ گمان نکنم مسلمانی باشد که چنین امری را بگوید یا بپذیرد.

همه مسلمین بالاخص دانشمندان پاسخ خواهند داد که تمام احکام و قوانین و از جمله احکام و قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام برای پیاده شدن و اجرا کردن آمده نه برای بحث کردن و نوشتن .

و اگر چنین است نیاز به مجری و تنظیمات و تشکیلات دارد، یعنی نیاز به تاسیس حکومتی که برنامه اش اجرای قوانین و برنامه های اسلامی باشد. آیا می توان گفت : شارع مقدس اسلام اجرای احکام و برنامه هایش را می خواهد لیکن نسبت به هیئت حاکمه و مجریه قوانین دخالت و نظری نداشته و ندارد؟.

آیا می توان به شارع مقدس اسلام نسبت داد که : با اینکه میداند : زندگی انسانها با هرج و مرج امکان پذیر نیست و بهمین منظور بهترین قوانین و برنامه ها را بوسیله پیامبرش برای مردم فرستاده ولی نسبت به مجری آن قوانین کاملا" بی تفاوت می باشد؟.

گمان نکنم هیچ مسلمان با انصافی بتواند چنین نسبت ناروائی را به شارع مقدس اسلام بدهد. بلکه هر مسلمان اندیشمندی خواهد گفت که : شارع مقدس اسلام هیچ گاه و در هیچ زمان و حتی در زمان طولاانی غیبت امام زمان علیه السلام از اجرای احکام و قوانین دین دست بردار نیست ، و نسبت به مجری قوانین و تاسیس حکومت صالح و اسلامی نیز بی تفاوت نخواهد بود. بلکه هر عقل سالم و اندیشمندی قضاوت می کند که در زمانی که بوجود زمامدار و امام معصوم دسترسی نیست، بر عموم مسلمین واجب است که برای تاسیس حکومت صالح اسلامی تلاش و کوشش نمایند که برنامه اش پیاده کردن همه قوانین و احکام شریعت باشد.

اتفاقا" بسیاری از قوانین و دستورهای اجتماعی اسلام به صورت خطاب به عموم مسلمین صادر شده است. مثلا" :

(و جاهدوا فی الله حق جهاده) (18).

(انفروا خفافا" وثقالا" و جاهدوا باموالکم و انفسکم) (19).

(تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله) (20).

(و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا)(21).

(فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفا")(22).

(فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم)(23).

(وقاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافه) (24).

(و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله لله)(25).

( و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله ) (26).

(و اعداوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم)(27).

( و السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالا" من الله و الله عزیز حکیم) (28).

( و الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماة جلدة و لا تاخذکم بهما رافه فی دین الله ) (29).

( ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) (30).

(یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله) (31).

در این قبیل آیات که نمونه های فراوانی هم در قرآن دارد، عموم مسلمین مورد خطاب گرفته و انجام تکالیف اجتماعی از آنان خواسته شده است. مثلا" گفته شده عدل اجتماعی را برقرار سازید، در راه خدا جهاد و دفاع کید، با مستکبرین و سران کفر بجنگید ، با مشرکین و ستمکاران مبارزه نمائید، مردم جهان را به صلاح و نیکو کاری بخوانید و از فساد و کارهای زشت باز دارید. بنابراین انجام این قبیل کارهای اجتماعی بر عهده عموم مسلمین نهاده شده است.

و چون انجام این کارها بدون وجود یک تشکیلات وسیع اداری امکان پذیر نیست، پس مسلمین موظفند دولت نیرومند و صالحی را بوجود آورند که همه احکام و قوانین شریعت را برنامه کار خویش قرار دهد و با اجرای کامل آنها حکومت عدل الهی و امنیت اجتماعی را برقرار سازد و اسباب رفاه و آسایش و سعادت دنیا و آخرت انسانها را فراهم سازد ، و با فساد و تباهی مبارزه کند.

بنابر این اقامه دین و سعی و تلاش در تاسیس حکومت صالح الهی یک وظیفه همگانی است . چون اجرای کامل قوانین اجتماعی اسلام جز از این طریق امکان پذیر نیست. خدا در قرآن می فرماید : (شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه) (32) یعنی خدا برای شما از دین احکامی را تشریع کرده که انجام آنها را به نوح توصیه نموده و آنچه را به تو وحی کردیم به ابراهیم و موسی نیز سفارش نمودیم. که دین خدا را بر پا بدارید و در دین اختلاف و تفرقه نیندازید.

بنابراین در زمانیکه پیامبر یا حاکم و امام معصوم و مبسوط الیدی دربین مردم وجود دارد،همه مسلمین موظفند در تحکیم قدرت او تلاش کنند و از اوامر و فرمانهایش اطاعت نمایندو بدین وسیله پایه های حکومت الهی و اسلامی را استوار سازند. و اگر بوجود چنین فردی دسترسی ندارند بازهم مسئوولیت اقامه دین و اجرای قوانین شریعت بر دوش آنها نهاده شده است. باید در تاسیس و اقامه حکومت اسلامی سعی و تلاش کنند و گاهی برای رسیدن به این هدف بزرگ جهاد و قیام همگانی لازم است که باید انجام بگیرد.

و بالجمله اگر معتقدیم که با هرج و مرج نمی توان زندگی کرد، و اگر معتقدیم که شارع مقدس اسلام نیز هرج و مرج در زندگی را نمی پذیرد، و اگر معتقدیم که شارع اسلام با تشریع قوانین سیاسی و اجتماعی خواسته حکومت و نظام خاصی را در بین مردم برقرار سازد و اگر معتقدیم که وجوب اجرای قوانین و برنامه های سیاسی و اجتماعی اسلام ، در مدت محدود زندگی رسول خدا خلاصه نمی شود – که حلال محمدحلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه – از این مجموع چنین نتیجه می گیریم که شارع مقدس اسلام هیچگاه و در هیچ شرائطی از تاسیس حکومت اسلامی و اجرای قوانین و برنامه های سیاسی و اجتماعی دست بردار نبوده و نیست. و از مسلمین می خواهد که درهر شرائطی در حفظ نظام اسلامی و حکومت قوانین آسمانی تلاش و جدیت نمایند.

و بهمین جهت بود که در جنگ بدر و به هنگامی که خبردروغ کشته شدن پیامبر در بین مسلمین شایع شد و در اثر آن رزمندگان پراکنده شدند ، آیه نازل شد که : (و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم) (33) یعنی محمد نیز پیامبر است که قبل از او پیامبرانی آمده و در گذشته اند. اگراو بمیرد یا کشته شود شما نیز به حالت سابق خودتان بر می گیردید؟ یعنی نیرو و تشکیلات و نظم اجتماعی خودتان را رها می کنید و دست از جهاد می کشید؟ آیه مذکور ضرورت حفظ نظام اسلامی و اجتماعی را به ارتکاز خود مسلمین واگذار نموده و به این نکته مهم و ضروری توجه می دهد که مسلمانان نباید در هیچ حال ولو با کشته شدن یا مردن رسول خدا دست از نظام اسلامی بر دارند و جهاد را ترک کنند.

اصل لزوم تاسیس حکومت و تعیین حاکم در بین اصحاب رسول خدا آن چنان قطعی و ضروری بود که احدی از آنها در صدد انکار برنیامد . در انجمنی که بعد از وفات رسول اکرم در سقیفه بنی ساعده تشکیل شد تمام حاضرین در این جهت اتفاق داشتند که وجود خلیفه ضرورت دارد . بلکه اختلاف در تعیین مصداق بود . انصار میگفتند: امیر و خلیفه باید ازما باشد، و مهاجران می گفتند: ما بدین مقام سزارتریم . بعضی هم می گفتند : ما امیر باشیم شما وزیر. و گروهی دیگر می گفتند: یک نفر از ما و یک نفر از شما امیر باشند.

اما هیچکس نگفت : انتخاب خلیفه اصلا" ضرورت ندارد و ما می توانیم بدون زمامدار به حیات اجتماعی خودمان ادامه دهیم . حتی حضرت علی علیه السلام و تعدادی از مسلمانان هم که بعدا" از انتخاب سقیفه اظهار مخالفت مودند نگفتند : ما احتیاجی به خلیفه نداریم بلکه علی بن ابیطالب علیه السلام می فرمود: من به امامت و خلافت سزاوارترم زیرا از مقام علم و عصمت برخوردارم و پیامبر مرا بدین مقام برگزیده و در غدیر خم معرفی نموده است . طرفدارانش نیز همین مطلب را می گفتند. با اینکه حضرت علی معتقد بود که موضوع خلافت اسلامی از مسیر اصلی و حقیقی خویش منحرف شده اما وجود اصل خلافت را آنچنان ضروری می دانست که هیچگاه در صدد خلاف و تضعیف خلفا بر نیامد بلکه به عنوان ثانوی و در موارد لازم بیاریشان می شتافت، و ازخیر اندیشی وکمکهای فکری دریغ نداشت. خویشان نزدیک و یاران با وفایش از جانب خلفا به ماموریتهائی گمارده می شدند و می پذیرفتند و هرگز آنها را منع نفرمود. از عمل آن حضرت بخوبی استفاده می شود که اصل امارت و حکومت را در هر حال ضروری می دانسته است ، چنانکه در جواب خوارج بدین مطلب اشاره کرده است.

امیر المؤمنین علیه السلام در جواب خوارج که می گفتند : لا حکم الا لله فرمود : کلمه حق یراد بها الباطل. نعم انه لا حکم الا لله ولکن هؤلاء یقولون : لا امره الا لله. و انه لا بد للناس من امیر ، بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن و یستمتع فیها الکافر و یبلغ الله فیها الا جل و یجمع به الفیء و یقاتل به العدو و تامن به السبل و یوخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر ویستراح من فاجر (34) یعنی سخن حقی است که باطل از آن اراده شده . آری حکم مخصوص خداست، لیکن اینها می گویند : امارت و حکومت برای غیر خدا نیست . در صورتی که مردم نیازبه امیر و حاکم دارند ، خوب باشد یا بد. تا اینکه مؤمن بتواند در سایه حکومت عمل صالح انجام دهد و کافر ازنعمتهای دنیوی برخوردار گردد و خدا کارش را به اتمام برساند. و بوسیله حاکم غنائم و مالیات جمع آوری شود و با دشمنان جهاد کند و راهها امن گردد و حق ضعیف ازقوی گرفته شود. تا اینکه افراد صالح و نیکو کار در راحت و آسایش زندگی کنند و مردم از شر بدکاران در امان باشند. کوتاه سخن :

1- احکام و قوانین و برنامه های سیاسی و اجتماعی اسلام بخش عظیمی از دین را تشکیل میدهد.

2- اجرای این قوانین و برنامه ها نیازبه تشکیلات وسیع اداری و حاکم مجری دارد. یعنی حکومت اسلامی.

3- پیامبر اکرم درزمان حیات خود زمامدار و حاکم مسلمین بود ، و علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان خلیفه خودش و امام مسلمین معرفی نمود. و بهمین طریق یازده امام معصوم بعد از حضرت علی برای تصدی مقام امامت و حاکمیت یکی پس از دیگری معرفی شدند.

4- برنامه ها و قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام محدود به زمان حیات رسول خدا نیست بلکه تا قیامت ادامه دارد.

5- در زمانی که پیامبر نباشد و به امام معصوم نیز دسترسی نداشته باشیم، اجرای قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام و تاسیس حکومت عدل اسلامی بر عهده خود مردم نهاد شده که عالم ترین و صالح ترین و آگاه ترین و مدیرترین افراد امت را شناسائی و به مقام رهبری برگزینند، تا حکومت عدل اسلامی را تاسیس و قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام را به اجرا گذارد.

از این مجموع چنین نتیجه می گیریم که هنگامی که می خواهیم احادیث مخالف قیام قبل از مهدی را مورد بررسی قرار دهیم باید به این نکته توجه داشته باشیم که اسلام، جهاد، دفاع، حدود، دیات، قصاص، حقوق، قضا، شهادت، امر به معروف ، نهی از منکر، غنائم، انفال، زکات و دیگر احکام اجتماعی را دارد که اجرای آنها نیاز به حکومت دارد. و اجرای این قوانین بوسیله تاسیس حکومت اسلامی بر عهده عموم مسلمین نهاده شده و موظفند به هر طریق ممکن برای تاسیس حکومت صالحی که برنامه اش اجرای کامل قوانین الهی باشد، سعی و تلاش کنند، گر چه بوسیله قیام و نهضت و جهاد عمومی باشد.

 

بخش دوم بررسی احادیث منع قیام

در بحث گذشته به اثبات رسید که دفاع از اسلام و مسلمین و مبارزه با کفر و بی دینی و دفاع از محرومین و مستضعفین و مبارزه با ظلم و ستم و سعی و تلاش برای برقرار ساختن حکومت عدل اسلامی و اجرای کامل احکام و قوانین حیاتبخش اسلام، بر عموم مسلمین و در تمام اعصار واجب و لازم است . و در این باره به آیات و احادیث قطعیه استناد شد. لیکن بعض افراد چنین پنداشته اند که مسلمین قبل از ظهور انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام، نه تنها چنین وظیفه ای را ندارند بلکه از جانب ائمه اطهار علیه السلام نهی شده اند. و در این باره به احادیثی تمسک جسته اند که در کتب حدیث بثبت رسیده است. این احادیث را در کتاب وسائل الشیعه جلد 11 و کتاب بحار الانوار ج 52 و کتاب مستدرک الوسائل ج 2 می توانید مطالعه کنید لیکن عمده آنها در کتاب وسائل الشیعه جمع آوری شده است. ما احادیث مذکور را به چند دسته تقسیم می کنیم و مورد بررسی قرار می دهیم: دسته اول :

روایاتی است که به شیعیان سفارش می کنند: با هرکس که با قیام مسلحانه خروج می کند خروج نکنید. بلکه خودش و هدفش را درست مورد بررسی قرار دهید. اگر هدف باطلی داشت یا واجد شرایط رهبری نبود دعوت او را اجابت نکنید گر چه از خاندان پیامبر باشد.مانند این حدیث :

محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن صفوان بن یحیی عن عیص بن القاسم قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول : علیکم بتقوی الله وحده لا شریک له وانظروا لا نفسکم فو الله ان الرجل لیکون له الغنم فیها الراعی فاذا وجد رجلا" هو اعلم بغنمه من الذی هو فیها یخرجه و یجیء بذلک الرجل الذی هو اعلم بغنمه من الذی کان فیها و الله لو کانت لاحدکم نفسان یقاتل بواحده یجرب بها ثم کانت الاخری باقیه یعمل علی ما قد استبان لها، ولکن له نفس واحده اذا ذهبت فقد و الله ذهبت التوبه فانتم احق ان تختا روا لا نفسکم ان اتاکم آت منا فانظروا علی ای شیء تخرجون ولا تقولوا خرج زید. فان زیدا" کان عالما" و کان صدوقا" و لم یدعکم الی نفسه وانما دعاکم الی الرضا من آل محمد ولو ظهر لو فی بما دعاکم الیه. انما خرج الی سلطان مجتمع ینقضه فالخارج منا الیوم الی ای شیء یدعوکم الی الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله . فنحن نشهدکم انا لسنا نرضی به وهو یعصینا الیوم و لیس معه احد و هو اذا کانت الرایات والالویه اجدر ان لا یسمع منا، الا من اجمعت بنو فاطمه معه . فو الله ما صاحبکم الا من اجتمعوا علیه. اذا کان رجب فاقبلوا علی اسم الله و ان احببتهم ان تتاخروا الی شعبان فلا ضیر و ان احببتم ان تصوموا فی اهالیکم فلعل ذالک یکون اقوی لکم و کفاکم بالسفیانی علامه(35).

یعنی عیص بن قاسم می گوید : از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود : تقوای خدای یگانه را از دست ندهید و همواره مراقب نفوس خودتان باشید. به خدا سوگند اگر کسی چوپانی را برای چرای گوسفندانش برگزیده ، چنانچه مردی را بیابد که برای چرانیدن گوسفندان داناتر باشد،چوپان قبلی را رها کرده و مرد داناتر را بکار می گیرد. به خدا سوگند اگر شما دارای دو جان بودید که با یکی از آنها جنگ و تجربه می کردید و جان دیگرتان باقی می ماند و ازتجربه های گذشته اش استفاده می کرد، خوب بود . لیکن واقع چنین نیست و انسان یک نفس بیشتر ندارد که اگر از بین برود امکان توبه و بازگشت دیگر نیست. بنابراین برشما لازم است که خوبدقت کنید وبهترین راه را انتخاب نمائید. و اگر یک نفر از ما (خاندان پیامبر ) آمد و شما را به قیام و خروج دعوت نمود، پس شما خوب دقت کنید که برای چه امری قیام می کنید. و نگوئید : زید قبلا" قیام کرده ما هم باید قیام کنیم. زیرا زید عالم و راستگو بود و شما را به امامت خودش دعوت نمی کرد بلکه به مرضی از آل محمد دعوت می کرد . و اگر پیروز می شد حتما" به وعده اش عمل می کرد و حکومت را به اهلش می سپرد. زید در برابر حکومت نیرومند (باطل) قیام کرد تا آن را سرنگون سازد. اما آن کسی که امروز قیام کرده به چه امری شما را دعوت می نماید؟ آیا به شخص مورد توافق آل محمد دعوت می کند؟ نه چنین نیست؟ شما را گواه می گیریم که ما به قیام این شخص راضی نیستیم. او هم اکنون با اینکه هنوز قدرت نیافته با ما مخالفت می کند. در صورتی که اگر قدرتی یافت و پرچمی برافراشت بطریق اولی از ما اطاعت نخواهد کرد . فقط دعوت کسی را بپذیرد که همه فرزندان فاطمه به رهبری او توافق نموده باشند که اوست امام و رهبر شما. هنگامی که ماه رجب فرا رسید بیائید. و اگر خواستید می توانید تا ماه شعبان تاخیر بیندازید و اگر میل داشتید که ایام روزه را در بین خانواده خودتان باشید شاید برایتان بهتر باشد و اگر نشانه ای می خواهید خروج سفیانی برای شما کافی است.

حدیث مذکور از حیث سند صحیح است و رجال آن توثیق شده اند . صاحب وسائل درهمین باب حدیث دیگری را از کتاب علل نقل کرده که مقداری از همین حدیث است که تقطیع شده و نباید آن را حدیث دیگری محسوب داشت .(36)

پاسخ : امام صادق علیه السلام در این حدیث به شیعیان سفارش می کند که از خدا بترسیدو جان خودتان را بیهوده هدرندهید و چنان نباشد که هر کسی شما را به قیام دعوت نمود بدون دقت دعوتش را اجابت نمائید . این درست نیست که شما رهبری فردی را بپذیرید با اینکه در بین امت فردی داناتر ولایقتر وجود دارد – چنانکه در نهضتهای زمان معصومین همیشه چنین فردی وجود داشته است – خوب دقت کنید ببینید رهبر قیام کیست و هدفش چیست؟ و قیام این شخص (محمد بن عبدالله بن حسن) را با قیام زیدفرزند امام سجاد علیه السلام مقایسه نکنید و نگوئید چون او قیام کرد پس قیام این شخص هم صحیح است. زیرا زید مدعی امامت و رهبری نبود و مردم را به سوی خودش دعوت نمی کرد ، او می خواست حکومت باطل را سرنگون سازد وبدست اهلش که مورد توافق آل محمد باشد بسپارد. و اگر پیروز می شد به وعده اش وفا می کرد. به علاوه زید مردی عالم و راستگو بود و بخوبی از عهده رهبری قیام بر می آمد . اما شخصی که اکنون قیام کرده مردم را به سوی خودش دعوت می کند و با اینکه قدرتی ندارد با ما مخالفت می نماید. پس اگر پیروز شد و بقدرت رسید بطریق اولی گوش به حرف ما نخواهد داد.

ازحدیث استفاده می شود که درآن زمان شخصی قیام کرده بود که خودش را لایق امامت و رهبری می دانسته و مردم را دعوت می کرده که بر علیه حکومت قیام کنند و آن را واژگون سازند و بدین وسیله راه حکومت را برای خودش همواره سازد. و شخص مذکور ظاهرا" محمد بن عبدالله بن حسن بوده که به عنوان مهدی موعود قیام کرد. ابو الفرج اصفهانی می نویسد : اهل بیت محمداو را مهدی می خواندند و معتقد بودند که او مهدی موعودروایات است (37) و همو می نویسد که هیچکس شک نداشت که محمد بن عبدالله مهدی موعود است و این مطلب در بین مردم شایع بود و به همین عنوان گروهی از بنی هاشم و آل ابی طالب و آل عباس با او بیعت نمودند (38) و همو نقل می کند که محمد به مردم می گفت : شما می دانید که من مهدی هستم و واقعا" هم چنین است (39).

به هر حال محمد بن عبدالله بن حسن در زمان حضرت صادق علیه السلام به عنوان مهدی موعود قیام کرده بود و مردم را به سوی خویش دعوت می کرد. و در چنین موردی است که امام صادق علیه السلام عیص بن قاسم وسائر شیعیان را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید مراقب نفوس خودتان باشید و چنان نباشد که هر کس قیام کرد و شما را بیاری طلبید دعوتش را اجابت نمائید. و قیام او را با قیام زید مقایسه نکنید، زیرا زید مردم را به سوی خودش دعوت نمی کرد بلکه به مرضی از آل محمد دعوت می نمود.

از این روایت به خوبی استفاده میشود که امام صادق علیه السلام در صدد نیست که مردم را از هرگونه قیامی نهی کند ، بلکه قیامها را دو دسته می کند : یک دسته قیامهای باطل نظیر قیام محمد بن عبدالله که نباید مسلمین دعوتش را اجابت نمایند. دسته دیگرقیامهائی که رهبر آنها واجد شرائط رهبری است و هدف صحیحی هم دارند که در این صورت کمک به آنها مانعی ندارد. ظاهر اینست که امام صادق قیام زید را تایید می کند ، و می فرماید : برای سرنگون کردن حکومت باطل قیام کرده و هدفش این بوده که بعد از پیروی حکومت را بدست اهلش (امام معصوم ) بسپارد.

وبالجمله : قیام زید بن علی بن الحسین یک قیام اسلامی و کاملا" بجائی بوده و ازهر جهت واجد شرائط بوده است :

1- رهبر قیام یعنی زید یک فرد عالم و صادق و کاردان و عاقبت اندیش و مورد تایید و احترام امام معصوم علیه السلام بوده است. حضرت صادق درباره اش می فرمود : عمویم زید برای دنیا و آخرت ما خوب بود. به خدا سوگند شهید از دنیا رفت. او نیزمانند شهدائی است که با رسول خدا و علی بن ابیطالب و حسن و حسین علیهم السلام شهید شدند (40).

حضرت علی علیه السلام فرمود : مردی در کوفه با ابهت و جلال قیام می کند که زید نام دارد . و در بین اولین وآخرین همانندی ندارد جز کسانی که رفتارشان نظیر رفتار او باشد . او و اصحابش با طورمارهائی در قیامت ظاهر می شوند . فرشتگان به استقبالشان می شتابند و می گویند : اینان بهترین باقیماندگان و دعوت کنندگان به حق می باشند . رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز از آنان استقبال می کند و می فرماید : پسرم ! شما بوظیفه خودتان عمل کردید. پس بدون حساب داخل بهشت شوید (41).

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام حسین فرمود : از نسل تو فرزندی بوجود می آید که زید نامیده میشود . او و اصحابش درقیامت با صورتهای سفید و زیبا محشور می شوند و داخل بهشت می گردند (42).

2- هدف زید از قیام هدف درستی بود . او برای رسیدن به حکومت قیام نکرد بلکه می خواست با قیام خونین خود حکومت طاغوتیان و ستمکاران را سرنگون سازد و حق را به حق دارش یعنی امام معصوم تحویل دهد و اگرپیروز می شد به وعده اش عمل می کرد . امام صادق علیه السلام فرمود : خدا عمویم زید را رحمت کند. اگر پیروز می شد به وعده اش عمل می کرد . او مردم را به سوی شخص مورد توافق آل محمد دعوت می کرد و مصداقش من هستم (43).

یحیی بن زید می گوید : خدا پدرم را رحمت کند. به خدا سوگند یکی از عباد بود . شبها به عبادت می پرداخت و روزها روزه بود . در راه خدا جهاد کرد راوی می گوید به یحیی گفتم : یابن رسول الله ! امام باید چنین باشد . یحیی گفت : پدرم امام نبود بلکه از زهاد و سادات بزرگوار و از جهاد گران در راه خدا بود. باز من گفتم یابن رسول الله ! پدرت مدعی امامت بود و برای جهاد در راه خدا قیام کرد. با اینکه درباره کسی که به دروغ دعوی امامت کند حدیثی از پیامبرصادر شده است . یحیی گفت : بنده خدا چنین سخنی را نگو. پدرم عاقلتر از این بود که مدعی مقامی باشد که حقش نیست. بلکه پدرم به مردم می گفت : من شما را به سوی مردی که مورد توافق آل محمد باشد می خوانم و منظورش عمویم جعفر بود . راوی گفت : پس جعفر بن محمد امام است . یحیی پاسخ داد : آری او فقیه ترین فرد بنی هاشم می باشد (44).

آری هدف زیاد جهاد در راه خدا و مبارزه با حکومت طاغوت و سپردن حکومت باهلش بود و مدعی امامت نبود بلکه به علم و فضیلت امام صادق علیه السلام اعتراف می کرد : زید می گفت : هر کس که قصد جهاد دارد بسوی من بیاید و هر کس علم است خدمت پسر برادرم جعفر (صادق) برود(45).

اصحاب و یاران زید که با او خروج کرده بودند نیز به این مطلب اعتراف داشتند . عمار ساباطی میگوید : سلیمان بن خالد با زید خروج نموده بود، مردی به او گفت : عقیده ات درباره زید چیست ؟ آیا او افضل است یا جعفربن محمد ؟ سلیمان جواب داد : به خدا سوگند! یک روز از عمر جعفر بن محمد بیشتر از تمام عمرزید ارزش دارد . آنگاه سرش راتکان داد و به نزد زید رفت و داستان را برایش تعریف کرد. عمار می گوید : من هم به نزد او رفتم و شنیدم که می گفت : جعفربن محمد در مسائل حلال و حرام امام ما می باشد (46).

3- قیام زید یک قیام احساساتی نسنجیده و نا به هنگام نبود. بلکه از هر جهت حساب شده و دقیق بود . اولا" به عنوان دفاع از اسلام و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با حکومت غاصب قیام نمود و ثانیا" نه خودش مدعی مقام امامت و حاکمیت بودنه شخص معین دیگری را رسما" بدین مقام معرفی می نمود بلکه به مردم می گفت : حکومت باطل را سرنگون می سازیم سپس یک نفر را که مورد توافق آل محمد باشد برای امامت انتخاب مینمائیم. و به همین جهت عده زیادی از مسلمین دعوتش را پذیرفتند . ابو الفرج اصفهانی می نویسد : پانزده هزار نفر از مردم کوفه با زید بیعت کردند، بعلاوه عده زیادی از اهالی مدائن و بصره و واسط و موصل و خراسان وری و گرگان اظهار کمک و یاری نمودند (47).

قیام زید آن چنان موجه بودکه عده ای از فقهای اهل سنت نیز دعوتش را پذیرفتند و بیاریش شتافتند و مورد تایید ابوحنیفه نیز قرار گرفت . فضل بن زبیر می گوید: ابوحنیفه به من گفت : چند نفراز فقهاء دعوت زید را اجابت نموده اند ؟ گفتم : سلیمه بن کهیل و یزید بن ابی زیاد و هارون بن سعد و هاشم بن برید و ابو هاشم سریانی و حجاج بن دینار وعده دیگری دعوتش را پذیرفته اند. آنگاه ابو حنیفه مقداری پول به من داد گفت : پولها را به زید تحویل بده و بگو اینها را برای خرید سلاح و نیازهای نیروهای رزمنده جهادبه مصرف برسان. من پولها را گرفتم و نزد زیدبردم و پذیرفت (48).

جالب اینجاست که زید موضوع قیامش را قبلا" با امام صادق علیه السلام درمیان گذاشت و باوی مشورت نمودو آن حضرت درجوابش فرمود : عمو جان ! اگر راضی هستی که کشته شوی و بدنت را در کناسه کوفه بدار بیاویزند هر طور صلاح میدانی عمل کن (49).

 

آن چنان احساس وظیفه می کرد و در عزم خویش راسخ بود که خبر شهادت نیز او را از این هدف الهی باز نداشت بلکه با کمال قدرت درراه خدا جهاد کرد تا به فیض شهادت نائل گشت. و به همین جهت حضرت رضا علیه السلام درباره اش فرمود: زید بن علی از علمای آل محمد بود . برای خدا غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا به شهادت رسید (50). و امام جعفر صادق علیه السلام درباره اش فرمود: خدا عمویم زیدرا رحمت کند . او مردم را به شخص مورد توافق آل محمد دعوت می نمود و اگر پیروز می شدبه وعده اش عمل می کرد .(51)

بنابر این روایت عیص بن قاسم را نباید از روایات مخالف قیام وحرکتهای اسلامی محسوب داشت بلکه می توان آن را از مؤیدات بشمار آورد. وحتی بوسیله آن می توان روایات دیگری را که برای منع قیام بآنها تمسک شده تفسیر و توجیه نمود، به این صورت که منظورنهی از قیامی است که با انگیزه های باطل شروع می شود یا بدون تهیه مقدمات و امکانات لازم انجام میگیرد اما قیامهای اسلامی که همانند قیام زیدبن علی الحسین باشدمورد تایید ائمه اطهار بوده است .

و با این بیان روشن شد که حدیث یازدهم باب 13 وسائل را نیز نباید ازاحادیث مخالف قیام محسوب داشت. حدیث این است : احمد بن یحیی المکتب عن محمد بن یحیی الصولی عن محمدبن زید النحوی عن ابی ابن عبدون عن ابیه عن الرضاعلیه السلام (فی حدیث) انه قال للمامون : لا تقس اخی زیدا" الی زید بن علی فانه کان من علماء آل محمد صلی الله علیه و آله غضب لله فجاهد اعدائه حتی قتل فی سبیله ولقد حدثنی ابی موسی بن جعفر انه سمع اباه جعفر بن محمد علیه السلام یقول : رحم الله عمی زیدا" انه دعا الی الرضا من آل محمد ولو ظفر لوفی بمادعا الیه . لقد استشارنی فی خروجه فقلت ان رضیت ان تکون المقتول المصلوب بالکناسه فشانک . (الی ان قال ) فقال الرضا علیه السلام ان زید بن علی لم یدع ما لیس له بحق و انه کان اتقی الله من ذالک انه قال : ادعوکم الی الرضا من آل محمد (52).

یعنی : امام رضا علیه السلام به مامون فرمود : برادرم زید را با زید بن علی مقایسه نکن. زید بن علی از علماء آل محمد بود که برای خدا غضب کردو با دشمنان خدا جهاد نمود تا اینکه در راه خدا به شهادت رسید. پدرم موسی بن جعفر نقل کرد که از پدرم جعفر بن محمد علیه السلام شنیدم که می فرمود : خدا عمویم زید را رحمت کند . او مردم را به سوی شخص مورد توافق آل محمد دعوت می نمود و اگر پیروز می شد به وعده اش وفا می کرد . و می فرمود : زید درباره قیامش با من مشورت نمود، من به او گفتم : اگر راضی هستی که کشته شوی و بدنت را در کناسه کوفه بدار بیاویزند هر طور صلاح می دانی عمل کند. (تا اینکه فرمود ) پس امام رضا علیه السلام فرمود : زید بن علی مدعی چیزی نبود که حقش نیست. و او پرهیزکارتر از این بود که چنین ادعای نا حقیرا داشته باشد . بلکه او می گفت من شما را به شخصی دعوت می کنم که مورد توافق آل محمد قرار گیرد.

چنانکه ملاحظه می فرمائید در این حدیث نیز قیامهائی که نظیر قیام زید بن علی بن حسین باشد مورد انتقاد قرار نگرفته بلکه تایید هم شده است لیکن از قیام زید بن موسی بن جعفر مذمت شده است . زید بن موسی در بصره خروج کرد و مردم را به سوی خودش دعوت نمود و خانه های زیادی را سوزانید و اموال مردم را بزور گرفت و سرانجام سپاهیانش شکست خوردند و خودش دستگیر شد. او را نیز مامون بردند. مامون او را خدمت امام رضا علیه السلام فرستاد و گناهش را بخشید. امام رضا دستور داد آزادش کردند و قسم خورد که هیچگاه با او هم کلام نشود (53). دسته دوم :

روایاتی است که دلالت دارند که هر قیامی که قبل از قیام جهانی حضرت مهدی انجام بگیرد سرانجام باشکست مواجه خواهد شد .

علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد بن عیسی عن ربعی رفعه عن علی بن الحسین علیه السلام قال : و الله لا یخرج احد منا قبل خروج القائم الا کان مثله کمثل فرخ طار من وکره قبل ان یستوی جناحاه فاخذه الصبیان فعبثو به (54) یعنی : امام سجاد علیه السلام فرمود : به خدا سوگند! هیچیک از ما قبل از قیام قائم قیام نمی کند مگر اینکه همانند جوجه پرنده ای است که قبل از بال در آوردن از لانه اش خارج شود که کودکان او را میگیرند و بازی می کنند.

جابر عن ابی جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام قال : مثل خروج القائم منا کخروج رسول الله صلی الله علیه و آله ومثل من خرج منا اهل البیت قبل قیام القائم مثل فرخ طار و وقع من وکره فتلاعب به الصبیان (55). یعنی: امام محمد باقر علیه السلام فرمود : مثل قیام قائم ما مثل قیام رسول الله می باشد. و مثل هر یک از ما اهل بیت که قبل از قیام قائم خروج کند مثل جوجه پرنده ای است که از آشیانه اش خارج شود که اسباب بازی کودکان قرار خواهد گرفت.

ابو الجارود قال سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول : لیس منا اهل البیت احد یدفع ضیما" ولا یدعوا الی حق الا صرعته البلیه حتی تقوم عصابه شهدت بدرا"، لا یواری قتیلها و لا یداوی جریحها ، قلت : من عنی ابو جعفر ؟ قال : الملائکه (56) یعنی امام محمد باقر علیه السلام فرمود : هیچیک از ما اهل بیت برای دفع ظلم و دعوت به حق قیام نمی کند جز اینک با گرفتاریهاو شکست مواجه خواهد شد . تا هنگامی که گروهی که در جنگ بدر به یاری رزمندگان شتافتند و کشته ای نداشتند تا مدفون شوند و مجروحی نداشتند تا معالجه شوند، قیام کنند. راوی می گوید گفتم : مقصود امام محمد باقر از این گروه چه کسانی است ؟ گفت : ملائکه که در جنگ بدربه یاری سپاهیان اسلام فرود آمدند.

ابو الجارود عن ابی جعفر علیه السلام قال قالت له اوضی فقال اوصیک بتقوی الله و ان تلزم بیتک و تقعد فی دهمک هؤلاء الناس و ایاک و الخوارج منا فانهم لیسوا علی شیء ( الی ان قال ) و اعلم انه لا تقوم عصابة تدفع ضیما او تعز دینا" الا صرعتهم البلیة حتی تقوم عصابه شهدوا بدرا" مع رسول الله صلی الله علیه و آله لا یواری قتیلهم و لا یرفع صریعهم و لا یداوی جریحهم فقلت : من هم ؟ قال : الملائکة (57).

یعنی : ابو الجارود می گوید : به امام صادق علیه السلام گفتم : مرا وصیت بفرمائید. فرمود به تو سفارش می کنم که تقوا را پیشه خود سازی و ملازم خانه ات باشی و در خفا با همین مردم زندگی کنی. و از افرادی از ما که قیام می کنند اجتناب کن. زیرا آنها هدف درستی ندارند. ( تا اینکه فرمود) بدانکه هیچ گروهی برای دفع ظلم یا عزت و شوکت اسلام قیام نمی کند جز اینکه بلایا وگرفتاریها آنان را بر زمین می زند. تا هنگامی که گروهی قیام کنند که در جنگ حضور داشتند و کشته ای نداشتند تا دفن شوند و زمین افتاده ای نداشتند تا برداشته شوند و مجروحی نداشتند تا معالجه شوند . راوی می گوید : عرض کردم : رزمندگانی که چنین مزایائی را داشتند چه کسانی بودند؟ فرمود : ملائکه ظاهرا" این دو حدیث یک حدیث باشند که به دو عبارت از امام نقل شده است . بنابراین در این بخش سه حدیث داریم که از جهت معنا نزدیک بهم هستند . پاسخ :

امام علیه السلام در این احادیث در برابر اصرار بعض شیعیان که چرا شما قیام نمی کنید از یک واقعیت خارجی خبر می دهد که هر یک از ما قبل از قیام معهود قیام کند با شکست مواجه می شود به مصلحت اسلام نیست. از ما اهل بیت تنها قیام مهدی به پیروزی نهائی خواهد رسید که فرشتگان نیز بیاریش فرود می آیند. بنابر این ، این احادیث از قیام امامان خبر می دهد و علت عدم قیام آنها را تبیین می نمایند و به قیام سایرین نظری ندارد.

و اگر مقصود امام خبر دادن از قیام تمام سادات علوی باشد و بخواهد بفرماید : هر قیامی که به رهبری هر یک از علویین انجام بگیرد در نهایت با شکست و کشته شدن مواجه خواهد شد ، باز هم دلالت بر ممنوعیت قیام ندارند . زیرا فرضا" که چنین باشد احادیث از یک واقعیت خارجی خبر می دهند که قیامهائی که قبل از قیام مهدی موعود انجام بگیرد رهبرش کشته می شود و یا به پیروزی کامل و نهائی نمی رسد.

اما به هر حال این احادیث وظیفه شرعی جهاد و دفاع از اسلام و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه و بیدادگری را از عهده مسلمین ساقط نمی سازند. چنانکه امام حسین علیه السلام با اینکه از موضوع شهادتش اطلاع داشت قیام کرد و ظاهرا" هم شکست خورد و هم چنین زید به علی بن حسین با آن مقام و منزلت و علم و تقوائی که داشت و خبر شهادتش را از امام جعفر صادق علیه السلام شنیده بود باز هم برای دفاع از اسلام و قرآن قیام کرد. انجام وظیفه مطلبی است و کشته شدن مطلب دیگر. مسلمین موظفند برای دفاع از اسلام قیام نمایند گرچه در این راه کشته ها بدهند. و کشته شدن مرادف شکست نیست. اصولا" اگر اسلامی باقی مانده در اثر جهاد و ایثارگریهای امام حسین و اصحاب و یاران با وفایش و جهاد و فداکاریهای انسانهای از خود گذشته ای همانند زید بن علی و یحیی بن زید و حسین بن علی بن حسن صاحب فخ و دیگر ایثارگران تاریخ اسلام بوده است .

اگر فداکاریهای این انسانها برگزیده الهی نبود معلوم نبود اکنون اسلامی باقی مانده باشد . همین قیامهای خونین بود که نهال اسلام را سیراب می کرد و از خشکیدن مانع می شد . امام حسین علیه السلام و دیگر شهدای تاریخ اسلام گر چه کشته شدند وی شکست نخوردند و به هدف که انجام وظیفه و بقای اسلام بود نائل گشتند. بنابر این چنانکه امام حسین علیه السلام و زید بن علی از این اخبار اطلاع داشتند در عین حال برای دفاع از اسلام قیام کردند وجوداین احادیث تکلیف جهاد و دفاع از اسلام را از مسلمین ساقط نمی سازد.

درخاتمه لازم بیاد آوری است که احادیث مذکور از جهت سند هم چندان قابل اعتماد نیستند زیرا حدیث ربعی یک حدیث اصطلاحا" (مرفوع) است که بعض روایات افتاده و معلوم نیست چه شخصی باشد . و دو روایت دیگر که ابو الجارود راوی آنهاست ، نیز ضعیف است زیرا ابو الجارود (= زیاد بن متذر) زیدی مذهب و موسس فرقه جارودیه بوده و ضعیف است. دسته سوم :

احادیثی که دستور می دهد قبل از علائم ظهور حضرت مهدی هیچگونه حرکت و قیامی انجام ندهید. عده من اصحابنا عن احمد بن محمدعن عثمان بن عیسی عن بکر بن محمد عن سدیر قال قال ابو عبدالله علیه السلام یا سدیر الزم بیتک و کن حلسا" من احلاسه واسکن ما سکن اللیل و النهار فاذا بلغک ان السفیانی قد خرج فارحل الینا ولو علی رجلک (58) یعنی : حضرت صادق علیه السلام به سدیر فرمود : ملازم خانه ات باش و مادام که شب و روز ساکن هستند تو نیز ساکن باش . امام وقتی شنیدی که سفیانی خروج کرده تو هم به سوی ما بیا گر چه پیاده باشی.

احمد عن علی بن الحکم عن ابی ایوب الخزاز عن عمر بن حنظله قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول : خمس علامات قبل قیام القائم : الصیحه و السفیانی و الخسف و قتل النفس الزکیة و الیمانی . فقلت جعلت فداک ! ان خرج احد من اهل بیتک قبل هذاه العلامات انخرج معه ؟ قال: لا. (59) یعنی : امام صادق علیه السلام فرمود : پنج علامت قبل از قیام قائم واقع خواهد شد: صدای آسمانی ، خروج سفیانی ، فرو رفتن نقطه ای از زمین، کشته شدن نفس زکیه، و خروج یمانی . راوی میگوید : عرض کردم : یابن رسول الله اگر یکی ازاهل بیت شما قبل از این علائم قیام کردند ما هم با او خروج نمائیم ؟ فرمود : نه .

محمد بن الحسن عن الفضل بن شاذان عن الحسن بن محبوب عن عمرو بن ابی المقدام عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام قال : الزم الارض و لا تحرک یدا" و لا رجلا" حتی تری علامات اذکرها لک و ما اراک تدرکها : اختلاف بنیفلان و مناد ینادی من السماء ویجیئکم الصوت من ناحیه دمشق (60) یعنی : حضرت باقر علیه السلام فرمود : ملازم زمین باش و دست و پایت را حرکت نده تا اینکه نشانه هائی را که برایت می گویم ظاهر شوند و گمان نکنم تو آنها را درک کنی: اختلاف بنی فلان ( شاید بنی عباس) و منادی که از آسمان ندا می کند ، و صدائی که از سوی دمشق می آید.

الحسن بن محمد الطوسی عن ابیه عن المفید عن احمد بن محمد العلوی عن حیدر بن محمد بن نعیم عن محمد بن عمر الکشی عن حمدویه عن محمد بن عیسی عن الحسین بن خالد قال قلت لابی الحسن الرضا علیه السلام ان عبدالله بن بکیر کان یر وی حدیثا" وانا احب ان اعرضه علیک فقال ما ذالک الحدیث ؟ قلت : قال ابن بکیر : حدثنی عبیدبن زرارة قال : کنت عند ابیعبد الله علیه السلام ایام خرج محمد (ابراهیم ) بن عبدالله بن الحسن اذا دخل علیه رجل من اصحابنا فقال له : جعلت فداک ان محمدبن عبدالله قد خرج فما تقول فی الخروج معه ؟ فقال : اسکنوا ما سکنت السماء و الارض ، فما من قائم و ما من خروج. فقال ابو الحسن علیه السلام : صدق ابو عبدالله علیه السلام و لیس الامر علی ما تاوله ابن بکیر . انما عنی ابو عبدالله علیه السلام اسکنوا ما سکنت السماء من النداء و الارض من الخسف بالجیش (61) یعنی : حسین بن خالدمی گوید : به امام رضا علیه السلام عرض کردم : عبدالله بن بکیر حدیثی را نقلکرده که دوست دارم خدمت شما عرضه بدارم. فرمود : آن حدیث چیست؟ پس من گفتم : عبید بن زراره نقل می کند که هنگامی که محمد بن عبدالله بن حسن خروج کرده بود ، من خدمت امام صادق علیه السلام بودم. در آن هنگام یکی از اصحاب خدمت امام رسید و گفت : فدایت شوم! محمد بن عبدالله بن حسن خروج کرده شما درباره خروج با او چه دستور می دهید؟ فرمود : مادام که آسمان و زمین ساکن هستند ما نباید خروج کنیم، بنابراین نه قائمی خواهد بود نه خروجی ؟ پس امام رضا علیه السلام فرمود: حضرت صادق علیه السلام درست فرموده لیکن مطلب چنین نیست که ابن بکیرفهمیده . بلکه مقصود امام صادق علیه السلام این بوده که مادامی که آسمان ازنداء و زمین از فرو بردن سپاه ساکن هستند شما هم ساکن باشید.

محمد بن همام قال حدثنا جعفر بن مالک الفزاری قال حدثنی محمدبن احمد عن بن اسباط عن بعض اصحابه عن ابی عبدالله علیه السلام انه قال : کفوا السنتکم و الزموا بیوتکم فانه لا یصیبکم امر تخصون به ولا یصیب العامة و لا یزال الزیدیة وقاء" لکم (62) یعنی : امام صادق علیه السلام فرمود : زبانهای خودتان را نگهدارید و ملازم خانه ها باشید. زیرا به شما چیزی نمی رسدکه به عموم مردم نرسد. و زیدیه همواره سپر بلای شما خواهند بود.

علی بن احمد عن عبیدالله بن موسی العلوی عن محمد بن الحسین عن محمد بن سنان عن عمار بن مروان عن منخل بن جمیل عن جابر بن یزید عن ابی جعفر الباقر علیه السلام انه قال : اسکنوا ما سکنت السموات و لا تخرجوا علی احدفان احدکم لیس به خفاء الا انها آیه من الله عزوجل لیست من الناس (63) یعنی: حضرت باقر علیه السلام فرمود : مادام که آسمان ساکن است شما نیز ساکن باشید و بر هیچکس خروج نکنید. بدرستیکه امرشما پنهان نیست.نشانه ای است از جانب خدا و بدست مردم نیست. پاسخ :

شیعیان بر طبق احادیثی که از پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام شنیده بودند همواره در انتظار مهدی موعود بودند . در انتظار امامی بودند که در برابر ظلم و ستم و کفرو استکبار قیام کند و جهان را پر از عدل و داد نماید.کفر و شرک را بر اندازد و آئین مقدس اسلام را در تمام جهان گسترش دهد. در انتظار قیام امامی بودند که از تاییدات الهی برخوردار است و پیروزی برایش حتمی خواهد بود.

و به همین جهت ، در آن اوضاع بحرانی صدر اسلام ، موضوع قیام قائم همواره در بین شیعیان مطرح بود. گاهی به امامان می گفتند : ظلم و جور همه جا را فرا گرفته چرا قیام نمی کنید؟ گاهی می پرسیدند پس قائم آل محمد کی قیام می کند؟ گاهی از علائم قیام قائم سئوال می کردند . گاهی سئوال می کردند

فلان شخص که از سادات علوی است قیام کرده آیا یارایش کنیم ؟ و آیا و آیا ... درآن زمانها تعدد زیادی از سادات علوی به عنوان مهدی موعود و قائم آل محمد قیام کردند و بر حکام وقت شوریدند ولی در نهایت با شکست مواجه شدند. و به همین جهت حکومتهای غاصب آن زمان هم همواره از قیام سادات در بیم و هراس و کاملا" مراقب اوضاع بودند.

احادیث مذکور در یک چنین شرائط و اوضاعی از ائمه اطهار علیهم السلام صادر شده است. پس اگر امام به یک نفر یا چند نفر می فرماید: ساکت باشید و حرکت نکنید ومنتظر خروج سفیانی یا صدای آسمانی با دیگر علائم باشید می خواهد بفرماید : شخصی که اکنون قیام کرده مهدی موعود نیست ،منهم مهدی موعود نیستم صبرکنید تا او قیام کند و فلان چیز هم از علائم ظهور او می باشد . نه از ما توقع قیام داشته باشید چون قائم معهود نیستیم نه شخصی را که قیام کرده قائم آل محمد بپندارید و به همین عنوان یاریش کنید. قائم آل محمد علائمی دارد که هنوز آشکار نشده است . هنگام قیام قائم فرا نرسیده عجله نکنید و از ما هم چنین انتظاری را نداشته باشید و بیاری کسی که به عنوان مهدی موعود قیام کرده نروید. و در این باره سکوت کنید تا علائم آشکار گردد ، درآن هنگام به سوی ما بیائید.

ائمه علیهم السلام درصدد بیان یک چنین مطلبی بوده اند نه اینکه خواسته باشند موضوع وجوب جهاد و دفاع از اسلام و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم و بیدادگری را از عهده شیعیان ساقط سازندو بگویند در برابرهرگونه ظلم و ستم و انواع فحشاء ومنکرات و حتی از بین رفتن اسلام و قرآن ساکت و بی تفاوت باشید و در انتظار بمانید تا امام زمان علیه السلام ظاهر شود و جهان را پر از عدل و داد نماید. یک چنین مطلب باطلی را نمی توان به ائمه علیهم السلام نسبت داد.

اگر بنا بود سکوت واجب باشد پس چرا علی بن ابیطالب علیه السلام با دشمنان اسلام جنگید؟ و چرا امام حسین علیه السلام در برابر دستگاه ستمگر یزید قیام کرد؟ و چرا قیام خونین زید بن علی مورد تایید ائمه علیهم السلام قرار گرفت ؟ بنابراین ، روایات مذکور را نیز نباید از احادیث مخالف محسوب داشت. دسته چهارم :

احادیثی که به شیعیان توصیه می کند که در قیام و نهضت عجله نکنید.

عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن محمد بن علی بن حفص بن عاصم عن سیف التمار عن ابی المرهف عن ابی جعفر علیه السلام قال : الغبرة علی من اثارها ، هلک المحاضیر ، قلت : جعلت فداک ما المحاضیر؟ قال المستعجلون . اما انهم لن یرید و الا من یعرض علیهم .(الی ان قال ) یا ابا المرهف اتری قوما حبسوا انفسهم علی الله لا یجعل لهم فرجا" (64) یعنی : امام محمد باقر علیه السلام فرمود : گرد و غبار به چشم کسی می رود که آن را پراکنده می سازد . عجله کنندگان به هلاکت می رسند. بدرستیکه آنها اراده نمی کنندمگر کسی را که متعرض آنها شود. ای ابو المرهف ! آیا درباره کسانی که در راه خدا خویشتن داری می کنند می پنداری که گشایشی برایشان حاصل نمی شود؟ چرا ، بخدا سوگند خدا برایشان گشایش بوجود می آورد . از حدیث استفاده می شود که در آن زمان گروهی بر خلیفه خروج کرده و با شکست مواجه شده بودند. راوی حدیث دروحشت و اضطراب بوده که شیعیان امام نیز موردتعقیب قرار گیرند و به همین جهت امام به او دلداری می دهد که نترس فقط خروج کنندگان موردتعقیب و به شما زیانی وارد نخواهد شد شما صبر کنید تا وقت قیام فرا رسد و برای شما فرج حاصل گردد.

الحسن بن محمد الطوسی عن ابیه عن المفید عن ابن قولویه عن ابیه عن سعدعن احمد بن محمد عن علی بن اسباط عن عمه یعقوب بن سالم عن ابی الحسن العبیدی عن الصادق علیه السلام قال : ما کان عبد لیحبس نفسه علی الله الا ادخله الجنه (65) یعنی امام صادق علیه السلام فرمود : هر کس که برای خدا خویشتن داری کند او را داخل بهشت می کند – این حدیث بارزش صبرو پایداری و توطین نفس اشاره می کند و دلیل سکوت و خودداری از قیام نیست بلکه با قیام مناسبت تر می نماید.

قال امیر المؤمنین علیه السلام : الزموا الارض و اصبروا علی البلاء و لا تحرکوا باید یکم و سیوفکم فی هوی السنتکم و لا تستعجلوا بما لم یعجل الله لکم فانه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا و وقع اجره علی الله و استوجب ثواب ما نوی من صالح عمله و قامت النبیة مقام اصلاته بسیفه فان لکل شیء مدة و اجلا" (66) یعنی : امیر المؤمنین علیه السلام فرمود : از زمین حرکت نکنید و بر بلاها صابر باشید و دستها و شمشیرهایتان را در خواسته های زبانتان حرکت ندهید. و در امری که خدا تعجیل نکرده عجله نکنید. بدرستیکه هر یک از شما که در بستر خود بمیرد در حالی که به حق خدا و رسول و اهل بیت معرفت داشته باشد، شهید از دنیا خواهد رفت و پاداش او بر خدا می باشد . و عمل صالحی را که نیت کرده ثوابش به او خواهد رسید . و دربرابر نیت شمشیر زدن ثواب آن را خواهد برد . بدرستی که هر چیزی وقت خاصی دارد.

محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن عبدالرحمان بن ابی هاشم عن الفضل الکاتب قال کنت عند ابیعبد الله علیه السلام فاتاه کتاب ابی مسلم فقال : لیس لکتابک جواب، اخرج عنا (الی ان قال ) ان الله له یعجل لعجله العباد و لازاله جبل عن موضعه اهون من ازاله ملک لم ینقض ( الی ان قال ) قلت : فما العلامه فیما بیننا و بینک جعلت فداک؟ قال لا تبرح الارض یا فضیل حتی یخرج السفیانی فاذا خرج السفیانی فاجیبوا الینا، یقولها ثلاثا" و هو من المحتوم (67).

یعنی : فضل می گوید : خدمت امام صادق علیه السلام بودم که نامه ابو مسلم به او رسید. امام به حامل نامه فرمود : نامه ات جواب ندارد، بیرون برو . خدا برای عجله بندگانش تعجیل نمی کند. بدرستی که کندن کوه از جایش آسانتر است از ساقط کردن حکومت که مدتش بپایان نرسیده است . راوی می گویدعرض کردم : پس علامت بین ما و شما چیست ؟ قربانت شوم. فرمود : از زمین حرکت نکن تا هنگامی که سفیانی خروج کند. وقتی خارج شد شما به سوی ما بیائید. و این مطلب را سه مرتبه تکرار کرد. خروج سفیانی از علائم حتمی است.

محمد بن علی بن الحسین باسناده عن حماد بن عمر و وانس بن محمد عن ابیه عن جعفر بن محمد عن آبائه علیهم السلام (فی صیه النبی صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام ) قال : یا علی ! ان ازاله الجبال الرواسی اهون من ازاله ملک لم تنقض ایامه (68) یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت علی فرمود : کندن کوههای بزرگ از سرنگون ساختن حکومتی که هنوز مدتش پایان نیافته آسان تر است.

حمید بن زیاد عن عبیدالله بن احمد الدهقان عن علی بن الحسن الطاهری عن محمد بن زیاد عن ابان عن صباح بن سیابه عن المعلی بن خنیس قال : ذهبت بکتاب عبد السلام بن نعیم و سدیر و کتب غیر واحد الی ابیعبد الله علیه السلام حین ظهر المسودة قبل ان یظهر و له العباس : بانا قد قدرنا ان یؤل هذا الامر الیک فما تری؟ قال : فضرب بالکتب الارض ، قال : اف، اف ما انا لهؤلاء بامام. اما یعلمون انه انما یقتل السفیانی (69) یعنی: معلی می گوید : نامه های عبد السلام و سدیر و چند نفر دیگر را خدمت امام صادق بردم، هنگامی که سیاهپوش ظاهر شدند و قبل از اینکه بنی عباس آشکار گردند. مضمون نامه ها این بود که ما تصمیم گرفته ایم که امر رهبری و حکومت را به شما واگذار نمائیم نظر شما چیست ؟ امام صادق علیه السلام نامه ها را بر زمین زد و فرمود : وای به حال اینها ، وای بحال اینها ، من امام اینها نیستم . ( و در قیامشان مرا منظور نداشته اند ) آیا نمی دانند که مهدی موعود سفیانی را بقتل می رساند .

در این حدیث امام صادق علیه السلام می فرماید: این مردم در قیامشان به من نظر نداشته اند و من امامشان نیستم و هنوز هم وقت قیام مهدی نرسیده است. زیرا مهدی موعود کسی است که سفیانی را می کشد در صورتی که هنوز سفیانی خروج نکرده است. پاسخ :

قبل از پاسخ به نکات زیر توجه فرمائید :

1- شیعیان موضوع نهضت و قیام مهدی موعود را از پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام شنیده و در انتظارش بودند که قیام کند و حکومتها غاصب و باطل را سرنگون سازد و جهان را پر از عدل و داد نماید.

2- شیعیان در آن زمان تحت فشار سخت خلفای جور قرار داشتند ، کشته می شدند، به زندان می افتادند ، تبعید می شدند.

3- هرچند یکبار ، یکی از سادات علوی در گوشه ای قیام می کرد و گروهی از مردم که جانشان بستوه آمده بود ،به گمان اینکه مهدی موعود روایات است به یاریش می شتافتند ولی بعد از چندی سرکوب و کشته می شدند .

4- خلفای وقت نسبت به موضوع قائم و قیام حساسیت مخصوصی داشتند و همواره در بیم و هراس بودند.

از سادات علوی و بالاخص افراد سر شناس آنها کاملا" مراقبت می نمودند . هر که را احتمال خروج درباره اش میدادند می گرفتند می کشتند یا به زندانش می افکندند . و به همین جهت ائمه اطهار علیهم السلام نیز تحت مراقبت شدید خلفا قرارداشتند.

احادیث مذکور در چنین جو و در چنین اوضاع و شرائطی صادر شده است. شیعیان که به انواع گرفتاریها مبتلا بودند یا به ائمه اصرار می کردند که در برابر حکومتهای غاصب قیام کنید و مسلمین را نجات دهید یا اجازه می خواستند به یاری بعض سادات علوی که به عنوان مهدی موعود قیام کرده اند بشتابند . ولی ائمه اطهار علیهم السلام ، چون می دانستند که خودشان مهدی موعود روایات نیستند، کسانی هم که به عنوان مهدی قیام کرده اند مهدی نیستند، و اسباب و مقدمات براندازی حکومت جور نیز فراهم نیست و می دانستند که این قیامها پیروز نخواهد شد.

در چنین شرائطی به شیعیان می فرمودند : درقیام مهدی موعود عجله نکنید که هنوز زمانش فرا نرسیده است . نه از ما انتظار خروج داشته باشید نه به یاری کسانی که به عنوان مهدی موعود قیام کرده اند بشتابید بلکه صبر و خویشتن داری کنید، تا برایتان فرجی حاصل گردد. که براندازی حکومتها در چنین شرائطی امکان پذیر نیست و عجله کنندگان به هلاکت خواهند رسید. صبر و پایداری کنید و در قیام عجله نداشته باشید ، و چون نیت قیام دارید و در صدد تهیه اسباب هستید به ثوابش نائل می شوید. احادیث مذکور در صدد بیان چنین مطالبی هستند و هرگز دستور نمیدهند که در برابر هر گونه ظلم و بیدادگری و خطراتی که اساس اسلام را تهدید می کند سکوت کنیدو درگوشه ای بنشینید که ثواب جهاد گران را بشما می دهند.

درضمن مفاد احادیث اینست که چون اسباب و مقدمات سقوط حکومت فراهم نشده و در چنین شرائطی اسقاط آن بسیار دشوار است پس در قیام و نهضت عجله نکنید که عجله کنندگان به هلاکت می رسند، ولی هرگز نمی گویند در تهیه اسباب و مقدمات برانداختن حکومتهای باطل نیز اقدام نکنیدو تا زمان ظهورحضرت مهدی ساکت بمانید.

 

دسته پنجم :

روایاتی که برافراشته شدن هر پرچمی را قبل از قیام قائم محکوم وصاحبش را طاغوت معرفی می کند . محمد بن یحیی عن احمد بن عن الحسین بن سعید عن حماد بن عیسی عن الحسین بن المختار عن ابی بصیر عن ابیعبدالله علیه السلام قال : کل رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله (70) یعنی امام صادق علیه السلام فرمود : هر پرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته شود صاحبش طاغوتی است که در برابر خدا مورد پرستش قرار می گیرد.

محمد بن ابراهیم النعمانی عن عبدالواحد بن عبدالله قال حدثنا احمد بن محمد بن ریاح الزهری قال حدثنا محمد بن العباس عن عیسی الحسینی عن الحسن بن علی بن ابی حمزه عن ابیه عن مالک بن اعین الجهنی عن ابی جعفر علیه السلام انه قال : کل رایه ترفع قبل رایه ترفع قبل رایة القائم فصاحبها طاغوت 72یعنی : امام محمدباقر علیه السلام فرمود : هر پرچمی که قبل از پرچم قائم برافراشته شود صاحب آن طاغوت می باشد. پاسخ :

رایه به معنای پرچم است ، و رفع رایه یعنی برافراشتن پرچم به منظور اعلان جنگ دربرابر نظام حاکم و سرنگون ساختن آن و دردست گرفتن حکومت می باشد . وصاحب پرچم به معنای حامل پرچم نیست بلکه مقصود رهبر نهضت است که مردم را بیاری دعوت کرده ، تا حکومت را براندازند و خود بر اوضاع تسلط یابد . طاغوت یعنی جبار و ستمگری که به حریم حقوق الهی تجاوز کرده بندگان خدا را برده خویش نموده و از آنان می خواهد که بدون چون و چرا تسلیم فرمانهایش باشند و حاکمیت او را دربرابر حاکمیت الله بپذیرند . جمله(یعبد من دون الله ) بهترین شاهد است که صاحب پرچم که طاغوت است حکومتی را در برابر حکومت الله تاسیس می نماید.بنابر این معنای حدیث این میشود که هر پرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته شود و رهبری آن مردم را به سوی خویش دعوت کند تا حکومت موجود را براندازدوخود در مسند حکومت بنشیند و در برابر حکومت الله حکومتی را تاسیس نماید، صاحب چنین پرچمی طاغوت است که به حریم حاکمیت الله تجاوز نموده و مردم را به پرستش و اطاعت خویش دعوت می کند.

معلوم است که این احادیث قیامها و نهضتها ی غیر الهی را مردود میشمارد ، لیکن به قیامها و نهضتهائی که به منظور دفاع از دین و حاکم نمودن احکام وقوانین قرآن ، انجام می گیرد نظر ندارد. زیرا دراین صورت پرچمی در برابر پرچم دین برافراشته نشده و رهبر چنین نهضتی طاغوت نیست بلکه ضد طاغوت است.

او مردم را به پرستش و اطاعت خویش دعوت نمی کند بلکه با اطاعت پروردگار جهان دعوت می نماید، پرچم او در برابر پرچم قائم آل محمد نیست بلکه درمسیر حکومت جهانی امام زمان علیه السلام و زمینه ساز آن خواهد بود. هرپرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته شد که صاحبش طاغوت نبوده است. مگر علی بن ابیطالب در برابر حکومت طاغوتی معاویه قیام نکرد؟ مگر امام حسن علیه السلام با معاویه اعلان جنگ نداد؟ مگر امام حسین علیه السلام برای دفاع از اسلام و مبارزه با دستگاه جبار و ستمگر یزید قیام نکرد؟ مگر زید بن علی بن حسین برای مبارزه با ستمگری و دفاع از قرآن قیام نکرد؟ مگر قیام زید مورد تایید ائمه اطهار علیهم السلام قرار نگرفت ؟.

 

کوتاه سخن :

چنانکه ملاحظه فرمودید احادیث مذکور از چند قسم خارج نیستند :

1- هر کس که قیام کرد و شما را به یاری طلبید دعوتش را اجابت نکنید. بلکه دعوت کننده و هدفش را خوب بررسی کنید اگر به عنوان مهدی موعود قیام کرده یا هدف غیر خدائی دارد در صف یاری کنندگانش قرار نگیرید.

2- در برابر اصرار شیعیان که امام را دعوت به قیام می کنند از یک واقعیت خارجی خبر می دهد که هر یک از ائمه که قبل از قیام قائم آل محمد قیام کند کشته می شود و با شکست مواجه می گردد، چون اسباب و مقدمات قیام جهانی اسلام فراهم نشده است.

3- قیام قائم علائم مخصوصی دارد، قبل از وقوع علائم الظهور دعوت کسانی را که به عنوان مهدی قیام می کنند اجابت نکنید.

4- برای انقراض و سرنگونی هر حکومتی تهیه اسباب و مقدمات لازم ضرورت دارد، قبل از آماده شدن در قیام و نهضت عجله نکنید که باشکست مواجه خواهید شد.

5- هر پرچمی که قبل از قیام قائم و در برابر حاکمیت اسلام بر افراشته شود صاحبش طاغوت و ستمگر است، دعوتش را اجابت نکنید .

چنانکه ملاحظه می فرمائید احادیث مذکور هرگونه نهضت و قیامی را مردود نمی شمارد. بلکه تنها قیامهائی را مردود می شمارد که یا رهبر آن مدعی مهدویت باشد یا هدف غیرالهی داشته باشد یا بدون تهیه اسباب و مقدمات لازم و قبل از فرا رسیدن زمان مناسب اقدام به عمل نماید. اما اگر رهبر قیام نه به عنوان مهدویت بلکه برای دفاع از اسلام و قرآن ، مبارزه با ظلم و استکبار ، و به منظور تاسیس حکومت عدل اسلامی و اجرای کامل قوانین الهی قیام نمود و اسباب و مقدمات نهضت را نیز پیش بینی کرد و مردم را به یاری طلبید، روایات چنین انقلاب و نهضتی را مردود نمی شمارد. پرچم چنین قیامی پرچم طاغوت نیست بلکه ضد طاغوت است . در برابر حاکمیت قوانین آسمانی نیست بلکه به منظور حاکمیت الله و در مسیر حکومت جهانی حضرت مهدی می باشد . پس احادیث مذکور را نبیاد از احادیث مخالف قیام ونهضت و انقلاب به شمار آورد. نتیجه بحث :

در خاتمه نظر شما را به مطالبی که در بخش اول این بحث باثبات رسید معطوف می داریم و اجمالا" یادآور می شویم که :

1- قوانین و برنامه های سیاسی و اجتماعی ، بخش عظیمی از اسلام را تشکیل می دهد . مانند : جهاد، دفاع، مبارزه ، با ظلم و بیدادگری ، دادگستری و عدالتخواهی ، قوانین کیفری و جزائی و مدنی و حقوقی ، امر به معروف و نهی از منکر،روابط مسلمین با خودشان و با کفار و ...

2- احکام و قوانین اسلام برای پیاده شدن آمده نه برای خواندن و بحث کردن و نوشتن .

3- اجرای کامل قوانین اسلام به نظم و تشکیلات اداری نیاز دارد . باید در بین مسلمین افرادی باشند که مسئولیت اجرای قوانین آسمانی و اداره مردم را بر عهده بگیرند. یعنی حکومت در متن اسلام قرار دارد

و بدون تاسیس حکومت اسلامی ، اسلام در تمام ابعاد پیاده نمی شود.

4- وجوب اجرای کامل قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام، در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله خلاصه نمی شود بلکه تا قیام باید تداوم یابد.

5- درزمانی که پیامبر در قید حیات باشد ، یا مردم به امام معصوم و مبسوط الیدی دسترسی داشته باشند. پیامبر یا امام مسؤول اداره امورمسلمین می باشدو مسلمین باید در تحکیم قدرت او بکوشند وار فرمانهایش اطاعت نمایند . واگر چنین فردی در بین مسلمین موجود نیست ، مسؤولیت اداره جامعه اجرای قوانین اسلام بر عهده عموم مسلمین نهاده شده است . آنها موظفند لایق ترین فقیه ترین و پرهیزکارترین و مدیرترین و آگاه ترین فرد را شناسائی و به رهبری و ادارهء جامعه برگزینند. در تحکیم قدرت او بکوشند و از فرمانهایش اطاعت نمایند. یعنی حکومتی را بوجود آورند که اجرا کننده کامل قوانین اسلامی باشد.

مطالب مذکور در بخش اول بحث باثبات رسید و یک مسلمان با مطالعه آیات و روایات و سیره رسول خدا در آنها تردید نخواهد کرد.

اکنون وجدال پاک شما را به داوری دعوت می نمایم . آیا احادیثی که در بخش دوم خواندید و با مفاد آنها آشنا شدید می توانند یک چنین وظیفه قطعی و مهم یعنی وجوب اجرای کامل قوانین اسلام را از عهده مسلمین ساقط سازند؟ آیا می تواننددر برابر آن همه آیات و روایات وجوب جهاد و دفاع و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم و بیدادگری و دفاع از محرومین و مستضعفین مقاومت نمایند و نسبت به زمان غیبت ولی عصر علیه السلام آنها را مقید سازند؟

آیا با این قبیل احادیث می توان گفت که شارع مقدس اسلام، در این زمانها دست از احکام سیاسی و اجتماعی برداشته و اجرای آنها را به زمان ظهور حضرت بقیه الله موکول نموده است ؟ آیا با این قبیل احادیث می توان گفت که حتی اگر اساس اسلام در معرض خطر دشمنان قرار گیرد لازم نیست از آن دفاع کنیم؟ آیا می توان گفت : حتی اگر کفار و مشرکین تمام شؤون اقتصادی و فرهنگی و نظامی و سیاسی و دینی مسلمین را در تصرف خودشان در آورده و بر جان و مال و ناموس و شرف آنها سلطه یافتند، مسلمین وظیفه ای جز سکوت ندارند ؟ باید دست روی دست بگذارند و تماشاگر صحنه های فساد و بدبختی و رنج و محرومیت باشند، و صبرکنند تا امام زمان علیه السلام ظاهر شود و جهان را اصلاح کند؟ آیا یک چنین امر نامعقولی را می توان به شارع مقدس اسلام نسبت داد؟.

آیا احادیث مذکور با چنین سند و مفادی که مشاهده کردید می توانند در برابر این این قبیل آیات مقاومت نمایند!!

(فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمان لهم ) (72).

(و قاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافة) (73).

(و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله الله ) (74).

( و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین)(75).

( فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کیدا الشیطان کان ضعیفا) (76).

(و جاهدوا فی الله حق جهاده) (77).

(و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا) (78).

(ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) (79).

(یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء الله) (80).

(واعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدوا لله وعدوکم) (81).

 

 

ودهها آیه و صدها حدیث دیگر از این قبیل :

نه هرگز ، احادیث مذکور نمی توانند احکام و تکالیف قطعی و ضروری دائمی اسلام را از عهده مسلمین بردارند . بلکه عموم مسلمین موظفند در گسترش دین و دفاع از اسلام و مسلمین و اجرای کامل احکام و قوانین حیاتبخش قرآن تلاش وجدیت نمایند، گرچه مستلزم قیام و جهاد همگانی باشد . مخصوصا" علمای اسلام و فقهای دین در انجام این امر مهم و ضروری مسئوولیت سنگین تری را بر عهده دارند. مگر علما و فقها حق دارند در برابر کفار و مستکبرین و ستمکاران که ملل اسلامی را به این روز سیاه نشانده اند سکوت کنند و مستضعفین و محرومین را در قیام همگانی و احقاق حقوقشان ، رهبری و هدایت نکنند؟ مگر امیرالمؤمنین علیه السلام نمی فرماید : اما والذی فلق الحبة وبرا النسمه لولا حضورالحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها (82) یعنی به خدائی سوگند که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر آن جمعیت انبوه برای بیعت من حاضر نمی شدند و مرا یاری نمی داند تا حجت بر من تمام شود و اگر نبود عهدی که خدای تعالی از علما گرفته که بر پرخوری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم رضایت ندهند ، بدون تردید مهار شتر خلافت را بر کوهانش می انداختم که هر جا خواهد برود.

مگر امام حسین علیه السلام از پیامبر اسلام نقل نکرده که فرمود: من رای سلطانا جائرا" مستحلا" لحرام الله ناکثا" لعهد الله مخالفا" لسنة رسول الله صلی الله علیه و آله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله (83) یعنی کسی که سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال نموده و عهد خدا را درهم شکسته و با سنت و قانون پیامبر مخالفت کرده و در میان بندگان خدا مرتکب گناه و عدوان می شود ولی او دربرابر چنین فرد ستم پیشه ای با عمل یا گفتار اظهار مخالفت ننماید بر خداوند است که چنین شخص ساکتی را به جایگاه همان ستمگر (جهنم) وارد کند.

و باز امام حسین علیه السلام می فرماید: ذالک بان مجاری الامور والا حکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه، فانتم المسلوبون تلک المنزلة و ما سلبتم ذالک الا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی السنه بعد البینة الواضحه ولو صبرتم علی الاذی و تحملتم المؤونة فی ذات الله کانت امور الله علیکم تردو عنکم تصدرو الیکم ترجع ولکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم واستسلمتم امور الله فی ایدیهم یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات ، سلطهم علی ذالک فرارکم من الموت واعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم فاسلمتم الضعفاء فی ایدیهم فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف علی معشیتهم مغلوب یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی باهوائهم اقتداء بالاشرار و جراه علی الجبار (84).

یعنی: بدین جهت است که مجاری امور و احکام به دست علماء الهی می باشد که امین بر حلال و حرامش می باشند . و شمائید که این مقام و منزلت را از دست داده اید . و این مقام از شما سلب نشده مگربواسطه افتراق شما از حق و اختلافتان درسنت پیامبر، با وجود دلیل روشن . و اگر بر اذیتها صبر می کردید و شدائد و سختیها را در راه خدا تحمل می نمودید، امور خدا به شما وارد می شد و از شما صدور می یافت و به شما مراجعه میشد ، ولی شما (بواسطه عدم انجام وظیفه) ستمکاران را جایگزین خودتان ساختید، و امور ( حکومت) الهی را بدستشان سپردید تا در شبهات ( به میل خودشان ) رفتار کنند و دنبال امیال و خواسته هایشان بروند . آری فرار شما از مرگ و علاقه به حیات دنیا بود که آنها را بر شما مسلط ساخت. شما مردم ضعیف و بیچاره را در دست آن ستمکاران رها ساختید که برخی را برده خویش قراردهند و بعضی را ناتوان و محتاج لقمه نانی قرار دهند. و آنها مملکت را مطابق میل خودشان اداره کنند و ذلت و رسوائی را بر خودشان و ملتشان همواره سازند و در این باره از اشرار و بدان پیروی می کنند و بر مخالفت با خداوند جبار جرات می ورزند.

آری علماء و فقهای اسلام چنین وظیفه سنگینی را بر عهده دارند و گمان نکنم کسانی که در گوشه ای خزیده اند و فقط به درس و بحث اشتغال دارند ، و بزرگترین وظیفه الهی خویش را نادیده می گیرند ، دربرابر خداوند قهار عذر و بهانه موجهی داشته باشند.

با نقشه ها و توطئه های دشمنان اسلام امت و احد و نیرومند اسلامی تجزیه شده و به صورت کشورهای کوچک در آمده است . تعداد محدودی ستمگر و مزدور و خود فروخته زمام امور کشور را در دست گرفته بر جان و مال و دین و شرافت آنها تسلط یافته اند. دشمنان اسلام بوسیله آن افراد خیانت پیشه بر کشورهای اسلامی تسلط یافته تمام شؤون اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی، نظامی حتی دینی آنها را در قبضه خویش در آورده اند . منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی آنها را بغارت می برند و خودشان را در ذلت و بدبختی نگه می دارند . احکام و قوانین حیاتبخش و حرکت آفرین اسلام را پایمال نموده و قوانین غیر الهی و طاغوتی را جایگزین آنها می سازند. انواع فحشاء و فساد را دربین آنها ترویج می نمایند. و خطرناکتراز همه اینکه با طرح نقشه های شوم و گسترده در صدد اسلام زدائی هستند. سرزمینهای کشورهای اسلامی را با زور تصرف می کنند و حتی صاحبان اصلی را بیرون می رانند. با زور و جبرنظامهای کفر و الحاد را در کشورهای اسلامی پیاده می کنند . از انجام مراسم ساده دینی هم جلوگیری می کنند. با حرکتهای اسلامی شدیدا" مبارزه می نمایند . اسلام را عملا" منزوی می سازند بطوری که جز نام چیزی از آن باقی نماند.

 

با چنین نقشه های شوم و خطرناکی معلوم نیست آینده اسلام در بعض کشورهای اسلامی چگونه باشد. آیا از وضع اسفناک و رنج و محرومیت و گرسنگی مسلمین کشورهای افریقائی و بنگلادشی و کشورهای دیگر اطلاع دارید؟ آیا تاکنون به آینده کشور اسلامی افغانستان اندیشیده اید ؟ آیا از اوضاع اسفبار مسلمین درکشورهای کمونیست خبر دارید؟ آیا می دانید که کشور آباد و حاصلخیز و اسلامی فلسطین را صهیونیستها گرفتندو مسلمین را آواره نمودند و بیم آن می رود که برای همیشه در اشغال آنها بماند و از لیست کشورهای اسلامی بکلی حذف گردد. آیا از تجاوزات اسرائیل به کشور اسلامی لبنان و جنایتهائی که نسبت به مسلمین انجام می گیرد اطلاع دارید؟ آیا توطئه های دشمنان اسلام را در سرکوب کردن انقلاب اسلامی ایران مشاهده نمی کنید؟

آیا در چنین اوضاع و شرائطی می توانیم با تمسک نمودن به چند حدیث مجمل وظیفه بزرگ دفاع از اسلام و مسلمین را ترک کنیم و در انتظار ظهور حضرت مهدی سلام الله در گوشه ای بنشینیم تا جهان را اصلاح کند. لابد در آن زمان هم اگر زنده بودیم خواهیم گفت : خود امام زمان علیه السلام جنگ کند نه ما . آیاچنین گناه بزرگی را خدا خواهد بخشید؟!.

 

 

(1) حج 78.
(2) بقره 193.
(3) توبه 12.
(4) انفال 60.
(5) آل عمران 104.
(6) آل عمران 110.
(7) احزاب 6.
(8) مائده 48.
(9) در این باره می توانید به کتاب اتراتیب الادرایه تالیف شیخ عبد الحق کتانی و کتاب الاموال تالیف حافظ ابو عبید مراجعه کنید.
(10) انعام 65.
(11) توبه 73.
(12) نساء 105.
(13) حزاب 6.
(14) نساء 59.
(15) انفال 46.
(16) نساء 64.
(17) ینابیع المودة ص 297.
(18) حج 78.
(19) توبه 41.
(20) صف 11.
(21) بقره 190.
(22) نساء 76.
(23) توبه 12.
(24) توبه 36.
(25) انفال 39.
(26) نساء 75.
(27) انفال 60.
(28) مائده 38.
(29) نور 2.
(30) آل عمران 104.
(31) نساء 135.
(32) شوری 13.
(33) آل عمران 144.
(34) نهج البلاغه ج 1 کلام 39.
(35) وسائل الشیعه ج 11 ص 35 - بحار الانوار ج 52 ص 301.
(36) وسائل الشیعه ج 11 باب 13 حدیث 10.
(37) مقاتل الطالبین ص 157.
(38) مقاتل الطالبین ص 158.
(39) مقاتل الطالبین ص 162.
(40) عیون الاخبار باب 25.
(41) مقاتل الطالبین ص 88.
(42) مقاتل الطالبین ص 88.
(43) بحار الانوار ج 46 ص 199.
(44) بحار الانوار ج 46 ص 199.
(45) بحار ج 46 ص 199.
(46) بحار ج 46 ص 196.
(47) مقاتل الطالبین ص 91.
(48) مقاتل الطالبین ص 99.
(49) بحار الانوار ج 46 ص 174.
(50) بحار ج 46 ص 174.
(51) بحار ج 46 ص 174.
(52) وسائل ج 11 ص 39.
(53) بحار الانوار ج 48 ص 315.
(54) وسائل الشیعه ج 11 ص 36 بحار الانوار ج 52 ص 302.
(55) مستدرک الوسائل ج 2 ص 248.
(56) مستدرک الوسائل ج 2 ص 248.
(57) مستدرک الوسائل ج 2 ص 248.
(58) وسائل الشیعه ج 11 ص 36.
(59) وسائل ج 11 ص 37.
(60) وسائل الشیعه ج 11 ص 41.
(61) وسائل الشیعه ج 11 ص 39.
(62) مستدرک الوسائل ج 2 ص 248.
(63) مستدرک الوسائل ج 2 ص 248.
(64) وسائل الشیعه ج 11 ص 36.
(65) وسائل الشیعه ج 11 ص 39.
(66) وسائل الشیعه ج 11 ص 40.
(67) وسائل الشیعه ج 11 ص 37.
(68) وسائل الشیعه ج 11 ص 38.
(69) وسائل الشیعه ج 11 ص 37.
(70) وسائل الشیعه ج 11 ص 37.
(71) مستدرک ج 2 ص 248.
(72) توجه 12.
(73) توبه 36.
(74) انفال 39.
(75) نساء 75.
(76) نساء 76.
(77) حج 78.
(78) بقره 190.
(79) آل عمران 104.
(80) نساء 135.
(81) انفال 60.
(82) نهج البلاغه خطبه 2.
(83) الکامل فی التاریخ ج 4 ص 48 چاپ بیروت.
(84) تحف العقول ص 242.