فضائل و مکارم امام هادی علیه السلام
فضائل و مکارم
شیخ مفید نوشته است: «بعد از حضرت ابوجعفر عليه السلام فرزندش ابوالحسن على بن محمّد عليه السلام به امامت رسيد؛ زيرا، همه صفات امامت، در او جمع، و فضائلش از همه برتر بود. جز او شخص ديگرى براى تصدّى مقام امامت وجود نداشت. وى، از جانب پدر، به امامت منصوب شد.».[705]
ابن شهر آشوب، در توصیف آن حضرت نوشته است: «چهره اش از همه مردم جاذبتر، و گفتارش صادق تر بود. در ملاحت و كمال، از همه برتر بود. هنگامى كه سكوت مىكرد، هيبت و وقارش بالا مىرفت. وقتى سخن مىگفت، نورانيتش افزون مىگشت. او، از خانواده رسالت و امامت و كانون وصايت و خلافت بود. شاخهاى بود از درخت عظيم نبّوت، كه زمان بهره ورى از آن، از زمان گرفتنش، چندان فاصله نداشت. ميوهاى از درخت رسالت بود كه زمان چيدنش با زمان انتخابش، نزديك بود.».[706]
ابوموسی گفته است: به امام هادی علیهالسلام عرض کردم: «دعاى مخصوصى به من ياد بدهيد كه در حل مشكلات آن را بخوانم.». فرمود: «من، اكثر اوقات اين دعا را مىخوانم. و از خدا خواسته ام كه دعا كننده را از درگاه خودش نااميد برنگرداند: يا عُدَّتي عِنْدَالْعُدَدِ، و يا رَجائي وَالْمُعَتَمَدُ و يا كَهفي وَالسَّنَدُ، و يا واحدُ يا أحد، يا قل هوالله أحد، و أسأَلُكَ ـ اللّهُمَّ! ـ بِحَقِّ مَن خَلَقْتَهُ منْ خَلقِكَ و لَمْ تَجْعَلْ في خَلقِكَ مِثْلَهُم أحَداً، أنْ تُصَلِّيَ عليهم (و أنْ تَفْعَلَ بي كَيْتَ و كَيْتَ).».[707]
سعید حاجب گفته است: «به امر متوكّل، با جمعى از مأموران، شبانه به خانه ابوالحسن حمله كرديم واز ديوار وارد شديم. آن حضرت كلاهى بر سر و لباسى پشمى بر تن داشت و مشغول نماز بود، و از ورود ما ترسى نداشت.».[708]
ابن حجر گفته است: «ابوالحسن عليه السلام در علم و سخاوت، وارث پدرش بود.».[709]
ابن صباغ مالکی، از بعض اهل علم نقل کرده که گفته است: «فضائل ابوالحسن على بن محمّد هادى عليه السلام خيمهاش را بر زمين كرامت بر افراشته، و طناب هايش را به ستاره هاى آسمان كشيده است؛ هر فضيلتى كه گفته شود، او، زينت بخش آن است؛ هر كرامتى كه ياد شود، او، فضيلت آن است؛ هر ستايشى كه به عمل آيد، تفصيل و اجمالش، نزد او است؛ هر بزرگداشتى كه انجام بگيرد، آثار آن، بر او آشكار است؛ شايستگى او، از جهت خصائص نيك و مجد و كرامتى است كه در گوهر ذات او نهاده شده است و وى را از عيوب و نواقص حفظ مىكند، چنان كه شتر چران، شتر بچه خود را از حوادث نگه مىدارد؛ نَفْس او پاك
و مهذّب و اخلاقش نيكو و رفتارش پسنديده و صفا تش با فضيلت است.».[710]
سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، از کتاب فصل الخطاب محمّد خواجه پارسای نقل کرده که نوشته است: «ابوالحسن على هادى، مردى بود عابد و فقيه و امام.».
به متوکّل گفته شد: «در منزل او، سلاح ذخيره شده و قصد خلافت دارد.». وی، به چند نفر مأموریّت داد شبانه به منزل او حمله کنند و داخل خانهاش شوند. او را در حالی یافتند که پیراهنی از مو بر تن و لباسی از پشم بر سرکشیده و رو به قبله روی زمین نشسته بود. فرشی جز شن و سنگریزه بر زیر پای نداشت. مشغول خواندن قرآن و زمزمه آیات وعد و وعید بود. مأموران، آن حضرت را به همین حال به سوی متوکّل بردند. وقتی آن حضرت چنین دید، به وی احترام گذاشت و پهلوی خود نشانید. امام، با او سخن گفت. متوکّل، از سخنان او گریست و عرض کرد: «اى ابوالحسن! آيا قرضى بر عهده است؟». فرمود: «آرى؛ چهار هزار دينار بدهكارم.». متوکّل دستور داد چهار هزار دینار به او دادند و با احترام به سوی منزل روانهاش ساخت.[711]
محمّد بن احمد از قول عموی پدرش نقل کرده که گفت: روزی خدمت امام هادی رسیدم و عرض کردم: «متوكّل، حقوق مرا قطع كرده است؛ چون، فهميده كه من از ملازمان شما هستم. خوب است شما در اين رابطه به او توصيّه بفرماييد.». فرمود: «إن شاء الله، درست مىشود.».
شبانگاه که در منزل بودم، فرستاده متوکّل، دَرِ خانهام را زد و گفت: «متوكّل تو را خواسته است.». وقتی نزد او رفتم، گفت: «اى ابوموسى! اشتغالات من سبب شده كه تو را فراموش كردم. چه مبلغ نزد من دارى؟». گفتم: «فلان چيز را كه هميشه مىدادى.». آن اشیا را برایش بیان کردم. دستور داد دو برابر آن را به من دادند.
من، از فتح بن خاقان پرسیدم: «آيا على بن محمّد اين جا آمد، يا نامهاى براى متوكّل نوشت؟». گفت: «نه». خدمت امام علیهالسلام رسیدم. فرمود: «اى ابوموسى! اين وجه رضايت شما را تأمين كرد؟». عرض کردم: «به بركت وجود شما اى آقاى من. آنان گفتند: شما نزد
متوكّل نرفته و چيزى نخواسته بوديد.».
فرمود: «خداى متعال مىداند كه ما، در حل مشكلات، جز به او پناه نمىبريم. خدا، ما را چنين عادت داده كه هرگاه دعا كنيم، اجابت كند. مىترسم اگر ما از روش خودمان عدول كنيم، خدا هم از اظهار لطف خود عدول كند.».[712]
منبع: کتاب الگوهای فضیلت / آیت الله ابراهیم امینی
[705]ـ الإرشاد، ج 2، ص 297
[706]ـ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 432
[707]ـ بحارالأنوار، ج50، ص 127 ـ به جای «كيتَ و كيتَ»، باید حاجت خود را گفت.
[708]ـ الفصولالمهمة، ص 264
[709]ـ الصواعق المحرقة، ج1، ص 207
[710]ـ الفصولالمهمة، ص 264
[711]ـ ینابیع المودة، ص 463
[712]ـ مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 442