دين و سياست
بسم الله الرحمن الرحيم
دين و سياست
آئين مقدس اسلام يك نظام كامل اعتقادى، عبادى، اخلاقى، سياسى، اقتصادى، نظامى و اجتماعى است. برنامه كاملى است كه سعادت دنيوى و اخروى انسانها را تضمين مىنمايد و در تمام شئون انسانها دخالت نموده است و اصولا زندگى روحانى و اخروى انسان را از زندگى دنيوى جدا نمىداند. جهاد و دفاع، روابط مسلمين با خودشان و با اجانب و كفار، امر بمعروف و نهى از منكر، قضا و داورى، حدود و قصاص و تعزيرات، مبارزه با ظلم و ستم، زكات و خمس، تبليغ و ارشاد، آموزش و پرورش، قوانين اقتصادى و تجارى، برنامههاى كشاورزى و دامدارى، بهداشت و درمان، و دهها برنامههاى اجتماعى ديگر، همه اينها نيز بخش مهمى از اسلام را تشكيل مىدهند صدها آيه و هزاران حديث در اين موارد صادر شده كه در فقه اسلام و كتب علمى مورد بحث و تحقيق قرار گرفته است، از باب نمونه:و جاهدوا باموالكم و انفسكم فى سبيل الله ـ توبه 41يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم ـ تحريم 9و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم و آخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم ـ انفال 60و قاتلو ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون ـ توبه 12و قاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة ـ توبه 36يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الكافرين اولياء ـ نساء 144يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى اولياء ـ مائده 51و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل ـ حجرات .9محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم ـ فتح .29و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر آل عمران .104
ما لكم لا تقاتلون فى سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها ـ نساء 75
فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى ـ سوره ص 26
يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى ـ بقره 178
الزانية و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما مئة جلدة ـ نور 2
اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير ـ حج .39
خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزكيهم و صل عليهم ـ توبه .103
و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ـ انفال .41
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ـ نساء 59
از اين قبيل آيات و روايات كه نمونههاى فراوانى دارد بخوبى استفاده مىشود كه آئين مقدس اسلام يك دين انزوا طلب نيست كه در اداره اجتماع بى دخالت باشد بلكه يك نظام كاملا اجتماعى است كه پياده شدن آن نياز به رهبر و حاكم و تشكيلات وسيع ادارى و برنامه ريزى دارد، اين معقول نيست كه بگوئيم در اسلام قوانين سياسى و ادارى و اجتماعى تشريع شده ولى شارع مقدس اسلام نظرى به حكومت و قوه مجريه و قضائيه ندارد، بنابراين حكومت و رهبرى و امامت و سياست، از دين جدا نيست بلكه مهمترين بخش ديانت و ضامن حفظ و اجراى قوانين الهى و مدافع آنها است.
سياست هم جز اين معنائى ندارد، سياست عبارتست از اداره اجتماع و كشور دارى بر طبق ضوابط معين، سياست حكومت اسلامى هم بدين معنا است كه امور اجتماعى مسلمين را در محدوده قوانين شريعت اداره مىنمايد. سياست به معناى حقه بازى و فريب و ستمگرى نيست تا كسى بگويد: دين اسلام اجل از سياست است، پس نه تنها سياست از دين جدا نيست بلكه حساسترين بخش دين است.
خود پيامبر اسلام اولين حاكم اسلامى است كه قوانين سياسى و اجتماعى اسلام را در بين مسلمين باجرا گذارد، رسول خدا علاوه بر تلقى وحى و تبليغ و ارشاد مردم، وظيفه ديگرى نيز بر عهده داشت كه حكومت اسلامى تأسيس نمايد، از همان آغاز دعوت، در صدد تأسيس حكومت الهى بود، اسباب و مقدماتش را در مكه فراهم ساخت، در عقبه با گروهى از اهل مدينه پيمان بست كه از وى حمايت نمايند. وقتى به مدينه آمد در بين پيروانش عقد اخوت منعقد ساخت، براى دفاع و جهاد اعلان بسيج عمومى داد، براى سپاهيان سلاح و آذوقه و فرماندهى تهيه كرد، براى مدينه و ساير بلاد اسلامى والى و فرماندار منصوب مىكرد، براى داورى و حل اختلافات قاضى تعيين مىفرمود، قرارداد صلح منعقد مىساخت، براى سران كشورها نامه مىنوشت و سفير مىفرستاد و حكومت جز اجراى اين امور چيز ديگرى نيست.
پيامبر اسلام داراى دو مقام بود:
از يك طرف بوسيله وحى قوانين و دستورات الهى را از جانب خدا دريافت مىنمود و به مردم ابلاغ مىكرد، و در تمام اين مراحل از خطا و اشتباه و گناه معصوم بود، و از طرف ديگر بر جامعه مسلمين حكومت مىكرد، يعنى در محدوده قوانين سياسى و اجتماعى شريعت و اختياراتى كه مربوط به شئون ولايت و رهبرى است، اجتماع مسلمين را اداره مىكرد، هم مركز علم و دانش و هم رهبر معنوى بود، هم زمامدار و مجرى قوانين شريعت، حكومت رسول خدا حكومت دين و قوانين الهى بود نه سلطنت استبدادى و خود مختارى و بهمين جهت بر مسلمين واجب بود از فرمانهايش اطاعت كنند: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم نساء 59 رسول خدا در تصميمگيريها و در زمامدارى و اداره امور مسلمين در محدوده قوانين شريعت تام الاختيار بود و حتى از خود مردم بخودشان اولى به تصرف بود؛ النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم ـ احزاب 6
احكام و قوانين عبادى، سياسى، اجتماعى، نظامى، اقتصادى، فرهنگى اسلام كاملا بهم آميختهاند و نظام واحدى را تشكيل مىدهند كه صراط مستقيم تكامل انسانيت و سير و صعود الى الله مىباشد و در بين دين و دنيا و بين دين و سياست حد و مرزى وجود ندارد و رهبرى و اداره يك چنين نظام توحيدى بر عهده رسول خدا بود، و موضوع امامت و رهبرى آنچنان مهم بود كه پيامبر اكرم نسبت به آينده جامعه اسلامى نيز اقدامات لازم را بعمل آورد.
اكنون سخن در اينست كه آيا ضرورت حكومت و رهبرى براى نظام اسلامى، منحصر به زمان رسول خدا بوده و بعد از آن حضرت، احكام و قوانين اجتماعى سياسى و ادارى اسلام از اعتبار ساقط شده ديگر نيازى به تأسيس حكومت اسلامى نيست و مسلمين نسبت به اين امر حياتى و مهم مسئوليتى ندارد؟ بايد از حكومت و سياست كنار بكشند و در گوشهاى وظائف عبادى و اخلاقى خويش را انجام دهند و به اصطلاح دين از سياست جدا شده است.
از مطالعه متن قوانين و دستورات اسلامى بخوبى روشن مىشود كه يك چنين احتمالى اصلا قابل قبول نيست، احكام و قوانين و برنامههاى اسلام دائمى و معتبر و غير قابل تغيير است، و اختصاصى به زمان پيامبر ندارد، نظام توحيدى اسلام چنانكه در زمان پيامبر نياز به رهبر و زمامدار و مجرى داشت بعد از آن حضرت و در تمام اعصار همين نياز بلكه شديدتر وجود دارد .
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم ـ آل عمران 144
بدين جهت بعد از وفات رسول خدا هيچ يك از اصحاب در اصل ضرورت وجود خليفه و امام ترديد نكردند و حتى يك نفر هم نگفت: نيازى به خليفه نيست، و اگر اختلافى بود در شرائط و صفات خليفه و تعيين مصداقش بود.
صرف وجود قوانين خوب براى سعادت بشر كافى نيست، قانون، قوه مجريه مىخواهد، قوانين و برنامههاى اسلام نظام واحد و مربوطى را تشكيل مىدهند كه ابدى و غير قابل تفكيك و تغيير مىباشند و مسلمين موظفند كه اسلام را در تمام ابعادش باجرا در آورند و براى اجراى آن در تشكيل و تثبيت حكومت اسلامى سعى و تلاش كنند، خطابات قرآن عام است و شامل عموم مسلمين مىشود، و همه آحاد ملت در اين باره مسئوليت دارند.
اسلام دين استقلال، آزادى، مبارزه با ستمگرى و استكبار، عدالتخواهى، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر مىباشد، اجراى چنين برنامههائى نيازمند حكومت نيرومند اسلامى است.
بدبختى و عقبماندگى ملل اسلامى از هنگامى شروع شد كه مسلمين از دخالت در سياست و تأسيس حكومت اسلامى كناره گرفتند، و اداره كشورهاى اسلامى را به سياستمداران غير آشناى به احكام و قوانين دين و غير مقيد و غير متعهد به اسلام سپردند، دولتهاى غاصب هم زمام امور مسلمين را در دست گرفتند، اسلام و حاميانش را از صحنه سياسى و اجتماعى خارج و منزوى ساختند، با بلندگوها و عمال خويش تبليغ كردند كه در اسلام حكومت و سياست نيست و بدين وسيله علما و فقها و حاميان راستين اسلام را در مساجد و مدارس دينى منزوى نمودند، احكام و قوانين و برنامههاى سياسى و اجتماعى و ادارى اسلام تدريجا بانزوا كشيده و حتى از دستور بحث هم خارج گشت، آنچنان كه گويا اصلا جزء اسلام نبودهاند و اسلام انقلابى و مبارز و متحرك را بصورت اسلامى ساكت و بىتفاوت و بى مسئوليت جلوهگر ساختند.
علما و فقها و حاميان اسلام آنچنان از سياست و امور اجتماعى كناره گرفتند كه دخالت در امور سياسى و كشوردارى بصورت خروج از محدوده وظيفه و يك امر ناپسند جلوهگر شد.
استعمارگران و ابرجنايتكاران كه اسلام راستين را بزرگترين سد راه منافع خويش يافتند، بكمك عمال مزدور خويش سعى كردند اسلام فعال و مبارز را تحريف و از صحنه خارج سازند و آنرا بصورت يك دين بى حركت و مخدر و بى مسئوليت معرفى نمايند.
امت واحد اسلام را تجزيه كردند و به صورت كشورهاى كوچكى درآوردند و در بين ملل اسلامى تفرقه و دشمنى افكندند و خودشان را به عنوان حامى و بهترين دوست معرفى نمودند و بدين وسيله تمام امور حتى افكار و فرهنگشان را قبضه كردند و به چپاول و غارت كردن منابع طبيعى و حاصل دسترنجشان مسلط شدند و اوضاع اسفبار كشورهاى اسلامى اينچنين شد كه مشاهده مىكنيد .
دول اسلامى به يكديگر بدبين و دشمن شده از هم بريده و به استعمارگران شرق و غرب يعنى دشمنان اسلام وابسته شدهاند، منابع طبيعى و مواهب الهى و حاصل دسترنج ملتهاى محروم و ستمكشيده خويش را به ثمن بخسى در اختيار مستكبرين و استعمارگران قرار داده و با كمال ذلت دست نياز بسويشان دراز مىكنند، دستورات و برنامههاى زندگىساز و حياتبخش و توحيدى اسلام را رها كرده از فرهنگ غلط و آلوده و شركآميز استعمارگران شرق يا غرب پيروى مىنمايند، عزت و استقلال و آزادى اسلام را رها كرده به بندگى مستكبرين و ابرجنايتكاران شرق و غرب مباهات مىكنند، از ملتهاى خود بريده به بيگانگان پيوستهاند و دهها و صدها از اين قبيل اوضاع رقتبار و دردناك.
آيا خداوند بزرگ و پيامبر گرامى اسلام چنين وضع اسفبارى را بر ملل اسلامى مىپسندد؟ نه هرگز پس راه چاره چيست؟
تنها راه چاره انقلاب و تأسيس حكومت اسلامى است، بايد مسلمين از خواب جهل و استعمار زدگى بيدار شوند و به اسلام انقلابى و حركت آفرين محمدى (ص) باز گردند و عوامل استعمار و كفر را از كشور خويش طرد كنند: و قاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون، زمام امور خويش را در دست گيرند و همانند زمان پيامبر اسلام نظام اسلام را در تمام ابعادش پياده كنند و در محدوده قوانين و برنامههاى حياتبخش اسلام حكومتى صد در صد اسلامى تأسيس نمايند، حكومتى كه تداوم حكومت الهى پيامبر اكرم باشد، نه حكومت بظاهر اسلامى ولى غير متعهد باجراى قوانين اسلام.
براى تأسيس چنين حكومتى تمام اقشار مسلمين مسئوليت دارند و بايد بپاخيزند، بالاخص علماء و فقها مسئوليت بزرگترى بر دوش دارند، وظيفه دارند كه اين نهضت و حركت الهى را رهبرى نمايند، فقها عالم به قوانين و برنامههاى دين و اسلام شناسند و مسئوليت دفاع از آن را بر عهده دارند، آنها اسلام شناسند و مىتوانند احكام و قوانينش را باجرا درآورند، فقها خلفاى پيامبر هستند كه مسئوليتهاى آن حضرت و از جمله مسئوليت رهبرى و اجراى قوانين و برنامههاى اسلام را بر عهده دارند.
قال اميرالمؤمنين عليه السلام قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اللهم ارحم خلفائى ـ ثلاث مرات ـ قيل يا رسول الله و من خلفاؤك؟ قال الذين يأتون من بعدى يروون حديثى و سنتى فيعلمونهما الناس من بعدى ـ وسائل الشيعه، كتاب قضا.
فقها كه اسلام شناسند و احاديث و سنن پيامبر را به مردم تعليم مىدهند خليفه پيامبر هستند، يعنى همانند پيامبر مرجع علمى و دينى مىباشند و مقام رهبرى و ولايت و اجراى قوانين الهى را نيز بر عهده دارند كه رسول خدا نيز چنين بود.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: الفقهاء امناء الرسل ما لم يدخلوا فى الدنيا قيل يا رسول الله و ما دخلهم فى الدنيا قال اتباع السلطان، فاذا فعلوا ذلك فاحذروهم على دينكم.
كافى ـ كتاب فضل العلم پيامبران دو منصب داشتند، هم قوانين و دستورات و برنامههاى الهى را به مردم ابلاغ مىكردند هم حافظ و مجرى قوانين سياسى و اجتماعى بودند، هم مسئوليت تبليغ معارف و احكام دين را بر عهده داشتند، هم مسئوليت زمامدارى و رهبرى ملت را.
فقها و علماى دين در انجام اين هر دو مسئوليت بزرگ امانتدار پيامبرانند، امانتدار مرجعيت علمى و تبليغ دين و امانتدار مقام رهبرى و اجراى احكام.
قال على عليه السلام: العلماء حكام على الناس (غرر الحكم) يكى از شرائط رهبر و مجرى قوانين علم به قانون و قدرت بر اجراى آن مىباشد:
قال على عليه السلام: ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه بامر الله فيه ـ نهج البلاغه خطبه 172
و ترديد نيست كه فقيه اعلم و با تقوا و مدير بهتر از ديگران مىتواند نهضت و انقلاب اسلامى ملت را رهبرى كند و قوانين و دستورات الهى را باجرا درآورد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: ما ولت امة قط امرها رجلا و فيهم اعلم منه الا لم يزل امرهم يذهب سفالا حتى يرجعوا الى ما تركوا ـ كتاب سليم بن قيس مگر فقها و علماى اسلامى مىتوانند در برابر مستكبرين و ستمكاران كه ملل اسلامى را به اين روز سياه نشانيدهاند سكوت كنند و مستضعفين و محرومين و ستم كشيدهها را در قيام و احقاق حق رهبرى و هدايت نكنند؟
قال على عليه السلام: اما والذى خلق الحبة و برأ النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقيت حبلها على غاربها.نهج البلاغه
در انقلاب اسلامى و احياى نهضت محمدى (ص) موضوع رهبرى از هر چيز ديگرى حساستر است.
امت مسلمان و مبارز و شهيد پرور ايران، در انقلاب اسلامى و پيروزمند خويش، نقش روحانيت و فقاهت و امر رهبرى را برأى العين مشاهده كرد، پيروزيهاى شگفتآور انقلاب اسلامى ما در اثر رهبريهاى آگاهانه و قاطعانه فقيه و مرجع عاليقدر اسلام آيت الله العظمى امام خمينى بود، او بود كه به مردم آگاهى داد و نيروى ايمان و جهاد را در آنها تقويت نمود تا در برابر مستكبرين و استعمارگران قيام كنند و عوامل استعمار را بيرون برانند و از هيچ نيروئى نهراسند، او بود كه در تمام مراحل مبارزه، اسلامى بودن نهضت را حفظ كرد و عوامل انحراف را خنثى ساخت و با قاطعيت تمام فرمود: ما به «جمهورى اسلامى» رأى مىدهيم نه يك كلمه زيادتر و نه كمتر و در تمام مراحل بر پياده شدن برنامههاى نورانى اسلام نظارت دارد و بدينوسيله تا پياده شدن نظام كامل اسلامى رهبرى را بر عهده خواهد داشت .
باميد آنروز كه علماء و فقهاى ساير ملل اسلامى مسئوليت سنگين الهى خويش را دريابند و ملتهاى استعمارزده را از خواب غفلت بيدار سازند و همه را در راه احياى نهضت محمدى (ص) و اجراى كامل قوانين حياتبخش اسلام و تأسيس حكومت اسلامى و طرد ايادى و عمال استعمار و استكبار جهانى بسيج سازند.
انشاءالله
قم ـ حوزه علميه - 61/10/28