کنفرانس ها اندیشه اسلامی - تهران بهمن ماه 1361
بسم الله الرحمن الرحیم
آئین مقدس اسلام یک نظام کامل اعتقادى، عبادى، اخلاقى، سیاسى، اقتصادى، نظامى و اجتماعى است. برنامه کاملى است که سعادت دنیوى و اخروى انسانها را تضمین مىنماید و در تمام شئون انسانها دخالت نموده است و اصولا زندگى روحانى و اخروى انسان را از زندگى دنیوى جدا نمىداند. جهاد و دفاع، روابط مسلمین با خودشان و با اجانب و کفار، امر بمعروف و نهى از منکر، قضا و داورى، حدود و قصاص و تعزیرات، مبارزه با ظلم و ستم، زکات و خمس، تبلیغ و ارشاد، آموزش و پرورش، قوانین اقتصادى و تجارى، برنامه هاى کشاورزى و دامدارى، بهداشت و درمان، و دهها برنامههاى اجتماعى دیگر، همه اینها نیز بخش مهمى از اسلام را تشکیل مىدهند صدها آیه و هزاران حدیث در این موارد صادر شده که در فقه اسلام و کتب علمى مورد بحث و تحقیق قرار گرفته است، از باب نمونه:
(و جاهدوا باموالکم و انفسکم فى سبیل الله). (1)
(یا ایها النبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم) (2).
(و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لاتعلمونهم الله یعلمهم) (3).
(و قاتلو ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون) (4).
(و قاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافة) (5).
(یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الکافرین اولیاء) (6).
(یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصارى اولیاء) (7).
(و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل) (8).
(محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم) (9).
(و لتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) (10).
ما لکم لا تقاتلون فى سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها) (11).
فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوى) (12).
یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى) (13).
(الزانیة و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما مئة جلدة) (14).
(اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدیر) (15).
(خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم و صل علیهم) (16).
(و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل) (17).
(یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) (18).
از این قبیل آیات و روایات که نمونه هاى فراوانى دارد بخوبى استفاده مىشود که آئین مقدس اسلام یک دین انزوا طلب نیست که در اداره اجتماع بى دخالت باشد بلکه یک نظام کاملا اجتماعى است که پیاده شدن آن نیاز به رهبر و حاکم و تشکیلات وسیع ادارى و برنامه ریزى دارد، این معقول نیست که بگوئیم در اسلام قوانین سیاسى و ادارى و اجتماعى تشریع شده ولى شارع مقدس اسلام نظرى به حکومت و قوه مجریه و قضائیه ندارد، بنابراین حکومت و رهبرى و امامت و سیاست، از دین جدا نیست بلکه مهمترین بخش دیانت و ضامن حفظ و اجراى قوانین الهى و مدافع آنها است.
سیاست هم جز این معنائى ندارد، سیاست عبارتست از اداره اجتماع و کشور دارى بر طبق ضوابط معین، سیاست حکومت اسلامى هم بدین معنا است که امور اجتماعى مسلمین را در محدوده قوانین شریعت اداره مىنماید. سیاست به معناى حقه بازى و فریب و ستمگرى نیست تا کسى بگوید: دین اسلام اجل از سیاست است، پس نه تنها سیاست از دین جدا نیست بلکه حساسترین بخش دین است.
خود پیامبر اسلام اولین حاکم اسلامى است که قوانین سیاسى و اجتماعى اسلام را در بین مسلمین باجرا گذارد، رسول خدا علاوه بر تلقى وحى و تبلیغ و ارشاد مردم، وظیفه دیگرى نیز بر عهده داشت که حکومت اسلامى تأسیس نماید، از همان آغاز دعوت، در صدد تأسیس حکومت الهى بود، اسباب و مقدماتش را در مکه فراهم ساخت، در عقبه با گروهى از اهل مدینه پیمان بست که از وى حمایت نمایند. وقتى به مدینه آمد در بین پیروانش عقد اخوت منعقد ساخت، براى دفاع و جهاد اعلان بسیج عمومى داد، براى سپاهیان سلاح و آذوقه و فرماندهى تهیه کرد، براى مدینه و سایر بلاد اسلامى والى و فرماندار منصوب مىکرد، براى داورى و حل اختلافات قاضى تعیین مىفرمود، قرارداد صلح منعقد مىساخت، براى سران کشورها نامه مىنوشت و سفیر مىفرستاد و حکومت جز اجراى این امور چیز دیگرى نیست.
پیامبر اسلام داراى دو مقام بود: از یک طرف بوسیله وحى قوانین و دستورات الهى را از جانب خدا دریافت مىنمود و به مردم ابلاغ مىکرد، و در تمام این مراحل از خطا و اشتباه و گناه معصوم بود، و از طرف دیگر بر جامعه مسلمین حکومت مىکرد، یعنى در محدوده قوانین سیاسى و اجتماعى شریعت و اختیاراتى که مربوط به شئون ولایت و رهبرى است، اجتماع مسلمین را اداره مىکرد، هم مرکز علم و دانش و هم رهبر معنوى بود، هم زمامدار و مجرى قوانین شریعت، حکومت رسول خدا حکومت دین و قوانین الهى بود نه سلطنت استبدادى و خود مختارى و بهمین جهت بر مسلمین واجب بود از فرمانهایش اطاعت کنند: (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) (19) رسول خدا در تصمیمگیریها و در زمامدارى و اداره امور مسلمین در محدوده قوانین شریعت تام الاختیار بود و حتى از خود مردم بخودشان اولى به تصرف بود؛ (النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم) (20).
احکام و قوانین عبادى، سیاسى، اجتماعى، نظامى، اقتصادى، فرهنگى اسلام کاملا بهم آمیختهاند و نظام واحدى را تشکیل مىدهند که صراط مستقیم تکامل انسانیت و سیر و صعود الى الله مىباشد و در بین دین و دنیا و بین دین و سیاست حد و مرزى وجود ندارد و رهبرى و اداره یک چنین نظام توحیدى بر عهده رسول خدا بود، و موضوع امامت و رهبرى آنچنان مهم بود که پیامبر اکرم نسبت به آینده جامعه اسلامى نیز اقدامات لازم را بعمل آورد.
اکنون سخن در اینست که آیا ضرورت حکومت و رهبرى براى نظام اسلامى، منحصر به زمان رسول خدا بوده و بعد از آن حضرت، احکام و قوانین اجتماعى سیاسى و ادارى اسلام از اعتبار ساقط شده دیگر نیازى به تأسیس حکومت اسلامى نیست و مسلمین نسبت به این امر حیاتى و مهم مسئولیتى ندارد؟ باید از حکومت و سیاست کنار بکشند و در گوشهاى وظائف عبادى و اخلاقى خویش را انجام دهند و به اصطلاح دین از سیاست جدا شده است.
از مطالعه متن قوانین و دستورات اسلامى بخوبى روشن مىشود که یک چنین احتمالى اصلا قابل قبول نیست، احکام و قوانین و برنامههاى اسلام دائمى و معتبر و غیر قابل تغییر است، و اختصاصى به زمان پیامبر ندارد، نظام توحیدى اسلام چنانکه در زمان پیامبر نیاز به رهبر و زمامدار و مجرى داشت بعد از آن حضرت و در تمام اعصار همین نیاز بلکه شدیدتر وجود دارد.
(و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم) (21).
بدین جهت بعد از وفات رسول خدا هیچ یک از اصحاب در اصل ضرورت وجود خلیفه و امام تردید نکردند و حتى یک نفر هم نگفت: نیازى به خلیفه نیست، و اگر اختلافى بود در شرائط و صفات خلیفه و تعیین مصداقش بود.
صرف وجود قوانین خوب براى سعادت بشر کافى نیست، قانون، قوه مجریه مىخواهد، قوانین و برنامههاى اسلام نظام واحد و مربوطى را تشکیل مىدهند که ابدى و غیر قابل تفکیک و تغییر مىباشند و مسلمین موظفند که اسلام را در تمام ابعادش باجرا در آورند و براى اجراى آن در تشکیل و تثبیت حکومت اسلامى سعى و تلاش کنند، خطابات قرآن عام است و شامل عموم مسلمین مىشود، و همه آحاد ملت در این باره مسئولیت دارند.
اسلام دین استقلال، آزادى، مبارزه با ستمگرى و استکبار، عدالتخواهى، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر مىباشد، اجراى چنین برنامههائى نیازمند حکومت نیرومند اسلامى است.
بدبختى و عقبماندگى ملل اسلامى از هنگامى شروع شد که مسلمین از دخالت در سیاست و تأسیس حکومت اسلامى کناره گرفتند، و اداره کشورهاى اسلامى را به سیاستمداران غیر آشناى به احکام و قوانین دین و غیر مقید و غیر متعهد به اسلام سپردند، دولتهاى غاصب هم زمام امور مسلمین را در دست گرفتند، اسلام و حامیانش را از صحنه سیاسى و اجتماعى خارج و منزوى ساختند، با بلندگوها و عمال خویش تبلیغ کردند که در اسلام حکومت و سیاست نیست و بدین وسیله علما و فقها و حامیان راستین اسلام را در مساجد و مدارس دینى منزوى نمودند، احکام و قوانین و برنامههاى سیاسى و اجتماعى و ادارى اسلام تدریجا بانزوا کشیده و حتى از دستور بحث هم خارج گشت، آنچنان که گویا اصلا جزء اسلام نبودهاند و اسلام انقلابى و مبارز و متحرک را بصورت اسلامى ساکت و بىتفاوت و بى مسئولیت جلوهگر ساختند.
علما و فقها و حامیان اسلام آنچنان از سیاست و امور اجتماعى کناره گرفتند که دخالت در امور سیاسى و کشوردارى بصورت خروج از محدوده وظیفه و یک امر ناپسند جلوهگر شد.
استعمارگران و ابرجنایتکاران که اسلام راستین را بزرگترین سد راه منافع خویش یافتند، بکمک عمال مزدور خویش سعى کردند اسلام فعال و مبارز را تحریف و از صحنه خارج سازند و آنرا بصورت یک دین بى حرکت و مخدر و بى مسئولیت معرفى نمایند. امت واحد اسلام را تجزیه کردند و به صورت کشورهاى کوچکى درآوردند و در بین ملل اسلامى تفرقه و دشمنى افکندند و خودشان را به عنوان حامى و بهترین دوست معرفى نمودند و بدین وسیله تمام امور حتى افکار و فرهنگشان را قبضه کردند و به چپاول و غارت کردن منابع طبیعى و حاصل دسترنجشان مسلط شدند و اوضاع اسفبار کشورهاى اسلامى اینچنین شد که مشاهده مىکنید.
دول اسلامى به یکدیگر بدبین و دشمن شده از هم بریده و به استعمارگران شرق و غرب یعنى دشمنان اسلام وابسته شدهاند، منابع طبیعى و مواهب الهى و حاصل دسترنج ملتهاى محروم و ستمکشیده خویش را به ثمن بخسى در اختیار مستکبرین و استعمارگران قرار داده و با کمال ذلت دست نیاز بسویشان دراز مىکنند، دستورات و برنامههاى زندگىساز و حیاتبخش و توحیدى اسلام را رها کرده از فرهنگ غلط و آلوده و شرکآمیز استعمارگران شرق یا غرب پیروى مىنمایند، عزت و استقلال و آزادى اسلام را رها کرده به بندگى مستکبرین و ابرجنایتکاران شرق و غرب مباهات مىکنند، از ملتهاى خود بریده به بیگانگان پیوستهاند و دهها و صدها از این قبیل اوضاع رقتبار و دردناک.
آیا خداوند بزرگ و پیامبر گرامى اسلام چنین وضع اسفبارى را بر ملل اسلامى مىپسندد؟ نه هرگز پس راه چاره چیست؟.
تنها راه چاره انقلاب و تأسیس حکومت اسلامى است، باید مسلمین از خواب جهل و استعمار زدگى بیدار شوند و به اسلام انقلابى و حرکت آفرین محمدى (ص) باز گردند و عوامل استعمار و کفر را از کشور خویش طرد کنند:
(و قاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون)، زمام امور خویش را در دست گیرند و همانند زمان پیامبر اسلام نظام اسلام را در تمام ابعادش پیاده کنند و در محدوده قوانین و برنامههاى حیاتبخش اسلام حکومتى صد در صد اسلامى تأسیس نمایند، حکومتى که تداوم حکومت الهى پیامبر اکرم باشد، نه حکومت بظاهر اسلامى ولى غیر متعهد باجراى قوانین اسلام.
براى تأسیس چنین حکومتى تمام اقشار مسلمین مسئولیت دارند و باید بپاخیزند، بالاخص علماء و فقها مسئولیت بزرگترى بر دوش دارند، وظیفه دارند که این نهضت و حرکت الهى را رهبرى نمایند، فقها عالم به قوانین و برنامههاى دین و اسلام شناسند و مسئولیت دفاع از آن را بر عهده دارند، آنها اسلام شناسند و مىتوانند احکام و قوانینش را باجرا درآورند، فقها خلفاى پیامبر هستند که مسئولیتهاى آن حضرت و از جمله مسئولیت رهبرى و اجراى قوانین و برنامههاى اسلام را بر عهده دارند.
قال امیرالمؤمنین علیه السلام قال رسول الله صلى الله علیه و آله: اللهم ارحم خلفائى ـ ثلاث مرات ـ قیل یا رسول الله و من خلفاؤک؟ قال الذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنتى فیعلمونهما الناس من بعدى (22).
فقها که اسلام شناسند و احادیث و سنن پیامبر را به مردم تعلیم مىدهند خلیفه پیامبر هستند، یعنى همانند پیامبر مرجع علمى و دینى مىباشند و مقام رهبرى و ولایت و اجراى قوانین الهى را نیز بر عهده دارند که رسول خدا نیز چنین بود.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله: الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فى الدنیا قیل یا رسول الله و ما دخلهم فى الدنیا قال اتباع السلطان، فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم على دینکم(23).
پیامبران دو منصب داشتند، هم قوانین و دستورات و برنامههاى الهى را به مردم ابلاغ مىکردند هم حافظ و مجرى قوانین سیاسى و اجتماعى بودند، هم مسئولیت تبلیغ معارف و احکام دین را بر عهده داشتند، هم مسئولیت زمامدارى و رهبرى ملت را.
فقها و علماى دین در انجام این هر دو مسئولیت بزرگ امانتدار پیامبرانند، امانتدار مرجعیت علمى و تبلیغ دین و امانتدار مقام رهبرى و اجراى احکام.
قال على علیه السلام: العلماء حکام على الناس (24).
یکى از شرائط رهبر و مجرى قوانین علم به قانون و قدرت بر اجراى آن مىباشد:
قال على علیه السلام: ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه بامر الله فیه) (25).
و تردید نیست که فقیه اعلم و با تقوا و مدیر بهتر از دیگران مىتواند نهضت و انقلاب اسلامى ملت را رهبرى کند و قوانین و دستورات الهى را باجرا درآورد.
قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ما ولت امة قط امرها رجلا و فیهم اعلم منه الا لم یزل امرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ما ترکوا (26).
مگر فقها و علماى اسلامى مىتوانند در برابر مستکبرین و ستمکاران که ملل اسلامى را به این روز سیاه نشانیدهاند سکوت کنند و مستضعفین و محرومین و ستم کشیدهها را در قیام و احقاق حق رهبرى و هدایت نکنند؟
قال على علیه السلام: اما والذى خلق الحبة و برأ النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا یقاروا على کظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها على غاربها (27).
در انقلاب اسلامى و احیاى نهضت محمدى (ص) موضوع رهبرى از هر چیز دیگرى حساستر است.
امت مسلمان و مبارز و شهید پرور ایران، در انقلاب اسلامى و پیروزمند خویش، نقش روحانیت و فقاهت و امر رهبرى را برأى العین مشاهده کرد، پیروزیهاى شگفتآور انقلاب اسلامى ما در اثر رهبریهاى آگاهانه و قاطعانه فقیه و مرجع عالیقدر اسلام آیت الله العظمى امام خمینى بود، او بود که به مردم آگاهى داد و نیروى ایمان و جهاد را در آنها تقویت نمود تا در برابر مستکبرین و استعمارگران قیام کنند و عوامل استعمار را بیرون برانند و از هیچ نیروئى نهراسند، او بود که در تمام مراحل مبارزه، اسلامى بودن نهضت را حفظ کرد و عوامل انحراف را خنثى ساخت و با قاطعیت تمام فرمود: ما به «جمهورى اسلامى» رأى مىدهیم نه یک کلمه زیادتر و نه کمتر و در تمام مراحل بر پیاده شدن برنامههاى نورانى اسلام نظارت دارد و بدینوسیله تا پیاده شدن نظام کامل اسلامى رهبرى را بر عهده خواهد داشت.
بامید آنروز که علماء و فقهاى سایر ملل اسلامى مسئولیت سنگین الهى خویش را دریابند و ملتهاى استعمارزده را از خواب غفلت بیدار سازند و همه را در راه احیاى نهضت محمدى (ص) و اجراى کامل قوانین حیاتبخش اسلام و تأسیس حکومت اسلامى و طرد ایادى و عمال استعمار و استکبار جهانى بسیج ى بسیج سازند.
انشاءالله.
(1) توبه 41.
(2) تحریم 9.
(3) انفال 60.
(4) توبه 12.
(5) توبه 36.
(6) نساء 144.
(7) مائده 51.
(8) حجرات 9.
(9) فتح 29.
(10) آل عمران 104.
(11) نساء 75.
(12) سوره ص 26.
(13) بقره 178.
(14) نور 2.
(15) حج 39.
(16) توبه 103.
(17) انفال 41.
(18) نساء 59.
(19) نساء 59.
(20) احزاب 6.
(21) آل عمران
(22) وسائل الشیعه، کتاب قضا.
(23) کافى ج1 کتاب فضل العلم.
(24) (غرر الحکم).
(25) نهج البلاغه خطبه 172.
(26) کتاب سلیم بن قیس.
(27) نهج البلاغه.