زمینه های اجرای عدالت
برای تحقق عدالت، دو جنبه که بهسان دو روی یک سکهاند، دخیل است: یک جهت، مربوط به خودسازی درونی انسان است و جهت دیگر ساختارهای خارج از خود. تا شخصی خود را از درون اصلاح نکرده باشد و حساب خود را با شیطان درون روشن نساخته باشد، توان اصلاح جامعه را نخواهد داشت. پس از مرحله خودشناسی و خودسازی، بهتدریج زمینه مناسبی برای تحقق عدالت بهویژه عدالت اجتماعی فراهم میگردد. توجه به اسباب بیرونی و استفاده از قوه قهریه، تنها میتواند بخشی از «عدالت» را سامان دهد، ولی با وجود هر دو جهت در کنار یکدیگر، روح عدالت واقعی در همهجا جریان خواهد یافت.
در اسلام به هر دو جنبه در کنار هم توجه شده و در کنار هم بودن هر دو جهت، شکلدهنده عدالت آرمانی است.
در نظام سوسیالیستی برای برقراری مساوات و عدالت، تنها در پی نظام اجتماعی محض هستند و به فرد، هیچگونه اصالتی نمیدهند؛ چون فرد را بیاراده و جزئی از اجتماع میپندارند. در مقابل، لیبرالها درصدد برداشتهای فردگرایانه از عدالت هستند و بر اصالت و استقلال افراد تأکید دارند و معتقدند عدالتجویی افراد، شاکله کلی اجتماع را نیز عدالتگرا خواهد ساخت.
اما از نظر اسلام، نه عدالتگرایی فردی، به تنهایی کارساز است، زیرا یک فرد سلطهگر جبار، کشور و ماورای کشور را پر از ستم میکند و نه نظام اجتماعی تنها، میتواند تکتک افراد را از کارهای ناعادلانه باز دارد. بنابراین، هر دو جهت باید باشد هم تقوای فردی و هم ساختار نظام عادلانه، تا نتیجه مطلوب به دست آید.
با این مقدمه در آغاز به چند نکته مشترک برای اجرای عدالت بین مردم و مسئولان و سپس به زمینه های مختص به ملّت و در آخر به زمینه های ویژه زمامداران میپردازیم.
الف) زمینه های مشترک بین دولت و ملت برای اجرای عدالت
1. دوری از هوای نفس
از مهمترین زمینه های عدالت، خودساختگی و غلبه بر هوا و هوس است.[240]
اگر انسان اسیر خواسته های درونی خود باشد هم از فهم و درک حقایق عاجز میگردد، زیرا به جهت جلب سود شخصی، کار ظالمانه را توجیه میکند و با تسویلات نفسانی، خود را فریب میدهد و هم از مخالفت با نفس و اجرای عدالت، عاجز میماند.
قرآن کریم میفرماید: «نه اینچنین نیست، بلکه کسانی که ستم کردهاند، بدون هیچگونه دانشی، پیرو هواها و هوسهای خود بودهاند».[241]
همچنین میفرماید: «پس، آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خداوند او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیدهاش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمیگیرید؟».[242]
امام علی(ع) نیز میفرماید: «هر کس از هوا و هوس خود پیروی کند، هوس او را کور و کر و خوار و گمراه میسازد».[243]
و میفرماید: «شما را به دوریگزیدن از هوا سفارش میکنم، زیرا هوا و هوس به کوری میکشاند و کوری باعث گمراهی در دنیا و آخرت است».[244] در مقام اجرای عدالت آن کسی میتواند موفق عمل کند که بر هوای خویش مسلط باشد.
دراینباره روایات فراوانی وجود دارد. به این سخن امام علی(ع) توجه شود که فرمود:
از محبوبترین بندگان خدا نزد او، بندهای است که خداوند وی را در برابر هوای نفسش یاری رسانده، پس حزن را زیرپوش و خوف از خدا را بالاپوش خود کرده... چنین کسی از معادن دین خدا و اوتاد زمین خداست، خویشتن را ملزم به عدالت کرده است و نخستین گام عادلبودن او دورکردن هوا و هوس از خویش بوده است.[245]
تحقق عدالت اجتماعی به جز از طریق ایجاد عدالت درونی در مدیران، ممکن نیست، زیرا شخص ضعیفالنفس و بیارادهای که از ایجاد اعتدال بین قوای نفسانی خود عاجز و از قدرت کنترل رفتار و تسلط بر خود، محروم است در گامنهادن در راه دشوار و پرفراز و نشیب عدالت اجتماعی نیز ناتوان است. پیمودن این راه، مستلزم قدرت درونی، اراده و روحی بزرگ است که تابعی است از اِعمال مدیریت صحیح بر خویشتن.[246] از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) کسی که به خود ستم کند به دیگران بیشتر ستم میکند و منتهای عدالت آن است که آدمی با خود به عدالت رفتار کند.[247]
تمام بیعدالتیهای اقتصادی، ناشی از همین هوا و هوس است؛ مثلاً مال دوستی «ثعلبه» یا «قارون»، مانع شد که زکات بدهند.
نوع جنگها و فتنهها که زمینه انواع بیعدالتیها و بههمریختن زندگی عادی مردم میشود برخاسته از هوا و هوسهای سران ستم یا زورمندان و منتقدان زیادهخواه است.
2. پیادهکردن عدالت درباره خویش
امام علی(ع) میفرماید: «نهایت عدالت ورزی این است که آدمی با خودش به عدالت رفتار کند».[248]
همچنین فرموده است: «آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگری مپسند و آنچه برای خود دوست میداری برای برادرت نیز دوست بدار، تا در قضاوتت عادل باشی و در عدالتت دادگر و نزد آسمانیان دوستداشتنی و در دلهای زمینیان، محبوب».[249]
معمولاً کسانی که حق و عدل را رعایت نمیکنند، در فضای تبلیغات، خود را عادل وانمود مینمایند و توپ ستم را در میدان رقیب میاندازند. امروزه سرچشمه ستمها آمریکا و اسرائیل است، ولی آنها بیش از همه دم از حقوق بشر و صلح میزنند و فریاد مبارزه با تروریسم سر میدهند و همین بدیها را به آزادیخواهان منسوب میکنند!
در دوران امیرالمؤمنین(ع) نیز طلحه و زبیر در کشتن خلیفه سوم سهیم و دخیل بودند، ولی عجیب اینجاست که هنگامی که علی(ع) با بیعت عامه مردم، زمام حکومت را به دست گرفت هم طلحه و هم زبیر علیه او برخاستند و جالبتر اینکه بهانه آنها در این کار، خونخواهی عثمان بود! امام(ع) در خطبه 137نهج البلاغه، میفرماید:
به خدا سوگند آنها هیچ ایراد منطقی بر من نداشتند و میان من و خود انصاف را مراعات نکردند. آنها حقی را مطالبه میکنند که خود، آن را ترک کردهاند و انتقام خونی را میخواهند که خود آن را ریختهاند. اگر من در ریختن این خون (فرضاً) شریک آنها بودم، آنان نیز در آن سهمی دارند و اگر خودشان به تنهایی این کار را کردهاند، باید انتقام را از خود بگیرند و نخستین مرحله عدالت این است که خود را محکوم کنند. من بصیرت و بینایی خویش را دارم و حقایق کاملاً بر من روشن است، هیچ امری را بر کسی مشتبه نساختهام... .[250]
3. جدیت و تلاش
هیچ کاری بدون جدیت به نتیجه نمیرسد. در اجرای عدالت هم که مزاحمتها و مانعتراشی سودجویان و رانتخواران و... سبب کارشکنی میشود جدیت و تلاش بیشتری برای مقابله لازم است. این جدیت و تلاش، امری دوسویه است که هم باید در زمامداران باشد و هم در توده مردم.
امام علی(ع) در خطبه 29 نهج البلاغه، مردمان مرده صفت را اینگونه توصیف میفرماید:
«سخنانتان تیز، چنانکه سنگ خاره را گدازد و کردارتان کُند، چنانکه دشمن را درباره شما به طمع اندازد. در بزم جوینده مرد ستیزید و در رزم، پوینده راه گریز... بهانههای نابخردانه میآورید و چون وامداری که پیدرپی مهلت خواهد، امروز و فردا میکنید... حق جز با کوشش به دست نیاید».[251]
حضرت در خیلی از بخشنامهها نیز بر قاطعیت و جدیت، تأکید میفرماید؛ مثلاً در نامه به «اسودبنقطبه»؛ حاکم حلوان، چند توصیه اخلاقی دارند از جمله میفرماید: «از جمله حقها که بر عهده توست، اینکه به اندازه توانت در کار رعیت، کوشش نمایی».[252]
همچنین میفرماید: «به طاعت خدای سبحان دست نیابد، مگر کسی که تلاش کند و نهایت کوشش خود را به کار گیرد».[253]
نیز فرمودهاند: «آفت موفقیت، تنبلی است».[254] «هر کس از سستی پیروی کند حقوق را ضایع و تباه سازد».[255]
4. حساسیت و دردمندی برای اجرای عدالت
ظلم از جمله اموری است که انسان باید به حکم انسانیت در برابرش واکنش و حساسیت به خرج دهد. عکسالعمل در برابر ظلم و یاوری مظلوم، مانع گسترش ظلم و باعث عدالت میشود؛ بهویژه در عصر کنونی که
وسایل ارتباط جمعی فراوان و به اصطلاح عصر ارتباطات است و بهآسانی میتوان وجدان انسانهای دیگر را بیدار کرد و با فشار افکار عمومی، مانع ظلم شد.
از پیامبر(ص) روایت شده است: «هر کس فریاد مظلومیت فردی را بشنود که از مسلمین یاری میجوید و پاسخ مثبت ندهد، مسلمان نیست».[256]
حضرت علی(ع) در خطبهای پس از بیان اهمیت جهاد و آثار منفی ترک آن و گلایه از مردم کوفه به خاطر نپذیرفتن فرمانش برای جنگ با معاویه به موضوع غارتگری و ترور و تجاوز گسترده نیروهای معاویه اشاره میکند و میفرماید: «شنیدهام مهاجم به خانههای مسلمانان و کسانی که در پناه اسلاماند، در آمده، گردنبند و دستبند و گوشواره و خلخال از دست و پای زنان به در کرده است... اگر از این پس، مرد مسلمانی از غم چنین حادثهای بمیرد، چه جای ملامت است که در دیده من شایسته چنین کرامت است».[257] در وصیت نامه خویش نیز در بستر شهادت مینویسد: «دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید».[258]
امام صادق(ع) نیز میفرماید: «ستمگر و یاریدهنده او و کسی که به ظلم او راضی باشد هر سه در ستم شریکاند».[259]
از رسول خدا(ص) هم روایت شده است که فرمودند: «هر کس بداند کسی ستمگر است و با این حال او را همراهی کند از اسلام خارج شده است».[260]
از جمله دعاهای امام سجاد(ع) چنین است: «بار خدایا! من از درگاه تو عذر میخواهم اگر در حضور من به ستمدیدهای، ستم رسیده و من یاریش نرسانده باشم».[261]
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «کسی که شب خود را به روز رساند و در فکر رسیدگی به امور مسلمانان نباشد جزء مسلمانان نیست، هر کس بشنود کسی فریاد میزند: «ای مسلمانان نجاتم دهید»، ولی به درخواستش پاسخ مثبت ندهد از مسلمانان نیست».[262]
خدای تعالی به پیامبرش(ص) فرموده است: «بگو ایمان آوردم به آنچه خدا نازل کرده و برای اجرای عدالت بین شما مأمور شدهام».[263]
5. امنیت و آرامش
وجود فضای امن و آرامش برای جامعه، شرط بسیار مهم تأمین عدالت و حقوق مردم است. به هنگام آشوب و فتنه، نزاعهای شدید و اختلافات
عمیق و بدتر از همه در زمان جنگ و درگیری، نیازهای اولیه مثل آب و غذا و دارو، هم در مخاطره است چه رسد به موضوعی مثل اجرای عدالت
که مسئله دست چندم دولتها و مسئولان میگردد! وضع و روز آوارگان جنگی نیز معلوم است. آیا آوارگان فلسطین در این نیم قرن اخیر یا آوارگان سوری، عراقی و یمنی که بر اثر جنگطلبیهای وهابیت و داعش، از کمترین امکانات محرومند و ذلیل سایر کشورها بهویژه با وضع وخیم در اروپا
و آمریکا، بدتر از بردگان به سر میبرند، بویی از عدالت به مشامشان
میرسد؟!
بههمینجهت در سفارشات پیامبر(ص) و امام علی(ع) تأکید فراوانی بر اتحاد، ائتلاف، وحدت و پرهیز از قتل و جنگ و خونریزی شده است. سیره آن بزرگان نیز پرهیز از ناامنی بوده است، حضرت علی(ع) پیش از جنگ جمل و صفین و نهروان، نهایت تأنی و تأمل و صبر و موعظه و خویشتنداری را داشت و شروعکننده جنگها دشمنان بودند. در نامه 59 نهج البلاغه و سایر سخنان حضرت، بخشی از این مسائل مطرح شده است.
آن امام همام میفرماید: «بدترین شهرها، شهری است که در آن امنیت و وفور نعمت و فراوانی نباشد».[264]
و نیز میفرماید: «بدترین وطنها، وطنی است که ساکنانش، در آنجا امنیت نداشته باشند».[265]
همچنین فرموده است: «کسی که در وحشت به سر میبرد، زندگی ندارد».[266]
بههمینجهت، معصومین(ع) در دعاهایشان، امنیت و آرامش میخواستند.[267]
حضرت ابراهیم(ع) درباره مکه دعا میکند: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا...».[268]
و در قرآن مکرر به امنیت کعبه و مکه تصریح شده مثل «وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ»؛[269] سوگند به این شهر امن.
قرآن کریم که به عدالت جهانی حضرت مهدی(عج) و حاکمیت مستضعفان و نابودی مستکبران وعده میدهد از جمله فواید و برکات آن حکومت را امنیت میداند، میفرماید: «و آن دینی را که برایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند و بیم و خوفشان را به ایمنی مبدل گرداند...».[270] امام صادق(ع) میفرماید: «این آیه درباره قائم آل محمد(ص) و یاران او نازل شده است».[271]
حضرت علی(ع) در نصیحت به پرهیز از تفرقه و تشتت، از اقوام گذشته مثل بنیاسرائیل موارد متعددی را مطرح میکند تا آینۀ عبرتی باشد، از صحنههای گوناگون زندگی گذشتگان که روزی در اوج عزت بودند و روزی به دلیل اختلاف و... در حضیض ذلت افتادند و... .[272]
قرآن نیز اشاره دارد که فرعون، ملتش را شعبه شعبه و متشتت کرد و آنگاه ادعای ربوبیت و ظلم و... روا داشت.
6. نوعدوستی و محبت به مردم
آموزههای اسلامی بنا دارند مردم را محبوب یکدیگر کنند، بالاتر اینکه به خاطر محبت خدا به مؤمنان عشق بورزند، اهل همدردی، نثار و ایثار، مهربانی و مواسات باشند.
خواجهنصیر طوسی و حکمای پیشین مثل ابنمسکویه و حتی ارسطو و افلاطون نیز اشاراتی دارند که در صورتی عدالت اجتماعی، عمل میشود که مردم به همنوعان خود عشق و ارادت داشته باشند.[273]
تأکیدهای معصومین(ع) در باب اخلاق اجتماعی اسلام دهها مجلد کتاب را شامل میشود اینجا به نمونههایی اشاره میکنیم:
امام صادق(ع) میفرماید: «اَلمُؤمنونَ خَدَمٌ بَعضُهُم لِبَعضٍ...»؛[274] مؤمنان همگی خدمتگزار همدیگرند. پرسیدند: چگونه؟ فرمود: به یکدیگر بهره و سود میرسانند.
نیز امام صادق(ع) بین مؤمنین بذر محبت میپاشد. در روایتی از آن بزرگوار آمده است: «محبت نیکان، در مورد نیکان، ثواب است برای خوبان و نیز فضیلت است برای ابرار و نیکان».[275]
حضرت امیرمؤمنان فرمودند: «از رسول خدا شنیدم که میفرمود: هر که برای برادر مؤمنش، مشکلی را حل کند، بهسان کسی است که تمامی عمرش خدا را عبادت کرده باشد».[276]
رسول خدا(ص) میفرماید: «تا هنگامی که انسان در مسیر مددکاری و یاری برادر دینی خود باشد، خداوند یار و مددکارش خواهد بود».[277]
نیز فرمود: «پیوسته به انجامدادن خوبی و خدمت، متعهد باش، زیرا از مرگ بد پیشگیری میکند».[278]
حضرت علی(ع) میفرماید: «با دیگران مهربانی کن تا خدا به تو رحم کند».[279]
امام صادق(ع) میفرماید: «... بر هر کس واجب است با دل و دست و زبان، نیکوکاری کند. پس هر که از دستش کاری ساخته نیست، با دلش، هر که با زبانش نمیتواند خدمتی کند پس با رأی و ارادهاش».[280]
محبت فی الله
از راههای مؤثر اجرای عدالت، ایجاد محبت بین مردم در راه خداست، که اگر «الحبّ فی الله» ایجاد شود هم زمنیهها و ریشههای ظلم را میخشکاند و هم مشوّق، مهر و محبت، ایثار و نثار و از خودگذشتگی خواهد شد و در نقطه مقابل، هر چه تعصبات کورکورانه قومی، ملی، نژادی، فامیلی، مذهبی و... زیاد و برانگیخته گردد یا صفاتی چون عجب، حرص و طمع، تفاخر و تکاثر و... افزون گردد. محیط برای رشد گناه، ستم و ازدیاد و سرایت این میکروب، مساعدتر میگردد.
مولی محمدمهدی نراقی چنین مینویسد:
اگر رابطه، علاقه و محبتی در بین باشد، نیازی به عدالت نیست. توضیح: اگر ارتباط دوستی و رشته مودّت بین مردم مستحکم گردد به زنجیر عدالت، نیازمند نمیشوند، زیرا اهل وداد و محبت، در جایگاه ایثار و ازخودگذشتگی قرار دارند، گرچه خود نیازمندند، ولی دوستان را بر خویش، مقدّم میدارند، چه رسد به ستم؛ رازش آن است که رابطه محبت قویتر و کاملتر است از رابطه عدالت، زیرا عشق و محبت، ناشی از وحدت و یکرنگی طبیعی و جبّلی و مطابق ساختار وجودی درون انسان است، اما شلّاق عدالت، قوه قهری بیرونی است. علاوه بر آنکه جهان بیمحبت، نظمی نخواهد داشت و چرخ گردون با محبت میچرخد... و ازاینرو، شریعت اسلام نیز اول به اخوّت دعوت کرد و تآلف و بسیاری از احکامش از این بابت است مثل جماعت، جمعه، ایثار، احسان، تحریم غیبت، نمّامی و... هدفش ایجاد رشته محبّت بین ملّتها و قومیّتها و افراد گوناگون است تا با اینها، بینیاز شوند از قانون و دادگاه و شمشیر و شلّاق.[281]
7. نهادینهسازی فرهنگ «ضوابط، نه روابط»
متأسفانه در جامعه کنونی ما، پارتیبازی و کارچاقکنی جا افتاده است. برخی در هر مرافعهای یا کار اداری اول به فکر آشنا، دوست، رشوه و... میافتند و اگر هیچ چارهای نداشتند ممکن است به حق گردن نهند! به بیانی تفکر حاکمبودن روابط، جا افتاده است. درصورتیکه در خیلی از کشورها، اینگونه نیست، اما در عربستان سعودی به عنوان نمونه ـ با هزاران فساد شاهانه و وابستگیاش به استکبار جهانی ـ در بین دولت و ملت این امر پذیرفته شده است که قانون باید اجرا شود و اجرای قانون را به راحتی میپذیرند و در برابر قانون تسلیماند.
بنابراین، از هر راه ممکن باید فرهنگسازی شود، با آموزش نوجوانان و گنجاندن یک درس در کتابهای آموزشی، با سخنرانی و منبر با جراید، با رسانهها و ساختن فیلمهای آموزنده و... .
هم مدیران جامعه در ادارات یا دادگاهها و... و هم ملت، باید پایبندی به اصول و ضوابط را بپذیرند؛ تا روحیه حقپذیری بر افکار مردم حاکم نشود، عدالتی اجرا نمیگردد.
اصولاً جامعهای که مدعایش اسلامیبودن است اگر قانون و ضابطه
بر آن حاکم نباشد رو به زوال و ذلت خواهد نهاد و شایسته نام جامعه
اسلامی نیست. تاریخ اسلام پر است از تلاش معصومین(ع) برای حفظ ضوابط و این نشان میدهد پیشوایان اسلام، چقدر در اجرای عدالت جدی
بودهاند.
داستان «عقیل برادر امام علی(ع) و آهن تفتیده» معروف است. مطابق آنچه در نهج البلاغه ثبت شده، عقیل برادر بزرگ و نابینای امیرمؤمنان(ع) تقاضای امتیاز مختصری از اموال بیتالمال داشت؛ شاید در حدود یک من گندم یا چند نان در هر روز.
ولی علی(ع) برای رعایت ضوابط که همان اجرای عدالت است، نه تنها دست رد بر سینه او زد، بلکه چنان درسی به او داد که تاریخ هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. قطعه آهنی را در آتش گذارد هنگامی که گداخته و گرم شد نزدیک دست برادر که نابینا بود برد ناگهان فریاد عقیل بلند شد و امام(ع) فرمود: «عزاداران بر تو اشک بریزند از آتشی که در مقایسه با آتش قیامت بازیچهای بیش نیست. فریاد میزنی، ولی مرا به سوی آتش سوزانی میکشانی که خشم خدا آن را بر افروخته است؟».[282]
آیا در تمام دنیا کسی را سراغ دارید که در رأس حکومتی نیرومند و گسترده با بیتالمالی وافر باشد و در برابر تقاضای ناچیز برادرش اینگونه برای حفظ ضوابط پافشاری کند؟[283]
زنی به نام فاطمه از قبیله با نفوذ و معروف بنیمخزوم دزدی کرده بود قبیله نیرومندش سخت بر عدم اجرای حدّ سرقت پافشاری داشتند، ولی پیامبر خدا(ص) بیاعتنا به آنان دستور اجرای حد را صادر فرموده، چنین هشدار دادند:
«امتهای پیشین به این خاطر نابود شدند که وقتی فرد ضعیفی مرتکب خطایی میشد او را مجازات میکردند، اما اگر یکی از اشراف آنها دست به سرقت میزد او را از کیفر معاف میداشتند. به خدا سوگند! اگر فرزند خودم مرتکب چنین گناهی شده بود او را معاف نمیکردم».[284]
عالم جلیلالقدر شیخحرعاملی در بحث مقدمات حدود و تعزیرات، بابی نوشته است با عنوان «جایزنبودن پارتیبازی در اجرای حد، پس از آنکه ثابت شد».[285]
امام باقر(ع) میفرماید: «امسلمه همسر پیامبر(ص) کنیزی داشت که از طایفهای دزدی کرده بود، او را دستگیر کردند و نزد پیامبر(ص) آوردند. امسلمه دربارۀ این موضوع و معافشدنش از حد سرقت، با پیامبر خدا(ص) صحبت کرد، حضرت پاسخ داد: «ای امسلمه! این حدی از حدود الهی است. هرگز نمیتوان از اجرای آن ـ به سبب روابـط ـ صرف نظر کرد». سپس حضرت دستور داد کنیز را مجازات کردند.[286]
امام صادق(ع) نیز میفرماید: «اسامةبنزید ـ که فرزند سردار شهید و از ایثارگران بود ـ گاهی در امور جزئی وساطت میکرد. روزی شخص مجرمی را نزد پیامبر خدا آوردند که محکوم به اجرای حدّی شده بود. أسامه آمد و واسطه شد پیامبر به او فرمود: «در اجرای حدّ الهی واسطهگری و شفاعت مکن».[287]
در حکایتی دیگر یکی از دختران حضرت علی(ع)، برای مراسمی یک گردنبند از «ابورافع» عاریه گرفت تا سالم برگرداند. هنگامی که حضرت از این موضوع با خبر شد ابورافع، مسئول بیتالمال را سخت سرزنش کرد و فرمود: «اگر این عاریۀ مضمونه نبود تو را شلاق میزدم و با عبارت تندی فرزندش را از تکرار این کار بر حذر داشتند».[288]
آری اجرای عدالت و رعایت ضوابط دشوار است، ولی چیزی که آن را هموار میکند یک آموزش مستمر فرهنگی است تا همه مردم به حقپذیری و اجرای عدالت و حذف پارتیبازی عادت کنند؛ بهگونهای که هیچکس اجرای عدالت را منافی مراتب دوستی یا خویشاوندی نداند و کسی انتظار نداشته باشد که به خاطر روابط نزدیک با قدرتمندان اعم از اصحاب زر یا زور یا ریاست، ضوابط الهی زیر پاگذارده شود یا مقامات و مناصب و رانتها به نااهل واگذار گردد.
در حدیثی از رسول گرامی اسلام یکی از نشانههای قیامت، دادن امکانات به نااهلان شمرده شده است. حضرت میفرماید: «هنگامی که امانت ضایع گردد منتظر پایان جهان باش».[289] پرسیدند: ای رسول خدا! منظور از ضایع کردن امانت چیست؟ فرمود: «هنگامی که کارها به غیراهلش سپرده شود منتظر پایان جهان باشید».
حیات جامعه به این است که حق و عدل جاری باشد. «عبدالرحمنبنحجاج» از امام موسیبنجعفر(ع) نقل میکند که حضرت در شرح آیه شریفه «وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»[290] میفرماید: «منظور از احیای زمین بعد از مرگ زمین، زندهشدن با بارش باران و آبادانی نیست، بلکه حیاتش به این است که خدا مردانی را مبعوث میکند که عدل را زنده میکنند و بر اثر احیای عدل و اجرای عدالت زمین زنده میگردد و بر پایی یک حد الهی در جامعه سودمندتر است از بارش چهل روزه».[291]
8 . نهادینهسازی فرهنگ وحیانی و زدودن معیارهای جاهلی
هنگامی که دو زن نزد امیرمؤمنان(ع) اظهار تنگدستی کردند حضرت به آنان فرمود: «چنانچه در گفتارتان صادق باشید بر ما و بر هر مسلمان توانمندی واجب است به شما کمک کنیم». سپس فردی را مأمور کرد تا برای هر یک غذا و پوشاک تهیه کند و نیز فرمان داد که به هر یک صد درهم بدهند.[292]
پس از دریافت کمکها یکی از آن دو زن به دلیل عرببودن خود و عجمبودن دیگری از امیرمؤمنان خواست که به وی کمک فزونتری کند! حضرت با رد این خواسته به وی فرمود: «قرآن را خوانده و در آن نگریستهام اما ندیدهام در آن برای فرزندان اسماعیل (عرب) بر فرزندان اسحاق (عجم) حتی به اندازه بال پشهای برتری باشد».[293]
در موردی دیگر علی(ع) با رد پیشنهاد تقسیم بیتالمال با تفضیل و تفاوت، تصریح کرد: «اگر این اموال از خودم بود بهگونهای مساوی در میان مردم تقسیم میکردم تا چه رسد که جزء اموال خداست».[294]
تنها در فرضی عدالت در جامعه پیاده میگردد که اسوهسازی فرهنگ وحیانی و پرهیز از فرهنگ جاهلیت جدید و قدیم بین آحاد مردم نهادینه و راسخ گردد. متأسفانه در بسیاری از زمینهها در کشور ما چنین نیست، بلکه امر بر عکس این وضعیت است. بارها شده اگر برنامههای اسلامی بخواهد رواج یابد یا حکم و حد اسلامی جاری شود، حتی برخی دولتمردان و فرهنگسازان در برابرش میایستند!
شاید جای سؤال باشد که مگر اکنون همگان بنا ندارند تسلیم وحی و سخن معصومان(ع) باشند؟ مگر کسی با خدا و دینش دشمنی دارد؟ جواب آن است که در مقام ادعا نه، ولی با مثالهای ذیل، روشن میشود که چنین نیست و در بسیاری از رفتارهای اجتماعی که عدالت اجتماعی نیز میتواند نمونهای کوچک از آن فرهنگ باشد نوع مردم در عمل، پیرو رفتارهای غیردینی یا ضد دینی هستند!
اینکه چه باید کرد تا رفتار جامعه تابع احکام الهی باشد، نه تقلید از سبکهای بیگانه خود بحث مستقلی میطلبد.
ناگزیرم برای تبیین، تغایر رفتاری بسیاری از ایرانیان با فرهنگ دینی مثالهای محسوسی بیاورم؛ مثلاً در حجاب و عفاف، کشور عراق و بحرین با فرهنگ شیعی و یا قطر و سعودی با فرهنگ سنی در تهاجم فرهنگی بدحجابی، چادر و عفاف خود را نگهداشتهاند با آنکه در این کشورها هم بیحجابی آزاد است، هم رسانههای بیگانه بهتر و بیشتر در دسترس هستند، هم تبلیغات به نفع عفاف و حیا کمتر شده، ولی در اکثر مناطق ایران در مورد اکثریت جامعه، وضع بسیار بد است با آنکه اینجا نیم قرن است بیحجابی قانوناً ممنوع است، رسانهها محدود و تبلیغات به سود حیا و پاکی بسیار بیشتر است.
مثال نمونه مالی
بارها دیدهایم امانتداری، حسن برخورد با مشتری و عدم سرقت در همین کشورها وضعیت بهتری دارد؛ مثلاً هنگام زیارت عتبات مشاهده میشود که در حواشی خیابانها یا بازار، بساط دستفروشان در نجف و کربلا هنگام تعطیلی در شب تا فردا صبح، سالم و دستنخورده میماند با آنکه حفاظش یک پارچه و چادری است که روی متاعشان کشیدهاند یا زائران در اطراف حرم با خیال راحت میمانند و شب و روز میخوابند. درصورتیکه وضعیت در ایران بسیار نامناسب است با اینکه حجم تبلیغات خوب در ایران زیادتر است، چرا این مقدار تفاوت هست؟
بالأخره آنچه مشاهده میشود این است که در آن جوامع، نوع مردم چه شیعه چه سنی، پذیرفتهاند باید تابع دین، قانون و اخلاق باشند، ولی اینجا نه، شاید در مواردی تخلف را هنر و ارزش هم به حساب آورند!
پیامبر خدا و ائمه معصومین همواره میکوشیدند تا مبنای فرهنگ جامعه را وحیانی و قرآنی کنند.
تکیه بر فرهنگ وحیانی در سیره معصومین(ع)
رسول اکرم(ص) در موسم حج و عمره، فرصت را غنیمت میشمرد و خودش به میان قبایل عرب میرفت و آنها را به پذیرش اسلام دعوت میکرد. از جمله قبیلههایی که حضرت میانشان رفت و آنان را دعوت کرد قبیلههای کِنده، کلب، عامر، فَزاری، غَسّان، مُرّه، سُلَیم، عَبَس و عُذرَه بودند.[295]
سخنگوی قبیله عامر به آن حضرت چنین گفت: «اگر به تو ایمان آوریم و تو موفق شوی، عرب را به اطاعت خود درآوری، حکومت را پس از خودت به ما وا میگذاری؟!».
حضرت فرمود: «این کار دست خداست و با من نیست».
گفت: «عجب! ما گردنهایمان را زیر شمشیر عرب قرار دهیم و حکومت بعد از تو، از آن ما نباشد؟!».[296]
شاید میشد با کلیگویی یا وعده سرخرمن دل این قبیله و نیز حمایتشان را به دست آورد، ولی پیامبر خدا(ص) از روز اول تا آخر، همیشه و همهجا مبنا را حاکمیت سخن خدا قرار داد تا این مبنا در نهاد مردم راسخ گردد و تسلیم حرف خدا شوند و چه توفیقی داشت که توانست در زمان کوتاه و در شدائد و شرایط دشوار، فرهنگ وحیانی را نهادینه سازد.
دانشمند عراقی دکتر محمدحسین علیالصغیر، تحت عنوان «پدیده عدل اجتماعی امام علی(ع) معیارها را به هم میریزد» مطالب جالبی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
با گذشت 25 سال پس از پیامبر خدا(ص) تعصبات قبیلهای، حاکم و ظاهر شده بود، نه تنها بین یمنیها و مصریها یا بین مهاجر و انصار یا چشم و همچشمی اوس و خزرج، بلکه از اینها فراتر تعصبات عرب و تازه مسلمانها نیز با توسعه قلمرو اسلامی به اینها اضافه شده بود. پیشنهاد میدادند بیتالمال را با تفاضل و برتری عرب یا سابقهدارها یا قریش و... تقسیم کند میگفتند هدف، وسیله را توجیه میکند، برخی را با پول نگهدار، به برخی مقام و منصب بده و... همه این پیشنهادها در راستای احیای ارزشهای جاهلیت، با توجیهاتی ظاهر پسند بود.
امام علی(ع) زندهشدن و حاکمشدن فرهنگ جاهلی را رد میکرد و میفرمود: «آیا فرمان میدهید که با ستم به پیروزی برسم؟ به خدا سوگند تا ابد هیچگاه چنین نخواهم کرد».[297]
رفتار پیامبر نیز همین بود؛ قرشی را به غیرش ترجیح نداد. عرب را بر عجم تفضیل نداد. به خاطر هدفی خوب از وسیله بد، استفاده نکرد، بلکه شیوه پیامبر(ص) و راه او را پیمود همانگونه که در حجةالوداع فرمود: «ای مردم! خداوند نخوت جاهلیت و تفاخر به آباء و اجداد را از بین برد، همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک است برای عربی هیچ فضیلتی بر عجمی نیست، جز به تقوا».
امام علی(ع) در پی تثبیت فرهنگ دینی و در نتیجه آن، ترویج عدالت اجتماعی برآمد و با یکساننگری به «عبدالله زمعه» فرمود: «این اموال که مىبینى نه مال من و نه از آن توست، غنیمتى گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهاى خود به دست آوردند. اگر تو در جهاد همراهشان بودى، سهمى چونان سهم آنان داشتى وگرنه دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد
بود ...».[298]
امروز نیز هر کس اینگونه فکر کند و بنا بر نهادینهکردن فرهنگ دینی داشته باشد، به ایدههایی که با اسلام فاصله دارد توجه نمیکند. آن حضرت درحالیکه به شرق و غرب جهان اسلام حکومت میکرد و بیتالمال در دستش بود وقتی برادر بزرگترش «عقیل» آمد و از او انتظاراتی داشت حضرت به امام حسن(ع) توجه کرد و فرمود: «وقتی سهم من از بیتالمال، رسید برای عمویت دو جامه و کفش بخر و در برابر اصرار عقیل، آهنی تفتیده و گرمشده را نزدیک بدنش آورد».
این اندیشمند عراقی، پس از نقل شواهد متعددی از رفتار قرآنی و عادلانه علوی، مینویسد:
«به ثروتاندوزی و یا خوشگذرانی مایل نشد، بلکه در راه پیادهکردن دین خدا بسیار با صلابت و قاطعیت بود. در راه خدا قربانی داد، خودش را علَم و نشانه دین خدا قرار داد. در برابر دو کار قرار نگرفت، مگر دشوارتر و محکمتر را عمل کرد. لحظهای استراحت و راحت نداشت... همواره در دین و امانت احتیاط میکرد. دنبال زیادتی یا حتی کفایت زندگیاش نبود... پیش از خلافتش در «مدینه» و «ینبع»، کشاورزی داشت. دستش پر بود و اضافهها را انفاق و وقف میکرد. هنگامی که زمامدار شد مثل یکی از مسلمانان، بلکه مثل پایینترین مسلمان زندگی میکرد؛ درحالیکه امیر و زمدارشان بود؛ هر حقی دیگران داشتند، او هم داشت، هر وظیفه که دیگری داشت او هم داشت همه اینها به خاطر سرچشمه عدالت سیاسی و اجتماعیای بود که مفقود گشته بود... با مسلمانان خیلی رئوف و مهربان بود. به روی این تبسم میکرد و با آن خوشرویی داشت. با بینوایان، مواسات و ایثار داشت با زمینگیرها و بیماران مینشست. بین او و شهروندانش حجاب و دربانی نبود. همه جا به کارشان رسیدگی میفرمود. در نماز، امام جماعت بود. بر منبر، خطیب بود و در جنگها پیشتاز و در بازارها آمر به معروف و ناهی از منکر. گاهی با تازیانه به سراغ گرانفروشان میرفت و گاهی به گونهای دیگر درحالیکه تلاوت داشت «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ»؛ وای بر کمفروشان...».[299]
9. یاد یوم الحساب
علی (ع)به تقسیم بیتالمال نگاهی دینمدارانه داشت. او پس از تقسیم اموال، ـ که خیلی سریع این کار را میکرد ـ محل بیتالمال را جارو میکرد و در آنجا دو رکعت نماز میخواند و سپس روی به همانجا میگفت: «روز قیامت برایم گواهی ده که من در تو مال را از مسلمانان حبس نکردم».[300]
نامه امام(ع) به یکی از نزدیکان
امام علی(ع) (به یکی از کارگزاران خود که از عموزادگان بوده و تخلّف کرده) چنین مینویسد:
... اما بعد، من تو را در امانت خویش (وظایف حکومتی) شریک خود قرار دادم (و همکاری تو را پذیرفتم) و تو را از هر جهت به خود نزدیک ساختم. و در خاندانم مردی را از تو بیشتر مورد وثوق نمیدانستم که با من مواسات و همکاری داشته باشد و امانت را به من بازگرداند. و تو هنگامی که دیدی روزگار، پسر عمویت را در فشار قرار داده و دشمن (بر قلمرو او) شبیخون زده است و مردم از امانتداری روی گرداندهاند، و این امّت گستاخ گشته (دست به خونریزی زده) و پراکنده شد، با پسرعموی خود دودوزهبازی کردی، و مانند مردمی که او را ترک کردند، ترکش کردی، و با آنان که تنهایش گذاشتند، تنهایش گذاشتی، و با جمعی که به او خیانت کردند به او خیانت کردی. پس نه (در کشاکش حوادث) به کمک پسر عمو شتافتی، و نه امانت الهی را ادا کردی. گویی در آن جهاد (که در راه اسلام) کردی قصدت خدا نبود و در کار خویش برهانی ربّانی نداشتی. و گویی میخواستی این امّت را در کار دنیا (و اموالشان) بفریبی، و در حال غفلت آنان، اموالشان را بربایی. پس چون برای خیانت به امت، قدرت بیشتری یافتی، با شتاب حمله کردی و تیز تک برجستی و آنچه دستت رسید، از آن اموال که برای بیوگان و یتیمان بود درربودی، چنانکه گرگ تیزرو، بُز زخمی دست و پا شکسته را میرباید.
پس با کمال آسودگی آن همه را به حجاز بردی، بی آنکه احساس گناهی کنی؛ گویی ـ نه نفرین بر تو ـ این مال ارث پدر و مادرت است که به نزد خاندان خود میبری. سبحان الله آیا به روز بازگشت و معاد ایمان نداری؟! و از ریزبینی و خردهگیری حساب قیامت هراسی به دل راه نمیدهی؟!
ای که تو را از خردمندان میشمردیم چگونه آب و طعامی را بر خود گوارا میشماردی؛ درحالیکه میدانی حرام میخوری و حرام میآشامی، تو از مال بیتالمال و مسکینان و مجاهدانی که خداوند در این امور حقی برای آنان قرار داده است و این شهرها را به دست ایشان گشوده است، کنیز میخری و زن میگیری؟ از خدا بترس! و اموال این مردم را به آنان بازگردان و درصورتیکه چنین نکنی و خدا تو را در دسترس من قرار دهد، چنان کیفرت دهم که عذر من باشد در نزد خدا، یعنی گردنت را با همین شمشیر میزنم، که تاکنون هر کس را با آن گردن زدهام یکراست به دوزخ درافتاده است. (تو چه خیال میکنی؟ و دیگران چه خیال میکنند؟)، به خدا قسم! اگر حسن و حسین چنین کاری کرده بودند لحظهای با آنان مدارا نمیکردم و کمترین گذشتی در حقشان روا نمیداشتم، تا حق را از آنان بگیرم و مظلمه این باطل را از دامانشان فرو شویم.
من به خدای پروردگار جهانیان سوگند یاد میکنم که آنچه را تو از مال مسلمانان ربودی، دوست نمیداشتم که از آن من میبود و آن را برای نزدیکانم به ارث میگذاشتم. خوب است که نگران خود باشی که روزگار پایان عمر تو است و چنان است که زیر خروارها خاک دفن شدهای، و اعمالت را پیش رویت نهادهاند، در محلی که ظالمان فریاد «واحسرتا» میکشند، و عمر تلفکردگان (برای انجامدادن اعمال صالح) تمنای بازگشت به دنیا میکنند؛ درحالیکه دیگر راه فراری نیست.[301]
ب) زمینه های اجرای عدالت؛ مربوط به مردم
زمینه های ی برای اجرای عدالت وجود دارد که به ملت مربوط میشود و زمینه های ی هم به دولت و کارگزاران، در ادامه، زمینه های مردمی عدالت، مورد بررسی قرار میگیرد.
علم و آگاهی
اولین شرط برای تحقق و اجرای عدالت، آگاهی مردم به حق و حقوق و چگونگی عدالتخواهی است.
آگاهی مردم و اقدام هماهنگ آنان با رهبر، آنقدر مهم است که حضرت امیر(ع) در شدیدترین اوضاع؛ یعنی هنگام جنگ صفین به آموزش حق و حقوق والی و رعیت میپردازد و مردم را به تلاش برای برپایی حق و عدل فرا میخواند، به بخشهایی از این خطبه 216 حضرت توجه شود:
اما بعد، همانا خدا بر گردن شما برای من حقی قرار داد، چون حکمرانی شما را به عهدهام نهاد و شما را نیز حقی است بر من، مانند حق من که بر گردن شماست.
... و بزرگترین حقها که خدای سبحان واجب کرده است حق والی بر رعیت و حق رعیت بر والی است و حق هر یک را به عهده دیگری واگذار فرمود و آن را موجب برقراری پیوند آنان کرد و ارجمندی دین ایشان. پس حال رعیت و ملت نیکو نگردد، جز آنگاه که والیان، نیکو رفتار باشند.
پس چون ملت، حق والی را ادا کند و حاکمیت حق رعیت را بهجای آورد، حق میان آنان بزرگ مقدار و ارجمند گردد و راههای دین پدیدار و نشانههای عدالت برجا و سنت چنانکه باید اجرا... .
و اگر ملت بر حاکمیت چیره و غالب شود یا حاکمیت بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه و چند دستگی پدیدار گردد و نشانههای جور آشکار و تبهکاری در دین بسیار راه گشاده سنت را رها کنند و کار از روی هوا کنند... .
پس وظیفه شماست یکدیگر را دراینباره اندرزدادن و حق همکاران را نیکوگزاردن و هیچکس نتواند حق طاعت خدا را چنانکه باید به جای آرد هر چند در به دستآوردن رضای او حریص باشد و در کار بندگی کوشش بسیار به عمل آرد. لیکن از جمله حقهای خدا بر بندگان یکدیگر را به مقدار توان اندرزدادن است و در برپاداشتن حق میان خود، یاری یکدیگر نمودن.[302]
بیجهت نیست که اسلام بر عقل و تحصیل علم تأکید دارد و از جهل و نادانی، نهی میکند. اگر ملت ناآگاه باشد اسیر دست دشمنان، خناسان و نفوذیان قرار میگیرد و نیرو و ابزار فشاری برای مستکبران میگردد.
از حضرت علی(ع) روایت است:
نادان کسی است که خود را به آنچه نمیداند دانا شمارد و به رأی و نظر خود بسنده کند و پیوسته از دانشمندان دوری کند و از آنان عیب و ایراد گیرد و مخالفان خود را بر خطا داند و آنچه را نفهمیده گمراهکننده شمارد. هرگاه به مطلبی برخورد کرد که آن را نمیداند منکرش شود و آن را دروغ شمارد و از روی نادانی خود گوید من چیزی را نمیشناسم و فکر نمیکنم که وجود داشته باشد و کجا چنین چیزی است؟ و اینگونه موضعگیری از او رواست که به نظر و رأی خود اعتماد دارد و از نادانی خود بیخبر است. ازاینرو، به سبب نادانی خویش پیوسته از جهل بهرهمند شود و حق را انکار کند و در نادانی سرگشته ماند و از طلب دانش، تکبر ورزد... .[303]
عدالتخواهی و مطالبهگری
از دیگر زمینه های مردمی اجرای عدالت، تقاضا و مطالبه مردم از یکدیگر و از مسئولان است. مردم باید عدالت خواه باشند و برای اجرای آن کمک کنند. یک نکته ظریف در آیه ارسال رسل در سوره حدید این است که خدای تعالی میفرماید: «ما انبیا» را با بیّنات ارسال کردیم، کتاب و میزان به آنها دادیم تا مردم به قسط و عدل قیام کنند». نمیفرماید: تا با زور مردم را به قسط وادار کنند. بلکه مردم تربیت شوند و خودشان قائم بالقسط گردند. مردم نقش فاعلی دارند نسبت به قیام به قسط».[304]
آیات و روایات صریح درباره نقش مردم در امربهمعروف و نهیازمنکر، به نوعی به مصداقهای «اجرای عدالت» مربوط میشود.
همچنین روایات خیرخواهی مردم در مورد حاکمان مسلمین در باب نصیحت ائمه مسلمین، شامل عدالتخواهی نیز میشود.
شیوه امیرالمؤمنین(ع) نیز بر این منوال بود که از انتقاد و حقطلبی حمایت میکرد و از چاپلوسی و سانسور حقایق، منزجر بود. بخش پایانی خطبه 216 نیز در همین زمینه است. حضرت میفرماید:
و بسا مردم که ستایش را دوست دارند از آن پس که در کار کوششی به عمل آرند، لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجبهایی که بر عهدهام باقی است ادا نمایم.
پس با من چنانکه با سرکشان سخن میگویند سخن مگویید و چون آنکه با تیزخویان کنند از من کناره مجویید و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید؛ چه آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود کار به حق و عدالتکردن بر او دشوارتر است. پس از گفتن حق، یا رأیزدن در عدالت، باز نایستید... .[305]
آموزش ترک معاونت ظالم
شاید راز اینکه در آموزههای دینی بر ترک همکاری و کمک به ظلم، سفارش شده همین باشد که آحاد جامعه، عدالتجو و ظلمستیز تربیت شوند. امام صادق(ع) میفرمود: «هر کسی به ستمگری بر ضد مظلومی کمک کند، همواره خدا بر او سخط و غضب دارد تا از همکاریش با ظالم جدا گردد».[306]
حتی سفارش میکردهاند که نیت ظلم هم نداشته باشید یا فرد راضی به ظلم نیز شریک ظالم به حساب میآید. امام صادق(ع) از پیامبر خدا(ص) چنین نقل میکند: «کسی که روزگار بگذراند و در دل تصمیم بر ظلم به احدی نداشته باشد خدا جرائمش را میآمرزد».[307]
حضرت سجاد(ع) با نهی «ابنشهاب زهری» از همکاری با «هشام» به او یادآور میشود که اگر کسانی مثل شما اطراف ستمگران را نمیگرفتید آنها نمیتوانستند ظلم و جنایت کنند.[308]
همکاری و تعاون مردم با حکومت
مردم بازوی حکومت در اجرای عدالت هستند و نباید از هیچگونه کمک در راه عدل، دریغ ورزند. حکومت، بدون همکاری مردم موفق نیست. ازاینرو، امیرمؤمنان(ع) که از بهترین زمامداران عادل است برای اینکه پایههای حکومت اسلامی را محکم نماید به حضور مردم خیلی بهاء میدهد. در خطبهای برای ریشهکنی ظلم و برپایی حق میفرماید: «خدا بیامرزد کسی را که حقی ببیند و آن را یاری کند یا ستمی ببیند و آن را بازگرداند و صاحب حق را یاور بود تا حق را به او برساند».[309]
امام علی(ع) همچنین میفرماید: «ای مردم! مرا به کار خود یار باشید و فرمانم را پذیرا. به خدا سوگند! که داد ستمدیده را از آنکه بر او ستم کرده باشد بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواهِ او تا به آبشخور حق کشانم».[310]
[240]. ر.ک: همین قلم، جهاد با نفس؛ بزرگترین جهاد فراموش شده.
[241]. روم، آیه29. «بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ...».
[242]. جاثیه، آیه23 «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ».
[243]. آمدی، غررالحکم، ح9168: «من اتّبع هواه أعماه و أصمّه و أذلّه و اضلّه».
[244]. میرزاحسین نوری، مستدرکالوسائل، ج12، ص113، ح13666: «أوصیکم بمجانبه الهوی، فان الهوی یدعو الی العمی و هو الضلال فی الآخره و الدنیا».
[245]. نهج البلاغه، خطبه 87: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اَللهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اَللهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ اَلْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ اَلْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ اَلْهُدَى فِی قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ اَلْقِرَى لِیَوْمِهِ اَلنَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ اَلْبَعِیدَ».
[246]. ر.ک: محمود رضاییزاده، مهارتهای مدیریت خویشتن، ص32.
[247]. محمدیریشهری، میزانالحکمه، ج5 و 6، ص89 و 617.
[248]. آمدی، غررالحکم، ح6368: «غایة العدل أن یعدل المرء فی نفسه».
[249]. همان، ح8656: «مَا کَرِهْتَهُ لِنَفْسِکَ فَاکْرَهْ لِغَیْرِکَ وَ مَا أَحْبَبْتَهُ لِنَفْسِکَ فَأَحْبِبْهُ لِأَخِیکَ تَکُنْ عَادِلاً فِی حُکْمِکَ مُقْسِطاً فِی عَدْلِکَ مُحَبّاً فِی أَهْلِ اَلسَّمَاءِ مَوْدُوداً فِی صُدُورِ أَهْلِ اَلْأَرْضِ».
[250]. نهج البلاغه، خطبه 137: «...وَ اللهِ مَا أَنْکَرُوا عَلَیَّ مُنْکَراً وَ لَا جَعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ نِصْفاً، وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ؛ فَإِنْ کُنْتُ شَرِیکَهُمْ فِیهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِیبَهُمْ مِنْهُ، وَ إِنْ کَانُوا وَلُوهُ دُونِی، فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ، وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُکْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ. إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی مَا لَبَسْتُ وَ لَا لُبِسَ عَلَیَّ...».
[251]. همان، خطبه 29: «... کَلَامُکُمْ یُوهِی الصُّمَّ الصِّلَابَ وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمُ الْأَعْدَاءَ تَقُولُونَ فِی الْمَجَالِسِ کَیْتَ وَ کَیْتَ فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ حِیدِی حَیَادِ مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاکُمْ وَ لَا اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاکُمْ أَعَالِیلُ بِأَضَالِیلَ دِفَاعَ ذِی الدَّیْنِ الْمَطُولِ لَا یَمْنَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیلُ وَ لَا یُدْرَکُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِدِّ».
[252]. همان، نامه 59: «... و من الحق علیک حفظ نفسک و الاحتساب علی الرعیة بجهدک».
[253]. آمدی، غررالحکم، ح6009: «طاعه الله سبحانه لا یجوزها الا من بذل الجد و استفرغ الجهد».
[254]. همان، ح3968: «آفة النجح الکسل».
[255]. نهج البلاغه، حکمت 239: «من أطاع التوانی ضیّع الحقوق».
[256]. شیخ طوسی، تهذیبالأحکام، ج6، ص175، ح351و راوندی، النوادر، ص142، ح193: «من سمع مسلماً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس من المسلمین».
[257]. نهج البلاغه، خطبه 27: «... وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهَدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً».
[258]. همان، نامه47: «... کوناً للظالم خصماً و للمظلوم عوناً».
[259]. کلینی، الکافی، ج2، ص333، ح16: «العامل بالظلم، والمعین علیه، والراضی به شرکاء ثلاثة».
[260]. محمدیریشهری، میزانالحکمه، ص3382، ح11474: «من مشی مع ظالم لیعینه و هو یعلم انه ظالم، فقد خرج من الاسلام».
[261]. صحیفه سجادیه، دعای 38: «اللهم انی أعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتی فلم انصره».
[262]. شیخ طوسی، تهذیبالأحکام، ج6، ص175، ح351؛ راوندی، النوادر، ص142، ح193 و محمد دشتی، فرهنگ سخنان پیامبر، ص900: «من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس من المسلم».
[263]. شوری، آیه15: «وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ».
[264]. آمدی، غررالحکم، ج4، ص165، ح5684 و لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص294، ح5253: «شر البلاد بلد لا أمن فیه و لا خصب».
[265]. آمدی، غررالحکم، ص171، ح5712 و لیثی واسطی، همان، ص29، ح5279: «شر الاوطان ما لم یأمن فیه القُطّان».
[266]. آمدی، غررالحکم، ج1، ص251، ح1011 و لیثی واسطی، همان، ص30، ح453: «الخائف لا عیش له».
[267]. ر.ک: محمدیریشهری، دانشنامه قرآن و حدیث، ج7، ص508 ـ 514.
[268]. بقره، آیه126 و نیز ر.ک: ابراهیم، آیه35.
[269]. تین، آیه3 و ر.ک: آلعمران، آیه97 و عنکبوت، آیه67.
[270]. نور، آیه55: «وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا...».
[271]. نعمانی، الغیبه، ص240، ح35 و بحارالانوار، ج51، ص58، ح50.
[272]. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 192 و بحارالانوار، ج14، ص472، ح37.
[273]. ر.ک: علیاکبر علیخانی و همکاران، نظریه سیاسی عدالت در اسلام، مقاله آخر، ص531 ـ 551 و خواجهنصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبوی مینوی و عباس اقلای، مهر 23، 45، 131، 259.
[274]. کلینی، الکافی، ج2، ص167، ح9 و صدوق، مصادقة الإخوان، باب منفعة الاخوان، ح4.
[275]. صدوق، همان، باب محبة الاخوان، ح4: «قاسم الجعفری قال: سمعت أباعبدالله(ع) یقول: حبّ الأبرار للأبرار ثواب للأبرار و حبّ الأبرار للأبرار فضیلة للأبرار».
[276]. حرعاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص361، ح21763: «من قضـی لأخیه المؤمن حاجة کان کمن عبدالله دهره».
[277]. علی مختاری، عبادتهای اجتماعی، ص88 و بحرانی، الشهاب فی الحکم و المواعظ و الآداب، ص57.
[278]. مجلسی، بحارالانوار، ج68، ص242 و ج71، ص408: «... و علیک بصنائع الخیر فانها تدفع مصارع السوء».
[279]. همان، ج74، ص396.
[280]. شیخ مفید، الاختصاص، ص240 و مجلسی، همان، ج16، ص118: «... وَ اَلْمَعْرُوفُ وَاجِبٌ عَلَى کُلِّ أَحَدٍ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ فَمَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى اِصْطِنَاعِ اَلْمَعْرُوفِ بِیَدِهِ فَبِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ فَمَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ بِلِسَانِهِ فَیَنْوِهِ بِقَلْبِهِ».
[281]. مولی محمدمهدی نراقی، جامعالسعادات، ج1، ص195.
[282]. نهج البلاغه، خطبه 224: «اتَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ و تَجُرُّنِی إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ».
[283]. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، مدیریت و فرماندهی در اسلام، ص159.
[284]. الصحیح البخاری، ج۵، ص23: «انَّ بِنی إِسْرَائِیلَ کَانَ إِذَا سَرَقَ فِیهِمُ الشَّرِیفُ تَرَکُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ فِیهِمُ الضَّعِیفُ قَطَعُوهُ، لَوْ کَانَتْ فَاطِمَةُ لَقَطَعْتُ یَدَهَا».
[285]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج28، ص42 ـ 44: «باب عدم جواز الشفاعة فی حدّ بعد بلوغ الإمام و عدم قبولها و حکم الشفاعة فی غیر ذلک».
[286]. همان، ص43، ح34168: «... یا امّ سلمه! هذا حد من حدود الله لا یضیع».
[287]. همان، ح34170: «... لا تشفع فی حدٍّ».
[288]. مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص337.
[289]. ناصر مکارم شیرازی، مدیریت و فرماندهی در اسلام، ص129: «اذا ضیعت الامانة فانتظر الساعة».
[290]. روم، آیه19.
[291]. وسائل الشیعه، ج28، ص12، ح34094 و الکافی، ج7، ص174، ح2 و 3.
[292]. بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص376.
[293]. همان.
[294]. نهج البلاغه، خطبه126.
[295]. ابن سعد، طبقات الکبری، ج1، ص216.
[296]. سیدرضا صدر، راه محمد(ص)، ص283.
[297]. نهج البلاغه، خطبه126: «أَتَأمُرُونِّى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اللهِ لا أَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمِیرٌ».
[298]. همان، خطبه232: «إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَیْسَ لِی وَ لَا لَکَ و إِنَّمَا هُوَ فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ جَلْبُ أَسْیَافِهِمْ. فَإِنْ شَرِکْتَهُمْ فِی حَرْبِهِمْ کَانَ لَکَ مِثْلُ حَظِّهِمْ و إِلَّا فَجَنَاةُ أَیْدِیهِمْ لَا تَکُونُ لِغَیْرِ أَفْوَاهِهِمْ...».
[299]. دکتر محمدحسین علیالصغیر، الامام علی سیرته و قیادته فی ضوء المنهج التحلیلی: «از سری الموسوعة أهل البیت الحضاریة» ص326 ـ 327.
[300]. ثقفی کوفی، الغارات، ج1، ص49 ـ 50 و ص46 ـ 69؛ ر.ک: الاستیعاب، ابنعبدالبرّ اندلسی، ج3، ص1113؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج3، ص643؛ از کتاب حامد، منتظری مقدم، امیرالمؤمنین و ملک؛ دو واژه و دو فرهنگ، ص270.
[301]. نهج البلاغه، فیض، ص956 ـ 957 و نهج البلاغه، عبده، ج3، ص72 ـ 75.
[302]. نهج البلاغه، خطبه 216: «... ولکنْ مِن واجِبِ حُقوقِ اللهِ على عِبادِهِ النَّصیحَةُ بمَبْلَغِ جُهْدِهِم و التَّعاوُنُ على إقامَةِ الحقِّ بَینَهُم».
[303]. گزیده میزانالحکمه، ص118، ح1249 و تحفالعقول، ص73.
[304]. حدید، آیه25: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...».
[305]. نهج البلاغه، خطبه 216: «... فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ و لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ. فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ».
[306]. شیخ صدوق، عقابالاعمال، ص323: «عبداللهبنسنان قال: سمعت أباعبدالله(ع) یقول: «من اعان ظالماً علی مظلوم لم یزل الله علیه ساخطاً حتی ینزع عن معونته».
[307]. الکافی، 2، ص332، ح8: «مَنْ أَصْبَحَ وَ هُوَ لاَ یَهُمُّ بِظُلْمِ أَحَدٍ غَفَرَ اَللهُ لَهُ مَا اِجْتَرَمَ».
[308]. ابنعبدربه، عقدالفرید، ج5، ص127؛ باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، ترجمه عطایی، ص577 و ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، فصل امام سجاد(ع).
[309]. نهج البلاغه، خطبه 205: «رَحِمَ اللهُ رَجُلًا رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ وَ کَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ».
[310]. همان، خطبه 36: «أَعِینُونِی عَلَى أَنْفُسِکُمْ و ایْمُ اللهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ».