پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

موانع اجرای عدالت اجتماعی

موانع اجرای عدالت اجتماعی

 

در فصل پیش، زمینه‏ های اجرای عدالت، به صورت گسترده مطرح شد، نبود آن زمینه‏ ها و عملی‌نشدن آن‏ها هر کدام مانعی بر سر راه اجرای عدالت به حساب می ‏آید. اکنون مواردی دیگر از موانع تحقق عدالت اجتماعی در دو بخش بیان می‏شود:

الف) موانعی که به دولت‏مردان و حاکمیت مربوط است.

ب) آنچه بیش‏تر به ملت مربوط است.

 

1. اهداف و انگیزه‏ های مادی

نوع نیت، به شخصیت و شاکله اشخاص و به نوع رفتارشان، جهت می‏دهد. فرد تکاثرطلب، گرچه اهل نماز و روزه و سایر عبادت‏ها نیز باشد، از اولین روزی که بر سر کارش می‏رود همّ و غمّش، فزون‏ طلبی و ازدیاد مال و مقام... است. دائم برنامه و نقشه دارد که از چه راهی بر سایر هم‏ردیفان خود پیشی بگیرد. چگونه بر منافع خود بیفزاید، پست و مقام را نیز حق خود می‏ شمارد و چه‌بسا مدعی است دانش و مدیریت و توان من بیش از این‏هاست و باید منصب بالاتری به من می‏دادند! بسا با مراجعه‏ کنندگان و یا زیردستان خویش به نحو ناشایست و طلب‏کارانه برخورد کند. چنین کسی هیچ‏گاه به فکر اجرای عدالت یا انصاف نخواهد بود؛ اگر هم به مناسبتی از عدل و انصاف دم زند برای آن است که آبرویی به دست آورد و آراء بیش‏تری جلب کند تا به مقامات بالاتر دست یابد. انانیّتِ چنین افرادی باعث خودفراموشی و غفلت از خدای تعالی می‏گردد و کم‏کم خویش را به جای خداوند همه‏کاره زندگی خود می‏پندارد!

ولی در مقابل، یک کارگزار مسلمانِ خودساخته، خویش را عبد خدا و خادم خلق خدا می‏داند. پست و مسئولیتی را که در اختیارش نهاده ‏اند وظیفه و تکلیف خود می‏شمارد. تمامی دارایی‏ها و امکانات را امانت حق‌تعالی و ابزار خدمت به خلق به حساب می ‏آورد. همّ و غمّ او یک چیز است: جلب رضایت خدا و تقرب به درگاهش.

برای چنین شخصی اجرای عدالت، بلکه احسان و خدمت به خلق خدا آرزو و ارزش متعالی است.

در تفسیر آیه شریفه «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»[337] از حضرت امام صادق(ع) روایتی رسیده که می‏ فرماید: «منظور از این‏که قرآن فرماید: خدا مرگ و حیات را ایجاد کرد تا شما را بیازماید که کدامین شما و از نظر عمل، نیکوکارتر هستید، منظور کثرت عمل نیست، ولی معنایش «اصوبکم عملاً» می‏باشد و آن به معنای خشیت خدا و نیت صادقه و حسنه است و عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدا تو را بر آن بستاید و نیت از عمل، بهتر است. آگاه باش به‏راستی که نیت همان عمل است. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ»؛[338] بگو که هر کس بر اساس ساختار روحی و بدنی خود عمل می‏کند. حضرت توضیح دادند: «یعنی هر کس بر اساس نیت خود رفتار می‏کند».[339]

امام صادق(ع) در بیان یکی از علت‏های خلود اهل جهنم در آتش، می‏فرماید: «نیت‏های این افراد به‌گونه ‏ای است که اگر همواره در دنیا بودند بنا داشتند گناه و معصیت کنند و اهل بهشت مخلّد در بهشت ‏اند، زیرا نیت‏هایشان چنان بود که اگر در دنیا می‏ ماندند تا ابد خدا را اطاعت می‏ کردند». حضرت در پایان سخن این قسمت از آیه را خواندند: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ».[340]

علامه مجلسی، شرح مفصلی برای حدیث فوق، بیان کرده از جمله می‏نویسد:

«مدار رفتار، تابع ساختار روح و نفس آدمی است. نفس انسان، طبق همان عقاید و اخلاقی که متصف به آن است رفتار می‏کند. اگر ساختار نفس انسان بر نیت و صفات بد سامان یافته باشد بد عمل می‏کند و اگر بر صفات و نیّت‏های خوب شکل گرفته باشد خوبی از او سر می‏زند: «از کوزه همان برون تراود که در اوست».[341]

حضرت علی(ع) می‏فرماید: «هر که نیتش نیکو باشد ثواب‏هایش زیاد شود، زندگانی‌اش پاکیزه و طیب شود و دوستی‏اش واجب گردد».[342]

نیز می‏فرماید: «به ‏راستی که خدای تعالی به خاطر حسن نیت و شایستگیِ سریره و باطن، هر آنچه بخواهد از بندگانش را به بهشت می‏برد».[343]

رسول گرامی اسلام می‏فرماید: «هر که روزگارش را به‌گونه‏ ای بگذراند که تصمیم نداشته باشد به کسی ستم کند، خداوند لغزش‏ها و جرائم او را ببخشاید».[344]

هم‏چنین درباره اصلاح نیت و حُسنِ سَریرت، این حدیث حضرت علی(ع)، رهگشاست که می‏فرماید: «باید محبوب‏ترین کارها در نزد تو آن باشد که در دادگری، فراگیرتر و در گرفتن حق از همه عادل‏تر باشد».[345]

 

خدا یا خرما

حضرت علی(ع) از پایتخت اسلام در آن زمان؛ یعنی کوفه به مردی مأموریت داد تا به بادیه و صحرا برود و زکات را جمع‏ آوری کند، ولی هنگام اعزام او نکته ‏های مهمی را برای جهت‏ گیری درونی او گوشزد فرمود؛ از جمله فرمود: «از خدای یکتا و بی‏شریک و بی‏انباز، ترس و تقوا داشته باش و اصلاً دنیایت را بر آخرتت برمگزین و از آنچه تو را بر آن امین قرار داده‏ام مواظبت کن و حق خدا را در آن اموال مراعات کن».[346]

 

2. زرنگی

متأسفانه بسیاری از مردم، سودجویی و تکاثرطلبی را هنر می‏دانند؛ گرچه با پایمال‌شدن حقوق دیگران و ظلم و بی ‏انصافی همراه باشد و در چنین وضعیتی، رواج عدالت اجتماعی بسیار دشوار است.

اسلام می‏ کوشد تا در دیدگاه مردم و مدیران جامعه، ظلم، ظلمات و تاریکی و حق‏الناس شناخته و نهادینه شود، نه به‌اصطلاح زرنگی. حضرت علی(ع) هشدار می‏دهد: «بسا سود برنده‏ای که زیانکار است؛ بسا سود (ظاهری) که در نهایت به زیان انسان تمام می‏شود».[347]

حضرت امام صادق(ع) دستورالعمل و نامۀ مفصلی به مسلمانان نوشته و سفارش فرموده که آن را تعلیم دهند، بخوانند و عمل کنند و معمولاً شیعیان آن را کنار جانماز خود می‏گذاشتند و همواره به آن توجه داشتند و می ‏خواندند.

یک جمله از این دستورالعمل گسترده چنین است: «بر حذر باشید و بپرهیزید از این‏که برخی از شما بر بعض دیگر ستم کند، بدیهی است که چنین کارهایی از خصال بندگان صالح خداوند نیست، زیرا کسی که ستم کند خداوند ستم را به خودش بر می‏ گرداند و یاری خداوند نصیب کسی می‏شود که به حق او تجاوز شده و کسی که خداوند یاور او باشد غالب می‏ گردد و به یاری خدا پیروز می ‏شود».[348]

 

انگیزه امام علی(ع) از پذیرش مسئولیت

امیرمؤمنان انگیزه خود را برای تصدی قدرت ظاهری چنین بیان می‏کند. در دعا به درگاه پروردگار عرض می‏کند: «خدایا! تو می‏دانی آنچه برای ما پیش آمد [پذیرش زمامداری ظاهری] نه به سبب میل و رغبت در قدرت بود و نه زیاده ‏خواهی از بهره‏ های دنیوی، بلکه می‏خواستیم معالم دین تو را به جایی که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیده ‏ات را ایمنی فراهم آید و حدود ضایع مانده و معطل اجرا گردد».[349]

 

بغی و ستم، زیان است نه زرنگی

فرهنگ دینی، تلاش دارد تا مردم را متنفر از هرگونه بغی و ستم و رانت‏خواری بار آورد. ازاین‏رو، تأکید دارد که باطن این زرنگی ظاهری به زیان شماست.

«‏هان ای مردم! بی‏گمان ستمگری‏تان به زیان خودتان است. بهره ‏ای است از زندگانی دنیا، آن‏گاه بازگشتتان به سوی ماست تا از آنچه می‏کرده‏ اید آگاه‏تان کنیم. حکایت زندگانی دنیا، بی‏گمان، حکایت آبی است که آن را از آسمان فرو باریم، آن‏گاه گیاهان زمین، که مردمان و چهارپایان از آن‏ها می‏ خورند، با آن آب در آمیزد تا بدان‏جا که زمین آراسته و زیبا شود و اهل زمین پندارند که خود می‏توانند از آن بهره ‏مند گردند (اما ناگاه) فرمان ما، شبی یا روزی، در رسد و آن همه را چنان درو کنیم که گویی دیروز هرگز چنین نبوده است ما آیات خود را برای مردمی که می‏اندیشند بدین‌گونه روشن بیان می‏کنیم».[350]

عشق به فزون‏خواهی مادی، انسان را کر و کور می‏کند؛ اصلاً مصداق عدالت را تشخیص نمی‏دهد تا چه رسد به اجرای آن. حضرت علی(ع) می‏فرماید: «کسی که هدفش چیز باطلی باشد به فهم و درک حق نرسد؛ گرچه حق و عدل از خورشید نمایان‏تر باشد».[351]

امام خمینی می‏گوید: «... خدا می‏داند که شخصاً برای خودم ذره‏ای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفی از من سر زند مهیای مؤاخذه ‏ام».[352]

حضرت امام صادق(ع) ضمن نامه‏ای که به یکی از یارانش به نام «مسمع ‏بن‏ ابی‏ سیار» نوشته سفارش می‏فرماید: «توجه و دقت کن که [حتی] یک کلمه‏ای که ظالمانه باشد بر زبانت جاری نکنی؛ گرچه نفس و عشیره تو از آن لذت ببرند و شگفت‏ زده شوند».[353]

در چندین روایت تأکید شده که زیان ظلم ـ ‏گذشته از عذاب آخرتی ‏ـ در دنیا نیز دامن‏گیر ستمگر می‏ شود. بهره ستمگر از متاع دنیا اندک و کوتاه ‏مدت است، ولی کیفرش زیاد و ابدی. خداوندی که اشدالمعاقبین است در مقام حمایت و در مقابل انتقام کسانی است که در دنیا بی‏یاورند و زیر دست و پاهای سیستم‏های اقتصادی و اجتماعی پایمال می ‏گردند. سنت الهی است که حتی اگر کوهی بر کوه دیگر ستم کند نابود می‏ گردد.[354]

حضرت امام صادق(ع) می‏فرماید: «سیره رسول خدا(ص) چنان بود که هر روز از شش چیز به خدا پناه می‏ برد... از بغی و حسد».[355]

یکی از سفارش‏های پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) چنین است:

چهار چیز است که عقوبتش از هر چیزی سریع‏تر است: مردی که به او نیکی کرده باشید و او در برابر احسانت به تو بدی کند و مردی که تو به او ستم نمی‏کنی، ولی او بر تو ستم روا می‏دارد و کسی که با او پیمانی بسته‏ ای و تو به عهدت وفا می‏کنی و او مکر و حیله ‏گری می‏کند و کسی که با خویشاوندان صلح دارد و آنان قطع رحم می‏کنند.[356]

در سخنان حضرت رسول اکرم(ص) و نیز در کلمات امام محمدباقر(ع) آمده: «سریع‏ترین عقوبت بدی‏ها، عقوبت ستمگری است».[357]

ستم، سود و موفقیت نیست، بلکه نابودکننده نعمت‏ها و برکت‏هاست. حضرت امام صادق(ع) می‏فرماید: «الذنوب التی تغیر النعم البغی»؛ از گناهانی که نعمت‏های خدا را دگرگون و نابود می‏کند بغی و ستم است.

درباره پیامدهای بی‏عدالتی در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت؛ این‏ها اشارتی بود برای کسانی که رانت‏ خواری یا کلاه‏برداری را هنر، توفیق و زرنگی می‏پندارند!

 

3. انتقادناپذیری و استبداد به رأی

مسئول خودپسند و سرمست از مدیریت خود، تحمل شنیدن انتقاد را ندارد تا از نارسایی ها با خبر گردد و با بی ‏عدالتی‏ ها مبارزه کند!

درعین‌حال، حکومت، وظیفه دارد برای ارتقای مدیریت صحیح و زدودن بی‏ عدالتی و فساد، از تمامی ظرفیت‏ها استفاده کند و نارسایی‏ ها را شناسایی و اصلاح کند. امروزه بیش‏ترین انتقادها ـ ‏اعم از سازنده یا مخرّب‏ ـ بر زبان مخالفان حاکمیت جاری می‏شود. ازاین‏رو، بهترین راه درک نارسایی‏ها سازمان‏ها و اداره ‏ها و... استفاده از ظرفیت این انتقادهاست.

مدیر یا حکومتی موفق به اجرای عدالت می‏شود که اجازه اظهار نظر و انتقاد از عملکردش را بدهد، نه این‏که حق‏ناپذیر باشد و به محض مشاهده کم‏ترین انتقادی، سیل انگ‏های غیرمنطقی و برچسب‏ها و اتهام‏های غیرمنصفانه روانه منتقدان گردد یا آنان را از صحنه سیاسی حذف نماید، مخالفان و ناقدان، به رایگان، بهترین خدمت اصلاح‏ گرایانه را در اختیار مدیران قرار می‏دهند و اگر از آرا و انظارشان استفاده گردد نیازی نیست که برای کشف فساد، سازمان و بودجه و افرادی، منظور و موظف گردند.

گذشته از انتقادهای مخالفان، پیشنهادهای دوستان و یا صاحب‏ نظران و متخصصان هر دستگاهی بسیار کارساز است، ولی در صورتی نتیجه می‏دهد که مدیر و کارگزار، روحیه حق ‏پذیری داشته باشد.

پیامبر بزرگوار اسلام که عقل کلّ و کلِّ عقل است در بسیاری از امور اجتماعی، پیش از اقدام، مشورت می‏ کردند و حتی به آرا و انظار دیگران احترام می‏ گذاشتند. نمونه ‏هایش در جنگ‏های اُحُد و خندق معروف است که درباره کیفیت دفاع، مشورت کردند و در احد، چون جوانان گفتند بهتر است در داخل شهر و خانه‏ ها دفاع نکنیم و از شهر خارج شویم، حضرت نیز پذیرفت و به اُحد رفت. یا در جنگ احزاب، طرح حفرِ خندق در شمال مدینه را که جناب سلمان پیشنهاد داد، پذیرفت و عمل کرد.

موضوع شورا، نمونه‏ای است از عنایت به آرا و انظار دیگران در امور اجتماعی و اجرایی.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) که هم عالم به غیب و هم معصوم بود تشویق می‏کرد که مردم حرفشان را به آن حضرت یا کارگزارانش بزنند و انتقاد کنند.

در بین سخنرانی حضرت در صفین، یک نفر برخاست و اظهار اطاعت کرد و به مدح و ثنای امام پرداخت و امام در سخنان گهرباری درباره رفتار ملت با والی بیان فرمودند:

... پس زنهار، مرا به خاطر انجام وظایفی که در برابر خدای سبحان و شما می‏کنم و می‏کوشم خود را از کیفر کوتاهی‏کردن در حقوقی که بر عهده دارم و هنوز به انجام نرسانده ‏ام و واجباتی که باید برگزار نماید بیرون آورم، به نیکی نستایید.

آری! با زبانی که با گردن‏کشان سخن می‏گویند با من سخن نگویید و از گفتن آنچه پیش مردم خشمگین خودداری کنند، پیش من خودداری نکنید و با چاپلوسی و مدارا با من معاشرت و آمیزش نکنید و نپندارید که اگر سخن حقی به من گفته شود بر من گران آید یا بخواهم خود را بزرگ‏تر از آن ببینم که سخن حقی به من گفته شود، زیرا هر که شنیدن سخن حق و یا عرضه ‏شدن عدالت بر او گران آید اجرای آن‏ها بر او دشوارتر و گران‏تر می‏نماید. پس زنهار از گفتن هر حرف حقی و یا مشورت به عدلی در نزد من خودداری نکنید، زیرا من خویش را بالاتر از آن نمی‏بینم که هرگز خطا نروم و یا در کارهایم از آن ایمن باشم، مگر آن‏که خداوند کاری را که خود بدان تواناتر است از عهده ‏ام بردارد و مرا کفایت کند... .[358]

امام علی(ع) در اوصاف مؤمن می‏فرماید:

«تحمل و سعه صدرش، از هر چیزی بیش‏تر است و از هر چیزی خود را خوارتر می‏داند و مقام بلند و والا را خوش ندارد... نفس او در دینداری و دفاع از حق از سنگ خارا سخت‏تر است و در برابر خدای تعالی و مؤمنان از عبد خوارتر است».[359]

اگر ما مسلمانان به آموزه ‏هایی که در باب امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، نصیحت مؤمن، خیرخواهی برای پیشوایان، تواصی به حق و صبر، مشورت‏پذیری، نصرت مظلوم، مقابله و برخورد با ظالم و... توجه و عمل می‏کردیم، حال و روزمان این‏گونه نبود. واقعاً برخی کارگزاران، خودخواهی و استبداد به رأی را، اقتدار و یا علم مدیریت و هنر می‏پندارند؛ درصورتی‏که این صفات رذیله، راه فهم و درک عدل و انصاف را می‏بندد چه رسد به مرحله عمل و اجرای عدالت.

امام(ع) با آموزه‏ های دینی، همه ملت به‏ویژه کارگزاران را رهنمون می‏دهد که دریا‏دل، با سعه صدر، حق‏پذیر، نرم‏خو و خوش‏برخورد باشید و در برابر نصیحت‏ها، انتقادها و پیشنهادهای سازنده، از خشونت و استبداد به رأی دوری کنید تا امر بر شما مشتبه نشود و در مرحله بعد که مصاف عمل است هوای نفس را زیر پا بگذارید و انصاف به خرج دهید تا رفتاری عادلانه، بلکه مهربانانه و ایثارگرایانه را از خود به نمایش بگذارید. دراین‏باره نگاهی به برخی جملات کوتاه آن حضرت می‏اندازیم:

«از گردن‏کشی و تجبّر بر بندگان خدا بپرهیز، زیرا که خداوند [کمر] هر گردن‏کشی را بشکند».[360]

«کار شخص متجبّر و گردن‏کش، پاک نخواهد شد».[361]

و می‏فرماید: «استبداد به رأی، تو را بلغزاند و در پرتگاه اندازد»[362] و «بر عاقل لازم است که رهنمون‏طلبی و رشدخواهی را دائمی بدارد و خودرأیی را واگذارد».[363]

امام خمینی در باب مزایای نظام اسلامی و یکرنگی مدیران با مردم چنین می‏گوید:

«... حکومت اسلام و شخص اول ـ ‏که خلیفه است بر مسلمین و به منزله سلطان است‏ ـ نسبت به مسلمین، زندگی عادی‏اش از افراد طبقه سه، پایین‏تر و با مردم، با همین طبقه فقرا، هم‏درجه در زندگی هستند و عدالت اجتماعی و عدالت‏هایی که اجرا می‏کند اسلام، به مصلحت تمام طبقات، سابقه در بشر ندارد. حکومت اسلامی مثل سایر حکومت‏های دیگر از قبیل سلاطین، از قبیل رؤسای جمهوری نیست. حاکم اسلام، حاکمی است که در بین مردم در همان مسجد کوچک مدینه می‏آمد جلوس می‏کرد و آن‏هایی که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع می‏کردند و طوری بود اجتماعشان که کسی که از خارج می‏آمد نمی‏فهمید که کی رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و کی از فقراست.

لباس، همان لباس فقرا و عشرت، همان عشرت فقرایی و در اجرای عدالت، طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پایین‏ترین افراد ملت بر شخص اول مملکت، بر سلطان، بر رعیت، ادعایی داشت و پیش قاضی می‏رفت، قاضی شخص اول مملکت را احضار می‏کرد و او هم حاضر می‏شد و اگر چنانچه حکم بر خلاف او می‏کرد تسلیم بود».[364]

 

4. شیرینی و انعام

رشوه که متأسفانه بعضاً در پوشش شیرینی، هدیه، انعام، زیرمیزی و... داده می‏شود از بلاهای بزرگ اجتماعی است. اصولاً رشوه، ابزاری برای دورزدن قانون و پایمال‌کردن حقوق است که افراد سودجو و منحرف برای رسیدن به مقاصدشان می‏پردازند. مسلماً رشوه مانع اجرای قانون است و بنیاد عدالت اجتماعی را به مخاطره می‏اندازد و تحت هر عنوان و هر نوع اقدامی در همه‌جای جهان، جرم به شمار می‏رود.[365] نتیجه هر نوع رشوه ‏ای نابودی عدالت است.

 

معنای رشوه

در تحدید و تعریف فقهیِ رشوه، مباحث گسترده ‏ای مطرح شده است که جهت رعایت اختصار، از آن صرف نظر می‏شود، ولی می‏توان گفت: «رشوه، عبارت است از آنچه به قاضی، والی یا کارگزار حکومت داده شود در مقابل عملی که او به نفع رشوه‏دهنده انجام می‏دهد، خواه چیزی که پرداخت می‏شود مال باشد یا خدمات و یا غیره. معامله محاباتی نیز به رشوه ملحق می‏شود یا از مصادیق رشوه است مانند آن‏که کالایی که ارزش واقعی آن ده‌هزار تومان است را به هزار تومان به رشوه گیرنده بفروشند».[366]

تفاوت رشوه با هدیه، انگیزه رشوه‏دهنده است. اگر به منظور جلب نظر قاضی جهت صدور حکم به نفع او بدهد، رشوه است و اگر قصدش، صدقه، تقرب به خدا یا صرفاً ابراز محبت و دوستی باشد هدیه است.

یکی از کارگزاران پیامبر اکرم(ص) از حضرت پرسید: مردم به بنده هدایایی می‏دهند، آیا حلال است بگیرم یا نه؟ حضرت این معیار را مشخص فرمود:

«بنگر اگر کارگزار نظام نبودی و در خانه ‏ات نشسته بودی آیا این هدایا را برایت می‏آوردند؟ اگر می‏آوردند معلوم می‏شود هدیه است، ولی اگر همین هدایا را فقط در صورتی می‏دهند که صاحب منصب یا مدیریتی هستی، رشوه و حرام است».[367]

 

زیرمیزی

پولی که برخی پزشکان و جراحان امروزه در بیمارستان‏ها برای عمل جراحی می‏گیرند که علاوه بر حقوق ماهیانه و مزایای بیمارستان است و به زیرمیزی معروف شده شاید عنوان «اجرت» داشته باشد نه «رشوه»، ولی نوعی افزون‏خواهی غیرقانونی و ناعادلانه است که بیمار، از باب ناچاری می‏پردازد و اگر هیچ مشکلی نداشت در تعرفه پزشک به صورت رسمی مقرر می‏شد و نیازی نبود زیر میز باشد!

دریافت‏کننده رشوه، شرعاً مالک آن نمی‏شود و واجب است آن را به صاحبش بازگرداند و چنانچه تلف شود ضامن آن است[368] و بسیاری از فقها حتی حکم قاضی رشوه‏گیر را باطل و غیرنافذ می‏دانند؛ هر چند به حق حکم کند.[369]

 

زشتی رشوه

رشوه، ابزار و مصداق ستمگری است، زشتی ظلم هم مثل حُسن عدالت، از بدیهیات عقلی و از مسلمات همگانی است. لذا قباحت رشوه‏خواری پیش از آن‏که یک موضوع شرعی باشد از واضحات عقلانی است. صاحب جواهر ـ ‏از فقهای نامدار ـ می‏نویسد: «رشوه، همان چیزی است که طبیعت نفس سلیم، خواهان دوری و تنزه از آن است»؛[370] یعنی هر عقل سلیمی از آن نفرت دارد.

قرآن کریم، رشوه‏خواری را اکل مال به باطل و سُحت نامیده و از آن نکوهش کرده، می‏فرماید: «اموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید (و به عنوان رشوه) به قضات مدهید تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید؛ درحالی‏که خودتان هم به‌خوبی، قبح آن را می‏دانید».[371]

درباره معنای این آیه شریفه دو دیدگاه وجود دارد: بعضی همانند شیخ طوسی[372] و زمخشری[373] معتقدند: منظور آن است که نباید داوری و قضاوت را نزد حاکم ظلم و جور برد تا به ناحق حکم نشود. برخی هم می‏گویند: منظور آن است که نباید به حاکمان، رشوه داد تا حق را باطل کنند و اموال مردم را به ناحق بخورند، ولی نوع فقها و مفسران، آیه را درباره رشوه می‏دانند.

در تفسیر شریف «المیزان» پس از توضیح واژه ‏های «اکل مال به باطل» درباره «ادلاء» می‏نویسد: ««ادلاء» مصدر «تدلوا» به معنای «درچاه‌کردن دلو است برای کشیدن آب و منظور از آن در آیه، رشوه‌دادن به حاکمان می‏باشد که کنایه لطیف و زیبایی بر این نکته است که هدف مورد نظر رشوه‏دهنده را به منزله آب ته چاه قرار داده تا به وسیله دلو، رشوه از آن بیرون کشیده می‏شود».[374] برخی مفسران گفته ‏اند: «ظاهر رشوه، پول است و باطنش لجن‏های فاضلاب مثل مال یتیم که باطنش آتش و ظاهرش طعام است».[375]

آیه دیگری که برای حرمت رشوه به آن استناد شده آیه 42 سوره مبارکه مائده است که می‏فرماید: [یهودیانی که] شنوای سخنان دروغند و خورندگان حرام... .[376] از ویژگی‏های علمای یهود مدینه در عصر نزول قرآن، حرام‏خواری و رشوه‏گیری از مردم بوده که تا حکم خدا را تغییر دهند.

از امام صادق(ع) معنای «سُحت» را پرسیدند، فرمود: «رشوه در داوری».[377]

هم‏چنین به آیه 62 سوره مائده[378] و 33 سوره توبه[379] برای حرمت رشوه استناد شده است.[380] رواج رشوه بنیان سلامت جامعه و عدالت را بر باد می‏دهد. فرضاً بنا باشد از قاچاق جلوگیری شود و عده ‏ای در ستاد مبارزه با قاچاق، شریک دزد و یار قافله باشند یا عده ‏ای در گمرک، رشوه‏گیر باشند نتیجه ‏اش این خواهد شد که همه مسئولان از رهبری نظام اسلامی تا پایین‏تر فریاد می‏زنند و بر مصرف کالای داخلی توصیه می‏کنند، ولی هر سال میلیاردها اجناس قاچاق نیز بازارها را پر کرده است و کاری از پیش نمی‏رود و کارگر ایرانی از کار، بیکار می‏شود.

از رشوه در روایات معصومان(ع) نیز به شدت نهی شده است. سماعة از امام صادق(ع) نقل می‏کند که فرمود: «سُحت انواع زیادی دارد... از جمله درآمد زانیه (روسپی) ودرآمد شراب‏فروش، اما رشوه در داوری، کفر به خدای بزرگ است».[381]

بدیهی است این کفر، کفر عقیدتی نیست، بلکه منظور بزرگیِ گناه و عصیان و به اصطلاح کفر عملی است.

در بیش از ده روایت با تعابیر گوناگون آمده که «خداوند، رشوه‏دهنده و رشوه‏گیر و کسی که واسطه است بین این دو و به‌اصطلاح کارچاق‌کن را لعنت کرده است».[382]

حضرت امیر(ع) هنگامی که به خلافت رسید به فرمانده‏ هان سپاه، نامه ‏ای نوشت. بخشی از آن نامه، توضیح عذاب رشوه‏خواری است، می‏فرماید: «اما بعد، سبب هلاکت امت‏های پیشین این بود که آنان مردم را از حق خویش محروم نمودند. در نتیجه، مردم حق خود را ـ ‏با رشوه‌دادن‏ ـ خریدند و مردم را به باطل وا داشتند و آنان هم پیروی کردند».[383]

 

5. تغییر ارزش‏ها

وقتی فرهنگ‏سازان کشور اعم از مدیران سطح بالا، ورزشکاران، هنرمندان، روحانیان، اساتید و... به‌گونه‏ ای رفتار کردند که درنتیجه،
پول و ثروت، بالاشهرنشینی، داشتن خودروهای لوکس و خارجی، زرق و برق زندگی و اشرافی‏گری به صورت ارزش مثبت قلمداد شد و آنان با نمایش دارایی‏ها به تفاخر پرداختند و دارندگی را برازندگی وانمود کردند، تمام مردم که طالب ارجمندی هستند به سوی کعبه آمال [پول] مسابقه‏ ای بی‏وقفه و خستگی‏ناپذیر را شروع می‏کنند، زیرا کسی را برتر از خود می‏شناسند که یک خیابان به بالای شهر، نزدیک‏تر و مدل خودروَش بالاتر
باشد.

از طرفی نه او و نه بالاتری‏ها، هیچ‏وقت راضی یا قانع به ارزش خویش نیستند و همواره احساس غَبن و عقب‏ماندگی و بی‏ارزشی و شرمندگی دارند و اگر نتوانند مثل ثروتمندان که اکنون مهم‏ترین مرجع تقلید در تعیین ارزش‏ها هستند زندگی کنند می‏کوشند به قدر توان، خود را همرنگ آنان کنند؛ مثلاً با طلاجات بدلی، با لباس‏هایی که مُد و بِرَندش خارجی است، با سر و وضعی که نمایانگر همرنگی با جماعت پول‏پرست باشد و در دل زمزمه دارند: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»!

البته برخی بالاشهری‏ها نیز دل به بیگانه داده و اگر چند تابعیتی نشده باشند دست کم چند ماهواره ‏ای شده ‏اند تا از مدینه فاضله خویش که لجن‏زار لیبرالیسم و سرمایه‏داری غربی است، عقب نمانند.

در چنین ذهنیتی آنچه اولویت زندگانی مردم می‏شود توسل به پول و ثروت است به هر قیمت و در هر شرایط چه حلال، چه شبهه‏ناک و چه غیرحلال. چه عادلانه و چه با زرنگی و ظالمانه. این‏جاست که هیچ ارزشی ثابت نمی‏ماند و یکی از آن ارزش‏ها که عدالت است در جامعه به محاق می‏رود: «إلّا مَن ثَبّتَه الله بِالقولِ الثّابت فِی الحیاةِ الدُّنیا».

 

راه حل

تنها راه حل آن است که فرهنگ‏سازان جامعه، به خودسازی و معنویت رو آورند و با سبک زندگی اسلامی و معمولی زندگی کنند، رسانه ‏ها، صدا و سیما، دولت و... این قدر خانه ‏های لوکس و مرفّه را نشان ندهند و مترفهان را تکریم نکنند و خدای ناکرده روستاییان و فقرا به عنوان‏ هالو، نادان، عقب افتاده و... تحقیر نگردند. جمله «النّاسُ عَلی دِینِ مُلُوکِهِم» مربوط به زمانی بود که فقط ریاست‏مداران، فرهنگ‏ساز بودند، اکنون علاوه بر آنان، گروه‏ های اجتماعی دیگر مثل هنرمندان، ورزش‏کاران، روزنامه ‏ها و ابزار پرتأثیر، رسانه ‏ها، ماهواره‏ ها و فضای‏های فرهنگی حقیقی و مجازی فرهنگ‏ساز شده‏ اند.

اگر اینان از ارزش‏های واقعی اسلامی، حمایت کنند و افراد متوسط جامعه و به‏ویژه فقرا احساس ارجمندی کنند ـ ‏نه احساس حقارت و ذلّت و شرمندگی‏ ـ ، موانع اجرای عدالت و رواج سایر ارزش‏ها برطرف می‏شود و جامعه به سمت مطالبه و اجرای عدالت، پیش می‏رود.

تبدیل ارزش‏های اسلامی به ضد آن، تا اندازه ‏ای واقعیتی است غیرقابل‏انکار و برای ریشه‏یابی علل و علاج آن، بررسی‏های جامع و همه‏جانبه لازم است. کتاب «توسعه و تضاد» از آقای دکتر فرامز رفیع‏پور، گامی است در این مسیر که ما اندکی از آن را نقل می‏کنیم و برای آن‏که منظورمان نادرست منعکس نشود ناگزیر مقدمه ‏ای بیان می‏شود تا تصور نگردد ما مخالف ثروت، رفاه، ترقی و استفاده از صنایع مدرن و... هستیم.

 

چند یادآوری در باب دیدگاه ما درباره پول و دنیا

1. دنیا و دارایی‏هایش همه نعمت‏های الهی و ارزشمندند. اگر مذمتی از دنیا و پول می‏شود از محبت دنیا، معبودشدن دنیا و هدف انسان قرارگرفتن دنیاست؛ به‌گونه ‏ای که انسان خادم و فدایی پول گردد و حال آن‏که پول، باید ابزار راحتی و رفاه انسان گردد.

2. اسلام به تولید ثروت و یا خدمت، تشویق می‏کند؛ ارزشمندی قناعت و یا ساده‏زیستی در عرصه هزینه ‏هاست، انسان مؤمن «کثیرُ المَعُونة و قَلیِلُ المَؤوُنة» است.

3. بهترین زندگی از نظر سطح مادی، عفاف و کفاف است؛ یعنی درآمدی که برای انسان به طور متوسط و نظیر زندگی نوع افراد متوسط، کافی و آبرومندانه باشد.

4. هیچ‏گاه اسلام با استفاده از صنایع، وسایل و تکنولوژی مدرن، مخالفتی نداشته است.

5. ثروتمندی، فی‏نفسه بد نیست، آنچه بد است تفاخر، تکاثر و اتراف و اسراف و تقلید از بیگانگان و ترویج ارزش‏های دشمنان و در کنار آن تحقیر دیگران به‏ویژه فقراست.

6. فرودستان جامعه، بسیار ارزشمندند به‏ویژه فقرایی که قانع، با شخصیت، صابر، منیع‏الطبع و راضی و آبرودارند.

7. توسعه و ترقی و رشد همه‏جانبه کشور، بلکه جهان اسلام، آرزوی دیرینه ماست و آنچه زیان‏بار است فاصله ‏های طبقاتی بین مردم است و فاجعه بارتر، وجود ذهنیت عقب‏ماندگی، بی‏ارزشی و احساس ذلت و خواری و شرمندگی است.

8. در هیچ جامعه بشری، افراد از نظر ثروت، یکسان نیستند و قطعاً در همه‌جا تفاوت وجود دارد.

9. انسان‏ها به لحاظ هوش، استعداد و توانایی‏ها نیز با هم متفاوت و هر کس به اقتضای توانایی‏اش، می‏تواند از محیط و طبیعت، برای خود بهره‏برداری کند. معنای عدالت این نیست که همه از نظر موهبت‏ها یکسان باشند، بلکه هر کس به اندازه خود و در جای خود باید از مواهب بهره‏مند گردد.

10. اگر قرار باشد رئیس یک کارخانه و یا یک متفکر و مخترع، به اندازه یک کارگر ساده، پول بگیرد، درآن‏صورت هیچ‏کس انگیزه پذیرش مسئولیت‏های پرریسک را نخواهد داشت و همه ترجیح می‏دهند تا کاری بی‏دردسر را انجام دهند؛ لذا نظام‏های کمونیستی عقب افتادند.

11. بحث بر سر این نیست که با ثروتمندان به مقابله برخیزیم، بلکه بحث بر سر این است که بدانیم نابرابری با «احساس حقارت» و «بی‏عدالتی» فرق دارد.

 

گوشه‏ هایی از برخی مباحث کتاب «توسعه و تضاد»

گفتیم که بعد از انقلاب، یک نظام ارزشی‏ ـ ‏مذهبی به مقابله با نظام ارزشیِ شاهانه برخاست و در این مسیر نیز نسبتاً موفق بود. در این‏جا تأکید بر روی واژه انقلابی‏ ـ مذهبی، در مقابل شاهانه یا طاغوت، به این علت است که یک هدف اساسی انقلاب ما دو وجه «انقلابی» و «مذهبی» داشت؛ یعنی یک سیستمی که به ارزش‏های مذهبی و معنوی و والای انسانی توجه دارد و در آن نابرابری اجتماعی ـ اقتصادی و تبعیضات کاهش یابد.

بعد از موفقیت انقلاب، کوشش‏های مخالفان نظامِ ارزشی ـ انـقلابی ـ ‏در جهت مقابله با آن‏ ـ از طریق تحمیل جنگ، حصر اقتصادی نیز در واقع به تقویت نظام ارزشی منجر شد.

از آن‏جا به بعد به نظر می‏رسد روش برخورد [دشمنان] با انقلاب تغییر کرد و به قول آقای «انگل‏هارد» روش «انقلاب آرام و بی‏سروصدا» در پیش گرفته شد، وی کوشش می‏کند نشان دهد که چگونه و با چه روش‏هایی نظام اجتماعی غربی به طور نامحسوس از طریق تغییر ارزش‏ها دگرگون می‏شوند؛ به عبارتی، چگونه می‏توان یک تغییر اساسی (شبیه انقلاب) اما آرام و بی‏سر و صدا در نظام اجتماعی به وجود آورد و آن را به طور نامحسوس دگرگون کرد؟

این کار را می‏توان از طریق تغییر ارزش‏ها انجام داد.[384]

 چرا و تحت چه شرایطی نابرابری اجتماعی موجب باارزش‌شدن ثروت و نهایتاً تغییر ارزش‏ها می‏شود؟[385]

باید توجه داشت که فقر ـ ‏به تنهایی‏ ـ مسئله ‏ای برای نظام اجتماعی ایجاد نمی‏کند و هیچ نوع آسیبی به آن نمی‏زند، بلکه حتی بر عکس در تحکیم و ثبات نظام اجتماعی تأثیر مثبت می‏گذارد. دو مثال، این نکته را روشن می‏سازد:

1. در بسیاری از روستاها مردم در سطح بسیار پایینی از زندگی هستند و در آن‏جا به کار و فعالیت خود مشغول و وظایف اجتماعی خود را در مورد هم‌نوعان خود به بهترین وجه انجام می‏دهند. در چنین روستاهایی افراد با وصف فقر، دست به جنایت و دزدی نمی‏زنند و زنان برای کسب پول به فحشا رونمی‏آورند.

2. در زمان جنگ، مردم ما نیز فقیر بودند، اما با وصف این، نه فقط اعتراض نداشتند، بلکه به هم‏نوعان خود نیز در حد قابل توجهی کمک می‏کردند.

... اعتراض به فقر، برای شکم و جسم و مقایسه با دیگران است، اما مردم دسته‏دسته جان خود و فرزندانشان را در جبهه‏ ها در طبق اخلاص گذاشتند و علاوه بر آن، نظام اجتماعی ما در مستحکم‏ترین شرایط خود بود.

نخیر مسئله فقر نیست، مسئله چیز دیگری است؛ یک جریان تهدیدآمیز، یک فرآیند که اولین حلقه‏ های آن اقدامات در چند زمینه است که فقط یکی از آن‏ها گسترش نابرابری بود... فقر وقتی تأثیر مخرّب خواهد داشت که در مقابل فقر، «تصویر» و یا «قول» آرزوهای بلندپروازانه ارائه شود درآن‏صورت است که فقر غیرقابل تحمل می‏گردد... .

شرایط وقتی تغییر می‏کند که از طریق گسترش وسایل ارتباط جمعی، تصویر یک نوع زندگی دیگر و مرفّه‏تر (مثلاً؛ برنامه ‏های تلویزیونی و...) تا اقصی نقاط جوامع تکامل نیافته، رخنه می‏کند.

در پی تضاد این دو عامل، نیازهای بی‏حد و حصر رشد می‏کند و پس از آن، حرکت ناگهانی رکود یا رشد اقتصادی بسیاری از مواقع یک وضعیت آنومی به شکل یک گم‏گشتگی فرهنگی جهش (و ازدست‌دادن هویت فرهنگی) را در پی دارد که نه فقط یک نارضایتی عمیق، بلکه علاوه بر آن ناآرامی‏های سیاسی گسترده ‏ای را به وجود می‏آورد... .[386]

متأسفانه در ایران، با نیّتِ «توسعه اقتصادی»، اقدامات دیگری نیز انجام گرفت که درنتیجه آن، فقر تأثیر تهدیدآمیزی بر نظام اجتماعی می‏گذارد؛ بدین معنا که با اقداماتی، ثروت به یک چیز خوب، یعنی به یک ارزش مثبت و فقر به یک چیز بد و ارزش منفی تبدیل نمود؛ یعنی دارندگی، برازندگی و تنگدستی، شرمندگی شد!

 

نمایش ثروت

امام خمینی ثروت مرفهین بی‏درد را به ارزش منفی تبدیل کرده بود و می‏گفت: من یک موی شما کوخ‏نشینان را به همه کاخ‏نشینان نمی‏دهم.

ولی بعد از سال 1368 که روند (به‌اصطلاح) توسعه اقتصادی در پیش گرفته شد، سرمایه از اهمیت (ارزش) زیاد برخوردار و ملاک و میزان ارزیابی‏ها، معیارهای اقتصادی و مادی گشت، ثروتمندان ناگهان با ارزش شدند و فرصت خودنمایی کردند... .[387]

وقتی نابرابری در جامعه گسترش یافت؛ یعنی ثروتمندان ثروت خود را بر اساس معرف‏ها و مقایس‏های ظاهری (خودرو، وسایل خانگی و منزل، لباس، زینت‏آلات و...) به نمایش دیگران می‏گذارند و به وسیله آن برتری خود را بر دیگران نشان می‏دهند؛ یعنی از این طرق (عموماً ناخودآگاهانه) می‏کوشند تا «احترام» کسب کنند و فخرفروشی و خودنمایی نماید.[388]

 

نیازآفرینی

در کنار نمایش ثروت، دولت نیز خود یک جریان و مکانیسم تشدیدکننده دیگر را وارد نموده و آن حرکت اهرم‏های نیازآفرینی بود. برای مردمی که احساس فقر می‏کنند از هر سو کالاهای جدید و مدرن به نمایش گذاشته
و در آن‏ها نیاز به داشتن این کالاها برانگیخته شد. این یک جویبار جدید است که به مسیر اصلی باارزش‌شدن ثروت متصل و اضافه می‏گردد و آن را تشدید می‏کند.[389] در این فرایند توسعه، نیازآفرینی از راه‏ های زیر دامن
زده شد:

1. واردات کالا؛

2. تشویق به جهان‏گردی و گردش‏گری (کیش و مناطق آزاد تجاری)؛

3. تبلیغات کالاهای مصرفی در در و دیوار شهر و رسانه ‏ها؛

4. اقدامات دیگر مثل گسترش ماشین‏های لوکس، اجناس جدید، لباس‏های شیک، حتی اجناس مکمل مثلاً: با ماشین عالی احساس نیاز به لباس متناسب با آن، وسایل منزل، متناسب با آن... به وجود می‏آید. تقریباً با این تفکر که «بابا آدم وقتی یک چنین ماشین شیکی دارد، دیگه نمی‏تونه که با این لباس‏های کهنه سوارش بشه یا این وسایل درب و داغون را در منزلش داشته باشد...».

5. سازمان‏ها و اداره ‏های دولتی نیز با استفاده از انواع ماشین‏های خارجی (بنزهای تشریفات، پاترول‏ها و...) در گسترش تجمل‏گرایی یا تغییر ارزش‏ها (تهاجم فرهنگی) نقش مؤثری داشته ‏اند.[390]

 

مقایسه اجتماعی و احساس محرومیت

وقتی نمایش ثروت، آغاز و از طرفی از همه‌سو انواع نیازها به مردم تزریق شد یک بیماری واگیر تمام جامعه را فرا می‏گیرد و همه کم‌وبیش آن چیزهایی را می‏خواهند که ثروتمندان دارند یا در جامعه به ارزش تبدیل کرده‏ اند، زیرا از این‏جا به بعد مقایسه ‏های اجتماعی شروع می‏شود.

 

فشار هنجاری

مقایسه خود با بالاترها، از سطح بالای جامعه شروع می‏شود و به پایین می‏رسد و حتی در روستاها گسترش می‏یابد، تا آن‏جا که حتی فقرا هم ادای ثروتمندان را در می‏آورند؟ در ایران این چشم و هم‏چشمی خیلی زیادتر از آمریکا و... می‏باشد، زیرا آنان گروه ‏های پراکنده و قومیت‏های گوناگون‏اند و تفاوت‏ها را پذیرفته و محترم می‏شمارند، تحقیر نمی‏کنند.[391] سه عامل زیر، در این فشار هنجاری نقش دارد:

1. نیاز به احترام، 2. احساس و 3. هم‏شکلی یا فشار هنجاری. دراین‏باره، اندکی توضیح می‏دهیم:

 

الف) نیاز به احترام

در جامعه ما که دو قشری (ارباب رعیتی) و استبدادی بوده، نیاز به احترام در حد غیرمتعادل و زیادی پرورش‌یافته است و مردم برای «آبرو» ارزش خیلی زیادی قائل‏اند و حاضرند برای «حفظ آبرو» خیلی چیزها را فدا کنند.

این یک متغیر بسیار اساسی در فرهنگ جامعه ایران است که در «رعایت‏ها» و «ملاحظات» ظاهر است. بستگی دارد چه چیزی مایه عزت و آبرو شود. اگر خوب باشد مردم به خوب گرایش می‏یابند مثل جشن نیمه‏شعبان و پیاده‏روی اربعین به کربلا و اگر بد باشد به همان سمت، مثل بدحجابی‏ها.

با توجه به این متغیر وقتی یک پدیده با ارزش در جامعه، معمول و هنجار شد به یک مقیاس ارزیابی تبدیل شد (مانند «متر») که مردم در پی فرآیند مقایسه، خود و دیگران را با آن می‏سنجند و اگر در آن مقیاس از دیگران کم داشته باشند احساس باختن، شرم، خجالت و شکسته‏شدن غرور و عزت می‏کنند.

 

ب) احساس

در این فرآیند، احساس نیز نقش مهم دیگری ایفا، می‏کند... در ایران انسان‏ها در سیر اجتماعی‏شدن‏شان بیش از جوامع غربی آموزش احساسی دارند؛ احساس چه در مقدار، چه در نحوه بروز و چه در میزان بروز در جامعه و هم‏چنین از طریق مذهب (مثلاً گریه در مجالس مذهبی...) در حد زیادی پرورش می‏یابد... و این در میزان و شدت احساس بی‏عدالتی نسبی و احساس عقب‌افتادن از دیگران در زمینه مقیاس‏های ارزشی «هنجار شده» بسیار مؤثر است.

 

ج) هم‏شکلی در ایران

مقایسه اجتماعی در شرایط هم‏شکلی، بیش‏تر است؛ یعنی هر چه هم‏شکلی در یک محیط بیش‏تر باشد چشم و هم‏چشمی بیش‏تر است و در صورت احساس کمبود در مقیاس ارزشی، احساس بی‏عدالتی نسبی یا عقب بودن از بقیه می‏کنند. این فرآیند در جامعه شهری ما بسیار زیاد است... . از مراسم ازدواج گرفته تا رفتن به مجلس ختم تا نوع تزئینات منزل و لباس، نوع رعایت مناسک حج یا رعایت قوانین پلیس عربستان و... نمونه، عینی آن است؛ چون این‏ها را یک هنجار می‏دانند، ولی در مواردی تخلف را زرنگی و ارزش می‏دانند مثل تخلفات رانندگی یا فرار از قانون مالیات!

 

شیوع و انتشار

به علت نیاز به محترم‌بودن، احساس محرومیت و احساس فشار هنجاری در ایران، کافی است که مردم ما اندکی احساس کنند که فلان چیز الآن هنجار شده یا به‌زودی می‏شود (یعنی همه اکنون فلان چیز را دارند یا فلان کار را می‏کنند) که درنتیجه، «فشار هنجاری» یا «نیروی هنجاری» شدیدی به وجود می‏آید و مردم در زمانی کوتاه با هم در پیروی از آن به مسابقه برمی‏خیرند.

حال این می‏تواند مثلاً رفتن به جبهه باشد یا بلندکردن ناخن، موی سر یا خال‏کوبی یا فلان نوع آرایش سر و صورت یا داشتن آنتن ماهواره و... به عبارتی، سرعت شیوع و انتشار، در ایران زیاد است.

از این سرعت گسترش و نیروهای هنجاری هم می‏توان در جهت مثبت استفاده نمود (مانند اعزام به جبهه که حتی ارامنه و... نیز با میل می‏رفتند) و هم می‏توان در جهت منفی و تخریب؛ یعنی پیروی از ارزش‏های مخرب مثل ترویج مواد مخدر یا دوست‏یابی نامحرم بین جوانان. حال بستگی دارد که حکومت چه نظری دارد... مردم ما آن‏چنان در زمینه این‏که «چه چیز الآن مد شده» تیز هستند که کوچک‏ترین تغییرات را زیر نظر دارند و عموماً در حال مقایسه خود با دیگران هستند.

این یک قانون اجتماعی است که انسان‏ها نیاز فطری به تأیید و احترام دارند و می‏کوشند این نیاز را بر اساس «مقیاس‏های ارزشی هنجار شده» ارضا نمایند. داستان چرب‌کردن سبیل را مولوی در (دفتر سوم، ص733-732 / م و ص785-763 / 3) آورده است. فلسفه پیدایش زینت‏آلات بدلی، یا عاریه‌گرفتن لباس و طلا برای مجالس و... از این باب است.

دلیل تبعیت قشر متوسط و فقیر نیز ـ ‏گرچه نیاز به احترام است‏ ـ اما نیاز به احترام قشر بالا (بیش‏تر اما نه فقط) در برتری‏جویی جست‏وجو می‏شود.

و در دو قشر متوسط و فقیر، بالأخص فقیر دلیلش بیش‏تر در حفظ آبرو و عقب‌نماندن، (احساس بی‏عدالتی و محرومیت نسبی) است.

 

خلاصه

از یک‏طرف، نمایش ثروت قشر بالا و از طرف دیگر اقدامات در جهت نیازآفرینی، موجب می‏شود در جامعه، ثروت به ارزش، تبدیل و «دارندگی، برازندگی» شود. این خود باعث می‏شود که ثروتمندان بیش‏تر مورد توجه و احترام مردم قرار گیرند و درنتیجه، بیش‏تر فخرفروشی کنند و باز بیش‏تر احترام، ارزش و... کسب نمایند. از سوی دیگر، مردم نیز عموماً می‏کوشند تا به معیارهای ظاهری ثروت که ابتدا از جانب قشر بالا تعیین می‏شود، دست یازند. اما این فرآیند به این‏جا ختم نمی‏شود و عواقب عجیبی در پی دارد.

 

باارزش‌شدن ثروت و تغییر ارزش‏ها[392]

ثروت‏مندان نه فقط «ارزش ثروت» را بلکه دیگر ارزش‏های خود را نیز به‌تدریج به مردم، کل جامعه و مسئولان رده ‏های مختلف القا و حاکم می‏کنند و از آن طریق بر آن‏ها سلطه می‏یابند، زیرا رفتار مردم تابع تشویق و یا توبیخ و به عبارتی پاداش و یا هزینه است.

بدین معنا که اگر مردم از ارزش‏های القاشده از سوی ثروت‏مندان پیروی نکنند، با روش‏ها و ابزارهای گوناگون به طور نامحسوس توبیخ و مجازات می‏شوند... .

 

تصنع، ظاهرسازی و ریاکاری

یکی از آفت‏ها آن است که مردم به تظاهر و تصنع روی می‏آورند تا خود را پولدار و درنتیجه، محترم جلوه دهند، زیرا معمولاً مقیاس‏های ظاهری، ملاک ارزیابی قرار می‏گیرد؛ چون تجملات مظهر ثروتمندی است.

از این‏جاست که ظاهرسازی در جامعه رواج می‏یابد و به یک عنصر فرهنگی تبدیل می‏گردد. هر که پول و ظاهری متناسب با آن (و دال بر دارندگی) داشت، مورد احترام (= تشویق) قرار می‏گیرد و در مقابل فقرا، تحقیر (= توبیخ) می‏شوند. درنتیجه، می‏کوشند دست کم ظاهری مانند آن بالایی‏ها داشته باشند. حداقل تا آن حد که تحقیر نشوند... .

ازاین‏رو، مردمی که قبلاً راحت و ساده می‏زیستند به تجملات روی می‏آورند.

 

اجبار و فشار اطرافیان با چماق آبرو

اگر کسی در این مسابقه تظاهر به ثروتمندی ـ ‏که آن را مسابقه خردجّالی نامیده ‏اند ـ شرکت نکند به عنوان شخص «بی‏عرضه»، «ناتوان» و یا «مجنون و بی‏خرد» از جانب دوستان، اقوام و حتی زن و فرزند خود مورد تمسخر و تحقیر واقع می‏شود (= توبیخ) درنتیجه یک فشار هنجاری برای پیروی از مقیاس‏های تعیین‌شده از قشر بالا ایجاد می‏شود و با شروع مسابقه، اکثراً می‏خواهند در واقع ادای قشر بالاتر از خود را در آورند و هیچ‏کس به آن چیزی که دارد راضی نیست؛ می‏خواهند پُز بدهند: با لباس، ماشین، خانه، وسایل منزل، مدرک و حتی رفتاری شبیه پولدارها و پولدارها هم مثل خارجی‏ها، حتی در حرف‌زدن و آداب زندگی، تا با کلاس جلوه کنند!

مولوی، داستان شغالی را مطرح می‏کند که در خمره رنگ‏رزی افتاده بود. وقتی بیرون آمد خود را رنگارنگ دید و شروع کرد ادعا کند «کی منم طاووس علّیین شده» و توقع داشت دیگران او را ممتاز بدانند (رک: مولوی، دفتر سوم،721-727، 746 تا 777).[393]

 

ارزشمندی بی‏اندازه ثروت سد راه عدالت

مثال: کارمندی که در پی سیاست‏های تورم‏زا، قدرت خریدش به‌شدت کاهش یافته و از طرف دیگر، خودش، همسر و فرزندانش از همه سو تحت فشار هنجاری تبلیغات و نمایش کالاهای مصرفی قرار گرفته است و ارزش و حیثیت او با میزان دارابودن کالاهای مادی سنجیده می‏شود، اما درآمدش حتی کفاف تغذیه فرزندانش را نمی‏دهد، چه رسد به خریدن کالاهای لوکس، ... چنین کسی، خود را کاملاً فقیر و درمانده و محتاج به پول احساس می‏کند.

طبیعی است که در چنین شرایطی هر کس که بتواند به او کمک مادی بکند او را محترم خواهد شمرد و باز بدیهی است که این کمک را افراد پولدار می‏توانند بکنند. لذا از این طریق افراد پولدار و قشر بالا در بین اعضای درمانده و فقیر یک جامعه، با ارزش شده و هرگونه خواسته‏ های آن‏ها به سرعت برآورده خواهد شد، حتی اگر مشروع و عادلانه نباشد. از این طریق است که قشر بالا و خواسته‏ هایشان در همه‌جا پذیرفته می‏شود و شرایط بر وفق مراد آنان تغییر می‏کند؛ یعنی بقیه اعضای جامعه ارزش‏های خود را با ارزش‏های قشر بالا تطبیق می‏دهند و نهایتاً ارزش‏های قشر بالا حاکم می‏شود... .

این فقط شامل ارزش‏های مادی نمی‏شود. از این طریق، مسابقه چاپلوسی و بله‌قربان‌گویی و پذیرش دستورهای قشر بالا آغاز می‏گردد، قشر بالا نیز هر روز متوقع‏تر می‏شوند و از این طریق استبداد در جامعه به وجود می‏آید و گسترش می‏یابد.[394]

بدیهی است تحت چنین شرایطی وقتی یک خانم چادری و یک خانم دیگر که آرایش کرده با زیورآلات فراوان و ماشین گران‏قیمت به مدیر مدرسه ‏ای مراجعه کنند، آن مدیر ـ ‏با وصف داشتن ظاهری نزدیک به آن خانم چادری‏ ـ به کدام‏یک بیش‏تر احترام می‏گذارد؟ بالأخص وقتی طی بخش‏نامه ‏ای به مدیر اعلام شود که باید مدارس فلان درصد از هزینه خود را خودشان تأمین کنند.

همین‏طور می‏توان پرسید: مدیر و دبیر فقیر به کدام بچه بیش‏تر رسیدگی می‏کنند به بچه فقیر یا ثروتمند؟ و درنتیجه کدام بچه در دروس و طی‌کردن مراحل آموزشی موفق‏تر خواهد بود؟ هر چند که فرزند برخی ثروتمندان، از ضریب هوشی و لیاقت کم‏تری و برخی بچه ‏های فقیر ضریب هوشی بالا داشته باشند.

باز بدیهی است که آن خانم چادری که مورد بی‏مهری قرار ‏گرفته است دفعه دیگر بدون چادر و با مانتو و روسری و با آرایش و زیورآلات (حتی عاریه ‏ای و قرضی) به آن مدرسه مراجعه کند.

هم‏چنین قابل درک است اگر فلان شخص رشیدی ـ ‏که رزمنده و خانواده شهید هم هست‏ ـ برای جذب اولیای ثروتمند در مدرسه غیرانتفاعی‏اش، در حجاب خانمش تخفیف دهد و چادر را به مانتو و روسری تبدیل کند!

بدین ترتیب، ثروتمندان با پول خود مردم محتاج را مجبور به پیروی از بسیاری از ارزش‏های «بی‏ارزش» خود می‏کنند. آیا آنان زیر بار عدالت خواهند رفت؟ و آیا فقرا یا یک کارمند جزء به خود اجازه می‏دهد با صاحبان زر و زور در بیفتد و خسارتش را نیز بپردازد تا عدالتی اجرا شود؟[395]

 

باارزش‌شدن [بیش از اندازه] ثروت، مانع عدالت

یکی از پی‏آمدهای متعدد باارزش‏شدن ثروت، نابودی اجرای عدالت است؛ یعنی ثروتمندان از نظر حقوق اجتماعی با فقرا و یا قشر متوسط یکسان نخواهند بود.

 

تنها چند مثال

روز 9/8/64 در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، مردی مسن، پس از زیارت حرم هنگام بازپس‏گرفتن کفش‏هایش سکته می‏کند و می‏میرد. مردم با پارچه سفید رویش را می‏پوشانند. بعد از آمدن مأمورین انتظامی، در پی یافتن هویتش، جیب‏های او را می‏گردند و آدرسش را پیدا می‏کنند معلوم می‏شود منزلش در خیابان جُردن؛ یعنی در منطقه ثروتمندنشین شمال تهران است و لذا احتمالاً میت از اغنیاست. تنها همین احتمال کافی بود که اوضاع عوض شود طولی نکشید که روی او را با یک طاق شال (پارچه قیمتی) پوشاندند و قاری‏ها خود را به سرعت به سر وی رساندند و آوای مصیبت سر دادند...!

خوانندگان در اندازه کافی در خیابان‏ها مشاهد کرده ‏اند که در ایران اگر ماشینی گران‏قیمت پشت سر یک ماشین ارزان‏قیمت مثل پیکان یا پراید حرکت کند عموماً بوق یا چراغ می‏زند و حق مسلم خود می‏داند که این رانندۀ «احمق»، «کثیف» با این ماشین ضعیفش کنار برود و بگذارد که او سریع حرکت و احساس فخر بکند (ثروت = حقوق اجتماعی بیش‏تر و بی‏عدالتی).

هم‏چنین اگر این دو ماشین تصادف کنند و یا یک شخص فقیر با شخص ثروتمند در برابر قانون قرار گیرند، خوانندگان خود می‏توانند تصور کنند که برخورد با این دو در نظام حقوقی چگونه است و کدام‏یک شانس بیش‏تری در موفقیت دارند!

مثال: یکی از معاونان شهرداری [در دوره‏ های قبل] می‏گفت: اگر من با مرسدس بنز به مجلس نروم، دم درِ مجلس نگهبانان و حراست مدت‏ها از من بازخواست می‏کنند که کی هستم و از کجا می‏آیم؟ کارت شناسایی می‏خواهند و احترام آدم را به اندازه کافی نگه نمی‏دارند، اما وقتی با بنز می‏روم، مرا با احترام به داخل، هدایت می‏کنند!

بدین ترتیب ملاحظه می‏شود که در بین ما ایرانی‏ها با یک شخص ثروتمند به‏سان یک شخص فقیر و یا معمولی برخورد نمی‏شود.

سعدی می‏گوید:

«هر که را زر در ترازوست، زور در بازوست و آن‏که بر دینار دسترس ندارد، در همه دنیا کس ندارد».[396]

اما سخن امام علی(ع) در حکمت 371 نهج‏ البلاغه بسیار متناسب و عالی است:

وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَى بِالْقُوتِ، وَ مَنِ اقْتَصَـرَ عَلَى بُلْغَةِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ، وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِیَّةُ التَّعَبِ..؛ هیچ گنجى، توانگرتر از قناعت نیست و هیچ ثروتى، نیکوتر از خشنودى به روزى روزانه، تهى‏دستى را نزداید. هر کس به کفافى که او را داده ‏اند، بسنده کند، به آسودگى، پیوسته است و در سایه امن و راحت جاى گرفته.

 

6. امتیازجویی

یکی از موانع اجرای عدالت و آفت فراگیر حکومت‏ها، امتیازجویی و انحصارطلبی قدرتمندان، مدیران و اطرافیان آن‏هاست؛ روحیه ‏ای که اشرافیت را زنده می‏کند و حاکمیت را به سمت استبداد و نهایتاً نابودی و سقوط سوق می‏دهد. تاریخ پُر است از ماجراهای چنین حاکمانی که روحیه امتیازطلبی و ویژه‏خواری داشتند و نابود شدند. سقوط سلسله قدرتمند ساسانی، نمونه ‏ای از آن‏هاست. حضرت علی(ع) مکرر، از این خصلت، به زشتی یاد می‏کند. در نامه ایشان به مالک اشتر آمده است: «بپرهیز از آن‏که چیزی را به خود اختصاص دهی که بهره همه مردم در آن یکسان است».[397] «و امور مهمی را که برای همه دیده ‏ها آشکار است نادیده‏گیری، زیرا حق دیگران را از تو خواهند ستاند و به زودی پرده ‏ها کنار رود و همه چیز هویدا گردد و داد مظلوم را از تو بستانند. هیجان خشم و دست‌بلندکردن به روی دیگران و تیزی زبانت را نگه‌دار».[398]

حضرت علی(ع) به مردم عراق فرمود: «من با این جامه ‏هایم به سرزمین شما آمدم و بار و بنه ‏ام همین است که می‏بینید. اکنون اگر از سرزمین شما با چیزی جز آنچه با آن آمده ‏ام بیرون روم، از خیانت‏کاران خواهم بود».[399]

به مردم بصره نیز چنین خطاب فرمود: «ای مردم بصره! چرا بر من اعتراض می‏کنید؟ به خدا سوگند! این دو (اشاره به پیراهن و عبای خود) از دسترنج بافت خانواده من است».[400]

 

اخلاق حاکم با نزدیکان

درباره پیش‏گیری از سوءاستفاده اطرافیان در همان نامه به مالک اشتر آمده است:

دیگر آن‏که والی، خاصان و نزدیکانی دارد که در آن‏ها خودمحوری و برتری‏جویی و کم انصافی در معامله وجود دارد. پس ریشه آن‏ها را با ریشه‏کن‏کردن اسباب این احوال قطع کن.

به هیچ‏یک از اطرافیان و نزدیکان و خویشاوندانت قطعه زمینی واگذار مکن و نباید کسانی در تو، طمع بندند که زمینی را به آنان واگذاری که در سهمیه آب یا کار مشترک دیگر، به همسایگان زیان می‏رساند و آنان هزینه آن را بر دیگران تحمیل کنند، پس لذت و خوشی آن نصیب آنان شود و عیب و ننگ آن در دنیا و آخرت بر تو بماند.

و حق را درباره صاحب حق، هر که باشد ـ ‏خویش یا بیگانه‏ ـ اجرا کن و در این راه شکیبا باش و رنج آن را به حساب خدا بگذار؛ هر چند این اجرای عدالت به خویشان و نزدیکانت زیان رساند... .[401]

 

فراریان از امام(ع) و پیوستگان به معاویه

حضرت علی(ع) در نامه ‏اش به «سهل‏بن‏حنیث انصاری» در معرفی کسانی که پیش معاویه رفتند و از حق گریختند می‏نویسد:

... بر اثبات گمراهی آنان و آسایش تو از شرشان همین بس که از هدایت و حق گریختند و به کوردلی و نادانی شتافتند. آنان دنیاپرستانی بودند که روی به آن آوردند و به سوی آن شتافتند آنان عدالت را شناختند و دیدند و آوازه آن را شنیدند و به گوش سپردند و دانستند که مردم در حق و عدالت در نزد ما یکسانند. ازاین‏رو، از چنگال عدالت به سوی منافع ناحق گریختند پس از رحمت حق دور باشند و دور!

به خدا سوگند! آنان از ستمی نگریختند و به عدالتی نپیوستند. ما در این روش عادلانه به خدا چشم امید و طمع داریم که دشواری‏هایش را بر ما آسان کند و ناهمواری‏هایش را هموار گرداند ان‏شاءالله.[402]

آن حضرت در نامه 69 نیز می‏فرماید: «از انجام‌دادن هر عملی که صاحبش آن را پسند خود داند و در نزد مسلمانان ناپسند باشد، بر حذر باش».[403]

رفتار خود حضرت با برادرش عقیل، معروف است و پیش‏تر نیز بیان شد. این‏جا یک نمونه دیگر نقل می‏شود:

پس از آن‏که امیرالمؤمنین(ع) بعد از جنگ جمل در کوفه استقرار یافت، عقیل به امید دریافت مساعدت مالی بر آن حضرت وارد شد. او را در صحن مسجد کوفه ملاقات کرد، عقیل نابینا بود سلام و تعارف کرد و حضرت نیز پاسخش را فرمود، بعد به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: پیراهن، ردا و کفش نویی برای عمویش بخرد، فردای آن روز عقیل با لباسی نو به حضور امام آمد، سلام کرد و گفت: ای برادر! نمی‏بینم که از دنیا به بهره ‏ای رسیده باشی و نفس من از خلافت تو خشنود نیست؛ گرچه تو نفس خود را راضی کرده ‏ای. (منظورش دریافت پول و کمک مالی بود)، ولی امام(ع) گفت: ای ابویزید! (کنیه عقیل) هنگامی که سهم مرا از بیت‏المال بپردازند آن را به تو خواهم داد.

به نوشته «ابن‏اثیر»، شب که فرا رسید، به هنگام خوردن شام، عقیل متوجه شد که جز چند قرص نان و قدری نمک و مقداری سبزی، بر سر سفره برادر، چیزی نیست. ازاین‏رو، با تعجب گفت: همه‏ اش همین است؟ حضرت فرمود: آری!

عقیل عرض کرد: اکنون من بدهکارم و چیزی هم ندارم، آیا بدهی‏ام را می‏پردازی؟ امام پرسید: بدهی‏هایت چقدر است؟ گفت: چهل‌هزار درهم. امام فرمود: این مبلغ را ندارم، اما اگر صبر کنی به‌زودی سهام بیت‏المال بین مسلمانان توزیع می‏شود و سهم معین من چیزی حدود چهارهزار (درهم یا دینار) است من سهم خویش را به شما خواهم داد.

عقیل با حالت اعتراض‏آمیز گفت: تمام بیت‏المال به دست تو می‏باشد، با این حال می‏خواهی به انتظار سهم ناچیز تو بنشینم؟

حضرت فرمود: آیا می‏گویی اموال مسلمانان را به تو بدهم درحالی‏که آنان مرا امانتدار اموال خود قرار داده ‏اند؟!».[404]

معصومین(ع) ساده زندگی می‏کردند، حتی در مواردی که برایشان امتیازی وجود داشت نمی‏پذیرفتند و می‏کوشیدند «کَثیرُالمَعُونة وَ قَلیلُ المَؤوُنة»؛ سبک‏بار و پربرکت باشند.

امام صادق(ع) به گرمابه درآمد. صاحب گرمابه به او عرض کرد: گرمابه را برایت اختصاصی کنیم؟ فرمودند: «نه همانا مؤمن، سبک‏بار است».[405]

حضرت امام رضا(ع) در خراسان که ولی‏عهد بود و حتی در ظاهر و چشم مردم در اوج جلال و شکوه بود و حمام خصوصی و خدم و حشم در اختیارشان بود همه را رها کرد و به حمام عمومی شهر می‏رفت. آن‏جا هم ناشناس بود که یک به اصطلاح ارتشی ـ ‏که حضرت را نشناخت و با روحیه آمرانه ‏ای که فرمانده ‏هان نظامی آن دوران داشتند ـ دستور داد مرا دلاکی کن، حضرت به روی خودش نیاورد که من چه کسی هستم و به کمک او پرداخت تا هنگامی که سایر مردم او را در این حال دیدند و حضرت را شناختند و به آن نظامیِ مأمون، معرفی کردند باز حضرت به عنوان کمک به مؤمن کارش را ادامه داد.[406]

یا حضرت امیرالمؤمنین در کوفه وقتی می‏خواست خرید کند از کاسب‏هایی که او را می‏شناختند و از روی محبت یا طمع، به حضرت تخفیف می‏دادند، خرید نمی‏کرد و از کسی می‏خرید که او را نشناسد و تخفیف ندهد. از این نوع روایات معلوم می‏شود معصومین طوری رفتار نمی‏کردند که مردم بفهمند اینان از شخصیت‏ها هستند و برایشان حریمی در نظر بگیرند.

 

7. پارتی‏بازی و وساطت

پارتی‏بازی از موانع مهم اجرای عدالت است و متأسفانه آن‏قدر رواج یافته که ـ‏ گرچه به صورت یک ضد ارزش‏ ـ مقبول جامعه قرار گرفته گویا حقیقتی است که حتماً باید پذیرفته شود!

بسیاری از کسانی که از امام علی(ع) بریده و به معاویه متمایل شدند مثل «اشعث‏بن‏قیس» و «شبث‏بن‏ربعی»، توقع رانت‏خواری و پارتی‏بازی داشتند که امام به سینه آنان دست رد زد. هم‏چنین «طلحه» و «زبیر» به دلیل موقعیت و سوابق، انتظار پارتی‏بازی و رسیدن به مقامات را در سر می‏پروراندند که ناامید شدند.

قبیله «عیاشی» که شاعر نزدیک امام(ع) بود، انتظار عفو او را داشتند به دلیل آشنایی و این‏که از خواص حضرت به حساب می‏آمد، ولی حضرت او را برای شراب‏خواری در ماه رمضان صد تازیانه زد.

پارتی‏بازی، مستلزم تضییع حق مردم و زیرپانهادن عدالت، قانون و احکام الهی است. قُبح آن نیازی به توضیح ندارد، اینک به جنبه حق‏الناس بودنش اشارتی می‏شود:

قرآن کریم هشدار می‏دهد: «ای کسانی که ایمان آورده ‏اید برپادارندۀ قسط و عدل باشید و برای خدا شهادت دهید؛ هر چند به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد».[407]

حضرت امام صادق(ع) می‏فرماید: «پدرم ما را فرا خواند و به جمع ما چنین سفارش فرمود: ای فرزندان من! خود را در معرض حقوق [مردم] قرار ندهید و بر مشکلات و سختی‏ها صبور باشید. اگر برخی از خویشانتان شما را به کاری فرا خواندند که ضرر آن برای شما بیش‏تر از فایده ‏اش بود قبول نکنید».[408]

در مبحث «ضمان» در علم فقه مفصلاً بررسی شده که بسیاری از موارد پارتی‏بازی، موجب ضمان حق مردم می‏گردد.

در سخنان امیرالمؤمنین(ع) نیز درباره رعایت حق و دوری از مقدم‌داشتن روابط، بر ضوابط چنین آمده است: «خردمندترین مردم کسی است که در برابر حق، تسلیم و رام باشد و آن را بدهد و از مقاومت در برابر آن بگذرد و به وسیله مراعات حق، عزیز گردد. درنتیجه، اقامه حق و نیکو انجام‌دادنش را سبک نشمارد».[409]

نیز می‏فرماید: «خدای سبحان حقوق بندگانش را مقدمه حقوق خود قرار داده. پس آن کس که برای ادای حقوق بندگان خدا به‌پا خاست این کار او را به سوی قیام به ادای حقوق خداوند می‏کشاند».

حضرت، در نامه ‏ای سراسر توبیخ به ابن‏عباس پسرعموی خود
می‏فرماید:

از خدا بترس و اموال مردم را به آنان بازگردان که اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط کند تو را کیفری دهم که عذر من به پیشگاه خدا باشد و با شمشیری خواهم زد که احدی را به آن نزده ‏ام، مگر آن‏که به دوزخ سرنگون شده است.[410]

به خدا سوگند! اگر حسن و حسین هم کاری را که تو کردی کرده بودند، نه مدارا و روی خوشی از من می‏دیدند و نه به اراده و آرزویی دیگر از من دست می‏یافتند تا آن‏که حق را از آنان باز ستانم و باطل را که به ستم آنان روی داده، بزدایم. به آن خدا که پروردگار جهانیان است سوگند یاد می‏کنم آنچه تو به حرام از اموال آنان گرفته‏ ای اگر از راه حلال به دستم می‏رسید باز هم شادم نمی‏کرد که آن را برای بازماندگانم به میراث نهم... .[411]

 

پارتی‏بازی در دستگاه قضایی

اگر پای پارتی‏بازی به دستگاه قضایی باز شود، دست قاضی برای صدور حکم به حق و اجرای احکام عادلانه بسته می‏گردد. بدیهی است قوه قضائیه وظیفه دارد در همه موارد و برای تمامی مردم به عدالت حکم کند و در مورد همگان، احکام الهی را یکسان اجرا نماید.

امام علی(ع) می‏فرمایند:

«از برترین انتخاب‏ها و بهترین پشت‏گرمی‏ها آن است که در قضاوت و داوری به عدالت حکم کنی و در میان خاص و عام به طور یکسان و یکنواخت عدالت را اجرا نمایی».[412]

و توصیه آن حضرت به قاضی‏ها دقت در مساوات است تا نه دانه درشت‏ها و بزرگان، طمع (و پارتی‏بازی) کنند و نه ضعفا ناامید گردند، می‏فرماید:

هرگاه بین مردم به قضاوت پرداختی با مردم فروتن و نرم‏خو باش و با گشاده‏رویی با آنان برخورد کن و تساوی بین آن‏ها حتی در نگاه‏ هایت را مراعات کن تا بزرگان کشور در حمایت بی‏دلیل تو طمع نورزند و ضعفا در انجام عدالت از تو مأیوس نشوند.[413]

و به مالک اشتر درباره حفظ سلامت رفتاری و صیانت قضات از سوء استفاده خواص چنین توصیه می‏فرماید:

... و از نظر منزلت و مقام آن‌قدر مقامش را نزد خودت بالا ببر که هیچ‏کدام از خواص و یاران نزدیکت به نفوذ در او طمع نکند و از توطئه این‏گونه افراد در نزد تو در امان باشد.[414]

 

8. سرگرمی رؤسا به امور فرعی و حاشیه‌ای

یکی دیگر از موانع اجرای عدالت، سرگرمی رؤسا به امور فرعی و حاشیه ‏ای است. تمامی مدیران ارشد به‏ویژه در قوای سه‍‏گانه کشور باید از تمام امور ریز و درشت حوزه مأموریتی خود باخبر باشند و بین مسائل درجه‏بندی کنند و مهم‏ترین‏ها را در اولویت قرار دهند و به معضلات بزرگ‏تر، سریع‏تر رسیدگی کنند تا حقوق شهروندان ضایع نگردد. حال اگر حاکمان به مسائل دست چندم سرگرم شوند یا از بسیاری از امور مهم کشور غافل
باشند و مشغول امور حاشیه ‏ای سرگرم‏کننده گردند چه فاجعه‏ ای به بار خواهد
آمد؟

به عنوان مثال آیا مهم‏ترین معضل کشور ورود زنان به ورزشگاه‏ های مختلط است و تمامی امور کشور بسامان شده و هیچ معضلی نداریم که بر زمین مانده باشد، جز همین مورد که مورد جار و جنجال و مسئله درجه اول دولت گردد؟

یا ماه ‏ها بر سر تعطیلی پنج ‏ـ شش کنسرت موسیقی، وقت و ذهن کشور را تباه می‏کنند! آیا در هر کنسرتی بیش از پانصد نفر شرکت دارند؟ درصورتی‏که نزدیک یک‌میلیون از همین برنامه ‏ها به سلامت در کشور اجرا شده و تنها چند مورد به دلیل امنیتی یا اخلاقی، متوقف شده درصورتی‏که حدود هیجده میلیون دانش‌آموز و دانشجو از نظر فرهنگ اخلافی مورد بی‏توجهی همان مسئولان قرار دارند!

بدتر از این، حاشیه‏سازی‏هایی است که جریان‏ها و به تبع آنان بعضی مسئولان ارشد ایجاد می‏کنند. مثل دخالت مدیران ارشد در امور عقیدتی یا امامت، عصمت و... یا طرح مسائلی که به نفع بیگانگان تمام می‏شود؛ مثل طرح رفراندوم در سخنرانی روز 22 بهمن 1396 از طرف سخنران میدان آزادی تهران و... .

یا این‏که مدت‏ها وقت مجلس و دولت بر سر تغییر ساعت کشور تلف شود. البته گل‏آلودکردن آب‏ها برای ماهی‏گیران سیاسی سودمند است، ولی با این سرگرمی‏ها امور اصلی کشور مثل مسئله فقر، اقتصاد، دین و اخلاق همه آسیب می‏بینند. در چنین وضعیتی حقوق عامه و عامه مصالح و حقوق نابود می‏شود؛ چه رسد به عدالت‏های موردی و فردی.

حضرت علی(ع) در نامه به مالک اشتر، حاکم مصر را با تعبیر «ایاک» از بسیاری از امور سرگرم‏کننده منع می‏نماید؛ یکی از آن‏ها غفلت از کارهای مهم است.[415]

نیز می‏فرماید: «کسی که به روزگار مشغول شود (و از کارهای مهم غفلت نماید) روزگار نیز او را سرگرم سازد».[416] و سفارش می‏فرماید: «به چیزی سرگرم و مشغول باش که از تو بازخواست می‏شود».[417]

حضرت هم‏چنین می‏فرماید: «هر که سرگرم کارهای بی‏اهمیت شود کار مهم‏تر را خراب و ضایع می‏کند».[418]

و نیز می‏فرماید: «هر که سرگرم کارهای زیاد می‏گردد، اهداف اصلی او از دستش می‏رود».[419]

و می‏فرماید: «همت و تلاش مکن، جز در مسیری که سبب کسب اجری گردد و کوشش مکن، جز در مواردی که پاداش غنیمت بری».[420]

 

9. بسته‌بودن فضای سیاسی

تا زمانی که فضای سیاسی جامعه باز نباشد و امکان انتقاد و شکایت و اعتراض و دادخواهی فراهم نگردد عدالت اجتماعی در هیچ کجا پا نمی‏گیرد. امام علی(ع) جامعه ‏ای را می‏پسندد که این‏گونه باشد:

«خدا بیامرزد کسی را که حقی ببیند و آن را یاری کند یا ستمی ببیند و آن را بازگرداند و یاور صاحب حق باشد تا آن حق را به او برساند».[421]

به مالک اشتر می‏نویسد:

و بخشی از وقت خود را خاص کسانی قرار دهد که به تو نیاز دارند و خود را برای آنان فارغ‏ساز و در مجلسی همگانی بنشین و در آن مجلس برای خدایی که تو را آفریده است فروتنی پیشه کن و پاسداران و یاران خود از محافظان و نگهبانان ویژه‏ ات را از آنان برکنار دار، تا گوینده آنان بی‌آن‏که زبانش بگیرد و در بیان و سخن درماند، با تو سخن گوید که من بارها از پیامبر خدا(ص) شنیدم که می‏فرمود: هرگز امتی را پاک و منزه از گناه نخوانند که در آن امت بی‌آن‏که بترسند و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند و درشتی کردن و درست سخن نگفتن آنان را بر خودت هموار کن و تنگ‏خویی و خودبزرگ‏بینی را از خود بران تا خداوند بدین کار اطراف رحمت خود را بر روی تو بگستراند و پاداش فرمان‏برداری از خود را برایت واجب گرداند.[422]

در دوران زمامداری کوتاه‌مدت حضرت علی(ع) ده‏ ها مخالفت احمقانه از سوی امثال خوارج، رخ داد. بارها مردم و مواردی یک خانم گمنام، به حضرت نامه شکایت، گلایه و انتقاد ‏نوشتند و امام(ع) رسیدگی می‏کردند. یک مورد هم دیده نشده است که بر سر منتقد فریاد زده باشد و جنگ‏ها مربوط به یاغیان و منحرفان و معاندان بود. برخی تشرها و دستورالعمل‏های حضرت به زیردستانشان نقل شده که در پی شکایت مردم، پیش آمده است.

حضرت، همواره همگان را به مدارای اجتماعی سفارش می‏کردند: «برای کسانی که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند، سزاوار است که بر گناه‏کاران و نافرمانان رحمت آرند و شکر این نعمت را بگزارند، چندان که این شکرگزاری آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردمان وانگذارد. تا چه رسد به عیب‏جویی که برادرش را نکوهش کند و به آنچه بدان گرفتار است سرزنشش کند».[423]

به مالک اشتر نیز سفارش می‏فرماید: «بپرهیز از خودپسندی و اعتماد به چیزی که تو را به خودپسندی می‏اندازد و از علاقه به چاپلوسی و ستایش دیگران بپرهیز، زیرا این کارها بهترین فرصت‏ها را به شیطان می‏دهد، تا کارهای خوب نیکوکاران از نظرت نابود گردد».[424]

 

خدمت رایگان

منتقد یک سازمان یا یک طرح و لایحه بهترین خدمت را در زمینه کشف کاستی‏ها و نواقص ارائه می‏دهد، گاهی برای کشف مفاسد یک دستگاه با تشکیل حراست، بـازرسـی ـ نظـارت و... بودجه ‏هایی هزینه و افرادی به کار گمارده می‏شوند و چندان نتیجه و بازدهی هم ندارند. چنان‏که در موضوعاتی مثل مبارزه با موارد مخدر و یا تخلفات و قاچاق در گمرک‏ها می‏بینیم که نتوانسته ‏اند آن‏گونه که شایسته است، جلوگیری کنند. درصورتی‏که اگر ناقدان نترسند، بسیاری از عیوب را برملا می‏کنند و لازمه استفاده از آراء مخالفان و منتقدان، فضای باز سیاسی، عدم اتهام ناقدان، وجود کانال‏هایی که به‏سرعت و با مصونیت، نقدها و اشکالات را به مدیران بالادستی و اصلی برساند. ازاین‏رو، امام(ع) بهره‏وری از آرای عمومی را تشویق و می‏فرماید: «هر کس از انواع اندیشه ‏ها استقبال کند، موارد خطا و اشتباه را خواهد شناخت».[425]

و می‏فرماید: «هیچ پشتوانه ‏ای مطمئن‏تر از مشورت با دیگران نیست».[426]

و برای این‏که در دام خودپسندی و استبداد، اسیر نگردیم، می‏فرماید: «هر که قدرت و ریاست یافت خودرأی و از خود راضی می‏گردد و هر کس خودرأی شد هلاک می‏شود و هر که با مردم مشورت کند شریک عقل‏ها و تجربه‏ های آنان می‏گردد».[427]

از آن‏جا که قدرت و مکنت، خودسری و غرور می‏آورد باعث طغیان می‏گردد، از بازرسی و حق‏پذیری گریزان است، توجه به این دستورها ضروری است.

قرآن کریم هم که بر حفظ حرمت و آبروی افراد تأکید دارد. یک جا اجازه داده است که قول سوء، علنی و آشکارا باشد، آن هم جایی است که از مظلومی بخواهد دفاع کند، می‏فرماید: «خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدی‏ها را اظهار کند، مگر آن‌کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند شنوا و داناست».[428]

 

دنیاپرستی

یکی دیگر از موانع اجرای عدالت، حرص و آز و محبت به دنیاست. برای پیش‏گیری از ایجاد شبهه، باید مقدمه ‏ای درباره دنیا بیان شود.

منظور از دنیا تنها پول و ثروت نیست، بلکه دنیا شامل ریاست، قدرت، ثروت و سایر نعمت‏ها نیز می‏باشد. خود دنیا که مجموعه‏ ای از نعمت‏های الهی است ارزشمند است و هر کسی وظیفه دارد برای تأمین زندگیش، کاری کند و خدمت یا تولیدی ارائه دهد که برای بندگان خدا نافع باشد و متقابلاً او نیز از دسترنج دیگران بهره‏مند گردد. ازاین‏رو، تمام موجودات این جهان همه مخلوق خدا، نعمت خدا و ارزشمند و وظیفه انسان تولید، حفاظت و قناعت و ایجاد امکانات و نیازهای زندگانی است و همه این‏ها اگر به قصد اخلاص باشد ثواب هم دارد.

آنچه مذموم است بندگی انسان برای دنیاست. کسی که محبت شدید به پول، ریاست، مقام و موقعیت دنیوی دارد به‌تدریج غلام و عبید دنیا می‏گردد و به جای آن‏که دنیا ابزار زندگی‏اش باشد هدفش می‏گردد و به جای آن‏که دنیا در خدمتش باشد او خادم دنیا می‏شود و در یک کلمه، مقصد و مقصود و کعبه آمالش ازدیاد متاع‏های دنیوی می‏شود. دراین‏صورت، بر سر دو راهی خدا و خرما، خرما را مقدم می‏دارد و عدالت را رها می‏سازد!

نمونه‏ هایی از نصوص دینی[429] که به انسان هشدار می‏دهد که اسیر دنیا نشود، بلکه امیر مرکب و متاع دنیا باشد در پاروقی مورد اشاره قرار
می‏گیرد.

مهم‏ترین غم و غصه انسان نباید تحصیل دنیا باشد. گفته ‏اند کم‏تر پیش می‏آمد که حضرت رسول اکرم(ص) از جلسه ‏ای برخیزد و برای اصحابش این دعا را نخواند: «.. و لا تَجعَل الدّنیا أکبر هَمُّنا وَ لَا مَبلغ عِلمُنا»؛[430] و دنیا را بزرگ‏ترین همّ و غمّ ما و نهایت دانش و شناخت ما قرار مده.

از وصیت‏های امام علی(ع) به فرزندشان، این است که «... دنیا بزرگ‏ترین هم و غمت نباشد».[431]

پیامبر اکرم(ص) می‏فرماید: «دنیا شیرین و خوش است. پس هر که به چیزی از دنیا از راه حلال دست یابد، خداوند در آن به او برکت می‏دهد و ای بسا تصرف‏کننده در مال خدا و مال پیامبر خدا که در روز قیامت برایش آتش جهنم است».[432]

شیرینی دنیاست که جنگ‏ها راه می‏اندازد و ستم‏ها روا می‏دارد حضرت علی(ع) پس از آن‏که جنگ جمل و ماجرای طلحه و زبیر و آن حضرت پایان یافت و به خاطر حب ریاست بیش از ده‌هزار مسلمان کشته شدند در بصره، منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر(ص) فرمودند: «... ای مردم! دنیا شیرین و خوش است. مردم را با خواست‏ها و شهوات دنیوی می‏فریبد و ظاهر خویش را برای آنان می‏آراید...».[433]

 

تقدیم دنیاپرستی بر اهداف عالی انسانی

قرآن کریم خیلی واضح، زشتی دنیاپرستی و پی‏آمدهای آن را این‏گونه بیان می‏فرماید:

«اما آن‌کس که سرکشی و طغیان کرد و دنیا را مقدم داشت همانا دوزخ جایگاه اوست».[434]

و می‏فرماید: «کسانی که زندگانی دنیا و زیور آن را بخواهند [جزای] کارهایشان را در آن دنیا به طور کامل به آنان می‏دهیم و به آنان در آن‏جا کم داده نخواهد شد، اینان کسانی هستند که در آخرت برایشان جز آتش نخواهد بود و آنچه در آن (دنیا) کرده ‏اند به هدر رفته و آنچه انجام داده ‏اند، باطل گردیده است».[435]

پیامبر اکرم(ص) می‏فرماید: «هر که به او کار آخرتی و کار دنیوی عرضه شود و او دنیا را بر آخرت برگزیند روز قیامت، خداوند را در حالی دیدار می‏کند که حتی یک حسنه هم ندارد که با آن، خود را از آتش نگه بدارد و هر که آخرت را بر دنیا مقدم بدارد و کار دنیا را رها کند خدا از او خشنود می‏گردد و بدی‏هایش را می‏بخشد».[436]

 

پول‌پرستی؛ مانع ظلم‌ستیزی

از منظری دیگر، پول‏پرستی سدِّ راه مبارزه با ظلم و ظالم می‏گردد، زیرا مبارزه با ستمگر، بذل جان و مال، تحمل زندان و سختی می‏طلبد، دنیاپرستی، باعث می‏شود که بسیاری از مردم متوسط در ایمان، برای حفظ موقعیت و پولشان، با ظلم و ظالم کنار بیایند و از هر اقدامی که احتمال دهند برایشان زیان مالی دارد، دست بردارند، در چنین وضعیتی قلدران، قدرتمندتر و حاکمان زورگو جری‏تر می‏شوند و ضعفا بی‏فریادرس می‏مانند.

امام حسین(ع) یکی از دلایل شرارت‏های امویان را پول‏دوستی بزرگان و علمای امت می‏داند و در خطبه شریف‏شان می‏فرماید: «... و اگر بر اذیت‏های راه مبارزه با امویان و هزینه‏ های آن در راه خدا پایداری کرده بودید اکنون شما حکمران بودید، ولی شما به ظالمان اجازه سلطه بر خود را دادید علتش فرار شما از شهادت و علاقه شما به این زندگانی است که شما را رها می‏کند. ازاین‏رو، ضعفا را تسلیم چنگال ستم آنان کردید...».[437]

 

10. ریخت‏وپاش کارگزاران

اسراف و اتراف و تبذیر، از زوایای متعددی، مانع اعتدال و اجرای عدالت است. هرگاه دولت‏ها مبتلا به تجمل‏گرایی و تشریفات گردند علاوه بر آثار
بدِ لوکس‏گرایی و اشرافی‏گری در بخش خصوصی، جامعه از انحراف
در تخصیص منابع و افزایش کالاها و ناعادلانه‏ترشدن توزیع هم رنج
می‏برد و چون این نوع هزینه‏ ها مولّد نیست، اقتصاد جامعه از طریق
کسری بودجه نیز دچار نوسان می‏گردد و فشار اضافی بر جامعه تحمیل می‏شود.

افزایش هزینه‏ های تجمّلی و مصرفی آثار بسیار بدی بر جامعه می‏گذارد؛ از طرفی چشم و هم‏چشمی را رواج می‏دهد و از طرف دیگر اعتماد مردم به دولت‏مردان را کاهش می‏دهد و با افزایش بی‏اعتمادی، وفاق ملی، تضعیف و عزم ملی، سست می‏گردد و نیل به اهداف در جوّ بی‏اعتمادی ناممکن است.

اینک بیش‏تر تأکیدمان بر کارمندان نظام، به‏ویژه دولت‏مردان است. اگر در زندگی آنان ریخت‏وپاش، رایج شد و بدتر از آن اگر در محیط کاری اسراف و تبذیر معمول گشت به‏تدریج یک رویّه و سنت حسنه و یک وظیفه و نشانه موفقیّت قلمداد می‏گردد؛ مخصوصاً که اگر از درآمد شخصی نباشد و به اصطلاح از کیسه خلیفه و بیت‏المال باشد!

از طرفی، هزینه و زرق و برق مظاهر دنیا، حد و مرز نمی‏شناسد و این بتِ عیّار هر روز به‌شکلی در می‏آید. اگر فیلمی از یک وزارت‏خانه در سه دهه اخیر موجود باشد کاملاً معلوم می‏شود که دکوراسیون‏ها، میز و صندلی‏ها و ساختمان‏ها چقدر تجملاتی شده و ده‏ ها رسم بی‏جهت به اسم ارزش مثل اردوها، سفرهای زیارتی، سیاحتی، سمینارها، جشن‏ها و... رایج گشته حال اگر این ولخرجی‏ها به یک رویه مستحسن تبدیل گردد، ده ‏ها مشکل بر سر راه اجرای عدالت سبز می‏شود! گاهی تأمین همین هزینه ‏های نابه‏جا و خوردن حق دیگران است که موجب می‏شود مردم در محروم‏ترین نقاط کشور با فقر و فلاکت دست و پنجه نرم ‏کنند.

آن شخصی که به هزینه ‏های زیاد عادت کرده، اگر جایی اجرای عدالت، باعث قطع درآمدهایش و تعطیل تمامی این برنامه ‏هایش گردد آیا قدرت دارد حق را اجرا کند و هزاران اعتراض را پاسخ دهد؟!

آیا اگر چنین روحیه ‏ای در مدیران ارشد پیدا شود به اصل نظام وفادار خواهند ماند چه رسد به اجرای عدالت؟! مگر تاریخ، ده‏ ها نفر از یاران امام علی(ع) را نشان نمی‏دهد که به دشمن پیوستند؟ مگر صدها نفر علمای دربار اموی‏ها و عباسی‏ها نبودند که دین را به دنیا فروختند؟ مگر سران واقفه همه از بزرگان و وکلا نبودند و...؟

در زندگی حاج شیخ ابوالقسم [قمی ـ یا کبیر] که معاصر حاج‌شیخ عبدالکریم حائری است آورده‏ اند که به اهل خانه سفارش کرده بود، اگر خودم منزل نبودم هدیه ‏ای را نپذیرید، ولی روزی وقتی از نماز جماعت ظهر مسجد امام، به خانه آمد، دید نوکر آقای تولیت (حاج‌سیدمحمدباقر متولی‏باشی) یک صندوق هلو در منزل گذاشته و سریعاً رفته است.

با دیدن این صحنه، قدری ناراحت شد، ولی همسرش پاسخ داد: ما نپذیرفتیم ولی او صندوق را گذاشت و رفت، من فقط مانع شدم بچـه‏ ها ـ ‏که خیلی هم مشتاق بودند ـ از این میوه ‏ها استفاده نکنند.

حاج‌شیخ با کمک اهل منزل، صندوق را به پشت بام می‏برد و تمامی آن‏ها را باز می‏کند و در برابر آفتاب قرار می‏دهد، زیرا راهی برای نگه‌داری یا ارجاع نداشته بود.

چند روزی از این قضیه می‏گذرد، نوکر تولیت سندی را می‏آورد تا آقا نیز آن را امضا و مهر کند. حاج‌شیخ او را به درون خانه دعوت می‏کند و می‏گوید: بنگر ناهار من همین است که می‏بینی! ناهار ایشان عبارت بود از: مقداری نان خشک که با اندکی ماست ترش‌شده که دوغ می‏کنند و می‏خورند، هلوها را هم خشک کرده ‏ام صندوق را با پرهای خشک‌شده هلو بگیر و ببر و به تولیت بده و بگو: من به این چیزها نیازی ندارم و سند را هم مهر نمی‏کنم.

گرچه در قرآن کریم صریحاً آیه ‏ای نداریم که لذت‏جویی و غرق‏شدن در کامرانی، مانع اجرای عدالت باشد، ولی از آیات متعدد تا اندازه‏ ای می‏توان به همین نتیجه رسید؛ مثلاً همواره مترفین رو در روی پیامبران خدا می‏ایستادند. قرآن کریم می‏فرماید: «و ما هیچ هشداردهنده و نذیری را در هیچ آبادی و شهری نفرستادیم، مگر آن‏که مترفان و کامرانان آنان گفتند ما به آنچه بدان فرستاده شده‏ اید کافریم».[438]

کامرانان، تن به اجرای اصلاحات یا عدالت نمی‏دهند و در برابر هر کاری که آنان را مهار کند از جمله اجرای عدالت، ایستادگی می‏کنند. مصیبت، هنگامی است که انتظار داشته باشیم مدیری که خود مُترَف است، مجری عدالت باشد! چنین فردی خود را فوق قانون و مصون از خطا یا مجازات می‏پندارد.

امام علی(ع) می‏فرماید: «و توانگران کامران جوامع، تعصبشان به دارایی و ثروتشان بود و چون خود را در آن همه کامرانی و نعمت دیدند گفتند: «ما دارایی‏ها و فرزندان بیش‏تر داریم و ما عذاب‏شونده نیستیم».[439]

آن حضرت به شیعیانش می‏فرماید:

ای گروه شیعیان من! سخت مراقب باشید. همانا دنیا، شما را به دندان گزیده و همچون گرگ‏هایش، فرد فرد شما را در می‏رباید... .

به من خبر رسیده که مردی از ساکنان مدائن، پس از مسلمان‌شدنش، از کافران پیروی کرده و جامه‏ ای از خیاط‌خانه مهتر آن شهر برگرفته و بامداد، خویش را به مشک‏دان‏هایش خوشبو کرده و شام‏گاهش را به عود هندی، معطر نموده و پیرامونش را بوستان گلی فرا گرفته و آن را می‏بوید و فرش‏های رومی را بر تخت‏های خود گسترانیده است. پس از سپری‌کردن هفتاد سال چه بدبخت شده است؛ درحالی‏که در کنارش پیرمردی است که از فرط پیری بر زمین می‏خزد و یتیمی است که از تنگ‏حالی و شدت گرسنگی به خود می‏پیچد، اما او حتی از پس‌مانده ‏های غذای تلخش به وی نمی‏دهد. اگر خداوند، مرا بر وی مسلط فرماید همچون گندم می‏کوبمش و بر وی حدِّ مرتد جاری می‏کنم و سپس هشتاد تازیانه می‏زنمش و راه عذر نادانی بر او می‏بندم.

آیا موی و پوست و کُرک حیوان، نداشت؟ آیا تکه‌نانی نداشت تا کسی را افطار دهد؟ آیا در تاریکی شب، اشکی بر گونه‏ ای نمی‏غلطید؟ اگر وی مؤمن بود هر آینه آن‏گاه که مال غیر خود را تباه می‏نمود حجّت بر وی تمام می‏شد.[440]

 

ریخت‏وپاش اضافی ممنوع

«ابان‏بن‏تغلب» از امام صادق(ع) نقل می‏کند که فرمود:

آیا گمان می‏کنی که خداوند، با کرامت خویش، به بعضی مال بخشیده و برخی دیگر را خوار شمرده و مال را از آنان دریغ فرموده است؟ چنین نیست؛ بلکه مال، از آن خداوند است و آن را نزد انسان، امانت می‏نهد و آدمیان را مجاز می‏شمرد که با میانه‏روی؛ بخورند و بیاشامند و بپوشند و زناشویی کنند و مرکب سواری بگیرند و بیش‏تر از این حد را به مؤمنان فقیر ببخشند و نیازهای آنان را بر آورده سازند. آن کسی که چنین کند، آنچه می‏خورد و می‏آشامد و سوار می‏شود و به زناشویی می‏گیرد، حلال است و آن کسی که از این حد بگذرد، بهره‏وری‏هایش حرام است.

سپس فرمود: خداوند فرموده است: «وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»؛[441] و اسراف نکنید، زیرا هر آینه او اسراف‏کاران را دوست ندارد.

آیا گمان می‏کنید که خداوند انسان را در مالی که به وی عطا فرموده امین شمرده که اسبی به بهای ده‌هزار درهم بخرد حال آن‏که اسبی به قسمت بیست درهم برای او کفایت می‏کند یا کنیزی به بهای هزار دینار بخرد؛ درحالی‏که کنیزی بیست‌دیناری برای او بس است؟!

و دوباره این آیه را تلاوت فرمود: «وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ».[442]

 

معیار دقیق

همین افرادی که در مراسم مربوط به خود که جلوه‏گاه خودنمایی و چشم‏وهم‏چشمی است کاملاً ولخرجی دارند و برایش هزار توجیه جالب می‏تراشند، بسا وجوهات شرعی خود را نمی‏پردازند یا اگر برای مصارف خیر و نیازمندان از آنان درخواست کمک شود هزاران بهانه و عذر می‏آورند؛ درصورتی‏که معیارهای دینی کاملاً بر عکس این را می‏گوید مثل این روایت «عبدالرحمن‏بن‏حجاج» که می‏گوید: از حضرت امام صادق(ع) تفسیر این جمله از قرآن کریم را پرسیدم «وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا»؛[443] و هیچ‏گونه ولخرجی مکن.

فرمودند: «هر کس چیزی را در غیر راه خدا و اطاعت خدا هزینه کند ولخرج و اهل تبذیر است و هر کس در راه خیر انفاق و هزینه کند او میانه‏رو و صرفه‏جوست».[444]

در داستان ازدواج حضرت فاطمه÷ پیامبر خدا(ص) به همسرش «ام‏سلمه» فرمود: «برای دخترم زیراندازی مصری بخر و برایش تشکچه ‏ای از لیف خرما فراهم کن و پیراهن و چادری قطوانی [چادر سفید و کم کرک] تهیه کن و بیش از این‏ها چیزی فراهم مکن که درآن‏صورت از اسراف‏کاران خواهند شد».[445]

حضرت امام باقر(ع) می‏فرماید: «پدرم زین‏العابدین(ع) هرگاه می‏دید که در خانه ‏اش نانی دور افکنده شده است ـ ‏هر چند اگر به اندازه ‏ای بود که مورچه آن را می‏کشد ـ به قدر همان، از خوراک خانواده ‏اش کم می‏کرد».[446]

 

اسراف از اموال عمومی

استاد محمدرضا حکیمی عبارت و روایت زیبایی در کتاب الحیاة دارد که عیناً نقل می‏شود: «هنگامی که اسراف، در اموال فردی و مال شخصی جایز نباشد و آن‏گونه از آن نهی شده باشد، چگونه در اموال عمومی ـ ‏که همه گروه مردم در آن اموال شریکند ـ جایز باشد؟ در این‏جا به مناسبت فصل اسراف و مبارزه با آن، منشوری عظیم را که امام علی(ع) برای کارگزاران حکومت اسلامی صادر کرده است می‏آوریم. این حدیثِ چکادوار، که ستیغ حق و عدل را نشان می‏دهد و تا هماره روزگار اجرای آن بر هر کس که مدعی مسلمانی است لازم است... باید یادآورده شود تا نسل‏های بی‏پناه (و ایتام آل محمد(ص) که پدران تربیتی و قرآنی خویش را از دست داده‏ اند؛ یعنی انسان‏ها همه) هر چه بیش‏تر با حقایق الهی و تعالیم اوصیایی آشنا گردند و در پاسداری از عقاید و ایمان خویش بکوشند و بدانند که این «ارزش‏ها» همواره در خور باورداشتن و وفادارماندن به آن‏ها و دفاع‌کردن از آن‏ها هستند تا روزی که توفیق عمل به آن‏ها و انطباق‏یابی با آن‏ها نصیب کسان شود.

امام علی(ع) می‏فرماید: «قلم‏های خود را ریزتر کنید، سطرها را نزدیک به هم بنویسید، هیچ چیز زیادی ننویسید، مقصود را هر چه فشرده‏تر بنگارید مبادا زیاده‌روی (اسراف) کنید، زیرا اموال مسلمانان (اموال عمومی جامعه) نمی‏تواند کم‏ترین زیانی را تحمل کند».[447]

 

11. حاکم شدن مترفان

فرهنگ خوش‏گذرانی و حاکمیت کامرانان بر جامعه، سدی سخت در برابر اجرای عدالت اجتماعی است. امام علی(ع) مترف‌بودن معاویه را مانع حق و عدل قلمداد می‏کند و به او می‏نویسد: «بی‌گمان تو شخص کامرانی هستی که شیطان زمامت را گرفته و در تو به آرزویش رسیده و همچون روح و خون در وجودت جاری شده است».[448]

هم‏چنین به «زیاد‏بن‏ابیه» می‏نویسد:

«آیا امید آن داری که خداوند پاداش فروتنان به تو دهد؛ درصورتی‏که تو در نزد او از متکبرانی؟ و آیا تو که در نعمت غلطانی و از رسیدن آن به ناتوانان و بیوه‏زنان ممانعت می‏کنید، چشم آن داری که به تو پاداش انفاق‏کنندگان مخلص داده شود»؟[449]

از دیگر موانع اجرای عدالت، بر سر کار آمدن مدیران نااهل است. منصب‏ها و پست‏ها امانت‏های الهی هستند که باید به اهلش سپرده شود تا آن‏ها را به‌درستی اداره کنند و خیر دنیا و آخرت و امنیت و عدالت را در جامعه تأمین نمایند. قرآن کریم می‏فرماید: «خداوند به شما فرمان می‏دهد که امانت‏ها را به اهلش سپارید و چون میان مردم داوری کنید به عدالت داوری کنید».[450]

«امانات» معنا و مصادیق گسترده ‏ای دارد، ولی زمامداری جامعه و زیر مجموعه ‏اش یعنی منصب‏های کارگزاران نظام و مدیریت‏ها یکی از سنگین‏ترین امانات به حساب می‏آید.

«ابن‏ابی‏شیبه کوفی»؛ محدث و عالم اهل سنت روایت می‏کند که «زید‏بن‏اسلم» درباره مصداق آیه شریفه می‏گفت: «این آیه درباره والیان نظام و کسانی نازل شده که کاری از امور مردم را بر عهده دارند».[451]

مرحوم طبرسی می‏گوید: «درباره معنای آیه چند نظر وجود دارد؛ یک نظر آن است که آیه درباره هر موردی است که فردی امانتی را به دیگری می‏سپارد... امانت‏های خدا، اوامر و نواهی او هستند و امانات بندگانش در مواردی است که هم‏دیگر را امین قرار می‏دهند؛ در اموال و غیره و همین معانی نیز از امام باقر و امام صادق‘ روایت شده است.[452] و امام باقر(ع) می‏فرماید: به‏راستی که ادای نماز و زکات و حج و روزه از امانت به حساب می‏آید».[453]

در تفسیر نورالثقلین ذیل آیه سه روایت نقل شده که امانت را امامت اهل بیت(ع) معنا کرده است.[454] بدیهی است که حق حاکمیت ظاهری ائمه(ع) بر جامعه یکی از مهم‏ترین امانت‏هاست، زیرا تنها خداوند حق تصرف در شئون زندگانی مردم را دارد که این ولایت از طریق پیامبران و یا اوصیای آنان ـ ‏صلوات الله علیهم ـ اعمال می‏گردد.

حق حاکمیت، تصدی مدیریت‏ها و اختیار دخل و تصرف در تمامی مراتب اداری نظام از بالا تا پایین در همه قوا و سازمان‏های موجود در کشور همه امانت خدا و مردم هستند و باید به اهلش سپرده شود، وگرنه باعث ناکارآمدی، فساد و ستم خواهد شد؛ نفس خیانت در امانت نیز ستم و بی‏عدالتی به حساب می‏آید.

 

لیاقت مدیران

امروزه آثار عملکرد مدیران لایق و کاردان و بالعکس، کاملاً محسوس و مشهود است. هر دانش‏آموزان دو مدرسه یا دو کشور را که چند دهه پیش یکسان بوده ‏اند یا با هم شروع به تحصیل کرده ‏اند را ملاحظه کنید، یکی
عقب افتاده و دیگری در اوج ترقی است. سهم عمده این تفاوت، ناشی از قوت و یا ضعف مدیریت است. برخی کشورهای همسایه یا شرق آسیا
چند دهه پیش فقیر بودند، ولی اکنون از اقتصاد خوبی برخوردارند. خیلی
از شرکت‏های صنعتی با هم و در شرایط یکسان شروع به کار کردند،
ولی یکی بهترین فرآورده ‏ها را به بازار عرضه می‏کند و دیگری با
یارانه دولت، تنها توانسته در شرایط حداقلی به حیات خود ادامه دهد! نمی‏توان در این نوسان‏ها، نقش، لیاقت و کاردانی مدیران و برنامه‏ریزان را
نادیده گرفت.

حال اگر مدیریت‏های نظام را افراد نالایق اشغال کنند چه ظلم عظیمی در همه شئون کشور پدید خواهد آمد؟ و آیا می‏شود با مدیران ناشایست و بهره‏وری حداقلی از امکانات ملی، عدالت اجتماعی را پیاده کرد؟

 

12. غفلت مردم

در کشوری که ریاست جمهوری، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و شوراهای شهر و روستا، با رأی مردم بر سر کار می‏آیند مسئولیت و نقش مردم در انتخابات بسیار تأثیرگذار است. آری! مردم نسبت به زیرمجموعه این شخصیت‏ها و یا مدیران میانی یا کارمندان سطح پایین، نقش مستقیم ندارند، ولی به صورت غیرمستقیم، یعنی با انتخاب مدیران ارشد نظام تا اندازه ‏ای مؤثرند.

متأسفانه گاهی مردم دقت لازم و کافی را در انتخابات ندارند؛ درحالی‏که اگر بخواهند از یک پزشک خیاط، معمار و... مراجعه کنند بارها مهارت او را می‏آزمایند یا می‏پرسند. اگر بخواهند از یک سخنران یا مداح و مجری در یک مراسم بهره ببرند تا سابقه خوب او را نبینند دعوت نمی‏کنند. اگر بخواهند مواد غذایی مثلاً لبنیات یا گوشت بخرند بارها پرس‏وجو یا تجربه و دقت می‏کنند. ولی در انتخاب مدیران ارشد کشور، کار را ساده و سرسری می‏گیرند و همین یکی از موانع مهم اجرای عدالت اجتماعی خواهد شد، زیرا نماینده مجلس اگر قوی نباشد وزیر ضعیف و دولت ضعیف و... بر سر کار خواهد آمد.

 

نشانه بی‏دقتی و غفلت مردم

با یک نظرسنجی ساده در شهرهای بزرگ مثل تهران و مراکز استان‏ها، از مردم ـ ‏حتی از دانشجویان‏ ـ بپرسید نام چند نماینده مجلس حوزه انتخابیه خود را نام ببرند یا سؤال کنید چند وزیر را می‏شناسند؟ تجربه ما وضع بدی را نشان داده است!

 

تبعیت از امواج و جوّسازی‏ها

تجربه چند سال گذشته نشان می‏دهد که برخی مردم بیش از آن‏که تابع عقلانیت، دیانت و منافع عمومی کشور باشند، پیرو جوّ سیاسی حاکم هستند؛ جوی که معمولاً احزاب با رسانه ‏ها و امکانات‏شان ایجاد می‏کنند و به عبارتی مردم تنها لیست مقبول خود را می‏گیرند و رأی می‏دهند!

ازاین‏رو، بارها شده یک شخصیت معروف در یک انتخابات بالاترین رأی را آورده و در دور دوم حداقل نصاب آراء را حائز نشده و همین شخصیت در دوره ‏ای دیگر از صدرنشینان لیست‏ها و آرای مردم بوده است.

وقتی گزینش اصلح برای مدیریت‏های کشور این حال و روز را داشته باشد حال و روز اجرای عدالت اجتماعی و... معلوم است.

 

سیره معصومین در انتصاب مدیران کارآمد

پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت آن حضرت به شایسته‏سالاری و اهلیت‏گرایی توجه ویژه ‏ای داشتند. پیامبر(ص) و نیز حضرت علی یاران زیادی داشتند، ولی به برخی از یاران متدین خویش به دلیل ضعف مدیریت، مسئولیت نمی‏دادند یا برکنارشان می‏کردند. پیامبر(ص) به جناب ابوذر، ولایت یک روستا را هم نداد یا در موضوع ابلاغ سوره برائت از وسط راه ابوبکر را برکنار کرد و مسئولیت ابلاغ سوره برائت را به علی(ع) داد یا پس
از فتح مکه، هنگام بازگشت به مدینه یک جوان نوزده ساله را فرماندار مکه
قرار داد.

بیش‏تر مخالفت‏هایی که با حضرت علی شد منشأش آن بود که حضرت، بر شایسته‏سالاری تأکید داشت. خیلی از نااهلان طمع داشتند ولایت کوفه و بصره را بگیرند و چون حضرت نداد جنگ جمل را به راه انداختند! معاویه چون فاسد بود حضرت او را تحمل نمی‏کرد یا ابوموسی اشعری در آغاز کار که بر حکمرانی کوفه ابقا شد به اصرار برخی از اطرافیان بود، ولی زود برکنار شد. دوباره در قضیه حکمیت صریحاً حضرت مخالف او بود، ولی مردم تحمیل کردند و او را به عنوان نماینده عراق برای مذاکره به مصاف عمروعاص فرستادند نتیجه کارش هم پیدایش و تحکیم جریان خوارج شد.

انتصاب افراد نالایق، ظلم و بی‏عدالتی است که هم خود او در معرض روسیاهی و هلاکت اخروی است و هم اداره امور به فساد کشیده می‏شود. حضرت علی(ع) به قاضی خویش در اهواز نوشته است:

«بدان ای رفاعه! که این حکومت امانتی است که هر کس به آن خیانت کند لعنت خدا تا روز قیامت بر او باشد و هر کس خیانت‏کاری را استخدام کند و بر سر کار نهد حضرت محمد(ص) در دنیا و آخرت از او بیزار است».[455]

نیز در نامه ‏ای که به یکی از کارگزارانش در اخذ صدقات ـ‏ که به احتمال زیاد «مخنف‏بن‏سلیم ازدی» باشد[456]ـ نوشته است می‏فرماید: «و کسی که امانت را سبک بشمارد و در خیانت بچرد و خودش و دینش را از خیانت نپیراید، خویشتن را در دنیا به خواری و رسوایی درانداخته و در آخرت خوارتر و رسواتر خواهد بود و بالاترین خیانت، خیانت به ملت است و زشت‏ترین ناراستی، ناراستی با پیشوایان است والسلام».[457]

حضرت امیر از این‏که پس از پیامبر، نااهلان بر سر کار آمدند و ظلم و ستم‏ها روا داشتند، ناله‏ ها دارد.[458] و چون زمام امور را به دست گرفت مسئولان و کارگزاران ناشایسته و فاقد صلاحیت را برکنار کرد و مدیرانی لایق بر سر کار آورد از جمله «عبدالله‏بن‏عامر حضرمی»، «حلیف‏بن‏امیه» را از حکومت بر مکه بر کنار کرد و «ابوقتاده حارث‏بن‏ربعی انصاری» را والی مکه قرار داد. «یعلی‏بن‏امیه حنظلی» را از حکومت یمن عزل کرد و «عبیدالله‏بن‏عباس» را به جای او گماشت. «عبدالله‏بن‏ابی‏سرح» ـ ‏برادر ناتنی عثمـان‏ ـ را از حکومت مصر برکنار کرد و «قیس‌بن‌سعد‌بن‌عباده انصاری» را به جای او فرستاد. «عبدالله‌بن‌قیس‌بن‌عامر» را از حکومت نیشابور برداشت و به جایش «حلید‏بن‏کاسی» را گذاشت. «عثمان‏بن‏حنیف» را نیز به حکومت بصره گماشت که آن‏جا پس از اخراج «عبدالله‌بن‌عامربن‌کریز» بدون والی بود. «عمارة‏بن‏شهاب» را نیز به سوی کوفه و «سهل‏بن‏حنیف» را به سوی شام فرستاد.[459]

آن حضرت در عهدنامه مالک اشتر می‏نویسد:

... اما اندوه و تأسف من آن است که سفیهان و نابخردان و نابکاران، ولایت و زمامداری این امت را به دست گیرند [که درنتیجه، ظلم و ستم رایج می‏شود] درنتیجه، مال خدای را ملک و دولت بادآورده خویش شمارند و آن را دست به دست گردانند و بندگان او را بردگان خود گیرند و به خدمت خویش گمارند و با صالحان در جنگ و پیکار باشند و هم‏حزبی و یاور فاسقان باشند.[460]

امیرمؤمنان(ع) تسلط نااهلان را بر زمامداری امت، فاجعه ‏ای بزرگ می‏شمارد و مصداق بارز آن را تسلط امویان معرفی می‏کند و دراین‏باره می‏فرماید:

... در آن هنگام [سلطه امویان] خانه ‏ای گلین در دهستان یا خیمه ‏ای پشمین در بیابان نماند، جز آن‏که گروه ستمکار غم و اندوه را به آن در آوردند و خشم و کینه را در آن راه دهند. در چنان روزگاری برای مردم نه عذرپذیری در آسمان باقی خواهد ماند و نه یاوری در زمین، زیرا شما نااهلان را برای حکومت برگزیدید و آن را در غیر آبش‏خور خود در آوردید و به‌زودی خداوند دمار از ستمکاران بر خواهد آورد. لقمه ‏به ‏لقمه و جرعه ‏به ‏جرعه، لقمه ‏های تلخ و شرنگ‏های کشنده به کامشان خواهد ریخت و از درون جامه ترس و وحشت و از برون جامه شمشیر و خون بر اندامشان خواهد پوشاند. بی‏گمان این گروه، مرکب خطاها و شترهای بارکش گناهانند... .[461]

 

13. سستی و تسامح حاکمیت

اجرای حق و عدل دشوار است و حق‏پذیری تلخ و همواره در همه‌جا منفعت‏طلبان، اشرار و مفسدانی که به جامعه یا به افراد و به منافع ملی ستم می‏کنند بوده و هستند و خواهند بود. ضعف حاکمیت، سبب جری‏ترشدن و پررو‏ترشدن آنان خواهد شد، زیرا وقتی رسیدگی و مجازات متخلفان کم باشد یا دیر انجام شود یا خفیف باشد ترس ستمگران از اجرای قانون، از بین می‏رود و هیچ سودجویی تن به اجرای حق و عدالت نمی‏دهد.

چرا در برخی کشورها مواد مخدر و اعتیاد خانمان‏سوز بسیار زیاد است، ولی در بیش‏تر کشورهای عربی همسایه ما بسیار نادر؟ یکی از عمده‏ترین علت‏هایش صلابت و قاطعیت، حاکمیت است، ازاین‏رو، قاچاقچی یا مصرف‏کننده بررسی می‏کند و درک می‏کند که اگر به دست مأموران دولت افتاد، باید هزینه گزافی مثل اعدام بپردازد و عقل حسابگر او به او اجازه چنین خطری را نمی‏دهد.

حضرت امیر(ع) می‏فرماید: «سستی‌کردن، شیوه بی‏خردان است».[462]

سیره با صلابت امام خمینی مشعلی است فرا راه ما در بسیاری از ابعاد رفتاری با گروه ‏های گوناگون و سیاست‏های داخلی و خارجی.[463]

 

ابهام موضوع

الف) این موضوع با چند مبحث دیگر پیوند خورده و در ‏هاله ‏ای از ابهام قرار گرفته است، ازاین‏رو، باید تشریح شود. رسانه‏ های غربی می‏کوشند اسلام را دین خشونت جلوه دهند و رفتار داعش و امثال آن‏ها نیز زمینه‏ساز چنین اتهاماتی شده است. در مقابل برخی می‏خواهند پاسخ دهند و به شدت می‏کوشند تا خداوند تعالی و اسلام را فقط رحمانی جلوه دهند.[464] در فضای سیاسی داخلی و جنگ تبلیغاتی و کسب آراء نیز برخی برای جلب قلوب در پی ارائه چهره ‏ای مهربان، بزرگوار، اهل تسامح و تساهل و صلح کل هستند. در برابرشان بسیاری از دل‏سوزان و علما می‏ترسند با ترویج این شیوه، عرفان‏های بودایی و مسیحی تحریف شده و برخی ملکه ‏های انحرافی صوفیانه، جای اصول ارزشی و احکام اسلامی را بگیرد و... ازاین‏رو، به مقابله بر می‏خیزند.

ب) در اسلام هم رحمت، رأفت، تسامح و تساهل هست و هم عذاب و جهنم و اجرای حدود و اعدام و شلاق، منتهی هر کدام در جای خود، نظیر یک داروخانه که انواع داروها را دارد، ولی معنایش این نیست که هر دارویی برای همه‌جا و همه بیماران مناسب باشد.

ج) برخی می‏پندارند اگر از رحمانیت فوق‌العاده دین و مهربانی خداوند و نیز آقایی، کرامت و بزرگواری پیامبر اکرم و خاندان بزرگوارش ـ ‏صلوات الله علیهم اجمعین‏ ـ دم زدند، اسلام و امامان را خیلی خوب و جذاب معرفی کرده ‏اند و اتفاقاً گاهی دیده شده که شنوندگان چنین سخنانی نیز به اشتباه، همین‏طور فکر می‏کنند. یکی می‏گفت فلان گوینده چقدر حضرت علی(ع) را خوب معرفی می‏کرد، آن امام بزرگواری که حتی با دشمنش مهربان بود، به روی همگان لبخند می‏زد، فرصت می‏داد تا خوارج در پایتخت کشور آزادانه اهانت کنند و حرفشان را بزنند و... .

به چنین کسی می‏گوییم: افراد سودجو و ستم‏پیشه همواره بوده و هستند. فرضاً امام علی، امروزه بین ما می‏بودند آیا با رانت‏خواران، اشرار قمه به دست که کودکان و نوامیس مردم را با سلاح سرد و گرم می‏ربایند و می‏آزارند و می‏کشند، مفسدان اقتصادی، توطئه‏گران فضاهای مجازی و حقیقی، صهیونیست‏ها و داعشی‏های بی‏رحم و خون‌آشام، چه می‏کردند؟!

اگر حضرت امروز در میان ما بود، از اشرار قاچاقچی که با پخش مواد مخدر، دمار از دودمان مردم در می‏آورند گرفته تا برخی پول‏پرستانی که با انواع حیله ‏ها غرق ستم و سودجویی‏اند تا کسانی که زور کم‏تری دارند و قدرت ظلم بیش‏تر را ندارند مثل برادرانی که ارث خواهرانشان را می‏بلعند یا همسرانی که به همسر خود ستم روا می‏دارند و... چه نوع رفتاری می‏کرد؟

آیا اگر بگوییم نسبت به این‏ها مهربان بود، لبخند می‏زد و صلح کل بود این مدح علی است یا مذمت او؟ اگر ـ ‏نعوذ بالله‏ ـ چنین باشد یا باید آن حضرت، حق و باطل و عدل و ظلم را درک نکرده باشد یا باید هم‏دست و هم‏داستان ستمگران باشد یا باید بسیار بی‏عرضه و ناتوان باشد تا به این‏ها مهربانی کند!

پس نتیجه یک‏سونگری یا خلط مبحث، ارائه تفسیر اشتباه و ناقص از دین و معصومان(ع) است.

د) لزوم قاطعیت، قرآن و سخنان معصومان، جایگاه هر چیز را مشخص فرموده ‏اند مثلاً قرآن می‏فرماید: «پیامبر(ص) رحمت برای همگان و جهانیان است»؛ یعنی همه مردم می‏توانند از محضرش بهره ببرند، البته برخی نیز نه تنها بهره نمی‏برند، بلکه به روی حضرت شمشیر می‏کشند یا خدا و دین و مقدسات را مسخره می‏کنند و به پیامبر سب و لعن می‏کنند!

این تعبیر شبیه آن است که بگوییم در حرم امام رضا(ع) به روی همه جهانیان باز است، مؤمن و فاسق می‏توانند زیارت کنند، دعا و نماز بخوانند، توبه کنند و... ولی در عین حال هستند کسانی که حرم معصومین را خراب و زائران را قتل عام می‏کنند. معنای رئوف‏بودن امام(ع) این نیست که راه برای ستمگران باز باشد.

ازاین‏رو، همین قرآن به پیامبر(ص) دستور می‏دهد که با عنود،
لجوج، مفسد و محارب، سخت‏گیر و با غلظت باشد و یاران پیامبر را
چنین توصیف می‏فرماید: «با کفار، سرسخت و با مؤمنان، رئوف و رحیم
هستند».[465]

معصومین(ع)، اهل سماحت و آقایی حداکثری بودند، ولی در حوزه حقوق شخصی و اموال شخصی خود نه در حقوق مردم یا بیت‏المال یا اجرای احکام الهی و... .

 

جان کلام

لازمه اجرای عدالت، اجرای قوانین دینی، مدنی و عرفی است و متخلفان و مفسدان ـ ‏اعم از مفسدان اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نیز دشمنان و معاندان و تروریست‏ها ـ با نصیحت و موعظه و لبخند یا التماس و درخواست، از فسادشان دست بر نمی‏دارند. آنان تنها یک زبان را می‏فهمند که زبان قهر و قاطعیت باشد. آنان تا نترسند و بررسی نکنند که تخلف‏ها و مفاسد برایشان هزینه گزاف در پی دارد، از خوی و خصلت خویش دست نمی‏کشند؛ هنگامی ترس، رادع و مانع مظالم آنان می‏شود که صلابت و قاطعیت حاکمیت کاملاً محسوس باشد.

اتفاقاً اگر قاطعیت حکومت، دیده و درک شود دامنه ضرر و زیان بسیار بسیار کم می‏شود؛ مثلاً در برخی کشورها، روزانه ده ‏ها نفر بر اثر عواقب شوم مواد مخدر می‏میرند یا هم‏دیگر را می‏کشند و تلفات انسانی زیاد است؛ علاوه بر پُرشدن زندان‏ها، فروپاشی خانواده ‏ها، دزدی‏ها و شیوع گناهان و... ولی در کشوری مثل عربستان یا قطر شاید ماهی یک نفر یا سالی یک نفر را به خاطر داشتن مواد، اعدام کنند، اما موضوع اعدام پیش چشم تمام افرادی که تمایلی به مواد دارند و نیز دیدگان خانواده ‏ها، بهترین بازدارنده از ابتلا به مواد ‏باشد.

 

مثال برخورد پلیس

بی‏شک، پلیس و نیروی انتظامی فریادرس، حامی و تأمین‏کننده امنیت جانی، مالی، عرض و ناموس برای مردم است و به مردم باید مهربان و دل‏سوز باشد و به‏حق چنین هم هست، ولی امروزه در جامعه ما باندهای وحشتناک شرارت، گروه ‏های مسلح، تروریست‏های مجرّب و مافیاهای زورمند فساد اقتصادی و... وجود دارد. اگر دست پلیس را در برخورد با چنین باندهای ستم‏ساز، بستیم و گفتیم اگر به این‏ها از گل نازک‏تر گفتی، قاضی تو را محاکمه و زندانی خواهد کرد، بدیهی است هر پلیس عاقلی در برخورد با چنین شرارت‏هایی راه عافیت را می‏جوید و به گونه ‏ای چشم خود را می‏بندد، زیرا می‏بیند اگر جدی و قاطع باشد از هر دو طرف قاضی و مفسد ضربه خواهد خورد!

آیا در چنین وضعیتی عدالت اجتماعی، جاری خواهد شد؟ وقتی با اندک تهدیدی پلیس، صحنه را خالی کند اشرار هم می‏فهمند که باید تهدیدها و شرارت‏ها را صدبرابر کنند و خود راحت باشند. ازاین‏رو، شرورها و شرارت‏ها در جامعه، نهادینه می‏شوند و مظلومان محروم و فقیر ـ ‏بر اثر تهدید همین اشرار ـ حتی جرئت شکایت پیدا نمی‏کنند یا هزینه سرسام‌آور شکایت و مصونیت از شرارت را ندارند!

 

نصوص دینی

نیم‏نگاهی به آیات و روایات، نشان می‏دهد که خدایی که اسلام معرفی می‏کند هم در جای خودش ارحم‏الراحمین است و هم در جای مجازات و عذاب، اشدُّالمعاقبین.[466]

درباره رفتار مؤمنان نیز چهارچوب‏های کلی را چنین بیان می‏فرماید: مؤمنان با کفّارِ معاند، سخت‏گیر و در بین خودشان اهل رحمت و مهربانی‏اند.[467]

اجمالاً نصوص زیادی بر شدت سخت‏گیری در موارد خاص وجود دارد که در موضوعات و باب‏های گوناگون مثل آیات جهاد، اقامه حدود، قصاص و... مطرح شده و به جهت رعایت اختصار، از نقل آن‏ها خودداری می‏شود و بر این تأکید می‏گردد که در برابر کسانی که حق و انصاف را رعایت نمی‏کنند و مانع و مزاحم عدالت‏اند باید سخت‏گیر و قاطع بود، زیرا تا نترسند هیچ قانونی را اجرا نمی‏کنند.

حضرت علی(ع) می‏فرماید: «کسی که ـ‏ با وجود توان و قدرت [مثل دستگاه قضایی]ـ حق ستمدیده را از ستمگر نگیرد، گناهانش بزرگ خواهد بود».[468]

اجرای عدالت؛ یعنی مبارزه با ستم، گردن‏کشی و تعدّی. بنابراین، نباید چنین افرادی در سایه تسامح و تساهل، خود را پنهان کنند و مدیران جامعه هم با ژست مردمداری و مدارا، از ستم این ستمگران چشم‏پوشی نمایند که آن حضرت می‏فرماید: «چه عظیم و بزرگ است گناه کسی که ستم، تعدی و تجاوز نماید و گردن‏کشی و سرکشی و طغیان پیشه کند».[469]

قرآن می‏فرماید: «باید طایفه ‏ای از مؤمنین شاهد شلاق زناکاران باشند. نباید دل شما به حالشان بسوزد و به جهت رأفت، دین و حدود الهی تعطیل گردد».[470]

یا درباره اجرای حکم سارق می‏فرماید فلسفه اجرای حکم سارق، پیش‏گیری از سرقت و بازگشت به حق و عدل است. واژه «نکال» در آیه سرقت، اشاره به مجازاتی دارد که به منظور پیش‏گیری و ترک گناه انجام می‏شود.[471]

امام محمد باقر(ع) درباره امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر می‏فرماید:

... با دل‏های خود انکار و با زبان‏هایتان اعتراض کنید و آن را محکم به پیشانی‏هایشان بکوبید و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامت‏گری نهراسید. اگر [مرتکبان معاصی] به راه حق بازگشتند به آن‏ها کاری نداشته باشید؛ کیفر و مجازات تنها برای کسانی است که به مردم ستم می‏کنند و به ناحق در زمین سرکشی می‏کنند. اینان عذابی دردآور دارند. در چنین حالتی با آن‏ها جهاد کنید و در دل‏هایتان دشمن‏شان بدارید، بی آن‏که در صدد قدرت‏طلبی باشید یا مالی را به ستم بگیرید یا از غرور پیروزی، دست به ستمگری بیالایید تا آن‏که به فرمان خدا برگردند و راه اطاعت او را در پیش گیرند.[472]

حضرت در ادامه حدیث می‏فرماید:

خدای عزوجل به شعیب پیامبر(ع) وحی فرمود: من صدهزار نفر از قوم تو را هلاک و عذاب می‏کنم. چهل‏هزار نفر از بدان و شصت‌هزار از خوبان، حضرت شعیب پرسید: ای پروردگارم عذاب اشرار حقشان است، ولی چرا خوبان را؟ خدای عزوجل در پاسخش وحی کرد: با اهل معصیت سازش کردند و به خاطر غضب من، خشمناک نشدند.[473]

این روایت نشان می‏دهد که در مواردی نباید مدارا و آسان‏گیری داشت و باید با تمام جدیت مانع فساد و گناه شد.

لازم است قوه قضائیه، بلکه مجموعه حاکمیت در چشم اهل فساد، آن‏قدر ابهت و اقتدار داشته باشند که با یک اشاره عقب‏نشینی کنند و حق‏را به حق‏دار بدهند از امام صادق(ع) روایت است: «پاکیزه و نزیه نیست آن ملتی که حق مظلوم از قوی بی‏دردسر گرفته نشود».[474]

 

اهل ستم، زنبوران گزنده

اهل ستم از قدرت نسبی برخوردارند که می‏توانند حق مردم را بخورند، بدیهی است اگر در برابرشان قاطعیت و اقتدار بیش‏تری نباشد هیچ‏وقت حاضر نمی‏شوند تن به انصاف و عدالت دهند.

سعدی شیرازی می‏گوید: شاکر حق است آن‏که زور ندارد، ولی اگر دولتی یا شخصی زور داشته باشد و از زورش در راه اقامه عدل استفاده کند بیش‏تر باید شاکر باشد. وی می‏گوید:

مـن آن مورم که در پایم بمالنـد

نـه زنبورم کـه از نیـشم بنـالند

چگونه شکر ایـن نعمت گـزارم

کــه زور مـردم آزاری نـدارم[475]

و استاد شهید مرتضی مطهری& در نقد این می‏گوید: بهتر بود چنین می‏سرود:

نـه آن مـورم که در پایم بمالنـد

نـه زنبـورم کـه از نـیشم بنالنـد

چگونه شکر این نعـمت گـزارم

کــه دارم زور و آزاری نــدارم

راوی می‏گوید: از امام صادق(ع) پرسیدند: آیا امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر بر همگان واجب است؟ فرمود: نه، گفته شد: چرا؟ فرمود:

تنها وظیفه کسی است که قوی، مطاع، آگاه به معروف و منکر باشد، نه
بر ضعیفی که از تشخیص حق و باطل ناتوان است. قرآن هم می‏فرماید:
باید امتی از شما باشد که دعوت به خیر کند... یا از قوم موسی امتی بودند
که به حق هدایت می‏کردند... این روزگار کسی که قوت و زوری ندارد،
تیغش نمی‏برد، حرفش شنیده و گوش نمی‏شود، گناهی ندارد اگر ساکت باشد.[476]

 

قاطعیت در همه‏ جا

منظور از قاطعیت حاکمیت، تنها در برخورد با ستم‏های خارجی از حاکمیت نیست، بخشی از قاطعیت در برخورد با ظلم به درون دستگاه‏ های حاکمیت مربوط می‏گردد. فرزند شهیدمطهری در بیان سیره پدر می‏گوید: «روزی مطلع شد که دو نفر از اعضای کمیته انقلاب به خانه ‏ای رفته ‏اند و ستمی کرده ‏اند، ایشان فوراً به آیةالله مهدوی‏کنی ـ ‏که سرپرست کمیته‏ های انقلاب بود ـ سفارش کرد که این دو نفر را سریع مجازات کنید و از رسانه ‏ها نیز به عنوان دو مأمور متخلّف از کمیته اعلام کنید تا همگان حساب کار خود را بکنند».[477]

«سعید‏بن‏قیس هَمدانی» می‏گوید: علی(ع) را در یکی از روزهای گرم تابستان دیدم که کنار دیواری ایستاده است. پرسیدم: یا امیرالمؤمنین(ع) چرا در این ساعت در این هوای گرم این‏جا ایستاده ‏اید؟ فرمودند: «از خانه خارج نشدم، مگر برای این‏که مظلومی را یاری کنم و یا به فریاد ستم‏دیده و دادخواهی برسم».[478]

روزی «سُودة بنت عمارة» از قبیله بنی هَمْدان، پس از شهادت امام علی(ع) نزد معاویه رفت، معاویه او را شناخت و به این جهت که سُوده در جنگ صفین، لشگریان امام(ع) را علیه معاویه تشویق کرد با سخنان درشت، سوده را ملامت کرد و پرسید: خواسته ‏ات چیست؟ سوده پاسخ داد؟ همانا خداوند از تو درباره ما بازخواست خواهد نمود. پیوسته از جانب تو کسانی بر سر ما می‏آیند و با تکیه بر قدرت تو به ما زور می‏گویند و ستم روا می‏دارند... عامل تو «بسر‏بن‌أرْطاة» بر سر ما فرود آمد، مردان ما را کشت و اموال ما را به یغما برد، درصورتی‏که اگر نبود وفاداری ما به حکومت تو، ما توان دفاع از خود را داشتیم. حالا اگر او را از امارت عزل کنی، سپاس‏گزار خواهیم بود و گرنه از تو روی برخواهیم تافت.

معاویه از سخنان سُوده برآشفت و گفت: آیا مرا به قوم و قبیله ‏ات می‏ترسانی؟ هم اکنون تو را بر مرکبی خشن سوار می‏کنم و نزد بُسر‏بن‏ارطاة باز می‏گردانم تا هر بلایی خواست به سرت در آورد. سُوده لحظه‏ ای سر خود را پایین انداخت و این شعر را خواند:

صـلّی الله عـلی جــسم تـضمَّنَه                قـبرٌ فأصبح فیـه العدل مدفوناً

قد حالف الحق لا یبغی به ثمناً                 فـصـار بالحق و الایمان مقروناً

درود خدا بر آن پیکری که وقتی، قبر او را در بر گرفت عدالت در آن قبر مدفون شد. جداً هم‏پیمان حق بود و آن را با چیزی عوض نمی‏کرد. ازاین‏رو، قرین و همراه حق و عدل گشته بود.

معاویه پرسید: مدح چه شخصیتی را کردی؟

سُوده پاسخ داد: به خدا سوگند! او امیرالمؤمنین علی‏بن‏ابی‏طالب(ع) است. به خدا سوگند! روزی نزد او رفتم تا از نماینده او در جمع‏آوری زکات شکایت کنم که بر ما ستم کرده، آن حضرت را هنگامی دیدم که آماده اقامه نمازش بود و تا چشمش به من افتاد از اقامه نماز باز ایستاد و با مهربانی و رأفت و عطوفت به من توجه کرد و پرسید: آیا کاری داری؟ گفتم: آری! و ماجرا را برایشان نقل کردم. در این هنگام، حضرت به گریه افتاد و سپس با حال تضرّع گفت: خدایا! تو بر من و ایشان شاهدی که هرگز آنان را به ستم در حقِّ خلق تو دستور نداده ‏ام و فوراً قطعه پوستی درآورد و خطاب به عامل بدرفتار خود چنین نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم... چون نامه مرا خواندی آنچه از اموال بیت‏المال پیش تو هست حفاظت کن تا جانشین تو فرا رسد و از تو تحویل بگیرد. والسلام».[479]

آن حضرت می‏فرماید: «هرگاه با حق روبه‏رو شدید و دانستید که حق است درباره آن مسامحه نکنید که به سختی زیان خواهید دید».[480]

نیز می‏فرماید: «سستی و ضعف سلطان [حاکمیت] برای شهروندان سخت‏تر است از ستم پادشاه».[481]

 

14. یک سر و هزار سودا

گرچه از نظر قانونی کسی نمی‏تواند در اداره‏ های دولتی، چند شغله باشد، ولی زیاد دیده شده که مدیران توانا و لایق با مشاغل متعدد و کارهای متنوع، به هیچ‏کدام ـ‏چنان‏که بایدـ نمی‏رسند و چه رسد به بررسی اشکال‏ها و رفع یا دفع بی‏عدالتی‏ها و جبران نواقص و ستم‏ها. بارها دیده شده یک مدیر یک مقام عالی که زیرمجموعه ‏اش بسیار گسترده و شبیه یک وزارت‏خانه یا اداره کل است هم‏زمان عضو هیئت امناء و هیئت‌مدیره ده ‏ها مؤسسه و شرکت و... نیز هست تدریس و سخنرانی و برنامه ‏های رسانه ‏ای و نوشتاری هم دارد!

مصاحبه دومین شخص یک قوه از سه قوای حاکم را از صدا و سیما دیدم. در پاسخ به مجری که سؤال‏های متعددی از زندگی شخصی او داشت اظهار می‏داشت: پیاده‌روی، استخر در هفته، کمک به کارهای خانه مثل نظافت و نظارت و تربیت بچه ‏ها و خرید خانه را بسیاری از اوقات انجام می‏دهم، تفریح و سفرهای خارج از استان یا خارج از کشور برای تفریح یا زیارت همراه خانواده و سالی یکی‏ـ دو بار به شهر خودمان برای صله ارحام و... دارم. از ورزش و طرفداری او از تیم‏ها پرسید. پاسخ داد: طرفدار هر دو تیم داخلی هستم، ولی به فلان تیم اروپایی هم علاقه دارم و مرید فلان بازی‏کن از اروپا و فلانی از برزیل و... هستم!

درباره برنامه ‏های هنری و فیلم‏ها نیز شبیه همین وضعیت را داشت. گویا متخصص ارزیابی، امور ورزشی، هنری، مطبوعات و جراید، رسانه‏ ها و احزاب سیاسی نیز هست!

دیدم اگر کسی هیچ کار هم نداشته باشد و خواب هم نرود به سختی می‏تواند به این امور برسد. تازه همه این‏ها خارج از این شغل شریف او به حساب می‏آید. انصافاً چه اندازه فرصت برایش می‏ماند که به چند شغل خودش رسیدگی کند؟ درصورتی‏که همان یک شغل نیز اگر بخواهد درست انجام شود عمر نوح و صبر ایوب می‏طلبد.

آیا اگر در اداره ‏های زیر مجموعه چنین شخصیت‏هایی، هزاران خرابی، فساد و مظلمه باشد، فرصت فهمیدنش را دارند؟

آیا چنین مدیرانی عمده کارها را به معاونین و گماشته‏ ها واگذار و به آنان کاملاً اعتماد نمی‏کنند؟ آیا برای تصمیم‏ها و درک مسائل اختلافی، از نظر رئیس دفتر خود یا مشاوران محترم خود تقلید و اطاعت نمی‏کنند؟ در واقع، ریاست اصلی در بسیاری از بخش‏ها از آن رئیس دفتر و مشاوران او می‏باشد!

آیا این شیوه باعث بدبینی به نظام نمی‏شود آن هم در دید جوانان جویای کار؟! بارها دیده ‏ایم جوانان نجیب پانزده تا سی سال و بیش‏تر، در پی جمع‏آوری ضایعاتند یا در سطل‏های آشغال برای بازیافت زباله ‏ها تلاش می‏کنند آیا برای این افراد عقیدۀ سالمی می‏ماند؟

 

زیان‏های چندشغله‌بودن

«تفکر صحیح و تصمیم درست» مهم‏ترین شرط یا فضیلت یک
مدیر و کارگزار نظام اسلامی است. اهمیت تعقل و اندیشه و برنامه‏ریزی بدان علت است که در مدیریت، تصمیم‏گیری، هسته مرکزی مدیریت را شکل می‏دهد و در تمامی وظایف آن و در سراسر مراتب آن کاربرد و حضور مؤثر
دارد.

متخصصان دانش مدیریت، برای تصمیم‏سازی، مراحل زیر را گفته ‏اند که در تمام این مراحل، قدرت تفکر و اندیشه انسان نقش اول را ایفا می‏کند:

1. مشکل‏یابی؛

2. شناسایی مشکل و مسئله؛

3. ایجاد راه‏حل‏های گوناگون؛

4. ارزیابی راه‏حل‏ها؛

5. گزینش بهترین راه؛

6. اجرای تصمیم.[482]

بدیهی است کار زیاد، مدیر را در همان قدم اول فلج می‏کند چه رسد به یافتن بی‏عدالتی‏ها و درمان آن، یا اجرای عدالت در تمام شئون.

حضرت علی(ع) می‏فرماید: «امام [مدیر وحاکم] نیاز دارد به قلبی
که بسیار دریابد و زبانی سخنور و دلی دلیر و حمله‏ور برای برپاداشتن
حق».[483]

اگر بر اثر کثرت کار، قدرت ارزیابی، تصمیم‏سازی و مدیریت یک شخص ضعیف باشد، مثل کارگزار ناتوان، خواهد بود؛ چنان‏که امام علی(ع) می‏فرماید: «آفت کارها، ناتوانی کارگزاران است».[484] لذا باید کار را به کاردان توانا سپرد.

شاید بتوان مدیری که فکرش هزار جا هست را مدیر جاهل به حساب آورد و مشمول این حدیث دانست. امام علی(ع) فرمود: «همانا کسی که بدون آگاهی به کار می‏پردازد همچون کسی است که به بی‏راهه می‏رود که چنین فردی، هر چه جلوتر می‏رود، از سرمنزل مقصودش، بیش‏تر فاصله می‏گیرد، اما کسی که از روی علم و آگاهی عمل می‏کند همچون رهروی است که در جاده واضح قدم بر می‏دارد و نیز شخص باید خوب بنگرد که آیا رهنورد و پیشرو است یا عقب‏گرد می‏کند».[485]

بی‌جهت نیست که در بسیاری از صنعت‏ها مثل خودروسازی خیلی از کشورها هم‏زمان با ما یا دیرتر از ما شروع کردند، ولی زبان حال ما چنین است:

هفت شهر عشـق را عطـار گشـت

ما هنوز اندر خـم یـک کـوچه‌ایم

نیز می‏فرماید: «کسی که از انجام‌دادن کارهای خود ناتوان باشد [هر چند به جهت کثرت کار] تنزل کند و پشت کند در احوال خود»[486] شارح گفته: یعنی کسی که کار بسیار به عهده بگیرد و ناتوان از انجام آن‏ها باشد ادبار و بی‏توفیقی در احوال او پدید می‏آید.

شهید ثانی بارها در کتاب «منیة المرید» برای اساتید یا طلبه ‏ها توصیه‏ هایی مطرح می‏کند که نتیجه ‏اش پرهیز از تشتت حواس و پراکندگی کارهاست و معتقد است: اگر طلبه واحد الهمّ و فارغ الغمّ نباشد به جایی نمی‏رسد، مثلاً:

نکته چهاردهم آن کتاب برای استاد آن است که با تشویش فکر و نگرانی سر کلاس حاضر نشود، به هر دلیل که سبب تشتت فکر گردد مثل بیماری، گرسنگی، تشنگی، غم، غضب، خواب‏آلودگی، ترس، سرما یا گرما و... ، زیرا ممکن است در پاسخ‏گویی یا فتوا، کم بگذارد.[487]

مدیریت قوی یا بلندهمتی، نعمتی ارزشمند است، ولی اگر اشتغال‏های پراکنده و متعدد باعث تشتت حواس، مهمل‌شدن برخی امور و کلافه‌گشتن مدیر شود، نه تنها ارزشی ندارد، بلکه سبب همّ و غمّ و اندوه است و بسیار مذمت شده است.

امام علی(ع) می‏فرماید: «همّ و غمّ و اراده کار، بدن را نحیف و آب می‏کند و یکی از دو پیری است».[488] بنابراین، اگر مشاغل زیاد و همّ و غمّ‏های متعدد در کار باشد آسایش فکری و تصمیم‏سازی مدیر را به هم می‏ریزد.

و نیز می‏فرماید: «هر که به امور اضافی و زیادی مشغول شود، از هدف اصلی خود می‏ماند».[489]

هم‏چنین می‏فرماید: «پناه می‏بریم به خدا از مطامع پست و سرگرمی‏هایی که مورد رضای خدا نباشد».[490]

پیامبر خدا(ص) می‏فرماید: «دنیا مایه سرگرمی دل و بدن می‏باشد و خداوند از اهل دنیا درباره نعمت‏های حلالی که برخوردار بوده ‏اند بازخواست می‏کند چه رسد به برخورداری از نعمت‏های حرام دنیا».[491]

هیچ بعید نیست که تصاحب مشاغل عدیده شبهه شرعی هم داشته باشد، زیرا امکانات کشور، ارث پدری هیچ‏کس نیست.

نیز به فرزندش امام حسن(ع) چنین وصیت می‏کند: «فرزندم سفارش می‏کنم به نماز اول وقت... و رعایت عدالت؛ چه در هنگام خشنودی و چه در وقت خشم و غضب».[492]

 

 

[337]. ملک،  آیه 2.
[338]. اسرا‏، آیه84.
[339]. کلینی، الکافی، ج2، ص16، ح4، کتاب ایمان و کفر، باب اخلاص، ح4.: «قال: لیس یعنی أکثرکم عملاً و لکن أصوبکم عملاً. و إنّما الإصابة خشیة اللّه و النّیّة الصادقة و الخشیة. ثمّ قال: الإبقاء على العمل حتّى یخلص أشدّ من العمل. و العمل الخالص، الّذی لا ترید أن یحمدک علیه أحد إلاّ اللّه تعالى و النّیّة أفضل من العمل. ألا و إنّ النّیّة هی العمل. ثمّ تلا قوله عزّ و جلّ: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» یعنی على نیّته».
[340]. ر.ک: همان، ج2، ص85، ح6، کتاب ایمان و کفر، باب نیت 43، ح5.
[341]. ر.ک: محمدباقر مجلسی، مرآة‏العقول، ج8، ص104.
[342]. آمدی، غررالحکم، ح9095 و شیخ‌هادی نجفی، موسوعة احادیث اهل البیت(ع)، ج11، ص448: «من حسنت نیته، کثرت مثوبته و طابت عیشه و وجبت مودته».
[343]. شیخ‌هادی نجفی، موسوعة احادیث اهل البیت(ع)، ج11، ص448.: «ان الله تعالی یدخل بحسن النیة و صالح السریرة، من یشاء من عباده الجنة».
[344]. کلینی، الکافی، ج2، ص332، ح8، همان، ج6، ص352: «مَنْ أَصْبَحَ وَ هُوَ لاَ یَهُمُّ بِظُلْمِ أَحَدٍ غَفَرَ اَللهُ لَهُ مَا اِجْتَرَمَ».
[345]. آمدی، غررالحکم، ح6177: «لِیَکُنْ أَحَبُّ اَلْأُمُورِ إِلَیْکَ أَعَمَّهَا فِی اَلْعَدْلِ وَ أَقْسَطَهَا بِالْحَقِّ».
[346]. کلینی، الکافی، ج3، ص536، ح1؛ شیخ طوسی، تهذیب‏الأحکام، ج4، ص96، ح274 و مجلسی، بحارالانوار، ج41، ص126، ح36: «علیک بتقوی الله وحده لا شریک له و لا تؤثرن دنیاک علی آخرتک و کن حافظاً لما ائتمنتک علیه، راعیاً لحق الله فیه».
[347]. آمدی، غررالحکم(ترجمه محلاتی)، ج1، ص456: «ربّ رابح خاسر. ربّ رباح یؤول الی خسران».
[348]. کلینی، فروع کافی، ج8، ص272: «و ایاکم ان یبغی بعضکم علی بعض فانها لیست من خصال الصالحین فانه من بغی صیرالله بغیه علی نفسه و صارت نصرة الله لمن بُغی علیه و من نصـره الله غلب و اصاب الظفر من الله»، این رساله در آخرین بخش روضه کافی، نقش شده است.
[349]. نهج‏ البلاغه، کلام 131: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ و لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ، فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ».
از آیةالله میرزاعبدالرحمن هیدجی کتابی در شرح نامه امام صادق(ع) منتشر شده که برخی نکته ‏ها درباره زشتی بغی و ستم از آن کتاب در این‏جا نقل و استفاده شد. نام کتاب: اساس کامیابی اثر آیةالله میرزاعبدالرحمن محمدی هیدجی، ناشر آیین محمود، قم 1394، چاپ اول، ص165، اصل 25: «حرمت بغی و تجاوز و ستم».
[350]. یونس، آیات23 و 24: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنفُسِکُم مَّتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَینَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء...».
[351]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج1، ص161، ح953: «من کان غرضه الباطل لم یدرک الحق و لو کان أشهر من الشمس».
[352]. صحیفه امام، ج21، ص282.
[353]. مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص279: «انظر ان تکلم بکلمة بغی ابداً و ان اعجبتک نفسک و عشیرتک».
[354]. ر.ک: همان، ص276.
[355]. همان، ص274، ح4.
[356]. همان، ج75، ص274: «... یَا عَلِیُّ أَرْبَعَةٌ أَسْرَعُ شَیْ ءٍ عُقُوبَةً رَجُلٌ أَحْسَنْتَ إِلَیْهِ فَکَافَأَکَ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ إِسَاءَةً وَ رَجُلٌ لاَ تَبْغِی عَلَیْهِ وَ هُوَ یَبْغِیی عَلَیْکَ وَ رَجُلٌ عَاهَدْتَهُ عَلَى أَمْرٍ فَوَفَیْتَ لَهُ وَ غَدَرَ بِکَ وَ رَجُلٌ وَصَلَ قَرَابَتَهُ فَقَطَعُوهُ ثُمَّ قَالَ(ع) یَا عَلِیُّ مَنِ اِسْتَوْلَى عَلَیْهِ اَلضَّجَرُ رَحَلَتْ عَنْهُ اَلرَّاحَةُ».
[357]. همان، ج75، ص275: «ان اعجل الشر عقوبة البغی»؛ امام باقر(ع): «ان أسرع الشر عقوبة البغی».
[358]. نهج‏ البلاغه، خطبه 216، ترجمه استاد حسین ولی، ص335: «فَلَا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ و إِلَیْکُمْ مِنَ التَّقِیَّةِ [الْبَقِیَّةِ] فِی حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا. فَلَاتُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ و لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ. فَلَاتَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللهُ مِنْ نَفْسِـی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی».
[359]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج1، ص130، ش823: «... أوسع شی‏ء صدراً و أذلّ شی‏ء نفساً یکره الرّفعة، و یشنأ السّمعة، طویل غمّه، بعید همّه، کثیر صمته، مشغول وقته، صبور شکور، مغمور بفکرته، ضنین بخلّته، سهل الخلیقة، لیّن العریکة، نفسه اصلب من الصّلد».
[360]. همان، ص176، ح1078: «ایاک و التجبر علی عبادالله فان کل متجبر یقصمه الله».
[361]. همان، ص177: «لایزکوا عمل متجبر».
[362]. همان، ص150، ح832: «الاستبداد برأیک یزلک و یهورک فی المهاوی».
[363]. همان، ح834: «حق علی العاقل أن یستدیم الاسترشاد فیترک الاستبداد».
[364]. صحیفه امام، ج3، ص417.
[365]. مباحث فقهی و فروع این موضوع در منابع فقهی کاملاً بحث و روشن شده. ازاین‏رو، ذیلاً به برخی منابع ارجاع می‏شود مثل: رشوه و احکام آن در فقه اسلامی، حمیدرضا دادوئی‏دریکنده، قم، بوستان کتاب 1384؛ عدالت و رشوه از دیدگاه اسلام، محمد حقی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1362؛  جوامع فقهی مثل جواهر الکلام، العروة الوثقی، در باب قضا و مکاسب محرمه شیخ انصاری.
[366]. ر.ک: شیح انصاری، کتاب المکاسب، ج1، ص248: «مکاسب محرمه».
[367]. نجفی، جواهر الکلام، مبحث رشوه، ج22، ص145 و محمد حقی، عدالت و رشوه، از دیدگاه اسلام، ص75؛ نقل به مضمون.
[368]. ر.ک: همان، ص149 و مصباح الفقاهه، ج1، ص274.
[369]. ر.ک: سیدمحمود شاهرودی (زیر نظر)، فرهنگ فقه، ج4، ص105.
[370]. نجفی، همان، ج22، ص148: «الرشوة التی کانت الأنفس السلیمة مجبولة علی التنزه عنها...».
[371]. بقره، آیه188: «وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ».
[372]. ر.ک: شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص138.
[373]. ر.ک: زمخشری، الکشاف عن حقایق التنزیل، ج1، ص233.
[374]. طباطبائی، المیزان، ج2، ص52.
[375]. ر.ک: جوادی‏آملی، تفسیر تسنیم، ذیل آیه.
[376]. مائده، آیه42: «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ».
[377]. عروسی‏حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، ص633، ذیل آیه.
[378]. مائده، آیه62: «وَتَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یُسَارِعُونَ فِی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ».
[379]. توبه، آیه33: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ».
[380]. ر.ک: حمیدرضا دادوئی دریکنده، رشوه و احکام آن در فقه، ص83 و 84.
[381]. فیض‏کاشانی، وافی، ج9، ص908؛ حرعاملی، وسائل‏الشیعة، ج17، ص92، ح2 و کلینی، الکافی، ج7، ص409: «... و اجر الزانیة و ثمن الخمر و اما الرشاء فی الحکم فهو الکفر بالله العظیم».
[382]. ر.ک: شیخ‌عباس قمی، سفینةالبحار، ج3، ص360 واژه: «رشوه»؛ حرعاملی، وسائل‏الشیعة، ج17، ص94؛ کلینی، الکافی، ج5، ص126 و ج7، ص409؛ بحارالانوار، ج104، ص274 و متقی‏هندی، کنزالعمال، ج6، ص114: «لعن الله الراشی و المرتشی و الماشی بینهما».
[383]. نهج‏ البلاغه، نامه 79: «اما بعد، فإنها أهلک من کان قبلکم أنهم منعوا الناس الحق فاشتروه و أخذوهم بالباطل فاقتدوه».
[384]. فرامرز رفیع‏پور، توسعه و تضاد، ص159.
[385]. همان، ص197 ـ 198.
[386]. همان، ص198.
[387]. همان، ص189، با اندکی تلخیص و ویرایش.
[388]. همان، ص199 ـ 200.
[389]. همان، ص201.
[390]. همان، ص205 ـ 206.
[391]. همان، ص208 ـ 210.
[392]. همان، ص227.
[393]. همان، ص228 ـ 229.
[394]. همان، ص230 ـ 231.
[395]. همان، ص231، (با اندکی ویرایش و تصرف).
[396]. همان، ص217 ـ 218.
[397]. نهج‏ البلاغه، نامه 53: «إیاک و الاستئثار بما الناس فیه اسوة...».
[398]. همان، ترجمه حسین استادولی، ص444.
[399]. ابن‏شهر آشوب، مناقب آل ابی‏طالب(ع)، ج2، ص98: «دخلت بلادکم باشمالی هذه و رحلتی و راحلتی ها هی، فإن خرجت من بلادکم بغیر ما دخلت فإننی من الخائنین» ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص356.
[400]. مجلسی، همان، ج40، ص325: «یا اهل البصرة ما تنقمون منّی ان هذا لمن غزل اهلی و أشار الی قمیصه».
[401]. نهج‏ البلاغه، نامه53، در ترجمه حسین استادولی، ص441: «ثُمَّ اِنَّ لِلْوالى خاصَّةً وَ بِطانَةً فیهِمُ اسْتِئْثارٌ وَ تَطاوُلٌ وَ قِلَّةُ اِنْصاف فى مُعامَلَة، فَاحْسِمْ مادَّةَ اُولئِکَ بِقَطْعِ اَسْبابِ تِلْکَ الاَْحْوالِ. وَ لاتُقْطِعَنَّ لأحَد مِنْ حاشِیَتِکَ وَ حامَّتِکَ قَطیعَةً. وَ لایَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِى اعْتِقادِ عُقْدَة تَضُرُّ بِمَنْ یَلیها مِنَ النّاسِ فى شِرْب، اَوْ عَمَل مُشْتَرَک یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلى غَیْرِهِمْ، فَیَکُونَ مَهْنَاُ ذلِکَ لَهُمْ دُونَکَ و عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ. وَ اَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَریبِ وَ الْبَعیدِ و کُنْ فى ذلِکَ صابِراً مُحْتَسِباً، واقِعاً ذلِکَ مِنْ قَرابَتِکَ وَ خاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ و ابْتَغِ عاقِبَتَهُ بِما یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ...».
[402]. همان، نامه70، در ترجمه استادولی ص261: «لَهُمْ غَیّاً وَ لَکَ مِنْهُمْ شَافِیاً؛ فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَى وَ الْحَقِّ وَ إِیضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَ الْجَهْلِ؛ فَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْیَا، مُقْبِلُونَ عَلَیْهَا وَ مُهْطِعُونَ إِلَیْهَا و قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ و عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِی الْحَقِّ أُسْوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى الْأَثَرَةِ، فَبُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً. إِنَّهُمْ وَ اللهِ لَمْ [یَفِرُّوا] یَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ وَ لَمْ یَلْحَقُوا بِعَدْلٍ و إِنَّا لَنَطْمَعُ فِی هَذَا الْأَمْرِ أَنْ یُذَلِّلَ اللهُ لَنَا صَعْبَهُ وَ یُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ إِنْ شَاءَ اللهُ و السَّلَامُ».
[403]. همان، نامه 69: «احذر کل عمل یرضاه صاحبه لنفسه و یکره لعامة المسلمین».
[404]. سیداصغر ناظم‏زاده، اصحاب امام علی(ع)، ج2، ص863؛ ابن‏اثیر، اسدالغابة، ج3، ص423 و ابن‏ابی‏الحدید، شرح نهج‏ البلاغه، ج2، ص124.
[405]. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص117، ح246 و ابن‏ابی‏جمهور، عوالی اللئالی، ج4، ص13، ح28: «دخل الصادق(ع) الحمام فقال صاحب الحمام: نخلیه لک؟ فقال: لا، إن المؤمن خفیف المؤونه». به احتمال زیاد، این حادثه مربوط به دوران آغازین حکومت عباسیان است که ابوالعباس سفاح، حضرت را به حیره، نزدیک کوفه آوردند و در ظاهر به عنوان اهل بیت محترم می‏شمردند به دلیل این‏که «حمام» در حجاز نبود ولی در عراق و ایران که هوا سرد است، زیاد بود. ثانیاً در مدینه، ندیده ‏ایم ائمه به حمام بروند یا آن‏قدرها احترام داشته باشند، زیرا در بهترین زمانه که دوران امامین صادقین‘ است، حتی یک‌بار اجازه نماز یا خطبه در مسجد را نیافتند و از حاکمان شهر، اذیت و آزار می‏دیدند.
[406]. مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص99؛ شریف قرشی، موسوعة سیرة أهل البیت(ع)، ج30، ص42.
[407]. نساء، آیه135: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّٰهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّٰهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ».
[408]. محمدی‏ری‏شهری، میزان‏الحکمه، ص1248، ح4171، نقل از طوسی، الامالی، ص73، ح107: «... یَا بَنِیَّ إِیَّاکُمْ وَ التَّعَرُّضَ لِلْحُقُوقِ وَ اِصْبِرُوا عَلَى اَلنَّوَائِبِ وَ إِنْ دَعَاکُمْ بَعْضُ قَوْمِکُمْ إِلَى أَمْرٍ ضَرَرُهُ عَلَیْکُمْ أَکْثَرُ مِنْ نَفْعِهِ لَکُمْ فَلاَتُجِیبُوهُ».
[409]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج1، ص273، ح1946: «اعقل الناس من ذل للحق فاعطاه من نفسه و عز بالحق فلم‌یهن اقامته و حسن العمل به».
[410]. همان، ص283، ح2045: «جعل الله سبحانه حقوق عباده مقدمة لحقوقه فمن قام بحقوق عباد الله کان ذلک مؤدیاً الی القیام بحقوق الله».
[411]. نهج‏ البلاغه، نامه 41 و بحارالانوار، ج42، ص182، ح40: «فَاتَّقِ اللّه، وَارْدُدْ اِلى هؤُلاءِ الْقَوْمِ اَمْوالَهُمْ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ اَمْکَنَنى اللهُ مِنْکَ لاَعْذِرَنَّ اِلَى اللهِ فیکَ، وَ لاَضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِى الَّذى ما ضَرَبْتُ بِهِ اَحَداً اِلاّ دَخَلَ النّارَ. وَ وَاللهِ لَوْ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلا مِثْلَ الَّذِى فَعَلْتَ، ما کانَتْ لَهُما عِنْدى هَوادَةٌ و لا ظَفِرا مِنّى بِاِرادَة، حَتّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُما، وَ اُزیلَ الْباطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِما وَ اُقْسِمُ بِاللهِ رَبِّ الْعالَمینَ، ما یَسُرُّنى اَنَّ ما اَخَذْتَهُ مِنْ اَمْوالِهِمْ حَلالٌ لى، اَتْرُکُهُ میراثاً لِمَنْ بَعْدى...».
[412]. میرزاحبیب خوئی، منهاج البراعة فی شرح نهج‏ البلاغه، ج2، ص95: «من أفضل الاختیار و أحسن الاستظهار أن تعدل فی الحکم و تجریه فی الخاصة و العامة علی السواء».
[413]. ابن‏شعبه حرانی، تحف‏العقول، ص177: «وَ إِذَا أَنْتَ قَضَیْتَ بَیْنَ النَّاسِ‏ فَاخْفِضْ‏ لَهُمْ جَنَاحَکَ وَ لَیِّنَ لَهُمْ جَانِبَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظِ وَ النَّظَرِ حَتَّى لَا یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لَایَأْیَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِم‏».
[414]. نهج‏ البلاغه، نامه 53: «وَ أَعْطِهِ مِنَ اَلْمَنْزِلَةِ لَدَیْکَ مَا لاَ یَطْمَعُ فِیهِ غَیْرُهُ مِنْ خَاصَّتِکَ لِیَأْمَنَ بِذَلِکَ اِغْتِیَالَ اَلرِّجَالِ لَهُ عِنْدَکَ».
[415]. ر.ک: علی‌اصغر احمدی، عدالت اجتماعی، ص58 و نهج‏ البلاغه، نامه 53: «ایاک... و التغابی عما تعنی به مما قد وضح للعیون فانه مأخوذ منک لغیرک...».
[416]. آمدی، غرر الحکم، ترجمه محلاتی، ج1، ص564، ح4415: «من تشاغل بالزمان، شغله».
[417]. همان، ح4414: «کن مشغولا بما أنت عنه مسؤول».
[418]. علیرضا برازش، المعجم المفهرس لالفاظ غرر الحکم، ج3، ص3016: «من اشتغل بغیر المهم ضیع الاهم».
[419]. همان، ص3017، ح8633: «من اشتغل بالفضول فانه من مهمه المأمول».
[420]. همان، ح10320: «لا تهتمن الا فیما یکسبک أجراً و لا تسع إلا فی اغتنام مثوبة».
[421]. نهج‏ البلاغه، خطبه 205: «رَحِمَ اَللهُ رَجُلاً رَأَی حَقّاً فَأَعَانَ عَلَیهِ أَوْ رَأَی جَوْراً فَرَدَّهُ وَ کانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَی صَاحِبِهِ».
[422]. همان، نامه53، ص439 ـ 440: «وَ اجْعَلْ لِذَوِى الْحاجاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فیهِ شَخْصَکَ و تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً، فَتَتَواضَعُ فیهِ لِلّٰهِ الَّذى خَلَقَکَ و تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ اَعْوانَکَ مِنْ اَحْراسِکَ وَ شُرَطِکَ، حَتّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِع، فَاِنّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ فى غَیْرِ مَوطِن: «لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لایُؤْخَذُ لِلضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِىِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع». ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِىَّ و نَحِّ عَنْهُمُ الضّیقَ وَ الاَْنَفَ یَبْسُطِ اللهُ عَلَیْکَ بِذلِکَ اَکْنافَ رَحْمَتِهِ و یُوجِبْ لَکَ ثَوابَ طاعَتِهِ».
[423]. همان، خطبه140: «وَ إِنَّمَا یَنْبَغِی لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَیْهِمْ فِی السَّلَامَةِ أَنْ یَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِیَةِ وَ یَکُونَ الشُّکْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَیْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ. فَکَیْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِی عَابَ أَخَاهُ وَ عَیَّرَهُ بِبَلْوَاهُ».
[424]. همان، نامه53: «وَ إِیَّاکَ وَ الاِْعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَ الثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا وَ حُبَّ الاِْطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِینَ».
[425]. همان، کلمات قصار 173: «من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء».
[426]. همان، کلمات قصار 113: «لا مظاهرة أوثق من المشاورة».
[427]. همان، کلمات قصار 161: «من ملک استأثر و من استبد برائه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها».
[428]. نساء، آیه148: «لاَّ یُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللهُ سَمِیعًا عَلِیمًا».
[429]. آیات و روایات و سیره بزرگان در این موضوع به‌قدری زیاد است که از یک کتاب پُربرگ تجاوز می‏کند و ما نمونه ‏ای می‏آوریم. برای اطلاع بیش‏تر رجوع شود به جوامع بزرگ روایی مثل بحارالانوار یا تک‏نگاری‏هایی در این موضوع مثل «توازن اسلامی بین دنیا و آخرت» اثر آیةالله خرازی، چاپ مؤسسه در راه حق یا «دنیا و آخرت، از نگاه قرآن و حدیث»، اثر محمد محمدی‏ری‏شهری، چاپ دارالحدیث.
[430]. طوسی، تهذیب‏الأحکام، ج3، ص92، ح252؛ همو، مصباح المتهجد، ص568، ح673 و حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص709، ح1934.
[431]. مفید، الامالی، ص221، ح1؛ طوسی، الامالی، ص7 ـ 8 و مجلسی، بحارالانوار، ج78، ص98، ح1: «لا تکن الدنیا أکبر همک».
[432]. محمد محمدی‏ری‏شهری، دنیا و آخرت، ص354، ح520‏ و متقی‏هندی، کنزالعمال، ج3، ص201، ح6166: «إنَّ الدُّنیا حُلوَةٌ خَضِرَةٌ، فَمَن أصابَ مِنها شَیئا مِن حِلِّهِ فَذاکَ الَّذی یُبارَکُ لَهُ فیهِ، وکَم مِن مُتَخَوِّضٍ فی مالِ اللهِ ومالِ رَسولِهِ لَهُ النّارُ یَومَ القِیامَةِ».
[433]. کلینی، الکافی، ج8، ص256، ح368 و مجلسی، بحارالانوار، ج32، ص233، ح186: «یا ایها الناس ان الدنیا حُلوة، خضرة، تفتن الناس بالشهوات و تزیّن لهم بعاجلها».
[434]. نازعات، آیات37 ـ 39: «فَأَمَّا مَن طَغَى * وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى».
[435]. هود، آیات15 و 16: «مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ * أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» نیز ر.ک: بقره، آیه86 و احقاف، آیه20.
[436]. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص14، ح4968 و مجلسی، بحارالانوار، ج73، ص103، ح92: «من عرضت له دنیا و آخرة فاختار الدنیا علی الآخرة، لقی الله یوم القیامة و لیست له حسنة یتقی بها النار و من اختار الآخرة علی الدنیا و ترک الدنیا، رضی الله عنه و غفر له مساوی عمله».
[437]. مجلسی، بحارالانوار، ج100، ص80، ح37: «... وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَی الْاَذی و تَحَمَّلْتُمُ الْمَؤُونَةَ فی ذاتِ اللهِ، کانَتْ اُمُورُ اللهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ و عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ اِلَیْکُمْ تَرْجِعُ و للکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ، وَاسْتَسْلَمْتُمْ اُمُورَ اللهِ فی اَیْدیهِمْ».
[438]. سبأ، آیه34: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ».
[439]. نهج‏ البلاغه، خطبه192: «و أمّا الأغنِیاءُ مِن مُترَفَةِ الاُمَمِ فتَعَصَّبوا لآثارِ مَواقِعَ النِّعَمِ، فَقالوا: نَحنُ أکثَرُ أموالاً و أولادا و ما نَحنُ بِمُعَذَّبینَ».
[440]. صدوق، الامالی، ص720، ح988 و مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص346، ح29.
[441]. انعام، آیه141.
[442]. مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج2، ص13، ح23، ذیل آیه 141 انعام و مجلسی، بحارالانوار، ج75، ص305، ح6.
[443]. اسراء، آیه26.
[444]. تفسیر عیاشی، ج288، ح53، ذیل آیه 26 اسراء و مجلسی، همان، ج75، ص302، ح1: «سألت اباعبدالله عن قوله: (و لا تبذر تبذیرا) قال: من انفق شیئاً فی غیر طاعة الله فهو مبذر و من انفق فی سبیل الخیر فهو مقتصد».
[445]. محمدبن ‏جریر طبری، دلائل‏الامامة، ص87، ح23 و بحارالانوار، ج104، ص88، ح53: «یا ام سلمه! ابتاعی لابنتی فراشاً من حلس مصر و احشیه لیفاً و اتخذی لها مدرعة و عباءة قطوانیة و لا تتخذی اکثر من ذلک فیکونا من المسرفین».
[446]. تمیمی‏ مغربی، دعائم‏الاسلام، ج2، ص115، ح383 و مجلسی، بحارالانوار، ج66، ص432، ح16: «کان ابی علی‏بن‏الحسین‘ إذا رأی شیئاً من الخبز فی منزلة مطروحاً و لو قدر ما تجره النملة، نقص من قوت أهله بقدر ذلک».
[447]. محمدرضا حکیمی و دیگران، الحیاة، ترجمۀ احمدآرام، ج4، ص342؛ مستدرک نهج‏ البلاغه، ص111؛ صدوق، الخصال، ص310 و مجلسی، بحارالانوار، ج41، ص105 و ج76، ص49 و ج104، ص275: «ادقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا عنی فضولکم، اقصدوا قصد المعانی و ایاکم و الاکثار، فان اموال المسلمین لا تحتمل الاضرار».
[448]. نهج‏ البلاغه، نامه 10: «فإنک مترف قد اخذ الشیطان منک مأخذه و بلغ فیک امله و جری منک مجری الروح و الدم».
[449]. همان، نامه 21: «أَتَرْجُو أَنْ یُعْطِیَکَ (یؤتیک) اللهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِینَ وَأَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَکَبِّرِینَ! وَتَطْمَعُ ـ‏وَأَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِی النَّعِیمِ، تَمْنَعُهُ الضَّعِیفَ وَالاَْرْمَلَةَ‏ـ أَنْ یُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِینَ؟».
[450]. نساء، آیه58: «إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ».
[451]. المصنف فی الأحادیث و الآثار، ابوبکر عبدالله‏بن‏محمد ابی‏شیبه، تحقیق و تعلیق سعید محمد اللحام، چاپ1، بیروت، دارالفکر، 1409ق، ج7، ص571.
[452]. مجمع ‏البیان، ج3، ص98، ذیل آیه 58 سوره نساء.
[453]. همان.
[454]. عروسی‏ حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج2، ص82 ـ 83، ذیل آیه.
[455]. تمیمی‏ مغربی، دعائم‏الاسلام، ج2، ص531: «و اعلم یا رفاعة أن هذه الإمارة أمانة، فمن جعلها خیانة فعلیه لعنة الله إلی یوم القیامة و من استعمل خائناً فإن محمداً (ص) بریء منه فی الدنیا و الآخرة».
[456]. ر.ک: عبدالزهرا الحسینی الخطیب، مصادر نهج‏ البلاغه و اساتیده، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1395ه‍ .ق، ج3، ص260 و منقری، وقعه صفین، ص104.
[457]. نهج‏ البلاغه، نامه 26: «...وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِی الْخِیَانَةِ وَ لَمْ یُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِینَهُ عَنْهَا، فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْیَ فِی الدُّنْیَا وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى؛ وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِیَانَةِ خِیَانَةُ الْأُمَّةِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ؛ وَ السَّلَامُ».
[458]. ر.ک: همان، خطبه‏ های2، 3 و 15.
[459]. ر.ک: تاریخ‏طبری، ج4، ص442 ـ 444، نقل از مصطفی دلشادتهرانی، دولت آفتاب، ص377 و علی عموش العاملی، السیرة النبویة بروایة أهل البیت(ع)، ج5، ص64 ـ 74.
[460]. نهج‏ البلاغه، نامه53.
[461]. همان، خطبه 158: «فَعِنْدَ ذَلِکَ لاَ یَبْقَى بَیْتُ مَدَرٍ وَ لاَ وَبَرٍ إِلاَّ وَ أَدْخَلَهُ اَلظَّلَمَةُ تَرْحَةً و أَوْلَجُوا فِیهِ نِقْمَةً فَیَوْمَئِذٍ لاَ یَبْقَى لَهُمْ فِی اَلسَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لاَ فِی اَلْأَرْضِ نَاصِرٌ، أَصْفَیْتُمْ بِالْأَمْرِ غَیْرَ أَهْلِهِ و أَوْرَدْتُمُوهُ غَیْرَ مَوْرِدِهِ وَ سَیَنْتَقِمُ اَللهُ مِمَّنْ ظَلَمَ، مَأْکَلاً بِمَأْکَلٍ و مَشْرَباً بِمَشْرَبٍ مِنْ مَطَاعِمِ اَلْعَلْقَمِ وَ مَشَارِبِ اَلصَّبِرِ وَ اَلْمَقِرِ و لِبَاسِ شِعَارِ اَلْخَوْفِ و دِثَارِ اَلسَّیْفِ و إِنَّمَا هُمْ مَطَایَا اَلْخَطِیئَاتِ و زَوَامِلُ اَلْآثَامِ».
[462]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج2، ص579: «التوانی سجیه النوکی».
[463]. درس‏هایی از امام؛ شجاعت و پایداری، تنظیم از: رسول سعادتمند، چاپ تسنیم، نمونه ‏های خوبی ارائه کرده است.
[464]. ر.ک: سیدمحمد شیرازی، نفی خشونت در اسلام، ترجمه محمدعلی سلطانی، چاپ اول، قم، انتشارات جلال‏الدین، 1393. اصل کتاب در سال 1420 قمری؛ یعنی بیست سال پیش تألیف شده است.
[465]. فتح، آیه29: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا».
[466]. شیخ‌عباس قمی، مفاتیح‏الجنان، دعای افتتاح: «... ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمة».
[467]. فتح، آیه29: «وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ».
[468]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج2، ص58: «من لم ینصف المظلوم من الظالم عظمت آثامه».
[469]. همان، ص59: «ما اعظم وزر من ظلم و اعتدی و تجبر و طغی».
[470]. ر.ک: نور، آیه2.
[471]. مائده، آیه38: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللهِ وَاللهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».
[472]. کلینی، فروع الکافی، ج5، ص58، باب 28، «الامر بالمعروف» ح1: «... فانکروا بقلوبکم و الفظوا بالسنتکم و صکوا بها جباههم و لاتخافوا فی الله لومة لائم فان اتعظوا و الی الحق رجعوا فلا سبیل علیهم «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ» هنا لک فجاهدوهم بأبدانکم و أبغضوهم بقلوبکم غیرطالبین سلطاناً و لا باغین مالاً و لامریدین ظفراً حتی یفیئوا إلی أمرالله و یمضوا علی طاعته».
[473]. همان؛ «و أوحی الله عزوجل إلی شعیب النبی(ع): انی معذب من قومک مائة ألف أربعین ألفاً من شرارهم و ستین ألفاً من خیارهم، فقال(ع): یا رب هؤلاء الأشرار فما بال الأخیار؟ فاوحی الله عزوجل إلیه: داهنوا أهل المعاصی و لم یغضبوا لغضبی».
[474]. همان، ص59، ح3: «ما قدّست امة لم یؤخذ لضعیفها من قویها بحقه غیر متعتع».
[475]. گلستان، باب سوم، فضیلت قناعت.
[476]. کلینی، فروع الکافی، ج5، ص62، باب 28، الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، ح16. نقل به مضمون با تلخیص. و منظور از قرآن، آیات104 آل‏عمران، 59 اعراف و 120 نحل است.
[477]. استماع راقم از صحبت‏های مراسم سالگرد شهیدمطهری.
[478]. شیخ مفید، الاختصاص، ص157: «ما خرجت إلا لأعین مظلوماً أو أغیث ملهوفاً».
[479]. إربلی، کشف ‏الغمة، ج1، ص174؛ ابن‏عبدربه، عقدالفرید، ج2، ص102 و عمررضا کحاله، أعلام‏النساء، ج2، ص270.
[480]. مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص291، ح2: «لا تداهنوا فی الحق إذا ورد علیکم و عرفتموه فتخسروا خسراناً مبیناً».
[481]. شرح غرر الحکم آمدی، ج1، ص536: «خور السلطان أشد علی الرعیة من جور السلطان».
[482]. ر.ک: عبدالله توکلی، اصول و مبانی مدیریت، ص196 ـ 197، چاپ دوم، قم، انتشارات زمزم هدایت، 1383.
[483]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج2، ص163: «یحتاج الامام إلی قلب عقول و لسان قؤول و جنان علی إقامة الحقِّّ صؤول».
[484]. همان، ج2، ص82: «آفة الأعمال، عجز العمال».
[485]. نهج‏ البلاغه، خطبه153: «‏فَإِنّ‏ ‏الْعامِلَ‏ بِغَیْرِ عِلْمٍ ‏کَالسّائِرِ ‏عَلى ‏غَیْرِ ‏طَرِیقٍ‏، فَلایَزِیدُهُ بُعْدُهُ ‏عَنِ‏ ‏الطَّرِیقِ‏ إِلّا بُعْداً مِنْ حاجَتِهِ و الْعامِلُ بِالْعِلْمِ ‏کَالسَّائِرِ ‏عَلَى‏ ‏الطّرِیقِ‏ الْواضِحِ، فَلْیَنظُرْ ناظِرٌ أَسائِرٌ هُوَ أَمْ راجِعٌ».
[486]. آمدی، غررالحکم، ترجمه محلاتی، ج2، ص83: «من عجز عن اعماله ادبر فی احواله».
[487]. ر.ک: شهیدثانی، منیة المرید فی ادب المفید و المستفید، تحقیق رضا مختاری، ص212، قم، بوستان کتاب.
[488]. علی‌رضا برازش، المعجم المفهرس لألفاظ غرر الحکم و درر الکلم، ج3، ص3011: «الهمّ ینحل البدن، الهمّ یذیب الجسد، الهمّ أحد الهرمین».
[489]. همان، ص3017، ح8633: «من اشتغل بالفضول فانه من مهمه المأمول».
[490]. همان، ص30116، ح9974: «نعوذ بالله من المطامع الدنیة و الهمم الغیر المرضیة».
[491]. طوسی، الامالی، ص532، ح1162 و مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص81، ح3: «ان الدنیا مشغلة للقلب و البدن، فإن الله عزوجل یسأل أهل الدنیا عمّا نعموا فی حلالها، فکیف بما نعموا فی حرامها».
[492]. طوسی، همان، ص221‏، ح1: «أوصیک یا بنی بالصلاة عند وقتها... و العدل فی الرضا و الغضب» و ر.ک: خصال، صدوق، ج1، ص83، ح10.